حيات القلوب تاريخ پيامبران جلد ۲

حيات القلوب تاريخ پيامبران 0%

حيات القلوب تاريخ پيامبران نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 559

حيات القلوب تاريخ پيامبران

نویسنده: علامه مجلسى
گروه:

صفحات: 559
مشاهدات: 39500
دانلود: 3579


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 559 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 39500 / دانلود: 3579
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبران

حيات القلوب تاريخ پيامبران جلد 2

نویسنده:
فارسی

رياست بنى اسرائيل بعد از دانيالعليه‌السلام به عزيرعليه‌السلام رسيد، شيعيان جمع مى شدند بسوى او و با او انس مى گرفتند و مسائل دين خود را را اخذ مى نمودند، پس صد سال از ايشان غائب شد و باز بر ايشان مبعوث شد و حجتهاى خدا كه بعد از او بودند غائب شدند و امر بنى اسرائيل بسيار شديد شد تا آنكه يحيىعليه‌السلام متولد شد، چون هفت سال از عمر او گذشت ظاهر شد در ميان بنى اسرائيل و تبليغ رسالت الهى به ايشان نمود و خطبه اى بليغ در ميان ايشان خواند و حمد و ثناى حق تعالى و تبليغ رسالت الهى را به يادشان آورد و خبر داد ايشان را كه محنتهاى صالحان از براى گناهان بنى اسرائيل و بديهاى اعمال ايشان است و عاقبت نيكو براى پرهيزكاران است، و وعده داد ايشان را كه: فرج شما بعد از بيست سال و كسرى خواهد بود كه حضرت مسيح كه عيسى بن مريمعليه‌السلام است در ميان شما قيام به امر نبوت بنمايد.(1)

و در حديث معتبر از حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام منقول است كه: شهادت حضرت يحيىعليه‌السلام در روز چهارشنبه آخر ماه صفر واقع شد.(2)

در حديث معتبر ديگر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: حضرت عيسىعليه‌السلام دعا كرد كه حق تعالى حضرت يحيىعليه‌السلام را براى او زنده گرداند، پس به نزد قبر آن حضرت آمد و او را ندا كرد، يحيىعليه‌السلام او را جواب گفت و از قبر بيرون آمد و گفت: اى عيسى! چه مى خواهى از من؟

گفت: مى خواهم كه در دنيا باشى و مونس من باشى چنانچه پيشتر بودى.

گفت: اى عيسى! هنوز حرارت مرگ از من ساكن نشده است و مى خواهى به دنيا برگردم و بار ديگر حرارت و شدت مرگ را دريابم؟

پس به قبر خود برگشت، و عيسىعليه‌السلام معاودت نمود.(3)

و در حديث معتبر ديگر فرمود: شخصى به نزد عيسىعليه‌السلام آمد و گفت: يا روح الله!

____________________

1- كمال الدين و تمام النعمه 158.

2- علل الشرايع 547؛ عيون اخبار الرضا 1/247؛ خصال 388.

3- كافى 3/260.

۲۴۱

من زنا كرده ام مرا پاك كن!

حضرت ندا فرمود در ميان قوم: هركه هست بيرون آيد براى پاك كردن فلان شخص از گناه چون همه حاضر شدند و آن مرد را در گودال كردند كه سنگسار كنند آن مرد فرياد برآورد: هركه حدى از خدا بر او لازم گرديده است مرا حد نزند، همه مردم برگشتند بغير از عيسى و يحيىعليهما‌السلام ، پس يحيى به نزديك آن مرد رفت و گفت: اى گناهكار! مرا پندى بده.

گفت: نفس خود را با خواهش او مگذار كه تو را هلاك مى كند.

يحيى فرمود: ديگر بگو.

گفت: هيچ گناهكارى را بر گناهش سرزنش و ملامت مكن.

فرمود: ديگر بگو.

گفت: به غضب و خشم ميا.

حضرت يحيىعليه‌السلام فرمود: بس است مرا.(1)

در حديث ديگر از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله منقول است كه: چون حق تعالى عيسىعليه‌السلام را به آسمان برد، شمعون بن حمون را در ميان قوم خود جانشين خود گردانيد، پس پيوسته شمعون در ميان بنى اسرائيل قيام به هدايت ايشان مى نمود تا او به رحمت الهى واصل شد، پس حق تعالى يحيى بن زكرياعليهما‌السلام را به پيغمبرى مبعوث گردانيد، و چون نزديك شد كه يحيى را شهيد كنند، يحيى اولاد شمعون را وصى خود گردانيد.(2)

مؤ لف گويد: احاديث در باب يحيىعليه‌السلام مختلف است: بعضى دلالت مى كند بر آنكه آن حضرت بعد از عيسىعليه‌السلام بود و از اوصياى آن حضرت بود؛ و بعضى از دلالت مى كند بر آنكه در زمان آن حضرت شهيد شد. و اگر گوئيم دو يحيى پسر زكرياعليهما‌السلام بوده اند بعيد است و محتمل است كه خدا بعد از مردن او را زنده گردانيده باشيد و باز مبعوث به پيغمبرى كرده

____________________

1- من لا يحضره الفقيه 4/33.

