آيينه اسرار

آيينه اسرار0%

آيينه اسرار نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

آيينه اسرار

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسين كريمى قمى
گروه: مشاهدات: 6899
دانلود: 2173

توضیحات:

آيينه اسرار
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 73 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6899 / دانلود: 2173
اندازه اندازه اندازه
آيينه اسرار

آيينه اسرار

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٢٥ - داستانى از صاحب روضات الجنات

داستان اول را صاحب روضات الجنّات نقل مى‏كند. او جايى از دورترين نقاط گورستان تخت فولاد را نشان مى‏دهد و مى‏گويد :

سرانجام، من را اينجا دفن نماييد، زيرا در كنار يك نفر از اولياى خداست. در توضيح مى‏فرمايد: دوستى دارم از تجّار محترم و صادق، او گفت: در سفرى كه بنا بود از راه نجف به مكّه بروم، حواله‏اى نزد صرّافى داشتم كه روز حركت از نجف به سوى مكّه، براى اخذ آن نزد آن صرّاف رفتم، گرفتن حواله طول كشيد به گونه‏اى كه وقتى به دروزاه نجف رسيدم، دروازه بسته و قافله رفته بود؛ ناچار شب را در كنار دروازه خوابيدم. صبحگاه از نجف به دنبال قافله تا عصر رفتم، ولى به آنان نرسيدم. دچار وحشت شدم و برگشتم. وقتى به دروازه نجف رسيدم آن را بسته بودند. ناچار همان جا ماندم و از فكر خوابم نمى‏برد. در دل شب، نمدپوشى به شكل خدمتكاران اصفهانى نزدم آمد و گفت: از سر شب تا به حال اينجا بودى، مى‏خواستى نماز شب بخوانى! بلند شو دنبال من بيا

من دنبالش راه افتادم، مرا نزد آقايى برد. آن بزرگوار به او فرمود: او را به مكّه برسان و ناپديد شد

آن نمدپوش جايى را معيّن كرد كه در ساعت معيّن آنجا باشم تا مرا به مكّه برساند؛ به دستور او عمل كردم. فرمود: پاى خود را جاى پاى من بگذار، طولى نكشيد كه به مكّه رسيديم

عرض كردم: در برگشت هم مرا دستگيرى كن، قبول كرد و مكانى را معيّن كرد كه بعد از اعمال حجّ آنجا باشم. به گفته او عمل كردم و به همان روش قبل به نجف برگشتم. آنگاه به من گفت: به تو كارى دارم كه در اصفهان آن را مى‏گويم وقتى به اصفهان برگشتم به ديدنم آمد و گفت: آن كار وقتش رسيده است؛ به تو مى‏گويم كه من در فلان روز و فلان ساعت مى‏ميرم، تو مرا در اين سرزمين دفن كن

در همان زمان از دنيا رفت و من او را در همان مكان كه گفته بود به خاك سپردم[٣١]

صاحب روضات مى‏فرمود: آن مكان همان جا هست كه من مى‏خواهم آنجا دفن شوم.

٢٦ - داستانى از امام جماعت مسجد شيخ لطف اللَّه

داستان دوم به مرحوم حاج شيخ محمّد باقر، امام جماعت مسجد شيخ لطف‏اللَّه، منتهى مى‏شود. آن هم مربوط به نمد پوش ديگرى است. توضيح اين كه عالم مذكور دوستى داشته كه از تجار محترم اصفهان بوده است. روزى او را در تشييع جنازه‏اى كه چند باربر او را مى‏بردند مى‏بيند كه به دنبال آنها گريه كنان مى‏رفته است. عالم مذكور به آن تاجر نزديك شده مى‏پرسد: جنازه كيست كه برايش گريه مى‏كنى؟ مى‏گويد: تو هم بيا، اين ميّت از اولياى خداست. بعد از مراسم تشييع مى‏گويد: در سفرى كه به حج مى‏رفتم، به كربلا كه نزديك شدم، تمام اموالم را دزد برد. وارد كربلا شدم، پريشان وافسرده حال كه چه بايد كرد؟ سرانجام خود را به مسجد كوفه رساندم. آقاى بزرگوارى كه علامات حضرت صاحب الامر در قيافه‏اش بود نزدم آمد و فرمود: چرا اين قدر افسرده هستى؟ داستان را گفتم. ايشان صدا زد: هالو بيا (هالو يكى از باربرهاى اصفهان بود). ديدم همان آمد. به او فرمود: اسباب و اجناس وى را به او برسان و سپس او را به مكه ببر و برگردان و خود ناپديد شد. هالو اموال مرا آورد و من را به طىّ الارض به مكه برد و بعد از اعمال برگردانيد و گفت: داستان را به رفقاى خودت نگو

