حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن جلد ۱

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن0%

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 808

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن

نویسنده: علامه مجلسى
گروه:

صفحات: 808
مشاهدات: 54529
دانلود: 3179


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 808 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 54529 / دانلود: 3179
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن جلد 1

نویسنده:
فارسی

ملائكه، و امر نفرمود خدا ملائكه را به سجده كردن از براى آدم مگر از براى آنچه در نفسهاى خود قرار داده بودند كه خلقى بعد از ايشان به دنيا نخواهد آمد هرگاه ملائكه را از زمين بيرون كنند مگر آنكه ملائكه در دين و فضل از ايشان بهتر خواهند بود، و به خدا و دين او داناتر خواهند بود، پس خدا خواست كه به ايشان بشناساند كه خطا كرده اند در گمانها و اعتقادهاى خود پس خلق كرد آدم را و تعليم نمود به او همه نامها و عرض كرد ايشان را بر ملائكه، پس عاجز شدند از شناختن آنها پس امر فرمود آدم را كه خبر دهد ايشان را به آن نامها، و شناسانيد به ايشان فضيلت آدم را در علم بر ايشان، پس بيرون آورد از پشت آدم ذريت او را كه از جمله آنها بودند پيغمبران و رسولان و برگزيدگان از بندگان خدا، و بهترين همه محمد بود، پس آل محمد، پس نيكان از اصحاب و امت آن حضرت، و شناسانيد به ايشان كه ايشان افضلند از ملائكه هرگاه متحمل شوند آنچه بر ايشان لازم گرديده است از تكاليف شاقه، و بر خود گذارند مشقت متعرض شدن اعوان شياطين را، و مجاهده نمودن با نفس اماره، و متحمل شدن از گرسنگى عيال، و سعى نمودن در طلب حلال، و عنا و شدت مخاطره ها و ترسها از دشمنان از دزدان راهزن و پادشاهان قهار، و صعوبتها كه ايشان را عارض مى شود در راههاى مخوف و تنگناها و كوهها و تلها از براى تحصيل قوت خود و عيال خود از پاكيزه حلال، حق تعالى شناساند به ايشان كه نيكان مؤ منين متحمل اين بلاها مى شوند، و خلاصى مى يابند از آنها، و محاربه مى كنند با شياطين و مى گريزانند ايشان را، و مجاهده مى نمايند با نفسهاى خود به دفع كردن آنها از خواهشهاى خود، و غالب مى شوند بر ايشان به آنچه خدا در ايشان تركيب كرده است از شهوت مجامعت و محبت پوشيدن و خوردن و عزت و رياست و فخر و خيلا و تكبر، و متحمل شدن شدت بلا از ابليس لعين و اعوان او، و وسوسه ها كه در خاطر ايشان مى كند، و خيالات بد كه در دل ايشان مى افكند، و گمراه كردنهاى ايشان، و صبر كردن بر شنيدن طعن از دشمنان خدا، و شنيدن سازها، و سب دوستان خدا، و آن شدتها كه به ايشان مى رسد در سفرها براى طلب روزيهاى ايشان، و گريختن از دشمنان دين ايشان، و طلب منافع كه ايشان را ضرور مى شود كه از مخالفان دين طلب نمايند.

۱۲۱

پس حق تعالى فرمود:اى ملائكه!شما از همه اينها بركناريد، نه شهوت جماعى شما را از جا بدر مى آورد، و نه خواهش خوردن شما را بر امرى مى دارد، و نه ترس دشمنان دين و دنيا در دل شما تصرف مى كند، و نه شيطان در ملكوت آسمان و زمين مشغول مى گردد به گمراه كردن ملائكه من كه ايشان را به عصمت خود از شياطين حفظ كرده ام؛اى ملائكه من!پس هر كه اطاعت من كند از ايشان، و دين خود را سالم دارد از اين آفتها و نكبتها و بلاها، پس در راه محبت من متحمل شده است چيزى چند را كه شما متحمل آنها نشده ايد، و كسب كرده است از قربها بسوى من آنچه شما كسب نكرده ايد.

پس چون حق تعالى شناسانيد به ملائكه خود فضيلت نيكان امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شيعه اميرالمؤ منينعليه‌السلام و خليفه هاى او صلوات الله عليهم را، و متحمل شدن ايشان در راه محبت خداى خود آنچه ملائكه متحمل نمى شوند، امتياز داد نيكوكاران و پرهيزكاران ذريت آدم را به فضيلت بر ملائكه، پس به اين سبب امر كرد ملائكه را كه: سجده كنيد آدم را، چون مشتمل است بر انوار اين خلايق كه بهترين مخلوقانند، و نبود سجده ايشان از براى آدم بلكه آدم قبله ايشان بود، و از براى خدا سجده مى كردند، و امر نمود حق تعالى كه به جانب او رو آورند در سجده براى تعظيم و تجليل او، و سزاوار نيست احدى را كه سجده كند براى احدى بغير از خدا، كه آن خضوع كه نزد خدا مى كند نزد غير او بكند، و او را تعظيم كند به سجده كردن مانند تعظيمى كه خدا را مى كند، و اگر كسى را امر مى كردم كه از براى غير خدا سجده كند هر آينه امر مى كردم ضعيفان و جاهلان شيعيان ما و ساير مكلفان از متابعان ما را كه سجده كنند براى علما كه در تحصيل علوم وصى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سعى نمودند، و خالص گردانيده اند مودت بهترين خلق خدا بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را كه اميرالمؤ منينعليه‌السلام است، و متحمل مكاره و بلاها مى شوند در تصريح كردن به اظهار حقوق خدا، و انكار نكنند آنچه از حق ما بر ايشان ظاهر شود.(1)

و باز در تفسير مزبور مسطور است كه امامعليه‌السلام فرمود: چون امتحان كرده شد امام

____________________

1- تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام 383.

