حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن جلد ۱

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن0%

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 808

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن

نویسنده: علامه مجلسى
گروه:

صفحات: 808
مشاهدات: 54525
دانلود: 3179


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 808 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 54525 / دانلود: 3179
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن جلد 1

نویسنده:
فارسی

ايشان و نشناختن ايشان مرا، هيچيك از خلق من دنيا را تعظيم نكرد و بزرگ ندانست كه ديده اش روشن گردد و نفعى از آن بيابد، هيچيك از بندگان من دنيا را حقير نشمرده اند مگر آنكه منتفع شد از دنيا.(1)

به سند معتبر از حضرت امام رضاعليه‌السلام منقول است كه: چون حق تعالى حضرت موسىعليه‌السلام را مبعوث گردانيد و او را برگزيد، دريا را براى او شكافت، بنى اسرائيل را از فرعون نجات بخشيد، الواح تورات را به او كرامت فرمود، گفت: پروردگارا!مرا گرامى داشتى به كرامتى كه كسى را پيش از من چنان گرامى نداشته اى.

حق تعالى فرمود كه:اى موسى!مگر نمى دانى كه محمد بهتر است نزد من از جميع ملائكه من و از جميع خلق من؟

حضرت موسى گفت: پروردگارا!اگر محمد نزد تو گرامى تر است از جميع خلق تو، آيا در آل پيغمبران كسى گرامى تر از آل من هست؟

حق تعالى فرمود:اى موسى!مگر نمى دانى كه فضل آل محمد بر جميع آل پيغمبران مانند فضل محمد است بر جميع پيغمبران؟

موسىعليه‌السلام گفت: پروردگارا!هرگاه آل محمد چنين اند، آيا در ميان امت پيغمبران امتى بهتر از امت من هستند كه ابر را بر ايشان سايه افكن گردانيدى، من و سلوى را بر ايشان فرستادى، دريا را براى ايشان شكافتى؟

حق تعالى فرمود:اى موسى!مگر نمى دانى كه فضيلت امت محمد بر جميع امتها مثل فضيلت آن حضرت است بر ساير خلق من؟

موسىعليه‌السلام گفت: پروردگارا!چه بودى اگر ايشان را من مى ديدم.

حق تعالى وحى فرمود:اى موسى!تو هرگز ايشان را نخواهى ديد، اين وقت ظهور ايشان نيست و ليكن ايشان را در بهشتهاى عدن و فردوس خواهى ديد در حضور محمد كه در نعمتهاى بهشت خواهند گرديد و به لذتهاى آن متنعم خواهند بود، آيا مى خواهى سخن

____________________

1- امالى شيخ صدوق 530؛ معانى الاخبار 55.

۷۸۱

ايشان را به تو بشنوانم؟

گفت: بلى خداوندا!

حق تعالى فرمود: نزد من بايست و كمر خدمت بر ميان بند مانند ايستادن بنده ذليلى نزد پادشاه جليلى.

چون حضرت موسى چنين كرد حق تعالى ندا فرمود:اى امت محمد!پس همه جواب گفتند به قدرت الهى از پشت پدران و شكم مادران لبيك اللهم لبيك لا شريك لك لبيك ان الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك پس حق تعالى اين اجابت را شعار حج ايشان گردانيد.

پس حق تعالى ندا فرمود:اى امت محمد!قضا و حكم من بر شما آن است كه رحمت من پيشى گرفته است بر غضب من و عفو من پيش از عقاب من است، پس مستجاب كردم براى شما پيش از آنكه مرا دعا كنيد و عطا كردم به شما پيش از آنكه از من سؤ ال كنيد، هر كه از شما به نزد من آيد كه شهادت دهد به وحدانيت من و شهادت دهد كه محمد بنده و رسول من است و صادق است در گفتار خود و محق است در كردار خود و شهادت دهد كه على بن ابى طالب برادر و وصى و خليفه آن حضرت است، و التزام كند اطاعت على را چنانچه التزام كرده است اطاعت محمد را، و شهادت دهد كه اولياء و دوستان برگزيده معصوم او كه به عجايب معجزات خدا و دلايل حجتهاى او بعد از ايشان ممتازند خليفه هاى خدايند، او را داخل بهشت گردانم هر چند گناه او مانند كف درياها بوده باشد. پس چون خدا مبعوث گردانيد پيغمبر ما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را، به آن حضرت وحى فرستاد( وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ‌ إِذْ نَادَيْنَا ) (1) يعنى: اى محمد!نبودى در جانب كوه طور در وقتى كه ما ندا كرديم امت تو را به اين كرامت. پس حق تعالى به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحى كرد كه: بگو حمد و سپاس خداوندى را كه پروردگار عالميان است بر اين نعمت كه مرا مخصوص گردانيد به اين فضيلت، و به امت آن حضرت فرمود: بگوئيد: الحمد لله رب

____________________

1- سوره قصص : 46.

۷۸۲

العالمين على ما اختصنا به من هذه الفضايل يعنى: سپاس مى كنيم خداوندى را كه پروردگار عالميان است بر آنچه ما را به آن مخصوص گردانيد از اين فضيلتها.(1)

و در حديث معتبر ديگر منقول است كه: حضرت امام رضاعليه‌السلام به راءس الجالوت كه اعلم علماى يهود بود فرمود: تو را سوگند مى دهم به ده آيت كه خدا بر موسىعليه‌السلام فرستاد كه آيا در تورات نيست خبر محمد به اين نحو: چون بيايند امت آخر كه اتباع پيغمبر شتر سوارند خدا را تسبيح و تنزيه خواهند كرد بسيار به تسبيحى تازه در معبدهاى تازه، پس بنى اسرائيل پناه به ايشان ببرند و به پيغمبر ايشان تا دلهاى ايشان مطمئن گردد، بدرستى كه در دست ايشان خواهد بود شمشيرها كه انتقام بكشند از امتهائى كه كافر شوند به آن پيغمبر در اقطار زمين، آيا چنين در تورات ننوشته است؟

راءس الجالوت گفت: بلى.