2- كمال الدين و تمام النعمه 225.

۲۴۲

باشد، و اظهر آن است كه بعضى از اخبار موافق عامه تقيه وارد شده باشد، والله يعلم.

و به سند معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: چون يحيىعليه‌السلام متولد شد او را به آسمان بردند و از نهرهاى بهشت او را غذا مى دادند، و چون او را از شير باز گرفتند او را بسوى پدرش فرود آوردند و در هر خانه اى كه بود، خانه از نور رويش روشن مى شد.(1)

به سند حسن از حضرت امام رضاعليه‌السلام منقول است كه: سه وقت است كه وحشت آدمى از همه اوقات بيشتر مى باشد: روزى كه از شكم مادر بيرون مى آيد و دنيا را مى بيند؛ و روزى كه مى ميرد و آخرت را مى بيند؛ و روزى كه از قبر بيرون مى آيد و حكمى چند را مى بيند كه در دنيا نمى ديده است. و حق تعالى بر يحيىعليه‌السلام سلام و سلامتى فرستاد در اين سه حالت، و خوف او را به ايمنى مبدل گردانيد چنانچه حق تعالى فرموده است( وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا ) (2) . و حضرت عيسى بر خود سلام فرستاد در اين سه حالت و فرمود كه( وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ) .(3) (4)

به سند حسن از حضرت امام رضاعليه‌السلام منقول است كه: روز اول محرم روزى است كه زكرياعليه‌السلام از خدا فرزندى طلبيد و خدا دعاى او را مستجاب فرمود، هر كه آن روز را روزه بدارد و دعا كند، خدا دعاى او را مستجاب مى گرداند چنانچه دعاى زكرياعليه‌السلام را مستجاب گردانيد(5)

و به سند حسن بلكه صحيح از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: حضرت زكرياعليه‌السلام از بنى اسرائيل خائف گرديد، از ايشان گريخت و پناه به درختى برد، و آن درخت براى او شكافته شد و گفت: اى زكريا! داخل شو در من، چون در شكاف آن داخل شد درخت بهم

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 216.

2- سوره مريم: 15.

3- سوره مريم: 33.

4- خصال 107؛ عيون اخبار الرضا 1/257.

5- عيون اخبار الرضا 1/299؛ امالى شيخ صدوق 112.

۲۴۳

آمد، بنى اسرائيل چون او را طلب كردند و نيافتند، شيطان عليه اللعنه به نزد ايشان آمد و گفت: من ديدم زكريا ميان اين درخت رفت، آن را ببريد تا او هلاك شود.

چون آن جماعت آن درخت را مى پرستيدند گفتند: نمى بريم اين درخت را، پس ايشان را وسوسه كرد تا راضى شدند كه آن را بريدند و آن حضرت را در ميان آن درخت به دو نيم كردند، صلوات الله عليه و لعنه الله على من قتله و من أعانهم على ذلك(1) .

و در حديث معتبر ديگر فرمود: پادشاهى بود در زمان حضرت يحيىعليه‌السلام كه با زنان بسيارى كه داشت، به آنها اكتفا نمى كرد و با زن زناكارى از بنى اسرائيل زنا مى كرد تا آن زن پير شد، و چون آن زن پير شد دختر خود را براى پادشاه زينت كرد و به دختر گفت: مى خواهم كه تو را براى پادشاه ببرم، چون پادشاه با تو نزديكى كند و از تو بپرسد: چه حاجت دارى؟ بگو: حاجت من آن است كه يحيى پسر زكريا را بكشى!

چون دختر را به نزد پادشاه برد و با او مقاربت كرد از او پرسيد: چه حاجت دارى؟

گفت: كشتن يحيى.

تا سه مرتبه از او پرسيد و در هر مرتبه اين جواب گفت.

پس طشتى از طلا طلبيد و يحيىعليه‌السلام را حاضر كرد و سر مباركش را در ميان آن طشت بريد. و چون خون آن حضرت را بر زمين ريختند به جوش آمد، و هر چند خاك بر آن خون مى ريختند خون مى جوشيد و به رو مى آمد تا آنكه تل عظيمى شد.