۱۲۲

حسين صلوات الله عليه و آنها كه با آن حضرت بودند به آن لشكر شقاوت اثر كه او را شهيد كردند و سر مباركش را با خود برداشتند، در آن وقت فرمود به لشكر خود: شما را حلال كردم از بيعت خود پس ملحق شويد به خويشان و قبيله ها و دوستان خود، و با اهل بيت خود فرمود: حلال كردم بر شما مفارقت خود را، كه شما طاقت مقاومت اين جماعت را نداريد، زيرا كه آنها اضعاف شمايند، و قوت و تهيه ايشان زياده از شماست، و من مقصود ايشانم و با ديگرى كار ندارند، مرا به ايشان واگذاريد كه حق تعالى مرا يارى خواهد نمود و مرا از نظر نيك خود خالى نخواهد گذاشت، مثل عادت خدا در گذشتگان طيبين ما از پيغمبران و اوصيا. پس لشكر آن حضرت مفارقت كردند و خويشان نزديك آن حضرت ابا كردند و گفتند: ما از تو جدا نمى شويم، ما را به اندوه مى آورد آنچه تو را به اندوه مى آورد، و به ما مى رسد آنچه به تو مى رسد، و اقرب احوال ما به جناب مقدس الهى آن است كه در خدمت تو باشيم.

حضرت سيدالشهدا فرمود: اگر جان خود را گذاشته ايد بر آنچه من جان خود را بر آن گذاشته ام پس بدانيد حق تعالى نمى بخشد منازل شريفه را به بندگانش مگر به تحمل مكروهات، و هر چند حق تعالى مخصوص گردانيده است مرا با آنها كه گذاشته اند از اهل من كه من آخر ايشانم به مرتبه اى چند كه سهل شده است بر من با وجود آنها متحمل شدن مكروهات و ليكن شما را نيز بهره اى از كرامتهاى خدا هست، و بدانيد كه دنيا شيرين و تلخش مانند امرى چند است كه كسى در خواب ببيند، و بيدارى در آخرت است؛ به مطلب رسيده كسى است كه در آخرت به مطلب رسد، و بدبخت كسى است كه در آخرت شقى و محروم گردد، مى خواهيد خبر دهم شما را به اول امر ما و امر شمااى گروه شيعيان و دوستان ما و تعصب كنندگان از براى ما تا آسان شود بر شما متحمل شدن آنچه بر خود قرار داده ايد؟

گفتند: بلى يابن رسول الله.

فرمود: بدرستى كه چون حق تعالى حضرت آدم را خلق كرد، و او را درست ساخت، و نام همه چيز را به او آموخت، و عرض كرد ايشان را بر ملائكه، و گردانيد محمد و على

۱۲۳

و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام را پنج شبح در پشت آدم، و انوار ايشان روشنى مى داد در جمع آفاق آسمانها و حجب و بهشت و كرسى و عرش، پس امر كرد خدا ملائكه را كه سجده كنند آدم را براى تعظيم او كه او را فضيلت داده است به اينكه اگر گردانيده است او را ظرف اين اشباح كه انوارشان جميع آفاق را فرا گرفته است، پس همگى سجده كردند مگر ابليس كه ابا نمود از اينكه تواضع كند از براى جلال و عظمت خدا، و اينكه تواضع نمايد از براى انوار ما اهل بيت و حال آنكه تواضع كردند براى انوار ما جميع ملائكه، ابليس تكبر و ترفع نمود و گرديد به سبب ابا و تكبرش از كافران.(1)

و حضرت على بن الحسينعليه‌السلام فرمودند: خبر داد مرا پدرم از پدرش كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:اى بندگان خدا!بدرستى كه حضرت آدم چون ديد كه نورى عظيم از پشت او ساطع است در وقتى كه حق تعالى اشباح ما را از بالاى عرش به پشت آن حضرت منتقل ساخت، كه نور را مى ديد و اشباح را نمى ديد. گفت: پروردگارا!اين نورها چيست؟ خدا فرمود: اين نورها شبحى چند است كه نقل كردم ايشان را از بهترين جاهاى عرشم به پشت تو، و به اين سبب امر كردم ملائكه را كه تو را سجده كنند زيرا كه تو ظرف اين شبحها گرديدى.

آدم گفت: پروردگارا!كاش اين شبحها را براى من ظاهر مى كردى، پس حق تعالى فرمود: نظر كن به بالاى عرش. چون نظر كرد آدم، نور شبحهاى ما از پشت آدم بر بالاى عرش تابيد، و منطبع شد در عرش صورتهاى نورهاى شبحهاى ما چنانچه روى آدمى در آينه اى صافى منطبع مى شود. پس چون آدم اشباح ما را در عرش ديد، پرسيد: چيست اين اشباح پروردگارا؟

فرمود كه:اى آدم!اينها شبحهاى بهترين مخلوقات و آفريده هاى منند،اى آدم!اين محمد است و منم حميد محمود در هر كار كه كنم، اشتقاق كردم براى او نامى از نام خود؛ و اين على است و منم على عظيم، اشتقاق كردم براى او نامى از نام خود، و اين فاطمه است

____________________

1- تفسير امام حسن عسكرى عليها السلام 218.

۱۲۴

و منم فاطر و از نو پديد آوردنده آسمان و زمين، و فاطمه جدا كننده دشمنان من است از رحمت من در روز قيامت، و فاطمه قطع كننده دوستان من است از هر چه موجب عيب و بدى ايشان است، پس از براى او نامى از نام خود اشتقاق كردم؛ و اين حسن و اين حسين و منم محسن و مجمل، از براى ايشان نامها از نام خود اشتقاق كردم. اينها برگزيدگان خلايق منند. و گرامى ترين بندگان منند، به ايشان قبول طاعت مى كنم، و به ايشان مى بخشم، و به ايشان عقاب مى كنم، و به ايشان ثواب مى دهم، پس به ايشان متوسل شو بسوى من اى آدم، و اگر تو داهيه اى عارض شود ايشان را شفيع گردان در درگاه من، كه من قسم خورده ام بر خود قسم حقى كه هيچ اميدوارى را به ايشان نااميد نگردانم، و هيچ سائلى كه به شفاعت ايشان سؤ ال كند رد نكنم.

