حيات القلوب تاريخ پيامبران جلد ۲

حيات القلوب تاريخ پيامبران 0%

حيات القلوب تاريخ پيامبران نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 559

حيات القلوب تاريخ پيامبران

نویسنده: علامه مجلسى
گروه:

صفحات: 559
مشاهدات: 39497
دانلود: 3579


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 559 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 39497 / دانلود: 3579
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبران

حيات القلوب تاريخ پيامبران جلد 2

نویسنده:
فارسی

مى شود، و هركه در مجالس بد داخل مى شود تهمت زده مى شود، و هر كه با بدان همنشينى مى كند از بديهايشان سالم نمى ماند، و هر كه مالك زبان خود نيست پشيمانى مى كشد.

اى فرزند! امين باش كه خدا خيانت كنندگان را دوست نمى دارد.

اى فرزند! به مردم چنين منما كه از خدا مى ترسى و دل تو فاجر و بدكار باشد.(1)

در حديث ديگر منقول است كه فرمود: اى فرزند من! دروغ مى گويد كسى كه مى گويد شر و بدى را به شر مى توان فرونشانيد، اگر راست مى گويد دو آتش برافروزد ببيند كه هيچيك ديگرى را خاموش مى كند؟! بلكه خير و نيكى آتش شر و فتنه را فرو مى نشاند چنانچه آب آتش را خاموش مى كند.

اى فرزند! دنياى خود را به آخرت خود بفروش تا سودمند دنيا و آخرت گردى، و آخرت خود را به دنيا مفروش كه زيانكار هر دو مى شوى.(2)

مروى است كه: لقمانعليه‌السلام بسيار تنها مى نشست، پس غلام او بر او مى گذشت و مى گفت: اى لقمان! تو دايم تنها مى نشينى، اگر با مردم بنشينى انس بيشتر خواهى يافت. لقمانعليه‌السلام مى فرمود: تنها بودن معين بر تفكر است، و بسيارى تفكر راهنماى بهشت است.(3)

به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه حضرت لقمانعليه‌السلام نصيحت فرمود پسرش را كه: اى فرزند! پيش تو مردم از براى فرزندان خود مالها جمع كردند پس باقى نماندند نه آنچه جمع كردند و نه آنها كه از براى ايشان جمع كردند، نيستى تو مگر بنده اى مزدور كه تو را به كارى چند امر كرده اند و مزدى چند از براى تو مقرر كرده اند، پس عمل خود را تمام كن و مزد خود را بگير، مباش در اين دنيا مانند گوسفندى كه در علفزارى بيفتد و بخورد تا فربه شود پس براى فربهى آن را بكشند و مرگ آن در فربهى آن باشد، وليكن بگردان دنيا را براى مانند پلى كه بر روى نهرى بسته باشند از

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 190.

2- تنبيه الخواطر 46.

3- تنبيه الخواطر 258.

۶۱

آن پل بگذرى و هرگز به آن پل برنگردى، خراب كن دنياى خود را و آبادان مكن آن را كه تو را امر نكرده اند كه آن را آبادان كنى، بدان كه چون تو را در قيامت نزد پروردگار تو بازدارند چهار چيز از تو سؤ ال خواهند كرد: از جوانى تو سؤ ال خواهند كرد كه در چه چيز كهنه كردى؟ از عمر تو كه در چه كار فانى كردى؟ از مال تو كه از كجا كسب كردى؟ و در چه مصرف خرج كردى؟ پس مهياى جواب اينها بشو، و اندوهناك مشو بر هر آنچه از دنيا باقى نمى ماند و بسيار دنيا از بلاى آن ايمن نمى توان بود، پس پيوسته از شر دنيا در حذر باش، در كار آخرت خود مردانه باش، پرده غفلت از روى خود بگشا و خود را با اعمال صالحه در معرض نيكيهاى پروردگار خود برآور، پيوسته توبه را در دل خود تازه كن، سعى كن تا فارغى و مهلت يافته اى قبل از آنكه قصد تو كند و قضاهاى الهى متوجه تو گردد و حائل شوند ميان تو و آنچه اراده دارى.(1)

در روايت ديگر منقول است كه لقمانعليه‌السلام فرمود: اى فرزند! اگر حكيم و دانا تو را بزند و آزار برساند بهتر است براى تو از آنكه نادان روغن خوشبو بر تو بمالد.(2)

منقول است كه شخصى به لقمانعليه‌السلام گفت: آيا تو بنده آل فلان نبودى؟

گفت: بلى.

گفتند: پس چه چيز تو را به اين مرتبه رسانيد؟

فرمود: راستگوئى، و امانت را خيانت نكردن، و ترك گفتار و كردارى كه فايده به من نبخشد، و پوشيدن چشم خود را از چيزهائى كه خدا بر من حرام گردانيده است، و بازداشتن زبان خود از سخنى كه لغو باشد و لقمه حلال خوردن! پس هر كه كمتر از آنچه من گفتم بكند از من پست تر خواهد بود، و هر كه زياده از اينها بكند از من بهتر خواهد بود، و هركه مثل اينها را بعمل آورد مثل من خواهد بود.

