حکمت های علوی

حکمت های علوی0%

حکمت های علوی نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

حکمت های علوی

نویسنده: جواد محدثی
گروه:

مشاهدات: 7172
دانلود: 2327

توضیحات:

حکمت های علوی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7172 / دانلود: 2327
اندازه اندازه اندازه
حکمت های علوی

حکمت های علوی

نویسنده:
فارسی

تازه يا كهن، كدام يك؟!

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«إِخْتَرْ مِنْ كُلِّ شَئٍ جَديدَهُ وَ مِنَ الإخْوانِ أَقْدَمَهُمْ

از هر چيزى تازه اش را انتخاب كن و از برادران و دوستان، قديمى ترين آنان را.

غررالحكم ج٢ ص٢٣٣

درست است كه در هر تازه، لذّتى است و در هر نو، حلاوتى، كه گفته اند: سخن نو آر، كه نو را حلاوتى است دگر، امّا در عالم آشنايى و دوستى و رفاقت و پيوند، هر چه عمر آشنايى بيشتر باشد، آن دوستى پايدارتر خواهد ماند. چرا كه فراز و نشيب زندگى و تلخ و شيرينِ حوادث، جوهره انسانها را آشكار مى سازد و خالص را از ناخالص جدا مى سازد.

در معاشرت و دوستى، آنچه مطلوب است، صداقت و وفا و مردانگى است.

صدق و راستى هم در عمل شناخته مى شود، نه با حرف و شعار و ادّعا. ميدان، عمل هم گذشت زمان و پيش آمدهاى گوناگون و تحوّلات و تبدّلات است.

اينكه سعدى گفته است:

دوستى را كه به عمرى فرا چنگآرند

، نشايد كه به يك دم بيازارند

اشاره به همين ارزش و قيمت دوستى هاى ديرينه و آشنايى هاى كهن و درازمدّت است.

اينگونه برادران و دوستان كه امتحان صداقت و خلوص و ايثار و وفاى خود را داده اند، در عين حال كه كمياب اند بسيار قيمتى اند به همين خاطر بايد هوايشان را داشت.

آنكه هر روز بر شاخه اى مى نشيند، از بى وفايى گلهاى تازه رس بى خبر است. دوستى هاى قديمى را عشق است!

رمز و راز آقايى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«لا يَسُودُ مَنْ لا يَحْتَمِلُ إِخوانَهُ

كسى كه برادران خويش راتحمل نكند، هرگزبه سيادت وآقايى نمى رسد.

غررالحكم ج٦ ص٣٩٨

در عالم دوستى و معاشرت، صبورى رمز محبوبيت است.

اگر ديگران جفا و تندى مى كنند، اگر براى تو، مشكل و زحمت مى آفرينند، اگر برايت خرج مى تراشند، از كوره در رفتن و عصبانى شدن و قهر كردن و ناسازگارى، يك روش برخورد است، تحمل و ظرفيت نشان دادن و خم به ابرو نياوردن و جفا را با رئوف و تندى را با ملايمت و مدارا پاسخ دادن، روش ديگر است و نشانه عظمت روح و بزرگوارى.

آن، تو را از چشم ها مى اندازد، اين، به تو عزت و بالندگى و محبوبيت مى بخشد.

برادرى، نعمت بزرگى است كه براى تداومش بايد به پرداخت. تحمل و بردبارى بخشى از بهاى تداوم دوستى است بدون آن اين موهبت از دست مى رود.

كسى كه حوصله و تحمل مهمان و رفت و آمدها و مخارج آن را ندارد، و از روحيّه اجتماعى و اخلاق جاذب بى بهره است، ترددها هم به منزل او كم مى شود. در نتيجه، كمتر احسان و نيكى به ديگران مى رسد و بالأخره آن عزت و محبت كاسته مى شود.

گاهى بايد حتى زبان تلخ و رفتار تند و قدرنشناسى ديگران را هم تحمل كرد.