پس به اين جهت چون خطا از او صادر شد، خدا را به توسل به ايشان خواند تا توبه اش مقبول شد.(1)

و به سند معتبر از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام منقول است: كه مردى از يهود به خدمت حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه آمد و سؤ ال كرد از معجزات حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در برابر معجزات پيغمبران ديگر، پس گفت: اينكه حضرت آدم را كه حق تعالى امر كرد ملائكه را كه او را سجده كنند، آيا نسبت به محمد چنين كرده است؟

حضرت فرمود: بلى چنين بود و ليكن سجود ايشان سجود طاعت نبود كه پرستيده باشند آدم را بغير از خدا، و ليكن اعترافى بود براى آدم به فضيلت او، و رحمتى بود از خدا از براى او كه به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داده است آنچه افضل است از اين، بدرستى كه حق تعالى صلوات فرستاد بر او در جبروت خود، و ملائكه همگى بر او صلوات فرستادند، و امر كرد مؤ منان را كه بر او صلوات فرستند، پس اين فضيلت زياده است از آنچه به آدم عطا كرده است.(2)

____________________

1- تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام 219.

2- احتجاج 1 / 489.

۱۲۵

و به سند معتبر ديگر از حضرت امام رضاعليه‌السلام از پدران بزرگوارش از اميرالمؤ منينعليه‌السلام منقول است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بدرستى كه حق تعالى تفضيل داده است پيغمبران مرسل خود را بر ملائكه مقربين، و فضيلت داده است مرا بر جميع پيغمبران و مرسلان، و فضيلت داده است تو را بعد از من يا على و امامان از ذريت تو را، پس فرمود: بدرستى كه حق تعالى خلق كرد آدم را پس ما را به امانت سپرد در پشت او، و امر كرد ملائكه را كه سجده كنند از براى او از براى تعظيم و اكرام ما، و سجده كردن ايشان براى خدا عبوديت و بندگى بود، و براى آدم گرامى داشتن و اطاعت بود براى اينكه ما در صلب او بوديم، پس چگونه ما بهتر از ملائكه نباشيم و حال آنكه همه ملائكه سجده كردند آدم را؟(1)

مترجم گويد: اجماع جميع مسلمانان است كه سجده ملائكه حضرت آدمعليه‌السلام را سجده عبادت و پرستيدن نبود، و چنين سجده از براى غير خدا كردن شرك و كفر است. و در حقيقت اين سجده سه قول است:

اول آنكه: اين سجده از براى خدا بود، و آدم قبله بود، چنانچه مردم رو به كعبه مى كنند و خدا را سجده مى كنند، و حديث اول دلالت بر اين كرد.

دوم آنكه: مراد از سجود، انقياد و خضوع و اطاعت است، نه سجده متعارف، اگر چه اين معنى به حسب لغت محتمل است اما ظواهر اخبار بسيار بلكه صريح بعضى، شهادت بر خلاف اين مى دهد.

سوم آنكه: سجده حقيقى بود براى تعظيم و تكريم آدمعليه‌السلام ، وفى الحقيقه عبادت خدا بود، چون به امر او واقع شد، و ظاهر اكثر اخبار اين است.

پس ظاهر شد كه سجده از براى غير خدا به قصد عبادت، كفر است؛ و به قصد تعظيم بدون امر خدا، فسق است، بلكه محتمل است كه سجده تحيت در امم سابقه تجويز بوده باشد و در اين امت حرام شده باشد. و احاديث بسيار بر نهى از سجده از براى غير خدا وارد شده است.

____________________

1- عيون اخبار الرضا 1 / 262؛ علل الشرايع 5.

۱۲۶

و در حديث معتبر منقول است كه شخصى(1) از حضرت صادقعليه‌السلام سؤ ال كرد كه: آيا صلاحيت دارد سجده كردن از براى غير خدا؟

فرمود: نه.

پرسيد كه: پس چگونه امر كرد خدا ملائكه را به سجده آدمعليه‌السلام ؟

فرمود: هر كه به امر خدا سجده كند، سجده از براى خدا كرده است، پس سجده ايشان از براى خدا بود، چون به امر او بود.

پس سؤ ال نمود از ابليس، حضرت فرمود: ابليس بنده اى بود، خدا او را خلق كرد كه او را عبادت كند و اقرار به يگانگى او بكند، وقتى كه او را مى آفريد مى دانست كه او كيست و چيست و عاقبتش چه خواهد بود، پس پيوسته عبادت مى كرد خدا را با ملائكه تا آنكه او را امتحان كرد به سجده آدم، پس امتناع نمود از سجده از روى حسد و شقاوتى كه بر او غالب شده بود، پس او را لعنت كرد و از صفوف ملائكه بيرون كرد، و فرستاد او را بسوى زمين رانده شده، و گرديد دشمن آدم و فرزندانش به اين سبب، و او را سلطنتى نيست بر فرزندان آدم مگر وسوسه كردن و خواندن ايشان بغير راه خدا، و به آن نافرمانى، اقرار به پروردگارى خدا داشت.(2)

و به سند معتبر ديگر منقول است كه ابوبصير از آن حضرت پرسيد: سجده كردند ملائكه براى آدم و پيشانى خود را بر زمين گذاشتند؟

فرمود: بلى، تكريمى بود از جانب خدا آدم را.(3)

و در حديث معتبر ديگر منقول است كه حضرت امام على نقىعليه‌السلام فرمود: سجده ملائكه آدم را، براى آدم نبود، بلكه فرمانبردارى خدا بود و حجتى(4) بود از ايشان نسبت

____________________

1- در مصدر نام اين شخص ((ابن ابى العوجاء)) ذكر شده است

2- احتجاج 2 / 218.

