سوره حمد
سوره حمد
پس از گفتن تكبیرة الاحرام، باید سوره حمد خوانده شود و اگر این سوره در نماز خوانده نشود، نماز باطل است. «لا صلوة الاّ بفاتحة الكتاب»
نام دیگر این سوره، فاتحة الكتاب است، زیرا قرآن با این سوره آغاز مى شود. این سوره هفت آیه دارد
و بنا به روایت جابربن عبداللّه انصارى از رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
بهترین سوره هاى قرآن است.
سوره حمد، تنها سوره اى است كه بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزى ده بار آنرا در نمازهاى پنجگانه خود بخواند.
در اهمیت این سوره همین بس كه در روایات آمده: اگر هفتاد مرتبه این سوره را بر مرده خواندید و زنده شد تعجب نكنید.
از نام گذارى این سوره به فاتحة الكتاب، معلوم مى شود تمام آیات قرآن در زمان پیامبراكرم جمع آورى و به صورت كتاب درآمده و به امر ایشان در آغاز و ابتداى كتاب قرار داده شده است. آیات سوره مباركه حمد، اشاراتى درباره خدا و صفات او، مسئله معاد، و درخواست رهروى در راه حق، و قبول حاكمیت و ربوبیت خداوند دارد. همچنین در این سوره علاقه خود را به ادامه راه اولیاى خدا و بیزارى و انزجار از گمراهان و غضب شدگان ابراز مى كنیم.
سوره حمد مایه شفا است. هم شفا از دردهاى جسمانى و هم شفا از بیمارى هاى روحى. مرحوم علامه امینى در كتاب تفسیر فاتحة الكتاب روایات فراوانى را در این زمینه نقل كرده است.
درسهاى تربیتى سوره حمد
1- انسان در تلاوت سوره حمد، با (بسم اللّه) از غیر خدا قطع امید مى كند.
2- با(
ربّ العالمین
)
و(
مالك یوم الدّین
)
احساس مى كند كه مربوب و مملوك است.
3- با كلمه(
ربّ العالمین
)
میان خود و هستى ارتباط برقرار مى كند.
4- با(
الرّحمن الرّحیم
)
خود را در سایه لطف گسترده او مى بیند.
5 - با(
مالكِ یوم الدین
)
غفلتش از قیامت زدوده مى شود.
6- با(
ایاك نَعبد
)
خودخواهى و شهرت طلبى را كنار مى گذارد.
7- با(
ایاك نستعین
)
از فكر یارى طلبى از غیرخدا بیرون مى رود.
8 - با(
انعمتَ علیهم
)
مى فهمد كه تقسیم نعمت ها بدست اوست و باید حسادت را كنار گذاشت، زیرا حسود در واقع از داورى و تقسیم روزى به دست خدا راضى نیست.
9- با(
اهدِنا الصّراط المُستقیم
)
رهسپارى در راه حق را درخواست كند.
10- با(
صراط الّذین انعمتَ علیهم
)
همبستگى خود را با پیروان راه خدا اعلام مى دارد.
11- و در نهایت با(
غیرالمغضوب علیهم ولا الضّالین
)
از باطل و اهل باطل بیزارى مى جوید.
(
بِسم اللّه الرّحمن الرّحیم
)
در میان مردم و اقوام مختلف رسم است كه كارهاى مهّم را با نام یكى از بزرگان خویش كه مورد احترام و علاقه آنهاست، شروع مى كنند، تا آن كار با میمنت و مباركى آغاز شود و به انجام رسد.
البتّه هركس بر اساس افكار و عقاید صحیح یا فاسد خود عمل مى كند. بعضى با نام بتها و طاغوت ها و بعضى با نام و یاد خدا و به دست اولیاى خدا كارهاى خود را شروع مى كنند. چنانكه امروز رسم شده ساختمان هاى مهم را، افراد مهمّ اولین كلنگش را بر زمین مى زنند، در جنگ خندق نیز پیامبراكرم براى حفر خندق، اوّلین كلنگ را خود به زمین زدند.
بسم اللّه، سرآغاز كتاب وحى است. بسم اللّه، نه تنها در ابتداى قرآن بلكه در آغاز تمام كتاب هاى آسمانى بوده است. بسم اللّه، سرلوحه عمل همه انبیا بوده است. وقتى كشتى حضرت نوح در میان امواج طوفان به راه افتاد، نوح به یاران خود گفت: سوار شوید كه:(
بسم اللّه مجریها و مرسیها
)
حركت و توقف این كشتى با نام خداست.
حضرت سلیمان نیز وقتى ملكه سبا را به سوى خدا دعوت كرد، دعوتنامه خود را با جمله بسم اللّه الرحمن الرحیم آغاز كرد.
حضرت علىعليهالسلام
مى فرمود: «بسم اللّه» مایه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامى امور است.
همچنین به شخصى كه جمله «بسم اللّه» را مى نوشت فرمود: «جَوِّدها» آنرا نیكو بنویس.
به زبان آوردنِ «بسم اللّه» در شروع هر كارى سفارش شده است؛ غذاخوردن، خوابیدن، سوارشدن بر مركب، نكاح و زناشویى و بسیارى از كارهاى دیگر. حتى اگى حیوانى بدونِ گفتن «بسم اللّه» ذبح شود مصرف گوشت آن حرام است. و این رمز آن است كه خوراكِ انسانِ هدفدار و موحّد نیز باید جهت الهى داشته باشد.
