انسانى كه در نطفه غرق است
خداوند كريم ، همه اعضا و جوارح انسان با تمام خصوصيات جسمى و روانى را در نطفه انسان جا سازى كرده است نطفه اى كه در اوائل انعقادش به چشم نمى آيد بلكه تنها با ميكروسكوپ قابل رويت است با لقوه يك انسان كامل است
يعنى قسمتى از آن به عنوان سر انسان كه در آن ، چشم و گوش ، بينى ، حلق ، زبان و لبها قرار دارد و قسمتى از آن به عنوان شكم كه در داخل شكم هم دستگاه گوارش ، قلب و ششها و كليه ها و بقيه اعضاى داخلى انسان لحاظ شده و دستها و پاها حتى انگشتان با آن ظرافت خود در همان نقطه كوچكى كه به چشم نمى آيد آفريده شده اند.
اولين وظيفه نطفه پس از انعقاد اين است كه در اطراف خود پوسته اى شكل مى دهد و خود را در آن پوستين زندانى مى كند كه از آن پس در آن محفظه رشد مى كند و با اين حركت خود را از همه ضربات احتمالى محفوظ مى دارد. و پس از مدتى رشد تبديل به خون بسته اى مى شود و سپس به تكه گوشتى شبيه گوشت جويده شده مبدل مى شود و كم كم به استخوان و آنگاه گوشت و پوست بر روى استخوان كشيده مى شود و با دميد شدن روح به انسانى زنده تبديل شده و از سه زندان تو در تو به دنياى و وسيع پا مى گذارد.
آنچه را كه تا حال گفته شده از بعد تكون جسمى بود و اما از بعد روحى و روانى هم بسيار جاى بحث دارد كه در همان نطفه كوچك همه خصوصيات پدر و مادر از جهات شكل و زنگ و اندازه و خصوصيات پدر و مادر از جهات شكل و زنگ و اندازه و خصوصيات اخلاقى و روانى ملاحظه شده است آيا اين همه عظمت در آفرينش و تكوين در نطفه انسان براى بيدارى انسان كافى نيست ؟
اى برادر و اى خواهر، هر كه هستى ، صاحب مال و مكنت و مقامى يا از داشتن امكانات اوليه در دنيا محرومى ، همه و همه نيازمند به انديشه و تفكريم بيائيم بر سر سفره تعقل بنشينيم و از نعمات آن بهره گيريم ، چرا كه انسان اگر انديشيدن را از دست بدهد و زندگى او عارى از فكر و تعقل باشد بايد بداند كه هيچ ندارد اگر چه صاحب اموال و جايگاه رفيع دنيوى باشد و اما اگر تفكر باشد همه چيز دارد و معنوى است اگر چه از جايگاه و اموال دنيايى بهره اى نبرده باشد.
اختلاف انسانها از جهات شكل و رنگ
(
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ
ۚ
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ
.)