فرمود: اى فرزند! توبه را تأخير مينداز كه مرگ بى خبر مى رسد، و شماتت بر مرگ

____________________

1- كافى 2/134.

2- تنبيه الخواطر 245.

۶۲

كسى مكن كه به تو نيز مى رسد، و استهزا مكن به كسى كه به بلائى مبتلا باشد، و منع احسان خود از مردم مكن.

اى فرزند! امين باش در اموال مردم تا توانگر شوى.

اى فرزند! پرهيزكارى خدا را تجارتى دان كه سودش به تو مى رسد بى آنكه مايه داشته باشى، چون گناهى بكنى دنبالش تصدقى بفرست تا آن را خاموش كند.

اى فرزند! موعظه و پند بر بيخرد دشوار است چنانچه بر بلندى بالا رفتن بر مرد پير دشوار است.

اى فرزند! رحم مكن بر كسى كه بر او ستم كنى بلكه بر خود رحم كن كه ضرر آن ظلم را به خود مى رسانى؛ چون قدرت تو را داعى شود بر ستم كردن بر مردم، قدرت خدا را بر خود به ياد آور.

اى فرزند! آنچه را نمى دانى، از علما ياد گير؛ آنچه را دانستى، به مردم ياد ده.(1)

در حديث ديگر منقول است كه: چون حضرت لقمانعليه‌السلام از بلاد خود بيرون آمد، به قريه اى فرود آمد در موصل كه آن را ((كوماش ))(2) مى گفتند، چون در آن قريه هيچكس متابعت از او نكرد و همزبانى نيافت دلتنگ شد پس درهاى خانه خود را بر روى خود بست با فرزند خود خلوت كرد و او را نصيحت و موعظه فرمود، و از حمله نصايح او اين بود:

اى فرزند! سخن كم بگو و خدا را در همه مكان ياد كن زيرا كه خدا تو را از عذاب خود ترسانيده و تو را بينا و دانا گردانيده است.

اى فرزند! از مردم پند بگير قبل از آنكه مردم از تو پند بگيرند، و پند گير و متنبه شو از بلاى كوچك قبل از آنكه بلاى بزرگ بر تو نازل شود و چاره نتوانى كرد.

اى فرزند! خود را در هنگام غضب نگاهدار تا هيزم جهنم نگردى.

اى فرزند! پريشانى بهتر است از آنكه مال بهم رسانى و ظالم و طاغى شوى.

____________________

1- تنبيه الخواطر 549.

2- در مصدر ((كومليس )) آمده است

۶۳

اى فرزند! جانهاى مردم در گرو كردارهاى ايشان است، پس واى بر ايشان از گناهان دستها و دلهاى ايشان.

اى فرزند! تا شيطان در دنيا است از گناهان ايمن مباش.

اى فرزند! صالحان پيشينيان فريب دنيا را خوردند، پس چگونه نجات خواهند يافت از آن پسينيان؟!

اى فرزند! دنيا را زندان خود گردان تا آخرت بهشت تو باشد.

اى فرزند! مجاورت پادشاهان را اختيار مكن كه بكشند تو را، و اطاعت ايشان مكن در هرچه گويند كه كافر شوى.

اى فرزند! همنشينى كن با فقرا و بيچارگان مسلمانان، و از براى يتيمان مانند پدر مهربان باش، و از براى زنان بى شوهر مانند شوهر مشفق باش.

اى فرزند! هركه بگويد مرا بيامرز او را نمى آمرزند، بلكه نمى آمرزند مگر گناه كسى را كه عمل كند به طاعت پروردگار خود.

اى فرزند! اول به احوال همسايه بپرداز و بعد از آن به احوال خانه خود.

اى فرزند! اول رفيق پيدا كن بعد از آن سفر اختيار كن.

اى فرزند! تنهائى بهتر است از مصاحبت بد، و مصاحبت نيكو بهتر از تنهائى است.

اى فرزند! هر كه با تو نيكى كند مكافات او به نيكى كن، و هر كه با تو بدى كند او را به بدى خود بگذار كه هر چند تو سعى كنى بدتر از آنچه او نسبت به خود مى كند تو نسبت به او نمى توانى كرد.

اى فرزند! كى بندگى خدا كرد كه خداوند او را يارى نكرد، و كى خدا را طلب كرد كه او را نيافت، و كى خدا را ياد كرد كه خدا او را ياد نكرد، و كى بر خدا توكل كرد كه خدا او را به ديگرى گذاشت، و كى تضرع به درگاه خدا كرد كه خدا او را رحم نكرد؟

اى فرزند! مشورت با پيران بكن و از مشورت كردن با خردسالان شرم مكن.اى فرزند! زنهار با فاسقان مصاحبت مكن كه ايشان به منزله سگانند، اگر نزد تو چيزى مى يابند مى خورند و اگر چيزى نمى يابند تو را مذمت مى كنند و رسوا مى كنند، و محبت

۶۴

ايشان بيش از يك ساعت نيست.

اى فرزند! دشمنى صالحان بهتر از دوستى فاسقان است، زيرا كه مؤ من صالح را اگر بر او ستم كنى بر تو ستم نمى كند، و اگر نزد او عذرخواهى كنى از تو راضى مى شود، و فاسق حق نعمت خدا را مراعات نمى كند چگونه حق تو را رعايت خواهد نمود؟!