چرا هر كارى را با «بسم اللّه» شروع كنیم؟
همانگونه كه محصولات یك كارخانه آرم و علامت مخصوص آن كارخانه را دارد و مثلاً یك كارخانه چینى سازى علامت خود را روى تمام ظروف مى زند، چه ظرفهاى بزرگ و چه كوچك، و یا هر كشورى پرچمى مخصوص به خود دارد كه هم بر فراز ادارات و پادگانها برافراشته است و هم بر فراز كشتى ها و هم بر روى میز ادارى كارمندان، نام خدا و یاد خدا نیز آرم و نشانه مسلمانى است و جمله «بسم اللّه» علامت و رمز این مسلمانى است و در هر كارى، چه بزرگ و چه كوچك و در هر مكانى، چه مسجد و چه كارخانه و در هر زمانى، چه صبح و چه شام، این كلام مبارك بر زبان مسلمان جارى است و لذا در حدیث مى خوانیم: «بسم اللّه» را فراموش نكن، حتى در نوشتن یك بیت شعر. روایاتى نیز در پاداش كسى كه براى اوّلین بار «بسم اللّه» را به كودك یاد دهد، وارد شده است.
آیا (بسم اللّه الرحمن الرحیم) جزء سوره حمد و یك آیه مستقل است؟
گرچه بعضى افراد، بسم اللّه را جزء سوره ندانسته و یا قرائت آن را در نماز ترك كرده اند، اما مورد اعتراض مسلمین واقع شده اند. چنانكه معاویه روزى در نماز بسم اللّه را نگفت، مردم به او اعتراض كرده و گفتند «اَسَرَقْتَ اَمْ نَسیتَ؟! » آیه را دزدیدى یا فراموش كردى؟
فخر رازى در تفسیر خود شانزده دلیل مى آورد كه بسم اللّه جزء سوره حمد است و آلوسى نیز در تفسیر خود این اعتقاد را دارد. احمدبن حنبل نیز در مُسند خود آورده است كه بسم اللّه جزء سوره است.
به اعتقاد اهل بیت رسول اللّه صلوات اللّه علیهم اجمعین، كه صد سال سابقه بر رهبران فقهىِ مذاهب اهل تسنّن دارند و در راه خدا به شهادت رسیده و در قرآن نیز بر عصمت و پاكى آنها تصریح شده است، جمله (بسم اللّه الرّحمن الرّحیم) خود آیه اى مستقل و جزء سوره است.
امامان معصومعليهمالسلام
اصرار داشتند كه در نماز «بسم اللّه» را بلند بگویند و امام باقرعليهالسلام
در مورد كسانى كه آیه بسم اللّه را در نماز نمى خواندند و یا جزء سوره نمى شمردند فرمود: «سَرقوا اَكرم آیة»
بهترین آیه قرآن را به سرقت بردند!
علامه شهید مطهرى در تفسیر سوره حمد، ابن عباس، عاصم، كسائى، ابن عمر، ابن زبیر، عطاء، طاووس، فخر رازى و سیوطى را از جمله كسانى معرفى مى كند كه بسم اللّه را جزء سوره مى دانسته اند. البتّه در ابتداى سوره برائت (سوره توبه)، بسم اللّه نیامده است كه به فرموده حضرت علىعليهالسلام
بخاطر آن است كه بسم اللّه كلمه امان و رحمت است و با اعلام برائت از مشركین سازگار نیست.
بسم اللّه
بسم اللّه، نشانگر رنگ وصبغه الهى وبیانگر جهت گیرى توحیدى ماست.
بسم اللّه، رمز توحید و به نام دیگران رمز كفر و به نام خدا و دیگران نشانه شرك است. نه دركنار نام خدا، نام دیگرى را ببریم و نه به جاى نام او نام دیگرى قرار دهیم. معناىِ (سَبِحّ اسْمَ رَبّك) آن است كه حتى اسم پروردگار نیز باید از هر شریكى منزّه باشد.
بسم اللّه، رمز بقا و دوام است و هرچه رنگ خدایى نداشته باشد فانى است.
بسم اللّه، رمز عشق به خدا و توكّل به اوست.
بسم اللّه، رمز دورى از تكبر و اظهار عجز به درگاه خداست.
بسم اللّه، رمز بیمه كردن كارها با نام خداست.
بسم اللّه، رمز قداست بخشیدن به كارهاست.
بسم اللّه، رمز ذكر و یاد همیشگى خداست كه خدایا ترا در هیچ حال فراموش نمى كنم.
بسم اللّه، بیانگر هدف انسان است كه خدایا هدفم تو هستى، نه مردم، نه دنیا و نه هوسها.
بسم اللّه، یعنى فقط و فقط از او استمداد مى جویم نه دیگران.
بسم اللّه، بیانگر آن است كه محتواى سوره از مبداء حق و مظهر رحمت نازل شده است.
واژه اللّه
بعضى ریشه (اللّه) را از «اَلِهَ» به معناى «عَبَدَ» دانسته اند و «اللّه» را به معبود واقعى معنى كرده اند كه تمام كمالات را دارا باشد.
امّا بعضى ریشه آنرا «وَلِهَ» دانسته اند كه بمعناى دلباختگى و عشق و حیرت است. بنابراین كلمه ( (اللّه» یعنى ذات مقدسى كه جذبه او همه را متحیر و شیفته خود ساخته است.
باید توجه داشت كلمه «خدا» یا «خداوند» ترجمه اى كامل براى كلمه «اللّه» نیست، زیرا «خدا» در اصل خودآى بوده كه در فلسفه، واجب الوجود گفته مى شود و كلمه «خداوند» نیز بمعناى صاحب است. چنانكه در ادبیات فارسى مى گوییم: «خداوندِ خانه» یعنى صاحبِ خانه.
و ناگفته پیداست كه معناى صاحب یا وجودِ واجب براى ترجمه اللّه كوتاه و نارساست. بلكه «اللّه» یعنى ذاتى كه شایسته عشق و پرستش است، زیرا همه كمالات را در بر دارد.
در قرآن حدود صد نام براى خدا آمده است كه «اللّه» جامع ترین آنهاست. اصولاً نام هاى خداوند هر كدام اشاره به صفتى از صفات خدا دارد، نه آنكه فقط یك علامت و نشانه اى براى خدا باشد. نام هاى افراد بشر مختلف است، بعضى نامها فقط علامت اند و هیچ نظرى به معناى لفظ و مطابقت آن معنى با صفات آن شخص ندارند، بلكه گاهى هم مخالفت دارند مثل آنكه اسم شخص بسیار دروغگویى، صادق باشد!