و چون آن قرن منقرض شد و بخت نصر بر بنى اسرائيل مسلط شد، از سبب جوشيدن آن خون پرسيد، هيچكس آن را ندانست و گفتند: مرد پيرى هست او مى داند، چون او را طلبيد و از او پرسيد، او از پدر و جد خود قصه حضرت يحيىعليه‌السلام را نقل كرد و گفت: اين خون اوست كه مى جوشد!

پس بخت نصر گفت: البته آنقدر بكشم از بنى اسرائيل كه اين خون از جوشيدن باز ايستد،

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 217.

۲۴۴

پس بر روى آن خون هفتاد هزار كس را كشت تا خون از جوشيدن ايستاد.(1)

و به روايت معتبر ديگر منقول است كه: آن زن زناكار زوجه پادشاه جبار ديگر بود كه قبل از اين پادشاه بود، و اين پادشاه بعد از او آن زن را خواست، و چون پير شد اول تكليف كرد پادشاه را كه تزويج نمايد آن دخترى را كه از پادشاه اول داشت، پادشاه گفت: من از حضرت يحيىعليه‌السلام مى پرسم، اگر او تجويز مى نمايد من او را تزويج مى كنم.

چون از آن حضرت پرسيد و تجويز ننمود، پس آن زن دختر خود را زينت نمود و در وقتى كه پادشاه مست بود او را به نظر پادشاه به جلوه درآورد و او را تعليم كرد كه: از پادشاه استدعا كن كشتن يحيى را! و به اين سبب آن حضرت را شهيد كرد.(2)

و به روايت ديگر منقول است كه: حضرت عيسىعليه‌السلام حضرت يحيىعليه‌السلام را با دوازده نفر از حواريان فرستاد كه مردم را شرايع دين بياموزند و نهى كنند آنها را از نكاح كردن دختر خواهر.

و پادشاه ايشان دختر خواهرى داشت كه او را دوست مى داشت و مى خواست او را نكاح كند! چون خبر به مادر آن دختر رسيد كه يحيى نهى مى كند از مثل اين نكاح، دختر خود را زينت بسيار كرد و به نظر پادشاه به جلوه درآورد تا او را مفتون حسن او گردانيد، پس پادشاه از دختر پرسيد: چه حاجت دارى؟

گفت: حاجت من آن است كه ذبح كنى يحيى بن زكريا را.

پادشاه گفت: حاجت ديگر بطلب.

دختر گفت: مطلب ديگرى ندارم بغير از اين.

چون بسيار اهتمام كرد آن ملعون فرستاد و حضرت يحيىعليه‌السلام را حاضر كرد و سر آن سرور را بر طشت بريد و قطره اى از خون مطهر بر زمين ريخت و به جوش آمد، و پيوسته در جوش بود تا حق تعالى بخت نصر را بر ايشان مسلط گردانيد پس پيرزالى از

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 217.

2- قصص الانبياء راوندى 218.

۲۴۵

بنى اسرائيل به نزد او آمد و آن خون را به او نمود و گفت: اين خون يحيى است، از روزى كه شهيد شده است تا به حال در جوش است.

پس در دل بخت نصر افتاد كه بر بالاى آن خون آنقدر از بنى اسرائيل را بكشد تا ساكن گردد، پس در يك سال هفتاد هزار كس از بنى اسرائيل را بر روى آن خون كشت تا ساكن شد.(1)

و به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: چون حق تعالى خواهد كه براى دوستان خود انتقام بكشد به بدترين خلق خود انتقام مى كشد، و چون خواهد كه انتقام از براى خود بكشد به دوستان خود انتقام مى كشد، و از براى حضرت يحيى به بخت نصر انتقام كشيد.(2)

مؤ لف گويد: بسيارى از احوال حضرت يحيىعليه‌السلام در باب احوال حضرت دانيالعليه‌السلام و بخت نصر ذكر خواهد شد انشاء الله.

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 219؛ عرائس المجالس 379.

2- قصص الانبياء راوندى 218.

۲۴۶

باب بيست و هفتم در بيان قصص حضرت مريم دختر عمران مادر عيسىعليه‌السلام است.