3- قصص الانبياء راوندى 42.

4- در مصدر و در بحار: ((محبتى )) مى باشد.

۱۲۷

به آدم.(1)

و به سند صحيح از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: چون حق تعالى امر كرد شيطان را به سجده حضرت آدم، گفت: پروردگارا!بعزت تو سوگند، اگر مرا معاف دارى از سجده آدم تو را عبادتى بكنم كه هيچكس مثل آن تو را عبادت نكرده باشد، حق تعالى فرمود: من مى خواهم كه اطاعت كرده شوم از آن جهت كه خود مى خواهم.(2)

و در حديث معتبر ديگر فرمود كه: چون حق تعالى امر كرد ملائكه را كه سجده كنند حضرت آدم را، و ابليس ظاهر كرد آن حسد را كه در دل او پنهان بود و ابا كرد از سجده كردن، حق تعالى عتاب كرد او را كه: چه چيز مانع شد تو را از سجده كردن؟

گفت: من از او بهترم، مرا از آتش خلق كرده اى و او را از خاك.

حضرت فرمود: اول كسى كه قياس كرد شيطان بود، و تكبر كرد، و تكبر اول معصيتى بود كه خدا را به آن معصيت كردند.

پس ابليس گفت: پروردگارا!مرا معاف دار از سجود آدم، و من تو را عبادتى بكنم كه هيچ ملك مقرب و پيغمبر مرسل تو را چنان عبادت نكرده باشد.

خدا فرمود: مرا احتياجى نيست به عبادت تو، مى خواهم عبادت كنند مرا از جهتى كه من مى خواهم نه از جهتى كه تو مى خواهى. پس ابا نمود از سجده كردن، و حق تعالى فرمود: بيرون رو از بهشت كه تو رجيمى، و بر توست لعنت من تا روز جزا.

ابليس گفت: پروردگارا!چگونه مرا محروم مى گردانى و تو پروردگار عادلى كه جور نمى كنى پس ثواب عمل من باطل شد؟

فرمود كه: نه و ليكن سؤ ال كن از من از امر دنيا آنچه خواهى براى ثواب عمل خود تا عطا كنم به تو. پس اول چيزى كه سؤ ال كرد اين بود كه زنده بماند تا روز جزا. حق تعالى فرمود: عطا كردم.

____________________

1- تحف العقول 478.

2- قصص الانبياء راوندى 43.

۱۲۸

گفت: مرا مسلط گردان بر فرزندان آدم.

فرمود: مسلط كردم.

گفت: چنان كن كه جارى شوم در رگ و ريشه فرزندان آدم مانند خون.

فرمود: كردم.

گفت: يك فرزند از براى ايشان بهم نرسد مگر دو فرزند از براى من بهم رسد، و من ايشان را ببينم و ايشان مرا نبيند، و به هر صورتى كه خواهم براى ايشان مصور توانم شد.

فرمود: دادم همه را به تو.

گفت: پروردگارا!زياده عطا كن به من.

فرمود: سينه هاى ايشان را وطن و منزل تو و ذريت تو گردانيدم.

گفت: پروردگارا!بس است مرا.

در اين وقت شيطان گفت: بعزت تو سوگند، همه را گمراه گردانم مگر بندگان خالص تو را، و از پيش رو و از پشت سر و از جانب راست و از جانب چپ ايشان در آيم، و نيابى اكثر ايشان را شكر كنندگان.(1)

و به روايت ديگر فرمود:(2) از پيش رو آن است كه به شك مى اندازد در امر آخرت و مى گويد به ايشان كه: بهشتى و دوزخى و نشورى نيست؛ و از پشت سر آن است كه قبل دنيا مى آيد و امر مى كند ايشان را به جمع كردن اموال، و نهى مى كند از اينكه صله رحم كنند، يا حق خدا را بدهند، يا نفقه به فرزندان خود بدهند، و مى ترساند ايشان را از پريشانى؛ و از دست راست آن است كه از راه دين مى آيد، اگر بر دين باطل باشند از براى ايشان زينت مى دهد، و اگر بر هدايت باشند ايشان را از آن بيرون مى كند؛ و از دست چپ آن است كه از جهت لذتها و شهوتها در مى آيد.(3)

و به سند حسن از آن حضرت منقول است كه: چون حق تعالى به شيطان آن قوت را

____________________

1- تفسير قمى 1 / 41.

2- اين روايت در مصدر از امام محمد باقر عليه السلام آمده است

3- تفسير قمى 1 / 224.

۱۲۹

عطا كرد، حضرت آدمعليه‌السلام گفت: پروردگارا!شيطان را بر فرزندان من مسلط كردى، و او را جارى كردى در ايشان مانند خون در رگها، و دادى به او آنچه دادى پس چه عطا مى كنى به من و فرزندان من؟

فرمود: دادم به تو و فرزندانت كه گناه را يكى بنويسند و حسنه را ده برابر بنويسند.

گفت: پروردگارا!زياده كن.

فرمود: توبه ايشان را قبول مى كنم تا جان به حلق ايشان مى رسد.

گفت: پروردگارا!زياده كن.

فرمود: مى آمرزم گناهان ايشان را و پروا نمى كنم.

گفت: بس است مرا.

راوى گفت: فداى تو شوم، ابليس به چه چيز مستوجب اين شد كه حق تعالى اينها را به او عطا كند؟

فرمود: به دو ركعت نماز كه در آسمان كرد در چهار هزار سال، جزاى آن نماز بود كه به او داد.(1)

و در حديث حسن ديگر فرمود كه حضرت آدم مناجات كرد: پروردگارا!مسلط كردى بر من شيطان را، و جارى گردانيدى او را در من مانند جارى شدن خون، پس از براى من چيزى قرار ده.