پس فرمود:اى يهودى!موسى وصيت كرد بنى اسرائيل را، به ايشان گفت كه: بزودى خواهد آمد بسوى شما پيغمبرى از برادران شما پس به او تصديق كنيد و از او بشنويد، آيا از براى بنى اسرائيل برادران بغير از فرزندان اسماعيل هستند؟

رأس الجالوت گفت: اين سخن موسىعليه‌السلام را ما انكار نمى كنيم، اما مى خواهيم از تورات بر من ظاهر كنى.

فرمود: آيا انكار مى كنى كه در تورات هست كه آمد نور از كوه طور سينا و روشنى داد براى ما از كوه ساعير و ظاهر شد بر ما كوه فاران، پس نورى كه از كوه طور بود وحى بود كه خدا بر موسىعليه‌السلام فرستاد و در كوه ساعير وحيى بود كه بر حضرت عيسى فرستاد، اما كوه فاران از كوههاى مكه است و ميان آن و مكه يك روز راه است و آن وحى است كه بر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاد.(2)

اين حديث بسيار طول دارد، به مناسبت اين جزو آن را در اين مقام ذكر كرديم.

____________________

1- تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام 31؛علل الشرايع 417؛ عيون اخبار الرضا 1 / 283.

2- توحيد شيخ صدوق 424؛ عيون اخبار الرضا 1 / 161.

۷۸۳

در حديث معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: بنى اسرائيل به خدمت موسىعليه‌السلام سؤ ال كردند كه از حق تعالى سؤ ال كند كه هرگاه ايشان باران خواهند، باران بفرستد، چون نخواهند، نفرستد.

چون موسىعليه‌السلام از جانب ايشان اين سؤ ال كرد، به اجابت مقرون گرديد، پس ايشان شخم كردند آنچه مى خواستند تخم پاشيدند باران طلبيدند، آنچه خواستند آمد، و چون نخواستند ايستاد، و همچنين هر وقت كه باران مى طلبيدند مى آمد و چون منع مى كردند مى ايستاد، تا آنكه زراعتهاى ايشان بسيار قوى و بلند شد مانند نيستانها؛ چون درو مى كردند هيچ دانه نداشت، همه كاه شد!پس به فرياد آمدند نزد موسىعليه‌السلام و اين حال را شكايت كردند.

حق تعالى وحى فرستاد به موسىعليه‌السلام كه: من براى بنى اسرائيل تقدير مى كردم، آنچه موافق مصلحت ايشان بود، بعمل مى آوردم، ايشان به تقدير من راضى نشدند پس ايشان را به تدبير ايشان گذاشتم تا چنين شد كه ديدى.(1)

و به سندهاى صحيح از امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام رضاعليهم‌السلام منقول است كه: در توراتى كه تغيير نيافته است نوشته است كه: موسى از پروردگار خود سؤ ال كرد كه: آيا نزديكى تو به من كه با تو آهسته راز بگويم، يا دورى كه تو را بلند بخوانم و ندا كنم؟ پس خدا به او وحى كرد كه:اى موسى!من همنشين آن كسم كه مرا ياد كند.

پس موسىعليه‌السلام گفت: پروردگارا!كى در سايه تو خواهد بود در روزى كه سايه اى بجز سايه عرش تو نباشد؟

فرمود: آنها كه مرا ياد مى كنند پس من ايشان را ياد مى كنم، و با يكديگر محبت مى كنند از براى رضاى من پس ايشان را من دوست مى دارم، ايشانندن هرگاه كه خواهم عذابى بر اهل زمين بفرستم به بركت ايشان نمى فرستم.

پس گفت: پروردگارا!بر من حالى چند مى گذرد كه تو را از آن بزرگتر مى دانم كه تو را

____________________

1- كافى 5 / 262.

۷۸۴

در آن احوال ياد كنم.

حق تعالى فرمود:اى موسى!در همه حال مرا ياد كن كه ذكر من در همه حال نيكو است.(1)

مؤ لف گويد: شايد مراد حضرت موسى آن بوده باشد كه: آيا آداب دعا در درگاه آن است به روش نزديكان تو را بخوانيم آهسته، يا به روش دوران فرياد كنيم؟ فرمود كه: مرا همنشين خود دانيد، آهسته بخوانيد. و اگر نه موسىعليه‌السلام مى دانست كه خدا به علم و عليت به همه چيز نزديك است، از همه چيز به همه چيز نزديكتر است، و محتمل است كه اين سؤ ال را نيز مانند سؤ ال رؤ يت از جانب قوم خود كرده باشد.

و به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه: حق تعالى وحى فرستاد به موسىعليه‌السلام كه:اى موسى!چه مانع شده است تو را از مناجات من؟

گفت: پروردگارا!جلالت تو مرا مانع شده است از آنكه تو را مناجات كنم با گند دهان من كه از روزه به هم رسيده است.