۲۴۷
۲۴۸

حق تعالى مى فرمايد( إِذْ قَالَتِ امْرَ‌أَتُ عِمْرَ‌انَ رَ‌بِّ إِنِّي نَذَرْ‌تُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّ‌رً‌ا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ) (1) يعنى: ((به ياد آور آن وقتى را كه گفت زن عمران - كه آن ((حنه )) جده عيسى بود، و اين عمران غير از عمران پدر موسىعليه‌السلام است بلكه عمران پسر ماثان است، و جمعى گفته اند كه خواهر حنه در خانه زكريا بود و عيشا نام داشت و يحيى و مريم خاله زاده بودند - پروردگارا! بدرستى كه من نذر كردم براى تو كه آنچه در شكم من است محرر گردانم - يعنى خادم بيت المقدس گردانم، يا مخصوص عبادت گردانم كه از محراب بيرون نيايد چنانچه على بن ابراهيم روايت كرده است(2) - بدرستى كه توئى شنوا و دانا.(3)

و عياشى به سندهاى معتبر از امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه: چون نذر كرد زن عمران كه آنچه در شكم من اوست محرر گرداند، و محرر آن بود كه براى مسجد و معبد خود قرار مى دادند كه هرگز از مسجد بيرون نيايد( فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَ‌بِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَىٰ وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ‌ كَالْأُنثَىٰ وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْ‌يَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّ‌يَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّ‌جِيمِ ) (4) .

حضرت فرمود: چون مريم از ((حنه )) بوجود آمد گفت: ((پروردگارا! من اين فرزند را دختر بر زمين گذاشتم، و خدا داناتر بود به آنچه از او بوجود آمده بود، و نيست مرد مثل

____________________

1- سوره آل عمران: 35.

2- تفسير قمى 1/101.

3- مجمع البيان 1/434. و در آن به جاى ((عيشا،)) ((اشياع )) آمده است.

4- سوره آل عمران: 36.

۲۴۹

زن در خدمت بيت المقدس و عباد))(1) - از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: زيرا كه زن حايض مى شود و مى بايد از مسجد بيرون رود و محرر مى بايد از مسجد بيرون نرود(2) - بدرستى كه من او را مريم نام كردم - يعنى عابده يا خادمه - بدرستى كه در پناه تو در مى آورم او را و ذريت و فرزندان او را از شير شيطان رجيم )).

فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا ((پس قبول كرد او را پروردگار او براى خدمت بيت المقدس - با دختر بودن او - به قبول كردن نيكو و رويانيد او را رويانيدنى نيكو)) گفته اند كه: در روزى نمو مى كرد مثل آنكه ديگران در سالى نمو كنند؛ و ابن عباس روايت كرده است كه: چون نه ساله شد، در روزه و عبادت و زهد و ترك دنيا، بر همه عباد زيادتى مى كرد.(3)

و كفلها زكريا ((و خدا كفالت و محافظت او را به زكريا مفوض گردانيد،)) چنانچه نقل كرده اند كه: مادر مريم او را در خرقه اى پيچيد و به مسجد آورد به نزد احبار و رهبانان بنى اسرائيل و گفت: بگيريد كه اين نذر بيت المقدس است، و چون مريم دختر امام و صاحب قربانى آنها بود احبار بنى اسرائيل نزاع كردند در كفالت او، پس زكريا گفت: من احقم به كفالت او زيرا كه خاله اش در خانه من است، احبار گفتند: اگر ما به احق مى گذاشتيم مادرش از همه احق بود و ليكن قرعه مى افكنيم تا به اسم هر كه درآيد او متوجه كفالت گردد، پس به قرعه قرار دادند و ايشان بيست و نه نفر بودند و قلمهاى خود را كه كتابت تورات را به آن مى كردند و از فولاد بود در آب انداختند، پس قلم زكرياعليه‌السلام بر خلاف عادت بر روى آب ايستاد، يا در آب جارى افكندند و قلم ديگران را آب برد و قلم او بر روى آب ايستاد و حركت نكرد.(4)

( كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِ‌يَّا الْمِحْرَ‌ابَ وَجَدَ عِندَهَا رِ‌زْقًا قَالَ يَا مَرْ‌يَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَـٰذَا قَالَتْ هُوَ

____________________

1- تفسير عياشى 1/170.

2- تفسير عياشى 1/170.

3- مجمع البيان 1/436.

4- مجمع البيان 1/436.

۲۵۰

مِنْ عِندِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ يَرْ‌زُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ‌ حِسَابٍ ) (1) ((هرگاه داخل مى شد زكريا بر مريم مى يافت نزد او روزى از ميوه هاى بهشت در غير موسم آن ميوه - و گفته اند كه: او شير نخورد بلكه پيوسته روزى او از بهشت مى آمد(2) - پس زكريا مى گفت: اى مريم! از كجاست از براى تو اين روزى؟ مريم مى گفت: از جانب خدا است - و از بهشت است - بدرستى كه خدا روزى مى دهد هر كه را مى خواهد بى حساب )).

حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام فرمود كه: پيغمبران بر او قرعه زدند، پس قرعه براى زكريا بيرون آمد كه شوهر خواهر مريم بود و زكريا متكفل محافظت او گرديد و او را داخل مسجد كرد، چون به راه افتاد مشغول خدمت پيغمبران و عباد گرديد، و چون به حدى رسيد كه زنان ديگر حايض شوند حق تعالى امر كرد زكريا را كه او در مسجد در پرده عصمت مستور دارد و مقبول ترين زنان بود، و چون به نماز مى ايستاد محراب از نور او روشن مى شد، پس هرگاه كه زكريا به نزد او مى رفت ميوه تابستان را در زمستان نزد او مى ديد و ميوه زمستان را در تابستان نزد او مى ديد پس از او پرسيد كه: اين ميوه ها از كجا براى تو مى آيد؟ مريم گفت: از جانب حق تعالى مى آيد؛ پس در آن وقت زكريا از خدا فرزند طلبيد.(3)

و به سندهاى صحيح و حسن از امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه حق تعالى وحى نمود بسوى عمران كه: من تو را پسر مباركى خواهم بخشيد كه كور را روشن كند و پيس را شفا بخشد و مرده را زنده كند به امر خدا و او را به رسالت خواهم فرستاد بسوى بنى اسرائيل، پس عمران ((حنه )) زن خود را بشارت داد كه حق تعالى چنين وحى فرستاده است، چون حنه به مريم حامله شد گمان داشت كه آن پسر است كه عمران او را بشارت به آن داده بود، پس گفت: پروردگارا! نذر كردم كه اين فرزند را كه در شكم من است محرر گردانم. پس چون دختر زائيد گفت: پروردگارا! من دختر زائيدم و پسر مانند دختر

____________________

1- سوره آل عمران: 37.

2- مجمع البيان 1/436.

3- تفسير عياشى 1/170.

۲۵۱

نيست و دختر، پيغمبر نمى تواند شد؛ چون خدا عيسى را به مريم بخشيد آن بشارت كه خدا عمران را داده بود به ظهور آمد.

پس اگر ما در باب يكى از اهل بيت خبرى بدهيم و در باب او بعمل نيايد و در فرزند او يا فرزند فرزند او بعمل آيد انكار مكنيد.(1)

در روايت معتبر ديگر منقول است كه از حضرت امام رضاعليه‌السلام پرسيدند: آيا مى تواند بود كه پيغمبران خبرى بدهند و خلاف آن بعمل آيد؟

فرمود: بلى، خدا فرمود بنى اسرائيل را در زمان موسىعليه‌السلام كه: داخل شويد در ارض مقدسه كه خدا براى شما مقرر كرده است و نوشته است، و آنها داخل نشدند و فرزندان فرزندان ايشان داخل شدند؛ و عمران گفت: خدا مرا وعده داده است كه در اين سال و در اين ماه پسرى به من عطا فرمايد كه پيغمبر باشد و غايب شد، و زن او مريم را زائيد و زكريا او را محافظت نمود، پس طائفه اى گفتند كه: پيغمبر خدا راست گفته است؛ و طائفه اى گفتند كه: دروغ گفت. چون عيسى از مريم متولد شد، آن طائفه كه تصديق عمران كرده بودند گفتند: اين است كه خدا عمران را وعده كرده بود.(2)

و به سند صحيح ديگر منقول است كه از امام محمد باقرعليه‌السلام پرسيدند: آيا عمران پيغمبر بود؟ فرمود: بلى، پيغمبر مرسل بود بسوى قوم خود، و ((حنه )) زن عمران و ((حنانه )) زن زكرياعليه‌السلام خواهر بودند، پس از براى عمران از حنه مريم بهم رسيد، و از براى زكريا از حنانه يحيى بهم رسيد، و از مريم عيسى بهم رسيد و عيسى پسر دختر خاله يحيى بود، و يحيى پسر خاله مريم و خاله مادر به منزله خاله است، پس به اين سبب عيسى و يحيى را خاله زاده يكديگر مى گفتند.(3)

مؤ لف گويد كه: جمع كردن ميان احاديثى كه دلالت مى كند بر آنكه مادر يحيى خواهر مريم بوده است و احاديثى كه دلالت مى كند بر آنكه خاله او بوده است مشكل است مگر به

____________________

1- تفسير قمى 1/101.

