امام مهدی جلوه جمال الهی

امام مهدی جلوه جمال الهی0%

امام مهدی جلوه جمال الهی نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی جلوه جمال الهی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيد محمد حسينى شيرازى
گروه: مشاهدات: 9889
دانلود: 2624

توضیحات:

امام مهدی جلوه جمال الهی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9889 / دانلود: 2624
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی جلوه جمال الهی

امام مهدی جلوه جمال الهی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سخن امام حسن عسکرى عليه‌السلام در شأن فرزندش مهدى عليه‌السلام

احمد بن اسحاق(٣٥) مى گويد: (به محضر امام حسن عسکرىعليه‌السلام رسيدم با اين قصد که از جانشين بعد از او بپرسم، آن حضرت قبل از سؤال من گفت: اى احمدبن اسحاق، خداوند متعال از آن زمان که آدمعليه‌السلام را آفريده تا روز قيامت زمين را خالى از حجّت قرار نداده است، که خداوند به وسيله او بلا را، از اهل زمين دفع مى کند، وبه وسيله او باران را نازل مى کند، وبه وسيله او برکات زمين را خارج مى سازد.

احمد بن اسحاق مى گويد: به امام حسنعليه‌السلام عرض کردم: اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، امام وخليفه بعد از تو کيست؟ امام حسنعليه‌السلام با سرعت برخاست ووارد خانه شد، سپس بيرون آمد، وبر شانه اش کودکى بود که صورتش هم چون ماه شب چهارده مى درخشيد، حدود سه سال داشت، امام حسنعليه‌السلام به من فرمود: اى احمد بن اسحاق، اگر در پيشگاه خداوند متعال، کرامت نداشتى، ودر محضر حجّت هاى خدا، داراى احترام نبودى، اين پسرم را به تو نشان نمى دادم، اين پسر هم نام وهم کنيه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، همان کسى است که سراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم وجور شده پر از عدل وداد مى کند. (تا آخر حديث که مشروح آن بعداً ذکر مى شود).(٣٦)

روايات در اين مورد بسيار است ودر کتاب هاى کمال الدين شيخ صدوق (ره) وغيبة الطوسى، وغيبة النّعمانى وبحار الانوار ذکر شده اند.

____________________

پى نوشت ها :

(١) کمال الدين: ص ٢٤٥، باب ٢٤ ح ٢. (٢) همان، ص ٢٦٧ ـ ٢٦٨، باب ٢٤، حديث ٣٥. (٣) کمال الدين، ص ٢٧١، باب ٢٥، حديث ١. (٤) همان، ص ٢٧٢، باب ٢٥، حديث ٥. (٥) کمال الدين، ص ٢٧٤، باب ٢٦، حديث ١. (٦) همان، ص ٢٨٥، باب ٢٦، حديث ٩. (٧) همان، ص ٢٨٦ و٢٨٧، باب ٢٦، حديث ١٤. (٨) صفحه نوشته شده اي. (٩) کمال الدين، ص ٢٥٦، باب ٢٤ حديث ١٣. (١٠) همان، ص ٢٦٦، باب ٢٤، حديث ٢٩. (١١) همان، ص ٢٨٩، باب ٢٧، حديث ١، حديث لوح به صورت مفصل تر، دراصول کافى، ج١، ص ٥٢٧ و٥٢٨ آمده است. (مترجم). (١٢) کمال الدين، ص ٢٩٤، باب ٢٧ حديث ٤. (١٣) کمال الدين، ص ٢٩٧، باب ٢٩، حديث٢. (١٤) همان، ص ٢٩٧، باب ٣٠، حديث ١. (١٥) کمال الدين، ص ٢٩٨، باب ٣٠، حديث٣. (١٦) همان، ص ٣٠٢، باب ٣١، حديث ٤. (١٧) همان، حديث ٦. (١٨) علامه مجلسى (ره) در شرح اين سخن مى نويسد: (شايد شش روز و...، اشاره به حالات مختلف حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف در عصر غيبتش باشد، در شش روز اول، هيچ کس از ولادت او، جز بستگان واصحاب بسيار خـاص، با خبر نشدند، وبعد از شش ماه، عده اى از خـواص با خبر مى گردند، وپس از شش سال، هنگام وفات پدرش امام حسن عسکرىعليه‌السلام ، امر او براى بسيارى از مردم آشکار مى شود. ويا اشاره به اين است که پس از امامتش، تا شش روز کسى به آن مطلع نمى شود، سپس بعد از شش ماه، شهرت مى يابد، وبعد از شش سال، امر سفيران او (نواب چهارگانه خاص او) آشکار وگسترش مى يابد. (منه رحمه الله). (١٩) کمال الدين، ص ٣٠٣، باب ٣١، حديث ٨. (٢٠) کمال الدين: ص ٣١٠ باب ٣٢ حديث ١٦. (٢١) کمال الدين، ص ٣١٠ ـ ٣١١، باب ٣٢، حديث ١٧. (٢٢) همان مدرک، ص ٣٢١، باب ٣٣، حديث ٢٢. (٢٣) همان، حديث ٢٣. (٢٤) کمال الدين، ص ٣٢٤، باب ٣٣، حديث ٣١. (٢٥) يعنى خليفه پنجم، هارون الرشيد عباسي. (٢٦) کمال الدين، ص ٣٣٦ـ ٣٣٧، باب٣٤، حديث ١. (٢٧) کمال الدين، ص ٣٣٨، باب ٣٤، حديث ٥. (٢٨) در بعضى از روايات،واژه (واقعٌ) به جاى (خارجٌ) ذکر شده است. (٢٩) کمال الدين، ص ٣٤٧، باب ٣٥، حديث ٦. (٣٠) کمال الدين: ص ٣٥٠ ـ ٣٥١ باب ٣٥ حديث ٧. (٣١) کمال الدين، ص ٣٥١، باب ٣٦، حديث ١. (٣٢) کمال الدين: ص٣٥٢ـ ٣٥٣ باب ٣٦ ح٣. (٣٣) همان، ص ٣٥٥، باب ٣٧، حديث٤. (٣٤) در مورد حرمت وجواز نام بردنِ نام آن حضرت مطالبى واحاديثى در صفحات گذشته ذکر شد ودر نهايت حضرت آيةالله العظمى شيرازى فتوا به حرمت نداده اند واين حديث را به نوعى تأويل کردند. وقطعاً اين حديث هم از جمله احاديث صحيح السند است ولى، صِرفاً در زمان تقيّه واختصاص به همان زمان خاص دارد که حاکمان زور وزر وتزوير در پى جان آن حضرت بودند، لذا ائمه بزرگوار دستور دادند که دوستان نامى از او نبرند تا آن بزرگ در دام آنها نيفتد. وچنين شد. (ويراستار). (٣٥) وکيل امام حسن عسکرىعليه‌السلام در قم، که مرقدش درشهر سرپل ذهاب است. (مترجم). (٣٦) کمال الدين، ص ٣٥٧، باب ٣٨، حديث ١.