بعد از مراجعت به اصفهان به ديدنم آمد، وقتى مجلس خلوت شد فرمود: دو ساعت به ظهر فلان روز مرگم مى‏رسد، مبلغ هشت تومان با كفنى كه تهيه كرده‏ام در صندوق دارم. با آن مبلغ من را به خاك بسپار. اين جنازه آن ولىّ خدا بود كه به خاك سپرديم. آيا مرگ اين انسان گريه ندارد؟.[٣٢]

٢٧ - مرحوم حاج شيخ عبدالكريم و يكى از اولياى خدا

نظير اين دو داستانى كه گذشت، قصه‏اى است كه مرحوم آيةاللَّه اراكى از مرحوم حاج شيخ عبدالكريم (مؤسس حوزه قم) نقل فرمود. چكيده‏اش اين است كه مرحوم حاج شيخ از امام حسين‏عليه‌السلام خواست كه به او از علوم لدنّى افاضه كند. به او گفته مى‏شود: با نابينايى كه كنار قبر جناب حبيب مى‏نشيند در ميان بگذار. حاج شيخ آن كور را در آنجا ديدار و قصه را با او در ميان مى‏گذارد. شخص نابينا به او مى‏گويد: بيا برويم منزل. او را مى‏برد در محله فقير نشين آخر شهر كربلا و منزل خود را به او نشان مى‏دهد و مى‏گويد: فردا بيا اينجا. مرحوم حاج شيخ فردا كه به سراغ او مى‏رود همسايگان مى‏گويند: مات الاعمى يعنى كور مرده است

حاج شيخ دستش بند مى‏شود وطبق وظيفه شرعى، كارهاى مربوط به خاكسپارى او را نظارت مى‏كند

نگارنده مى‏گويد: گرفتارى آن دو تاجر و حركاتى كه از مرحوم حاج شيخ بروز كرده است، مقدمه انجام كارهاى ابدان اين اولياء خدا بوده است؛ گرچه در هر كدام درسهاى تربيتى و آشنايى با اسرار جهان است.

٢٨ - داستان شيخ ابراهيم شيرازى

مرحوم آيت اللَّه اراكى از مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى اعلى‏اللَّه مقامه نقل فرمود كه در سامرا، متولى مدرسه علميه، سيد جوانى را در حجره شخصى به نام شيخ ابراهيم شيرازى، اسكان مى‏دهد. شيخ ابراهيم به آن آقا سيد مى‏گويد: كارهاى حجره را با هم تقسيم مى‏كنيم، يك هفته از من و يك هفته از تو، و هفته اول را سهم خود قرار مى‏دهد. هفته دوم كه آن سيد جوان مهياى انجام امور حجره مى‏شود، شيخ ابراهيم مى‏گويد: من مى‏خواهم افتخار خدمتگزارى تو را داشته باشم تا نزد اجدادت رو سفيد باشم. آقا سيد جوان ابتدا قبول نمى‏كند، ولى سرانجام در اثر اصرار شيخ ابراهيم مى‏پذيرد. بعد از شش ماه خدمتگزارى به يكى از ذرارى حضرت زهراعليها‌السلام ابواب اسرار بر او گشوده مى‏گردد به طورى كه تسبيح نباتات را مى‏شنيده و غذاى حرام واقعى كه در ظاهر محكوم به حليّت بوده، در دهان او به خباثت مبدل مى‏شده و پايين نمى‏رفته است. در مكاشفه‏اى خدمت حضرت ولىّ عصر ارواحنا فداه- مشرّف مى‏شود و مى‏بيند كه در محضر آقا سه شخص بزرگ حضور دارند: ١ - مرحوم حاج ميرزا محمد حسن شيرازى (مرجع تقليد معروف )٢ - مرحوم ملافتحعلى سلطان آبادى (عارف و سالك مشهور )٣ - مرحوم حاج ميرزا حسين نورى صاحب مستدرك الوسائل (محدّث خبير ) و در آن جمع، سخنران مرحوم نورى بوده و آن دو بزرگوار ديگر، به احترام ايشان به خود اجازه سخن گفتن نمى‏دادند.[٣٣]

