اصالت مهدویت

اصالت مهدویت0%

اصالت مهدویت نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

اصالت مهدویت

نویسنده: آية الله لطف الله صافى گلپايگانى
گروه:

مشاهدات: 5664
دانلود: 2839

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 24 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5664 / دانلود: 2839
اندازه اندازه اندازه
اصالت مهدویت

اصالت مهدویت

نویسنده:
فارسی

اسرائيليات

براى اينکه دعوت اسلام از وابستگى والتقاط وتحريف وتعبير مصون بماند.

پيغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امت را به تمسک به قرآن وعترت وصيت فرمود امامان و رهبرانى از اهل بيتش که مويد من عند الله و شناسنده مکتب او و روح دعوت و تفسير قرآن و وصى او مى باشند هدايت رسول خدا را در تمام شئون امتداد دادند، و مرور زمان وعلومى که از آنها ظاهر شده و ناتوانى ديگران از حل مشکلات و معضلات علمى نشان داد که اين ارجاع، والزام امت به رجوع به آنها بر اساس واقعيت و صلاحيت و شايستگى آنها بود.

اگر امت را از خطى که براى آنها معين شده بود بيرون نمى کردند و مسير رهبرى را تعبير نمى دادند به طور مسلم هيچگونه گمراهى وضلالت واختلاف پيش نمى آيد.

براى دين خصوص دينى مثل اسلام که خاتم اديان است وقرنها وشايد هزارها سال وبالاخره تا اين زمين وعالم تکليف باقى است بايد باقى بماند بايد حجتى باشد که مردم در امورى که در آن اختلاف مى نمايند يا جاهل هستند و راهنمایى مى خواهند وبه راهنما نياز دارند به او رجوع نمايند وقتى مثلا در مفاد يک آيه از آيات قرآن مجيد يک ميليون ودويست وشصت هزار احتمال عقلائى باشد بايد در بين امت يک نفر باشد که مثلا در حدى که بايد بر سارق جارى شود معين کند که از کجاى دست او وچه مقدارش بايد قطع شود وهمچنين در موارد ديگر بايد کسى باشد که تفسيرش از کتاب خدا وسنت پيغمبر حجت و معتبر باشد وبر هر قول وراى مقدم شود لذا از ابان بن تغلب نقل است که فرمود شيعه آن کسى است که اگر تمام مردم به راهى بروند و در مسئله قولى داشته باشند وعلىعليه‌السلام به راه ديگر برود وقول ديگر داشته باشد راه على وقول على را حق وصحيح مى داند.

متاسفانه پس از رحلت پيغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسير جريان امور امت را تغيير دادند سياستمدارانى که بر امور مسلمين تسلط يافتند وزمام امور را به دست گرفتند از يک سو خود فاقد صلاحيت علمى بودند واز اينکه بتوانند پاسخگوى مراجعات مردم در مسائل اسلامى باشند عاجز بودند وحتى در اداره امور سياسى وسازمان بخشى و حل و فصل امور نمى توانستند اعمال خود را با موازين شرعى توجيه نمايند واز سوى ديگر بازبودن در خانه اهل بيت وشناخته شدن آنها به عنوان يگانه مرجع علمى و هدايتى و پاسخگو به مسائل اسلامى و تفسير قرآن وبيان احکام خلاف سياستشان و معارض با حکومتشان بود از اين جهت تصميم گرفتند به عنوان اينکه قرآن مجيد تنها مرجع است.

از نقل احاديث وسنت پيغمبر جلوگيرى کرده وعملا قول وعمل آن حضرت وتاسى به رسول خدا را از اعتبار ساقط کردند (۶) وبا اين کار از نقل احاديث فضايل اهل بيت که در نتيجه منتهى به تزلزلل سياسى وسقوط حکومت آنها مى شد جلوگيرى مى کردند.

با اين وضع در بن بست عجيبى افتاده بودند زيرا از يک سو علم ودانش باب علم پيغمبر علىعليه‌السلام را نمى توانستند انکار کنند ودر بسيارى از موارد به آن اعتراف مى نمودند واز سوى ديگر شناخت على را از اسلام واصالت تعريفات وتوجيهات وارشادات او را چنانکه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حجت قرار داده و همگان را به پيروى از او مکلف کرده بود مخفى مى کردند وتلاششان بر اين بود که به تدريج مکتب اهل بيت وشناخت اصيلى که آنان از اسلام داشتند منزوى شود و نظام اسلام مخصوصاً در سياست و اموال عمومى و بيت المال دگرگون گردد آنان تلاش مى کردند سائر صحابه يا اقلا چند تن از مشاهير آنها را همطراز علىعليه‌السلام قرار دهند لذا وقتى هم نقل حديث آزاد شد و در مقام جمع آورى حديث برآمدند از احاديثى که علىعليه‌السلام روايت کرده جز تعداد کمى روايت نکردند با آن سوابق طولانى واختصاصى که علىعليه‌السلام به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشت که از طفوليتش در آغوش پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرورش يافت واز نخستين مرتبه اى که بر پيغمبر وحى نازل شد با پيغمبر بود وپيغمبر به او فرمود: «إنَّک تسمع ما أسمع وترى ما أرى إلاَّ أنَّک لست بنبيّ ولکنَّک وزير ».