اما گاهى نام یك شخص علاوه بر آنكه اسم اوست، وصف او نیز هست و اشاره به صفات و كمالات او دارد مثل، اسم صادق براى انسان راستگو.
بعضى نامها مثل صداى زنگ ساعت تنها علامت فرارسیدن زمان است، اما بعضى نامها نظیر صداى مؤ ذّن هم علامت است و هم محتوا دارد.
قرآن مى فرماید:(
وَ لِلّهِ الاَسْماءُ الحُسنى
)
یعنى نام هاى نیكو و بهترین نامها مخصوص خداست. در روایات 99 نام براى خدا ذكر شده كه به عنوان اسماء حسنى معرفى شده اند و آمده است هركس خدا را با این نامها بخواند دعایش مستجاب مى شود.
و در دعاى جوشن كبیر خدا را با هزار نام و صفت مى خوانیم.
آمدن دو كلمه «رحمن» و «رحیم» بدنبالِ «اللّه» رمز آن است كه انسان كار خود را با امید به لطف و رحمت الهى آغاز كند و بداند كه منشاء همه امیدها و رحمتها خداست.
شروع كار با الفاظ رحمت، رمز آن است كه اصل و بناى الهى بر لطف و رحمت است و سزاوار است كه انسان از سرچشمه رحمت الهى استمداد كند.
رحمن، نام مخصوص خداست زیرا تنها رحمت او گسترده و فراگیر و همیشگى است. دیگران یا رحمتى ندارند و یا گسترده نیست، علاوه بر آنكه دیگران اگر هم چیزى مى بخشند توقع پاداش دنیوى یا اخروى دارند، علف مى دهند تا شیر بدوشند!
در مورد دو واژه «الرّحمن» و «الرّحیم» در ذیل آیه(
الرّحمن الرّحیم
)
بیشتر سخن خواهیم گفت.
(اَلْحَمدُ لِلّهِ)
كلماتِ «حمد»، «مدح» و «شكر»، گرچه در ظاهر یك معنى دارند، اما هركدام در جاى خاصى بكار مى روند. مثلاً: كلمه «مَدح» به معناى ستایش است، چه ستایش به حق باشد و چه از روى چاپلوسى و ناحق، چه بخاطر كمالاتِ فرد باشد و چه از ترس و طمع و یا اغفال و خودشیرینى.
كلمه «شكر»، سپاس در برابر خیر و نعمتى است كه از دیگران به انسان رسیده است.
اما در كلمه «حَمد»، علاوه بر ستایش و سپاس، معناى دیگرى نیز نهفته و آن پرستش است. سپاس و ستایشى كه به حدّ پرستش برسد، حمد است و لذا مدح و شكر دیگران جایز است، اما حَمد مخصوص خداست، زیرا پرستش مخصوص اوست.
گرچه بعد از «الحمدلِلّه» چهار وصف براى خدا آمده است: «ربّالعالمین»، «الرّحمن»، «الرّحیم»، «مالك یوم الدین» كه نشان مى دهد انسان باید بخاطر این الطاف و عظمت الهى، حمدگوىِ خدا باشد، اما قبل از هر چیز كلمه ( (لِلّه» آمده است، یعنى حمد تنها براى اوست چون تنها او شایسته حمد است، بر فرض هم كه چنین اوصافى در كنارش نیامده باشد.
گرازدوست چشمت به احسان اوست
|
|
تو در بند خویشى نه در بند دوست
|
(رَبِّ العالَمینَ)
خداوند، پروردگار همه هستى است. آنچه در آسمانها و زمین و میان آنهاست، پروردگارشان اوست:(
رَبُّ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَ ما بَینَهُما
)
و(
هُوَ رَبُّ كُلِّ شَى ءٍ
)
حضرت علىعليهالسلام
در تفسیر «عالَمین» مى فرمایند: «من الجمادات و الحیوانات» یعنى او پروردگار جماد و حیوان، جاندار و بى جان است.
گرچه گاهى مراد از «عالَمین» در قرآن، انسان ها هستند، امّا بیشتر موارد، عالَم به معناى مخلوقات و عالمین به معناى تمام مخلوقات استعمال شده است. از این آیه فهمیده مى شود پروردگار تمام هستى اوست و آنچه در جاهلیت و در میان بعضى ملّت ها اعتقاد داشتند كه براى هر نوعى از موجودات، خدائى مستقل است كه «ربّالنّوع» آن پدیده است، فكرى باطل است.
خداوند براى همه موجودات پس از آفرینش، مسیرى براى رشد و تكامل تعیین نموده و تربیت الهى همان مسیر هدایت اوست.(
رَبُّنَا الَّذى اَعْطى كُلَّ شَى ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى
)
پرودگار ما كسى است كه به همه موجودات نعمت وجود بخشیده و سپس آنها را به سوى كمال هدایت نموده است. اوست كه به زنبور عسل یاد داده از چه گیاهى بمكد و به مورچه آموخته چگونه قوت زمستانى خود را ذخیره كند و بدن انسان را چنان آفریده كه بطور خودكار خون سازى كند.
آرى چنین خداوندى شایسته سپاس وستایش است. یكى از ویژگى هاى انسان آن است كه در برابر جمال و كمال و زیبائى، ستایش و در برابر نعمت ها و احسان ها تشكر مى كند. خداوند متعال، بخاطر كمال و جمالش شایسته ستایش و بخاطر احسان و اِنعامش لایق شكرگزارى است. البتّه تشكر از خدا، منافاتى با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در مسیر خدا باشد. گرچه درواقع هر كس با هر زبانى هرگونه ستایشى از دیگران مى كند، در حقیقت منشاء و سرچشمه آن را حمد مى كند.
(ربّ العالَمین) یعنى رابطه خداوند با مخلوقات رابطه اى دائمى و تنگاتنگ است.
