مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)0%

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام) نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
گروه: امام حسن مجتبی علیه السلام

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)

نویسنده: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى
ناشرین: 14 نور پاک
گروه:

مشاهدات: 9505
دانلود: 2668

توضیحات:

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9505 / دانلود: 2668
اندازه اندازه اندازه
مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)

نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
فارسی

۲. در عهد علوى علیه‌السلام

امام حسن مجتبى مدت ۳۷ سال تمام با پدر بزرگوارش علىعلیه‌السلام زندگى كرده است این دوره از زندگى آن عزیز، همراه با تنشها و اضطرابات و حوادث بس بزرگ در صدر اسلام بوده است.

در سنین هفت و هشت سالگى با چشم خود غصب شدن حقوق اهل بیتعلیه‌السلام را مشاهده مى نماید كه چگونه مادرش حضرت زهراعلیه‌السلام در ارتباط با مغصوب شدن فدك، تلاش و كوشش دارد و از سوى دیگر حق ولایت و سرپرستى امت اسلامى كه بنا به تصریح پیامبر بزرگوار اسلام در غدیر، و دیگر مناسبتها، بر عهده پدر عالیقدرش قرار داشت و این حق مسلم با ترفندهاى سیاسى و نقشه هاى از پیش طرح شده از دست صاحبش بیرون آورده مى شود و در اختیار دیگران قرار مى گیرد.

در این مدت، رحلت مادر و دفن غمبار او این كودك را در غم تنهایى فرو مى برد آنگاه دوران معاویه و حمایت گران سیاست باز او پیش مى آید با اینكه پدر ارجمندش با اجماع و اتفاق مسلمین و اصحاب حل و عقد به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در آمده است در عین حال شیطنت و فریبكارى و خرید آراء مردم، بخش اعظمى از مناطق معموره مسلمانان را در اختیار مى گیرد و در شام و شامات ادعاى خلافت مى نماید و این ادعاى ناحق منجر به جنگ هاى جمل، نهروان وصفین مى گردد كه بخش اعظم حیات سیاسى و اجتماعى امام را به خود مشغول مى دارد و در پایان، آن اتفاق نارواى سیاسى رخ مى دهد كه نمى بایست صورت پذیرد و آن تعیین حكمیت نوظهور از دو طرف متخاصم بود كه بالأخره كارها به نفع معاویه و به ضرر عراقیان، تمام مى گردد.

در نهج البلاغه مستندترین منبع موجود از عهد علوى، چند بار نام امام حسن مجتبىعلیه‌السلام آمده است كه موقعیت او را به خوبى نشان مى دهد. یك بار در خطبه ۲۰۷ درمورد امام حسن مجتبىعلیه‌السلام از لسان پدر مهربان و مشفق چنین مى خوانیم:

۱. «امْلِكُوا عنِّی هذَا الْغُلاَمَ لاَ یَهُدَّنِی، فَإِنَّنِی أَنْفَسُ بِهذَیْنِ ـ یَعْنِی الحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ عَلَیْهِمَا السَّلامُ ـ عَلَى الْمَوْتِ، لِئَلاَّ یَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم . از سوى من از این دو نوجوان مواظبت كنید و به همراه آمدن آنان، با من جلوگیرى كنید (تا وارد معركه قتال نگردند) و من نگرانم از اینكه این دو را مرگ فرا گیرد و با كشته شدن آنان، نسل رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم منقطع و بریده گردد.»

سید رضى گوید: جمله املكو عنى هذا الغلام از برترین و بهترین سخنان مى باشد. این سخن مولى مى رساند كه امام حسن و حسین در جنگ صفین حضور مؤثرى داشته اند و خود را به قلب سپاه معاویه مى زدند به حدى كه امامعلیه‌السلام توصیه مى دارد آن دو را مراقب باشند و نگذارند بیش از حد خود را وارد صحنه سازند، تا نسل رسالت حفظ گردد.

۲. بار دیگر در خطبه ۳۱ نهج البلاغه، امام حسن مجتبى را با دلسوزى كامل مورد عنایت و وصیت خود قرار مى دهد و در خطبه مفصلى او را طرف خطاب سفارشهاى ارزنده و سازنده خویش قرار مى دهد فرازهایى از آن خطبه چنین است:

«‏مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ... ‏إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یُدْرَكُ، و الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً. فَإِنِّی أُوصِیكَ بِتَقْوَى اللهِ ـ أَیْ بُنیَّ ـ ‏وَلُزُومِ أَمْرِهِ، وَعِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ، وَالاْعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ... ‏أَیْ بُنَیَّ، إِنِّی وَإِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِی، فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ، وَفَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَسِرْتُ فِي آثَارِهِمْ، حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ ....»(۲۰)

«از پدرى كه در آستانه فنا وزوال قرار گرفته است و چیرگى طبیعت را پذیرا است. زندگى را پشت سر نهاده است، به گردش روزگار گردن نهاده است، نكوهنده این جهان است به فرزندى كه آرزومند چیزى است كه آن را درنمى یابد و رونده راهى است كه سر از جهان نیستى درآورد...»