پس حق تعالى وحى كرد بسوى او كه:اى موسى!بوى دهان روزه دار نزد من از بوى مشك خوشايندتر است.(2)

و به سند معتبر از حضرت امام رضاعليه‌السلام منقول است كه: هر جا كه در قرآن (يا ايها الذين آمنوا) واقع شده است، در تورات به جاى آن يا ايها المساكين(3) ، يعنى:اى گروه مسكينان و بيچارگان.

و در روايت ديگر منقول است كه در تورات مكتوب است كه: اگر دوستان خدائيد آرزوى مرگ كنيد، لهذا حق تعالى در قرآن به يهود خطاب فرمود در سوره جمعه كه: اى گروه يهود!اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدائيد نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد

____________________

1- كافى 2 / 496 و 497؛ علل الشرايع 284؛عيون اخبار الرضا 1 / 127، و در دو مصدر اخير روايت با اختصار ذكر شده است

2- كافى 4 / 64.

3-عیون اخبار الرضا 2/39؛صحیفۀ الامام الرضاعليه‌السلام235

۷۸۵

اگر راست مى گوئيد(1)(2)

از ابن عباس منقول است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: حق تعالى با موسى بن عمرانعليه‌السلام صد و بيست هزار كلمه مناجات كرد در سه شبانه روز كه در آن مدت موسىعليه‌السلام چيزى نخورد و نياشاميد، پس چون بسوى بنى اسرائيل برگشت كلام آدميان را شنيد، دشمن داشت كلام ايشان را به سبب آنچه در گوش آن حضرت مانده بود از لذت كلام خداوند عالميان.(3)

و به سند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه منقول است كه خداوند عالميان به موسى بن عمران وحى كرد كه:اى موسى!حفظ كن وصيت مرا از براى تو به چهار چيز: اول آنكه تا ندانى كه گناهانت آمرزيده شده است به عيبهاى ديگران مشغول مشو؛ دوم آنكه تا ندانى كه گنجهاى من تمام نشده است به سبب روزى خود غمگين مباش؛ سوم آنكه تا ندانى كه پادشاهى من زايل نمى شود اميد از غير من مدار؛ چهارم آنكه تا ندانى كه شيطان مرده است از مكر او ايمن مباش.(4)

به دو سند صحيح از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: در تورات چهار كلمه نوشته شده است، و در پهلوى آن چهار كلمه نوشته شده است، اما چهار كلمه اول: هر كه صبح كند اندوهناك براى امور دنياى خود، پس گرديده است غضبناك بر پروردگار خود؛ و هر كه صبح كند و شكايت كند مصيبتى را كه بر او نازل گرديده باشد، پس نكرده است مگر شكايت پروردگار خود را؛ و هر كه به نزد مالدارى برود و فروتنى نزد او بكند براى آنكه از دنياى او بهره اى بيابد، دو ثلث دين او مى رود؛ كسى كه كتاب خدا را خوانده باشد و كارى بكند كه به جهنم رود پس استهزاء به آيات خدا كرده خواهد بود.

اما آن چهار كلمه ديگر: آنچه مى كنى جزا مى يابى؛ هر كه پادشاه و صاحب اختيار شد،

____________________

1- سوره جمعه : 6.

2- تفسير قمى 2 / 366.

3- خصال 642.

4- خصال 217؛ روضة الواعظين 469.

۷۸۶

مى خواهد همه اموال از او باشد؛ كسى كه در كارها مشورت با مردم نكند، پشيمان مى شود؛ و پريشانى و احتياج به مردم، مرگ بزرگ است.(1)

در حديث صحيح ديگر فرمود كه: حق تعالى جل شأنه به موسىعليه‌السلام وحى نمود كه:اى موسى!خلقى نيافريده ام كه دوست تر دارم از بنده مؤ من خود، او را مبتلا نمى گردانم مگر براى مصلحت او، و او را عافيت نمى دهم مگر براى مصلحت او، و من داناترم به آنچه صلاح بنده من در آن است، پس بايد كه صبر كند بر بلاى من و شكر كند بر نعمتهاى من و راضى باشد به قضاى من تا بنويسم او را از صديقان نزد خود هرگاه عمل به رضاى من كند و اطاعت امر من نمايد.(2)

به سند معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: از جمله كلماتى كه خدا مناجات كرد در كوه طور با موسىعليه‌السلام اين بود كه:اى موسى!به قوم خود برسان كه تقرب نمى جويند تقرب جويندگان نزد من به مثل گريستن از ترس من، عبادت نمى كنند مرا عبادت كنندگان به مثل پرهيزكارى از آنچه من حرام كرده ام، و زينت نمى يابند زينت كنندگان به مثل ترك كردن در دنيا چيزى چند را كه احتياج به آنها ندارند.

پس موسىعليه‌السلام گفت:اى كريمترين كريمان!پس چه ثواب مى دهى ايشان را بر اين كارها؟

فرمود:اى موسى!اما آنها كه تقرب مى جويند بسوى من به گريستن از ترس من، پس ايشان در بلندترين منازل بهشت خواهند بود، و كسى با ايشان در اين مرتبه شريك نخواهد بود؛ اما آنها كه مرا عبادت مى كنند به ترك محرمات من، پس من تفتيش اعمال مردم مى كنم در قيامت و شرم مى دارم از آنكه تفتيش احوال ايشان بكنم؛ اما آنان كه تقرب مى جويند به سوى من به ترك دنيا، پس مباح مى گردانم از براى ايشان تمام بهشت را كه هر جا كه خواهند از آن ساكن شوند.(3)

____________________

1- امالى شيخ طوسى 229؛ امالى شيخ مفيد 188؛ اختصاص 226.

2- امالى شيخ طوسى 238؛ المؤ من 17؛ التمحيص 55.

3- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 205.

۷۸۷

و در حديث معتبر منقول است كه: روزى حضرت موسىعليه‌السلام نشسته بود كه ناگاه شيطان به نزد آن حضرت آمد و كلاهى در سر داشت به رنگهاى مختلف، پس كلاه را از سر برداشت به نزديك آن حضرت آمد، موسى گفت: تو كيستى؟

گفت: ابليس.

موسىعليه‌السلام گفت: خانه تو را خدا نزديك خانه هيچكس نگرداند، اين كلاه را براى چه به سر گذاشته اى؟

گفت: دلهاى فرزندان آدم را به اين رنگ آميزها مى ربايم.

حضرت موسى گفت: مرا خبر ده به آن گناهى كه چون فرزند آدم آن را بكند تو بر او مسلط مى شوى.

گفت: وقتى كه به خود عجب آورد و عمل خود را بسيار شمارد و گناه خود را كم شمارد. پس گفت:اى موسى!هرگز خلوت مكن با زنى كه بر تو حرام باشد كه هر كه با چنين زنى خلوت كند من خود متوجه گمراه كردن او مى شوم و او را به اصحاب خود وا نمى گذارم، زنهار كه با خدا عهد مكن كه هر كه با خدا عهد كند خود متوجه آن مى شوم و به اصحاب خود او را نمى گذارم و سعى مى كنم كه نگذارم او به عهد خود وفا كند، هرگاه قصد تصدقى بكنى زود بعمل آور كه هر كه قصد تصدقى بكند باز خود متوجه او مى شوم و او را به اعوان خود نمى گذارم و جهد مى كنم تا طاقت دارم كه او را پشيمان كنم.(1)

در حديث معتبر از حضرت امام صادقعليه‌السلام منقول است كه در زمان حضرت موسىعليه‌السلام پادشاه جبارى بود، و مرد صالحى در زمان او بود به نزد آن پادشاه رفت براى شفاعت در قضاى حاجت مؤ منى، پادشاه شفاعت او را قبول نمود و حاجت آن مؤ من را برآورد. پس پادشاه و آن مرد صالح هر دو در يك روز مردند، مردم از براى مردن پادشاه در بازارها را بستند، تا سه روز مشغول دفن و تعزيه پادشاه شدند؛ آن بنده صالح در خانه

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 153؛ امالى شيخ مفيد 156.

۷۸۸

خود مرده افتاده بود، تا سه روز كسى به او نپرداخت تا آنكه جانوران زمين روى او را خوردند، پس حضرت موسى بعد از سه روز او را ديد مناجات كرد با پروردگار خود كه: پروردگارا!آن دشمن توست، او را به آن اعزاز و اكرام دفن نمودند، و اين دوست توست و به اين حال در اينجا افتاده است!

پس حق تعالى وحى نمود بسوى او كه: اين دوست من از آن پادشاه جبار حاجتى طلبيد براى مؤ منى و حاجت او را برآورد، آن پادشاه را به جزاى آنكه حاجت دوست مرا روا كرد چنان كردم، و جانوران زمين را بر روى اين مؤ من مسلط نمودم براى آنكه از آن پادشاه جبار سؤ ال كرد.(1)

و به سند معتبر از حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام منقول است كه: موسىعليه‌السلام مناجات كرد با حق تعالى كه: پروردگارا!كيستند مخصوصان تو كه ايشان را در روز قيامت در سايه عرش خود جا مى دهى در روزى كه سايه اى بجز سايه عرش نباشد؟

پس حق تعالى وحى كرد بسوى او كه: آنها كه دلهاى ايشان پاك است از صفات ذميمه و از خواهش گناهان و شك و شبهه، و دست ايشان خالى است از مال دنيا، مرا ياد مى كنند عظمت و جلال من در نظر ايشان جلوه مى كند، آنان كه اكتفا به طاعت من مى كنند چنانچه طفل شيرخواره به شير اكتفا مى كند، آنان كه پناه به مساجد من مى آورند چنانچه كركسها به آشيانه هاى خود پناه مى برند، آنان كه چون مى بينند كه معصيت مرا مردم مرتكب مى شوند به غضب مى آيند مانند پلنگى كه به خشم آيد.(2)

به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: حق تعالى وحى نمود بسوى موسىعليه‌السلام كه:اى موسى!مرا شكر كن چنانچه حق شكر من است.

موسى گفت: پروردگارا!چگونه شكر كنم تو را چنانچه حق شكر كردن توست و حال آنكه هر شكر كه كنم آن شكر نيز نعمت توست كه مرا توفيق آن كرامت كردى؟

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 154.

2- محاسن 1 / 79.

۷۸۹

حق تعالى فرمود:اى موسى!چون دانستى كه از شكر من عاجزى و شكر هم نعمت من است، مرا شكر كردى چنانچه شكر حق من است.(1)

و در حديث معتبر از امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه حق تعالى وحى نمود به موسىعليه‌السلام كه: مرا دوست دار و مرا دوست گردان نزد خلق من.

موسىعليه‌السلام گفت: پروردگارا!مى دانى كه هيچكس نزد من از تو محبوبتر نيست، اما با دلهاى بندگان چه كنم؟

حق تعالى وحى فرستاد به او كه: نعمتهاى مرا به ياد ايشان بياور تا مرا دوست دارند.(2)

در حديث صحيح از آن حضرت منقول است كه: موسىعليه‌السلام از حق تعالى سؤ ال كرد اول زوال شمس را كه اول وقت ظهر است به او بشناساند. پس حق تعالى ملكى را موكل گردانيد كه هرگاه زوال بشود حضرت را اعلام نمايد.