(ربّ العالَمین) یعنى امكان رشد و تربیت براى همه وجود دارد. نه تنها خوبان كه بدها نیز در حال بهره گیرى از نعمت هاى الهى هستند.(
كُلاًّ نُمِدُّ هؤ لاءِ وَ هؤُلاءِ
)
خداوند مى فرماید: ما همه را كمك مى كنیم و میدان را براى همه باز گذاشته ایم تا هركس به هر هدفى كه دارد برسد. البتّه چون دنیا دار تزاحم و موانع است، طبیعى است كه همه كس به همه آرزوهایش نمى رسد.
(ربّ العالمین) یعنى خداوند هم مالكِ هستى است هم مدبّر آن. كلمه ( (ربّ» یا از ریشه «رَبَىَ» به معناى رشد و تربیت گرفته شده و یا از واژه «رَبَّ» به معناى صاحب. خداوند هم صاحب جهان است هم مربّى و مدبّر آن.(
لَهُ الْخَلْقُ وَالاَْمر تَبارَك اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ
)
هم آفرینش از اوست هم اداره آن و هم پرورش دهنده همه اوست.
طبق روایات كلمه «الحمدلِلّه ربّ العالمین» بهترین تشكر از نعمت هاى خداوند است و لذا سفارش شده قبل از هرگونه دعا و درخواستى از خدا، حمد خدا كنید وگرنه دعا ناقص است. نه تنها در آغازِ دعا و نیایش، بلكه اهل بهشت در پایان كار همان شعار را تكرار مى كنند كه:(
وَ آخِرُ دَعْویهُمْ اَنِ الْحَمدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
)
(
اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ
)
ترجمه این دو كلمه به «بخشنده مهربان» ترجمه كامل و رسائى نیست، زیرا به قول علاّمه شهید مطهّرى، بخشنده مهربان ترجمه جواد و رئوف است، نه رحمن و رحیم و اصولاً براى این دو كلمه، واژه معادلِ فارسى یافت نشده است.
گرچه «رحمن» و ( (رحیم» هر دو از ریشه «رحمة» گرفته شده اند، امّا «رحمن» به رحمتِ گسترده الهى گفته مى شود كه ابتدائى است و همه انسان ها را شامل مى شود، ولى «رحیم» رحمتى است كه به عنوان پاداش و نتیجه كارهاى خوب تنها بر نیكوكاران نازل مى شود. لذا به فرموده امام صادقعليهالسلام
خداوند نسبت به تمام مخلوقات «رحمن» است، اما تنها به مؤمنان رحیم است. خداوند رحمت را بر خود واجب كرده است:(
كَتبَ عَلى نَفسِهِ الرَّحمَة
)
چنانكه پیامبر و كتاب او نیز براى هستى، رحمت است: (رَحْمَةً لِلْعالَمینَ)
پرورش و تربیت او بر اساس رحمت است و كیفر و عقوبت او نیز همچون چوب معلّم لازمه تربیت است. بخشیدن گناهان و قبول توبه بندگان و عیب پوشى آنان و دادن فرصت براى جبران گذشته همه مظاهر رحمت فراگیر او هستند.
اصولاً هستى جلوه رحمت اوست و هرچه از جانب او به هر موجودى برسد لطف و رحمت است، لذا همه سوره هاى قرآن با «بسم اللّه الرحمن الرحیم» آغاز مى شود.
«الرحمن الرحیم» در كنار «ربّالعالمین»، یعنى تربیت الهى بر اساس لطف و رحمت است، چنانكه تعلیم او نیز بر پایه رحم و مهربانى است:(
اَلرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرآنَ
)
خداىِ مهربان قرآن را به بشر تعلیم كرد. و این خود درسى براى ما انسان هاست كه معلّم و مربّى باید همواره مهربان و رحیم باشد.
(
مالِك یوْمِ الدّینِ
)
او مالك روز جزاست. خداوند هم مالك است و هم مَلِك. هستى نیز هم مِلك تحتِ مالكیت اوست و هم مُلك تحت سلطنت و حكومت او. مالكیت او فراگیر است و همه چیز را شامل مى شود و حتى حكومت هم تحت مالكیت اوست:(
قُل اللّهُمَّ مالِك المُلْك
)
چنانكه انسان نیز نسبت به اعضاى بدن خود هم مالك است و هم حاكم و فرمانروا.
مالكیت خدا واقعى است، نه اعتبارى و قراردادى. گرچه خداوند هم مالكِ دنیاست و هم آخرت، اما چون انسان در دنیا خود را مالك اشیا و امور مى بیند از مالكِ اصلى غافل مى شود، ولى در آن روز كه همه اسباب قطع و نسبت ها محو و زبانها مُهر زده مى شود، مالكیتِ الهى را بخوبى احساس و ادراك مى كند، لذا به او خطاب مى شود:(
لِمَنِ الْمُلْك الْیوْم
)
امروز حكومت از آن كیست؟ و او كه تازه چشمش باز شده مى گوید:(
لِلّهِ الْواحِدِ الْقَّهار
)
نمازگزارى كه در هر نماز مى گوید: خداوند «مالك یوم الدین» است همواره در یادِ معاد و قیامت است و هر كارى كه مى خواهد بكند از ابتدا به فكر حساب و كتاب روز جزاست.
واژه دین
كلمه «دین» در معانى گوناگون بكار رفته است:
1- شریعت و قانون الهى، چنانكه قرآن مى فرماید:(
اِنَّ الدّینَ عِنْدَاللّهِ الاِْسْلام
)
همانا دین در نزد خدا اسلام است.
2- عمل و اطاعت، چنانكه قرآن مى فرماید:(
لِلّهِ الدّینُ الْخالِصُ
)
دین خالص (عمل خالص) براى خداست.
