اصالت مهدویت

اصالت مهدویت0%

اصالت مهدویت نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

اصالت مهدویت

نویسنده: آية الله لطف الله صافى گلپايگانى
گروه:

مشاهدات: 5665
دانلود: 2839

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 24 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5665 / دانلود: 2839
اندازه اندازه اندازه
اصالت مهدویت

اصالت مهدویت

نویسنده:
فارسی

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد و يکتاپرستى

فرمود: با پدرم مشرف شدم به مکه معظمه فقط يک شتر داشتيم که پدرم سوار بود ومن پياده ملازم ومواظب خدمت او بودم در مراجعت به سماوه رسيديم.

استرى (قاطر) از اشخاصى که شغلشان جنازه کشى بين سماوه ونجف بود از شخص سنى تا نجف اجاره کرديم. چون شتر کندى مى کرد، وگاهى مى خوابيد وبه زحمت او را بلند مى کرديم؛ پدرم سوار قاطر ومن سوار شتر از سماوه حرکت کرديم. بين راه اغلب نقاط گلزار و باتلاق بود و شتر هميشه مسافتى عقب مى افتاد و به خشونت و درشتگویى مکارى سنى مبتلا بودم؛

تا اينکه برخورديم به جائيکه گل زياد بود شتر خوابيد و ديگر هر چه کرديم برنخواست. در اثر تعقيب در بلند کردن لباسهايم گل آلود شد وفائده نکرد ناچار مکارى هم توقف کرد تا لباسهايم را در آبى که در آنجا بود بشويم. من از آنها کمى فاصله گرفتم براى برهنه شدن و شستن لباس وفوق العاده مضطرب و حيران که عاقبت اينکار به کجا مى رسد، وآن وادى از جهت قطاع الطريق هم خطرناک بود ناچار متوسل شدم به ولى عصر ارواحنا فداه ولى بيابان همواره وتا حد مد بصر احدى پيدا نبود بغتتا ديدم جوانى نزديک من پيدا شد شباهت داشت به سيد مهدى پسر سيد حسين کربلائى (نظرم نيست که فرمود دو نفر بودند يا همان يک نفر) (و نظرم نيست کدام سبقت به سلام کرديم) عرض کردم شى اسمک فرمود سيد مهدى عرض کردم ابن سيد حسين فرمود:

نه ابن سيد حسن عرض کردم از کجا مى آئى فرمود من خضير (چون مقامى در آن بيابان بود به عنوان مقام خضرعليه‌السلام ) من خيال کردم مى فرمايد: از آن مقام آمدم فرمود چرا اينجا توقف کرده اى شرح خوابيدن شتر و بيچارگى خود را عرض کردم تشريف برد نزد شتر ديدم تا دست روى سر او گذارد شتر برخواست ايستاد و آن حضرت با او صحبت مى فرمايد و با انگشت سبابه به طرف چپ و راست به شتر نشان مى دهد بعد تشريف آورد نزد من فرمود ديگر چکار دارى عرض کردم حوائجى دارم ولى فعلا با اين حال اضطراب ونگرانى نمى توانم عرض کنم جایى را معين فرمایيد تا با حواس جمع مشرف شده عرض کنم فرمود مسجد سهله، بغتتا از نظرم غائب شد. آمدم نزد پدرم گفتم: اين شخص که با من صحبت مى کرد کدام طرف رفت؟ (مى خواستم بفهمم اينها هم حضرت را ديده اند يا نه) گفتند: احدى اين جا نيامد وتا چشم کار مى کند بيابان پيدا است.

گفتم: سوار شويد برويم. گفتند: شتر را چه مى کنى؟ گفتم: امرش با من است سوار شدند. من هم سوار شتر شدم شتر جلو افتاد وبه عجله مى رفت، مسافتى از آنها جلو افتاد مکارى صدا زد ما با اين سرعت نمى توانيم بيایيم.

غرض قضيه برعکس سابق شد. مکارى تعجب کنان گفت: چه شد اين شتر همان شتر است و راه همان راه؟ گفتم: سرى است در اين امر ناگهان نهر بزرگى سر راه پيدا شد. من باز متحير شدم که با اين آب چه کنيم تا فکر مى کردم شتر رفت ميان نهر متصل به طرف راست و چپ مى رفت مکارى وپدرم لب آب رسيدند فرياد زدند: کجا مى روى غرق مى شوى اين آب قابل عبور نيست؟ ولى چون ديدند من با کمال سرعت با شتر مى روم وطورى هم نيست جرأت کردند. گفتم: از اين راهى که شتر مى رود به طرف چپ و راست همانطور بيائيد آنها هم آمدند و به سلامت از آب عبور کرديم.