از آن همه سوابق علمى وارتباط کامل معنوى وروحى او با رسول خدا که محتوايش مى توانست تمام نيازمنديهاى اين امت را تا روز قيامت مرتفع سازد اکثريت امت مسلمان بلکه دنياى بشريت را محروم ساختند اما از مثل عايشه که سياست حکومتها او را به واسطه موضع معارضى که با اهل بيت وشخص شخيص خليفه منصوص علىعليه‌السلام داشت با اينکه بر سائر زوجات پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برترى نداشت وبلکه با بعض آنها مانند: ام سلمه در حکت و فهم و درک مسائل اسلامى و مانند زينب در التزام به اطاعت از دستورات پيغمبر قابل قياس نبود واز مثل ابو هريره با آن سوابق سوء که کتاب ابو هريره وکتاب شيخ المضيره در معرفى او کافى است با اينکه يک نفر عادى بيش نبود ومصاحبت عادى او با پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيشتر از بيست ويک ماه نمى شود احاديث بسيار روايت کرده اند که مورد بحث وسوء ظن محققان خود اهل سنت واقع شده است (۷).

بديهى است محققان وکسانى که از اهل سنت وشيعه اين مسائل را بررسى کرده ومى نمايند مى فهمند که سياست در ساختن مکتبهاى معارض با مکتب حق اهل بيت که پاسدار اصالت ها وارزش هاى اسلام بوده وهست چه نقش بزرگ وخطرناک را ايفا کرده است که ما در اينجا نمى خواهيم پيرامون اين موضوع سخن را دنبال کنيم.

شرح اين هجران واين خون جگر اين زمان بگذار تا وقت ديگر يکى از راههائى که براى پاسخگوئى مصنوعى به پرسشهاى دينى مردم پيرامون مسائلى که در قرآن مجيد مطرح است مثل مبداء خلقت وچگونگى آفرينش وتاريخ انبياء وتفسير آيات متشابهات ومسائل ديگر انتخاب کردند مراجعه به افرادى از يهود ونصارى بود که وارد اسلام شده بودند با اينکه حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود بود: «لو کان موسى حياً لما وسعه إلاَّ اتّباعي » اگر موسى زنده بود جز پيروى از من راهى نداشت ودر موارد متعدد آنان را از مراجعه به اخبار يهود که اطلاعات مورد اعتمادى در اختيار نداشتند نهى فرموده بود وبا اينکه نقل احاديثى را که مسلمانان شخصا از پيغمبر شنيده بودند ممنوع ساخته بودند به مثل کعب الاحبار مراجعه مى کردند وبه نقليات بى مأخذ وبى مصدر آنها اعتماد مى نمودند از اين جهت بازار خرافات ومسموعات وافسانه ها که بسا دروغ خلق الساعه هم بود رواج يافت ودر عصر عمر و عثمان و معاويه کعب الاحبار يهودى يکى از افراد سرشناسى بود که دستگاه به اصطلاح خلافت به او ارج مى گذارد و همانطور که عرض کردم سنت پيغمبر را که بلاواسطه نقل مى شد کنار مى گذاردند و نقليات کعب الاخبار را که از قرنها پيش بدون اينکه واسطه اى يا مصدر صحيحى در اختيار داشته باشد قبول مى کردند.

کعب الاحبارها ووهب بن منيه ها وارد ميدان شدند وشد آنچه نبايد بشود.

در اين بين يگانه نورى که در اين تاريکيها از پشت هزاران پرده هاى سياست واستکبار واستعباد مى درخشيد واصالت معارف اسلام را تضمين مى کرد، و اسرائيلياتى را که وارد معارف اسلام کرده بودند کنار مى نهاد نورى بود که از مکتب اهل بيت ومدرسه خاندان رسالت و ولايت پرتوافکن بوده و هست اين مکتب که امتداد مکتب اسلام بود على رغم تمام فشارها وتحمل تمام محروميتها ومظلوميتها واستقبال از هرگونه خطر توانست اسلام اصيل را به مردم برساند واز اينکه يهوديت و نصرانيت بتواند معارف اسلام را دگرگون و شناخت حقايق آن را دشوار سازد جلوگيرى نمود اهل بيت اين منابع يهودى وبيگانه را غير معتبر اعلام کرده ودر شناخت دين هرگونه ماخذى را که به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمى پيوندد باطل شمردند.

