مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)0%

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام) نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
گروه: امام حسن مجتبی علیه السلام

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)

نویسنده: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى
ناشرین: 14 نور پاک
گروه:

مشاهدات: 9502
دانلود: 2668

توضیحات:

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9502 / دانلود: 2668
اندازه اندازه اندازه
مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)

مظلوم تاریخ (زندگی نامه امام حسن مجتبی علیه السلام)

نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
فارسی

رهنمودهاى امام مجتبىعلیه‌السلام

ابن صباغ مالكى در كتاب معروف خود (الفصول المهمه) یادآور مى شود كه برخى از رهنمودهاى امام مجتبىعلیه‌السلام عبارتند از:

۱. «لاَ أَدَبَ لِمَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ وَ لاَ مُرُوَّةَ لِمَنْ لاَ هِمَّةَ لَهُ وَ لاَ حَيَاءَ لِمَنْ لاَ دِينَ لَهُ وَ رَأْسُ اَلْعَقْلِ مُعَاشَرَةُ اَلنَّاسِ بِالْجَمِيلِ وَ بِالْعَقْلِ تُدْرَكُ اَلدَّارَانِ جَمِيعاً وَ مَنْ حُرِمَ مِنَ اَلْعَقْلِ حُرِمَهُمَا جَمِيعاً

فردى كه ادب ندارد در واقع عقل ندارد فردى كه همت ندارد در حقیقت مروت ندارد، فردى كه حیا ندارد در حقیقت دین ندارد، بالاترین عقل، معاشرت صحیح با مردم است زندگى هر دو جهان با عقل به دست مى آید فردى كه عقل را از دست داده است از هر دو زندگى دنیا و آخرت محروم است.

۲. «سئل عن الصمت فقال: هو ستر للغى، وزین للعرض، وفاعله فى راحة وجلیسه فى أمن

از فواید سكوت پرسش نمودند: در پاسخ فرمودند سكوت پوشاننده ء لغزش، زینت عرض و ناموس، عامل راحتى انجام دهنده، باعث آسایش هم نشین مى باشد.

۳. وقالعلیه‌السلام هلاك المرء فى ثلاث: «هَلاَكُ اَلنَّاسِ فِي ثَلاَثٍ اَلْكِبْرِ وَ اَلْحِرْصِ وَ اَلْحَسَدِ فَالْكِبْرُ هَلاَكُ اَلدِّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِيسُ وَ اَلْحِرْصُ عَدُوُّ اَلنَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ اَلْجَنَّةِ وَ اَلْحَسَدُ رَائِدُ اَلسُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ

فرمود: هلاكت فرد در سه چیز است: تكبر، حرص و جسد. تكبر عامل هلاكت دین و زوال آن در اثر آن ابلیس مورد لعن قرار گرفت، طمع و حرس دشمن شخص است بوسیله آن آدم از بهشت بیرون شد حسد رهبر سوء مى باشد به علت آن قابیل برادرش هابیل را كشت.(۱۸۳)

۴. وقالعلیه‌السلام «لا تأتى رجلا الا ان ترجونوا له او تخاف یده او ترجو بركته او تصل رحما بینك وبینه

مواعظ پدر رفت و آمد با فردى یا به علت در نظر داشت احسان یا خوف از زیان یا امید بركت یا صله ى رحم بین زیارت كننده و زیارت شده مى باشد.

۵. وقالعلیه‌السلام «دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ لَمَّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ فَجَزِعْتُ لِذَلِكَ فَقَالَ لِي أَ تَجْزَعُ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ لَا أَجْزَعُ وَ أَنَا أَرَاكَ عَلَى حَالِكَ هَذِهِ فَقَالَ ع أَلَا أُعَلِّمُكَ خِصَالًا أَرْبَعَ إِنْ أَنْتَ حَفِظْتَهُنَّ نِلْتَ بِهِنَّ النَّجَاةَ وَ إِنْ أَنْتَ ضَيَّعْتَهُنَّ فَاتَكَ الدَّارَانِ يَا بُنَيَّ لَا غِنَى أَكْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لَا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَا عَيْشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ اعْلَمْ أَنَّ مُرُوَّةَ الْقَنَاعَةِ وَ الرِّضَا أَكْثَرُ مِنْ مُرُوَّةِ الْإِعْطَاءِ وَ تَمَامَ الصَّنِيعَةِ خَيْرٌ مِنِ ابْتِدَائِهَا

وارد محضر علىعلیه‌السلام شدم در حالى كه در وضعیت جان دادن بود آن دم كه ابن ملجم لعین او را مضروب ساخته بود اظهار بى تابى و ناراحتى نمودم فرمود: ناراحت مباش و اظهار بى تابى منما عرض كردم چگونه اظهار بى تابى نكنم در صورتى كه شما را در چنین حال مشاهده مى كنم؟

فرمود: پسرم! چهار نكته را از من به یاد داشته باش اگر آنها را داشته باشى همواره به نجات وفلاح مى رسى پسرم! ثروتى بالاتر از عقل نیست، فقرى بالاتر از جهل و نادانى وجود ندارد، وحشت و تنفرى بالاتر از عجب و خودستایى وجود ندارد. زندگى و عیشى بالاتر از حسن خلق نیست بدان مروت خشنودى و قناعت بالاتر از مروت بخشیدن مى باشد، پایان رساندن كار بهتر از آغاز و ابتداى آن مى باشد.