پسرم، تو را به تقواى الهى توصیه مى كنم، به ملازمت امر پروردگار مى خوانم و به چنگ زدن به ریسمان الهى فرا مى خوانم. پسرم! من هر چند در بین گذشتگان نزیسته ام ولى در اعمال و كردار آنان تأمل كرده ام و در اخبار آنان سیر نموده ام و در آثار بجا مانده از آنان سیر و سیاحت كرده ام اكنون همانند آنم كه یكى از آنان مى باشم در پایان خطبه او را دعا مى كند و خیر دنیا و آخرت را بر او مى طلبد.

بار سوم در نهج البلاغه در خطبه ۲۴ در مقام وصیت به امام حسن مجتبىعلیه‌السلام مى فرماید: حسن بن على مال مرا عهده دار شود خود از آن مصرف كند و به دیگرى هم ببخشد آن سان كه روا بود و شایسته اگر براى حسن، حادثه اى پیش آید و حسین زنده باشد او بدین كار بپردازد و وصیت را انجام دهد چنان كه باید و شاید.

دو پسر فاطمه - حسن و حسین - را از صدقه على همان است كه از آن دیگر پسران است من انجام این كار را به عهده ء پسران فاطمه مى گذارم تا خشنودى خدا را بدست آورده باشم و به رسول او نزدیكى جویم و پاس حرمت او و خویشاوندى او را داشته باشم.(۲۱)

بار چهارم در نهج البلاغه در خطبه ۷۳ حسن و حسین را در مقام شفاعت مروان بن حكم مى بینیم وعلىعلیه‌السلام بنابر خواست آنان، مروان را رها مى سازد سپس اظهار مى دارند اجازه ء مى فرمائید كه او با شما بیعت نماید؟

امامعلیه‌السلام در پاسخ مى فرماید: مگر او یك بار پس از كشته شدن عثمان با من بیعت نكرد؟ مرا به بیعت چنین فرد پیمان شكنى نیازى نیست كه با دستى همچون دستان جهود مكار بیعت كند ولى در نهان آن را بشكند و كنار بگذارد!(۲۲)

بار پنجم در مقام عتاب به ابن عباس كه گویا بخشى از بیت المال را مورد تصرف خویش قرار داده است در خطبه ۴۱ چنین مى خوانیم: به خدا اگر حسن و حسین هم چنان مى كردند كه تو كردى از من روى خوشى نمى دیدند و به آرزویى نمى رسیدند تا آنكه حق را از آنان بستانم و خسارتى را كه در اثر ستم آنان، پدیدار گشته است نابود گردانم.(۲۳)

بار ششم در سخنان برگزیده اش كلام ۳۸ فرزندش امام مجتبى را به چهار چیز توصیه مى نماید. جائى كه مى فرماید: بالاترین ثروت عقل است، بزرگترین فقر، احمقى و نادانى است گرامى ترین حسب، حسن خلق و خوش رفتارى و وحشتناك ترین وحشتها، عجب و خود بزرگ بینى است.(۲۴)

و بار هفتم در نهج البلاغه در كلام ۴۱۶ به فرزندش توصیه هایى دارد كه عموما در مسیر هدایت مى باشد. بار هشتم و آخرین بار پس از ضربت خوردنش، هر دو برادر حسن و حسین را مورد توصیه و سفارش قرار مى دهد جائى كه در نامه ۴۷ مى فرماید: «أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللهِ، وَأنْ لاَ تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَإِنْ بَغَتْكُمَا ...» شما را سفارش مى كنم به پروا داشتن از خدا و این كه دنیا را طلب نكنید هر چند دنیا پى شما آید.

آنگاه در ارتباط با انتقام و قصاص، یا عفو و گذشت در مورد ابن ملجم به آنان سفارشى مى نماید. اینها مجموع حیات معمول و معقول امام حسن مجتبىعلیه‌السلام ، در عهد علوى مى باشد كه با مستندات توأم بود.

