فضائل حسنینعلیهاالسلام
۱. اسماء دختر عمیس گفت: وقتى فاطمهعلیهالسلام
حسنعلیهالسلام
را به دنیا آورد، رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
از سفر بیامد و فرمود: اسماء پسرم را بیاور من حسن را كه به پارچه زردى پوشانیده بودم، بر رسول خدا دادم.
رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
آن پارچه را انداخت و فرود: مگر نگفتم هیچ كودكى را در پارچه زرد قنداق نكنید؟ پس من كودك را به پارچه سفیدى پیچیدم و به آغوش رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
دادم آن حضرت به گوش راست او اذان و به گوش چپش اقامه گفت. و از علىعلیهالسلام
پرسید: او را چه نام نهاده اى؟
عرض كرد: از شما سبقت نمى گیرم. فرمود: من نیز از پروردگارم سبقت نمى گیرم، پس جبرئیل نازل شد و پیام آورد كه: پروردگارت سلام مى رساند و مى فرماید: نام او را همانند نام فرزند هارون بگذار چون علىعلیهالسلام
نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسى. جز این كه بعد از تو دیگر پیغمبرى برگزیده نخواهد شد. رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
از جبریل پرسید نام پسر هارون چه بود؟
گفت: شبر بود، رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
فرمود: زبان من عربى است جبرئیل گفت: نام او را حسن بگذار بعد از یك سال كه حسینعلیهالسلام
به دنیا آمد همین مسأله پیش آمد، جبرئیل دستور داد او را به نام پسر دیگر هارون، شبیر نام بگذار.
باز رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
فرمود: زبان من عربى است، و جبرئیل گفت: او را حسین نام بگذار.
۲. ابوهریره گفت: خدا را به شهادت مى طلبم كه با رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
بیرون رفتیم در بین راه آن حضرت صداى گریه حسن و حسینعلیهالسلام
را شنید با شتاب به طرف فاطمهعلیهالسلام
رفت و شنیدم كه پرسید بچه هایم چرا گریه مى كنند؟
گفت: از تشنگى. رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
برگشت تا از مشكى كهنه، آبى پیدا كند ولى در آن از آب خبرى نبود، آنگاه به مردم فرمود: آیا كسى از شما آب دارد؟ كسى حتى قطره آبى نداشت، یكى از بچه ها را از فاطمه گرفت. رسول خدا او را به سینه اش چسبانید و زبان خود را در دهان او گذاشت و كودك شروع به مكیدن كرد تا آرام شد او را به مادرش داد و دیگرى را گرفت او را نیز بدین ترتیب سیراب نمود.
۳. ابن ابى نعیم گفت: نزد عبد الله پسر عمر بودم كه مردى درباره خون پشه، از وى سؤال كرد، عبد الله بن عمر پرسید أهل كجائى؟ گفت: اهل عراقم، عبد الله رو به حضار كرد و گفت: این مرد را بنگرید كه از خون مگس مى پرسند در حالى كه همینها خون پسر پیغمبر را ریختند من خود از رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
شنیدم كه مى فرمود: حسن و حسین دو ریحانه من از دنیایند.
۴. جابر روایت كرده است كه رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
به علىعلیهالسلام
فرمود: سلام بر تو اى پدر دو ریحانه من، جان تو و جان دو ریحانه من، زیرا به زودى دور ركن تو فرو مى ریزد آن روز خدا خودش به داد تو برسد.
یعنى تو را به خدا مى سپارم. چون رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
از دنیا رفت، علىعلیهالسلام
فرمود: این یكى از آن دو ركن بود كه رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
خبر داد و چون فاطمه از دنیا رفت، فرمود این ركن دوم بود كه فرو ریخت.
۵. أنس بن مالك گفت: بسیار مى شد رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
مى شدم را ملاقات مى كردم و مى دیدم حسن و حسینعلیهاالسلام
بر روى سینه ایشان نشسته اند و آن حضرت مى فرماید: اینها دو ریحانه من از این امتند.
۶. انس بن مالك مى گوید: از رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
سؤال شد محبوبترین اهل بیت تو كیست؟ فرمود: حسن و حسینعلیهاالسلام
. هر كس حسن و حسینعلیهاالسلام
را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس آنها را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.
۷. اسامة بن زید گوید: پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآلهوسلم
درباره حسن و حسینعلیهاالسلام
فرمود: این دو تا پسران من و پسران دخترم هستند، خدایا من این دو تا را دوست مى دارم تو هم دوست بدار آنها را و كسانى را كه آنها را دوست مى دارند.
۸. سلمان فارسى گفت: رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
درباره حسن و حسینعلیهاالسلام
مى فرمود: هر كس این دو تا را دوست بدارد، من هم او را دوست مى دارم و هر كس را من دوست داشته باشم، خداوند نیز او را دوست مى دارد، و هر كسى را كه خدا دوست بدارد، داخل بهشت مى كند.
و هر كس این دو تا را دشمن بدارد، من او را دشمن مى دارم و هر كسى را كه من دشمن داشته باشم، خدا هم او را دشمن مى دارد و كسى را كه خدا دشمن بدارد، او را داخل جهنم مى كند و براى او عذاب آماده است.