۶. «لما حضرت الحسن بن على بن ابیطالب الوفاة بكى، فقیل یابن رسول الله! تبكى و مكانك من رسول الله الذى أنت به، وقد قال رسول الله فیك ما قال، وقد حجبت عشرین حجة ماشیا وقد قاسمت ربك مالك ثلاث مرات حتى النعل والتفل قال انما ابكى لخصلتین: لهول المطلع وفراق الأحبة(۱۸۴)

جنادة بن ابى امیه مى گوید: بر آن حضرت وارد شدم در حالى كه در بستر بیمارى بودند، از ایشان خواستم مرا موعظه كند. فرمودند: آرى، براى سفر آخرت، آماده باش، و قبل از پایان زندگى خود، زاد و توشه ى این سفر را فراهم كن، و بدان كه تو در جستجوى دنیائى، و مرگ در جستجوى تو است.

هیچ گاه غم فردا را كه نیامده است، امروز مخور و بدان كه آنچه بیش از خوراك خود اندوخته اى، براى دیگران انباشته اى، و بدان كه در مورد روزیهاى حلال دنیا، حساب و در حرام آن عقاب است، در امور شیهه ناك، عتاب و سرزنش است، دنیا را همچون مردار، در ناچیزى و پستى، تصور كن. از آن به اندازه اى كه تو را كفایت كند بردار و اگر آن چه برگرفتى حلال بود، راه زهد را پیشه ى خود ساخته اى ولى اگر حرام بود، در آن گناهى نیست (چون به قدر ضرورت برداشتى).

پس تو مانند اینكه از مردارى برداشته اى و به حد ضرورت استفاده نموده اى، اگر سرزنش و عتاب داشته باشد، اندك است. و براى دنیاى خود آنچنان تلاش كن كه گوئى همیشه در آن زندگى خواهى كرد، و براى آخرت خود آنچنان عمل كن كه گوئى فردا مى میرى، و هرگاه خواستى بدون فامیل، عزیز باشى، و بدون پست و مقام عالى، هیبت و شكوه داشته باشى، از مذلت معصیت خدا، به سوى عزت او بیرون برو.

۶. وقالعلیه‌السلام : «مَنْ بَدَأَ بِالْكَلاَمِ قَبْلَ اَلسَّلاَمِ فَلاَ تُجِيبُوهُ

كسى كه بدون سلام، سخن آغاز نماید به او پاسخ ندهید.

۷. وقالعلیه‌السلام : «حُسْنُ السُّؤالِ، نصْفُ الْعلْمِ ».(۱۸۵)

پرسش نیكو، نیمى از علم و دانش مى باشد.(۱۸۶)

برخى دیگر از رهنمودها امام حسن مجتبىعلیه‌السلام

پس از متاركه ى جنگ ده سال تمام در مدینه اقامت داشتند و فراغت بال داشت این دوره كه دوران ارشادها است مراجعاتى داشت در این مدت نسبتا مناسب فعالیتها و تلاشهاى علمى و ارشادى داشتند كه بخشى از رهنمودهاى ایشان در ذیل آمده است:

حافظ ابونعیم در حلیة الأولیاء برخى از سوالات و پرسش هاى احتمالى أمیر المؤمنینعلیه‌السلام از فرزندش امام حسن مجتبىعلیه‌السلام آورده است كه ما بخشى از آن سؤالات و پاسخ ها در اینجا از كتاب مناقب نقل مى كنیم:

فرزندم سداد و جوانمردى چیست؟ امام حسن پاسخ دادند سداد دفع منكر با معروف مى باشد.

فرزندم شرف چیست؟ انتخاب عشیره و تحمل جریره و خسارت عشیره مى باشد.

فرزندم مروت چیست؟ عفت و اصلاح مال است.

فرزندم رقت چیست؟ رقت در آسانى و جلوگیرى از حقارت و پستى است.

فرزندم ملالت چیست؟ احراز خویشتن خویش و بذل و بخشش در راه خیر مى باشد.

فرزندم گذشت چیست؟ بذل و بخشش در وسعت و عسرت، در فقر و غنا.

فرزندم بخل چیست؟ آنچه در دست دارد شرف و آنچه را انفاق دارد، تلف حساب كنید.

فرزندم جبن و ترس چیست؟ جرأت بر ضد دوست و نكول بر دشمن مى باشد.