فرمود:اى آدم!از براى تو اين را قرار دادم كه هر كه از فرزندان تو قصد گناهى بكند بر او ننويسند، و اگر بكند يك گناه بنويسد، و هر كه قصد حسنه بكند، اگر نكند يك ثواب از براى او بنويسند، و اگر بكند ده ثواب از براى او بنويسند.

گفت: پروردگارا!زياده به من عطا كن.

گفت: از براى تو قرار كردم هر كه از ايشان گناهى بكند پس استغفار كند او را بيامرزم.

گفت: پروردگارا!زياده بده.

____________________

1- تفسير قمى 1 / 42.

۱۳۰

فرمود: در توبه را از براى ايشان گشوده ام تا جان به حلق ايشان برسد.

گفت: بس است مرا.(1)

و بدان كه خلاف است ميان علماى عامه و خاصه كه آيا ابليس از ملائكه بود يا نه، و مشهور ميان متكلمان و مفسران خاصه و عامه آن است كه او از ملائكه نبود بلكه از جن بود، و نادرى از علماى اماميه و بعضى از علماى عامه قائلند كه او از ملائكه بوده است، و حق آن است كه از ملائكه نبود بلكه چون مخلوط بود با ملائكه و ظاهرا با ايشان بود خطابى كه متوجه ملائكه مى گرديد متوجه او نيز مى شد(2) ، چناچه در حديث صحيح منقولست كه جميل از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيد كه: ابليس از ملائكه بود يا از جن؟ فرمود: ملائكه گمان مى كردند از ايشان است و خدا مى دانست از ايشان نيست، پس چون امر كرد او را به سجده آدم از او صادر شد آن چه صادر شد(3)

و به سند معتبر منقولست كه از آن حضرت پرسيد كه: ابليس از ملائكه بود يا متولى چيزى از امر آسمان بود؟

فرمود: از ملائكه نبود، و ملائكه گمان مى كردند كه از ايشان است و خدا مى دانست كه از ايشان نيست، و هيچ امرى از امور آسمان با او نبود، و او را كرامتى نبود.

جميل گفت كه: رفتم به نزد طيار و آن چه شنيده بود به او نقل كردم، پس انكار كرد و گفت: چگونه از ملائكه نباشد و حال آن كه خدا به ملائكه گفت: سجده كنيد آدم را(4) ؟

اگر او از ملائكه نباشد، معصيت خدا نكرده خواهد بود.

پس طيار به خدمت آن حضرت آمد و پرسيد كه: حق تعالى هر جا كه مى فرمايد اى گروه مؤ منان، آيا منافقان داخلند؟

____________________

1- كافى 2 / 440؛ كتاب الزهد 75.

2- مجمع البيان 1 / 82؛ تفسير فخر رازى 2 / 213.

3- مجمع البيان 1 / 82: تفسير عياشى 1 / 34.

4- سوره بقره : 34.

۱۳۱

فرمود: بلى داخلند منافقان و گمراهان و هر كه به ظاهر اقرار به ايمان مى كرد.(1)

و در حديث معتبر منقول است كه: ابوسعيد خدرى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيد از تفسير قول خدا كه به ابليس فرمود( أَسْتَكْبَرْ‌تَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ ) (2) يعنى: آيا تكبر كردى از سجده كردن آدم يا از عالين بودى، گفت: كيستند آن ها كه بلندترند از ملائكه؟ رسول خدا فرمود: منم و على و فاطمه و حسن و حسين، ما در سراپرده عرش بوديم خدا را تسبيح مى كرديم، ملائكه به تسبيح ما خدا را تسبيح مى كردند پيش از آنكه حق تعالى آدم را خلق كند به دو هزار سال، پس چون آدم را خلق كرد امر كرد ملائكه را كه او را سجده كنند، و ما را امر نكرد به سجده، و ملائكه همگى سجده كردند مگر شيطان، پس حق تعالى فرمود: تكبر كردى يا از بلند مرتبه گان بودى؟ يعنى اين پنج كس كه نام ايشان بر سرادق عرش نوشته شده است.(3)

در حديث ديگر از آن حضرت منقولست كه: چون ابليس از سجده ابا كرد و رانده شد از آسمان، حق تعالى فرمود: اى آدم! برو به نزد گروه ملائكه و بگو: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ، پس آدمعليه‌السلام رفت و بر ايشان سلام كرد، ايشان گفتند: و عليك السلام و رحمة الله و بركاته ، پس چون برگشت به نزد پروردگار خود فرمود كه: اين تحيت توست و تحيت ذريت تو بعد از تو تا روز قيامت.(4)

و به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: اول كسى كه قياس كرد شيطان بود، قياس كرد نفس خود را به آدم، گفت: مرا از آتش خلق كردى و آدم را از خاك خلق كردى، اگر قياس مى كرد آن جوهرى را كه روح آدمعليه‌السلام از آن مخلوق شده بود به آتش هر آينه آن نور روشنى اش بيش از آتش بود.(5)

____________________

1- تفسير عياشى 1 / 33؛ كافى 8 / 274.

2- سوره ص : 75.

3- فضائل الشيعه 8، و در آن سوال كننده ابوسعيد نبوده است بلكه در حضور او شخصى پرسيده است

4- علل الشرايع 102.

5- محاسن 1 / 334؛ كافى 1 / 58.