گر ترا از غيب چشمى باز شد

با تو ذرات جهان همراز شد

نطق خاك و نطق آب و نطق گل

هست محسوس حواس اهل دل

جمله ذرات در عالم نهان

با تو مى‏گويند روزان وشبان

ما سميعيم و بصيريم و هشيم

با شما نامحرمان ما خامشيم

از جمادى سوى ملك جان شويد

غلغل اجزاى عالم بشنويد

فاش تسبيح جمادات آيدت

وسوسه تأويلها بزدايدت

٢٩ - داستانى از سيد مهدى كشفى

مرحوم آيت اللَّه اراكى داستان ذيل را هم به طور خصوصى و هم در خطبه نماز جمعه براى عموم نقل فرمودند و آن را در مصاحبه مجله حوزه نيز بيان داشته‏اند

چكيده داستان اين است كه مرحوم سيد مهدى كشفى، پسر سيد ريحان اللَّه كشفى بروجردى، نزد من مكاسب مى‏خواند. او گفت: شبى از شبها در منزل خوابيده بودم كه از صداى ناله كسى از خواب بيدار شدم. آمدم ببينم صدا از كيست، ديدم كه يك كاروانسراى بزرگ در داخل منزل كوچك ما جا گرفته و اطراف آن حجره‏هايى مى‏باشد، مشاهده كردم ناله از داخل يكى از حجره‏ها مى‏آيد. آمدم ببينم چيست؟ ديدم در را از داخل حجره بسته‏اند. از روزنه در نگاه كردم، ديدم يكى از دوستان من كه در تهران است خوابيده و بر روى اندام او سنگ‏هاى آسيا گذاشته‏اند و يك شخص بد هيبت، سيخ سرخ شده‏اى را به گلوى او فرو مى‏برد. التماس كردم درب را باز كند تا به داد او برسم، اعتنا نشد. اين قدر ماندم تا خسته شدم و دچار وحشت گشتم. آن شب ديگر خوابم نبرد. فرداى آن شب به منزل عارف معروف آقاى حاج ميرزا جواد آقا تبريزى رفتم و جريان را براى ايشان گفتم. فرمود: مقامى پيدا كردى. اين حالت جان دادن آن شخص است كه براى تو مجسم شده است. تاريخ گذاشتم. بعد از چند روز خبر آمد كه رفيق تاجر تو فوت[٣٤] كرده است. تاريخ فوت او دقيقاً موافق با آن مكاشفه بود.

نگارنده گويد: در حديث است پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اميرالمؤمنين‏عليه‌السلام فرمود: در امت من، حاكم جائر و خورنده مال يتيم از روى ظلم، و شاهد كاذب، با سيخهاى آتشينى كه به درون آنها فرو مى‏برند جان مى‏دهند[٣٥]

٣٠ - مسجد جمكران از كلام آيت اللَّه اراكى

در مصاحبه‏اى كه مجله حوزه با مرحوم آيةاللَّه اراكى داشته، از ايشان نقل كردند كه مرحوم حاج شيخ محمدتقى بافقى كه مقسّم شهريه مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى بود، به مسجد جمكران خيلى عقيده داشت. وى اول هر ماه از مرحوم حاج شيخ پول مى‏گرفت و بين طلاب قسمت مى‏كرد. اما در يكى از ماه‏ها كه مى‏آيد پول بگيرد مرحوم حاج شيخ مى‏فرمايد: اين ماه چيزى ندارم بدهم. مرحوم بافقى از همان جا بر مى‏گردد و به مسجد جمكران مى‏رود، نمى‏دانم آنجا با حضرت چه صحبتى مى‏كند كه طولى نمى‏كشد شهريه آماده مى‏شود. بارها اتفاق افتاده بود كه شهريه از اين طريق درست شده بود.[٣٦] نگارنده گويد: جريانات مرحوم بافقى در رابطه با مسجد جمكران و در رابطه با ملاقات حضرت مهدى ارواحنا فداه متعدد است، و چون ديگران نوشته‏اند از ذكر آنها خوددارى مى‏شود

فصل سوم : شناخت شيعه

شيعه در پندار و رفتار

در اين بخش، بخشى از رفتار و عقيده شيعه مذكور مى‏گردد تا پيروان ائمّه طاهرين‏عليهم‌السلام و شيفتگان حضرت مهدى‏عليه‌السلام خود را با آن منطبق و ارزيابى نمايند.