پس روزى آن ملك گفت:اى موسى!زوال شد.

گفت: چه وقت؟

گفت: آن وقت كه گفتم، و تا اين احوال را پرسيدى آفتاب پانصد ساله راه حركت كرد.(3)

به سند معتبر ديگر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: وحى الهى به موسىعليه‌السلام رسيد كه:اى موسى!يكى از اصحاب تو نمامى بر تو و سخن تو را به دشمنان تو مى گويد، از او حذر كن.

گفت: پروردگارا!من او را نمى شناسم، او را به من بشناسان تا از او حذر كنم.

حق تعالى فرمود كه: من بر او عيب كردم سخن چينى را، تكليف مى كنى مرا كه نمامى كنم.

موسىعليه‌السلام گفت: پروردگارا! پس من چون كنم؟

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 161؛ كافى 2 / 98.

2- قصص الانبياء راوندى 161.

3- قصص الانبياء راوندى 161.

۷۹۰

فرمود: اصحاب خود را ده تن ده تن جدا كن و قرعه بينداز ميان ايشان، قرعه به نام آن ده تن بيرون خواهد آمد كه او در ميان ايشان است، پس ميان آن ده نفر قرعه بينداز تا او پيدا شود.

چون آن مرد ديد كه موسىعليه‌السلام قرعه مى اندازد و او رسوا خواهد شد برخاست و گفت: يا رسول الله!من بودم كه اين كار مى كردم، ديگر نخواهم كرد.(1)

در حديث معتبر ديگر منقول است كه حضرت موسىعليه‌السلام شخصى را در زير عرش الهى ديد گفت: پروردگارا!كيست اين كه او را مقرب خود گردانيده اى تا در زير عرش خود او را جا داده اى؟

حق تعالى فرمود:اى موسى!اين عاق پدر و مادر نبود و حسد نبرد بر مردم به آنچه به ايشان داده ام از فضل خود.(2)

به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: حق تعالى مناجات كرد با موسىعليه‌السلام كه: ميل مكن به دنيا مانند ميل كردن ظالمان و ميل كردن كسى كه دنيا را پدر و مادر خود قرار داده است.

اى موسى!اگر تو را به تو واگذارم هر آينه غالب شود بر تو محبت دنيا و زينتهاى آن.اى موسى!ترك كن از دنيا آنچه تو را به آن احتياج نيست، نظر ميفكن در دنيا بسوى آنان كه مفتون گرديده اند به دنيا و ايشان را به خود گذاشته ام، بدان كه هر فتنه كه هست تخم آن محبت دنيا است، آرزو مكن حال كسى را كه مردم از او راضيند تا بدانى كه من از او راضيم. آرزو مكن حال كسى را كه مردم اطاعت او مى كنند و متابعت او مى نمايند بر غير حق كه آن موجب هلاك او و هلاك اتباع اوست.(3)

در حديث معتبر ديگر از امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه موسىعليه‌السلام مناجات كرد كه: پروردگارا!كدام يك از بندگان را بيشتر دشمن مى دارى؟

____________________

1- كتاب الزهد 9.

2- كتاب الزهد 38.

3- قصص الانبياء راوندى 162؛ كافى 2 / 135.

۷۹۱

فرمود: آنكه در شب مانند مردار در رختخواب افتاده است و روز خود را به بطالت مى گذراند.

پرسيد: پروردگارا!چه ثواب دارد كسى كه بيمارى را عيادت كند؟

فرمود: موكل مى گردانم به او ملكى را كه او را در قبر عيادت كند تا محشور شود.

پرسيد: پروردگارا!چه ثواب دارد كسى كه غسل دهد ميتى را؟

فرمود: او را از گناهان بيرون مى آورم مانند روزى كه از مادر متولد شده باشد.

پرسيد: پروردگارا!چه ثواب دارد كسى كه تشييع جنازه مؤ منى بكند؟

فرمود: ملكى چند را موكل گردانم كه با ايشان علمها باشد كه در محشر او را مشايعت نمايند.

پرسيد كه: چه ثواب دارد كسى كه تعزيت گويد فرزند مرده اى را؟

فرمود: او را در سايه عرش جا مى دهم در روزى كه سايه اى بجز سايه عرش نباشد.(1)

به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: حضرت موسىعليه‌السلام بر شخصى گذشت كه دست بسوى آسمان بلند كرده بود و دعا مى كرد، پس موسىعليه‌السلام پى كار خود رفت، بعد از هفت روز به آن مكان برگشت ديد كه باز دست او به دعا بلند است و تضرع مى كند و حاجت خود را مى طلبد.

پس حق تعالى وحى نمود بسوى او كه:اى موسى!اگر دعا كند آنقدر كه زبانش بيفتد دعاى او را مستجاب نكنم تا بسوى من از راهى بيايد كه من امر كرده ام از آن راه بيايد،(2) يعنى ولايت تو داشته باشد و متابعت تو نمايد. و آن مرد مى خواست كه از غير راه متابعت موسىعليه‌السلام به خدا برسد.

در حديث حسن از آن حضرت منقول است كه: روزى حضرت موسىعليه‌السلام به جانب كوه طور رفت، شخصى از نيكان اصحاب خود را با خود برد، چون به كوه طور رسيد آن

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 163.

2- قصص الانبياء راوندى 164.