چند روايت از طريق اهل تسنن

محدّثين وعلماى اهل تسنّن روايات بسيارى درباره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نقل کرده اندکه نظر شما را به ذکر چند روايت از آنها جلب مى کنيم:

١. مسلـم در صحيـح خـود از جابر نقل مى کند که گفت: از پيـامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم فرمود: (همواره اُمت من تا روز قيامت به خاطر آشکار شدن حق، با دشمنان مى جنگند، عيسى بن مريمعليه‌السلام از آسمان به زمين مى آيد، رييس مسلمانان به عيسىعليه‌السلام مى گويد: بيا به پيش تا براى ما نماز را اقامه کرده وبه تو اقتدا کنيم، عيسىعليه‌السلام مى فرمايد: (نه، بعضى از شما به خاطر کرامت اِلاهى به اين امت (اسلام) امير بعضى ديگر هستيد).(١)

٢. بخارى، مسلم واحمد در صحاح خود، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل کرده اند که فرمود: (حال شما چگونه است، آن هنگام که عيسى پسر مريمعليه‌السلام در ميان شما آيد، ولى امام شما، از ميان خود شما باشد).(٢)

٣. عبدالله بن مسعود طبق روايت ابوداوود، نقـل مى کند کـه پيامبـرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اگر از دنيا جز يک روز باقى نماند خداوند آن روز را طولانى مى کند، تا اين که خداوند مردى از من، يا از اهل بيت من، را برانگيزد، هم نام من است، سراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم وجور شده، پر از عدل وداد نمايد).(٣)

و در روايت ديگر آمده: آن حضرت فرمود: (دنيا به پايان نرسد تا آن هنگام که مردى از خاندان من که هم نام من است بر عرب حکومت کند).(٤)

٤. ابو هُريره نقل مى کند که پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اگر از عمر دنيا جز يک روز باقى نماند، خداوند آن روز را طولانى کند، تا مردى از خاندان من که هم نام من است، ظهور نمايد).(٥)

٥. اميرمؤمنان از پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى کند که آن حضرت فرمود: (اگر از روزگار جز يک روز باقى نماند، خداوند مردى از خاندانم را برانگيزد، سراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم وجور شده پر از عدل وداد نمايد).(٦)

٦. نيز در سنن ابى داوود از امّ سلمه نقل شده که گفت: از رسول خدا شنيدم فرمود: (اَلْمهديُّ مِنْ عِتْرَتى مِنْ وُلْدِها فاطِمَةَ).(٧)

٧. نيز در سنن ابن ماجه از سعيد بن مسيّب نقل شده گفت: در حضور اُمِّ سَلَمه (يکى از همسران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ) بودم سخن از مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به ميان آوردم، ام سلمه گفت: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم فرمود: (المهديُّ مِنْ وُلْدِ فاطمَةَ).(٨)

٨. نيز ابى داوود روايت کرده که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (مهدى از من است، بلند پيشانى وباريک بينى است، سراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم وجور شده پر از عدل وداد مى کند، وهفت سال حکومت مى نمايد).(٩)

٩. ترمذى در روايت ديگرى از ابوسعيد خِدرى نقل مى کند که گفت: (ما ترس آن پيدا کرديم که بعد از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فتنه اى رخ دهد، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيديم چه بايد کرد؟ فـرمود: (انَّ فى اُمَّتـى الْمهدِيُ)(١٠) در ميان امـت من، مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف وجود دارد. (که رفع فتنه کند).