فرزندم غنیمت چیست؟ رغبت در تقوى و پارسایى و زهد در دنیا.

فرزندم حلم و بردبارى چیست؟ فرو خوردن خشم و مالك شدن بر نفس.

فرزندم ثروت چیست؟ خشنود شدن به عطاى خداوند هر چند كم بوده باشد.

فرزندم فقر چیست؟ طمع ورزیدن نفس به هر چیزى كه مى بیند.

فرزندم ذلت چیست؟ داد و فزع در مصیبت.

فرزندم كلفت و مشقت چیست؟ سخن گفتن در چیزى كه به درد تو نمى خورد.

فرزندم مجد و شرف چیست؟ در غربت، عطا و در جرم، رها نمودن.

فرزندم عقل چیست؟ حفظ نمودن دل هر آنچه را كه در آن ودیعت نهاده اى.

فرزندم حزم و احتیاط چیست؟ تحمل مشقت و همراهى با والیان.

فرزندم سفاهت چیست؟ پیروى سفلگان و افراد پست.

فرزندم غفلت چیست؟ ترك مسجد، و پیروى مفسد.

فرزندم حرمان و نومیدى چیست؟ از دست دادن بهره آنگاه كه به تو رو آورده است.(۱۸۷)

این پاسخ هاى ارتجالى و بدون درنگ، نشانگر بصیرت و آشنایى كامل آن امام همامعلیه‌السلام ودرایت و آشنایى او به مواضع كلام مى باشد. سخت ترین ها از امامعلیه‌السلام از ده چیزى پرسیدند كه هر كدام سخت تر و شدیدتر از دیگرى مى باشند؟ در پاسخ فرمودند: سخت ترین چیزى كه خداوند خلق كرده است.

سنگ است و سخت تر از آن، آهن مى باشد كه سنگ را مى برد و سخت تر آهن، آتش است كه آهن را قطع مى كند، و شدیدتر از آهن، آب است كه آتش را خاموش مى سازد و شدیدتر از آب، ابر است كه آن را تحت پوشش قرار مى دهد و شدیدتر از ابر، باد است كه آن را این طرف و آن طرف مى راند و شدیدتر از باد، فرشته اى است كه آن را رد مى كند و شدیدتر از آن فرشته، ملك الموت مرگ است كه خود ملك الموت را مى میراند و شدیدتر از ملك الموت، امر خدا است كه مرگ را دفع مى كند.(۱۸۸)

مكتوبى به معاویه

نامه اى است كه بعد از رحلت امام علىعلیه‌السلام به معاویه نوشته اند آنگاه كه مردم با او بیعت كردند: به نام خداوند بخشنده و بخشایش گر، از بنده خدا حسن امیر المومنین به معاویة بن صخر، پس از حمد و ثناى الهى، خداوند متعال محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را رحمت جهانیان مبعوث ساخت پس به وسیله او حق را نمایان و باطل را زائل و اهل شرك را ذلیل و ناتوان و ملت عرب را عزیز و سربلند و افرادى را شریف و عزیز نمود خداوند متعال فرمود:

این قرآن ذكرى است بر تو و بر قوم تو! هنگامى كه خداوند متعال او را از مردم گرفت عرب در مورد خلافت او اختلاف و تنازع نمودند؛

پس انصار گفتند: امیرى از ما و امیرى از شما باشد قریش گفتند: ما اولیاء و وابستگان او هستیم پس در حكومت او منازعه نكنید پس عرب این حق را به قریش زیبنده دانستند در حالى كه ما بودیم و مائیم اولیاء و نزدیكان او تعجب نیست منازعه و كشمكش تو بدون حق.

بارى أمیر المؤمنین على بن ابیطالبعلیه‌السلام هنگامى كه اجلش فرا رسید مرا جهت این كار (خلافت) قرار داد پس تقوى را در نظر بگیر در مورد امت محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم راهى را پیش گیر كه خون آنان را حفظ كنى و امور آنان را به صلاح وسداد بكشانى. والسلام.(۱۸۹)

مباحثه و گفتگو در علم خود از دیگرى بیاموز و علم خود را نیز بیاموز پس به این ترتیب علم خود و مطالبى كه هنوز نمى دانى متقن نموده اى.