من متذکر شدم که آن وقتى که حضرت انگشت سبابه به طرف راست وچپ حرکت مى داد اين آب را اشاره مى فرمود خلاصه آمديم شب وارد شديم. بر جمعى کوچ نشين آنجا منزل کرديم همه آنها با تعجب از ما مى پرسيدند: از کجا مى آئيد؟ گفتيم: از سماوه. گفتند: پل خراب شده و راهى نيست مگر کسى با طراده از اين آب عبور کند و از همه بيشتر مکارى متحير مانده بود.

گفت: بگو بدانم چه سرى در اين کار بود؟ گفتم: من آنجا که شتر خوابيد به امام دوازدهم شيعيان متوسل شدم. آن حضرت تشريف آورد و اين مشکلات را حل نمود (نظرم نيست که گفت او وآن جماعت مستبصر شدند يا نه) غرض به همان حال آمديم تا چند فرسخى نجف اشرف باز شتر خوابيد. سرم را نزديک گوش او بردم گفتم: تو مامورى ما را به کوفه برسانى تا اين کلمه را گفتم برخواست. وبه راه ادامه داد در خانه در کوفه زانو به زمين زد من هم او را نفروختم، ونکشتم تا مرد روزها مى رفت در بيابان کوفه چرا و شبها در خانه مى خوابيد بعد به ايشان عرض کردم در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار مشرف شديد فرمود: بلى ولى در گفتن شرح او مجاز نيستم ملتمس دعا هستم اقل آقا امام سدهي).

دوم - معجزه شفا يافتن همسر محترمه عالم جليل وفاضل بزرگوار جناب آقاى آقا شيخ محمد متقى همدانى سلمه الله تعالى است، که از فضلاء همدانيان حوزه علميه قم وبه تقوى وطهارت نفس معروف وخود اينجانب سالها است ايشان را به ديانت واخلاق حميده مى شناسم.

چندى پيش اين معجزه را شفاها وسپس کتبا براى حقير مرقوم داشته بودند که چون فراموشم شده است که آن نوشته را کجا گذارده ام؛ مجددا از ايشان خواستم وايشان هم فتوکپى شرحى را که در آخر کتاب مستطاب نجم الثاقب نوشته اند فرستادند که عين متن آن را در اينجا نقل مى شود.

«بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله ربّ العالمين والصلاة والسلام على محمّد وآله الطاهرين ولعنة الله على أعدائهم وظالميهم ومنکرى فضائلهم ومناقبهم إلى قيام يوم الدين آمين ربّ العالمين

مناسب ديدم ذکر نمايم توسلى که به حضرت بقيه الله فى الارضين حجة ابن الحسن العسکرى نموده و توجهى که آن جناب فرمودند چون موضوع کتاب در اثبات وجود آن حضرت است از طريق معجزات وخرق عادات.

روز دوشنبه هيجدهم ماه صفر از سال هزار وسيصد و نود و هفت مهمى پيش آمد که سخت مرا و صدها نفر ديگر را نگران نمود. يعنى همسر اينجانب محمد متقى همدانى در اثر غم و اندوه و گريه و زارى دو سال که از داغ دو جوان خود که در يک لحظه در کوههاى شميران جان سپردند در اين روز مبتلا به سکته ناقص شدند.

البته طبق دستور دکترها مشغول به معالجه و مداوا شديم؛ ولى نتيجه اى به دست نيامد تا شب جمعه ۲۲ ماه صفر يعنى چهار روز بعد از حادثه سکته، شب جمعه ساعت يازده تقريبا رفتم در غرفه خود استراحت کنم.

پس از تلاوت چند آيه از کلام الله وخواندن دعائى مختصر از دعاهاى شب جمعه از خداوند تعالى خواستم که امام زمان حجة بن الحسن صلوات الله عليه و على آبائه المعصومين را ماذون فرمايد: که به داد ما برسد وجهت اينکه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند تبارک وتعالى مستقيما حاجت خود را نخواستم اين بود تقريبا از يک ماه قبل از اين حادثه دختر کوچکم فاطمه از من خواهش مى کرد که من قصه ها وداستانهاى کسانى که مورد عنايت حضرت بقيه الله روحى وارواح العالمين له الفداء قرار گرفتند و مسئول عواطف واحسان آن مولا شده اند.