(از نشانيهايى خداوند بر توانايى و يگانگى ، آفرينش آسمانها و زمين است و اختلاف زبانها و رنگها است و در آن نشانيها براى مردم جهان است)
با يك جهان بينى اجمالى متوجه امورى مى شويم كه ظاهرا بسيار ساده و پيش پا افتاده به نظر مى آيند، ولى با كمى دقيق شدن متوجه عظمت و فلسفه هاى حكيمانه آنها مى شويم مثلا اگر شكلها و رنگهاى صورت انسانها متفاوت نمى بود و انسانها همه و يا بيشترشان شبيه هم مى بودند چه مشكلات عديده اى رخ مى داد. مثلا اختلاف در نسبتها پيش مى آمد. پدر و مادر، برادر و خواهر، عمو و دائى ، عمه و خاله و بسيارى از فامليهاى دور و نزديك همديگر را به اشتباه مى پذيرفتند و باعث اختلاف در نظام توارث و امور مهمه ديگر زندگى مى شد و يا اگر صداها با هم شبيه مى شد چقدر انسانها همديگر را به اشتباه صدا مى زند و بسيارى از
فسادهاى اخلاقى و اعتقادى و سياسى اتفاق مى افتاد. و حال بياييد با هم به تفكر بنشينيم كه آيا مى توان در بين حدود پنج ميليارد انسان در نياى ديروز و امروز و فردا، دو نفر، نه صد نفر و هزار نفر بلكه فقط دو نفر انسان از مرد يا زن را پيدا كنيم كه كاملا از جهات اخلاقى و اعتقادى با هم شبيه باشند؟! و اين در حالى است كه جهت پوست صورت از يك جنس واحد و از نوع جنس و از جهت حنجره و تارهاى صوتى هم از جنس واحد و از نوع جنس چشم ، همه از جنس چربى است پس اين همه اختلافات ظاهرى كه حتى دو نفر را نمى شود شبيه هم يافت از كجا سرچشمه مى گيرد؟! لذا بايد همگى زبان به اقرار بگشائيم كه تنها از آفريدگار جهان هستى چنين قدرت نمايى سزاوار است خدايى كه مى تواند انسان را از خاك بيافريند، قدرت خلقت چهره هاى گوناگون و رنگارنگ را هم دارد. فتبارك الله احسن الخالقين پس آفرين به خدايى كه بدون استفاده از هيچ الگو و نمونه اى ، اينگونه چهره ها را نقاشى نموده است كه هرگز دو انسان را نمى توان يافت كه از جهت چهره و صورت و سيرت و تكلم و سخن گفتن شبيه هم باشد.
و حتى در يك خانواده هم ، چنين شباهتى يافت نخواهد شد ولو اينكه دو برادر و يا دو خواهر باشند.
با توجه به اينكه دو نفر از يك پدر و مادر متولد شده اند. باز خواهيم ديد كه اختلافات زيادى از جهات رنگ در چهره و نماى خارجى صورت و صدا و كيفيت سخن گفتن و راه رفتن و قيافه ظاهرى و اخلاقى و جسمى ديگر مشاهده مى شود. و اين خود نشانه اى از نشانه ها و آيات الهى است كه مى تواند انسان را نسبت به شناخت خالق يكتا رهنمون باشد.
اى برادر تو همين انديشه اى
|
|
مابقى استخوان و ريشه اى
|
امام صادقعليهالسلام
و طرح ١٨ سوال در خلقت انسان
روزى حضرت امام جعفر صادقعليهالسلام
به مجلس منصور خليفه عصر خود وارد شد. طبيبى هندى را ديد كه كتابى در دست دارد و اظهار معلومات مى كند. طبيب از حضرت پرسيد كه آيا اطلاعاتى در امور طبابت و بهداشت دارى ؟ حضرت فرمود: اطلاعات من فوق معلومات كتاب شما است
من گرمى را با سردى و سردى را با گرمى و رطوبت را با خشكى و خشكى را با رطوبت و يبوست را با خوراك مرطوب درمان مى كنم و آنچه پيامبر فرمود عمل مى كنم طبيب پرسيد آن چيست ؟ حضرت فرمود: پرهيز، سر هر دمان است و شكم ، خانه هر بيمارى است حضرت فرمود: حال به سوالات من جواب بده طبيب با غرور و تكبر عرض كرد بفرماييد تا همه را جواب دهم