افراد قابل انتخاب با افرادى رفت و آمد داشته باشى كه داراى ویژگیهاى زیر باشند: یا احسان و نیكوكارى او را امید داشته باشى یا از علم و دانشى او بهره گیرى نموده باشى یا بركت دعاى او را داشته باشى، یا رحمى بین تو و ایشان وجود داشته باشد.(۱۹۰)

سخنى در محضر امامعلیه‌السلام

روایت شده است كه روزى علىعلیه‌السلام به فرزندش حسن مجتبىعلیه‌السلام فرمودند بلند شو و سخنرانى انجام ده تا كلام تو را بشنوم. امام حسنعلیه‌السلام به پا خاست و این گونه سخن آغاز كرد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ کَلامَهُ، وَمَنْ سَکَتَ عَلِمَ ما فی نَفْسِه، وَمَنْ عاشَ فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ، وَمَنْ ماتَ فَاِلَیْهِ مَعادُهُ، اما بعد فإن القبور محلتنا، والقیامة موعدنا، والله عارضنا، إِنَّ عَلِیّاً ع بَابٌ فَتَحَهُ اللَّهُ فَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً ، فقام الیه على علیه‌السلام فاعتنقه فقال: ( ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ )(۱۹۱)

حمد و سپاس خدائى را است هر آن كس كه سخن گوید آن را شنواست، و هر كس سكوت اختیار كند آنچه در ضمیر دارد مى داند، هركس زندگى كند معاشش با او است، و هر آن كس كه بمیرد پس بازگشتش به سوى اوست، پس از حمد و ثناى الهى، قبرها محل كوچ ما است، قیامت وعده گاه ما، خداى متعال شكایت كننده ما است علىعلیه‌السلام دروازه آن كسى است كه مؤمن باشد هر آن كس كه از آن دروازه بیرون باشد پس كافر خواهد بود.

پس علىعلیه‌السلام بلند شد و او را به آغوش كشید و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد نسلى كه یكى پس از دیگرى از هم ارث مى برند.

پندهاى جاودان

فرزند آدم! از محارم الهى چشم بپوشان تا واقعا عابد و ستایشگر خدا باشى.

از آنچه خداوند به تو نصیب فرموده است راضى و خشنود باش تا غنى و بى نیاز باشى.

همسایگى كسى كه با تو همجوار است نیك و خوب انجام ده تا مسلم باشى.

با مردم آنگونه رفتار نما كه دوست دارى با تو آنگونه رفتار نمایند پس عادل باشى.

قبل از شما پیشینیانى بودند كه ثروت جمع مى كردند عمارات مى ساختند آرزوهاى دور و دراز داشتند همگى هلاك و تباه شدند، مساكن آنان قبور، كار و عمل آنان غرور گردید.

فرزند آدم! تو از آن لحظه اى كه از بطن مادر ساقط گردیده اى به ویران سازى عمرت مشغول هستى مؤمن هر روز زاده و توشه اخذ مى كند و كافر هر روز كام جویى مى نماید.

امامعلیه‌السلام بعد از این سخنان، آیه شریفه را تلاوت مى نمود: وتزودوا فإن خیرالزاد، ألتقوى.

شهادت جانسوز امام حسنعلیه‌السلام

شهادت امام حسن مجتبىعلیه‌السلام و كیفیت دفن او، یكى از غم انگیزترین و غم بارترین صحنه هاى تاریخ صدر اسلام مى باشد. مظالم و تعدیاتى كه در حق او انجام پذیرفته است در تاریخ صدر اسلام، بى سابقه مى باشد.

انسان نمى تواند باور كند جایى كه هنوز ربع قرن از رحلت رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نگذشته است پس از آنهمه سفارش و توصیه اى كه در حق عترت و فرزندانش، به ویژه دو سبط و دو ریحانه، انجام داده بودند، كه اینان سروران جوانان بهشتى هستند و... افرادى كه خود طرف خطاب سخنان رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بودند چه قدر عاصى شده باشند؟

و تا چه حد در مورد وصایاى آن بزرگ بى تفاوت و فراموش كار باشند؟ اینان اگر در مورد این سفارشهاى ویژه تا این حد بى تفاوت بوده اند در مورد دیگر توصیه ها و دستورها تا چه حد عامل بوده اند؟

و اصولا اسلام و تدین آنان تا چه حد مقبول یا مورد عمل بوده است؟

و اصولا دنیا و ریاست و حكومت چند صباحى آن در كام آنان چقدر شیرین بوده است؟

چرا دنیا را با عقبى با ثمن بخس معاوضه كرده اند و چه تجارت زیانبارى را انجام داده اند؟

مرحوم شیخ محمد تقى شوشترى صاحب الاوائل مى نویسد: هنگامى كه جنازه ء امام حسن مجتبىعلیه‌السلام را در كنار قبر پیامبر خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نگهداشتند تا دفن كنند این خبر به عایشه رسید پس در حال مبارزه، به صورتى كه روى زین استرى قرار داشت به سراغ دفن كنندگان آمد و نخستین زنى بود كه در اسلام روى زین اسب قرار مى گرفت و با صداى بلند اعلام نمود: فرزند خودتان را از خانه من دور سازید او حق دفن در این جایگاه را ندارد، حجاب پیامبر خدا هتك نمى گردد.