۳. در عهد تاریك أموى

امام حسن مجتبىعلیه‌السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش فقط شش ماه و چند روز در مسند حكومت و قدرت بودند روزهایى كه سراسر اضطراب بود و تنش، نافرمانى بود و مخالفت و ناجوانمردى بود و پیمان شكنى و فرار اصحاب و یاران و دیگر هیچ.

امام حسن مجتبىعلیه‌السلام با كوله بارى از گذشته ها و با كینه هایى از دور و نزدیك از عهد بدر واحد و حنین و از دوران جمل و صفین و عهد علوى با رقیب سخت حیله گر و فریبكارى مانند معاویه رو به رو شده بود فردى كه در زندگى تنها به دنیا و عیش و نوش آن فكر مى كرد و تنها به شیوه هاى به دست آوردن آن، دیگر معاد و رستاخیز و خدا در نظرش امور موهومى بودند، او با بذل و بخشش فراوان موجودى بیت المال، آراء دیگران را مى خرید و به نفع حكومت خویش، بهره مى جست او به خاطر ادعاى خلافت و حكومت اسلام را داشت و احیانا دم از قرآن و پیامبر مى زد اما در باطن در مرحله عمل بسیار ضعیف و ناتوان بلكه منكر آنها بود ولى در امور سیاست وسیاست بازى فردى فریبكار و سالوسى بود به خصوص آنگاه كه از رأى مشاور ویژه ء خود عمروعاص هم كمك مى گرفت این دو نفر آتش افروز معركه هاى صدر اسلام بودند و چه جنایاتى كه مرتكب نشدند و چه آثار جنایت بارى كه در تاریخ اسلام از خود به بدعت نگذاشته اند كه در جایگاه خاص خود خواهد آمد.

مهم ترین مسألة در زندگى امام حسن مجتبىعلیه‌السلام در دوران أموى دو موضوع حساس و دو مورد اخلاقى ضربه زننده و شكننده اى بود كه دائم از سوى حكومت معاویه، مورد تبلیغ و ترویج قرار مى گرفت.

۱- صلح با معاویه،

۲- ازدواجهاى مكرر امامعلیه‌السلام .

نخستین مورد كه صلح با معاویه باشد از دو طرف آماج فشارها بود یكى از ناحیه طرفدارانش كه چرا تن به چنین امرى داده است در صورتى كه اكثر فرماندهان در غیاب او خود را به معاویه فروخته بودند و جز تعداد بس اندكى از مؤمنان و معتقدان واقعى، وفادار نمانده بودند و از از سوى دیگر از ناحیه دشمن مكار مورد تهدید و فشار بود كه مى خواست حاكمیت دنیاى اسلام آن روز را در قبضه داشته باشد و امام حسنعلیه‌السلام براى حفظ جان آن اقلیت معتقد و مؤمن، چاره اى جز سازش ظاهرى با معاویه نداشت آن هم با آن شرایط و خصوصیاتى كه اگر مورد عمل قرار مى گرفت قطعا نتیجه اش خیلى بهتر و مفیدتر از جنگ وخونریزى و ادامه حكومت با اقلیت ضعیفى بود كه همگى در معرض فنا و نابودى بودند.

نكته اى كه در مورد صلح امام حسنعلیه‌السلام قابل ذكر است اینست كه اركان سپاه او از همان دوران صفین و از برنامه حكمیت، درهم شكسته بود اتفاق نظر و وحدت كلمه در بین آنان وجود نداشت.

أمیر المؤمنینعلیه‌السلام آن قدر از دست آنان در شكنجه روحى و ناراحتى بر سر مى برد كه نهج البلاغه اثر ماندگار علىعلیه‌السلام را مى توان غمنامه یا درد دل نامه و زجر نامه روحى مولى نامگذارى نمود گاهى مى فرماید: «لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاعُ » كسى كه مورد اطاعت نباشد، رأیى ندارد.

گاهى علىعلیه‌السلام حاضر است ده نفر از هواداران خود را با یك نفر از سپاه معاویه معاوضه كند، گاهى درد دل خود را از دست همین سربازان و فرماندهان چموش و سهل انگار، به چاه ها و بیابان ها مى برد و بارها و بارها آرزوى مرگ و از دست این افراد سست عنصر را دارد به حدى كه تقریبا ثلث محتویات نهج البلاغه اعم از خطبه ها، مكاتبات، و كلمات قصار و سخنان بلند و كوتاه امامعلیه‌السلام در مورد شكایت از دست زیردستان و سپاه خویش مى باشد و گاهى فرهیختگان و فرزانگانى هم مانند، ابن عباس (یا انشاء الله) عبیدالله بن عباس گرفتار هوس دنیا وغارت و یغماگرى بیت المال مى گردند كه آنگاه است كه اسف على و درد و ناله اش، زمین و زمان را مى سوزاند و كسى را یاراى تحمل سوز دل و جراحت قلب غمگین و درد آلود على را نیست!