۹. حاكم به سند خود از سلمان روایت كرده است كه گفت: از رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
شنیدم كه مى فرماید:
حسن و حسینعلیهاالسلام
دو پسر منند هر كس آنها را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد، خدا او را دوست مى دارد و هر كسى كه خدا او را دوست بدارد، داخل بهشت مى كند و هر كس حسن و حسین را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد، خدا او را دشمن مى دارد، و هر كسى را خدا دشمن بدارد، او را داخل آتش مى كند. (حاكم مى گوید: این حدیث طبق شرط بخارى و مسلم صحیح است)
۱۰. انس بن مالك گفت: حسن و حسینعلیهاالسلام
شبیه ترین مردم به رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
بودند. و به این مضمون روایات متعددى وارد شده است.
۱۱. ابوسعید خدرى گفت: رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
فرمود: حسن و حسینعلیهاالسلام
آقایان جوانان بهشت هستند.
۱۲. ابن ماجه در صحیح خود در باب فضائل اصحاب رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
به سند خود روایت كرد از ابن عمر كه گفت: رسول خدا فرمود: حسن و حسینعلیهاالسلام
سرور جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان بهتر از آنهاست.
۱۳. زر بن حبیش از حذیفه روایت كرده كه گفت: در سیماى رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
آثار سرور و خوشحالى دیدیم عرض كردیم اى رسول خدا! در سیماى تو امروز آثار خوشحالى مى بینیم؟ فرمود: چرا خوشحال نباشم كه امروز جبرئیل بر من نازل شد، و مژده داد كه حسن و حسینعلیهاالسلام
سید جوانان اهل بهشتند و پدرشان از آنها أفضل وبرتر است.
۱۴. ابن عباس از پیامبر بزرگوار اسلامصلىاللهعلیهوآلهوسلم
روایت كرده است: حسن و حسینعلیهاالسلام
سید جوانان اهل بهشتند و هر كس این دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس اینها را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.
۱۵. عقبة بن عامر گفت: رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
فرمود: هنگامى كه اهل بهشت در بهشت استقرار یافتند، بهشت مى گوید: خدایا آیا به من وعده نفرموده بودى كه مرا به دو ركن از ركنهایت زینت بخشى؟ خداوند مى فرماید: آیا تو را با حسن و حسینعلیهاالسلام
زینت ندادم؟ رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
فرمود: آن وقت بهشت به خود مى بالد مانند بالیدن عروس.
۱۶. ابن عباس گفت: روزى با رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
بودیم كه فاطمهعلیهالسلام
در حالى كه گریه مى كرد، به رسول خدا وارد شد رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
فرمود: پدرت به قربانت چرا گریه مى كنى؟ عرض كرد: حسن و حسینعلیهماالسلام
از خانه بیرون رفته اند و نمى دانم شب را كجا به سر مى برند.
فرمود: گریه منما: خدایا آن دو را حفظ مى كند، چیزى نگذشت كه جبرئیل نازل شد و گفت: اى محمد غم مخور آنان در باغ بنى نجار هستند، رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
با اصحابش به باغ بنى نجار آمدند دیدند كه حسنینعلیهاالسلام
دست به گردن هم خوابیده اند.
رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
بى اختیار خود را به روى آن دو انداخت، شروع به بوسیدن آنان كرد تا بیدار شدند، حسنعلیهالسلام
را به شانه راست و حسینعلیهالسلام
را به شانه چپ خود، سوار كرد و به راه افتاد.
ابوبكر گفت: اى رسول خدا یكى از آن دو را به من بده، رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
فرمود: «نعم المطى مطیهما ونعم الراكبان هما وأبوهما خیر منهما حتى أتى المسجد
». چه خوب شترى است مركب آنان و چه سواره هاى خوبى هستند آن دو، و پدرشان از آن دو بهتر است تا به مسجد رسیدند.
رسول خدا همچنان ایستاده بود و بچه ها هنوز روى شانه هایش بودند، خطاب به مسلمانان فرمودند: مردم مى خواهید شما را به بهترین افراد بشر از نظر جد وجده راهنمائى كنم؟ همه گفتند: بلى اى رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
فرمود: حسن و حسینعلیهاالسلام
كه جدشان رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
خاتم پیامبران است وجده شان خدیجه دختر خویلد كه سیده زنان اهل بهشت است.
آیا مى خواهید شما را به بهترین افراد بشر از نظر عمو و عمه راهنمائى كنم؟ گفتند: بلى اى رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
فرمود: حسنینعلیهاالسلام
چون عمویشان جعفر و عمه شان ام هانى است.
اى مردم! مى خواهید شما را به بهترین افراد بشر از نظر خاله و دائى راهنمائى كنم؟ همه گفتند: بلى. فرمود: باز هم حسن و حسینعلیهاالسلام
چون دائى آنان قاسم پسر رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
و خاله شان زینب دختر رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
است آنگاه فرمود: خدا مى داند كه حسن و حسینعلیهاالسلام
و عموها و عمه ها و دوستانشان در بهشت و دشمنانشان در آتشند.