حسینعلیه‌السلام پاسخ داد از روز نخست تو و پدرت بودید كه از نزدیك حجاب پیامبر خدا را هتك نمودید و خداوند از این جسارت شما بازخواست خواهد نمود.(۱۹۲)

آرى وقتى بدن یكتا مظلوم تاریخ، طبق وصیت مشروط آن حضرت كنار روضه آورده شد تا تجدید عهدى صورت گیرد پس از اعتراض عایشه، نیروهاى اموى آماده كارزار شدند على رغم آمادگى جوانان بنى هاشم به مبارزه ومدافعه، طبق فرمایش امام حسینعلیه‌السلام جنازه را به سوى قبرستان بقیع برگردانند چون امام حسینعلیه‌السلام فرمودند برادرم سفارش كرده است:

مایلم در كنار روضه جدم دفن شوم ولى اگر مقاومتى صورت گیرد راضى نیستم در سر دفن جنازه ام خون وخونریزى صورت گیرد.

از این رو جنازه را با كمال ناراحتى به طرف بقیع برگردانند و در آن قبرستان قدیمى دفن كردند تا هتك حرمتى نسبت به بدن شریف صورت نگرفته باشد. درددل برادر امام حسینعلیه‌السلام به هنگام دفن برادر مظلومش دو كلمه به صورت شعر درد دل كرده اند كه از عمق ناراحتى و تأثر خاطر آن بزرگوار حكایت ها دارد او ضمن رثائى گوید:

أدهن رأسى، أم أطیب محاسنى

و رأسك معفور، وأنت سلیب بكائى

طویل، والدموع غریزة

و أنت بعید، والمزار قریب

غریب واطراف البیوت تحوطه

فلیس حریب من أصیب بماله

ألاكل من تحت التراب غریب

ولكن من وارى أخاه حریب(۱۹۳)

آیا چگونه مى توانم سرم را روغن و محاسنم را معطر سازم؟

در حالى كه سر شما زیر خاك مدفون مى باشد و تو لخت و عریان شده اى؟

گریه ام طولانى و اشك چشمم سرازیر است چون از من دور گشته اى هر چند مزارت نزدیك مى باشد.

غریب به فردى گفته مى شود كه دور از وطن است در صورتى كه خانه ها اطراف او را گرفته اند ولى غریب حقیقى آن كسى است كه زیر خاك مدفون است غرامت زده نیست كسى كه مالش را ربوده باشند ولى غرامت دیده حقیقى آن فردى است كه برادرش را با دست خویش دفن نماید.

در سفینة البحار آمده است: هنگامى كه جنازه امام مجتبىعلیه‌السلام را بیرون آوردند مروان بن حكم زیر جنازه اش رفت و آن را حمل مى نمود. امام حسینعلیه‌السلام به مروان گفت آیا جنازه اش را حمل مى كنى در صورتى كه دیروز تو بودى كه غیظ و ناراحتى فراوان را به او تحمیل مى نمودى؟

مروان گفت آرى این كارها را با كسى انجام مى دادم، كه حلم و بردبارى او هم وزن كوهها و جبال بود.(۱۹۴) البته این سخن منافات دارد با آنچه مرحوم شیخ مفید نقل كرده است كه عامل اجراى اهداف عایشه همین مروان بن حكم بود و مى گفت:

آیا عثمان بن عفان در دورترین نقطه شهر مدفون گردد ولى حسن بن على در كنار پیامبر خدا مدفون شود ابن عباس پاسخ داد: مروان! برگرد! از آنجا كه آمده اى ما نمى خواهیم عزیز خود را در كنار روضه مطهره رسول خدا دفن كنیم بلكه مى خواهیم تجدید عهدى با زیارت او داشته باشد به زودى كنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد خواهیم برد و اگر او چنین وصیتى نكرده بود آن وقت مى دانستى كه تو خیلى دست كوتاه تر از آن هستى كه ما را برگردانى چون خود امام حسنعلیه‌السلام آگاه تر به حرمت قبر جدش رسول خدا بود كه حیرانى به آن عارض گردد آنچنان كه عارض شد و دیگران بدون اذن او به خانه اش وارد گردیدند.

سپس ابن عباس رو به عایشه نمود و فرمود: افسوس بر تو باد روزى به استر روزى به جمل سوار مى گردى آیا مى خواهى نور خدا را در روى زمین خاموش سازى؟ و با اولیاى خدا به جنگ و محاربه برخیزى؟

به خانه ات برگرد! دیگر از آنكه مى ترسیدى راحت شدى به آرزوى خود رسیدى خدا یار و یاور این خاندان است هر چند نصرت او بعد از روزگارى باشد. امام حسینعلیه‌السلام فرمودند: به خدا قسم! اگر وصیت و عهد برادرم حسنعلیه‌السلام نبود كه از خونریزى جلوگیرى شود و در جریان تشییع خونى ریخته نشود آن وقت مى دانستید كه شمشیرهاى الهى چگونه از شما انتقام مى گیرد شما آن عهد و پیمانى بین ما وشما بود شكستید و تمام شرطها و پیمانها را زیر پا نهادید!