اى فرزند! دوستان بسيار بگير و از شر دشمنان ايمن مباش كه كينه در سينه ايشان مانند آب در زير خاكستر پنهان است.

اى فرزند! هر كه را ملاقات كنى ابتدا كن به سلام و مصافحه و بعد از آن سخن بگوى.

اى فرزند! گزندگى مكن مردم را كه تو را دشمن دارند و زبونى مكش از ايشان كه تو را خوار شمارند، بسيار شيرين مباش كه تو را بخورند و تلخ مباش كه تو را دور افكنند.

اى فرزند! از خدا بترس ترسيدنى كه از رحمت او نااميد نباشى، و اميد بدار از خدا اميدى كه ايمن از عذاب او نباشى.

اى فرزند! تهى كن نفس خود را از خواهشهاى او كه هلاك او در خواهشهاى اوست.

اى فرزند! زنهار كه تجبر و تكبر و فخر مكن كه مجاور شيطان شوى در جهنم، بدان كه خانه آخر تو قبر خواهد بود.

اى فرزند! واى بر كسى كه تكبر و تجبر مى كند چگونه خود را بزرگ مى شمارد و حال آنكه از خاك خلق شده است و بازگشت او بسوى خاك است، و بعد از آن نمى داند كه بسوى بهشت خواهد رفت كه فايز و رستگار گردد يا به جهنم خواهد رفت كه خاسر و زيانكار گردد؟! و چگونه تجبر نمايد كسى كه دو مرتبه از مجراى بول بيرون آمده است؟!

اى فرزند! چگونه به خواب مى رود فرزند آدم و مرگ او را طلب مى كند؟! و چگونه غافل باشد و از او غافل نيستند؟!

اى فرزند! مردند پيغمبران و دوستان و برگزيدگان خدا، پس بعد از ايشان كى در دنيا هميشه خواهد ماند؟!اى فرزند! راز خود را به زن خود مگو و درب خانه خود را محل نشستن خود قرار مده.

۶۵

اى فرزند! زن از استخوان دنده كج خلق شده است، اگر خواهى او را درست كنى مى شكند، و اگر به حال خود بگذارى كج مى ماند، ايشان را مگذار كه از خانه به در روند پس اگر نيكى بكنند نيكى ايشان را قبول كن و اگر بدى بكنند صبر كن كه چاره بجز اين نيست.

اى فرزند! زنان چهار نوعند: دو شايسته و دو ملعونه، اما يكى از آن دو شايسته آن است كه نزد قوم خود شريف و عزيز است و نزد شوهر خود ذليل است، اگر به او عطا مى كند شوهر شكر مى كند، اگر مبتلا مى شود صبر مى كند و اندكى از مال در دست او بسيار است؛ و دوم زنى است كه فرزند بسيار مى آورد و دوست و نيكخواه شوهر است، و از براى خويشان و فرزندان شوهر مانند مادر مهربان است، با بزرگان مهربانى مى كند و بر اطفال رحم مى كند و فرزندان شوهر را دوست مى دارد هرچند از زن ديگر باشند، و شوهرش را دوست مى دارد و اصلاح كننده خود و اهل و مال و فرزندان است، اگر شوهرش حاضر است او را يارى مى كند و اگر غايب است رعايت او مى كند، چنين زنانى مانند گوگرد سرخ ناياب است، خوشا به حال كسى كه چنين زنى روزى او شود؛ و اما يكى از آن دو زن ملعونه آن است كه خود را بسيار عظيم مى شمارد و در ميان قوم خود ذليل است، اگر شوهر چيزى به او مى دهد به خشم مى آيد، و اگر نمى دهد عتاب مى كند و غضب مى كند، پس شوهر از او در بلا است و همسايگانش از او در تعبند، پس او ماند شير است، اگر با او مى مانى تو را مى خورد و اگر از او مى گريزى تو را مى كشد؛ و ملعونه دوم آن است كه زود به خشم مى آيد و زود گريه مى كند، اگر شوهرش حاضر است به او نفع نمى رساند، و اگر غائب است او را رسوا مى كند، پس او به منزله زمين شوره است كه اگر آن را آب مى دهى آب در آن فرو مى رود و نفعى نمى بخشد، و اگر آب نمى دهى آن را تشنه مى شود، اگر فرزندى از اين زن بهم رسد از آن فرزند منتفع نخواهى شد.

اى فرزند! كنيز مردم را به عقد خود در نياور كه مبادا فرزندى بهم رسد و در برابر تو فرزند تو را بفروشند.

اى فرزند! اگر زنان را مى چشيدند و مى خواستند چنانچه چيزهاى ديگر را مى چشند و

۶۶

مى خرند، هيچكس زن بد تزويج نمى كرد.

اى فرزند! احسان كن با كسى كه با تو بدى كند، و دنيا را بسيار جمع مكن كه تو را از آن رحلت مى بايد كه، ببين كه از آنجا به كجا خواهى رفت.

اى فرزند! مال يتيم را مخور كه رسوا شوى در قيامت و در آن روز تو را تكليف كنند كه به او پس دهى و نداشته باشى.