١٠. نيز ترمذى در سنن خود به سندش ازعبدالله نقل مى کند گفت: روزى در محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم، ناگاه گروهى جوانان بنى هاشم به آن جا آمدند، وقتى که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را ديد، منقلب شد ودر چشمانش اشک حلقه زد، ورنگش پريد، از آن حضرت پرسيدم: (چهره شما نشان مى دهد که از چيزى اکراه داری).

فرمود: (ما خاندانى هستيم که خداوند آخرت را براى ما برگزيده است، واهل بيت من به زودى بعد از من با بلايى روبرو مى شوند که موجب فرار ودورى وگريز خواهد شد، تا آن که قومى از جانب مشرق که در همراهشان پرچم هاى سياه هست مى آيند، ومطالبه (حکومت) خير مى کنند، امّا به آن نمى رسند، بامخالفان مى جنگند، از طرف مردم يارى مى شوند، ودر نتيجه به آرمان وخواسته خود نايل مى شوند، ولى آن (حکومت) را خودشان نمى پذيرند، بلکه آن را در اختيار مردى از اهل بيت من قرار مى دهند، آن مرد (حضرت مهدی) سراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم وجور شده، پر از عدل وداد مى کند، هر کسى از شما عصر چنين مردى را درک کرد، گرچه با حرکت سينه خيز بر روى برف باشد، خود را به او برساند).(١١)

١١. نيز ترمذى در حديث ديگر از ابوسعيد خدرى روايت مى کند که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (در ميان امت من، مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف خواهد آمد، دست کم هفت، وبيشتر نُه سال حکومت مى کند، در آن عصر، امت من آن چنان از فراوانى نعمت ها برخوردار مى شود که هرگز نظيرش را نديده است، زمين خوردنى ها ونعمت هايش را آشکار مى سازد، واز آنها چيزى کم نکند، ودر آن عصر،مال وثروت همچون چيزى است که زير دست وپا افتاده باشد، شخصى بر مى خيزد ومى گويد: (اى مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، از اموال به من بده) حضرت مهدى مى فرمايد: (بگير).(١٢)

١٢. نيـز در حديث ديگر از حضرت علىعليه‌السلام نقل مى کند که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (المَهديُّ مِنّا اَهلَ البيتِ، يُصلِحُهُ اللهُ فى ليلَة) مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف از خاندان ما است، خداوند در يک شب کارش را سامان مى بخشد).(١٣)

١٣. ابـن ماجه مطابق حديث ديگر، از ثوبان نقل مى کند که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (وقتى که او (مهدي) را ديديد، گرچه با حرکت سينه خيز بر روى برف باشد، نزدش برويد وبا او بيعت کنيد، زيرا او مهدى خليفه خدا است).(١٤)

١٤. حديث از سعيد بن المسيب قال: کنا عند أم سلمة فتذاکرنا المهدى، فقاهت سمعت رسول الله (ص) يقول: (المهدى مِن ولد فاطمة).(١٥)

١٥. نيز ترمذى در حديث ديگر از انس بن مالک نقل مى کند که گفت: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم فرمود: (ما فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشت هستيم؛ من وحمزه، وعلى وجعفر وحسن وحسين ومهدي).(١٦)

١٦. در کتاب مستدرک الصحيحين به سند خود از ابوسعيد خِدرى نقل مى کند که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (روز قيامت بر پا نمى شود، تا سراسر زمين پر از ظلم وجور وتجاوز گردد، سپس شخصى از خاندان من خروج مى کند که سراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم وتجاوز شده، پر از داد وعدل مى کند).(١٧)

ابو نعيم اصفهانى نيز در کتاب حُلية الاولياء نظير اين حديث را با اندکى تفاوت در الفاظ ـ نقل کرده است.(١٨)

١٧. ودر کتاب کنز العُمّال روايت شده که حضرت علىعليه‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيد: (آيا مهدى از ما آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، يا از غير ما، است؟).

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پاسخ فرمود: (بلکه از ماست، خداوند (اسلام ودين) را به وسيله او کامل وختم مى کند، چنان که آن را به وسيله ما آغاز نمود).(١٩)

١٨. نعيم بن حماد وطبرانى وابو نعيم وخطيب، ونيز هيثمى در کتاب مجمع الزوايد از حضرت علىعليه‌السلام نقل مى کنند که به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض کردم: (اى رسول خدا، آيا مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف از ماست يا از غير ما).