آنگاه بدن امام حسن مجتبى را به سوى بقیع حمل نمودند و در كنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف دفن نمودند.(۱۹۵)

انگیزه شهادت امام حسنعلیه‌السلام

در ماده دوم قرارداد صلح چنین شرط شده بود كه پس از معاویه، حكومت متعلق به حسن است و اگر براى او حادثه اى پیش آید متعلق به حسین مى باشد و معاویه حق ندارد كسى را به جانشینى خود انتخاب كند و لیكن معاویه به هیچ یك از شروط صلح وفا نكرده و در مورد این ماده نیز نقض عهد نمود.

معاویه كه بر مركب مقصود سوار شده بود و گردش فلك را به مراد خود مى دید درصدد برآمد به فرزند پلیدش یزید نیز به عنوان جانشینى، از مردم بیعت بگیرد تا پس از خود، او هم از این مقام و منصب بهره اى برده باشد.

معاویه خود بیش از هر كس یزید را مى شناخت و مى دانست كه او هیچگونه شایستگى وصلاحیت احراز این مقام را ندارد اما در عین حال نمى توانست او را از مزایاى چنین حكومتى كه با حیله ونیرنگ، به دست آورده بود بى نصیب سازد.

دلال این مظلمه نابخشیدنى مغیرة بن شعبه بود. معاویه دو اشكال ومانع بزرگى را در سر راه خود داشت، یكى اینكه یزید حقیقتا یك عنصر ناصالح و پلیدى بود وقبولاندن او، به عنوان جانشین به مردم در بدو امر محال به نظر مى رسید.

دوم اینكه ماده دوم قراداد صلح چنین اجازه اى را به معاویه نمى داد چون او شرط كرده بود كه پس از خود، حكومت متعلق به حسن مجتبى باشد. حل اشكال اولى را مغیرة به عهده گرفت و وعده داد كه به وسیله كمك وهمكارى زیاد بن سمیه وسایر استانداران، آنرا به مرحله اجرا درآورد.

اشكال دومى را هم كه باید پیش از اشكال اولى حل مى شد خود معاویه برطرف نمود. معاویه براى اینكه معارضى در این كار نداشته باشد به فكر از بین بردن امام حسنعلیه‌السلام افتاد تامجوزى براى الغاى ماده دوم قرارداد صلح به دست آورد در صورتى كه پیاده كردن این نقشه نظر او را كاملا تأمین نمى كرد زیرا با از بین رفتن امام حسنعلیه‌السلام برادرش حضرت حسین معارض جانشینى یزید بود چون در ماده دوم قرارداد قید شده بود كه پس از معاویه حكومت متعلق به حسن است و اگر براى او حادثه اى پیش آید متعلق به حسین، به همین جهت هم حضرت حسینعلیه‌السلام به احترام همین عهد نامه تا معاویه زنده بود حرف نمى زد ولى پس از مرگ وى چون امام حسنعلیه‌السلام نیز در قید حیات نبود برابر ماده دوم همان عهد نامه، حكومت متعلق به حضرت حسین بود وچون معاویه نقض عهد كرده و برخلاف شروط قرارداد یزید را به جانشینى خود معین كرده بود لذا امام حسینعلیه‌السلام زیر بار بیعت یزید نرفت و كار به جنگ و قتال كشید.

معاویه براى از بین بردن امام حسنعلیه‌السلام نقشه هاى گوناگونى در ذهن خود ترسیم مى كرد. وبالأخره از میان آنها طرح مسموم ساختن آن حضرت را بوسیله جعده انتخاب نمود تا در افكار عمومى خود را از این جنایت بركنار داشته ووقوع آنرا مربوط به اختلافات خانوادگى وداخلى او جلوه دهد.(۱۹۶)

سم كشنده اى كه گویا از ریزه هاى الماس بود تهیه دید وآنرا با صدهزار درهم محرمانه به وسیله مروان بن حكم فرماندار مدینه بود به جعده (دختر اشعث بن قیس وهمسر امام) فرستاد و وعده داد كه اگر شوهرت را مسموم كنى ترا به همسرى یزید در مى آورم. ابوالفرج اصفهانى مى نویسد: كه معاویه پول را فرستاد ولى به وعده دوم وفا ننمود.(۱۹۷)

گویا جعده ء ملعونه تلون ونفاق را از پدر منافقش اشعث به ارث برده بود ومعاویه هم به همین جهت بین چند همسر امام او را به چنین امر خطیرى انتخاب كرده بود مانند یك روانكاور وروانشناس ماهرى به نقاط ضعف زنانه او كه پول دوستى و بوالهوسى بود انگشت نهاده بود.