هر چند تعداد محدودى هم امثال مالك اشتر، عمار یاسر، صعصعة بن صوحان، خباب بن أرت وقیس بن سعد هم وجود داشتند ولى به یقین با یك گل بهار نمى شود در بهار باید همه جا گل باشد و گلستان، ولى سپاه شام، قطعا این گونه نبود كه سپاه كوفه وعراف بودند.

در چنین شرایطى امام حسن مجتبىعلیه‌السلام كه وارث چنین عناصر كم كفایت چه مى توانست انجام دهد؟

جایى كه برخى از سپاهیان او توطئه داشتند كه خود امام را به معاویه تسلیم كنند، و برخى از آنان به مقر فرماندهى یورش مى كردند و خود امام را مورد حمله قرار مى دادند آنچنان كه در ساباط رخ داد و تعداد كثیرى از سوى ستون پنجم پنهانى از معاویه پول دریافت نموده، و در جمع سپاه امام حسن مجتبىعلیه‌السلام به نفع دشمن، فعالیت داشتند.

آرى امام حسنعلیه‌السلام هرگز صلح نمى نمود این شرایط و مقتضیات زمان و مكان بود كه صلح را بر او تحمیل نمود و شوكران تلخ را نوشانید واو بالأجبار كنار آمدن با معاویه را پذیرفت و از جنگ دست برداشت.

گفتارى از آل یاسین وى در متن كتاب خلاصه اى از عوامل صلح و خلاصه ى جالبى را به عنوان ختم بحث خود دارد جائى كه مى گوید: گناه یك رهبر چیست اگر مردمش فاسد و سپاهیانش خائن و اجتماعش فاقد وجدان اجتماعى باشد؟ بدین ترتیب راز صلح یا ترك جنگ امام حسنعلیه‌السلام روشن مى گردد. و ما در بخش مستقلى به تفصیل به این موضوع خواهیم پرداخت.

فریادرس محرومان

پیشواى دوم نه تنها از نظر علم و تقوى و زهد و پارسایى مقام برجسته و والایى داشت بلكه از نظر بذل و بخشش و دستگیرى از مستمندان اجتماع، در حد توانایى یكتاى عصر خود بود و وجود گرامى او آرام بخش دلهاى دردمند و امیدوار، و پناهگاه مستمندان و تهى دستان و درماندگان جامعه بود هیچ نیازمندى از محضر او دست خالى بر نمى گشت و هیچ دل آزرده اى بدون دارو و مرهم از پیشگاه او مأیوس و نومید باز نمى گشت.

او عادت داشت قبل از آنكه نیازمندى، شرح حال خود را بازگو نماید و رنج مذلت و سوال را بر خود هموار سازد، نیاز او را بر طرف كند و معمولا بخشش هاى امام به نحوى بود كه نیاز مستمند را به یكباره، بر طرف مى ساخت تا دیگر بار دست نیاز به این سو و آن سو دراز نكند.

سیوطى یكى از دانشمندان اهل سنت در تاریخ خود مى نویسد: حسن بن علىعلیه‌السلام داراى امتیازات اخلاقى و فضایل انسانى متعددى بود او شخص متین ووقور و سخى بود از این رو مورد ستایش و احترام قاطبه ى مردم قرار داشت.(۲۵)

او سرور جوانان بهشتى و یكى از چهار نفرى است كه رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم با آنان به مباهله ى نصاراى نجران حاضر شد و یكى از دوازده نفرى است كه خدا فرمانبرى آنان را بر بندگانش واجب و فرض ساخته است و در قرآن مجید، پاك و منزه از هر پلیدى معرفى شده و خداوند دوستى آنان را پاداش رسالت دانسته است.

( إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا ) . افتخارات و مكارم اخلاقى و فضائل معنوى او به قدرى است كه یاد كردن تمام آنها به طول مى انجامد و تازه پس از بیان به پایان نمى رسد چه بهتر در فصل جداگانه اى مورد عنایت و بررسى واقع گردد.

بخش دوم: فضائل اخلاقى و مناقب وجودى امامعلیه‌السلام

فضائل اختصاصى

امام حسن مجتبىعلیه‌السلام سبط اكبر و ریحانه رسول اللهصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم واجد شایسته ترین خصوصیات اخلاقى و معنوى مى باشد او عابدترین، زاهدترین و بهترین مردم عصر خویش بود روایت نموده اند هنگامى كه او خود را براى نماز آماده مى ساخت رنگش متغیر مى گشت و تمام اعضا و جوارحش از عظمت خدا به لرزه درمى آمد.