اهل انصاف مى دانند که اگر اين مکتب واين مدرسه ى اهل بيت وجهاد وتلاش ائمهعليهم‌السلام واصحاب و روات احاديث و علوم آنها نبود اسلام به عقايد باطل ديگران مخصوصا خرافات يهود آلوده شده بود وشريعت به گونه اى که کعب الاحبارها وابوسفيان ها ومعاويه ها ويزيدها وسائر جبابره مى خواستند جلوه مى کرد.

شناسايى اسرائيليات

با دقتها و موشکافيها و بررسيهایى که محدثين بزرگ وشاگردان مکتب اهل بيت در فرهنگ اسلامى به طور کلى وعموم دارند شناسائى اسرائيليات وعقايدى که از اين رهگذر وارد انديشه ها وکتابهاى اسلامى خصوص تفسير وتاريخ شده است براى آنانکه اهل فن هستند کار دشوارى نيست وبه طور کلى اسرائيليات را مى توان به دو نوع تقسيم کرد

۱- تواريخ وانديشه هائى که با عقل وصريح يا ظاهر کتاب وسنت مخالف است ومعلوم است که نسبت دادن آن به انبياء گذشته نيز غلط وتهمت است مانند عقايد مجسمه ومجيره يا نسبت کفر ومعصيت وبلکه کبيره به انبياء.

۲- تواريخ وانديشه هائى که درستى يا نادرستى آنها معلوم نيست وفقط مستند آن نقل امثال کعب الاحبار مى باشد ومدرک اسلامى از قرآن وحديث ندارد.

بديهى است اين گونه نقليات بى اساس وغير معتبر يا خلاف عقل ومعيارهاى اسلامى که بر اثر سوء سياست زمامداران ويا اغراض بيگانگان ودسايس آنها در فرهنگ اسلام وارد شده به هيچ وجه مورد اعتنا واعتماد نيست واسلام از آن منزه است وبحمد الله کاملا اين نقليات از احاديث ومعارفى که اصالت اسلامى دارند مشخص است.

روشنفکران عوضى و اسرائيليات

در بين نويسندگان معاصر اهل سنت برخى که خود را روشنفکر ومتنور مى شمارند در برخى از معارف اسلامى که با عالم غيب ارتباط دارد مانند معجزات مادى ومددهاى غيبى واشراط ساعت وعلائم قيامت ومسائلى که اصالت قرآنى دارند تشکيل وترديد نموده وبلکه انکار مى نمايند وبراى اينکه خود را روشنفکر نشان بدهند سرمايه اى غير از اين اظهارات ترديدآميز ندارند آنان مى خواهند هرچه بتوانند از ارزش غيبى دين بکاهند ومقامات پيامبران وائمهعليهم‌السلام را نپذيرند و وحى و نزول ملائکه را در جنگ بدر وحوادث ديگر از اين قبيل را به گونه اى که مادى پسند شود و منکران خدا وقدرت و توانایى او هم قبول کنند مطرح نمايند وانبياء را رجال ژنى و نابغه قلمداد کنند وبا اين مقوله سخنان در مسائل دين تصرفات ومداخلات ناروا مى نمايند.

بديهى است که اين نه روشنفکرى است بلکه غربزدگى ومادى گرائى است که متاسفانه در اثر تلقينات سوء وضعف عقيده وقلت آشنائى با مبانى محکم اسلامى بسيارى به آن مبتلا شده اند.

اين بيمارى به نظر ما براى دعوت اسلام وبراى عقايد اسلامى بسيار خطرناک است زيرا در پوشش يک سلسله الفاظ مادى گرايانه دين را تحريف ومسخ مى نمايند ومردم را از هسته مرکزى دين که ايمان به عالم غيبت است جدا مى کنند ودر اين ميان عذر بسيارى از اينها در رد يک سلسله حقايق اسرائيليات است يعنى هرچه را عقلشان از فهمش عاجز ماند وهرچه را با مبانى مادى وقوعش را بديع وبعيد ديدند منکر مى شوند وآن را اسرائيليات مى خوانند.

واقعا جاى تعجب است ديروز ودر صدر اسلام با ترويج اسرائيليات از نشر حقايق اسلامى جلوگيرى مى کردند، امروز بازماندگان همان ها به اسم رد اسرائيليات حقايق مسلمى را که برحسب قرآن وحديث معتبر ثابت است انکار مى نمايند ومعيار اسرائيليات بودن يک موضوع را دور بودن از فهم مادى گراى خود مى گويند.