جعده پس از دریافت نامه معاویه، وخواندن آن به فكر فرو رفت ونگاهى به سكه هاى طلا كه به او چشمك مى زد، انداخت سپس در عالم خیال، همسرى یزید فرزند خلیفه وقت و فررود به كاخ پرشكوه شام را از نظر گذرانید و عقل وهوش خود را به كلى در اختیار نفس امآره گذاشت وشرافت وافتخار همبستگى با خاندان رسالت وامامت را فراموش كرد وتصمیم گرفت كه دستور معاویه را درباره امام به مرحله اجراء درآورد.

درباره مسموم شدن امام روایات مختلفى آمده است بعضى ها نوشته اند كه جعده آن سم را در كوزه ء آب ریخت وآنرا بالا سر امام كه در خواب بود گذاشت وآن حضرت پس از بیدار شدن از آب كوزه خورد واحساس مسمومیت نمود.

برخى دیگر نوشته اند سم را داخل شیر نمود ودر موقع افطار كه آن جناب روزه دار بود بدو خورانید وبنا به بعضى روایات پس از خوردن سم امام تا چهل روز در بستر بیمارى افتاد وبنا به نوشته برخى هم چون سم خیلى قوى ومؤثر بود امام همان شب از دنیا رفت یا اینكه یكى ودو روز بیشتر در قید حیات باقى نماند. به هر صورت آنچه مورد اتفاق مورخین است مسمومیت آن حضرت، به دستور معاویه وبه دست جعده توسط سم مهلكى بوده است.(۱۹۸)

امامعلیه‌السلام را پیش از آن هم چند مرتبه مسموم ساخته بودند ولى آن مسمومیت ها چندان مؤثر نبود وحضرت شفا یافته بود. امام حسنعلیه‌السلام پس از آنكه احساس مسمومیت نمود به جعده فرمود اى دشمن خدا! مرا كشتى! وفریب معاویه را خوردى در حالیكه او به وعده خود وفا نخواهد كرد واز او خیرى به تو نخواهد رسید خداوند تو واو را كیفر دهد.

ونوشته اند كه پس از شهادت امام حسنعلیه‌السلام جعده به مروان كه دلال این مظلمه بود مراجعه كرد تا با معاویه در مورد ازدواج وى با یزید مكاتبه نماید.

مروان هم تمنیات او را به معاویه نوشت اما معاویه همانگونه كه امام فرموده بود به وعده خود وفا نكرد ودر یك سطر جواب جعده را چنین نوشت: من به زنده ماندن یزید بسیار علاقمندم وهمین دوستى حیات او مانع شد از اینكه ترا به عقد ازدواج او درآورم وترسیدم كه او را هم مانند حسن مسموم كنى!(۱۹۹)

به یزید گفتند جعده راتزویج كن گفت: حاشا وكلا او شوهرى مثل حسن بن على را مسموم كرد من كه چنین قدر ومنزلتى ندارم در این صورت او از قتل من هرگز إبا نمى كند. این زن نگون بخت در اثر جهل ونادانى و پول دوستى دست از مقام معنوى خود برداشت وخود را براى ابد گرفتار لعن خدا نمود.

نوشته اند: فردى از آن طلحه با او ازدواج نمود وچند فرزند هم آورد وقتى بین فرزندان او دیگر تیره هاى قریش سخنى رد وبدل مى شد آنان شماتت وتعییر مى نمودند و مى گفتند: اى فرزندان زن مسموم كننده همسران!(۲۰۰)

خانواده ء امام حسنعلیه‌السلام پس از آگاهى از مسمومیت آنجناب، فورا حاضر شدند وبیش از همه، برادرش حضرت حسینعلیه‌السلام ناراحت ومضطرب بود وچون جویاى حال او شد امام فرمود مسموم شده ام. پرسید چه كسى شما را مسموم نموده است؟ امام فرمود: از آنكس چه مى خواهى آیا مى خواهى او را بكشى؟ اگر او آنكس باشد كه من مى دانم خشم وعذاب خداوند بر او بیش از توست واگر او نباشد دوست ندارم بى گناهى به خاطر من گرفتار شود.(۲۰۱)

نوشته اند طشتى براى آن حضرت آوردند كه در اثر انقلاب حال وتأثیر سم در كبد و امعاء واحشاء وى خون قى نمود وآن همان خونابه هایى بود كه در نتیجه بى وفائى كوفیان ودشمنى هاى منافقین، واز همه بدتر شماتت دوستان نادان، به تدریج بر جگر آن حضرت ریخته شده بود.