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پاسخ فرمود: (بلکه از ماست، خداوند به وسيله ما دين را کامل وختم مى نمايد، همان گونه که به وسيله ما آغاز کرد، ومردم به وسيله ما از شرک وبت پرستى نجات مى يابند، ودل هاى آنها به وسيله ما الفت مى يابد).(٢٠) اين حديث را طبرانى در کتاب اَلاوسط روايت نموده است.(٢١)

کتاب هاى نوشته شده در شأن حضرت مهدى عليه‌السلام

کتاب هاى بسيار درباره حضرت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف از آغاز غيبت آن حضرت، تاکنون تأليف شده است، يکى از علماى معاصر کتابى در صد جلد درباره آن حضرت نگاشته است، وآنچه را از احاديث اهل تسنّن وشيعه درباره آن حضرت رسيده، در آن کتاب جمع آورى کرده است، از درگاه خداوند مى خواهم که توفيق چاپ اين موسوعه را به بعضى از اهل خير عنايت فرمايد. ويکى از علماى اهل سنت نيز کتابى در ردّ ونفى وجود حضرت مهدى به نام لامهدى ينتظر بعد الرسول سيد البشر، نوشته است ويکى از علماى حجاز کتابى در ردّ اين کتاب به رشته تحرير درآورده است.

بسيارى از دانشمندان اهل تسنّن نيز، درباره حضرت کتاب ها نوشته اند، وروايـاتى که از رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دربـاره حضرت مهـدى عجل الله تعالى فرجه الشريف آمده، نقل کرده اند، از جمله فقيه آنها به نام کُنجى شافعى (حافظ ابو عبدالله محمد بن يوسف بن محمد کُنجى شافعى، متوفّاى سال ٦٥٨ هـ. ق) کتابى به نام (البيان فى اخبار صاحب الزّمان) تأليف کرده است.

افزون بر آنچه که در کتاب هاى صحاح(٢٢) اهل تسنّن، از باب هايى در خصوص حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف عنوان شده، نقل شده است(٢٣) که بعضى از آن روايات را قبلاً ذکر کرديم.

ابونعيم اصفهانى (متوفّاى ٤٠٢ يا ٤٠٣ هـ. ق) که از محدّثان مشهور اهل تسنّن است، کتابى درباره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به نام الاربعين تأليف نموده است(٢٤) اين کتاب محتوى چهل حديث از کتاب هاى صحاح ومسندهاى اهل تسنن است، وبيانگر اوصاف واحوال ونام وکنيه مبارک حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است، يکى از آن احاديث؛ روايتى است که از على بن هلال واو از پدرش نقل کرده که گفت:

(در آن هنگام که پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بستر مرگ بود، به محضرش رفتم، ديدم فاطمهعليها‌السلام در کنار سر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته، به يک باره ديدم با صداى بلند گريه کرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرش را به سوى او بلند نمود وفرمود: (اى محبوبه من، فاطمهعليها‌السلام چرا گريه مى کني؟) فاطمهعليها‌السلام عرض کرد: (ترس آن دارم که بعد از رحلت تو، دين را تباه کنند)، واز مسير حق خود، منحرف نمايند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

(اى محبوبه دلم، آيا نمى دانى که خداوند متعال، بر زمين توجّه خاصّى کرد، پدرت را از آن برگزيد، واو را مبعوث به رسالت کرد، سپس توجّه خاص ديگرى به زمين نمود وشوهر تو علىعليه‌السلام را برگزيد، وبه من وحى کرد که تو را همسر او قرار دهم، اى فاطمه، ما از خاندانى هستيم که خداوند متعال به ما هفت خصلت عطا فرموده است که به هيچ کس قبل از ما عطا نکرده است وبعد از ما هم به کسى عطا نخواهد کرد.

١. من خاتم پيامبران، وگرامى ترين آنها در پيشگاه خداوند، ومحبوب ترين مخلوقات خدا هستم، وپدر تو مى باشم.

٢. ووصی من بهترين اوصيا ومحبوب ترين آنها در پيشگاه خداست، واو شوهر تو است.

٣. وشهيد ما بهترين شهيدان ومحبوب ترين آنها در پيشگاه خداست واو حمزة بن عبدالمطلب عموى پدرت وعموى شوهر توست.

٤. واز ما است (جعفر) آن کسى که داراى دو بال وپر شود، ودر بهشت همراه فرشتگان به هرجا که بخواهد پرواز نمايد، او پسر عموى پدرت، وبرادر شوهرت است.

٥و ٦. واز ما است دو پسرت حسن وحسين که دو آقاى جوانان بهشتند، به خداوندى سوگند که مرا به حق مبعوث کرد، مقام پدر آنها، علىعليه‌السلام ارجمندترين از آنهاست.