آدمهاى با ظرفيت و با جنبه بيشتر جاذبه دارند!

ناگفتنى ها

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«لا تَرُدَّ عَلَى النَّاسِ كُلَّما حَدَّثُوكَ فَكَفى بِذلِكَ حُمْق

هر چه را مردم به تو گفتند، به مردم مگو و بر مگردان، كه همين در نادانى و حماقت، كافى است!

غررالحكم ج٦ ص٢٨١

شايد از نشانه هاى خردمندى و فرزانگى، يكى هم اين باشد كه ناگفته هاى انسان بيشتر از گفته هايش باشد و نانوشته هايش بيش از نوشته.

شنيده هايمان و خوانده ها بسيار است، ولى عاقلانه نيست كه بلندگوى تكرار شنيده ها و خوانده ها باشيم، بى آنكه آنچه را مى گويند و مى نويسند، به محك بزنيم و بسنجيم و راست و دروغ و صلاح و فساد آن را ارزيابى كنيم.

وقتى بازار شايعه داغ است، نقل حرف مردم شايعه پراكنى مى شود.

وقتى عده اى نان دروغ مى خورند و كسب تهمت دارند، بازگويى آنچه در گوش ما مى خوانند و در اطرافمان مى پراكنند، گاهى مصداق نشر اكاذيب مى شود.

گرچه دل، مى خواهد انسان هر چه را شنيد، بگويد و از اين راه براى خود وجهه و عنوانى كسب كند،

ولى عقل، فرمان درنگ و تأمل مى دهد. بايد در پالايشگاه ذهن خود، مطالب و شنيده ها را پالايش كنيم، ناسالم ها را دور بريزيم و براى گفتنى ها معيار داشته باشيم.

گاهى رسوايى و بى آبرويى و پشيمانى، محصول و فرايند همين گونه نقليات و پراكندن حرف مردم است.

راستى... اگر اين روش، ابلهانه نيست، پس چيست؟

نعمت امنيت

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«لا نِعْمَةَ أَهْنَأُ مِنَ الأَمْنِ

هيچ نعمتى گواراتر از امنيّت نيست.

غررالحكم ج٦ ص٤٣٥

آنچه در زندگى فردى و موقعيت اجتماعى، مايه و سرمايه قوام كارها و سامان يافتن امور است، امنيت و آسايش است.

اگر فكر، آشفته باشد، زندگى ناگوار است.

اگر زندگى، آشفته و به هم ريخته باشد، لذت حيات اجتماعى چشيده نمى شود.

و اگر جامعه، ناامن و دچار آشوب باشد، نه قانون قابل اجراست، نه حكومت مى تواند استحكام داشته باشد، نه حقوق افراد، قابل تأمين است و نه ثبات، بستر جريان سالم امور سازندگي ها و تلاش هاى فرهنگى خواهد بود!

جنگ و فتنه، يك جامعه را ناامن مى سازد.

تخريب و توطئه، آرامش را از مردم مى گيرد.

در جامعه ناامن، دين و قانون هم مجال تحقق و اجرا نمى يابد، افراد هم به انجام وظايف دينى توانا نيستند و زندگى ها تلخ و غير قابل تحمّل مى شود.

براستى كه امنيت نيز همچون تندرستى، از نعمت هايى است كه تا هست، قدرش ناشناخته است و هنگامه بروز فتنه هاو آشوب هاست كه ارزش نعمت امنيت، آشكار مى شود.

شكر اين نعمت گوار ا چيست؟

و... ناسپاسى آن، چگونه موجب زوال نعمت مى گردد؟ آيا بايد گرفتار ناامنى شد تا قدر آن را شناخت؟

رهبرى، محور وحدت

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَلإمامَةُ نِظامُ الأُمَّةِ

امامت، نظام و سامان بخش امت است.

غررالحكم ج١ ص٢٧٤

رهبرى، عامل وحدت است.

