حسن و حسينعليهاالسلام
امامند و پيشوا
حالا معنا و مفهوم عميق اين گفته پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را مى فهميم كه فرمود:
«الحسن و الحسين امامان قاما أو قعدا
.»
حسن و حسين امامند و پيشوا، چه شرايط براى رسيدن به خلافت و امامت ظاهرى آنان آماده شود و چه چنين شرايطى حاصل نشود.»
يا ديگر گفته هاى آن حضرت كه اين معنا را بيان مى كند، با اين كه عمرشان در آن زمان از عدد انگشتان يك دست تجاوز نمى كرد. امام حسنعليهالسلام
بر كسانى كه به دليل صلحش با معاويه به وى اعتراض مى كردند به همين گفته پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
استدلال مى كرد.
بعضى مايلند ادعا كنند كه خلافت امام حسنعليهالسلام
با انتخاب و بيعت مسلمين با آن حضرت بود، نه به وصيت كسى، حتى پدرش.
اما گفته پيامبر و ساير مطالبى كه در اين باره گذشت، اين ادعا را تكذيب مى نمايد. ما روايات زيادى داريم كه مى گويد: اميرالمومنينعليهالسلام
به خلافت امام حسنعليهالسلام
بعد از خود وصيت كرده است. مى توان موارد زير را در اين جا بر شمرد:
۱. امام حسنعليهالسلام
در نامه اى به معاويه نوشت:
«و بعد، فان اميرالمومنين على بن ابى طالب لمانزل به الموت و لانيى هذا الامر بعده
؛»
و بعد ( از حمد و سپاس خدا)، آن گاه كه اميرالمومنين على بن ابى طالب در آستانه رحلت بود، امر خلافت را به من سپرد.»
در بعضى از منابع آمده:
«مسلمين خلافت را به من سپردند.»
۲. ابن عباس پس از شهادت اميرالمومنينعليهالسلام
گفت:
«اين دخترزاده پيامبر شما و وصى امامتان است، پس با او بيعت كنيد!»
۳. هيثم بن عدى گفت:
«بسيارى از مشايخى كه درك كردم، برايم حديث كردند كه على بن ابى طالب خلافت را به حسن سپرد»
۴. ابن ابى الحديد معتزلى حنفى در باره خلافت مى گويد:
«على در هنگام مرگ براى حسن پيمان گرفت.»
۵. گفته اند:
«جند بن عبدالله بر علىعليهالسلام
وارد شد و گفت: يا اميرالمومنين! اگر تو را از دست داديم خدا كند از دست ندهيم - با حسن بيعت كنيم؟ فرمود: آرى.»
۶. ابن كثير گويد:
«بنا بر نص حديث سفينه، خلافت خلفاى چهارگانه، ابوبكر، عمر، عثمان و على، تحقق يافت، زيرا حديث سفينه مى گويد، خلافت بعد از من سى سال به طول مى انجامد، سپس نوبت به حسن بن على مى رسد، و همين طور هم شد.
چرا كه علىعليهالسلام
به خلافت وى پس از خود وصيت كرد و مردم عراق با او بيعت نمودند.»
۷. به نظر ابوالفرج و ديگران، هنگاميكه خبر رحلت امير المومنين و بيعت مردم با امام حسنعليهالسلام
به ابوالاسود رسيد، برخواست و خطبه خواند؛ از جمله گفت:
«و به امانت فرزند رسول خدا و فرزند خودش و سلاله و شبيه پيامبر از لحاظ خلق و خوى (صورت و سيرت) وصيت كرد.»
۸. مسعودى معتقد است كه امير المومنينعليهالسلام
فرمود:
«من به خلافت حسن و حسين سفارش مى كنم؛ پس سخن آنان را گوش دهيد و فرمانشان را اطاعت كنيد.»
بسيارى از مؤ لفان، سفارش امام علىعليهالسلام
به خلافت فرزندش، امام حسنعليهالسلام
را در كتب خود آورده اند؛ (براى اطلاع بيشتر، مى توانيد) به آنها رجوع كنيد.
۹. اينها علاوه بر ديگر اقوالى است كه از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در اين باره آمده است؛ از جمله اينكه:
«شما هر دو اماميد و پيشوا مادرتان را حق شفاعت است.»
همچنين اين گفته حضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرمود:
«حسن و حسين امامند و پيشوا، چه شرايط براى رسيدن به خلافت و امامت ظاهرى آنان آماده شود و چه چنين شرايط حاصل نشود.»
علاوه بر اين، احاديث بسيارى است كه امامان را با اسامى آنان ذكر مى كند.
به علاوه نصوص زيادى است كه از طريق اهل بيت و شيعيان آنها به ما رسيده است و فعلا مجال ذكر آن ها نيست.
۱۰. آن گاه كه اميرالمومنينعليهالسلام
رحلت كرد، مردم نزد امام حسنعليهالسلام
آمدند و عرضه داشتند:
«تو خليفه و جانشين پدرت و وصى او هستى.»
۱۱. مسعودى گويد:
«گروهى از مردم گفته اند: على (رض) به دو فرزندش حسن و حسين وصيت كرد كه هر دو در آيه تطهير شريك وى بودند و اين گفتار بسيارى از كسانى است كه قائل به تعيين و نصب امام بوده اند.»
۱۲. علىعليهالسلام
فرمود:
«انت يا حسن وصيى، والقائم بالامر بعدى
؛»
اى حسن! تو وصى و خليفه پس از من هستى.»
در نص ديگرى آمده:
«يابنى، أنت ولى الامر و ولى الدم
؛»
در نص ديگرى فرمود:
«الحسن و الحسين فى عترتى، واوصيائى، و خلفائى
؛»
«حسن و حسين از خاندان و اوصيا و جانشينان من هستند.»
۱۳. شيعيان اتفاق نظر دارند كه «على بر امامت پسرش حسن تصريح كرده است.»
همچنين ديگر اخبار و احاديثى كه در اين جا مجال تتبع و استقصاى آن نيست. در آغاز اين فصل، بعضى از رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارد بيان شد.
همچنين ديگر اخبار و احاديثى كه در اين جا مجال تتبع و استقصاى آن نيست. در آغاز اين فصل، بعضى از رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارد بيان شد.
آنچه درباره زندگانى سياسى امام حسنعليهالسلام
در عهد رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
بيان كرديم كافى است و در اين فرصت كوتاه، بيش از اين امكان پذير نيست. در فصل آينده به بررسى زندگانى سياسى آن حضرت در روزگار «شيخين » مى پردازيم