2- قصص الانبياء راوندى 214.

3- قصص الانبياء راوندى 214.

۲۵۲

تأويلات بسيار بعيد، و شايد يكى محمول بر تقيه بوده باشد، اگر چه هر دو قول ميان عامه نيز هست بنابر آنكه قول در آن عصرها مشهورتر بوده باشد، والله يعلم.

و به چند سند معتبر منقول است كه اسماعيل جعفى به خدمت امام محمد باقرعليه‌السلام عرض كرد: مغيره مى گويد كه: حايض نماز را قضا مى كند چنانچه روزه را قضا مى كند.

فرمود كه: چرا اينها را مى گويد، خدا توفيقش ندهد، بدرستى كه زن عمران نذر كرد كه آنچه در شكم اوست محرر باشد و كسى كه محرر شد براى مسجد هرگز از مسجد بيرون نمى يابد برود، و چون مريم از او متولد شد او را به مسجد آورد و قرعه زدند براى كفالت او پيغمبران، پس قرعه به نام زكرياعليه‌السلام بيرون آمد و زكريا او را محافظت نمود و در مسجد بود تا آنكه به حد حيض زنان رسيد، پس از مسجد بيرون آمد، اگر مى بايست نماز را قضا كند در كدام ايام قضا مى توانست كرد و حال آنكه هميشه مى بايست كه در مسجد باشد.(1)

مؤلف گويد: حل اين حديث در نهايت اشكال است و در كتاب بحار الانوار به چند وجه توجيه شده است،(2) و يك جهت اشكالش آن است كه: احاديث وارد شده است كه دختران پيغمبران را حيض و نفاس نمى باشد،(3) در احوال فاطمهعليها‌السلام مذكور خواهد شد، و ممكن است كه اين حديث بر سبيل الزام بر عامه وارد شده باشد، اگر چه خواهد آمد بعضى از احاديث كه دلالت مى كند بر آنكه او را حيض مى بوده است و حق تعالى فرموده است( وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْ‌يَمُ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَ‌كِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ) (4) كه ترجمه اش آن است كه: ((يادآور وقتى را كه ملائكه گفتند: اى مريم! بدرستى كه خدا تو را برگزيد - به توفيق عبادت و بندگى يا ولايت حضرت عيسى - و مطهر و پاكيزه گردانيد تو را - از لوث معصيت و كفر و اخلاق ناپسنديده و كثافات خون حيض و نفاس و استحاضه - و برگزيد تو را و زيادتى داد بر زنان عالميان )).

____________________

1- تفسير عياشى 1/172؛ علل الشرايع 579؛ كافى 3/105.

2- بحار الانوار 78/85.

3- علل الشرايع 290.

4- سوره آل عمران: 42.

۲۵۳

و به سند معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: حق تعالى دو مرتبه اصطفا و برگزيدگى را براى مريم اثبات فرمود، پس برگزيدن اول آن است كه او را از نسل پيغمبران برگزيده گردانيد كه احتمال زنا در نسبت او از طرف پدر و مادر نبود، و برگزيدن دوم آن است كه او را ممتاز گردانيد از زنان عالميان به آنكه بى نزديكى مردى عيسىعليه‌السلام از او بوجود آمد، و تاءويل برگزيدن ديگر آن است كه قصه او را براى پيغمبر آخر الزمانصلى‌الله‌عليه‌وآله بر وجه تعظيم ياد كرد.(1)

و در احاديث معتبره وارد شده است كه: مراد آن است كه خدا او را برگزيد بر زنان عالميان زمان خود، و بهترين زنان جميع عالميان حضرت فاطمهعليها‌السلام است، چنانچه به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: حضرت فاطمه را براى اين ((محدثه )) مى گويند كه ملائكه از آسمان نازل مى شدند و با او سخن مى گفتند و او را ندا مى كردند چنانچه مريم دختر عمران را ندا مى كردند، و مى گفتند: يا فاطمه ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين يا فاطمه اقنتى لربك واسجدى واركعى معم الراكعين. پس فاطمه با ملائكه سخن مى گفت و ملائكه با او سخن مى گفتند، پس شبى آن حضرت با ملائكه گفت: آيا بهترين زنان عالميان مريم دختر عمران نيست؟ گفتند ملائكه كه: مريم بهترين زنان عالم خود بود و خدا تو را گردانيده است بهترين زنان اهل زمان تو و بهترين زنان اهل زمان مريم و بهترين زنان پيشينيان و آيندگان تا روز قيامت.(2)

و عامه و خاصه به طرق متعدده از ابن عباس و غير او روايت كرده اند كه: روزى حضرت رسالت پناهصلى‌الله‌عليه‌وآله نشسته بودند و چهار خط بر زمين كشيدند و بعد از آن فرمودند: مى دانيد چرا اين خطها را كشيدم؟

صحابه گفتند: خدا و رسول او بهتر مى دانند.

