تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السلام)0%

تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السلام) نویسنده:
مترجم: محمد سپهری
گروه: امام حسن مجتبی علیه السلام

تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

نویسنده: سید جعفر مرتضی عاملی
مترجم: محمد سپهری
گروه:

مشاهدات: 11256
دانلود: 2734

توضیحات:

تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11256 / دانلود: 2734
اندازه اندازه اندازه
تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

زخمى شدن امام حسنعليه‌السلام و دفاع از عثمان!

ما در صحت محتواى روايتى كه مى گفت: امام حسنعليه‌السلام در دفاع از عثمان زخمى شد، شك و ترديد داريم، زيرا گرچه ممكن است امام علىعليه‌السلام دو فرزندش يا تنها امام حسنعليه‌السلام را براى دفاع از عثمان فرستاد باشد و آن دو نيز به نزد عثمان آمد و ماموريت محوله از جانب پدر را به اطلاع او رسانده باشند، اما ظاهرا عثمان آن دو را رد كرد و دفاع آن دو را نپذيرفت؛ نصوص رير اين مطلب را روشن مى كند:

۱. «على پسرش حسن را خواست و به او گفت: پسرم! به نزد عثمان برو و به او بگو: پدرم مى گويد: آيا ميل دارى كه تو را يارى كنم؟ حسن پيام پدرش را به عثمان رساند.

عثمان بدو گفت: نه، من يارى او را نمى خواهم، زيرا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ديدم... حسن سكوت كرد و به نزد پدر باز گشت و پاسخ عثمان را برايش باز گفت....»

۲. «وقتى مردم خانه عثمان را به محاصره خود در آوردند او روزه داشت... عثمان به حسن بن على كه كنارش نشسته بود رو كرد و گفت: برادر زاده! تو را به خدا سوگند، به من بگو كه چرا از اين محل خارج نشدى؟

زيرا من مى دانم كه پدرت چقدر به تو علاقه دارد. پس حسن بيرون رفت و به دنبالش عبدالله بن عمر نيز خارج شد.»

۳. «هر گاه مردم از حكومت عثمان به علىعليه‌السلام شكايت مى بردند، على فرزندش حسن را نزد عثمان مى فرستاد. چون اين كار زياد تكرار شد، به او گفت: پدرت مى پندارد هيچ كس نيست كه آنچه را او مى داند بداند، حال آن كه ما بهتر از او مى دانيم كه چه مى كنيم؛ بايد دست از ما بردارد. ديگر علىعليه‌السلام پسرش را بدين منظور نزد او نفرستاد.»

ابن قيبه گويد:

«سپس حسن بن على داخل شد و گفت: مرا به هرچه مى خواهى فرمان ده كه من در اختيار توام. پس عثمان به او گفت:

اى برادر زاده! برگرد و در خانه ات بنشين تا اين كه فرمانى از جانب خدا برسد.»

۴. گروهى از مردم، از جمله سعد بن مالك و ابو هريره و زيد بن ثابت و حسن بن على همت كردند و جان بركف آماده شدند تا عثمان دفاع كنند. عثمان كس به نزدشان فرستاد و آنان را از تصميم خود آگاه كرد و از آنان خواست كه پراكنده شوند، آنان هم منصرف شدند.

۵. «عثمان كس به نزد على بن ابى طالب فرستاد كه به نزد من بيا. على پسرش حسين را فرستاد. عثمان به او گفت: اى برادرزاده! آيا مى توانى از من در مقابل مردم دفاع كنى؟ حسين گفت: خير. عثمان گفت: پس به پدرت بگو كه نزد من آيد. حسن به نزد پدر آمد و سفارش عثمان را به او رساند.

على بر خواست تا نزد عثمان رود، پسرش محمد بن حنيفه به سويش شتافت و مانع رفتن پدر شد... در همين اثنا فرياد بر آمد كه عثمان كشته شد.»