از جمله همين مسئله مهدويت وعلائم آن ونزول عيسى در آخر الزمان است که اخيرا مورد حمله اين گروه شد ومى خواهند با تهمت اسرائيليات بودن اصالت آن را که از هر جهت مسلم است انکار نمايند.

بديهى است مسائلى مثل مسئله مهدويت هرگز با اين گونه تهمتها خدشه دار نخواهد شد.

به حکم قرآن کريم ووجدان بشارت به مصلح ومنتظر آخر الزمان در تورات وزبور وجود دارد ومسائل اسلامى ديگر مخصوصا امورى که پايه ومحور دعوت اسلام است در دعوت انبياء گذشته نيز بوده است و اگر بنا باشد که هر چيزى به اسم اينکه مورد قبول اهل کتاب است رد شود بايد اين افراد اصل وجود موسى وعيسى را نيز انکار کنند.

سابقه اصل عقيدتى يا حکم فرعى اسلامى در اديان گذشته ووجود آن در تورات وانجيل فعلى گواه حقانيت آن است وبه اسرائيليات وآنچه مخالفان مکتب اهل بيت که مکتب اسلام راستين است وارد در فرهنگ اسلامى کرده اند ارتباط ندارد اين قرآن است که مى فرمايد:

( شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسى وَعِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ) .

چنانکه اگر يک امرى اصالت اسلامى داشته باشد نامانوس بودن آن موجب صحت انکار آن واسرائيليات بودن آن نيست.

مهدويت اصالت اسلامى دارد به قرآن وحديث واجماع مسلمين استناد دارد واعتقاد مسلمانان به آن بر اساس اين اصالتهاى اسلامى است که مسلمان نمى تواند آنها را رد کند اين مسئله با اسرائيليات که فاقد اصالت اسلامى است هيچگونه ارتباطى ندارد اين سخنان واهى ناشى از بى اطلاعى وناآگاهى در مسائل اسلامى است.

لذا علماء بزرگ اهل سنت مانند احمد شاکر از معاصرين ما که تخصصش را در فن حديث وشناخت آفات وعلل آن مورد قبول عموم دانشمندان آنها است در برابر اين زمزمه هاى غرب زدگان، وماده گرايان و مقلدان ابن خلدون بپا خواسته اصالت اسلامى اين مسائل را اثبات نموده و نادرستى اين گمان ها را آشکار ساخته وترديد و انکار در اين انديشه هاى اسلامى را که منتهى به رد فرمايش وبشارات حضرت رسول اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واعتبار احاديث صحيح ومتواتر است جريمه بزرگ شمرده اند.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر آيات قرآن کريم

در قرآن مجيد آيات متعددى است که دلالت دارند بر پيروزى وفلاح حزب الله وغلبه سپاه خدا.

مانند اين آيات

( فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ) .

( أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) .

( وَإِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ ) .

چنانکه آياتى نيز دلالت دارند بر اينکه خدا پيامبران ومومنان را يارى مى نمايد مثل اين آيات

( وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ *إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ ) .

( إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَْشْهادُ ) .

بديهى است اين يارى وپيروزى شامل موارد جزئى هم مى شود مثل مواقف ومشاهد بسيارى که خدا پيغمبر اعظم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نصرت عطا فرمود چنانکه شامل پيروزى به حجت وبرهان ودليل وبيان نيز مى گردد.

اما معلوم است که مناسب کمال امتنان، ولطف خدا پيروزى ونصرت مطلق است که در زمينه وجود شرايطش انجام خواهد شد پيروزيهاى جزئى ومحدود نيز در زمينه وجود شرايط حاصل مى شود و بالاخره فرد اکمل و مصداق اتم پيروزى و نصرت پيروزى و نصرت مطلق بر همه کفار وجنود ابليسى است که نه حد زمانى آن را به پايانى محدود سازد، ونه حد زمينى وجغرافيائى آن را مختص به يک منطقه نمايد.

بايد بر طبق اين آيات در رو در روئى ومقابله اهل حق با اهل باطل غلبه نهائى با اهل حق باشد، وبه طور کامل مشمول نصرت الهى شوند.

آياتى نيز دلالت دارند بر اينکه حق پايدار وباقى است وباطل از ميان رفتنى است مانند آيه ۱۷ سوره رعد که در آن باطل را به کفى که روى آب وچيزهاى ديگر ظاهر مى شود و حق را به آب وبارانهاى سودمند تشبيه کرده است ودر سوره ى انفال مى فرمايد( وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَيَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ ) خدا اراده کرده است که حق را با کلمات خود حق نمايد (آن را اظهار واعلام واثبات نمايد) و دنباله ى کافران را قطع فرمايد.