اى فرزند! آتش جهنم در قيامت به همه كس احاطه خواهد كرد و نجات نخواهد يافت از آن مگر كسى كه خدا او را رحم كند.

اى فرزند! تو را خوش نيايد كسى كه زبان بد دارد و مردم از زبان او مى ترسند كه در قيامت بر دل و زبانش مهر خواهند زد و اعضا و جوارحش بر او گواهى خواهند داد.

اى فرزند! دشنام مده به مردم كه چنان است كه خود دشنام به پدر و مادر خود داده باشى.

اى فرزند! هر روز كه مى آيد روز تازه اى است، و نزد خداوند كريمى گواهى بر كرده هاى تو خواهد داد.اى فرزند! بخاطر آور كه تو را در كفنها خواهند پيچيد و به قبر خواهند افكند و كرده هاى خود را همه در آنجا خواهى ديد.

اى فرزند! فكر كن كه چگونه مى توانى ساكن بود در خانه كسى كه او را به خشم آورده اى و نافرمانى او كرده اى.

اى فرزند! هيچكس را بر خود اختيار مكن، و مالت را براى دشمنانت به ميراث مگذار.

اى فرزند! قبول كن وصيت پدر مهربان خود را، و مبادرت كن بعمل صالح پيش از آنكه اجلت برسد و پيش از آنكه در قيامت كوهها به راه افتند و آفتاب و ماه در يكجا جمع شوند و از حركت بيفتند و آسمانها را در هم بپيچند و صفوف ملائكه خائف و ترسان از آسمانها به زير آيند و تو را تكليف كنند كه از صراط بگذرى، در آن وقت عمل خود را ببينى و ترازوها براى سنجيدن عملها برپا كنند و ديوان اعمال خلايق را بگشايند.اى فرزند! هفت هزار كلمه حكمت آموختم، تو چهار كلمه را حفظ نما كه تو را كافى

۶۷

است اگر به آنها عمل كنى: كشتى خود را محكم بساز كه دريا بسيار عميق است؛ بار خود را سبك كن كه گردنگاهى كه در پيش دارى از آن گذشتن بسيار دشوار است؛ توشه بسيار بردار كه سفرت بسيار دور و دراز است؛ عمل را خالص كن كه قبول كننده عمل بسيار بينا و دانا است.(1)

و در روايت ديگر منقول است كه: لقمانعليه‌السلام فرمود كه بر در بيت الخلاءها نوشتند كه بسيار نشستن در بيت الخلاء مورث بواسير است.(2)

____________________

1- اختصاص 336.

2- مجمع البيان 4/317 با كمى اختلاف.

۶۸

باب نوزدهم در بيان قصص اشمويل و طالوت و جالوت است

۶۹
۷۰

حق تعالى در قرآن مى فرمايد) أَلَمْ تَرَ‌ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِي إِسْرَ‌ائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ ( (1) ((آيا نظر نمى كنى در قصه اشراف بنى اسرائيل بعد از موسى در وقتى كه گفتند به پيغمبرى از براى ايشان كه: برانگيز از براى ما پادشاهى كه جنگ كنيم در راه خدا)).

على بن ابراهيم و غير او به سندهاى صحيح و حسن از امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده اند كه: بنى اسرائيل بعد از موسىعليه‌السلام گناهان بسيار كردند و دين خدا را تغيير دادند و از امر پروردگار خود طغيان كردند، در ميان ايشان پيغمبرى بود كه ايشان را امر و نهى مى كرد و اطاعت او نكردند، پس حق تعالى ((جالوت )) را كه از پادشاهان قبط بود بر ايشان مسلط گردانيد كه ايشان را ذليل كرد و مردان ايشان را كشت و ايشان را از خانه ها و اموال خود بيرون كرد و زنان ايشان را به كنيزى گرفت، پس پناه بردند بسوى پيغمبر خود و استغاثه نمودند كه: از حق تعالى سؤ ال كن كه پادشاهى از براى ما برانگيزد تا مقاتله كنيم با كافران در راه خدا. و در بنى اسرائيل چنين بود كه پيغمبرى در خانه آباده اى بود و پادشاهى در خانه آباده ديگر بود، حق تعالى جمع نكرده بود از براى ايشان پيغمبرى و پادشاهى را در يك خانه آباده، پس به او گفتند: برانگيز از براى ما پادشاهى كه با او جهاد كنيم) قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ( (2) ((پس پيغمبر ايشان گفت به ايشان كه: آيا نزديك است حال شما به آنكه هرگاه بر شما نوشته شود قتال و

____________________

1- سوره بقره: 246.

2- سوره بقره: 246.

۷۱

واجب گرداند خدا بر شما جنگ كردن را اينكه جنگ كنيد)).

قالوا و ما لنا ان لا نقاتل فى سبيل الله و قد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا ((گفتند: چيست ما را كه قتال نكنيم در راه خدا و حال آنكه بيرون كرده اند ما را از خانه هاى ما و پسران ما؟،))) فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ( (1) ((پس چون نوشته شد بر ايشان قتال، پشت كردند و قبول نكردند مگر اندكى از ايشان و خدا دانا است به ستمكاران،)) و قال لهم نبيهم ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا ((و گفت به ايشان پيغمبر ايشان: بدرستى كه خدا برانگيخته است از براى شما طالوت را كه پادشاه شما باشد،))) قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ( (2) ((گفتند: كجا او را بر ما پادشاهى مى باشد و حال آنكه ما سزاوارتريم به پادشاهى از او و داده نشده است او را گشادگى در مال )).

حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام فرمود: پيغمبرى در فرزندان لاوى بود و پادشاهى در فرزندان يوسفعليه‌السلام بود. طالوت از فرزندان بنيامين بود برادر مادر و پدرى يوسف، نه از خانه آباده پيغمبرى بود نه از خانه آباده پادشاهى،) قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّـهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ( (3) ((گفت به ايشان پيغمبر ايشان: بدرستى كه خدا طالوت را برگزيده و اختيار كرده است بر شما و زياده كرده است او را گشادگى در علم و در بدن و خدا عطا مى كند پادشاهى را به هر كه مى خواهد، و حق تعالى گشاده است بخشش او و حق تعالى دانا است به مصلحت بندگان )).

حضرت فرمود: طالوت به حسب بدن از همه عظيم تر بود و شجاع و قوى بود و از همه داناتر بود، اما فقير بود، پس ايشان او را به فقر عيب كردند و گفتند: خدا به او گشادگى در مال نداده است.

) وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّ‌بِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا

____________________

1- سوره بقره: 246.

2- سوره بقره: 247.

2- سوره بقره: 247.

۷۲

تَرَ‌كَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُ‌ونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ( (1) ((و گفت ايشان را پيغمبر ايشان: بدرستى كه علامت پادشاهى او آن است كه بيايد بسوى شما تابوت كه در آن سكينه هست از جانب پروردگار شما و در آن هست بقيه اى از آنچه گذاشته اند آل موسى و آل هارون در حالتى كه ملائكه آن تابوت را بردارند و بسوى شما بياورند، بدرستى كه در اين علامتى هست از براى شما اگر هستيد ايمان آورندگان )).

حضرت فرمود: آن تابوتى كه حق تعالى از براى موسىعليه‌السلام از آسمان فرستاد كه مادرش او را در آن تابوت گذاشت و در دريا انداخت، در ميان بنى اسرائيل بود كه تبرك مى جستند به آن. پس چون هنگام وفات موسىعليه‌السلام شد الواح تورات و زره خود را و آنچه نزد او بود از آثار پيغمبرى همه را در آن تابوت گذاشت و به وصى خود يوشع سپرد، پس پيوسته تابوت در ميان ايشان بود تا آنكه ترك كردند احترام تابوت را و استخفاف كردند به حق آن حتى آنكه اطفال در ميان راهها به تابوت بازى مى كردند، مادام كه تابوت در ميان بنى اسرائيل بود ايشان در عزت و شرف بودند، چون گناهان بسيار كردند و استخفاف به شاءن تابوت كردند حق تعالى تابوت را از ميان بنى اسرائيل برداشت و در اين وقت از براى ايشان فرستاد.(2)

در حديث صحيح فرمود كه: ملائكه آن را بسوى بنى اسرائيل آوردند.(3)

و به سند معتبر ديگر فرمود كه: ملائكه به صورت گاو تابوت را بسوى بنى اسرائيل آوردند.(4)

و به سند حسن فرمود كه: مراد از بقيه، ذريه پيغمبرانند كه تابوت نزد ايشان مى بود.(5)

در تفسير ((سكينه )) فرمود كه: تابوت را بنى اسرائيل مى گذاشتند در ميان صف

____________________

1- سوره بقره: 248.

2- تفسير قمى 1/81.

3- كافى 8/316؛ محمع البيان 1/353.

4- كافى 8/317.

5- تفسير عياشى 1/133.

۷۳

مسلمانان و كافران، پس از آن باد نيكوى خوشبوئى بيرون مى آمد كه آن را صورتى بود مانند صورت آدمى، به آن سبب كافران مى گريختند.(1)

به سند معتبر از حضرت امام رضاعليه‌السلام منقول است كه: سكينه بادى است كه از بهشت بيرون مى آيد كه آن را روئى هست مانند روى آدمى، و چون اين تابوت را در ميان مسلمانان و كافران مى گذاشتند اگر كسى مقدم بر تابوت مى شد بر نمى گشت تا كشته مى شد يا مغلوب مى شد، و كسى كه از تابوت برمى گشت و مى گريخت كافر مى شد و امام او را مى كشت.(2)

و در حديث حسن از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: بعد از موسىعليه‌السلام چون بنى اسرائيل گناهان بسيار كردند، حق تعالى بر ايشان غضب كرد و تابوت را به آسمان برد. پس چون جالوت بر بنى اسرائيل غالب شد، از پيغمبر خود استدعا كردند كه دعا كند كه حق تعالى پادشاهى براى ايشان برانگيزد كه در راه خدا جهاد كند، خدا طالوت را پادشاه ايشان گردانيد و تابوت را براى ايشان فرستاد كه ملائكه آوردند به زمين، چون تابوت را ميان ايشان و دشمنان ايشان مى گذاشتند هر كه از تابوت برمى گشت كافر مى شد و كشته مى شد.(3)

برگشتيم به تتمه حديث اول؛ پس حق تعالى وحى كرد بسوى پيغمبر ايشان كه جالوت را كسى مى كشد كه زره حضرت موسىعليه‌السلام بر قامت او درست آيد، و آن مردى است از فرزندان لاوى كه نام او داود پسر ايشا(4) است، و ايشا مرد شبانى بود كه ده پسر داشت و كوچكتر ايشان حضرت داودعليه‌السلام بود، چون طالوت بنى اسرائيل را براى جنگ جالوت جمع كرد فرستاد به نزد ايشا كه: حاضر شو و فرزندان خود را حاضر گردان.