مى فرمود زیبنده است فردى كه در برابر آفریدگار عرش قرار مى گیرد اعضایش مرتعش گردد هنگامى كه به درب مسجد مى رسید سرش را بالا مى گرفت و مى گفت: خدایا مهمانت در مقابل درگاهت ایستاده است اى احسان كننده! بنده خطاكار تو پس از عمل ناروا و ناشایست به سوى تو روى آورده است پس قبایح او را با زیباترین چیزى كه پیش توست بگذر اى خداى بخشنده و كریم!(۲۶)

هنگامى كه به سفر حج مى رفتند به صورت پیاده ره مى سپردند و گهگاهى هنگامى كه به یاد مرگ مى افتادند، گریه مى كردند و هنگامى كه قبر و تاریكى آن را به یاد مى آوردند مى گریستند و آنگاه كه به یاد رستاخیز و برخاستن از قبر یا عبور از پل صراط و نشان دادن نامه اعمال مى افتادند با صداى بلند فریاد مى كشیدند و به حال غش مى افتادند.

تقسیم مال روایت شده است امام حسن مجتبىعلیه‌السلام سه بار اموال خود را در راه خدا با فقراء و مستمندان تقسیم نمود.(۲۷)

او هر وقت در قرآن مجید به خطابی ا ا ی ها الذ ی ن آمنوا مى رسیدند مى گفتند: «لبیك اللهم لبیك ». او در تمام احوال ذاكر خداى متعال بودند. او راست لهجه ترین و فصیح ترین مردم از نظر نطق و گفتار بود.(۲۸)

اگر نیازمندى كمكت مى كنیم

بسیار مشهور است كه مردى شامى در اثر تلقینات و تبلیغات معاویه و همشهریان فریب خورده اش، وقتى وارد مدینه شد و چشمش به امام حسن مجتبىعلیه‌السلام افتاد شروع به بدگویى و اظهار بى ادبى نمود امامعلیه‌السلام با اینكه در شهر خود قدرت انتقام را داشت در عین حال با زبان نرم و ملایم فرمودند اى مرد شامى! معلوم است شما مسافر هستید شاید خسته باشید، و نیاز به استراحت داشته باشید، اگر مى خواهید استراحت كنید محل خواب را برایت فراهم مى كنیم و اگر نیاز مالى دارید، كمكتان مى كنیم وقتى مرد شامى این محبت را از امام مشاهده نمود بى اختیار اعتراف كردند: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ »، پروردگار آگاه است كه رسالت و امامت را در چه جایگاهى قرار دهد؟

جود و كرم

جود و كرم در این خاندان، یك امر فطرى و جبلى است زندگى این دودمان بر اصل جود و بخشش نهاده شده است آنچنان كه در زندگى دیگر پیشوایان معصومعلیه‌السلام گذشته است این بزرگان به مال و منال دنیوى، با آن نگرش نگاه مى كنند كه به وسیله ى آن، بتوانند خشنودى پروردگار را جلب كنند و این خشنودى به هر طریق و با هر نوع جود و بخششى كه به دست آمده باشد، مقدار مال، و كم و كیف آن چندان مطرح نیست از اینرو در زندگى هر كدام از پیشوایانعلیه‌السلام بذل و بخشش فراوانى وارد شده است به عنوان نمونه آمده است كه یك بار امام حسنعلیه‌السلام كل مال و دارائى خود را با فقراء تقسیم مى كرد و بار دیگر ده هزار درهم به فقیرى كه از خداوند متعال این مبلغ را درخواست داشت، عطا نمود(۲۹) بار دیگر موجودى نقدینگى منزل را كه همان ۵۰ درهم را تشكیل مى داد به سائلى عطا مى كند(۳۰)

و دیگر بار پیر زنى در سفر، بزغاله اى را به امام حسن و حسین وعبد الله بن جعفر اهدا كرد و این پیرزن در سفرى كه به مدینه انجام مى داد با امام حسنعلیه‌السلام آشنائى مى دهد آنگاه امام تعداد چندین رأس گوسفند (در برابر آن بره یا بزغاله اى كه ایشان احسان كرده بود مجموع ثروت او همین بود) به او عطا مى كند، سپس به سراغ عبد الله بن جعفرعلیه‌السلام فرستاده مى شود او نیز پس از اطلاع از عطایاى حسنینعلیه‌السلام ۱۰۰ نفر شتر به او عطا مى كند امام پس از این همه عطایا و بخشش باز مى فرماید ما هنوز یك دهم از عطا و بخشش پیرزن را انجام نداده ایم چون او تمام دارائى خانه و كاشانه اش را به ما تقدیم نمود. پیرزن پس از این عطایا خوشحال به سرزمین خود بازگشت.(۳۱)

او اغلب اوقات به این شعر تمثل مى جست:

یا اهل لذات دنیا، لابقألها

إن اغترارا بظل زائل

احمق اى صاحبان لذات و عیش و نوش دنیا! بدانید كه لذات آن بقاء و دوامى ندارد فریفته شدن به سایه زایل شونده، از حماقت و نادانى است.