براى او بخوانم من هم خواهش اين دخترک ده ساله را پذيرفتم وکتاب نجم ثاقب حاجى نورى را براى او خواندم در ضمن من هم به اين فکر افتادم که مانند صدها نفر ديگر چرا متوسل به حجت منتظر امام ثانى عشر عليه سلام الله الملک الاکبر نشوم؛ لذا همانطور که در بالا تذکر دادم در حدود ساعت يازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار وبا دلى پر از اندوه وچشمى گريان به خواب رفتم، ساعت چهار بعد از نيمه شب جمعه طبق معمول بيدار شدم.

ناگاه احساس کردم از اطاق پائين که مريض سکته کرده ما آنجا بود صداى همهمه مى آيد - سر وصدا قدرى بيشتر شد وساکت شدند و ساعت پنج ونيم که آن روزها اول اذان صبح بود به قصد وضو آمدم پایين ناگهان ديدم صبيه بزرگم که معمولا در اين وقت در خواب بود بيدار وغرق در نشاط و سرور است تا چشمش به من افتاد گفت: آقا مژده بدهم. گفتم: چه خبراست؟

من گمان کردم خواهرم يا برادرم از همدان آمده اند گفت :بشارت مادرم را شفا دادند! گفتم: که شفا داد؟ گفت: مادرش چهار بعد از نيمه شب با صداى بلند و شتاب و اضطراب ما را بيدار کرد. چون براى مراقبت مريض دخترش و برادرش حاج مهدى و خواهرزاده اش مهندس غفارى که اين دو نفر اخير از طهران آمده بودند، تا مريضه را به تهران ببرند براى معالجه اين سه نفر در اطاق مريض بودند.

که ناگهان داد وفرياد مريضه که مى گفت: برخيزيد آقا را بدرقه کنيد! برخيزيد آقا را بدرقه کنيد! مى بيند که تا اينها از خواب برخيزند آقا رفته خودش که چهار روز بود نمى توانست حرکت کند.

از جا مى پرد دنبال آقا تا دم در حياط مى رود دخترش که مراقب حال مادر بود در اثر سر و صداى مادر که آقا را بيدار کنيد بيدار شده بود دنبال مادر تا دم در حياط مى رود ببيند که مادرش کجا مى رود دم درب حياط مريضه به خود مى آيد ولى نمى تواند باور کند که خودش تا اينجا آمده. از دخترش زهرا مى پرسد: که زهرا من خواب مى بينم يا بيدارم. دخترش پاسخ مى دهد که: مادرجان تو را شفا دادند. آقا کجا بود که مى گفتى آقا را بدرقه کنيد ما کسى را نديديم. مادر مى گويد: آقاى بزرگوارى در زى اهل علم سيد عالي قدرى که خيلى جوان نبود پير هم نبود به بالين من آمد.

گفت: برخيز خدا تو را شفا داد .گفتم: نمى توانم برخيزم با لحنى تندتر فرمود: شفا يافتيد برخيز. من از مهابت آن بزرگوار برخواستم فرمود: تو شفا يافتيد ديگر دوا نخور وگريه هم مکن وچون خواست از اطاق بيرون رود من شما را بيدار کردم که او را بدرقه کنيد ولى ديدم شما دير جنبيديد خودم از جا برخواستم ودنبال آقا رفتم بحمد الله تعالى پس از اين توجه و عنايت حال مريضه فورا بهبود يافت، وچشم راستش که در اثر سکته غبار آورده بود برطرف شد.

پس از چهار روز که اصلا ميل به غذا نداشت در همان لحظه گفت گرسنه ام براى من غذا بياوريد يک ليوان شير که در منزل بود به او دادند با کمال ميل تناول نمود رنگ رويش بجا آمد و در اثر فرمان آن حضرت که گريه مکن غم واندوه از دلش برطرف شد وضمنا خانم مذکوره از پنج سال قبل رماتيسم داشت از لطف حضرتعليه‌السلام شفا يافت با آنکه اطباء نتوانستند معالجه کنند.

ناگفته نماند که در ايام فاطميه در منزل مجلسى به عنوان شکرانه اين نعمت عظمى منعقد کرديم جناب آقاى دکتر دانشور که يکى از دکترهاى معالج اين بانو بود شفا يافتن او را برايش شرح دادم دکتر اظهار فرمود: آن مرض سکته که من ديدم از راه عادى قابل معالجه نبود مگر انکه از طريق خرق عادات واعجاز شفا يابد.