چون حاضر شدند، يك يك از فرزندان او را طلبيد زره را بر او پوشانيد، بر هيچيك

____________________

1- تفسير قمى 1/82.

2- تفسير قمى 1/82.

3- تفسير قمى 2/230.

4- در مصدر ((آسى )) آمده است.

۷۴

موافق نيامد، بر بعضى دراز بود و بر بعضى كوتاه، پس طالوت به ايشا گفت كه: آيا هيچيك از فرزندان خود را گذاشته اى كه نياورده باشى؟

گفت: بلى، كوچكتر ايشان را گذاشته ام كه گوسفندان مرا بچراند.

پس طالوت فرستاد او را طلبيد و او داودعليه‌السلام بود، چون داود روانه شد بسوى طالوت فلاختى و توبره اى با خود داشت، در عرض راه سه سنگ او را صدا زدند كه: اى داود! ما را بگير، پس گرفت آنها را در توبره خود انداخت، داودعليه‌السلام در نهايت قوت و توانائى و شجاعت بود، چون به نزد طالوت آمد زره موسىعليه‌السلام را پوشيد بر قامت مباركش درست آمد.

پس طالوت با لشكر خود روانه به جانب جالوت شدند چنانكه حق تعالى فرموده) فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ‌ فَمَن شَرِ‌بَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَ‌فَ غُرْ‌فَةً بِيَدِهِ فَشَرِ‌بُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ( (1) ((پس چون روانه شد طالوت با لشكرهاى خود گفت: بدرستى كه خدا شما را امتحان خواهد كرد به نهرى، پس هر كه از آن نهر آب بياشامد پس از من نيست، و هر كه از آن آب نياشامد پس او از من است مگر كسى كه مقدار يك كف آب بخورد به دست خود، پس همه خوردند از آن آب مگر اندكى از ايشان )).

فرمود: يعنى نهرى در اين بيابان بر سر راه شما پيدا خواهد شد، پس هر كه از آن نهر بياشامد از خدا نيست و هر كه نياشامد از خداست و از فرمانبرداران اوست؛ پس چون به نهر رسيدند حق تعالى تجويز نمود براى ايشان كه يك كف از آن آب بياشامند، پس خوردند از آن نهر مگر اندكى از ايشان. پس آنها كه خوردند شصت هزار كس بودند، اين امتحانى بود كه خدا ايشان را به آن آزمود.(2)

به روايت ابن بابويه كه به سند صحيح از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده است

____________________

1- سوره بقره: 249.

2- تفسير قمى 1/82.

۷۵

كه: آن قليلى كه نخوردند شصت هزار كس بودند.(1)

على بن ابراهيم از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: آن قليلى كه يك كف هم نخوردند سيصد و سيزده مرد بودند، چون از نهر گذشتند نظر كردند به لشكرهاى جالوت و قوت و صولت او و لشكر او را مشاهده كردند، آنها كه از آن آب خورده بودند گفتند: ما امروز تاب مقاومت جالوت و لشكرهاى او را نداريم، چنانچه حق تعالى فرموده است كه فلما جاوزه هو والذين آمنوا معه قالوا لا طاقه لنا اليوم بجالوت و جنوده ((پس چون گذشتند از آن نهر طالوت و آنها كه به او ايمان آورده بودند گفتند: نيست ما را طاقتى امروز به جالوت و لشكرهاى او،)) و) قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّـهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَ‌ةً بِإِذْنِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ مَعَ الصَّابِرِ‌ينَ ( (2) ((گفتند آنها كه يقين به خدا و روز قيامت داشتند كه: چه بسيار گروه كمى غالب شدند بر گروه بسيارى به توفيق و يارى خدا و خدا با صبر كنندگان است،))) وَلَمَّا بَرَ‌زُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَ‌بَّنَا أَفْرِ‌غْ عَلَيْنَا صَبْرً‌ا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْ‌نَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِ‌ينَ ( (3) ((و چون ظاهر شدند براى جالوت و لشكرهاى او، در برابر ايشان ايستادند و گفتند: اى پروردگار ما! فرو ريز بر ما صبرى عظيم و ثابت گردان قدمهاى ما را كه نگريزيم و يارى ده ما را بر گروه كافران )).

حضرت فرمود: اين سخنان را آنها گفتند كه از آب نهر نخورده بودند.