امام حسنعلیه‌السلام خود درباره جود و بخشش مى فرماید: احسان و بخشش پیش از سوال از بزرگترین سیادت و آقایى مى باشد و در مورد بخل و امساك مى فرماید: بخل آنست كه فرد پندارد آنچه را كه انفاق مى كند، تباه ساخته است، و آنچه را كه نگه مى دارد شرف و عزت است.(۳۲)

از عبد الرحمن بن جبیر روایت شده است كه به حسن بن علىعلیه‌السلام عرض كردم مردم مى گویند كه شما طالب خلافت هستید؟ در پاسخ فرمودند: سران عرب در اختیارم بودند، آنان محاربه مى نمودند با كسانى كه من محاربه داشتم و مسالمت داشتند با كسانى كه من مسالمت داشتم، همه آن ها را به خاطر رضا و خشنودى خدا وحفظ خون أمت محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، رها ساختم.(۳۳)

در موقع صلح با معاویه در محل نخیله جمله بس بلندى دارد - هنگامى كه معاویه درخواست نمود كه سخنانى در مورد این قرار داد ایراد فرماید - امامعلیه‌السلام برخاستند پس از حمد و ثناى الهى این جمله را اداء نمودند: زیرك ترین زیركان، صاحبان تقوى مى باشند و احمق ترین احمقان، افراد فاجر و فاسق مى باشند(۳۴) ، من در این مورد كه با معاویه اختلاف داشتم اگر حق شخصى ام بود او اولى تر از من مى باشد و اگر حق شخصى من بود پس به خاطر اصلاح حال امت وحفظ و نگهدارى خونهاى آنان، رها نمودم.(۳۵)

اعترافات مخالفان

۱.گفتار ابوبكر : عقبة بن حارث گفت: ابوبكر نماز را خواند سپس از مسجد خارج شد و امام حسن را دید كه با كودكان بازى مى كند او را گرفت و روى شانه خود قرار داده و گفت: پدرم فداى كسى باد! كه شبیه پیامبر است.(۳۶)

۲.انس بن مالك : بخارى در صحیح خود در باب مناقب الحسن والحسینعلیه‌السلام ، به سند خود از انس روایت كرده كه گفت: هیچ كس شباهتش بیشتر از حسن بن على به رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نبود.(۳۷)

زبیر گفت: رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حسنعلیه‌السلام را مى بوسید و او را به سینه خود مى فشرد و مى بوئید در خدمتش مردى از انصار بود كه از عمل پیامبر تعجب كرد و گفت: من پسرى دارم كه به حد بلوغ رسیده است و من تاكنون او را نبوسیده ام. پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: این كه خداوند رحمت وعاطفه را از دل تو برگرفته، من چه گناهى دارم؟.(۳۸)

مساور مولى بن سعد بن بكر گفت: روزى كه امام حسن مجتبىعلیه‌السلام فوت كرد، ابوهریره را دیدم در مسجد ایستاده و در حالى كه به شدت مى گریست با صداى بلند فریاد مى زدند كه اى مردم! امروز محبوب رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از دنیا رفت.

زهیر بن اقمر گفت: حسن بن علىعلیه‌السلام بعد از شهادت علىعلیه‌السلام مشغول ایراد خطابه اى بود كه مردى بلند قامت از قبیله ازد برخاست وگفت: رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را دیدم این آقا را به دوش خود سوار كرده ومى فرمایند: كسى كه مرا دوست مى دارد، باید حسنعلیه‌السلام را دوست بدارد، این پیام را حاضر به غائب برساند. اگر دستور پیامبر نبود، من این حدیث را به شما نمى گفتم.

عایشه گفت: پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حسنعلیه‌السلام را مى گرفت وبه سینه اش مى چسباند سپس مى فرمود: خدایا این پسر من است ومن او را دوست مى دارم وتو هم او را و كسانى را كه او را دوست مى دارد، دوست بدار.