حضرت فرمود: ١- چرا سر انسان يكپارچه نيست بلكه داراى مفصلهاى متعدد است ؟ طبيب گفت نمى دانم
٢ - حضرت فرمود: چرا پيشانى انسان داراى خطوط است ؟
طبيب : نمى دانم
حضرت فرمود: چرا ابروها در بالاى چشم قرار داده شد؟
طبيب : نمى دانم
حضرت فرمود پرسيد: چرا خداوند چشمهاى انسان را به شكل لوزى آفريد؟
طبيب نمى دانم
حضرت فرمود: چرا بينى در ميان دو چشم انسان قرار گرفت ؟
طبيب : نمى دانم
حضرت پرسيد؟ بگو بدانم چرا سوراخهاى بين را در زير بينى مستقر كرده اند؟
طبيب : نمى دانم
حضرت پرسيد: چرا دندانهاى جلو تيز و دندانهاى آسياب پهن و انياب دراز هستند؟
طبيب : نمى دانم
حضرت پرسيد: چرا مرد ريش در آورد و زن ريش ندارد؟
طبيب : نمى دانم
حضرت فرمود: چرا كف دست و پاهاى انسان مو ندارد؟
طبيب : نمى دانم
حضرت پرسيد: چرا ناخنها و موهاى انسان احساس درد ندارند؟
طبيب : نمى دانم
حضرت فرمود: چرا قلب انسان صنوبرى شكل است ؟
طبيب نمى دانم
حضرت فرمود: چرا ريه ها (ششها) به دو قسمت ساخته شده و در جاى خود متحركند؟
طبيب : نمى دانم
حضرت فرمود: چرا كبد به شكل محدب است ؟
طبيب : نمى دانم
حضرت پرسيد: چرا كليه ها مانند شكل لوبيا ساخته شده اند؟
طبيب : نمى دانم
حضرت فرمود: چرا دورن كاسه زانوى ما انسانها به سمت عقب است ؟
طبيب : نمى دانم
حضرت باز پرسيد: چرا ميان و زير كف پاگود است و به زمين نمى چسبد؟
طبيب : نمى دانم
حضرت ادامه داد فرمود من مى دانم كه جواب همه اينها چيست ؟ طبيب عرض كرد لطف بفرمائيد پاسخ اين سوالات مهم را به من بگوييد.
حضرت امام جعفر صادقعليهالسلام
فرمود: امام در مورد سر انسان ، خداوند سر را يكپارچه نيافريد و از قطعات مختلف با شكافهائى در ميان قطعات آفريده تا اوج و شدت صداها در آن نپچيد و سر را اذيت نكند.
و خداوند موى سر را خلق كرد تا ضمن حفظ سر از ضربات احتمالى ، سر به وسيله موها تنفس مى كند و بخارات مغز بيرون مى رود و پوششى براى سرما و گرماى بيرون خواهد بود.
و اگر پيشانى بدون مو آفريده شد به خاطر اينكه چشم به راحتى بتواند ببيند و نور بگيرد و خطوط رسم شده در روى پيشانى براى ريزش عرق از جهت چشم به طرفين صورت است
خداوند ابروها را بالاى چشمها قرار داد تا به اندازه لازم نور به چشم برسد و از شدت جريان نور جلوگيرى كنند لذا گاهى دست را بالاى ابروها قرار مى دهيم تا مانع نور اضافى شود.
و اما بينى كه در ميان دو چشم قرار گرفت چون نور را از هم جدا كند و به اندازه كافى و متعدل به چشم ها برسد. و خداوند چشمها را به شكل لوزى آفريد تا استفاده داروها به وسيله ميل و همچنين شستن چشم كثافات و جرمها به سادگى از گوشه چشم خارج شوند.
و سوراخهاى بينى در زير بينى قرار گرفت تا چرك و كثافات مغز و آنچه در بينى و موهاى آن به وسيله هوا و تنفس وارد مى شود با آب بينى به پايين سرازير شود و بوهاى خوش و بخور لازم از آن به بالا كشيده گردد. و لب و آبخوره را روى دهان بنا نهاد تا از ورود مستقيم و بدون مانع كثافات دماغ بوسيله آن شناخته گردد.
و دندانهاى جلو را تيز آفريده تا غذا به وسيله آنها گرفته و تكه تكه شود و دندانهاى آسيا را پهن آفريد تا غذا نرم و آسيا گردد و دندان انياب را درازتر خلق كرد تا ميان سنايا همانند ستونى استوار باشد. و كف دست و پا مو ندارد تا بتوان چيزها را لمس و احساس كرد.