پس داودعليه‌السلام آمد و در برابر جالوت ايستاد و جالوت بر فيلى سوار شده بود، و تاجى بر سر داشت، در پيشانى او ياقوتى بود كه نورش ساطع بود و لشكرش نزد او صف كشيده بودند، پس حضرت داودعليه‌السلام يك سنگ را از آن سه سنگ كه در راه برداشته بود بيرون آورد و به فلاخن گذاشت به جانب راست لشكر او افكند، پس آن سنگ در هوا بلند شد فرود آورد بر ميمنه لشكر او و بر هر كه مى خورد او را مى كشت تا همه گريختند، سنگ ديگر را به جانب چپ لشكر او انداخت تا همه گريختند، سنگ سوم را به جالوت افكند پس

____________________

1- معانى الاخبار 151.

2- سوره بقره: 249.

3- سوره بقره: 250.

۷۶

سنگ سوم بلند شد بر ياقوتى كه در پيشانى جالوت بود خورد و ياقوت را سوراخ كرد به مغزش رسيد و به همان سنگ جالوت بر زمين افتاد به جهنم واصل شد چنانچه حق تعالى فرموده است كه) فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّـهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْ‌ضُ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ( (1) يعنى: ((پس گريزانيدند ايشان را به توفيق خدا و داود كشت جالوت را، و حق تعالى عطا كرد به داود پادشاهى و حكمت را و تعليم كرد او را از آنچه مى خواست، اگر نه دفع كردن خدا باشد مردم را بعضى ايشان را به بعضى هر آينه فاسد گردد زمين و ليكن خدا صاحب فضل و احسان است بر عالميان )).(2)

و در چند حديث صحيح و موثق از حضرت امام رضاعليه‌السلام منقول است كه: سكينه، بادى است كه از بهشت بيرون مى آيد كه آن را صورتى است مانند صورت انسان و بوى نيكوئى دارد، همان است كه بر حضرت ابراهيمعليه‌السلام نازل شد در وقتى كه خانه كعبه را مى ساخت، و آن سكينه به جاى پى هاى كعبه حركت مى كرد و حضرت ابراهيمعليه‌السلام پى خانه را عقب آن مى گذاشت، اين سكينه در ميان تابوت بنى اسرائيل بود طشتى نيز در تابوت بود كه دلهاى پيغمبران را در آن مى شستند،(3) در بنى اسرائيل چنين بود كه تابوت در هر خانه اى كه بود پيغمبرى در آنجا بود؛ تابوت اين امت شمشير و سلاح حضرت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است در هر جا كه هست امامت در آنجا است.(4)

در حديث معتبر ديگر فرمود كه: تابوت حضرت موسىعليه‌السلام سه ذراع در دو ذراع بود، عصاى موسىعليه‌السلام و سكينه در آن بود، پرسيدند كه: سكينه چيست؟

فرمود: روح خدائى بود كه هرگاه در چيزى اختلاف مى كردند با ايشان سخن مى گفت

____________________

1- سوره بقره: 251.

2- تفسير قمى 1/82.

3- تفسير عياشى 1/133؛ قرب الاسناد 373؛ كافى 3/472.

4- كافى 1/238.

۷۷

و خبر مى داد ايشان را به بيان آنچه مى خواستند.(1)

به سندهاى معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: چون حضرت يوشععليه‌السلام به دار بقا رحلت فرمود اوصيا و امامان و پيشوايان كه بعد از آن حضرت بودند خائف و ترسان و مخفى بودند از جباران زمان خود در مدت چهار صد سال كه از زمان يوشععليه‌السلام بود تا زمان داودعليه‌السلام و در اين مدت يازده نفر از امامان بودند، هر يك از ايشان در زمانى كه بودند قوم او مخفى بسوى او مى آمدند و مسائل دين خود را از او اخذ مى كردند، چون منتهى شد به آخر ايشان مدتى از قوم خود پنهان شد پس ظاهر شد و ايشان را بشارت داد كه حضرت داودعليه‌السلام مبعوث خواهد شد و شما را از شر جباران نجات خواهد داد و زمين را از لوث وجود جالوت و لشكر او پاك خواهد كرد و فرج شما از اين شدتها به ظهور او خواهد بود.

پس ايشان پيوسته منتظر ظهور آن حضرت بودند تا آنكه چون زمان ظهور آن حضرت رسيد او چهار برادر داشت و پدر پيرى داشتند و داود در ميان ايشان گمنام بود و از همه برادران كوچكتر بود و نمى دانستند، داودى كه منتظر او هستند و زمين را از جالوت و لشكر او پاك خواهد كرد، اوست، وليكن شيعه مى دانستند كه به خبر امام كه پيشتر بود كه او متولد شده است و به حد كمال رسيده است و داود را مى ديدند و با او سخن مى گفتند و نمى دانستند كه داود موعود اوست.

چون طالوت بنى اسرائيل را جمع كرد كه به قتال جالوت برود، پدر داود با چهار برادر او همراه لشكر طالوت رفتند و داود را حقير شمردند و همراه خود نبردند و گفتند: از او در اين سفر چه كار خواهد آمد؟ بايد كه مشغول گوسفند چرانیدن باشد.