ابن عباس گوید: من به هیچ چیز به غیر از این كه در جوانى با پاى پیاده به حج نرفتم افسوس نخوردم در حالى كه حسن بن على ۲۵ بار با پاى پیاده به حج رفت.

در وضعى كه مركبها در جلو او كشیده مى شد وسه بار همه اموالش را بین خود وفقرا تقسیم كرد به طورى كه یك لنگه را مى داد ولنگه دیگر را نگه مى داشت.

۳.مروان بن حكم : جویریه گفت: چون امام حسنعلیه‌السلام فوت كرد مروان در تشییع جنازه ء او شركت كرده ومى گریست.

امام حسینعلیه‌السلام فرمود: آیا براى او گریه مى كنى مگر تو نبودى كه او را پر از خون نمودى، ومدام جرعه هاى غیظ را به او خورانیدى. مروان در حالیكه اشاره به كوه مى كرد، گفت: من این كار را با كسى كردم كه حلم وبردبارى او، هموزن ومعادل این كوه بود.(۳۹)

۴.ابن روزبهان اصفهانى علیه‌السلام : مى گوید: بار خدایا صلوات وسلام بفرست بر امام دوم، صاحب آیاتى از قرآن كه در فضیلت او نازل شده، كاشف اسرار حقائق ومعانى، رباینده گوى سبقت در فضائل وكمالات. او است كه پیامبر درباره او فرمود: او چه نیكو سوار شونده است.

كنیه آن حضرت ابومحمد است واز جمله القابش یكى سید است ویكى رضا به واسطه آن كه كمال رضا وتواضع، او را حاصل بوده ودیگر سبط زیرا كه آن حضرت سبط حضرت پیغمبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بوده ویكى دیگر زكى به واسطه كمال پاكى وطهارتى كه آن حضرت داشته است. آن حضرت به زهر شهید شد ودر بقیع دفن گردید. «اللهم وصل على سیدنا محمد وآله سیما الإمام المجتبى الحسن الرضا و سلم تسلیما ».(۴۰)

۵. حافظ حسین كربلائى تبریزى (م ۹۹۴ ه‍): صاحب كتاب روضات الجنان درباره امام حسن مجتبىعلیه‌السلام مى نویسد: وى سبط اول رسول خداست و امام دوم از ائمه هدى است شبیه ترین خلق به سید انبیا بود. ولادت خجسته اش در مدینه طیبه در شب پانزدهم رمضان سنه ثلاث هجرى رخ داده است.

در كتاب كشف المحجوب مذكور است كه شیخ حسن بصرى به حضرت امام حسن مجتبىعلیه‌السلام در مورد جبر و قدر چیزى نوشت و سؤالى از آن حضرت نمود كه حق در این مسأله غامضه چیست؟ آن حضرت جواب او نوشت و آن سؤال و جواب این است:

سؤال : «بسم الله الرحمن الرح ی م. السلام عل ی ك ی ا ابن رسول الله، وقرة ع ی نه ورحمة الله و بركاته. اما بعد فانكم معاشر بنى هاشم كالفلك الجار ی ة فى اللجج ومصاب ی ح الدجى واعلام الهدى والائمة القادة الذ ی ن من تابعهم نجى، كسف ی نة نوح المشحونة التى ی ؤل ال ی ها المؤمنون و ی نجو ف ی ها المتمسكون. فما قولك ی ا ابن رسول الله عند ح ی رتنا فى القدر واختلافنا فى الاستطاعة علمنا بما تأكد رأ ی ك فانكم ذر ی ة بعضها من بعض، به علم الله علمتم وهو الشاهد عل ی كم وانتم شهداء الله على الناس

جواب مشحون به صواب آن حضرت: «بسم الله الرحمن الرحیم، امام بعد: «فقد انتهى الى كتابك عند حیرتك وحیرة من زعمت من امتنا. والذى علیه رأیى ان من لم یؤمن بالقدر خیره وشره فقد كفر، و من حمل المعاصى على الله فقد فجر، ان الله لایطاع بإكراه ولایعصى بغلبة ولایهمل العباد من الملكة، لكنه المالك لما ملكهم، والقادر على ما علیه قدرتهم

سلام و درود بر تو باد اى فرزند رسول خدا و اى نور چشم آن بزرگوار رحمت و بركات خدا شامل حال شما باد! شما گروه بنى هاشم همانند كشتى ها در دریاها و اقیانوس ها هستید شما چراغهاى روشنگر در تاریكی ها و ظلمات مى باشید شما پرچم هاى هدایت و پیشوایان راستین پیروان هستید افرادى كه از شما پیروى نماید نجات یافته اند همانند كشتى نوح كه مؤمنان به آن پناه مى برند و چنگ زنندگان به آن نجات مى یابند چه مى فرمائید در مورد قدر كه ما در حیرت به سر مى بریم و ما در مورد توان بشر و حدود آن اختلاف داریم؟