۶. ابو محنف مى گويد:

«مروان حكم نگاهى به حسين بن على كرده و گفت: چه چيز تو را به اين جا آورده است؟ حسين گفت: وفاى به عهد و بيعتى كه با خليفه دارم. گفت: از نزد ما برو! پدرت مردم را بر عليه ما جمع كرده و تو در اينجا با ما هستى؟ برو كه ميل به جنگ ندارم و بدان امر نمى كنم.»

آنچه گذشت، بيان مى كند كه عثمان يارى حسن با حسينعليه‌السلام را نپذيرفت و آن دو در جنگ، عليه انقلابيان شركت نكردند. شايد اين عمل بارها تكرار شد و حضرت خود را براى دفاع از عثمان بر او عرضه كرد، اما هر دفعه عثمان او را رد كرد.

همين موجب شك و ترديد در روايتى است كه مى گويد: امام حسنعليه‌السلام در اين قضيه مجروح شد. همچنين عدم صحت روايتى را مى دساند كه برخورد امام علىعليه‌السلام را با حسنينعليه‌السلام بيان مى كرد و ما آن را مردود و نادرست خوانديم.

ممكن است امام حسنعليه‌السلام به خاطر احترام خاصى كه در ميان ديگران داشت و بدون اينكه در جنگ دخالتى داشته باشد، براى نجات برخى از افراد، به آنها كمك كرده باشد. در سخنانى كه بين حضرت و مروان حكم رد و بدل شد، حضرت به او فرمود:

«افلا اريت دم من و ثب على عثمان فى الدار، فذبحه كما يذبح الجمل، و انت تعغوثغاء النعجه و تنادى بالويل و الثور. كالامه اللكعاء. الا دفعت عنه بيد؟ او ناضلت عنه بسهم؟ لقد ارتعدت فرائصك و غشى بصرك فاستغثت بى كما يستغيث العبد بربه، فانجيتك من القتل و منعتك منه ثم تحت معاويه على قتلى؟ ولو رام ذلك لذبح كما ذبح ابن عفان ؛»

چرا كسى را كه در خانه عثمان به او يورش برد و او را آن چنان كه شتران را مى كشند، به قتل رساند، نكشتى و خونش را بر زمين جارى نكردى؟

تو در آن موقع همچون گوسفندان صدايت را بلند كرده و همانند كنيزان فرومايه و پست آهو واويلا سر داده بودى، چرا به كمك عثمان نشتافتى؟ چرا براى دفاع از او تيرى رها نكردى؟ آن هنگام بدنت سخت به لرزه آمده بود و پريشانى بر تو غالب بود.

از من كمك خواستى و مرا به فريادرسى طلبيدى، چنان كه بنده از اربابش كمك مى خواهد و خود را در پناه او مى گيرد، من تو را از مرگ نجات دادم و مانع قتل تو شدم. بى انصاف! اكنون معاويه را بر قتل من ترغيب مى كنى؟

بدان كه اگر چنين مساله اى پيش آيد، او همانند پسر عفان كشته خواهد شد (و از تو كارى ساخته نخواهد بود).»

موضع قوى و نيرومند امام حسنعليه‌السلام

از طرف ديگر، نص فوق يه طور كاملا آشكارى موضع بسيار نيرومند امام حسنعليه‌السلام را بيان مى كند، و دلالت دارد كه موضع حضرتعليه‌السلام چقدر قوى و نيرومند بوده است.

سخن پسر عاص گذشت كه به معاويه گفت:

«مردم به دنبالش راه افتادند. فرمان داد، اطاغت كردند، سخن گفت، تصديق نمود. اين در، كار را به جاهاى باريك ترى خواهند كشاند.

چه خوب بود كه كسى را به دنبالش مى فرستادى تا او و پدرش را لعن مى كرديم و دشنام مى گفتيم و ارزش هر دو را در پيش ديگران پايين مى آورديم....»