پس نايره قتال در ميان بنى اسرائيل و جالوت مشتعل شد و از او بسيار خائف شدند و تنگى نيز در ميان ايشان بهم رسيد، پس پدر داود برگشت و طعامى به داودعليه‌السلام داد و گفت: براى برادران خود ببر كه قوت يابند بر جهاد دشمن خود - و داود مردى بود كوتاه قامت و

____________________

1- معانى الاخبار 284.

۷۸

كبود چشم و كم مو و پاكدل و پاكيزه اخلاق - پس داود وقتى بيرون رفت كه لشكرها برابر يكديگر رسيده بودند و هر يك در جاى خود قرار گرفته بودند، پس در اثناى راه كه مى رفت بر سنگى گذشت و آن سنگ به آواز بلند او را ندا كرد كه: اى داود! مرا بردار و با من بكش جالوت را كه من از براى كشتن او آفريده شده ام؛ پس برداشت آن سنگ را و انداخت در كيسه اى كه با خود داشت كه سنگهاى فلاخن خود را براى گوسفند چرانيدن در آنجا مى گذاشت.

چون داخل لشكر بنى اسرائيل شد شنيد كه ايشان امر جالوت را بسيار عظيم ياد مى كنند، پس گفت: چه عظيم مى شماريد امروز امر او را، والله كه اگر چشم من بر او افتد او را مى كشم.

پس سخن او در ميان لشكر مشهور شد تا به سمع طالوت رسيد، او را طلبيد، چون داخل مجلس او شد، گفت: اى جوان! چه قوت نزد خود گمان دارى و چه شجاعت از خود تجربه كرده اى كه جراءت بر مقاتله جالوت مى نمائى؟

گفت: مكرر شير آمده است و گوسفند از گله من ربوده است، از پى آن رفته ام و سرش را پيچانيده ام و گوسفند را از دهان آن گرفته ام.

حق تعالى وحى فرستاده بود بسوى طالوت كه نمى كشد جالوت را مگر كسى كه زره تو را بپوشد و آن را پر كند و موافق بدن و قامت او باشد. پس طالوت زره خود را طلبيد، چون داود پوشيد با حقارت جثه او به امر الهى آن زره به آن گشادگى را پر كرد پس طالوت و بنى اسرائيل از او در بيم شدند و عظمت و قدر او را دانستند، طالوت گفت: اميد است كه جالوت را اين جوان بكشد.

پس چون روز ديگر صبح شد و صف قتال از دو طرف آراسته شد حضرت داود گفت كه: جالوت را به من بنمائيد، چون جالوت را به او نمودند همان سنگ را كه در راه برداشته بود بيرون آورد و در فلاخن گذاشت و به جانب جالوت انداخت، پس آن سنگ به ميان دو ديده آن اجل رسيده آمد در مغز سرش جا كرد و از مركوب گرديد و بر زمين افتاد.

پس مشهور شد در ميان مردم كه داود جالوت را كشت و او را پادشاه خود گردانيدند و

۷۹

كسى بعد از آن اطاعت امر طالوت نمى كرد، بنى اسرائيل بر سر او جمعيت كردند حق تعالى بر او زيور را فرستاد و زره ساختن را تعليم او نمود، و آهن را مانند موم در دست او نرم كرد، امر فرمود مرغان و كوهها را كه با او تسبيح بگويند، و آوازى به او عطا فرمود كه هيچكس به آن خوشى آواز نشنيده بود و به او قوت عظيم براى بندگى خود كرامت فرمود و در ميان بنى اسرائيل به پيغمبرى و خلافت الهى قيام نمود.(1)

و در حديث معتبر ديگر فرمود: در بنى اسرائيل پيغمبرى و پادشاهى از يكديگر جدا بود تا آنكه در زمان حضرت داودعليه‌السلام در يكجا جمع شد، پادشاه كسى بود كه لشكر مى كشيد و جهاد مى كرد و پيغمبر امر او را انتظام مى داد، و خبرها از جانب خدا به او مى رسانيد.

پس بنى اسرائيل در زمان جالوت از پيغمبر خود پادشاه طلبيدند، پيغمبر به ايشان گفت كه: در ميان شما وفا و راستگوئى و رغبت در جهاد نيست.

گفتند: چون جهاد نكنيم در اين وقت كه ما را از خانه ها و فرزندان خود دور كرده اند؟

چون حق تعالى طالوت را پادشاه ايشان گردانيد بزرگان بنى اسرائيل گفتند: طالوت كجا رتبه آن آن دارد كه پادشاه باشد، او نه از خانه پيغمبرى است و نه از خانه پادشاهى، و پيغمبرى در سبط لاوى مى باشد و پادشاهى در سبط يهودا، و طالوت از سبط بنيامين است.پيغمبر گفت: خدا او را تنومندى و شجاعت و علم و دانائى داده است، و پادشاهى به دست خداست به هر كه مى خواهد مى دهد، شما را نيست كه كسى را كه خدا اختيار كرده است رد كنيد، علامت پادشاهى او آن است كه تابوت مدتى است كه از دست شما به در رفته است، ملائكه از براى شما خواهند آورد و شما هميشه به بركت تابوت لشكرها را مى گريزانديد.

____________________

1- كمال الدين و تمام النعمه 154؛ تفسير عياشى 1/134.

۸۰