3- حساب وجزا، چنانكه این آیه شریفه مى فرماید:(
مالِك یوْمِ الدّینِ
)
یكى از نام هاى روز قیامت، «یوم الدّین» است، یعنى روز كیفر و پاداش. چنانكه قرآن از قول منكرانِ قیامت نقل مى كند كه:(
یسْئَلُونَ اَیانَ یوْمُ الدّینِ
)
مى پرسند روز قیامت چه وقت است؟ و یا در مقام معرفى این روز مى فرماید:(
ثُمَّ ما اَدْریك ما یوْمُ الدّینِ یوْمَ لا تَمْلِك لِنَفْسٍ شَیئاً وَالاَْمْرُ یوْمَئذٍ لِلّه
)
نمى دانى روز دین (روز قیامت) چه روزى است؟! روزى است كه هیچكس براى كسى كارآئى ندارد و تنها فرمان الهى حاكم است.
(
مالك یوم الدّین
)
انذار و هشدار است كه اى نمازگزار از امروز به فكر فردا باش. فردایى كه(
لا ینْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ
)
مال و ثروت و فرزند نفعى ندارد، فردائى كه(
لَنْ تَنْفَعَكُمْ اَرْحامُكُمْ
)
بستگان و نزدیكان نیز فایده اى نمى رسانند، فردایى كه نه زبان اجازه عذرتراشى دارد و نه فكر فرصت تدبیر، فردایى كه تنها یك چیز كارساز و چاره ساز است و آن لطف خداوند است.
قرارگرفتنِ «مالك یوم الدّین» در كنار «الرّحمن الرحیم» نشان مى دهد كه بیم و امید باید در كنار هم باشند و تشویق و تنبیه در كنار یكدیگر. چنانكه قرآن كریم در آیه اى دیگر مى فرماید:
(
نَبِّئْ عِبادى اَنّى اَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ وَ اَنَّ عَذابى هُوَ الْعَذابُ الاَْلیمُ
)
اى پیامبر! به بندگانم خبرده كه من بسیار مهربان و آمرزنده ام ولى عذاب و مجازات من نیز دردناك است. و در آیه اى دیگر خداوند را چنین معرفى مى كند:(
قابِلُ التَّوْبِ شَدیدُ الْعِقابِ
)
خداوند هم پذیرنده توبه گنهكاران است و هم عقوبت كننده شدید گنهكاران.
به هرحال «الرّحمن الرّحیم» امیددهنده است و «مالِك یوم الدّین» بیم دهنده، و مسلمان باید میان بیم و امید و خوف و رجاء باشد تا نه دچار غرور گردد و نه ماءیوس از رحمت الهى.
(
اِیاك نَعْبُدُ وَ اِیاك نَسْتَعینُ
)
خدایا تنها ترا مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوئیم.
«ایاك نعبد» یعنى فقط بنده تو هستیم نه بنده دیگران. این جمله دو بُعد دارد: یكى اثباتِ بندگى براى او و دیگرى نفى بندگى براى غیر او. آرى مكتب كامل در كنار ایمان به خدا، كفر به طاغوت دارد و كسانى كه به خدا ایمان دارند، امّا سلطه طاغوت ها را پذیرفته اند نیمه مسلمان هستند و شاید نامسلمان! ایمان به خدا منهاى كفر به طاغوت، یعنى مسلمان اسیر! براى رهایى از قرارگرفتن در مدار شرك باید به مركز وحدت و قدرت پناهنده شد و لذا نمازگزار در نماز تنها خود را نمى بیند كه به فكر خود باشد، بلكه گویا به نمایندگى از تمام موحّدان سخن مى گوید كه: خدایا! من به تنهایى قابل و لایق نیستم تا عبادتى شایسته داشته باشم و لذا در میان جمعِ مسلمین آمده ام و ما همگى تو را عبادت و بندگى مى كنیم. نه فقط من كه همه ما از تو استمداد مى جوئیم. بنابراین نماز باید در اصل به جماعت خوانده شود و نماز فرادى در مرحله بعدى قرار دارد.
آیات قبلى به ما توحید نظرى و شناخت صحیح از خداوند داد و این آیه توحید عبادى وعملى را مطرح مى كند كه نه فقط خدا را به یگانگى بشناس، بلكه در عمل نیز تنها یگانه را عبادت كن و یگانه پرست باش. چرا خداىِ رحمن و رحیم و ربّ و مالك را رهاكنى و به سراغ بندگى دیگران بروى؟ فقط بنده خدا باش نه بنده شرق و غرب، نه بنده زر و زور و نه بنده طاغوت ها. حتّى حق بندگى و اطاعتِ از صالحان را ندارى، مگر آنكه خداوند به تو اجازه یا دستور دهد. چنانكه در مورد پیامبرش مى فرماید:(
مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّهَ
)
هركس از رسول پیروى كند خدا را اطاعت كرده است. چنانكه اگر اطاعت از پدر و مادر مى كنیم، چون او به ما دستور داده است و در حقیقت اطاعت از خدا مى كنیم.
انسان باید به حكم عقل تنها بندگى خدا را بپذیرد، زیرا ما انسان ها عاشق كمال هستیم و نیازمند رشد و تربیت، و خداوند نیز جامع تمام كمالات و ربّ تمام آفرینش است. اگر به مهر و محبّت نیازمندیم او رحمن و رحیم است و اگر از آینده دور نگرانیم او صاحب اختیار و مالك آن روز است، پس چرا به سوى دیگران برویم و از آنها مدد بخواهیم؟
«ایاك نَعبد» یعنى با مردم هستم، اما به غیر تو دل نبسته ام. نه از اجتماع مسلمین كناره مى گیرم كه خلق تو را فراموش كنم و نه در جامعه ذوب مى شوم كه تو خالق را رها كنم. بلكه مى دانم مسیر به سوى خالق از میان خلق مى گذرد.
«ایاك نَستعین» یعنى گرچه از اسباب و وسائلى كه تو در آفرینش قرار داده اى استفاده مى كنیم، اما مى دانیم اثر و كارآیى هر وسیله وسببى بدست توست. تو سبب ساز و سبب سوزى. هم چیزى را سبب قرار مى دهى و هم مى توانى اثر آنرا بگیرى. اراده تو حاكم بر همه قوانین است وطبیعت محكوم اراده توست.