فرمود: بهترين زنان بهشت چهار نفرند: خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر

____________________

1- تفسير عياشى 1/173؛ مجمع البيان 1/440 بصورت مختصر نقل شده است.

2- علل الشرايع 182.

۲۵۴

محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ، و مريم دختر عمران، و آسيه دختر مزاحم زن فرعون.(1)

به سند معتبر از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام منقول است كه: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود كه: خدا از زنان عالم چهار زن را اختيار كرده و برگزيده است: مريم و آسيه و خديجه و فاطمهعليهم‌السلام .(2)

يا مريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين(3) ((اى مريم! قنوت بخوان - يا عبادت كن و بندگى را خالص گردان و خاضع شو - براى پروردگار خود و سجود كن و ركوع كن با ركوع كنندگان )) يعنى نماز گزارندگان.

ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك ((اين خبر از خبرهاى غيب است كه ما وحى مى كنيم بسوى تو،)) و ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون(4) ((و حاضر نبودى تو نزد ايشان در وقتى كه مى انداختند قلمهاى خود را براى قرعه زدن كه كدام يك از ايشان كفالت نمايند مريم را و حاضر نبودى تو نزد ايشان در وقتى كه در اين باب مخاصمه و منازعه مى كردند)).

و به سند معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: قلمها انداختن براى قرعه كفالت مريم بود كه پدر و مادرش هر دو فوت شدند و او يتيم ماند، و مخاصمه آخر كه خدا فرموده است براى كفالت عيسىعليه‌السلام بود در وقتى كه متولد شد.(5)

و در حديث معتبر ديگر فرمود: اول كسى كه از براى او قرعه زدند، مريم دختر عمران بود، پس حضرت اين آيه را خواند و فرمود: سهام قرعه شش تا بود.(6)

مؤ لف گويد: از اين حديث معلوم مى شود كه شش نفر در كفالت مريمعليها‌السلام نزاع كرده

____________________

1- خصال 205؛ البدايه و النهايه 2/55؛ قصص الانبياء ابن كثير 486؛ ينابيع الموده 2/54.

1- خصال 205.

3- سوره آل عمران: 43.

4- سوره آل عمران: 44.

5- تفسير عياشى 1/173.

6- خصال 156.

۲۵۵

باشند بر خلاف مشهور.

قطب راوندى به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: حضرت مريم فرج خود را از حرام محافظت نمود پيش از ولادت حضرت عيسىعليه‌السلام در مدت پانصد سال، و اول كسى كه قرعه زدند براى كفالت او حضرت مريم بود، مادرش نذر كرده بود كه آنچه در شكم اوست محرر باشد براى معبد ايشان، و چون مريم متولد شد او را به مسجد آورد، چون به راه افتاد مشغول خدمت عباد، و چون بالغ شد حق تعالى امر فرمود زكريا را كه از براى او پرده و حجابى در مسجد قرار دهد كه عباد او را نبينند و بغير از زكريا كسى به نزد او نمى رفت، و پانصد سال بعد از پدر خود عمران زندگانى كرد.(1)

مؤ لف گويد: اين مدت طويل در عمر شريف آن حضرت بسيار غريب است و مخالف ظواهر ساير اخبار و آثار است، والله يعلم.

به سندهاى معتبر منقول است از طريق عامه و خاصه كه: چون هر چه در امم سابقه واقع شده است، در اين امت نيز مى بايد واقع شود، چنانچه براى حضرت مريمعليها‌السلام از بهشت نعمت الهى نازل مى شد مكرر از براى حضرت فاطمهعليها‌السلام نعمتهاى بهشتى و مائده آسمانى نازل مى شد، چنانچه صاحب كشاف و بيضاوى و نيشابورى و ساير مفسران عامه با نهايت تعصب كه دارند قصه نزول مائده را نقل كرده اند.(2)

و به سندهاى معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: روزى حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام به حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود: آيا چيزى دارى كه بخوريم؟

حضرت فاطمه عرض كرد: سوگند مى خورم به آن خداوندى كه حق تو را عظيم گردانيده است كه سه روز است كه در خانه ما چيزى نيست بغير آنچه، تو را بر خود اختيار كردم و از براى تو حاضر كردم.

حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: چرا مرا خبر نكردى؟

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 264.

2- تفسر فرات كوفى 525؛ كشاف 1/358؛ تفسير بيضاوى 1/252؛ تفسير ابن كثير 1/310؛ الدر المنثور 2/20؛ عرائس المجالس 373.

۲۵۶

حضرت فاطمه فرمود كه: حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مرا نهى فرمود از آنكه از تو چيزى بطلبم.

پس حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام بيرون آمد و از شخصى يك دينار به قرض گرفت و برگشت كه به خانه بياورد، در راه مقدادرحمه‌الله را ملاقات نمود و از مقداد پرسيد: براى چه بيرون آمده اى؟

مقداد گفت: از شدت گرسنگى بيرون آمده ام!

آن حضرتعليه‌السلام فرمود: من نيز براى اين بيرون آمده ام و يك دينار بهم رسانيده ام و تو را بر خود اختيار مى كنم. پس دينار را به مقداد داد و با دست خالى به خانه برگشت، چون داخل خانه شد ديد كه حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نشسته است و حضرت فاطمهعليها‌السلام نماز مى كند و در ميان ايشان چيزى گذاشته است كه رويش پوشيده است، چون حضرت فاطمهعليها‌السلام از نماز فارغ گرديد آن ظرف سرپوشيده را به نزد ايشان گذاشت و سرش را گشود، ديد كه كاسه اى است پر گوشت و نان، و تازه و گرم است و در جوش است.

حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: اى فاطمه! از كجا آوردى اين را؟!

فاطمهعليها‌السلام گفت: از جانب خدا آمد، بدرستى كه خدا روزى مى دهد هر كه را مى خواهد بى حساب.

پس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: مى خواهى بيان كنم براى تو مثل تو و مثل او را؟

گفت: بلى.

فرمود: مثل تو مثل زكريا است كه داخل شد در محراب بر مريم و نزد او روزى يافت و از او پرسيد كه: اين روزى از كجا آمد از براى تو؟ مريم همين جواب را گفت كه فاطمه گفت.

پس يك ماه اهل بيت از آن كاسه مى خوردند و كم نمى شد، پس حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام فرمود كه: آن كاسه نزد ماست و حضرت صاحب الامرعليه‌السلام آن را ظاهر خواهد كرد

۲۵۷

و طعام بهشت از آن كاسه خواهد خورد.(1)

و احاديث بسيار در اين باب هست كه انشاء الله در معجزات حضرت فاطمهعليها‌السلام مذكور خواهد شد.

در حديث از ابن عباس منقول است كه: روزى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله خبر داد از ظلمهائى كه بعد از آن حضرت بر اهل بيت كرام او واقع خواهد شد، چون مصائب حضرت فاطمهعليها‌السلام را بيان نمود فرمود كه: در آن وقت حق تعالى ملائكه را مونس او خواهد گردانيد كه او را ندا خواهند كرد به ندائى كه مريم دختر عمران را به آن ندا مى كردند، خواهند گفت: اى فاطمه! بدرستى كه خدا تو را برگزيده است و مطهر و معصوم گردانيده است و تو را فضيلت داده است بر زنان عالميان، اى فاطمه! قنوت و خضوع و بندگى كن براى پروردگار خود و سجده و ركوع كن با ركوع كنندگان پس چون به سبب آن درى كه به امر عمر عليه اللعنه بر شكم او زنند مرض او صعب شود حق تعالى مريم دختر عمران را به پرستارى او بفرستد كه خدمتكار و مونس و يار او باشد در آن علت و اندوه و شدت.(2)

و به سند معتبر ديگر منقول است كه از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدند: فاطمهعليها‌السلام را كى غسل داد؟

فرمود: اميرالمؤ منينعليه‌السلام او را غسل داد، زيرا كه او صديقه و معصومه بود نمى توانست او را غسل داد بغير از معصوم ديگر، مگر نمى دانى كه مريمعليها‌السلام را غسل نداد مگر عيسىعليه‌السلام .(3)

مؤلف گويد: ساير قصص آن حضرتعليها‌السلام در ابواب قصص حضرت عيسىعليه‌السلام مذكور خواهد شد انشاء الله.

____________________

1- تفسير عياشى 1/171.

2- امالى شيخ صدوق 100.

3- كافى 1/459؛ علل الشرايع 184؛ وسائل الشيعه 2/530. /

۲۵۸

باب بيست و هشتم در بيان قصص حضرت روح الله عيسى بن مريمعليه‌السلام است

و درآن چند فصل است

۲۵۹
۲۶۰