امامعلیه‌السلام در پاسخ كوتاهى جان كلام را فرمودند: نامه ى شما به من رسید تحیر شما را دریافتم رأى من آنست هر كس كه به اصل قضاء و قدر خواه خیر باشد یا شر ایمان نداشته باشد كفر ورزیده است كسى كه صدور تمام معاصى را به خدا نسبت فاجر و فاسق گردیده است.

خداوند با اكراه و اجبار مورد اطاعت قرار نمى گیرد( لَا إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ ) و با غلبه و پیروزى او مورد عصیان واقع نمى گردد او بندگان را مهمل و به خودشان وانداشته است او مالك تمام مملوكات بندگان مى باشد او توانا است بر تمام آنچه آنان توان و قدرت دارند.

۶.آیة الله كاشف الغطاء گوید: آیة الله شیخ محمد حسین كاشف الغطاء مرد علم و عمل صاحب الفردوس الأعلى و شخصیتى كه در عرصه هاى مختلف علمى و اجتماعى حضور مؤثر داشته است و در كنفرانس فلسطینى آن روز، پیشوا و امام جماعت تمام گروه هاى مختلف شیعه و سنى گردید در مقدمه كتاب حیاة الأمام الحسنعلیه‌السلام تألیف شیخ باقر قرشى گوید: الأمام السبط ابومحمد الزكى، نخستین سبط از اسباط یازده گانه از نسل محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم سید انبیاء و نسل على سید بشر نخستین فردى است كه نور نبوت و امامت، هر دو در او گرد آمده است پس او مجمع نورین و یكى از نیرین وملتقاى بحرین مرج البحرین یلتقیان یخرج منهما اللؤ والمرجان مى باشد.

علىعلیه‌السلام بحر نور امامت و فاطمه بحر نور نبوت و كرامت، از این دو دریاى پرگهر لولؤ اخضر و كبود خارج مى گردد لؤلؤ كبودى كه كبودى او همرنگ سم آسمان و مرجان قرمزى كه رنگ او با رنگ خونهاى جارى در زمین مى باشد.

حسن مجتبى نخستین پیشواى امین از صلب سید اوصیاء، فردى است كه حق را اظهار و باطل را نابود و خون مردم را با صلح خود تضمین و تأمین نمود. اگر در حركت صلح آمیز او بنگریم شرایط و ظروف آن را در نظر بگیریم خواهیم دید او با دشمن خود با سلم ومحاربه ننمود و پیروزى را با صلح و ترك جنگ به دست آورد و آتش جنگ را خاموش ساخت عار شناى آن را ظاهر ساخت و مصلحت همان بود كه جز با صلاح جنگ نكند نه با سلاح، با اعمال و كارهاى صلح آمیز دشمن را ذبح كند نه با قتال ونبال، آنچنان كه حركت و نهضت برادرش حسینعلیه‌السلام بر طاغوت زمان خود همان بود كه با او مقاتله، ومحاربه نماید خود و اصحاب خود را به كشتن دهد و اهل و عیال و امانت هاى رسالت را به اسارت بكشاند و همین امر در عالم سیاست و قوانین غلبه وكی است با قطع نظر از اوامر الهى و مشیت ازلى همان بود كه صورت پذیرفته است واجب متغین در شرایط امام حسنعلیه‌السلام و موقعیتى كه قرار داشت جز صلح با فرعون زمان چیز دیگرى نبود حقیقتى كه وجود دارد آن است اگر صلح امام حسنعلیه‌السلام و شهادت امام حسینعلیه‌السلام نبود براى اسلام، اسم و رسمى باقى نمى ماند و تمام تلاش ها و كوشش هاى مقام شامخ رسالتصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و آنچه از خیر، بركت هدایت و رحمت آورده بود تباه مى گردید چون ابوسفیان و بخل او معاویه و نسل او یزید تمام سعى و كوششان متمركز بود كه اسلام را به آن دوران جاهلیت برگردانند و همان عبادت لات، عزى وجبت را مرسوم سازند. شاید اشاره به همین جایى كه پیامبر خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مى فرماید:

حسن و حسین امام هستند خواه قیام ورزند یا قعود نمایند. شاید قصد دارد فرمود باشند حسن امام است در قعود خود، و حسین هم امام است در قیام و نهضت خود.(۴۱)