آياتى نيز دلالت دارند بر اينکه اراده الهى به اين تعلق گرفته وسنتش بر اين قرار يافته است که مستضعفان پيشوايان ووارثان زمين شوند، ومستکبران وطاغوتيان نابود گردند.

مثل اين دو آيه

( وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الأَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِى الأَْرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ ) .

که بديهى است اين اراده خدا عام است واختصاص به قوم بنى اسرائيل که مستضعف شدند وفرعون وهامان که آنان را استضعاف کرده بودند ندارد.

مستضعاف مشمول اين عنايت الهى هستند، واين سنت خدا است لذا از حضرت امير المومنينعليه‌السلام در نهج البلاغه روايت شده است که فرمود: لتعطفنَّ الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها، وتلا عقيب ذلک:( وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى ...)

يعنى دنيا بعد از خوددارى وتمکين نداشتنش از ما منقاد ومطيع ورام ما خواهد شد مانند ناقه سرکش که نسبت به بچه خود پذيرائى وعطوفت دارد سپس اين آيه را تلاوت فرمود (وَنُرِيدُ...) که بديهى است اين فرمايش اشاره به ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام است.

بعضى آيات نيز دلالت دارند بر اينکه خلافت ارض به مومنين وکسانى که اعمال صالح دارند خواهد رسيد ودينشان که خدا براى آنها پسنديده است در زمين استقرار خواهد يافت وبيم وترسشان به امن واستراحت خاطر تبديل خواهد شد.

مثل اين آيه

( وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً ) .

وآياتى متضمن اين بشارت هستند که اسلام بر سائر اديان غالب مى شود ونور خدا که همان دعوت اسلام ونظام اسلام است چنانکه از جهت مايه ودستور واصول وفروع واحکام ونظامات به حکم( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ) کامل است از جهت اجراء وعمل، وگسترش يافتن در تمام جهان نيز کامل خواهد گشت وخدا آن را اتمام خواهد فرمود.

مانند اين آيات

در سوره توبه:( يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ) .

ودر سوره فتح:( هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفى بِاللَّهِ شَهِيداً ) .

ودر سوره صف:( يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ ...) .

اين آيات وآيات متعدد ديگر علاوه برآنکه بر استقرار دين خدا در سراسر زمين وآينده درخشان عالم دلالت دارند بر حسب معتبرترين مدارک وتفاسير واحاديث به تحول بى سابقه وبى نظير وانقلابى که به رهبرى وقيام حضرت مهدى اهل بيت وامام منتظر وموعود انجام خواهد گرفت تفسير شده است که تعداد زيادى از اين احاديث در کتابهاى اهل سنت روايت شده مثل کتاب (شواهد التنزيل) حاکم حسکانى که در آن دويست و ده آيه از آياتى را که در شان اهل بيت نازل شده جمع آورى شده ومتجاوز از هزار وصد وشصت روايت در رابطه با اين موضوع روايت نموده است. (۸)

واز جمله محدثين نامدار وعلماء بزرگ سيدهاشم بحرانى در جمع آورى آياتى که مربوط به حضرت مهدى سلام الله عليه است کتابى تاليف کرده است به نام (المحجة فيما نزل فى القائم الحجة) وى در اين کتاب متجاوز از يکصد آيه را با احاديثى که در تفسير هر يک وارد شده است ذکر فرموده است.

عليهذا اصالت قرآنى عقيده به مهدويت نيز با توجه به اين آيات ودقت در مضامين آنها وکتابهاى تفسير واحاديثى که در تفسير اين آيات وارد شده است ثابت وغير قابل انکار است.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء بر احاديث معتبر و متواتر

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر احاديث معتبر ومتواتر در نهايت وضوح است زيرا کتابهاى حديث و صحاح و جوامع وسنن ومسانيد واصول شيعه و اهل سنت که در آنها احاديث مربوط به اين موضوع ضبط وروايت شده است از حد احصا خارج است وهم چنين در کتابهاى ديگر که در ساير رشته هاى علوم اسلامى تاليف شده مثل تاريخ و لغت و غريب الحديث ورجال وتراجم وعقايد و کلام وحتى شعر وادب وشرح قصايد واشعار معروف علماء فنون مختلف به اين احاديث استناد کرده، وپيرامون شرح ومضامين آنها اظهار نظر نموده اند.