الحمد لله ربّ العالمين وصلَّى الله على محمّد وآله المعصومين لاسيّما امام العصر وناموس الدهر قطب دايره إمکان سرور وسالار إنس وجان صاحب زمين وزمان مالک رقاب جهانيان حجة بن الحسن العسکرى صلوات الله وسلامه عليه وعلى آبائه المعصومين إلى قيام يوم الدين ابن محمد تقى متقى همداني).

سوم - حکايت بسيار عجيب تشرف عالم جليل وسيد بزرگوار مرحوم آقا سيد حسين حائرى است وآن را مرحوم عالم فاضل زاهد صاحب تاليفات بسيار حاج شيخ على اکبر نهاوندى در کتاب (العبقرى الحسان فى احوال مولانا صاحب العصر والزمانعليه‌السلام ) نقل فرموده وبعض ديگر از بزرگان وموثقين از او نقل نموده اند چون مفصل وطولانى است علاقمندان به آن کتاب مراجعه نمايند وعلامه نهاوندى مذکور صاحب مکاشفه مهمى است که بر عظمت مقام استاد ما مرحوم زعيم عاليقدر آيت الله بروجردى قدس سره واينکه مشمول عنايات غيبى وتوجهات ائمهعليهم‌السلام بوده اند دارد.

چنانکه در داستانهاى شگفت نيز حکايتى ذکر شده که دلالت بر اين دارد که ايشان بحق داراى مقام نيابت عامه بوده اند وهم چنين حکايت تشرف مرحوم فاضل کامل آقا شيخ احمد فقيهى قمى نيز دلالت بر تقدير از موضع ايشان دارد که از شرح اين حکايات چون موجب طولانى شدن کلام مى شود خوددارى شد.

چهارم حکايت ومعجزه اى است که مولف بشارت ظهور بدون واسطه احدى آن را نقل نموده است اين حکايت نيز دلالت بر شفاء مريضه اى در شب مبارک نيمه شعبان دارد که به بيمارى صعب العلاجى که اطباء حاذق از معالجه عاجز شده وحتى به اطباء خارجى نيز مراجعه کرده بودند مبتلا بوده است.

که چون کتاب بشارت ظهور چاپ شده ونسخه حقير را هم در حال نوشتن اين رساله براى نمايشگاه کتاب گرفته اند علاقمندان را به خود آن کتاب ارجاع مى دهم که حتما اين حکايت ومعجزه راکه از دلائل صحت مذهب است مطالعه فرمايند.

پنجم وششم وهفتم وهشتم معجزاتى است که در ضمن حکايت ۲۳ و۳۴ و۸۳ و۱۰۸ کتاب داستانهاى شگفت تاريخ عالم عاليقدر آقاى دستغيب شيرازى دامت برکاته مذکور است.

نهم - عالم عاليمقام آيت الله حائرى دامت برکاته در کتابى که متضمن وقايع ومعجزاتى از ائمه طاهرينعليهم‌السلام وبعض روياى صادقه است در ارتباط با موضوع تشرف به محضر حضرت بعض حکايات نيز نقل کرده اند که هر کدام شواهد محکم بر وجود امامعليه‌السلام است.

وبالاخره دهمين حکايتى که در اينجا به آن اشاره مى نمائيم حکايت مربوط به مسجدى است که در ابتداء شهر مقدس قم در سمت چپ کسى که وارد شهر مى شود ساختمان شده وبه نام مسجد امام حسن مجتبىعليه‌السلام ناميده شده است اين حکايت را که خود حقير بدون واسطه از صاحب آن شنيده ام ونوار آن هم موجود است. در پاورقى کتاب (پاسخ به ده پرسش) نقل کرده ام. از اينگونه حکايات وشواهد ومويدات اگر در مقام پرسش وضبط برآئيم بسيار است که حداقل همه دلالت بر وجود آن حضرت ومداخله ايشان در امور (در حدى که مصلحت است) دارند اميد است خداوند متعال توفيق درک اين گونه سعادتها را به همه مشتاقان حقيقى ومنتظران واقعى عطا فرمايد.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد و يکتاپرستى

هسته مرکزى ومحور اصلى تمام مسائل اعتقادى وتربيتى وبرنامه هاى سياسى وانتظامى ايمان به وحدانيت ويکتائى ويگانگى خداوند متعال است که خالق ورازق وحاکم ومالک کل وبى نياز از کل است حق تعيين ونصب حاکم وولى وامام تشريع وفرمان وامر ونهى وتکليف والزام وولايت مطلق بر کليه امور مختص به او است. هرحاکميت وولايت ومالکيتى که به اذن او نباشد استعلا وطغيان واستبداد است.