۱۳۲

و به سندهاى معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه: اول كسى كه قياس كرد شيطان بود در وقتى كه گفت( خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ‌ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ ) (1) پس قياس كرد ميان آتش و گل، و اگر قياس مى كرد نوريت آدم را به نوريت آتش مى دانست فضيلت ميان دو نور و صفاء نور آدم را نسبت به نور آتش.(2)

مترجم گويد كه: ابليس پر تلبيس در اين قياس، انواع خطاها كرد:

اول آنكه: منشاء تفضيل را شرافت اصل قرار داد، و اين معلوم نيست.

دوم آنكه: اصل جسد را معيار شرافت قرار داد، و حال آنكه مدار فضايل و كمالات به روح است، و روح مقدس آدمعليه‌السلام به انوار معرفت و علم و محبت و ساير كمالات آراسته بود، زيرا كه نور چيزى را مى گويند كه منشاء ظهور اشيا باشد، لهذا جناب مقدس سبحانى را كه مبداء وجود و ظهور جميع اشياست او را نور الانوار مى گويند، و علم چون باعث ظهور اشيا بر نفس مى گردد آن را نور مى گويند، و همچنين ساير كمالات چون سبب امتياز و ظهور آن شخص مى گردند كه به آنها متصف است و مبداء اثرهاى خير مى گردند آنها را انوار مى گويند؛ و نور آتش نورى است از همه بى ثبات تر؛ و ناقص تر، و انتفاع به آن موقوف است بر مرئى بودن محسوس و بينا بودن احساس كننده و آن اجرامى كه به آنها متشبه مى بايد بشود تا نور ببخشد، و به زودى منطفى و خاموش مى شود و از آن بغير از خاكسترى نمى ماند، پس در احاديث شريفه به اين جهت اشاره اى جهت امتياز نور آدم بر نور نار شده است.

سوم آنكه: آتش را اشرف از خاك دانست، و آن نيز خطا بود زيرا جميع كمالات و خيرات از جانب مبداء فياض افاضه مى شود؛ و هر چند شكستگى و عجز در موارد ممكنه بيشتر، قابليت افاضه خيرات بيشتر است، و چون آتش با اندك نورى كه به ابو عطا شد سركشى و بلند پروازى و سوختن و گداختن آغاز كرد، او را به زودى بر خاكستر مذلت

____________________

1- اعراف : 12.

2- علل الشرايع 86؛ كافى 1 / 58.

۱۳۳

نشانيدند، و ديو سركشى را كه به آن فخر كرد مطرود و ابد گردانيدند؛ و خاك چون در مقام شكستگى و خاكسارى بر آمد، پايمال هر نيك و بد گرديد حق تعالى او را محل رحمتهاى صورى و معنوى گردانيده، هر گل و لاله و گياهى را از آن رويانيد، و هر دانه و طعام و گياهى كه در آن لذت و منفعتى بود از آن به وجود آورد، پس آن را ماده خلقت انسان كه اشرف مكونات است گردانيد و او را به عقل نورانى و روح آسمانى و قلب رحمانى مزين گردانيد، و قابليت ترقيات نامتناهى در او مكنون ساخت، تا آنكه او را از افلاك رفيعه و اجرام نيره اشرف گردانيد، و خاك زمين را به عرش برين بالا برد و محرم اسرار الهى و جليس محفل لى مع الله گردانيد، و سلطانى ممالك وجود را به او مفوض ساخت، و كليد خزاين علوم سماوات و ارضين را در كف او نهاد؛ پس آتش را به سركشى، خاك بر سر شد، و خاك به فروتنى ملائكه را مسجود و رهبر شد. در اين مقام، سخن بسيار است و مجال تنگ، به همين اكتفا نموده و رجوع به نقل احاديث مى نمائيم:

به سند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه منقول است كه: اول بقعه اى كه خدا را بر روى آن عبادت كردند پشت كوفه بود كه نجف اشرف باشد، چون خدا امر كرد ملائكه را كه آدم سجده كنند، در آنجا سجده كردند.(1)

و در حديث معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: اول كفرى كه به خدا كردند وقتى بود كه خدا آدم را خلق كرد، شيطان كافر شد كه امر خدا را بر او رد كرد؛ و اول حسدى كه در زمين بردند حسد قابيل بود بر هابيل؛ و اول حرصى كه بكار بردند حرص آدم بود كه با وفور نعمتهاى بهشت از شجره منهيه تناول كرد؛ پس حرص او، او را از بهشت بيرون كرد.(2)

و به سند معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه: شيطان از خدا سؤ ال كرد كه او را مهلت دهد تا روز قيامت، حق تعالى او را مهلت داد تا يوم وقت معلوم، و آن روزى است

____________________

1- تفسير عياشى 1 / 34.

2- مصدر قبلى

۱۳۴

كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را ذبح خواهد كرد در رجعت، بر روى سنگى كه در بيت المقدس است.(1)

و به سند معتبر ديگر منقول است كه آن حضرت فرمود به اسحاق بن جرير(2) كه: چه مى گويند اصحاب تو در قول ابليس كه: مرا از آتش خلق كرده اى و آدم را از خاك؟

گفت: فداى تو شوم چنين گفت ابليس و خدا در قرآن ذكر فرموده است.

فرمود: دروغ گفت ابليس اى اسحاق، خلق نكرد خدا او را مگر از خاك، خدا مى فرمايد: آن خداوندى كه آفريده است از براى شما از درخت سبز آتشى، پس ناگاه از آن آتش افروزيد(3) ، خدا او را از آن آتش خلق كرده است، و آن درخت اصلش از خاك است.(4)

و در روايت معتبر ديگر فرمود كه: هيچ خلقى نيست مگر آنكه از خاك مخلوق شده است و ليكن جزو آتش در شيطان غالب بود.