امام حسنعلیه‌السلام ضمن وصیت به برادرش حضرت حسین ودایع امامت را به او سپرد و شایستگى او را به جانشینى خود به مردم رسانید وشیعیانش را به امامت او راهنمائى فرمود وسپس به آن حضرت سفارش كرد كه چون از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان وغسل ده و كفن نما و در تابوت گذاشته به سوى قبر جدم رسول خدا ببر تا تجدید عهدى با او نمایم وپس از آن به بقیع برده ودر كنار جده ام فاطمه بنت اسد دفن كنید وشما به زودى مى بینید كه گروهى (بنى امیه) به تصور اینكه مرا مى خواهید در كنار جدم دفن كنید از شما ممانعت مى كنند ومن ترا به خدا سوگند مى دهم كه مبادا درباره من به اندازه ء شیشه حجامتى خون ریخته شود.(۲۰۲)

وصیت امام مجتبىعلیه‌السلام

علامه طبرسى در اعلام الورى مى نویسد: پس از آنكه امام مجتبىعلیه‌السلام مسموم شد، امام حسینعلیه‌السلام را به پیش خود فرا خواند دو این چنین وصیت نمود: برادرم! بزودى از شما جدا مى شوم، به پروردگارم مى پیوندم، مرا مسموم كردند، قلبم از تنم، میان طشت جاى گرفت، مى دانم چه كسى مرا بدین روز افكند ولى او واین جنایت را به دادگاه قیامت موكول كردم، او را كار نداشته باشید، وقتى از دنیا رفتم غسلم بده، كفنم كن، جنازه مرا جهت تجدید عهد به كنار قبر پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ببر، گروهى كه گمان مى كنند مرا آنجا دفن مى كنید ممانعت خواهند كرد ولى هرگز نباید، قطره خونى در پاى جنازه ام ریخته شود.(۲۰۳) سپس بدنم را كنار قبر جده ام فاطمه بنت اسد، در بقیع دفن كنید.

در صبح روز نوزدهم ماه رمضان كه امام مجتبىعلیه‌السلام بر اثر دیدن زخم سر پدر مظلومش توسط شمشیر ابن ملجم، بى تاب شده بود، أمیر المؤمنینعلیه‌السلام او را امر به صبر كرد ویادآور شد كه: ترا هم با زهر، از پاى در خواهند آورد(۲۰۴) سخن امامعلیه‌السلام پس از گذشت حدود ده سال، تحقق یافت وپاره هاى جگر امام مجتبىعلیه‌السلام در اثر سم از دهان مباركش، در میان طشت ریخت.(۲۰۵)

امام را چند بار مسموم كرده بودند وهر بار امامعلیه‌السلام شفا مى یافت ولى این بار، وضعیت، با بارهاى سابق فرق داشت، زهر آنچنان در امام تأثیر خود را بر جاى نهاده بود كه امام حسینعلیه‌السلام با دیدن آن حالت برادر آنچنان بى تاب شد تا آنجا كه خود امام مجتبى، وى را دلدارى داده فرمود: «لَا یَوْمُ کَیوُمُکَ یا اَباعَبدِالله ».(۲۰۶) (هیچ روزى، به شدت روز تو نخواهد رسید)

گفته اند مرحوم حاج میرزا على اكبر اردبیلى واعظ وروضه خوان معروف كه در مرثیه از تأثیر نفس خاص برخوردار بود وعمرى را در این راه سپرى نموده بود روزى در عالم مسجد مجللى را دید كه جمعى در آن حضور داشتند به او بانویى را نشان مى دهند كه فاطمه زهرا (س) است او به خانم سلام عرض مى كند ولى پاسخ سردى مى شنود ومكدر خاطر مى گردد وعرض مى كند اى دختر رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم !

من عمرى را در راه خدمت به فرزندت تو سپرى ساخته ام وافتخارم نوكرى شما است چرا با من اینگونه تفقد مى فرمائید: خانم در پاسخ مى فرماید: درست است شما مرثیه خوان هستید ولى مگر حسن، پسرم نیست؟ چرا در عزاى او چیزى نسروده اى؟ او از خواب بیدار شد واین چنین سرود:

از تاب رفت وطشت طلب كرد وناله كرد

آن طشت را زخون جگر،باغ ولاله كرد

خونى كه خورد درهمه عمر،از گلو بریخت

دل را تهى ز خون دل چند ساله كرد

یكى از جلوه هاى مظلومیت امام مجتبىعلیه‌السلام آن است كه جنازه هیچ امامى تیرباران نگشت، جز جنازه امام مجتبىعلیه‌السلام كه هفتاد چوبه تیر به بدن آن حضرت اصابت كرده بود.

ز جور خصم، دل ودیده، سخت گریان شد

همه، زمین وزمان، زار ودل پریشان شد

صبا بگو تو به زهرا كه اى پریشان دل!

جنازه حسن پاك، تیر باران شد(۲۰۷)

صلى الله علیك یا ابا محمد یا حسن بن على وعلى تبرك وابیك وأخیك ورحمة الله وبركاته!

یاران وروایتگران از او

از آن رو كه حدیث وروایت بال دیگر قرآن وعدل وهمراه كتاب الهى مى باشد وپیامبر بزرگوار اسلام ما را به قرآن وعترت كه منابع حدیث وروایت هستند توصیه فرموده اند ما روایتگران از امام حسنعلیه‌السلام را در بخش پیشگاه قرآن آوردیم.