۷۹۲

شخص را در دامنه كوه نشانيد و خود بالا رفت و با پروردگار خود مناجات كرد، چون برگشت ديد آن شخص را سبع دريده و رويش را خورده است، پس حق تعالى به او وحى كرد: آن مرد را نزد من گناهى بود، خواستم كه چون به نزد من آيد هيچ گناه با او نباشد لهذا او را به اين نحو از دنيا بردم.(1)

به سند معتبر از امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: حق تعالى به موسىعليه‌السلام وحى نمود كه: گاه باشد كه يكى از بندگان من تقرب جويد بسوى من به يك حسنه و او را حكم دهم در بهشت هر جا كه خواهد، به او دهند.

موسىعليه‌السلام پرسيد: آن حسنه كدام است؟

فرمود: آن است كه راه رود در حاجت برادر مؤ من خود.(2)

به سند معتبر از امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: حضرت موسى با پروردگار خود مناجات نمود و گفت: پروردگارا!كدام يك از خلق را دشمن تر مى دارى؟

فرمود: آن كسى كه مرا متهم دارد.

موسىعليه‌السلام گفت: پروردگارا!كسى از خلق تو هست كه تو را متهم دارد؟

فرمود: بلى، آن كه طلب خير از من مى كند، من آنچه خير او در آن است براى او مقدر مى گردانم پس به آن راضى نمى شود و مرا متهم مى دارد.(3)

در حديث صحيح از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه در تورات نوشته است:اى فرزند آدم!از كارهاى دنيا خود را فارغ نگردانى براى بندگى من دل تو را پر نمايم از مشغولى به دنيا، پس هرگز احتياج تو برطرف نشود و تو را به طلب دنيا بگذارم.(4)

به سند معتبر از امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: حبس شد وحى از موسى بن

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 165.

2- قصص الانبياء راوندنى 165؛ كافى 2 / 195.

3- قصص الانبياء راوندى 165، و در آنجا روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده است

4- قصص الانبياء راوندى 166.

۷۹۳

عمرانعليه‌السلام سى صباح، پس بالا رفت بر كوهى در شام كه آن را اريحا مى گفتند، گفت: پروردگارا!چرا از من وحى و كلام خود را حبس نمودى؟ آيا از براى گناهى است كه كرده ام؟ پس اينك من پيش تو ايستاده ام، آنقدر مرا عقاب نما كه خشنود گردى؛ و اگر براى گناهان بنى اسرائيل حبس نموده هاى پس عفو قديم تو را براى ايشان طلب مى كنم.

پس حق تعالى به او وحى نمود:اى موسى!مى دانى كه چرا تو را مخصوص به وحى و سخن گفتن با تو گردانيدم ميان همه خلق خود؟

گفت: نمى دانم اى پروردگار من.

فرمود:اى موسى!علم من به همه خلق احاطه نموده است، و در ميان ايشان كسى را نديدم كه شكستگى و فروتنى او نزد من از تو بيشتر باشد، لهذا تو را مخصوص به وحى و كلام خود گردانيدم.

پس حضرت موسى هرگاه نماز مى كرد، از جاى نماز خود برنمى خاست تا گونه راست و گونه چپ روى خود را بر زمين مى گذاشت.(1)

از حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منقول است كه در الواح نوشته بود: شكر كن مرا و پدر و مادر خود را تا تو را از بلاها و فتنه هائى كه باعث هلاك مى شوند نگاه دارم، و عمرت را دراز گردانم و تو را زنده دارم به زندگانى نيكو بعد از انقضاى زندگانى دنيا، و تو را زندگى كرامت كنم از اين زندگانى بهتر.(2)

به سندهاى معتبر منقول است كه: اسم اعظم هفتاد و سه حرف است، و چهار حرف آن را خدا به موسىعليه‌السلام عطا فرمود.(3)

و در حديث موثق از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه در تورات نوشته است كه:اى فرزند آدم!مرا ياد كن در وقتى كه بر كسى غضب كنى تا تو را ياد كنم در هنگام غضب خود پس تو را هلاك نكنم در ميان آنها كه هلاك مى كنم، و هرگاه كسى بر تو ستمى كند راضى

____________________

1- كتاب الزهد 58.

2- كشف الغمه 2 / 334.

3- كافى 1 / 230؛ بصائر الدرجات 208.

۷۹۴

شو به انتقام كشيدن من از براى تو زيرا كه انتقام من از براى تو بهتر است از انتقام تو از براى خود.(1)

در حديث صحيح ديگر فرمود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: حق تعالى به موسى بن عمران وحى نمود كه:اى پسر عمران!حسد مبر بر مردم به آنچه به ايشان عطا كرده ام از فضل خود، و چشم مينداز از روى خواهش بسوى آنها، بدرستى كه حسود راضى نيست به نعمتهاى من كه به او داده ام و منع كننده است قسمتى را كه در ميان بندگانم كرده ام، كسى كه چنين باشد من از او نيستم و او از من نيست.(2)

از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: بنى اسرائيل بسوى موسىعليه‌السلام شكايت كردند كه: پيسى در ميان ما بسيار شده است. پس حق تعالى وحى فرستاد بسوى موسى كه: امر كن ايشان را به خوردن گوشت گاو با چغندر.(3)

در حديث معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه در تورات نوشته است: شكر كن هر كس را كه نعمتى به تو رساند، و انعام كن بر كسى كه تو را شكر كند، بدرستى كه نعمتها را زوال نمى باشد هرگاه آنها را شكر كنند، و بقائى نمى باشد نعمتها را هرگاه كفران كنند، و شكر سبب مزيد نعمت است و موجب ايمنى از بلاها است.(4)

و در حديث موثق از آن حضرت منقول است كه در تورات نوشته است كه: هر كه زمينى را يا آبى را بفروشد به عوض آن، زمين يا آب نخرد قيمت آن باطل مى شود و از آن منتفع نمى شود.(5)

و در روايت ديگر وارد است كه: حضرت موسى بر شهرى از شهرهاى بنى اسرائيل عبور كرد ديد توانگران ايشان پلاسها پوشيده اند، و خاك بر سر ريخته اند و برپا ايستاده اند

____________________

1- كافى 2 / 304.