و سيد ابن طاووس رحمة الله ذكر كرده است كه: ديدم در صحف ادريسعليه‌السلام كه چون شيطان گفت: پروردگارا!مرا مهلت ده تا روز قيامت، حق تعالى فرمود: نه و ليكن تو را مهلت مى دهم تا روز وقت معلوم، بدرستى كه آن روزى است كه قضاى حتمى كرده ام كه زمين را در آن روز پاك كنم از كفر و شرك و معاصى، و انتخاب مى كنم براى آن روز بنده اى چند از خود كه امتحان كرده ام دل ايشان را براى ايمان، و پر كرده ام از ورع و اخلاص و يقين و پرهيزكارى و خشوع و راستگوئى و بردبارى و وقار و زهد در دنيا و رغبت در آخرت كه اعتقاد كنند به حق و عدالت كنند به حق، ايشان اوليا و دوستان منند. براستى از براى ايشان پيغمبرى اختيار كرده ام برگزيده و امين و پسنديده، و ايشان را از براى او دوستان و ياران گردانيده ام، ايشان امتى اند كه اختيار كرده ام ايشان را براى پيغمبرى برگزيده و امين

____________________

1- تفسير قمى 2 / 245.

2- در مصدر ((اسحاق بن حزير)) مى باشد.

3- سوره يس : 80.

4- تفسير قمى 2 / 244.

۱۳۵

پسنديده، و آن وقت را پنهان كرده ام در علم غيب خود و البته واقع مى شود، در آن وقت هلاك خواهم كرد تو را و لشكرهاى سواره و پياده و جميع جنود تو را، پس برو كه تو را مهلت دادم تا روز وقت معلوم. پس حق تعالى به آدم گفت كه: برخيز و نظر كن بسوى اين ملائكه كه در برابر تو اند، كه اينها از آنهايند كه تو را سجده كردند، پس بگو به ايشان: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

پس به امر الهى به نزد ايشان آمد و سلام كرد، پس ملائكه گفتند: و عليك السلام يا آدم و رحمة الله و بركاته پس حق تعالى فرمود: اين تحيت توست اى آدم و تحيت فرزندان توست در ميان ايشان تا روز قيامت.

پس ذريت آدم را از صلب او بيرون آورد و پيمان گرفت از ايشان به پروردگارى و يگانگى از براى خود. پس نظر كرد به جمعى از ذريت خود كه نور ايشان مى درخشيد. آدم پرسيد كه: اينها كيستند؟

حق تعالى فرمود: ايشان پيغمبران از فرزاند تو اند.

پرسيد: چند نفرند؟

فرمود: صد و بيست و چهار هزار پيغمبرند، و سيصد و پانزده نفر از ايشان مرسلند.

پرسيد: چرا نور آخر ايشان بر نور همه زيادتى مى كند؟

فرمود: زيرا كه از همه بهتر است.

پرسيد كه: اين پيغمبر كيست؟ و نام او چيست؟

فرمود: اين محمد است پيغمبر و رسول من و امين من و حبيب من و همراز من و اختيار كرده و برگزيده من و خالص من و دوست و يار من و گراميترين خلق من بر من و محبوبترين ايشان نزد من و مختارتر و نزديكتر ايشان نزد من و شناسانده تر ايشان مرا و از همه راجح تر و فزونتر در علم و حلم و ايمان و يقين و راستى و نيكى و عفت و عبادت و خشوع و پرهيزكارى و انقياد و اسلام، از براى او گرفته ام پيمان حاملان عرش خود را و هر كه پائين تر از آنهاست در آسمانها و زمينها كه ايمان به او بياورند و اقرار به پيغمبرى او بكنند، پس ايمان بياور به او اى آدم تا قرب و منزلت و فضيلت و نور و وقار تو نزد من

۱۳۶

بيشتر شود.

آدم گفت: ايمان آوردم به خدا و رسول او محمد.

حق تعالى فرمود: واجب گردانيدم براى تو اى آدم و زياده كردم فضيلت و كرامت را.اى آدم!تو اول پيغمبران و مرسلانى و پسر تو محمد خاتم و آخر انبيا و رسل است و اول كسى است كه زمين گشوده مى شود از او و مبعوث مى گردد در روز قيامت، و اول كسى كه او را جامه مى پوشانند و سوار مى كنند و مى آورند بسوى موقف قيامت، و اول شفاعت كننده اى است، و اول كسى كه شفاعتش را قبول مى كنند، و اول كسى كه در بهشت را مى كوبد، و اول كسى كه در بهشت را براى او مى گشايند، و اول كسى كه داخل بهشت مى شود، و تو را به او كنيت كردم پس تو ابو محمدى

آدم گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه گردانيد از ذريت من كسى را كه فضيلت داده است او را به اين فضايل و سبقت خواهد گرفت بر من بسوى بهشت و من حسد نمى برم او را.(1)

____________________

1- سعد السعود 34.

۱۳۷

فصل سوم: در بيان ترك اولى كه از حضرت آدم و حواعليهما‌السلام صادر شد وآنچه بعد از آن جارى شد تا فرود آمدن ايشان بر زمين

در تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام مذكور است كه: چون حق تعالى ابليس را لعنت كرد به ابا كردن او، و گرامى داشت ملائكه را به سجده نمودن ايشان آدم را و اطاعت كردن ايشان خدا را، امر كرد كه آدم و حوا را به بهشت برند و فرمود يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة يعنى: اى آدم!ساكن شو تو و جفت تو در بهشت و كلا منها رغدا حيث شئتما و بخوريد از بهشت گشاده و گوارا هر جا كه خواهيد بى تعبى (و لا تقربا هذه الشجرة ) و نزديك مشويد اين درخت را كه درخت علم محمد و آل محمد بود كه حق تعالى ايشان را به آن علم اختيار نموده و مخصوص گردانيده بود در ميان ساير مخلوقات خود، و نهى نمود ايشان را از نزديك شدن آن درخت كه آن مخصوص محمد و آل محمد است، و كسى به امر خدا نمى خورد از آن درخت مگر ايشان، و از آن درخت بود آنچه تناول كردند رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام بعد از آنكه طعام خود را به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند و خود روزه به روزه بردند و حق تعالى سوره هل اتى را در شأن ايشان فرستاد و مائده بهشت از براى ايشان نازل ساخت، و چون از آن طعام تناول نمودند ديگر احساس گرسنگى و تشنگى و تعب و مشقت نمى كردند، و آن درختى بود كه ممتاز بود در ميان درختهاى بهشت زيرا كه ساير درختهاى بهشت هر نوع از آنها يك نوع از ميوه و مأكول بهشت داشت، و آن درخت و هر چه از جنس آن بود گندم