٧. اى فاطمه، به خداوندى سوگند که مرا به حق برانگيخت، مهدى اين امّت از نسل آنهاست(٢٥) در آن هنگام که سراسر جهان، هرج ومرج(٢٦) شود، وفتنه ها وآشوب ها بروز کند، وراه ها بسته شود، وعده اى همديگر را غارت کنند، بزرگ به کوچک رحم نکند، وکوچک به بزرگ احترام نگذارد، در اين زمان خداوند از نسل اين دو نفر (حسن وحسينعليه‌السلام ) مردى را ظاهر کند، که دژهاى گمراهى را فتح نمايد، ودل هاى پوشيده به گناه وجهل را بگشايد، دين را در آخرالزّمان، استوار وبرپا سازد، چنان که من آن را در آغاز، استوار وبر پاساختم، وسراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم شده پر از عدالت نمايد.

اى فاطمه، مرا محزون نکن، وگريه منما، چرا که خداوند متعال به تو مهربان تر ودل سوزتر از من است، به خاطر آن مقامى که در نزد من دارى، وجايگاهى که در قلبم گرفته اى، خداوند تو را همسر کسى قرار داده که مقامش از همه بالاتر ومنصبش گرامى تر، واز همه به مردم مهربان تر وعادل تر وبيناتر به قضاوت است، من از درگاه خداوند متعال تفاضا کرده ام که تو، اى فاطمه، نخستين فرد از اهل بيت من باشى که به من بپيوندي.

حضـرت علىعليه‌السلام فرمود: (پـس از رحلـت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمـهعليها‌السلام بعد از او، هفتاد وپنج روز عمر کرد تا اين که به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيوست.(٢٧)

جانشين امام حسن عسکرى عليه‌السلام

علاّمه مجلسى، در حق ّاليقين از شيخ صدوق روايت مى کند که او به سند صحيح از احمد بن اسحاق(٢٨) نقل مى کند که گفت: به حضور امام حسن عسکرىعليه‌السلام شرفياب شدم با اين قصد که از جانشين آن بزرگوار بعد از رحلتش بپرسم، آن حضرت قبل از سؤال من، فرمود: (اى احمد بن اسحاق، خداوند متعال از عصر حضرت آدمعليه‌السلام تاکنون، واکنون تا روز قيامت، زمين را از حجّتش خالى نمى گذارد، خداوند به وسيله او بلا را از اهل زمين برطرف مى نمايد، وبه وسيله او باران را فرو مى فرستد، وبرکت هاى زمين را آشکار مى سازد).

پرسيدم: (اى فرزند رسول خدا، امام وخليفه بعد از شما کيست؟)

آن حضرت شتابان برخاست، ووارد اتاقى شد، سپس بيرون آمد، ديدم کودکى را که صورتش مانند ماه شب چهارده مى درخشيد وحدود سه سال داشت بر شانه خود نهاده، به من فرمود: (اى احمد بن اسحاق، اگر در پيشگاه خدا وحجت هاى او مقام ارجمندى نداشتى، پسرم را به تو نشان نمى دادم، اين پسر هم نام وهم کُنيه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، همان کسى است که سراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم وجور شده، پر از عدل وداد مى کند. اى احمد بن اسحاق، مَثَل اين پسر در اين اُمّت، مانند مَثَل خضرعليه‌السلام وذوالقرنين است، به خدا سوگند به گونه اى غايب مى شود که همه به راه هلاکت مى افتند، جز شخصى که خداوند عقيده به امامت او را در آن شخص ثابت واستوار کرده، واو را براى دعا در مورد تعجيل در فرج آن حضرت، توفيق داده است).

احمد بن اسحاق مى گويد: به امام حسن عسکرىعليه‌السلام عرض کردم (اى مولاى من، آيا نشانه اى که قلب مرا در مورد جانشينى اين کودک مطمئن وآرام سازد هست!)

ناگاه آن کودک با زبان عربى شيوا فرمود: (انا بقيةُ اللهِ فى اَرْضهِ، والمنتقمُ مِنْ اعدائهِ، فلا تَطلُبْ اَثَراً بَعْدَ عينٍ يا احمَدَ بنَ اسحاقَ؛ من آخرين حجت خدا در زمين، وانتقام گيرنده از دشمنان خدا هستم، اى احمد بن اسحاق، بعد از ديدن خود مهدى ديگر در جستجوى نشانه نباش).

احمد بن اسحاق مى گويد: بسيار شادان از محضر امام حسنعليه‌السلام بيرون آمدم، فرداى آن روز به حضور امام حسنعليه‌السلام رفتم وعرض کردم: (اى پسر رسول خدا، از اين که با نشان دادن جانشينت بر من منّت نهادى، بسيار خوشحال شدم، اين که فرمودى مَثَل او مَثَل خضر وذوالقرنين است، کدام سنّت او همانند اين دو نفر مى باشد؟)

امام حسنعليه‌السلام فرمود: (او در طولانى شدن غيبتش، به اين دو نفر شباهت دارد).