شعار شيعه

اَلْحَقُّ مَا رَضيْتُمُوهُ وَالْباطِلُ مَا اَسْتَخْطُمُوهُ وَالْمَعْرُوفُ مَا اَمَرْتُمْ بِهِ والْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ[٣٧]

حق چيزى است كه شما (خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آن را پسنديده باشيد، و باطل چيزى است كه شما آن را نپسنديد. آنچه را فرمان دهيد خوب و معروف، و آنچه را منع كنيد منكر و ناپسند خواهد بود

محدوده مأموريت شيعه

امام ششم، جعفربن محمّد الصادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: مَعَاشِرَ الشّيعة! كُونُوا لَنا زينا وَلا تَكُونُوا عَلَيْنا شينا، قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنا واحْفظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَكُفُّوها عَنِ الفُضُولِ وَقُبْحِ الْقَولِ[٣٨]

اى گروه شيعه! براى ما زينت باشيد نه ننگ و عار، با مردم خوش گفتار بوده و از سخنان بيهوده و زشت برحذر باشيد

اميرالمؤمنين‏عليه‌السلام در پيامى كه در بستر شهادت به فرزندان و پيروان خود داده‏اند، مى‏فرمايد :

وَعَلَيْكُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ وَإِيّاكُم وَالتّدابُر والتَّقاطُع، لا تَتْركُوا الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلّى عَلَيْكُم شِرارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا يُسْتَجاب لَكُمْ[٣٩]

روابط خانوادگى و انسانى را حفظ كنيد، در راه خدا بخشش نماييد و از قطع روابط مشروع و بى اعتنايى به يكديگر اجتناب كنيد، امر به معروف و نهى از منكر را رها نكنيد، زيرا در آن هنگام، ستمگران بر شما غالب مى‏شوند و دعاى‏تان مستجاب نخواهد شد

امام باقرعليه‌السلام ضمن حديثى به شخصى به نام خثيمه فرمود :

[٤٠] أَبْلِغْ شيعَتَنا أَنَّهُ لا يُنال ما عِنْد اللَّه إِلّا بالْعَمَلِ

به شيعيان ما برسان كه تنها عمل، موجب قرب به پروردگار است

راه و روش شيعيان

حضرت رسول اكرم‏صلى‏اللَّه عليه و آله مى‏فرمايد :

[٤١] لا قَوْلَ إِلّا بِعَمَلِ وَلا قَوْلَ وَلا عَمَلَ إِلّا بِنيَّة وَلا قَوْلَ وَلاعَمَلَ وَلا نيَّةَ إِلّا بِاصابَةِ السُّنَّةِ

ارزش گفتار به رفتار، و ارزش گفتار و كردار به نيت پاك، و ارزش هر سه به پيروى از قانون خدا است

حضرت موسى‏بن جعفرعليه‌السلام فرموده‏اند :

[٤٢] إِنَّما شيعَتُنا مَن شَيَّعَنا وَاتَّبَعَ آثارَنا وَاقْتَدى بِأَعْمالِنا

همانا شيعه ما كسى است كه از ما پيروى كند و راه ما را دنبال نمايد و اعمال ما را سرلوحه زندگى قرار دهد

بعضى از نشانه‏هاى شيعه

امام صادق‏عليه‌السلام فرمودند :

إِمْتَحِنُوا شِيعَتَنا عِنْدَ:

مَواقيتِ الصَّلَواتِ كَيْفَ مُحافَظَتُهم عَلَيْها

وإلى أَسْرارِنا كَيْفَ حِفْظُهُمْ لَها عند عَدوِّنا

[٤٣] وَإلى أَمْوالِهِمْ كَيْفَ مُواساتهم لإِخْوانِهِمْ فيها

شيعيان ما را به چگونه رعايت نمودن اوقات نماز؛ و به حفظ اسرارِ ما نزد دشمنان؛ و به كمكهاى مالى و ايثار به يكديگر، آزمايش و شناسايى كنيد.