قبول والتزام والزام به نظامات وقوانينى که منبع ومبناى شرعى ومصدر واعتبار الهى ندارد خواه در امور عبادى يا در امور سياسى ومالى وسائر امور باشد پرستش شيطان وشخص ومقام وهيئت وجامعه اى است که آن قوانين را وضع کند ووضع اين قوانين اظهار شرکت با خدا وتصرف در شئون خدا است.

نظامات غير الهى تحت هر رژيم ونظام باشد غير شرعى است وواجب الاطاعه نيست خواه استبدادى باشد يا دموکراسى يا به صورتهاى ديگر.

دعوت همه انبيا همه براى تحقق حکومت (الله) در زمين ولغو حکومتهاى ديگر است.

حکومت (الله) حکومت براى همه است که در آن هيچ رنگ ونژاد وزبان ومنطقه اى مطرح نيست وهمانطور که خدا حکومت تکوينى دارد در امور اختيارى وتشريعى نيز کسى که حق حکم وفرمان دارد خدا است وهر حکومتى که به غير اذن خدا وخودسرانه وخارج از محدوده حکومت الهى باشد حکومت جاهليت است واصالت ندارد اگرچه جاهليت آن در شکل جديد وبه اسم دموکراتيک يا سوسياليست يا جمهورى خلق باشد نه اکثريت ونه استبداد ونه اشتراکيت، هيچيک اصالت ندارند واصالت بخش نمى باشند.

همه چيزها وهمه ارتباطات وهمه راه ها ونظامها اگر اضافه به خدا نداشته باشند اصالت ندارند ومحترم نيستند فقط او اصل است وهمه اصالتها فرع او وقائم به مشيت واراده او وتبعى وعين تعلق به او مى باشند.

از روايت معروف (من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة الجاهلية) که در موضوع شناختن امام اين همه تاکيد شده است که هر کس بميرد وامام زمان خود را نشناسد مرده است مردن جاهليت استفاده مى شود که در هر عصرى امام وولى امر منحصر به فرد است وبنابراين اولياء امور متعدد ورهبران منطقه اى واين تعدد حکومتها که در هر گوشه اى از جهان نظامى ودر هر منطقه اى فردى يا گروهى استيلا واستعلا دارند واز هر سرزمينى کوچک يا بزرگ وطنى ساخته وعالم اسلام را که بايد تحت نظام واحد امامت وقانون واحد اسلام باشد تجزيه کرده واين تفاوتها غير قابل قبول را بين مسلمين ايجاد کرده اند که درآمد سرانه يک کشور مسلمان نشين شايد بيش از صد برابر يک کشور ديگر باشد ودر حالى که يک کشورى مثل کويت نمى داند پولهاى خود را چه کند ودر کدام بانک بگذارد.

کشورى مثل بنگلادش در فقر وپريشانى وسختى بگذارند يا کشورى مثل عربستان به اصطلاح سعودى با آن همه ولخرجيهاى شاهزادگان و درباريان وهابى مسلک آن پولهايشان در بانکهاى خارجى ذخيره و سرمايه استعمار باشد در حالى که خود عربستان سعودى اکثريت در فقر و فلاکت به سر مى بردند.

اين بدبختيها همه در اثر تسلط حکومتهاى دست نشانده خارجى، وتحميل نظامات غير اسلامى ومتعدد به مسلمين وشرک آنها به حکومت خدا است.

واگر مسلمانان از همين حديث الهام بگيرند ونظام واحدى را که امت اسلام بايد داشته باشد ورهبران آن نظام را که امام زمان هر عصر است بشناسند وبه سوى اين حکومت بروند واين تجزيه ها وتفرقه ها را محکوم کنند يقينا به عزت وعظمتى که خدا به آنها وعده داده است مى رسند.

امروز در اثر اين نظامات متعدد ونشناختن امام زمان سپاهيان وقواى مسلح مسلمانان در هر نقطه اى به جاى پاسدارى از توحيد وحق وعدالت نگهبان يکى از طاغوتهاى دست نشانده شرق يا غرب مى باشند وافسران وسربازانى که بايد سرباز اسلام ومجاهد فى سبيل الله باشند سرباز افرادى مثل خود يا بدتر وکمتر از خود شده واز بوالبهوسيها وکامرانيها واستبداد اين وآن پاسدارى مى نمايند.