2- كافى 2 / 307.

3- كافى 6 / 369؛ مكارم الاخلاق 160.

4- كافى 2 / 94.

5- كافى 5 / 91.

۷۹۵

و آب ديده ايشان بر روى ايشان جارى است، پس موسىعليه‌السلام رحم كرد بر ايشان و گريست و گفت: خداوندا!اينها فرزندان يعقوبند و به درگاه تو پناه آورده اند مانند كبوترى كه به آشيانه خود پناه برد، و فرياد مى كنند مانند گرگان و ناله مى كنند مانند سگان.

پس حق تعالى وحى فرستاد به حضرت موسى كه: چرا چنين مى كنند؟ مگر خزانه رحمت من تمام شده است؟ يا توانگرى من كم شده است؟ يا نيستم من رحم كننده ترين رحم كنندگان؟ و ليكن اعلام كن ايشان را كه من دانايم به آنچه در سينه هاست، مرا مى خوانند و دل ايشان با من نيست و مايل به دنيا است.(1)

و در حديث معتبر ديگر فرمود كه: روزى حضرت موسىعليه‌السلام اصحاب خود را موعظه مى كرد، ناگاه مردى برخاست و پيراهن خود را دريد. پس حق تعالى وحى فرمود كه:اى موسى!بگو دلش را براى من بشكافد، و آنچه نمى خواهم از دلش بيرون كند، جامه چاك نمودن چه فايده دارد؟

پس فرمود كه: روزى موسىعليه‌السلام به شخصى از اصحاب گذشت، و او در سجده بود، چون از حاجت خود برگشت ديد كه او هنوز در سجده است، پس حضرت موسى گفت كه: اگر حاجت تو در دست من مى بود هر آينه از براى تو بر مى آوردم. پس حق تعالى وحى فرستاد كه:اى موسى!اگر آنقدر سجده كند كه گردنش جدا شود از او قبول نكنم تا برگردد از آنچه من نمى خواهم بسوى آنچه من مى خواهم.(2)

مؤ لف گويد: ممكن است كه مراد اعتقادات بد باشد كه حق تعالى از او مى دانست، والله يعلم.

____________________

1- ربيع الابرار 2 / 388.

2- كافى 8 / 129.

۷۹۶

فصل يازدهم: در بيان كيفيت وفات حضرت موسى و هارونعليهما‌السلام واحوال حضرت يوشععليه‌السلام و ذكر قصه بلعم بن باعور است

به سند معتبر از امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه حضرت موسى مناجات كرد كه: پروردگارا!من راضيم به آنچه قضا كرده اى و مقدر نموده اى، آيا بزرگ را مى ميرانى و كودك خرد را مى گذارى؟!

حق تعالى فرمود:اى موسى!آيا راضى نيستى كه من روزى ده و متكفل احوال ايشان باشم؟

حضرت موسىعليه‌السلام گفت: بلى پروردگارا!راضيم تو نيكو وكيلى و نيكو كفيلى.(1)

و به سند حسن از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه حضرت موسى روزى به هارونعليه‌السلام گفت: بيا همراه برويم به كوه طور. چون روانه شدند ناگاه در اثناء راه خانه اى ديدند كه بر در آن خانه درختى بود هرگز آن خانه و آن درخت را پيشتر نديده بودند و بر روى آن درخت دو جامه گذاشته بودند، در ميان خانه تختى بود.

پس موسىعليه‌السلام به هارونعليه‌السلام گفت: جامه هاى خود را بينداز و اين دو جامه را بپوش و داخل اين خانه شو و بر روى تخت بخواب، پس هارونعليه‌السلام چنين كرد، چون بر روى تخت خوابيد حق تعالى قبض روح او نمود و خانه با درخت و تخت به آسمان رفت، و

____________________

1- امالى شيخ صدوق 165؛ قصص الانبياء راوندى 161.

۷۹۷

حضرت موسى بسوى بنى اسرائيل برگشت ايشان را اعلام كرد كه حق تعالى قبض روح هارون نمود و او را به آسمان برد.

بنى اسرائيل گفتند: دروغ مى گوئى، تو او را كشته اى براى آنكه ما او را دوست مى داشتيم، و او به ما مهربان بود.

پس حضرت موسى به حق تعالى شكايت كرد افتراى بنى اسرائيل را نسبت به او، پس خدا امر فرمود ملائكه را كه هارونعليه‌السلام را از آسمان فرود آوردند بر روى تختى در ميان زمين و آسمان بازداشتند تا بنى اسرائيل او را ديدند، دانستند كه او مرده است، و موسىعليه‌السلام او را نكشته است.(1)

و در روايت ديگر وارد شده است كه هارونعليه‌السلام به سخن آمد بر روى تخت و گفت كه: من مرده ام و موسى مرا نكشته است.(2)

در حديث معتبر ديگر فرمود كه: گريبان براى مردن پدر و برادر مى توان دريد چنانچه موسى براى مردن هارون گريبان خود را دريد.(3)

به سند معتبر از حضرت امام رضاعليه‌السلام منقول است كه حضرت موسىعليه‌السلام از حق تعالى سؤ ال كرد كه: پروردگارا!برادرم هارون مرد، او را بيامرز.

