۳- تجمل در اثاث و جواهرات
پس از پيامبر بزرگوار اسلام فرماندهان مسلمان با ارتش هاى شکست ناپذير خود در سايه جذابيت و حقانيت اسلام و قرآن دروازه هاى کشورها و شهرهاى مهم آن روز را بر وى مسلمانان باز مى کردند و مردم استثمار شده و محروم آن سامان را از قيد و بندهاى حکومتهاى ستمگر و عقائد خرافى رها مى ساختند.
همزمان با اين پيروزى هاى معنوى ثروتهاى کلان مترفين و ستمگران کافر که مقاومت مى کردند و حاضر نبودند تسليم قوانين آسمانى اسلام شوند به صورت غنائم جنگى نصيب مسلمانان مى شد.
اين غنائم غالباً طلا و جواهرات گرانبهاى کاخ هاى حکام و فرمانفرمايان ستمگر بود و قهراً مسلمانان با مسائل تازه اى از قبيل تمدن هاى جديد، صنايع جديد، زندگى هاى جديد، لباس پوشيدنها و تجملات مردم ديگر روبرو مى شدند که قهراً بر روحيه آنه اثر مى گذاشت، ولى تنها چيزى که جلوى آنها را مى گرفت نمى گذاشت رنگ ديگران را بخود بگيرند و به هيولاى تقليد مبتلا شوند آهنگ روح بخش وحى و هشدارهاى سخت پيامبر اسلام در اين موارد بود که اجازه نمى داد در زندگى، دست به اسراف و اتراف و عياشى بزنند و خود را به دنيا و ماديات مشغول کنند.
از همه مهم تر تسلط و اراده رهبر و پيشواى آنها مى توانست با قاطعيت جلوى آنها را بگيرد. در دوران زعامت ابوبکر و عمر تا اندازه اى از اين پيش آمدها جلوگيرى به عمل آمد چنانکه وقتى مدائن و کاخ هاى آن بدست مسلمانان فتح شد سربازان مسلمان ناگهان خود را بر خزائن کسرى و گنجينه هاى پر از طلا و جواهرات روبرو ديدند که قبل از آن قدرت تصور آن را هم نداشتند.
پاره اى از غنائم کاخ مدائن عبارت بود از ظروف طلا و نقره مرصع تاج کسرى، جامه هاى زيباى زربفت جواهر نشان، صندوقى که درون آن مجسمه اسبى از طلا با زينى از نقره و دندانها و يال ياقوت و زمرد و مجسمه فردى که بر آن سوار بود تمام از نقره جواهر نشان بود.
در صندوق ديگر شترى از نقره با جهاز زربفت جواهر نشان بود بساط و فرش زرنگار کسرى که طول و عرض آن ۶۰ ذرع به مساحت ۳۶۰۰ متر مربع که زمينه فرش تمام از طلا و جوى هاى آب نقاشى شده از انواع جواهرات و تصوير درختان و بوته هايى از نقره با شاخه هايى از طلا و ميوه هايى از جواهرات گرانبهاى رنگارنگ بود.
هنگامى که مسلمانان اين خزائن گرانبها را به مرکز خلافت مدينه حمل کردند و به بيت المال مسلمين تحويل دادند عمر تمام آنها را بر حسب قانون اسلام بين مسلمانان تقسيم کرد. اما آنچه که موجب تأثر عمر در اين پيروزى بزرگ شد و او را به گريه انداخت توجه به خطرى بود که نسبت به آينده مسلمانان پيش بينى مى کرد و باعث سقوط و نابودى آنان مى شد و آن اينکه پيامبر به طور جدى مسلمانان را از پوشيدن لباسهاى حرير و ابريشمى و استعمال ظروف طلا و نقره ممنوع ساخته و همه را بر آنها حرام کرده بود.
عمر مى ترسيد که مسلمانان آن دستورات حکيمانه را فراموش کنند و گرايش مادى و روح عياشى در آنان جايگزين شود.
در نتيجه، اختلاف طبقاتى که فرزند نامشروع اين گونه عياشى ها و گشادبازى هاى رجال است به دنيا آمد و زمينه سقوط ملت اسلام فراهم گشت.
اگر حکومت اسلامى به دست علىعليهالسلام
و فرزندانش سپرده شده بود هرگز تصور آن نمى رفت که روزى مسلمانان و رجال آنها گرايش غلط به امور مادى و عياشى هاى نابجا پيدا کنند.