الْمُؤْمِنُ بِشرُه فى وَجْهِهِ؛ مؤمن صورتش خندان

وَحُزْنُهُ فى قَلْبِه؛ قلبش اندوهناك

أوسَعُ شَي‏ء صدرا؛ حوصله‏اش فراوان

وَأَذَلُّ شَي‏ء نَفْسَا؛ بر نفس خود مسلط

يَكْرَهُ الرّفْعَةَ؛ سركشى را ناپسند

وَيَشْنَأُ السُّمْعَة؛ و ريا را دشمن مى‏دارد

طَويلٌ غَمُّهُ؛ اندوهش طولانى

بَعيدٌ هَمُّهُ؛ همّتش عالى

كَثيرٌ صَمْتُهُ؛ حرفش كم

مَشْغُولٌ وَقْتُهُ؛ كارش زياد است

شَكُورٌ صَبُور؛ سپاسگزار و شكيباست

مَغْمُور بِفِكْرَتهُ؛ در فكر خود فرور رفته

ضَنين بخَلَّتِهِ؛ از بيان حاجت بخل مى‏ورزد

سَهلُ الخَليقة؛ برخوردش خوب

لَيِّن العَريكَةِ؛ و نرم خوست

نَفسُهُ أَصلَب مِن الصَّلْد؛ روحش محكم و سخت‏تر از سنگ

[٤٤] وَهوَ اَذَلُّ من العَبْد و در پذيرش حق پذيراتر از عبد است در روايتى از امام سجّادعليه‌السلام چنين آمده است :

عَلامةُ المُؤْمِن خَمس، الوَرَعُ عِنْدَ الْخَلْوَةِ وَالصَّدَقَةُ عِنْدَ القِلَّةِ والصَّبْرُ عِنْدَ المُصيبَةِ والحِلمُ عِنْدَ الْغَضَبِ[٤٥] وَالصِّدْقُ عِنْدَ الخَوْفِ

نشانه‏هاى مؤمن واقعى پنج چيز است: پرهيز از گناه در خلوت، انفاق در راه خدا هنگام تنگدستى، شكيبايى در حوادث ناگوار، بردبارى هنگام غضب و راستگويى در شرايط نامطلوب

از امام صادق‏عليه‌السلام روايت شده است :

المُؤْمن إِذا غَضِبَ لَمْ يخْرجهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقّ وَإِذا رَضِىَ لَمْ يدْخلهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَالَّذى إذا قَدَرَ لَمْ يَأْخُذ[٤٦] أَكْثَر مِمّا لَهُ

مؤمن واقعى كسى است كه در هنگام خشم، از محور حق خارج نگردد و در ميدان خشنودى، به طرف باطل نگرايد و در زمان قدرت (پا از گليم خويش دراز نسازد) در نتيجه بيش از استحقاق خود استيفاء[٤٧] نكند. مرحوم صدوق در كتاب صفات الشيعه هفتاد و يك حديث را كه بيانگر اوصاف شيعيان است درج نموده است. حديث اوّل آن كتاب چنين است :

امام صادق‏عليه‌السلام به ابو بصير فرمود :

شيعتُنا أَهْلُ الوَرَعِ وَالإجْتِهاد، وَأَهْلُ الْوَفَاءِ وَالأَمانَة، وَأَهْلُ الزُّهْدِ وَالْعِبادَةِ، أَصْحَابُ إِحْدى وَخَمْسينَ رَكْعَةً فى الْيَوْمِ وَاللَّيْلَة، الصّائِمُونَ بِالنَّهار، الْقائِمُونَ بِالّليْل، يُزَكُّونَ أَمْوالَهُم، وَيَجْتَنِبونَ السُحت، وَيَجْتَنِبُونَ كُلَّ[٤٨] محرّم

پيروان ما مردمى پرهيزگار، كوشا، با وفا، امانتدار، اهل زهد و عبادت هستند. آنان در شبانه روز ٥١ ركعت نماز (١٧ركعت واجب و ٣٤ركعت نماز مستحب) مى‏خوانند، شبها براى عبادت بيدار و روزها را به روزه به پايان مى‏رسانند، زكات مالشان را پرداخته و از هر كار حرامى اجتناب مى‏ورزند. همچنين در ضمن حديث ديگرى از آن كتاب آمده است :

[٤٩] ولا تنال ولايتنا إلّا بالعمل والورع

دوستى ما جز با پرهيز از محرّمات و عمل به واجبات سامان نمى‏يابد

نگارنده مى‏گويد: اينها و امثال آن، اوصاف محبّان امام زمان‏عليه‌السلام و منتظران فرج آن بزرگوار است. بنابر اين، بايد خود را به كمال مطلوب آراسته و با دو شهپر علم و عمل مجهّز سازيم و با اين روش، پذيراى ظهور و آماده براى ديدار ماه جمالش و بهشت وصالش باشيم: اللهم عجِّل فرجه واجعلنا من انصاره وأعوانه

ارزش و سرانجام شيعه

در تفسير آيه شريفه( إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ،[٥٠] ابن حجر هيثمى (٩٧٣ق) در الصواعق المُحرقة كه آن را در ردّ شيعه نوشته است رواياتى را از طريق ابن عبّاس و[٥١] ديگران نقل كرده كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: خَيْرُ البَرِيَّةِ، على‏بن ابى طالب و شيعيان اوست.