در اردن اين سربازان بدبخت واز اعتبار انسانى واسلامى افتاده نگهبان قدرت ملک حسين نوکر آمريکا هستند در عربستان به اصطلاح سعودى نگهبان رژيم منحط ومنحرف از اسلام ملک خالد ودر مصر پاسدار حکومت تحميلى وصهيونيسم خواه سادات ودر يمن جنوبى نگهبان حکومت الحاد ودست نشانده شوروى ودر ليبى پاسدار حکومت قذافى مستبد وطرفدار ملوک شرق در عراق نگهبان رژيم خونخوار وضد انسانى صدام وخلاصه در هرکجا (غير از ايران که اميدواريم ارتشش در پرتو قوانين انقلاب به طور اسلامى بازسازى شود).

اين سربازان که ايده اسلامى ندارند يا اسير وفدائى مزدوران شوروى يا نوکران آمريکا هستند نظام واحد امامت همه را در يک خط وعمال حکومت خدا وهدف همه را خدا وجهاد همه را فى سبيل الله قرار مى دهد ومطلب ديگر که از اين روايت استفاده مى شود نقش معرفت امام زمان در سرنوشت انسان وعوالم بعد از اين دنياى او است که اگر امام را نشناسد به مردن جاهليت خواهد مرد وبه نظر ما نکته اى که در اين روايت بسيار مهم است وبسيارى از آن غفلت دارند اين است که چگونه مردن در حال نشناختن امام مساوى است با مردن جاهليت اما با اين توضيحاتى که ما داديم معلوم مى شود که اين به واسطه ارتباط عقيده به نظام امامت با عقيده توحيد است نشناختن امام ونظامى که بايد از آن تبعيت شود نشناختن حکومت خدا وقبول نظامات ديگران است.

قرآن مى فرمايد:( اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ) خدا ولى ومتصرف امور وصاحب اختيار مومنان است آنها را از تاريکيها (دوگانگيها ونظامات مشرکانه و ولايت اين و آن) به سوى نور (به سوى حکومت خدا وهدايت خدا وقوانين خدا) خارج مى سازد( وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ ) آنانکه کافر شدند اولياء آنها (و رهبران ونظامات حاکم بر آنها) طاغوت است آنها را از نور به سوى تاريکيها خارج مى نمايد.

از اينگونه آيات معلوم مى شود که چرا مردن کسى که امام زمان را نشناسد مردن جاهليت است چون نظام امامت نظام توحيد و ولايت خدا وخلافت از جانب خدا است وتسليم وتن در دادن به اطاعت از آن اطاعت از خدا است لذا آيه( وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ) تفسير شده است به اينکه در ولايت ورهبرى کسى را با امام زمان شريک قرار ندهد يعنى در کنار او ومقابل او کسى را واجب الاطاعه نداند.

اينها معانى بلندى است که بايد هر چه بيشتر وگسترده تر به ملت مسلمان وخصوص شيعه تفهيم شود تا ابعاد سازنده و انقلابى و انسانى اسلام را درک کنند و از ذلت تواضع و پرستش در برابر مستکبران کوچک وبزرگ نجات يابند. بايد مسلمان رژيم اسلام را بشناسد و خود را فقط در برابر آن مسئول ومتعهد بداند.

اين مسئله شناخت نظام وتابعيتى که بايد شخص از آن داشته باشد در بين مسلمانان غير شيعه رسما از اهميت افتاده ولذا چنانکه گفتيم هر گوشه اى نظامى وهرجا حاکمى وسلطانى واميرى بر مردم تحميل شده وعملا صدها مليون مسلمان تسليم اين نظامها شده وبلکه بسيارى اين نظامها را واجب الاطاعه وزمامداران آن را اولو الامر مى دانند و بدتر آنکه به همان رسوم کثيف آريا مهرى سابق در آغاز کارهاى رسمى يا نامه هاى رسمى به جاى (بسم الله الرحمن الرحيم) که شعار اسلام وشعار کسانى است که آزادى انسان را احساس مى کنند (بسم سمو الامير) يا (بسم جلالة الملک) مى گويند وبيش از مشرق تا مغرب از اسلام عزيز واز کرامت انسانيت فاصله مى گيرند ودر بين شيعيان نيز با اينکه مسئله امامت را از اول وعصر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مفهوم ومحتواى اصيل وتوحيدى آن شناخته وبعد از رحلت آن حضرت نيز از آن منحرف نشده ودر تمام چهارده قرنى که تا امروز بر اسلام گذشته اين شيعه بود که به اين اصل در بعد وسيع وعامش متمسک بوده است.