خدا به او وحى فرستاد كه:اى موسى!اگر سؤ ال كنى براى آمرزش گذشتگان و آيندگان همه را بيامرزم بغير از كشنده حسين بن علىعليه‌السلام كه البته انتقام از كشنده او خواهم كشيد.(4)

در چند حديث معتبر و حسن از حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه: چون مدت عمر حضرت موسى به آخر رسيد، ملك موت به نزد آن حضرت آمد و گفت: السلام عليك اى كليم خدا!

موسىعليه‌السلام گفت: و عليكم السلام كيستى تو؟

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 174.

2- كامل ابن اثير 1 / 197.

3- تهذيب الاحكام 8 / 325.

4- عيون اخبار الرضا 2 / 47؛ مناقب ابن المغازلى 108؛ فرائد السمطين 2 / 263.

۷۹۸

گفت: من ملك موتم.

موسىعليه‌السلام گفت: براى چه آمده اى؟

گفت: آمده ام كه قبض روح تو بكنم.

موسىعليه‌السلام گفت: از كجا قبض روح من مى كنى؟

گفت: از دهان تو.

موسىعليه‌السلام گفت: چگونه از دهان من قبض روح مى كنى و حال آنكه به اين دهان با پروردگار خود سخن گفته ام؟

گفت: پس از دستهاى تو قبض روح مى كنم.

موسىعليه‌السلام گفت: چگونه از دستهاى من قبض روح من مى كنى و به اين دستها تورات را برداشته ام؟

گفت: پس از پاهاى تو.

موسىعليه‌السلام گفت: به اين پاها به كوه طور رفته ام و با خدا مناجات كرده ام.

گفت: پس از ديده هاى تو.

موسىعليه‌السلام گفت: به اين ديده ها پيوسته با اميد بسوى رحمت پروردگار خود نظر كرده ام. گفت: پس از گوشهاى تو. موسىعليه‌السلام گفت: به اين گوشها كلام پروردگار خود را شنيده ام.

پس حق تعالى به ملك موت وحى نمود كه: قبض روح او مكن تا خود اراده كند. ملك موت بيرون آمد. موسىعليه‌السلام بعد از آن مدتى زنده ماند، پس روزى يوشععليه‌السلام را طلبيد و به او وصيت نمود، او را وصى خود گردانيد و امر كرد يوشع را كه وصيت را يا امر رفتن موسىعليه‌السلام را پنهان دارد و امر كرد كه يوشع بعد از انقضاى عمر خود به ديگرى كه خدا بفرمايد وصيت كند. و از قوم خود غايب شد و در ايام غيبت خود به مردى رسيد كه قبرى مى كند، موسىعليه‌السلام گفت: مى خواهى كه تو را يارى كنم بر كندن اين قبر؟ گفت: بلى. پس اعانت او كرد تا قبر را كندند و لحد را درست كردند.

پس آن مرد اراده كرد كه برود و در لحد بخوابد تا ببيند كه درست كنده شده است،

۷۹۹

موسىعليه‌السلام گفت: باش كه من مى روم كه ملاحظه كنم. چون حضرت موسى رفت در قبر خوابيد خدا پرده از پيش چشم او برداشت تا جاى خود را در بهشت ديد، پس گفت: پروردگارا!مرا بسوى خود قبض كن. پس ملك موت در همانجا قبض روح مطهر او نمود و در همان قبر او را دفن كرد و خاك بر روى او ريخت. آن مردى كه قبر را مى كند ملكى بود در صورت آدمى، و موت آن حضرت در مدت تيه بود.

پس منادى از آسمان ندا كرد كه: مرد موسى كليم خدا، و كدام زنده است كه نمى ميرد؟!پس فرمود كه: به اين سبب قبر موسى معروف نيست و بنى اسرائيل موضع قبر آن حضرت را نمى دانند.

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيدند: قبر موسى در كجاست؟

فرمود: نزديك راه بزرگ تل سرخ.

پس يوشععليه‌السلام بعد از موسىعليه‌السلام پيشوا و مقتداى بنى اسرائيل بود و قيام به امور ايشان مى نمود، و صبر كرد بر مشقتها و آزارها كه از پادشاهان جور به او رسيد و در زمان او تا سه پادشاه از ايشان هلاك شدند، بعد از آن امر يوشع قوى شد و مستقل شد در امر و نهى.

پس دو كس از منافقان قوم موسىعليه‌السلام صفراء دختر شعيب را كه زن موسى بود فريب دادند و با خود برداشتند و با صد هزار كس بر يوشع خروج كردند، و يوشع بر ايشان غالب شد، و جماعت بسيار از اينها كشته شدند و بقيه ايشان گريختند به اذن خدا و صفراء دختر شعيب اسير شد، پس يوشععليه‌السلام به او گفت: در دنيا از تو عفو كردم تا در قيامت پيغمبر خدا موسى را ملاقات كنيم و از تو شكايت كنم به او آنچه كه كشيدم و ديدم از تو و از قوم تو.

پس گفت: واويلاه!والله كه اگر بهشت را براى من مباح كنند كه داخل شوم هر آينه شرم خواهم كرد كه در آنجا پيغمبر خدا را ببينم و حال آنكه پرده او را دريدم و بعد از او بر وصى او خروج كردم.(1)

مؤ لف گويد: ملاحظه كن و تاءمل نما كه چگونه احوال اين امت به احوال امتهاى گذشته

____________________

1- كمال الدين و تمام النعمة 153.

۸۰۰