آنچه كه انديشه ها را در مسير حق، هدايت مى كند، آنچه كه مردم را از تفرقه نگاه مى دارد، آنچه به نيروها و نفرات و تلاش ها جهت مى بخشد، و بالأخره آنچه به بى سروسامانى و آشفتگى در يك جامعه، پايان مى دهد، امامت است.

در اين صورت عامل رهبرى مى تواند نظام بخشد و سامان آفريند و محور وحدت گردد.

همان گونه كه يك نخ و رشته، دانه هاى تسبيح يا گردن بند را در يك خط به صف مى كشد و از پراكندگى و تشتت و از هم گسيختگى و كم شدن و گم شدن حفظ مى كند، رهبرى نيز در جامعه، همين نقش را دارد.

البته، وقتى كه امت هم از امام، پيروى كنند و از نظام بخش جامعه، اطاعت داشته باشند! پيروى از پيشوا شرط نخست بهره مندى جامعه از بركات ولايت و رهبرى است.

نظام ولايت، امت اسلامى را در مقابل نيروهاى دشمن و گرگهايى كه براى دريدن اين پيكر، دندان تيز كرده اند، متحد و مقاوم و منسجم و در نتيجه پيروز مى سازد.

آنان كه به محور وحدت آسيب برسانند، خواسته يا ناخواسته، دانسته يا ندانسته، به سود دشمن كار مى كنند.

دلسوزى و صدق افراد را با معيار تقويت ولايت و تحكيم مبانى وحدت مى توان شناخت. آنكه بر طبل تفرقه مى كوبد و تارو پود ولايت را از هم گسسته مى خواهد، جاهلانه يا مغرضانه همگام دشمن است.

تكريم خويشاوندان

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَكْرِمْ عَشيرَتَكَ فَاِنَّهُمْ جَناحُكَ

خويشاوندان خود را گرامى بدار، چرا كه آنان بال و پرِ تو هستند.

غررالحكم ج٢ ص٢٢٩

هيچ كس، غربت و تنهايى و ناتوانى و بى كسى را دوست ندارد.

همه خواستار قدرت و موقعيت و نفوذ و اعتبارند. اين بال و پر پرواز و بازوى توانايى براى انسان، اقوام و خويشاوندانند كه بودنشان قوّت قلب مى آورد و حمايتشان دلگرم مى سازد.

هر چه به تحكيم رابطه هاى فاميلى بپردازيم و صله رحم و رفت و آمد و حرمت نهادن و نيكى كردن و بال و پر دادن به يكديگر در ميان مجموعه يك خانواده و فاميل بيشتر باشد، اعتبار و قدرت و شوكت آنان افزوده مى شود.

نيكى به بستگان، جاى دورى نمى رود.

ثمره احسان و اكرام نسبت به اقوام و عشيره، به خود انسان برمى گردد و آنان را به عنوان يك پشتوانه و تكيه گاه در هنگامه خطر و مواقع نياز براى ما نگاه مى دارد.

مگر مى توان بدون بال و پر، پرواز كرد؟

ترويج و گسترش فرهنگ نيكى و احترام به افراد فاميل و صله رحم در ميان اعضاى يك قبيله و دودمان و خانواده، تقويت همان بال پرواز است.

كوچكترها هم از بزرگترها مى آموزند.

اگر از خويشان، خيربه همديگر نرسد و همه بازوى يكديگر نباشند، از بيگانگان و اغيار چه انتظارى است؟!...

بال پرواز هم باشيم، نه قيچى بريدن و چيدن بال و پر!

احترام از روى ترس

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«شَرُّ النَّاسِ مَنْ يَتَّقيهِ النَّاسُ مَخافَةَ شَرِّهِ

بدترين مردم كسى است كه مردم، به خاطر ترس از شرارت و بدى او، پرهيز و احترامش كنند.

غررالحكم ج٤ ص١٧٨

بعضي ها بر دل ها حكومت مى كنند، برخى هم بر جمجمه.