معذلک عملا به جنبه هاى منفى ومثبت آن چنانکه شايسته است بسيارى توجه نداشته اند در جنبه منفى مثلا نفى حکومت هاى طاغوتى ونظامهاى غير شرعى حائز اهميت است که بايد هميشه اين عقيده از اين جهت مورد استفاده باشد ودر ابعاد مختلف مثل مبارزات منفى ادامه داشته باشد ودر جنبه مثبت نيز بايد اقدامات وحرکات لازم هميشه براى برقرارى اين نظام انجام شود که اگرچه برقرار شدن آن در سطح جهانى ودر حد کامل وجامع آن موقوف به حصول شرايط وآمادگى جهان وظهور امام زمان حضرت ولى عصر ارواحنا فداه است اما برقرار کردن آن در سطوح محدودتر بحسب شرايط وامکانات هر زمان امکان پذير است وولايت فقيه ونيابت عامه علماء وفقهاء آن را قابل عمل وبلکه عملى کرده است.

لذا مى بينيم تقريبا در تمام اعصار غيبت وقبل از آن حکومتهائى که زمام امور مسلمين را به غصب وقهر به دست گرفتند واعمال وروشهائى داشتند که هرگز با دعوت اسلام وعدالت اسلام قابل تطبيق وتصحيح نبوداز نظر شيعه حکومت ظلمه خوانده مى شد واز يارى واعانت آنها جز در حدودى که حفظ مصالح کلى واساس اسلام ودفاع از هجوم وتسلط کفار بر آن توقف داشت خوددارى مى کردند و شيعيان متعهد در امور خود به فقهاء عادل هر عصر رجوع مى کردند وحتى علاوه بر مالياتهاى رسمى که به دولتهاى غاصب مى دادند وجوه شرعى خود را که به آنها تعلق مى گرفت به فقهاء مى رساندند که اگرچه در ظاهر تحت رژيم نظام حکومت جبار بودند تابعيت واقعى آنها تابعيت از نظام امامت بوده وهست.

اين از خصائص مذهب شيعه است که در برابر حکومتهاى جائر وغير مشروع همواره موضع عدم قبول وهمکارى نداشتن داشته است.

و اين است اثر عقيده توحيد وايمان به صفات جلال وجمال خدا واين است معنى ظهور عقيده توحيد در برداشت و تلقى موحد از نظام سياست وحکومت و اين است معناى ارتباط و ابتناء نظام جامعه و عقيده به مهدويت بر توحيد و يکتاپرستى که اصالتى از اين محکمتر و واقعى تر نيست وخلاصه آن مفاد اين دو آيه است:

( وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ * أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ) .

اصالت مهدويت از جهت نقش آن در عمل و برقرارى عدالت

در اينکه صدها ميليون مسلمان که در جهان زندگى مى کنند تحت تاثير اسلام ونفوذ معنوى آن قرار دارند واسلام بخشهاى مهمى از زندگى آنها را فرا گرفته است شکى نيست.

مسلمانان ايران وافغانستان وپاکستان وبنگلادش واندونزى وهند وچين وتايلند وفيليپين ومالزى وترکيه ويوگسلاوى وقبرس وعراق وکويت وبحرين وعربستان وحضرموت وعمان واردن وسوريا ولبنان ومصر والجزاير ومراکش ويمن وتونس وتانزانيکا وساحل عاج و اتيوپى واريتره و سودان و ليبى و استراليا و آلبانى وکشورهاى مسلمان نشين تحت سلطه شوروى وديگر کشورهائى که مسلمانان در آنها اکثريت دارند يا در اقليت مى باشند همه تحت نفوذ تعاليم اسلام قرار دارند واگر چه جوامع آنها اسلامى خالص نيست وجاهليت در آنها ريشه کن نشده است اما عقيده به اسلام در آنها اثر گذارده وبسيارى از آثار جاهليت وعادات ورسوم غير اسلامى آنها را از ميان برده است.

اسلام در معاملاتشان در معاشراتشان در عباداتشان در ازدواجشان در همسردارى وفرزند دارى در فرهنگشان واخلاقشان واز تولد تا مرگ ودفن اموات اثر گذارده ونقش عملى اسلام در آنها ديده مى شود هر چند اسلام عامل ومحرک وبرانگيزنده منحصر بفرد آنها نيست ودر وجود آنها وجامعه آنها به مقاصدش نرسيده وآنها را با خود وخود را با آنها متحد نساخته باشد اما اين مقدار هم قابل انکار نيست که اسلام در وجود آنها ودر رفتار و اعمالشان نقش دارد، وچنانکه برخى تبليغ مى کنند که اسلام از اثر افتاده ونقشى ندارد يا نمى تواند نقشى در عمل وسازندگى فرد وجامعه داشته باشد نيست.