از عصر رسالت تا زمان ما صحابه حضرت رسول اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وسپس تابعين و تابعين تابعين وساير طبقات روات اين احاديث را روايت نموده اند. اين احاديث بسيارى بالخصوص و بالانفراد بواسطه ى شواهد ومويداتى که حديث شناسان ماهر به آن اعتماد دارند در نهايت صحت واعتبار مى باشند و به مضمون آنها يقين حاصل مى شود و علاوه بر اين در مسائل مهم مربوط به مهدويت مثل معرفى شخص مهدىعليه‌السلام وبرنامه هاى مهم انقلابى واسلامى ايشان اين احاديث در حد تواتر وبالاتر مى باشند يعنى در هر يک از اوصاف معروف ومشهور حضرت مهدىعليه‌السلام حديث از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وائمه معصومينعليهم‌السلام آن قدر زياد است که قطع نظر از مقام وثاقت وصداقت وامانت روايت کنندگان احتمال تبانى آنها بر دروغ وجعل اين احاديث عقلائى نيست.

موضوع مهدويت خود يک موضوعى است که علماء ومحدثين بزرگ پيرامون آن وجمع احاديث آن بالخصوص صدها کتاب نوشته اند که خواننده عزيز مى تواند براى اينکه تا حدودى از نام کتابهاى اهل سنت ومولفان آنها که احاديث مهدى را روايت کرده اند وکتابهائى که در اين موضوع به طور مستقل تاليف نموده اند واسامى اصحاب پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که از آن حضرت بشارات مهدى را روايت کرده اند آگاه شود. به اين مقدمه کتاب نجم الثاقب مرحوم محدث نورى وکتاب نويد امن وامان ومنتخب الاثر تاليف نگارنده رجوع فرمايد.

اصالت مهدويت از جهت اتفاق مسلمانان واجماع شيعه واهل سنت

اهل سنت وشيعه در طى اعصار ومرور قرنها همه بر اين اتفاق داشته ودارند که در آخر الزمان يک نفر از اولاد رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفرزندان على وفاطمهعليهما‌السلام که صفات وعلاماتش در احاديث مذکور است در هنگامى که دنيا پر از ظلم وجور شده باشد ظهور نمايد وجهان را پر از عدل وداد کند همه او را هم نام وهم کنيه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وملقب به مهدى معرفى نموده اند، وهمه اتفاق دارند بر اينکه تا او ظهور نکند سير اين عالم واين جامعه بشرى به پايان نخواهد رسيد وتا اين دادگستر بزرگ و رهبر حکومت عدل جهانى قيام نکرده است بشر بايد منتظر ظهور او باشد و بداند که جهان محکوم ظلم ستمگران و فساد اهريمنان نيست و سرانجام همه تباهى ها و نگرانيها به راحتى و امنيت و آسايش مبدل مى شود و مستکبرين و مفسدين ريشه کن مى گردند

همه چشم به راهند وهمه منتظرند چنانکه از مصادر معتبر تاريخ و حديث استفاده مى شود در تمام اعصار اين يک عقيده عمومى امت اسلام بوده است و همه بر آن اتفاق داشته اند و لذا مدعيان دروغين مهدويت را به اينکه واجد صفات و نشانيهاى مهدى موعود نيستند رد مى کردند وهرگز در مقام رد آنها صحت اصل واساس اين عقيده را منکر نمى شدند.

وخلاصه اتفاق مسلمين بر اصل ظهور مهدىعليه‌السلام و برخى از خصوصيات وخصائص آن حضرت هميشه مورد قبول بوده وعلماء بزرگ اهل سنت هم آن را مورد تصريح وتاکيد قرار داده اند. (۹)

وبه قول دانشمند بزرگ ومعاصر اهل سنت شيخ على ناصف در کتاب غايه المامول همه (سلفا وخلفا) بر اين عقيده بوده وهستند.

اصالت مهدويت از جهت معجزات و کرامات

معجزات وخوارق عادات در اثبات نبوت انبياء وراستى خبرهائى که از عالم غيب ووحى الهى مى دهند مستند عام ودليل همگانى است هيچ پيامبرى بدون معجزه نبوده است راجع به معجزات انبياء واقسام آن در کتابها توضيحات کافى داده شده ودر نوشته هاى اين حقير نيز از جهات متعدد وبا توجه به انديشه ها وآرائى که اخيرا مطرح شده بيانات جالب ومفيدى هست.

در قرآن مجيد به اين مسئله در آيات متعدد تصريح شده است.