عرض کردم: اى فرزند رسول خدا، آيا غيبت او طولانى مى گردد؟

فرمود: به پروردگارم سوگند آرى، به گونه اى که بسيارى از معتقدان به او از اعتقاد به او منصرف مى شوند، جز کسى که خداوند متعال پيمانش را نسبت به ولايت ما، از او گرفته، وايمان را در قلب او برقرار ساخته، واو را به روح قدسى تأييد فرموده، اى احمد بن اسحاق، اين امرى از امرهاى خدا، ورازى از رازهاى اِلاهى، وغيبى از غيب هاى پروردگار است، آنچه را گفتم فراگير، واز شاکران وسپاس گزاران باش، تا در فرداى قيامت در ملکوت اعلى با ما باشي).(٢٩)

ودر حديث ديگر از عمرو اهوازى نقل شده که گفت: (امام حسن عسکرىعليه‌السلام پسرش را به من نشان داد وفرمود: اين پسر بعد از من صاحب شما است).(٣٠) ومطابق روايت ديگر، از محمد بن عثمان عَمْرى(٣١) وديگران نقل شده است: (امام حسن عسکرىعليه‌السلام پسرش را به ما که چهل نفر در خانه اش بوديم، نشان داد وفرمود:

(هذا رِمامُکُم من بَعدى، وخليفتى عليکم، فاتبعوُهُ واطيعُوهُ، ولا تَتَفرّقُوا فتهلکوا فى اديانکُمْ، اما اِنکُم لا ترونَهُ بَعْدَ يومکُم هذا؛ اين پسر، امام شما بعد از من است، وخليفه من بر شماست، از او پيروى واطاعت کنيد، پراکنده نشويد، تا در مورد دين خود به هلاکت بيفتيد، آگاه باشيد، شما ديگر او را از فردا نمى بينيد).

حاضران گفتند: از محضر امام حسنعليه‌السلام بيرون رفتيم، چند روزى نگذشت که امام حسنعليه‌السلام از دنيا رفت.(٣٢)

ماجراى ديدار پسر مهزيار با حضرت مهدى عليه‌السلام

علاّمه مجلسى، در کتاب حق اليقين از شيخ صدوق وشيخ طوسى وشيخ طبرسى وبه سند صحيح از محمد بن ابراهيم بن مهزيار، يا على بن ابراهيم مهزيار اهوازى،(٣٣) روايت کرده اند که گفت: بيست حج انجام دادم، ودر همه آنها قصد کردم که به محضر امام زمان حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف برسم، ولى به اين توفيق وسعادت دست نيافتم، تا اين که يک شب در بسترم خوابيده بودم گوينده اى را ديدم به من گفت: (اى على بن ابراهيم، به تو اجازه داده شد که امسال به حج بيايي).(٣٤)

ازخواب بيدار شدم، بسيار خوشحال بودم، به نماز ايستادم، هم چنان نماز مى خواندم تا سپيده سحر دميد، نماز صبح را خواندم، سپس از خانه بيرون رفتم تا از کاروان هاى حج، پرس وجو کنم، کاروانى را ديدم که آماده حرکت است، با اولين کاروان به سوى مکّه حرکت کردم تا به کوفه رسيديم(٣٥) در آنجا از اسب پياده شدم ووسائل سفر را به افراد مورد اطمينان سپردم، سپس به جستجوى فرزند امام حسن عسکرىعليه‌السلام پرداختم، ولى هر چه جويا شدم وجستجو کردم او رانيافتم، از کوفه با نخستين کاروان به سوى مدينه حرکت کردم، وقتى به مدينه رسيدم، بى درنگ وسائل سفر را به افراد مورد اطمينان سپردم ودر آنجا نيز به جستجو ادامه دادم، هيچ خبر واثرى از حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نيافتم. هم چنان در جستجو وآرزوى ديدار بودم، تا اين که کاروان به سوى مکه حرکت کرد، باهمراهان به سوى مکه روانه شديم، در آنجا نيز اثاثيّه خود را به دوستان سپردم، وبه جستجو پرداختم، ومکرر از آل امام حسن عسکرىعليه‌السلام جويا مى شدم، ولى خبر واثرى از آنها نمى يافتم در ميان اميد ونااميدى، در فکر فرو رفته بودم وخودم را سرزنش مى کردم که لابد لياقت ديدار نداری.

تا اين که شبى تصميم گرفتم براى طواف کعبه بروم، منتظر ماندم تا خلوت شد، آن گاه به طواف کعبه پرداختم، واز درگاه خداوند مى خواستم که مرا به آرزويم، ديدار حضرت حجّت، برساند. در اين ميان ناگاه يک جوان خوش سيما وخوشبو را ديدم که دو لباس احرام پوشيده، يکى را به کمر بسته، وديگرى را بر دوش افکنده وطرف ديگر ردا را به دوش ديگر برگردانده است. او به من متوجه شد وگفت: تو کيستي؟ گفتم: من از اهالى اهواز هستم. گفت: آيا ابن خصيب اهوازى را مى شناسي! گفتم: آرى، خدا رحمتش کند از دنيا رفت.