اينک با اندک توجهى به حرص و ولع خلفاى اموى و عباسى در استفاده از تجملات و زينت و زيورهاى نامشروع بايد بگوييم چه انحرافهاى بزرگى در حکومت اسلامى به وجود آمده که هرگز در حکومت هاى ظالمانه فرعون و نمرود و کسرى هم سابقه نداشته است.
جرجى زيدان مى نويسد: «تجمل پرستى و گرايش به ظاهر سازى از زمان بى اميه آغاز شد. زيرا آنان خلافت را به يک نوع سلطنت تبديل کردند و از حکومت شرعى چشم پوشيدند و به اندوختن زر و سيم و اسراف و اتراف پرداختند. وليد بن يزيد بقدرى گردن بند جواهر تهيه کرده بود که هر روز همانند تعويض لباس يک نوع و يک مدل مخصوص آن را به گردن مى انداخت و آن قدر در خريد جواهرات عشق مى ورزيد و از هر قيمتى باک نداشت که بهاى جواهرات در بازارهاى آن روز به طور بى سابقه اى بالا رفت».
سپس مى نويسد همين که خلافت به عباسيان رسيد سفاح و منصور براى استحکام مبانى دولت خود کوشيدند و پس از فراغ از آن به تقليد و پيروى از دولت هاى گذشته دست به عياشى و خودکامگى زدند. براى سلطنت خود تخت هاى طلاى مرصع نشان و آبنوس و عاج تهيه کردند.
صندلى ها و پشتى ها و مخده هاى زيبا ساختند. شمعدان هاى طلا فراهم کردند و در آن شمع هاى عنبر و کافور سوزاندند. پرده هاى زربفت و حرير آويخته و فرش ها و بساطهاى ابريشمى و طلاکارى شده مرصع گستردند.
ظروف طلا و نقره ساختند و از هر شهرى بهترين و گرانترين کالاها را وارد مى ساختند. مثلاً پرده هاى پر نقش و نگار را از فسا و سجاده ها و قاليچه ها را از شوشتر و بخارا و حصير را از آبادان و ظرف هاى شيشه اى و سفالين و سينى هاى چوبى را از مازندران و ظرف هاى شيشه اى و سفالين را از بصره به دست مى آوردند و شيشه هاى ظريف را از شام وارد مى ساختند.
زيرا نازکيى و ظريفى اين شيشه ها ضرب المثل بود چنانکه مى گفتند فلان چيز از شيشه هاى شامى هم ظريفتر است.عربها استعمال اين گونه وسائل را از ايرانيان و روميان فراگرفته و سپس به آنها رنگ عربى دادند.
به اين معنى که امثال و اشعار و اندرزهايى به خط و زبان عربى بر آنها ترسيم کردند و در وسط آن اشکال حيوانات دريايى و صحرايى نگاشته و در حاشيه هاى زرنگار آن اشعار زيبا نوشتند تا جايى که در حاشيه يک بساط گاهى يک قصيده کامل مى نگاشتند.
چنانکه قبلاً گفتيم مادرالمستعين بالله فرشى زيبا داشت که اشکال مختلف حيوانات را با جواهرات گوناگون روى آن کشيده بود و ارزش آن به ۱۳۰ ميليون درهم مى رسيد.
در زمان هارون استعمال فرش ها و پرده هاى زيبا بيشتر در بين مردم معممول گشت خلفاى عباسى جواهرات زيادى جمع اورى کردند و بيشتر به مرواريد درشت علاقمند بودند. آنها ياقوت سرخ را به قيمت گزاف مى خريدند.
ياقوت هاى ديگر به ترتيب ياقوت رمانى «به رنگ دانه هاى انار» و ياقوت کبود که آن را سابخونى (آسمانگوني) مى ناميدند و ياقوت زرد و طلايى مورد توجه آنها بود.
عباسيان الماس گلى رنگ را بيشتر از الماس سفيد مى پسنديدند.
هارون يک نگين ياقوت را به ۴۰ هزار دينار خريدارى کرد. اين ياقوت به قدرى بزرگ بود که آن را کوه مى گفتند او نگين ديگرى را به ۱۲۰ هزار درهم خريدارى کرد.