معناى احترام از روى ترس و به خاطر گريز از شر و ايمنى از شرارت كسى يعنى همين!

از دست و زبان بعضى، خير مى بارد، برخى هم جز گزند و بدى چيزى به مردم نمى رسانند. آن كجا و اين كجا؟

گاهى براى اين كه مزاحم كسى نشويد، سراغشان نمى رويد، يا به خاطر احترام، به او نزديك نمى شويد.

گاهى هم پروا و پرهيز و دورى و گريز، به جهت آن است كه بيم داريد حرف تند، دشنام، بدى، آزار نسبت به شما داشته باشد، بارى بر دوشتان بگذارد، كارى به دستتان بدهد، مشكلى در كارتان پديد آورد، وقت و آرامش و آسايش شما را سلب كند و... از اين گونه علل و عوامل، كه همه شر محسوب مى گردد.

مسأله دوجانبه و متقابل است.

گاهى هم ممكن است همين آفات و صدمات، در برخورد و گفتار شما نسبت به ديگران باشد و آنان صلاح خويش را در اين ببينند كه كمتر دور و برشما پيدا شوند و به چشمتان نيايند و سلامت و عافيت را در گريز و پرهيز ببينند.

آنجا آنان شرالناس و بدترين مردمند، اينجا شما.

تا مى توان حوزه اى از جاذبه پيرامون خود به وجود آورد، چرا سيم خاردار دافعه دور خود بكشيم؟!

دنيا فداى آخرت

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«إِنَّ مَثَلَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ كَرَجُلٍ لَهُ اِمْرَأتانِ اِذا اَرْضى اِحديهُما اَسْخَطَ الآخَرَ

مثل دنيا و آخرت، همچون مردى است كه دو همسر داشته باشد، هر گاه يكى از آن دو را راضى كند، ديگرى را به خشم مى آورد.

غررالحكم ج٢ ص٥٣٨

ديدگاه اسلام آن است كه يك مسلمان، هم دنيا داشته باشد، هم آخرت. در دعاى قرآنى قنوت هم از خدا طلب مى كنيم كه حسنه دنيا و حسنه آخرت عطايمان كند. اين از ويژگي هاى اسلام و نشانه جامعيت مكتب ماست.

اما... در شرايط انتخاب يكى از اين دو چه؟

يعنى آنجا كه براى داشتن هر كدام، ناچار شويم ديگرى را رها و فدا كنيم؟

بعضى ها به راحتى نقد دنيا را مى چسبند و نسيه آخرت را رها مى كنند. ولى اين كار در درازمدت، يعنى محاسبه ابديت زمانى به زيان انسان است، چرا كه پس از امروز هم، فردايى هست. و همه كارها و حساب ها به دنيا ختم نمى شود.

اگر به تعبير حضرت اميرعليه‌السلام ، دنيا و آخرت را مثل دو هَوُو بدانيم كه راضى ساختن هر يك، ديگرى را مى رنجاند، به قيمت نارضايتى كدام يك، بايد ديگرى را از خود راضى ساخت؟ رضا و خشنودى كدام يك، ارزشمندتر است؟

خود آن حضرت، آخرت را برگزيده بود. همه اولياى دين نيز چنين بودند. وقتى بنا بود يكى را فدا كنند، دنيا را پاى آخرت قربانى مى كردند.

آنكه به سعادت اخروى مى انديشد و رضاى خد را مى خواهد، بايد از آنچه به آن سعادت و اين رضا آسيب مى زند بپرهيزد، هر چند دشوار است، ولى عاقلانه و حسابگرانه تر است. در غير اين صورت، خسران و زيان حتمى است.

باختن آخرت براى بردن دنيا، به سود انسان نيست.

زكات توانگرى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«زَكاةُ اليَسارِ بِرُّالْجِيرانِ وَصِلَةُ الأَرْحامِ

زكات توانگرى و تمكن، نيكى به همسايگان و پيوند با خويشاوندان است.