«ایاك نَعبد» یعنى تنها تو شایسته پرستشى و ما نه از روى ترس و طمع، بلكه از روى عشق و محبّت تو را عبادت مى كنیم. كدام محبوب از تو به ما نزدیكتر و به ما مهربان تر؟
«ایاك نَعبد و ایاك نَستعین» یعنى نه جبر و نه تفویض. چون مى گوییم «نَعْبُدُ» پس داراى اختیار هستیم و چون مى گوییم «نستعین» پس نیازمندیم و همه امور در اختیار ما نیست.
«ایاك نَعبُد و ایاك نَستَعین» یعنى نماز را به جماعت مى خوانیم و با مسلمانان در یك صف، برادر و برابر و همدل و هماهنگ هستیم.
«ایاك نَعبُد» یعنى خدایا من تو را بر خود حاضر و ناظر مى بینم و لذا مى گویم: «ایاك» و بنده اى كه خود را در محضر خداى تعالى ببیند زودتر بهره مى گیرد.
از ابتداى سوره حمد بطور غیابى با خدا سخن مى گفتیم، اما در اینجا به حضور و خطاب مى رسیم. اوّل با صفات خدا آشنا مى شویم اما كم كم به خودش مى رسیم. و نه فقط یكبار بلكه چون گفتگو با محبوب شیرین است، كلمه «ایاك» را تكرار مى كنیم.
خدایا! گرچه عبادت از ماست، امّا در عبات كردن هم نیازمند كمك تو هستیم:(
وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا اَنْ هَدنَا اللّهُ
)
اگر هدایت الهى نبود ما هدایت نمى یافتیم.
گرچه تنها از او استعانت مى جوئیم، امّا استمداد از غیر او اگر با رضایت او باشد اشكال ندارد. چنانكه انسان از استعداد و نیرو و فكر خود كمك مى گیرد و این منافاتى با توحید ندارد. خداوند خود به ما دستور مى دهد: «تَعاوَنُوا» زیرا زندگى بدون تعاون و یارى امكان ندارد. حضرت علىعليهالسلام
به كسى كه دعا مى كرد: خدایا! مرا محتاج مردم نكن، فرمود: این حرف صحیح نیست، بلكه بگو: خدایا! مرا محتاج افراد بد نكن، زیرا زندگى بدون همكارى و همیارى ممكن نیست.
كسى كه صادقانه بگوید: «ایاك نَعبُد» دیگر روح تكبر و غرور و خودخواهى ندارد و در برابر دستورات الهى خاضع و مطیع است. مى داند كه چون خداوند بیشترین لطف را بر او كرده، باید بهترین تذلّل را به درگاهش بیاورد. همچون عبد مطلق در برابر مولاى مطلق بایستد و خاضعانه بگوید: من بنده ام و تو مولایى. من كسى جز تو را ندارم، امّا تو غیر مرا فراوان دارى. تو به عبادتِ من نیاز ندارى، بلكه من سراپا محتاج لطف و كرم تو هستم و باید همواره از تو مدد بجویم.
(
اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم
)
خداوندا! ما را به راه مستقیم هدایت فرما.
كاروان هستى در حال حركت بسوى خداست:(
اِلَیهِ الْمَصیر
)
و انسان نیز در تلاش و حركت:(
اِنَّك كادِحٌ اِلى رَبِّك
)
و در هر حركتى تنها یك راه مستقیم وجود دارد و باقى راهها انحرافى است. اسلام براى این حركت هم راه تعیین نموده هم راهنما، هم مقصد را مشخص كرده و هم وسیله حركت را در اختیار انسان قرار داده است و این ما هستیم كه باید انتخاب كنیم به كدام راه برویم.
خداوند در عمق جان و فطرت هر انسان، میل به رشد و كمال و حق جوئى را قرار داده كه اگر این میل و كشش را در پرتو تعلیمات انبیا پرورش داد مورد عنایت خاص خداوند قرار مى گیرد:(
وَالَّذینَ اهْتَدَوْازادَ هُمْ هُدىً
)
آنان كه هدایت را بپذیرند خداوند هدایتشان را بیشتر مى كند و راههاى خودش را به آنها نشان مى دهد.
قرآن دو نوع هدایت را مطرح مى كند، یكى هدایت تكوینى نظیر هدایت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه عسل بسازد و یكى هدایت تشریعى كه اختصاص به انسان ها دارد و همان راهنمائى هاى انبیاى الهى است.
صراط مستقیم كدام است؟
كلمه «صراط» كه بیش از 40 مرتبه در قرآن آمده است، به معنى راه هموار، روشن و وسیع است. در زندگى انسان راههاى متعددى وجود دارد كه او باید یكى از آنها را انتخاب كند:
راه هوس هاى خود، راه هوس هاى مردم، راه طاغوت ها، راه نیاكان و پیشینیان به جهت تعصّب هاى قومى و نژادى، راه وسوسه هاى شیطانى، راههاى تجربه نشده و بالاخره راه خدا و اولیاى خدا.
طبیعى است كه انسان معتقد به خدا از میان این همه راه تنها راه خدا و اولیاى او را انتخاب مى كند، زیرا این راه امتیازاتى دارد كه دیگر راهها ندارند:
راه مستقیم، كوتاه ترین راه میان دو نقطه است، لذا این راه نزدیكترین راه براى رسیدن به مقصود است.
راه الهى ثابت است، برخلاف راههاى دیگر كه طبق هوسهاى خود یا دیگران هر روز تغییر مى كند.
یك راه بیشتر نیست، زیرا میان دو نقطه تنها یك خط مستقیم وجود دارد. اما راههاى دیگر متعدد است.
راهى مطمئن و بى خطر است، برخلاف راههاى دیگر كه انسان همواره در معرض خطر سقوط قرار دارد.
راهى كه انسان را به مقصد، یعنى رضاى خدا مى رساند و در آن شكست و باخت وجود ندارد.