سفيان بن ليلى به امام حسنعليه‌السلام گفت:

«خدا مردم را درباره تو هم صدا كرده است.»

ابو جعفر روايت كرده كه ابن عباس گفت:

«اولين خوارى و ذلت عرب، مرگ حسنعليه‌السلام بود.»

ابو الفرج گويد:

«... به ابو اسحاق سبيعى گفته شد: چه هنگام مردم خوار و ذليل شدند؟ گفت:

آن موقع كه حسن رحلت كرد، زياد پسر ابوسفيان خوانده شد و حجربن عدى به قتل رسيد.»

معاويه نيز اقرار دارد:

«حسنعليه‌السلام در قبال معاويه و امويان قدرت و اثر بيشترى و عظيم ترى داشته باشد، در موارد ذيل خلاصه كرد:

يارى و نصرت عثمان توسط امام، عدم شركت حضرت در قتل مشركان قريش و ديگران (زيرا امام در آن موقع كودك خرد سالى بود كه نمى توانست در جنگ هاى رسول خداعليه‌السلام عليه مشركان شركت جويد)، مردم، سخنان و مواضع رسول اكرمعليه‌السلام را در خصوص آن حضرت ديده و شنيده بودند.

از طرف ديگر، تمامى مردم مى دانستند كه آيات قرآنى زيادى درمورد فضل و دانش آن حضرت نازل شده و خصلت هاى كريمانه اش را ستوده و تأكيد دارد كه مقام رهبرى آينده امت مسلمان را خداوند براى وى آماده و مهيا كرده است و نيز جاى هيچ گونه دستاويزى براى تضعيف مركزيت و قدرت امامعليه‌السلام باقى نبود تا دشمنان بدان تمسك جويند، و از طرفى حضرت با مساله اى مثل حكميت - كه قبلا پدرش از سوى معاويه و بنى اميه گرفتارش شده بود - مراجه نگرديد.

آرى، او فرزند كسى است كه قريش را تار و مار كرد و قهرمانان عرب را از پاى در آورد، آن هايى كه مى خواستند با همه حيله ها و وسايلى كه در اختيار داشتند نور خدا را خاموش كنند. ضعف استدلال معاويه در مقابل امام حسنعليه‌السلام وقتى روشن خواهد شد كه گفته ها و سخنان شخص معاويه را ملاحظه كنيم. او براى تصدى پست خلافت، چيزى كه بتوان بدان استدلال كند نداشت، مگر اين كه بگويد: ولايتش طولانى تر، تجربه اش بيشتر، سياستش قوى تر و سنش از امام حسنعليه‌السلام بزرگتر است.

بعضى از پژوهش گران مسائل تاريخى مى گويند:

«بدين ترتيب معيارهاى خلافت به صورت معيارهاى مدل لباس و زيبائى اندام، طولانى تر، بزرگتر، قديم تر و بيشتر بودن در آمد.»

آنچه موجب تضعيف موضع امام حسنعليه‌السلام و تقويت شوكت و جلال معاويه شد، مسائل مربوط به سپاه امامعليه‌السلام و شرايط خاص حاكم بر جامعه اسلامى، على الخصوص مردم عراق و نيز مسائل عقيدتى و اجتماعى و مسائل ديگر بود.

اگر چه آن طور كه به نظر مى رسد عامل زمان در دراز مدت به نفع امام حسنعليه‌السلام تمام شد، خصوصا بعد از تحول مختصرى كه بر اثر تلاش هاى امير المؤ منين در جامعه عراق در قبال اهل بيتعليه‌السلام به وقوع پيوست.

در باره جامعه عراق در بحث ديگرى در باب «خوارج » مطالبى بيان كرده ايم. در همين بحث نيز اشاراتى داشتيم كه شايد مفيد باشد، اما فعلا مورد بحث ما نيست، چرا كه مربوط است به شرايط صلح امام حسنعليه‌السلام و بايد در جاى خود مورد بحث و بررسى قرار گيرد.