يکى از جواهر فروشان بغداد جعبه جواهرى براى يحيى برمکى آورد که بهاى آن را هفت ميليون درهم پيشنهاد کرد.
تعداد ظروف و لباس ها و جواهرات و زينت آلات عباسى ها را خدا مى داند فقط در اواسط قرن ۵ هجرى در فتنه «بساسيري» که در بغداد رخ داد قسمتى از اثاثيه دارالخلافه بغداد را به غارت بردند.
از آن جمله ۶۵ هزار طاقه حرير و ۳۰ هزار شمشير بود. مأمون در شب عروسى پوراندخت هزار دانه ياقوت به وى هديه داد. شمع هايى از عنبر روشن کرده بودند که هر يک ۱۰۰۲۳ من، وزن داشت. اسب هايى با زين و برگ طلا و مجسمه هاى طلا و نقره جواهر نشان چشمگير بود.
او مجسمه هايى از عود عنبر ساخته بود که چشمانشان از ياقوت قرمز بود کاسه هاى بلور با تصويرهاى زيبا و بشقابهاى ميناکارى جزء اثاث منزل او بود. المستنصر بالله ۱۸ هزار تکه بلور که بهاى هر يک ۱۰ هزار دينار بود و ۲۳ هزار مجسمه از عنبر داشت که کوچکترين آن ۱۲ من بود و ۴ هزار فرش خسروانى زربفت تالارهاى او را مفروش مى ساخت. در ايران نيز سلطان سنجر پسر ملکشاه سلجوقى ۱۰۳۰ رطل جواهر گوناگون داشت.
عباسيان با اين همه تجمل پرستى و توجه به ظواهر زندگى تازه نسبت به خلفاى فاطمى در درجات پايين ترى محسوب مى شدند.
جرجى زيدان سپس به شرح تجملات زندگى خلفاى فاطمى و اندلسى مى پردازد که انسان را ديوانه مى کند.
طنطاوى در تفسير معروفش مى نويسد خارويه پسر ابن طولون در ايوان خانه اش تالارى بنام بيت الذهب بود که تمام سقف و ديوار آن را بالا جورد و طلا و نقشه هاى زيبا و دقيق ترين ريزه کارى ها تزيين کرده بود و بر ديوارهاى آن تالار به اندازه يک برابر و نيم قد يک انسان بر روى چوب هايى صورت خود و همسرانش و اوازه خوانانى را که براى او آواز مى خواندند به بهترين نقشه ها و سرور انگيزترين تاجى از طلاى خالص و ناب به تناسب شأن آنان قرار داده بود و شنل هاى جواهرنشان در بر آنان و در گوش آن طنين اندازهاى سنگين وزن محکم کارى شده که در ديوارها ميخ کوب شده بودند و اجسام آنها را با رنگ هاى شگفت انگيز رنگ آميزى کرده بود اين خانه از شگفت انگيزترين بناهاى جهان بود در برابر اين عمارت فواره هايى پر از جيوه بود و علت احداث آن اين بود که وى از بى خوابى خود به پزشک شکايت کرد پزشک گفت بايد در جايى بخوابى که تو را تکان بدهند او اين حرف را رد کرد و گفت نمى توانم دست کسى را بر خودم احساس کنم. پزشک گفت فرمان مى دهى تا براى تو درياچه اى از جيوه بسازند. او دستور داد و با يک هزينه سنگين غير قابل حساب درياچه اى به مساحت ۵۰ ذرع در ۵۰ ذرع ساختند و ان را پر از جيوه کردند.
در چهار گوشه درياچه ميله هايى از نقره خالص قرار دادند و در ميله ها ريسمان هايى از حرير محکم درون حلقه نصب کردند و تشکى از چرم تهيه کرده که آن را از باد پر مى کردند سپس آن را روى درياچه مى انداختند و ريسمان هاى حرير را که در حلقه هاى نقره بود به ميله هاى نقره اى مى بستند.
وى بر روى اين تشک با تکان جيوه آهسته آهسته حرکت مى کرد بطورى که تا آن هيچ پادشاهى چنان بسترى و اطاق خوابى براى خود تهيه نکرده بود. در شب هاى مهتابى همين که نور ماه به اين جيوه ها مى تابيد مثل آن بود که درياچه پر از الماس درخشان شده بود و منظره سرور انگيزى بوجود مى آورد.