کنيزان و غلامان خلفا
يکى از ارقام بزرگ سوء استفاده هاى خلفا و فرمانروايان فاسد و خيانتکار از بيت المال مسلمانان خريد و تهيه کنيزان و غلامان فراوان بوده است که غالباً مقاصد شوم شهوى و حيوانى آنها را فراهم مى کردند و در توسعه عياشى و خوشگذرانى خليفه مى کوشيده اند و گاهى به جايى مى رسيده اند که تمام وقت خلفا را به خود و عشوه گرى ها مشغول مى ساختند.
مسئله برده يکى از موضوعات اسلامى است زيرا در موارد زيادى مسئله برده به چشم مى خورد. ولى اين حقيقت پوشيده نيست که اسلام طرفدار جدى الغاء بردگى است آن هم با يک نحوه مخصوص به خود که در جهان بى نظير است.
اما ممکن است اين سئوال پيش آيد که چرا اسلام يکباره بردگى را همانند ساير محارم تحريم نکرد تا اصولاً چنين اسراف بزرگى براى خلفا و عياشان پيش نيايد؟
براى تکميل بحث، بطور خلاصه و فشرده فلسفه اسلام را در مورد الغاء بردگى مورد بررسى قرار مى دهيم.
در آغاز پيدايش اسلام، يکى از سرمايه هاى مهم سرمايه داران و فئودالها، بردگان بودند و از اين راه سودهاى کلانى نصيب آدم فروشان قدرتمند مى گشت. اسلام در بدو ظهور با ضعف عده و عده مواجه است و با نرمش و احتياط در جامعه رخنه مى کند.
اگر بنا مى شد تحريم معاملات بردگان و الغاء آن را اعلام کند در واقع ضربه مهلکى به منافع سرمايه داران وارد مى ساخت و آنها هم براى دفاع از منافع خود عکس العمل شديدى نشان مى دادند و با تمام نيرو و امکانات خود براى درهم کوبيدن اسلام جوان و پيامبر اسلام مى کوشيدند و در نتيجه اسلام از هدف اصلى خود باز مى ماند.
از اين رو اسلام با يک تاکتيک مخصوص و مرموز براى آزادى بردگان استفاده کرد که در کتب فقهى محفوظ است و بايد گفت اسلام ذاتاً با مسئله بردگى مخالف است منتها در اجراى قانون تحريم و الغاء آن خشونت بکار نبرده و با احتياط تمام همانند کل مشکلات ديگر، اين مسئله را نيز پشت سر گذاشته است.
امريکا چنديين قرن پس از اسلام به طور جدى و قاطعانه فرمان الغاء بردگى را صادر کرد و به عنوان يک مسئله حياتى پاى آن ايستاد اما اين مطلب براى آمريکا خيلى گران تمام شد و چندين سال يک جنگ خونين داخلى در امريکا ادامه داشت و زيانهاى فراوان به بار آورد.
علت اصلى آن به اين خاطر بود که دولت آمريکا با مخالفت شديد سرمايه داران و کمپانى هاى بردگى روبرو بود. در طى اين مدت چندين هزار کشته به جاى ماند و اين رشته آن قدر به درازا کشيد که يکى از رؤساى معروف جمهورى به نام (آبراهم لينکلن) جان خود را در اين را ه از دست داد. وقتى پى آمد تحريم آمريکا با آنکه تمام امکانات مادى و نيروهاى نظامى و پليس دولت پشتوانه آن بود اين قدر نکبت بار و خشونت آميز باشد انسان نتيجه مى گيرد که تاکتيک اسلام براى الغاء بردگى ستودنى و عقلايى بوده و تعليم افراد را محترم شمرده و سپس راه هاى مختلف آزادى آنها را گوشزد فرموده است.
مثلاً براى اداء کفارات روزه حج ظهار نذر آزادى بردگان را مجزى دانست و با اجراء يک قرارداد و مکاتبه برده با تحويل مبلغى پول از درآمد خود آزاد مى شد و با قرار مالک پس از مرگ هم يک راه آزادى برده بود که آن را قانون مدبر گويند.
قانون استيلاد يکى از راه هاى آزادى بردگان است به اين صورت که وقتى کنيز از مالک بچه دار شود مادر جبراً آزاد مى شود.
اسلام يک سهم از ۸ سهم مصرف زکات، رقم بزرگ درآمد بيت المال را، خريد بردگان و آزادى آنها قرار داده که با اجراى همين قانون دولت مى توانست يک باره تمام بردگان را خريدارى کرده و آزاد سازد.
راه ديگر اسلام که مربوط به مومنين و مسلمانان مطيع فرمان خدا است و ات ارتقاى معنوى و تقرب به درگاه خداوند و رهايى از دوزخ بود که با آزاد ساختن بردگان در راه خدا مى توانستند اين رهايى را کسب کنند. که معروف است پيشواى بزرگ اسلام حضرت علىعليهالسلام
با درآمد شخصى خود هزار بنده خريد و در راه خدا آزاد ساخت.
بايد توجه داشت که طرح اسلام براى الغاء بردگى به طور تدريجى آن قدر دقيق و حساب شده بود که اگر بدون مانع نيم قرن عملى مى شدد حتى يک برده بر روى زمين يافت نمى شد ولى افسوس که خلفاى خيانتکار اموى و عباسى براى تأمين تمايلات نفسانى و راحتى هاى نامشروع خود در اجراى اين فرمان مقدس اسلام همانند ساير اوامر سازنده، کوتاهى کردند و به جاى آنکه هدف اسلام را عملى سازند و در آزادى بردگان بکوشند خود پرچم بردگى را بر دوش گرفته و به ترويج و پرورش کنيزکان و غلامان مطلوب پرداختند که البته در پيشگاه وجدان هاى سليم و قضاوت هاى عادلانه، عمل اين خيانتکاران را نبايد به حساب اسلام و اهداف مقدس آن گذاشت بلکه بايد اين افراد را موانع و سدهاى پولادين اجراى مقررات اسلام عزيز دانست.