عقيده اماميه در امر امامت

عقيده شيعيان اثنى عشرى اين است كه امامت از اصول اعتقادى است نه از فروع؛ و تعيين امام با خداوند است نه با انتخاب مردم، و نيز عقيده دارند كه بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دوازده نفر به نصّ پيامبر گرامى به عنوان امام معصوم معرفى شده‏اند. اولين امام شيعه على‏ابى طالب (اميرالمؤمنين‏عليه‌السلام ) و بعد از او امام حسن‏عليه‌السلام و بعد از او امام حسين‏عليه‌السلام و بعد از او نه نفر از نسل آن حضرت امام مى‏باشند كه به ترتيب چنين نام برده مى‏شوند: على‏بن الحسين، محمدبن على، جعفربن محمد، موسى‏جعفر، على‏بن موسى، محمدبن على، على‏بن محمد، حسن‏بن على، و محمدبن حسن‏عليهم‌السلام . دليل اين عقيده، روايات متواتره و ادله قطعيه عقلى و نقلى است. از جمله اين دلائل حديث الائمة بعدى اثنى عشر است كه جز با مذهب اثنى عشرى قابل انطباق نيست، زيرا خلفاى راشدين چهار نفرند و خلفاى بنى‏اميه چهارده و بنى‏عباس سى و هفت نفرند، گذشته از اينكه اكثر آنها فاسق و فاجر و ننگ تاريخ اسلام هستند و به هيچ وجه نمى‏توان آنان را جزء آمار به حساب آورد. اين حديث در موارد عديده از پيامبر صادر شده و علماى فريقين آن را نقل كرده‏اند

در كتاب غاية المرام سيد هاشم بحرانى رواياتى كه بيانگر دوازده امام مى‏باشد چه به عنوان امام و چه به عنوان خليفه، حجت و وصى، اعم از بيان اجمالى و تفصيلى، از شيعه و سنى بيش از (١٣٠٠) حديث است. رواياتى كه نام دوازده امام به تفصيل در آنها آمده، طبق تتبع مرجع بزرگوار حضرت آية اللَّه صافى در كتاب قيّم منتخب الاثر، حدود پنجاه حديث است

ابراهيم‏بن محمد جوينى شافعى در كتاب فرائد السمطين، حدود ده روايت كه بيانگر نام‏هاى ائمه اثنى عشر است نقل كرده كه يكى از آنها حديث نعثل يهودى است، او از پيامبر اسامى اوصيايش را خواست، پيامبر فرمود :

وصى و خليفه بعد از من على‏بن ابى طالب است و بعد از او به ترتيب حسن‏بن على و حسين‏بن على و على‏بن الحسين و محمدبن على و جعفربن محمد و موسى‏بن جعفر و على‏موسى و محمدبن على و على‏بن محمد و حسن‏بن على و حجةبن الحسن ابوالقاسم محمدبن حسن عسكرى است. سپس فرمود: خليفه دوازدهم، از انظار غايب مى‏شود و بر امت من روزى خواهد آمد كه لايبقى من الاسلام الاّ اسمه و من القرآن الاّ رسمه؛ از اسلام جز نام و نشانى و از قرآن جز نوشته آن باقى نماند در اين هنگام خداوند دستور ظهور به امام عصر مى‏دهد فيظهر الاسلام و يجدّد الدين ثم قال‏صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : طوبى لمن احبّهم و الويل لمن ابغضهم و طوبى لمن تمسك بهم؛ پس اسلام آشكار مى‏شود و دين تجديد مى‏گردد، سپس مى‏فرمايد: خوشا به حال كسى كه آنان را دوست بدارد؛ و واى بر كسى كه آنان را دشمن بدارد. و خوشا به حال كسى كه به ريسمان امامت و ولايت آنان چنگ بزند نعثل يهودى تصديق كرد كه اسامى اين اشخاص در كتابهاى پيشينيان نيز آمده است. او از اين اخبار غيبى به شگفت آمد و اسلام را انتخاب كرد و اين اشعار را سرود :

صلى العلى ذو العلى عليك يا خير البشر

انت النبى المصطفى و الهاشمى المفتخر

بكم هدانا ربّن و فيك نرجو ما أمر

و معشر سمّيتهم ائمة اثنى عشر

قد فاز من والاهم و خاب من عادى الزهر

آخر هم يشفى الظم[٥٢] و هو الامام المنتظر