گفت: خدا او را رحمت کند، که روزها روزه مى گرفت وشب ها در مقام بندگى به عبادت مى پرداخت،(٣٦) وقرآن تلاوت مى کرد واز دوستان ما بود. سپس گفت: (آيا در اهواز، على بن ابراهيم مهزيار را مى شناسی؟)

گفتم: خودم هستم. گفت: خوش آمدى اى ابوالحسن، آيا صريحان را مى شناسی؟ گفتم: آری؛ گفت: آنها کيستند؟

گفتم: محمد وموسى هستند.

گفت: آن نشانه اى راکه بين تو وامام حسن عسکرىعليه‌السلام بود چه کردی؟

گفتم: نزد من است.

گفت: نشانم دهيد. آن را که انگشترى زيبا بود ودر نگينش نام محمد وعلى نوشته شده بود، از جيبم درآوردم به آن جوان نشان دادم. وقتى که آن را ديد سخت گريه کرد وناله سرداد، در حالى که مى گفت: (خدا تو را رحمت کند اى ابامحمد، تو امام عادل، فرزند امامانعليهم‌السلام ، وپدر امام بودى، خداوند تو را در فردوس اعلاى بهشت همنشين پدرانت نمود).

سپس فرمود: اى ابوالحسن، (پسر مهزيار) به خانه ات برو، وخود را مهيا کن، وقتى که يک سوم از شب گذشت ودو سوم از شب باقى ماند نزد ما بيا، که به خواست خداوند به آرزويت خواهى رسيد.

ابن مهزيار مى گويد: به اقامت گاه خود رفتم، ودر اين انديشه بودم، وکارهايم را انجام دادم، وآماده شدم، وپس از گذشت يک سوم از شب، سوار بر اسب شده وبه سوى شعب (که به آن جوان وعده ملاقات داده بودم) رهسپار شدم، وقتى به آنجا رسيدم، همان جوان را ديدم، به من خوش آمد گفت، آن گاه فرمود: (اى ابوالحسن، خوشا به حال تو، آقا اجازه ملاقات به تو داد، سواره حرکت کرد، ومن نيز به دنبالش سواره حرکت کردم، تا اين که مرا به منا وعرفات برد، واز آنجا گذشتيم، وبه پايين گردنه کوه طائف رسيديم در اين هنگام به من فرمود: اى ابوالحسن، پياده شو، وآماده نماز شب باش، او پياده شد، من نيز پياده شدم، مشغول نماز شديم، پس از نماز، به من فرمود: نماز صبح را بخوان، ولى طول نده، من نماز صبح را به گونه اى مختصر بجا آوردم، او پس از نماز، به سجده رفت وصورت بر خاک ماليد وسپس، سوار مرکب شد، به من نيز گفت سوار شو، سوار شدم. وبه راه خود ادامه داديم، تا اين که او به بالاى عقبه کوه رفت ومن نيز همراهش بودم، در آنجا به من گفت: (نظر کن آيا چيزى مى بيني؟).

____________________

پى نوشت ها :