راه مستقیم، راه خداست:(
اِنَّ رَبّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقیم
)
راه مستقیم، همان راه انبیاست:(
اِنَّك لَمِنَ الْمُرْسَلینَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
)
راه مستقیم، راه بندگى خداست:(
وَ اَنِ اعْبُدُوانى ه ذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ
)
راه مستقیم، توكّل و تكیه بر خداست:(
وَ مَنْ یعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِىَ اِلى صِرا طٍ مُسْتَقیمٍ
)
انسان باید هم در انتخاب راه از خداوند كمك بگیرد و هم در ادامه دادن و بودن در راه. مانند لامپى كه براى روشن ماندن باید هر لحظه از منبع اصلى برق دریافت كند. لذا نه تنها مردم عادى بلكه پیامبر خدا و ائمه معصومینعليهمالسلام
باید در هر نماز از خدا بخواهند كه آنان را بر صراط مستقیم پایدار بدارد. نه فقط در حال نماز بلكه در همه حال و در هر كارى، چه انتخاب شغل و چه انتخاب دوست، چه در ازدواج و چه در تحصیل، باید همواره از خدا بخواهد كه او را در مسیر مستقیم قرار دهد. زیرا چه بسا انسان در عقاید صحیح فكر مى كند اما در عمل دچار لغزش مى شود و گاهى به عكس.
راه مستقیم، راه اعتدال و میانه روى است. علىعليهالسلام
مى فرماید:(
اَلْیمینُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّة وَالطَّریقُ الْوُسْطى هِىَ الجادَّة
)
چپ و راست انحراف است و طریق سعادت همان راه وسط است.
راه مستقیم، یعنى دورى از هرگونه افراط و تفریط، نه انكار حق و نه غلوّ در حقّ، نه جبر و نه تفویض، نه فردگرایى و نه جامعه گرایى، نه ذهن گرایى و نه عمل زدگى، نه دنیاگرایى و نه آخرت زدگى، نه غفلت از حقّ و نه غفلت از خلق، نه عقل زدگى و نه عاطفه گرایى، نه تحریم طیبات و نه غوطه در شهوات، نه بُخل و نه اسراف، نه حسادت و نه تملّق، نه ترس و نه تهوّر، نه و نه و نه.
بلكه چه در عقاید و افكار و چه در اعمال و رفتار، همواره راه میانه و اعتدال را پیش بگیریم.
براى حركت در صراط مستقیم باید همواره از خدا كمك بگیریم زیرا این صراط از مو باریكتر و از شمشیر تیزتر است و هر لحظه خطر سقوط وجود دارد. كسى از صراطِ قیامت عبور مى كند كه توانسته باشد در دنیا از صراط مستقیم الهى منحرف نشود، چه انحرافاتِ فكرى و چه انحرافاتِ عملى و اخلاقى.
یكى قائل به جبر مى شود و همه كارها را به خدا نسبت مى دهد، گویا كه انسان در سرنوشت خود تأثیرى ندارد و بى اراده و اختیار است، و دیگرى خود را همه كاره و فعّال مایشاء دانسته و دست خدا را بسته مى بیند.
یكى رهبران آسمانى را همچون مردم عادى مى داند و دیگرى آنها را در حدّ خدایى بالا مى برد و مسیح را فرزند خدا و بلكه خود خدا مى شمرد!
یكى زیارت و توسّل به اولیاى خدا را شرك مى داند و دیگرى حتّى به درخت و دیوار متوسّل مى شود! یكى از روى غیرت نابجا، اجازه نمى دهد همسرش از خانه خارج شود و دیگرى از روى بى غیرتى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى فرستد.
اینها همه انحراف از مسیر مستقیم الهى است كه خداوند مى فرماید: دین پابرجا و استوار من بر صراط مستقیم است:(
قُلْ اِنَّنى هَدینى رَبّى اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیماً
)
و در جاى دیگر مى فرماید: امّت اسلام را امّتى میانه قرار دادم تا اسوه و الگوى دیگران باشند:(
وَ كَذلِك جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاس
)
در روایات آمده است كه امامان معصومعليهمالسلام
مى فرمودند: راه مستقیم ما هستیم. یعنى نمونه عینى و عملى راه مستقیم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در این راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره تمام مسائل زندگى از قبیل كار و تفریح و تحصیل، انتقاد و انفاق، اظهار علاقه و محبّت و قهر و صلح، همواره ما را به اعتدال و میانه روى سفارش كرده اند. كه این سفارشات در بابى تحت عنوان «الاقتصاد فى العبادات» در كتاب شریف اصول كافى آمده است.
ما در اینجا نمونه هایى از آیات و روایات را كه در آنها به جنبه اعتدال تاءكید و از افراط و تفریط نهى شده است مى آوریم:
(
كُلُوا وَاشْرِبُوا وَ لا تُسْرِفُوا
)
بخورید و بیاشامید ولى اسراف نكنید.
(
لا تَجْعَلْ یدَك مَغْلُولَةً اِلى عُنُقِك وَلاتَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ
)
در انفاق كردن نه دست بسته باش و نه چنان گشاده دست كه بعد خود محتاج شوى.
(
اَلَّذینَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَ لَمْ یقْتُروُا وَ كانَ بَینَ ذلِك قواماً
)
مؤمنان كسانى هستند كه به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بُخل بلكه میانه رو هستند.
(
لا تَجْهَرْ بِصَلوتِك وَ لا تُخافِتُ بِها وابْتَغِ بَینَ ذلِك سَبیلاً
)
نمازت را نه بسیار بلند بخوان و نه بسیار آهسته بلكه با صدائى معتدل بخوان.
(
وَالَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاء عَلَى الْكُفّارِ رُحَماء بَینَهُمْ
)
مؤمن هم دافعه دارد هم جاذبه. نسبت به كفّار شدید و نسبت به مؤمنان رحیم.
(
اَقیمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكاةً
)
هم ارتباط با خالق هم ارتباط با مخلوق. هم نماز بخوانید و هم زكات بدهید.