۱۳۸

و انگور و انجير و عناب و جميع ميوه ها و طعامها در آن بود، لذا اختلاف كرده اند آنها كه آن شجره را ذكر كرده اند: بعضى گفته اند كه گندم بود، و بعضى گفته اند انگور بود، و بعضى گفته اند عناب بود، و حق تعالى فرمود: نزديك اين درخت مرويد كه خواهيد طلب كنيد درجه محمد و آل محمد را در فضيلت ايشان، زيرا كه خدا ايشان را مخصوص گردانيده است به اين درجه از ساير خلق، و اين درختى است كه هر كه از اين درخت بخورد به اذن خدا الهام كرده مى شود علم اولين و آخرين را بى آنكه از كسى بياموزد، و هر كه بى رخصت خدا بخورد از مراد خود نااميد مى شود و نافرمانى پروردگار كرده است( فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ ) (1) پس خواهيد بود از ستمكاران به نافرمانى شما و طلب كردن شما درجه اى را كه اختيار كرده است خدا به آن درجه غير شما را هرگاه قصد كنيد آن درخت را بغير حكم خدا.

( فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا ) (2) پس لغزانيد شيطان ايشان را از بهشت به وسوسه و مكر و فريب خود به اينكه ابتدا كرد به آدم و گفت ما نهيكما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين نهى كرده است شما را پروردگار شما از اين درخت مگر اينكه بوده باشد دو ملك، فرمود: يعنى اگر تناول نمائيد از آن درخت خواهيد دانست غيب را، و قادر مى شويد بر آنچه قادر است بر آن آن كسى كه خدا او را مخصوص گردانيده است به قدرت،( أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ ) (3) يا بوده باشيد از آنها كه هميشه زنده باشند و هرگز نميرند و( قَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَاالنَّاصِحِينَ ) (4) و قسم خورد كه از براى ايشان بدرستى كه من از براى شما از ناصحان و خيرخواهانم، و شيطان در آن وقت در ميان دهان مار بود و مار او را داخل بهشت كرده بود، و حضرت آدم گمان مى كرد كه مار با او سخن مى گويد و نمى دانست كه شيطان پنهان شده است در ميان دهان آن، پس آدم رو كرد

____________________

1- سوره بقره : 35.

2- سوره بقره : 36.

3- سوره اعراف : 20.

4- سوره اعراف : 21.

۱۳۹

بر مار گفت:اى حيه!اين از فريب ابليس است چگونه پروردگار ما با ما خيانت كند؟ و چگونه تو تعظيم خدا مى كنى به قسم ياد كردن به او و حال آنكه او را نسبت مى دهى به خيانت و به اينكه آنچه خير ماست براى ما اختيار نكرده است و حال آنكه او از همه كريمان كريمتر است؟ و چگونه قصد كنم ارتكاب امرى را كه پروردگار من مرا از آن نهى كرده است و مرتكب آن شوم بغير حكم خدا؟

پس چون از فريب دادن آدم مأيوس شد بار ديگر ميان دهان مار رفت و با حضرت حوا مخاطبه كرد به نحوى كه او گمان مى كرد كه مار با او سخن مى گويد و گفت:اى حوا!آن درختى كه خدا بر شما حرام كرده بود حلال كرد از براى شما بعد از حرام كردن چون دانست كه شما اطاعت نيكو كرديد او را و تعظيم امر او نموديد، زيرا كه ملائكه اى كه موكلند به درخت و حربه ها دارند كه ساير حيوانات را از آن دفع مى كنند، اگر شما قصد آن درخت كنيد شما را دفع نمى كنند، پس بدانيد حلال كرده است بر شما، و بدان كه اگر تو از آدم زودتر تناول نمائى تو بر او مسلط خواهى بود و امر و نهى تو بر او جارى خواهد بود، پس حوا گفت: من اين را به زودى تجربه مى كنم، و قصد شجره كرد، چون ملائكه خواستند كه او را دفع نمايند از شجره به حربه هاى خود، حق تعالى وحى نمود به ايشان كه: شما به حربه كسى را دفع مى نمائيد كه عقلى نداشته باشد كه او را زجر نمايد، و اما كسى كه من او را قدرت بر فعل و ترك و تمييز و عقل داده باشم و او را مختار گردانيده باشم پس او را واگذاريد به عقلى كه او را بر او حجت گردانيده ام، پس اگر اطاعت كند مرا مستحق ثواب من مى شود و اگر عصيان كند و مخالفت امر من نمايد مستحق عقاب و جزاى من مى گردد، پس او را را واگذاشتند و متعرض او نشدند بعد از آنكه قصد كرده بودند كه او را منع نمايند به حربه هاى خود،پس حوا گمان كرد حق تعالى نهى كرد ملائكه را از منع او از براى اينكه حلال كرده است درخت را بر ايشان بعد از آنكه حرام كرده بود و گفت: آن مار راست مى گفت، به گمان اينكه آن سخن گوينده با او مار بود.

پس از آن درخت تناول كرد و هيچ تغييرى در خود نيافت، پس گفت به آدم كه: يا آدم!آيا ندانستى آن درختى كه بر ما حرام شده بود مباح شده است از براى ما؟ من از آن تناول

۱۴۰