غررالحكم ج٤ ص١٠٦

نعمت هاى خدا، در عين حال كه لطف او در حق بندگان است، گاهى هم وسيله آزمايش است.

خداوند هر كه را به چيزى مى آزمايد، يكى را به مال و ثروت، يكى را به جمال و زيبايى، ديگرى را با قدرت و رياست، و چهارمى را با شهرت و محبوبيت و...

پرداخت زكات، مايه افزايش مال مى گردد. اين وعده تخّلف ناپذير خداست.

يسار و توانگرى مالى و ثروتمندى نيز، زكاتى دارد و بهترين جا و مناسب ترين محل براى اين اداى حق، نزديكان اند و چراغى را كه به خانه رواست...

آيا همسايگانتان را مى شناسيد؟ با آنان رفت و آمد و همدلى و همدردى داريد؟ آيا به اقوامتان سركشى و رسيدگى مى كنيد؟ مساعدت و احسان با آنان داريد؟

خدا نكند كه زندگى ماشينى و اشتغالات روزمره و گرفتارى هاى زندگى ماشينى، ما را چنان در درياى خودمان غرق كند كه همسايه و خويشاوندان را از ياد ببريم.

از ما اگر به همسايگان خير و نيكى نرسد، حق همسايگى را ادا نكرده ايم.

اگر به ارحام و بستگان نرسيم، حالشان را نپرسيم، نامه ننويسيم، تماس تلفنى نداشته باشيم، رفت و آمد را قطع كرده باشيم، پس چه خويشى و قرابت؟ اين خويش چه فرقى با بيگانه دارد؟!

ناسپاسى، موجب زوال نعمت الهى است.

نكند با ادا نكردن حق و زكات يسار و ثروتمندى، زمينه ساز زوال گرديم و... گرفتار وبال!

تبادل نظر

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«إِضْرِبُوا بَعْضَ الرّأىِ بِبَعْضٍ يَتَوَلَّدُ مِنْهُ الصَّوابُ

بعضى انديشه ها را به بعضى ديگر بزنيد، انديشه درست از آن پديد مى آيد.

غررالحكم ج٢ ص٢٦٦

در انديشه نيز، مثل بسيارى از ميوه ها، غذاها، فرآورده ها، پختگى و خامى وجود دارد.

پختگى انديشه و نظر، محصول تبادل نظر و رايزنى است.

ذهن نيز، گاهى عقيم است، گاهى بارور و بارآور.

بارورى فكر و ديدگاه، وقتى است كه در انديشه هاى ديگران ضرب شود و حاصل ضرب آن، از نقصان و خطا مصون باشد، یاكم خطاتر گردد.

مشورت، نوعى رايزنى است، كه اغلب كسى نظر مشورتى مى خواهد و مشاور، ديدگاه خود را باز مى گويد. يكى سود مى رساند، ديگرى سود مى برد.

اما... تبادل نظر، مرحله اى بالاتر و سودمندتر است. وقتى انديشه ها نقد شود، كاستي ها آشكار مى شود و فكر، پخته تر مى گردد. چكش خورى، نه تنها در دكّه آهنگر و مسگر، استحكام مى آورد، بلكه در عرصه فكر و نظر هم مايه تولد انديشه اى استوار، محكم، بى خلل و درست مى شود.

در نقد انديشه، هر دو طرف (ناقد و شخص مورد نقد) سود مى برند.

وقتى تبادل نظر به درست انديشى منتهى مى شود و خطاها را آشكار مى سازد، پس چرا گريز؟

نقشى را كه آزمايش در علوم تجربى دارد، در علوم نظرى بر عهده مباحثه و مناظره است.

بامشورت و رايزنى، انديشه ها را بارور سازيم.

علامت خطر!