(
اَلَّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ
)
هم ایمان و باور قلبى لازم است و هم رفتار و عمل صالح.
گرچه قرآن مى فرماید:(
وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً
)
نسبت به والدین احسان كنید اما در جاى دیگر مى فرماید: اگر شما را از راه خدا بازدارند، اطاعت آنها جایز نیست:(
فَلا تُطِعْهُما
)
نه دوستى ها شما را از بیان حق بازدارد:(
شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلى اَنْفُسِكُمْ
)
و نه دشمنى ها شما را از رفتار عادلانه دور كند.(
وَ لایجْرِمَنَّكُمْ شَنَا نُ قَوْمٍ عَلى اَنْ لا تَعْدِلُوا
)
شب عاشورا، امام حسینعليهالسلام
هم مناجات مى كرد و هم شمشیر تیز مى كرد!
زائران خانه خدا روز عرفه و شب عید قربان دعا مى خوانند، اما روز عید باید به قربانگاه رفته و با خون آشنا شوند!
و بالاخره اسلام دین یك بعدى نیست كه به جنبه اى توجه كند و جنبه اى را فراموش كند، بلكه به همه ابعاد وجود انسان در حدّ اعتدال و میانه توجه كرده است.
(
صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَالضّالّینَ
)
به راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى هدایت كن، نه راه كسانى كه بر آنان غضب كردى و نه گمراهان.
نمازگزار بدنبال درخواست هدایت به راه مستقیم، از خداوند مى خواهد كه او را به همان راهى هدایت كند كه نعمت یافتگان الهى در آن راه بوده اند. قرآن در آیات 68 سوره نساء و 58 سوره مریم این گروه را معرفى مى كند كه در اینجا توجه شمار را به آیه 68 نساء جلب مى كنیم:
(
وَ مَنْ یطِعِ اللّهَ والرَّسُولَ فَاوُلئك مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبیینَ وَالصِّدَیقینَ وَالشُّهَداء وَالصّالِحینَ
)
كسانى كه پیروى خدا و رسول بنمایند، آنان با كسانى هستند كه خداوند آنها را نعمت بخشیده، از پیامبران و راستگویان و شهدا و صالحان. بنابراین نمازگزار از خداوند مى خواهد او را در خطّ انبیا و شهدا و صالحان قرار دهد. آرزوى پیمودن راه این نیكان و پاكان، انسان را از خطر كجروى و بیراهه روى بازداشته و یاد و خاطره آنان را همواره در ذهن و خاطر نمازگزار زنده مى دارد.
غضب شدگان و گمراهان كیانند؟
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هایى همچون قوم عاد و ثمود و بنى اسرائیل، به عنوان غضب شدگان معرفى شده اند. ما در هر نماز از خدا مى خواهیم كه در اعتقاد و اخلاق و عمل همانند این افراد و گروهها كه گرفتار قهر و غضب الهى شده اند، نباشیم.
بنى اسرائیل كه داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن بیشتر آمده است، زمانى بر تمام مردم عصر خویش برترى داشتند كه خداوند در مورد آنها مى فرماید:(
فَضَّلْتُكُمْ عَلىَ العالَمینَ
)
شما را بر جهانیان برترى دادم. امّا بعد از این فضیلت و برترى، به خاطر كردار و رفتار ناشایسته دچار قهر و غضب خداوند شدند كه قرآن در این مورد مى فرماید:(
وَ باؤُا بِغَضَبٍ مِنَاللّهِ
)
این تغییر سرنوشت به علت تغییر در رفتار آنان بوده است.
دانشمندانِ یهود، دستورات آسمانى تورات را تحریف كردند:(
یحَرِّفُونَ الْكَلِم
)
تجّار و ثروتمندان آنها به رباخوارى و حرام خوارى روى آوردند:(
وَاَخْذِهِمُ الرِّبا
)
و توده مردم در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، به علّت تن پرورى و یا ترس، از رفتن به جبهه نبرد سرباز زدند و به موسى گفتند: تو و خدایت به جنگ بروید ما همین جا نشسته ایم!(
فَاذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّك فَقاتِلا اِنّا هیهُنا قاعِدوُنَ
)
همین انحرافات فكرى و عملى باعث شد كه خداوند آنان را از اوج عزتّ به قعر ذلت و سرافكندگى مبتلا ساخت.
پس در هر نماز از خدا مى خواهیم كه نه اهل تحریف كتاب خدا باشیم، نه اهل رباخوارى و نه اهل فرار از جنگ و جهاد. همچنین از گمراهان نباشیم، آنانكه همچون افراد گمشده دچار حیرت و سرگردانى اند و هر لحظه بدون آنكه هدفى داشته باشند به سویى مى روند. نان را به نرخ روز مى خورند و از خود اراده و اختیارى ندارند.
«ضالّین» نه همچون «اَنعمتَ عَلیهم» در خط انبیا و صالحان آمده اند و نه همچون «المغضوب علیهم» در مقابل دین خدا، جبهه گیرى و مبارزه طلبى مى كنند، بلكه افرادى بى تفاوت، بى درد و رفاه طلب هستند كه همچون چهارپایان تنها در فكر شكم و شهوت اند و كارى به حقّ و باطل ندارند. براى آنها فرقى نمى كند كه پیامبران حاكم باشند یا طاغوت ها، مهم آنست كه آنها در رفاه و آسایشِ مادى باشند هر كس كه مى خواهد حكومت كند. این گروه گمراهند زیر راه مشخصى را براى خود برنگزیده اند.
این آیه مصداق كامل تولّى و تبرىّ است.
نمازگزار در پایان سوره حمد، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبیا و شهدا و صالحان ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ تبرّى و برائت مى جوید. و همین ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان در هر نماز، جامعه اسلامى را در برابر پذیرش حكومت آنان پایدار و مقاوم مى سازد. قرآن سفارش مى كند:
(
لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللّهُ عَلَیهِمْ
)
هرگز سرپرستى گروه غضب شدگانِ الهى را نپذیرید.