(١) صحيح مسلم، کتاب الايمان، باب نزول عيسي... حديث ٢٢٥. وصحيح مسلم کتاب الأمارة باب قوله لاتزال طائفة من امتى ظاهرين على الحق حديث ٣٥٤٧. ومسند احمد، باقى مسند الکثيرين، مسند جابربن عبدالله، حديث ١٤١٩٣، مسند احمد. مسند جابر بن عبدالله حديث ١٤٥٩٥. (٢) صحيح بخارى، کتاب احاديث الانبياء نزول عيسى، حديث ٣١٩٣، صحيح مسلم، کتاب الايمان، باب نزول عيسى بن مريمعليها‌السلام حاکماً بشريعة نبيّنا محمّد، حديث ٢٢٢و کتاب الأيمان باب نزول عيسى ٢٢٤؛ مسند احمد، مسند ابو هريره، حديث ٧٣٥٥ ومسند احمد باقى مسندالکثيرين باقى المسند السابق حديث ٨٠٧٧. (٣) سنن ابى داوود، کتاب المهدى، حديث ٣٧٣٥. (٤) همـان، در بعضى از روايات به جاى واژه (لا تذهب الدّنيا)، (لا تنقضى الدّنيا) آمده است (همـان، حديث ٣٧٣٤). (٥) سنن ترمذى، کتاب الفتن، باب ما جاء فى المهدى حديث ٢١٥٧. (٦) سنن ابى داود: کتاب المهدى حديث ٣٧٣٤. (٧) سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب خروج المهدى، حديث ٣٧٣٥. (٨) همان، حديث ٤٠٧٦. (٩) سنن ابى داوود، کتاب المهدى، حديث ٣٧٣٦. (١٠) سنن ترمذى، کتاب الفتن عن رسول الله، باب ماجاءَ فى المهدى، حديث ٢١٥٨. (١١) سنن الترمذى، حديث ٤٠٧٢ (مطابق عدد گذارى جهاني). (١٢) همان مدرک، حديث ٤٠٧٣. (١٣) همان، حديث ٤٠٧٥. (١٤) سنن ترمذى، حديث ٤٠٧٤. (١٥) سنن ترمذي: حديث ٤٠٧٦. (١٦) همان، حديث ٤٠٧٧. (١٧) مستدرک الصّحيحين، ج ٤، ص ٥٥٧. (١٨) حلية الاولياء، ج ٣، ص ١٠١. (١٩) کنز العمّال، ج ١٤، ص ٥٩٨، حديث ٣٩٦٨٢. (٢٠) مجمع الزوائد، ج٧، ص ٣١٦ ـ ٣١٧. (٢١) المعجم الاوسط طبرانى، ج ١، ص ١٣٦، حديث ١٥٧. (٢٢) کتاب هاى صحاح اهل سنت عبارت اند از: صحيح بخاري؛ صحيح مسلم؛ سُنن ابى داوود؛ سُنن (جامع) ترمذي؛ سنن ابن ماجه وسنن نسايى که در بين اهل حديث به (صحاح سته) مشهور است وعده اى ازمحدثين کتاب الموطاء ابن مالک والتاج الجامع للأصول فى احاديث الرسول، شيخ منصور على بن عبدالرحمان را هم جز صحاح اهل سنت شمرده اند، گرچه قول اقواء همان صحاح سته است (ويراستار). (٢٣) ابو داوود در سنن خود، کتابى به عنوان (کتاب المهدي) قرار داده، همان گونه که ترمذى در سنن خود تحت عنوان (کتاب الفتن عن رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بابى به نام (باب ما جاء فى المهدي) قرار داده است، وهمين طور ابن ماجه در سنن خود در کتاب الفتن، بابى تحت عنوان (باب خروج المهدي) تنظيم نموده است. (٢٤) الکنى والالقاب محدّث قمى، ج ١، ص ١٦٥. (٢٥) حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف از ناحيه پدران از نسل امام حسينعليه‌السلام است، ونظر به اين که مادر امام باقرعليه‌السلام به نام فاطمه، دختر امام حسنعليه‌السلام بود، امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف از اين ناحيه، از نسل امام حسنعليه‌السلام نيز مى باشد (مترجم). (٢٦) ضبط صحيح اين دو کلمه (هَرَجْ ومَرَجْ) است ولى بر اثر کثرت استعمال (هَرْج ومَرجْ) خوانده مى شود. (ويراستار). (٢٧) کشف الغمه، ج٢، ص ٤٩٨ باب ذکر علامات قيام القائم عجل الله تعالى فرجه الشريف ومدة أيام ظهوره، وشرح سيرته وطريقته وطرف مما يظهر فى دولته؛ منتخب الانوار المضيئه فى اثبات ذلک من جهة العامة،فصل ٤، ص ٤٥؛ کفاية الآثر، ص٦٢، باب ما جاء عن جابر بن عبدالله الأنصارى عن رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فى النصوص على الأئمة الأثنى عشر. (٢٨) وکيل امام حسن عسکرى درقم. (٢٩) کمال الدّين، ص ٣٨٤و ٣٨٥؛ و٣٧٠ باب ماروى عن ابى محمد الحسن العسکرى من وقوع الغيبة بابنه القائم وانه الثانى عشر من الأئمة، حديث١. اعلام الورى، ص ٤٣٩، فصل سومع فى ذکر النصوص عليه من جهة ابيه الحسن بن على خاصة ومنتخب الأنوار المضيئة: ص ١٤٣ الفصل العاشر فى ذکرمن شاهد فى ذکر من شاهده من شيعته وحظى برؤيته. (٣٠) اعلام الورى، ص ٤٤١، فصل سوم. (٣١) وى نخستين نايب خاص حضرت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است. (٣٢) اعلام الورى، فصل سوم، ص ٤٤٢. (٣٣) ر.ک به کمال الدين: ص ٤٦٥ حديث ٢٢ باب ٤٣ ذکر من شاهد القائم عجل الله تعالى فرجه الشريف ووراه وکلمه، و(دلائل الأمامة): ص ٢٩٦ باب معرفة من شاهد صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف فى حال الغيبة وعرفه. (٣٤) محدّث قمى (ره) مى نويسند: آن گونيده گفت: (اى فـرزند مهزيار! امسال به حج بيا که به خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مى رسي). (منتهى الآمال، ج ٢، ص ٢٩٦). (٣٥) در آن وقت مسير حج از اهواز، به سوى کوفه واز آنجا به سوى مکه بود. (٣٦) مرحبا بـر قومـى که داد بنـدگى را داده انـد روزها با روزه ها، شب ها در مقام بندگى ايستاده اند.