مسئله ديگر بعد از قبول معجزات انبياء معجزاتى است که از ائمه طاهرينعليهم‌السلام صادر شده است که خواه آنها را معجزه بگويند يا معجزه را فقط بر خوارق عاداتى که از انبياء صادر شده اطلاق کنند وخوارق عاداتى را که از ائمهعليهم‌السلام وديگران از بندگان خاص خدا صادر شده کرامت بگويند اين نيز يک مسئله واقع شده اى است که تواريخ معتبر وروايات مستند وصحيح که از حد تواتر خارج است آن را اثبات نموده است ومثل ساير پديده ها وحوادث بايد انسان آنها را قبول کند چون انکار آنها انکار واقعيات است وبا انکار وجود صاحب اين کرامات مساوى است وهرچند نمى توان معجزات وکرامات انبياء واولياء را با معلومات تجربى وعلل مادى توجيه وتفسير کرد اما بايد واقعيت آنها را که محسوس بشر بوده وهست باور نمود.

ما در همين عصر خودمان حکايات وجريانهاى مهمى را به چشم خود ديده يا از افراد امين وراستگو شنيده ايم که در اثر دعا يا توسل به يکى از چهارده معصومعليهم‌السلام وفرزندان آن بزرگواران مثل حضرت زينب وحضرت معصومهعليهما‌السلام بيمارانى که بيماريهاى شديد داشته شفا يافته وحاجتهاى مهم باذن خدا برآورده شده است که جز به خرق عادت وکرامات وعنايت غيبى توجيه آن امکان پذير نيست.

نه حسى را که اين معجزات را ديده است مى توان به اشتباه متهم کرد ونه نقل ها وخبرهائى که اين معجزات را خبر مى دهند مى توان به دروغگویى متهم ساخت بنابراين هيچ گونه نقطه ابهام وزمينه ناباورى در وقايعى که به طور خارق عادت اتفاق افتاده ومعجزه ناميده مى شود نيست غير از اينکه معجزه وخارق عادات است وما نمى توانيم آن را به علت مادى مستند کنيم اما اين نتوانستن و نداشتن علت مادى اصل يک پديده را نفى نمى نمايد.

معجزات حضرت صاحب الامر

پيرامون معجزات حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه بايد دانست که وجود ايشان وخصايص وخصوصياتى که از ايشان ظاهر شده وظاهر خواهد شد يکى از نمونه هاى بى نظير قدرت و توانایى خداوند متعال است قدرت خداوند در طى دوره هاى مختلف حيات ايشان همواره در تجلى بوده و هست و ثابت مى کند که فقط نبايد به معيارهاى مادى تکيه کرد که بيشتر چون پديده ها را با آن مى سنجند و مسببات ومعلولات را پس از اسباب و علل مادى مى بينند از خالق اسباب و جاعل علل غافل مى شوند وشناختشان محدود مى گردد اين اظهار قدرتها که وجود نبى وولى مظهر آن مى شود و حساب هاى مادى را باطل مى سازد خدا را بدون اين پرده هاى علل مادى به ما نشان مى دهد، وبه عالم غيب مومن مى سازد بديهى است مقصود اين نيست که فقط خدا با اين پديده ها شناخته مى شوند زيرا همان پديده هائى که علل مادى دارند نيز دلایل قدرت خدا وعلم وحکمت خدا مى باشند وهمه آيات حق وکلمات حقند اما هر کدام از پديده ها به گونه اى معرفت ما را کامل مى نمايند که در اين نوشته مجال شرح اين مسائل که با الهيات ارتباط دارد نيست و حاصل اين است که وجود امام زمان ارواحنا فداه آيت عظماى وکلمه کبراى الهى است و چنانکه مجموع عالم بدون اينکه نظيرى داشته باشد يا بشر سابقه اى وانسى به غير آن داشته باشد آيت ونشانه منحصر بفرد خدا است که در آن ميلياردها وميلياردها وصدهزاران ميلياردها وهرچه رقم وعدد ومافوق آن است آيات خدا است وجود امام زمانعليه‌السلام نيز آيه وکلمه خدا است که اگرچه از بعض جهات ونواحى منحصر بفرد مى باشند جاى تعجب واستبعاد نيست.

اين قدرت خدا است که ما را به تهليل وتکبير وتسبيح وتنزيه او وامى دارد «فسبحان الذى جعل أوليائه الأدلّة الباهرة على وجوده ومظهرين لأمره ونهيه وعلمه وحکمته واصطفاهم لغيبه وارتضاهم لسرّه وجعلهم خلفائه فى خلقه

انواع معجزات حضرت صاحب الامر

از نظر اينکه تا حدى بررسى ومطالعه معجزات آن حضرت آسان باشد آنها را به ملاحظه زمان صدور آن بر سه نوع تقسيم کرده اند.