هنوز هم نفوذ اسلام در پيروانش فوق العاده است ومايه ى گسترش و فراگير شدن نفوذش در آن برجا است واز آن چيزى کاسته نشده است وآنچه پشت استعمار را مى لرزاند واز آن نگران است.

همين نفوذ اسلام است اگر ديده مى شود که تاثير اسلام در عمل افراد وجامعه ها متفاوت است وشدت وضعف دارد بايد توجه داشت که اين تفاوتها کم وبيش هست وعلل وعواملى در آن مداخله دارد ودرجات عقيده ها وحالات معتقدان نيز موثر است بايد براى اينکه قلمرو نفوذ اسلام بيشتر شود اين علل وعوامل را از ميان برد نه اينکه گمان کنيم زمان اينکه اسلام نقش عملى داشته باشد.

گذشته است يا نقش سازنده اسلام را با همه موانع ودرگيريها در اين عصر ودر چهارده قرن گذشته کم وناچيز بگيريم اسلام هميشه موثر بوده ودر زندگى تمام مسلمانان وبلکه بيگانگان نقش داشته است واگر نقش نداشت از بين رفته بود. بنابراين سخنى که وابستگان ومزدوران شرق ياغرب مى زنند وسازندگى اسلام ونقش عملى آن را خصوص در رهبرى جنبش ها وحرکات آزادى بخش انکار مى کنند يک ياوه سرائى بيش نيست وانقلاب اسلامى ايران عليه استعمار آمريکا ومقاومت دليرانه مسلمانان افغانستان در برابر تجاوز وحشيانه شوروى نشان داد که اسلام تا چه حد در بين پيروانش از نفوذ معنوى برخوردار است ونيروى بسيج کننده رهایى بخش آن چگونه مى تواند عليه مستکبران انقلاب کند.

فقط به نيروى ايمان ورهنمودهاى اسلام حکومت ستمگرى که خود را وارث دو هزار وپانصد سال استکبار واستبعاد مى شمرد وبر قدرت نظامى ابرقدرتهاى جهان تکيه داشت وخود به پيشرفته ترين ومدرن ترين سلاحهاى جنگى مجهز بود ساقط گرديد.

آرى اسلام دين عمل است ودر متجاوز از سيصد وبيست مورد در قرآن مجيد واژه ى عمل ومشتقات آن آورده شده است.

فقه وسيع اسلام وکتابهاى بزرگ که فقهاء عاليقدر ما نوشته اند مثل جواهر که اخيرا در چهل جلد تجديد طبع شده حکم عمل وارشادات وتعاليم عملى است.

در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم اسلام در عمل همه وهر فرد نقش مطلق ومساوى نداشت فردى مانند علىعليه‌السلام ابرمرد اسلام وافرادى مانند شهداء بدر واحد وحمزه وجعفر وزيد بن حارثه وسلمان وابوذر ومقداد وعمار بودند که نقش اسلام در عملشان ظاهر بود افرادى هم مانند منافقين بودند يا از اشخاصى بودند که درجه ايمان مثل سلمان وابو ذر ومقداد را نداشتند.

معذلک نقش رهبرى وحرکت وکنترل کننده اسلام هميشه ادامه داشته واکنون هم در پيروان اديان ومکتبها نقش اسلام از سايرين بيشتر است.

اين نفوذ معنوى اسلام ونقش سازنده وکنترل کننده ى نيرومندى که دارد اين نويد را مى دهد که اسلام روزى دين جهان شود که اکنون در اين موضوع نمى خواهيم سخن را طولانى سازيم فقط مى خواهيم به اين تهمت که برخى مى گويند اسلام وعقيده به مهدويت در عصر حاضر يا از مدتها قبل در عمل مسلمانان نقشى ندارد پاسخ بگوئيم.

بديهى است اين موضوع را که نقش اسلام بايد کاملتر وکاملتر شود تا فراگير همه جهات وهمه افراد گردد نيز تاييد مى کنيم وآن را رسالتى مى دانيم که بر عهده فرد فرد مسلمانان خصوص علماء ونويسندگان وگويندگان وروشنفکران است.

اسلام هنوز وهميشه بايد نقش جهانى خود را ايفا نمايد تا به اهداف خود برسد وما همه در انتظار عملکرد اسلام وآن روزى هستيم که اسلام به تمام هدفهايش برسد وبخشهاى مهمى از دستورات وبرنامه هاى آن خصوص در رشته نظام وسياست وحکومت که متروک واز محدوده عمل خارج شده عملى شود.