و مو و ناخن را بدون حس خلق كرد تا موقع چيدن ، احساس درد نشود.
و قلب را صنوبرى شكل آفريد تا موقع استقرار نوك آن به سمت پايين آويخته باشد و اين نوك باريك در ميان و فاصله ريه ها (ششها) خنك بماند. و اما شش ها (ريه ها) را دو پارچه آفريد تا قسمتى از قلب در ميان آنها در تنگنا قرار گرفته و از خنكى آنها استفاده كند. و اما كبد (جگر) را محدب آفريد تا معده با سنگينى و وزن خود به آن فشار نياورد و بخاطرات مسموم از آن خارج شود.
و اما كليه ها لوبيايى شكل آفريده شد چون كليه ها محل ريزش منى است كه قطره قطره بر آن مى چكد و اگر كروى يا چهار گوش بود، نطفه ها بهم اتصال مى يافت و هنگام مقاربت و خروج باعث لذت نمى شود
چون منى از قسمت فقرات و پشت به سوى كليه ها حركت مى كند گاه منقبض و گاه منبسط مى شود و منى را قطره قطره پرتاب مى كند. كاسه زانوها را به سمت عقب ميان خالى و خمش را به سمت جلو بنا نهاده چون انسان در ميان دستها و با كمى تعادل به عقب راست راه مى رود و اگر غير از اين مى بود و زانوها از سمت جلو خم مى شد انسان نمى توانست راست راه برود و براى حفظ تعادل مجبور به كمى خم شدن بود.
و اما زير كف پاها را تهى و خالى كرد تا كاملا به زمين نچسبند و انسان در اين حالت وضع چابكى و جهش بيشترى دارد. از طرفى اگر پاها كاملا صاف به زمين مى چسبيد هم باعث ناراحتى پا و گرم شدن مى شد و هم با كوچكترين سنگريزه ناراحت مى شد. سپس طبيب از حضرت خواست تا پيرامون بدن انسان توضيحات بيشترى بدهد.
حضرت فرمود: انسان داراى ٢٠٨ استخوان است و داراى ١٢ عضو اصلى و ٣٦٠ رگ و گوشت و پى و اين استخوانها تشكيل يافته و رگها بدن را از خون آبيارى مى كنند و استخوانها كالبد ما را نگه مى دارند و گوشتها، استخوانها را و اعصاب ، گوشتها را نگهدارى مى كنند.
در هر يك از دستها به تعداد ٤١ استخوان وجود دارد كه ٣٥ استخوان مربوط به كف دست و ٢ قطعه مربوط به مچ و يك قطعه استخوان بازو و سه قطعه براى كتف است
در هر يك از پاها تعداد ٤١ استخوان كه ٣٥ قطعه از آن مربوط به كف پاها و ٢ قطعه ساق ها و ٣ قطعه در زانو و يك قطعه در ران و ٢ قطعه در نشيمنگاه وجود دارد.
و ستون فقرات هم از ١٨ قطعه كه در هر يك از دنده هاى طرفين به تعداد ٩ دنده و گردن از ٨ قطعه و سر از ٣٦ قطعه و در دهان هم به تعداد ٢٨ تا ٣٢ دندان قرار دارد. (٥٤)
آفرينش حكيمانه انسان اقتضاء كرنش در مقابل آن خالق حكيم را دارد. حكيمى كه همه خلائق با نظمى كه در آنان هويدا است مديون حكمتهاى آن ذات حقند. چه بسيار زيبا است كه با نگاهى مدبرانه و آگاهانه به وجود انسان و خلقت آن ، عشق و محبت آن خالق متعال را در دل جاى دهيم و دائما به ياد و ذكر او مشغول شده و لحظه اى خود را از محضر آن حكيم جدا ندانيم و عقربه آنات زندگى ما به سمت و سوى رضايت حق در حركت باشد.