اول معجزات بسيارى است که از آن حضرت از هنگام ولادت (سال ۲۵۵) تا زمان رحلت حضرت امام حسن عسکرى (سال ۲۶۰) ظاهر شد.

دوم معجزاتى است که پس از شهادت حضرت امام حسن عسکرىعليه‌السلام تا سال (۳۲۹) که سال آخر غيبت صغرى است از آن حضرت صادر شده است.

در اين دو دوره معجزات بسيار از حضرت بقيه الله ارواح العالمين له الفداء ظاهر شد که هر کس بخواهد بر تعدادى از اين معجزات که در حد تواتر وبالاتر از تواتر است ومطلع شود مراجعه کند به کتاب مستطاب بحار (جلد ۱۳) وترجمه هاى آن وباب ششم کتاب نجم الثاقب محدث نورى که ايشان علاوه بر معجزاتى که در بحار نقل شده چهل معجزه که مصادر ماخذشان در نزد علامه مجلسى نبوده يا از نقل آن غفلت شده است از مصار مشهور ومعتبر نقل کرده اند که از اين مصادر ومآخذ وهم چنين مصادرى که در اختيار علامه مجلسى بوده وهمه يا اکثر آن هم اکنون در اختيار ما است قدمت سابقه ضبط اين معجزات در کتابها که از همان عصر غيبت صغرى شروع شد معلوم مى شود.

سوم معجزاتى است که در عصر غيبت کبرى يعنى از سال (۳۲۹) تا تاريخ نگارش اين رساله که سال پايان قرن چهاردهم هجرت (۱۴۰۰) است از آن امام بزرگوار روحى فداه صادر شده است.

اين معجزات نيز از حد تواتر گذشته است و علاوه بعض آنها به تنهایى موجب يقين مى شود مانند معجزه اى که در شفاء اسمعيل هرقلى از آن حضرت ظاهر شد که مثل صاحب کشف الغمه آن را از پسر اسماعيل شمس الدين محمد هرقلى و گروهى از مردم مورد وثوق نقل کرده است و چنان اهميت وشهرت يافت که وزير خليفه او را احضار کرد ودر پيرامون صحت آن داستان تحقيق نمود و بعد هم خليفه مستنصر بالله عباسى او را به ملاقات با خود خواند، ومعجزات ديگر که در ضمن حکايات شرف يابي ها وتوسلات به آن حضرت در باب هفتم نجم الثاقب ودر ۱۳ بحار وجنه الماوى، و کشف الاستار، و دار السلام عراقى و کتابهاى ديگر روايت شده است و چون بنابر اختصار است به چند معجزه که درعصر خودمان اتفاق افتاده است اکتفا مى کنيم.

اول مرحوم عالم جليل حجه الاسلام والمسلمين آقاى آقا امام سدهى رحمه الله تعالى عليه که از اخيار علما معروف به تقوى وسداد ومورد وثوق مرجع بزرگ شيعه ومجدد آثار اهل بيتعليهم‌السلام استادنا الاعظم آيت الله بروجردى قدس سره بود ولذا ايشان را براى تاسيس حوزه علميه در کرمانشاه وافتتاح مدرسه اى که به امر ايشان در آن شهر بنا شد اعزام فرمود و علاوه شخصا هم با ايشان از موقعى که در نجف اشرف در بحث فقيه بزرگ مرحوم آيت الله آشيخ محمد کاظم شيرازى رحمه الله عليه شرکت داشتيم سابقه آشنائى واخلاص داشتم حکايت تشرف شيخ محمد کوفى را که معروف ومشهور است وبدون واسطه از او شنيده بود براى حقير نقل کرد و من براى اينکه مدرک کتبى از ايشان داشته باشم خواهش کردم که حکايت را برايم مرقوم فرمايند آن مرحوم که خدا با اجداد طاهرينش محشور فرمايد پذيرفت وحکايت را به خط خودشان که اکنون در نزد من موجود است مرقوم داشت که عين الفاظ وعبارات ايشان را در اينجا نقل مى نمائيم.

(بسم الله الرحمن الرحيم جناب آقاى آقا شيخ محمد کوفى که به زهد وتقوى وصلاح بين خواص علماء وفضلاء نجف اشرف معروف بود، وملتزم بود ليالى وايام جمعات به نجف مشرف شود چون قضيه تشرف ايشان را خدمت حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه از بعض علماء شنيده بودم يک روز جمعه در مدرسه صدر در نجف اشرف در حجره يکى از آقايان رفقا خدمت ايشان رسيدم واستدعا کردم شرح تشرف را از زبان خودشان بشنوم آنچه در نظرم مانده مضمون فرمايش ايشان از قرار ذيل است.