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمِى الطَّعامَ لأِذِيَّتِهِ كَيْفَ لا يَحْتَمِى الذَّنْبَ لأَليمِ عُقُوبَتِهِ

در شگفتم از كسى كه از غذا (ى فاسد) به خاطر آزارش پرهيز مى كند، اما از گناه به خاطر عذاب دردناكش پرهيزى ندارد!

غررالحكم ج٤ ص٣٣٧

روح هم بيمار و آلوده مى شود، همچون جسم.

رنج بدن، از غذاى فاسد است و عذاب جان از گناهان.

اگر پرهيز، شايسته و لازم است، از آنچه زيان و خطر بيشتر و جانكاه تر دارد، ضرورى تر است. رنج محدود و گذرا كجا و عذاب سخت و جاويد كجا؟!

گناه، دل را مى آلايد، جان را تيره مى سازد، شيطان را بر انسان مسلط مى كند، موجب نارضايى خدا و رسول است، پرونده اعمال را سياه مى سازد، مايه رسوايى مى شود و ده ها فرجام زشت ديگر، كه از آثار معصيت است.

آيا مايه شگفتى نيست كه انسان از آزار طعام پرهيز و پروا داشته باشد، اما از عقوبت عصيان نترسد؟!

فرزانه كسى است كه بيش از صلاح جسم، به صلاح روح و رشد اخلاقى بينديشد، چرا كه عاقبت هر شخص را عمل او رقم مى زند.

بدن و جسم، مركب روح است. مهم، آن سوار است كه براين مركب مى نشيند و به سوى مقصد (بهشت يا دوزخ) پيش مى تازد.

از جسم چالاك چه فايده، اگر روح و جان در باتلاق نفس گرفتار شده باشد؟

زيان گناه، بسيار بيشتر از مفسده غذاى فاسد است، پس چرا بى پروايى و ناپرهيزى؟...

دين به دنيا فروشان

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَشْقَى النّاسِ مَنْ باعَ دينَهُ بِدُنيا غَيْرِهِ

بدبخت ترين مردم كسى است كه دين خود را به دنياى ديگرى بفروشد.

غررالحكم ج٢ ص٤٣٠

دين فروشى به هر قيمت كه باشد، زيان است.

پاى بندى به دين و گردن نهادن به آيين آسمان و شرافت مسلمانى آن قدر نفيس و گرانبهاست كه با هيچ گوهرى و به هيچ قيمتى قابل مبادله نيست.

مسلمان اگر براستى ديندار و بنده خد باشد، مقامى بس ارجمند دارد و سعادت ابدى او تضمين است، يعنى بهشت برين و رضاى خدا و تنعّم از پاداش الهى.

دين فروش، كسى است كه به خاطر رسيدن به منافع مادى يا رياست و شهرت و شهوت، دين را زير پا مى نهد و آن را فداى اميال نفسانى مى كند.

وقتى انسان سر دوراهى دين و دنيا قرار مى گيرد و شرايطى پيش مى آيد كه بايد يكى را فداى ديگرى كند، در لحظه دشوار يك آزمون قرار گرفته است.

ولى... به هر حال، دين را به دنيا فروختن، خسارت و ضرر است و نشانه نشناختن ارج و ارزش دين.

بدترين خسارت و بالاترين شقاوت آن است كه در اين معامله، حتى چيزى هم به دست خودش نيايد و دين را به خاطر دنياى ديگرى بفروشد.

راستى، چه كسى شقى تر از آن كه براى ديگرى و به خاطر پسند اهل دنيا به جهنم برود؟

آشِ نخورده و دهان سوخته!...

دروغ و بهتان، براى آنكه ديگرى به مقام برسد، مفهومى جز فروختن دين در مقابل دنياى ديگرى ندارد.

بيچاره كسى كه قدر خود و قدر دين خود را نمى داند!

دوستيهاى پايدار

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«مَوَدَّةُ ذَوِى الدّينِ بَطيئَةُ الاِنْقِطاعِ دائِمَةُ الثَّباتِ وَالبَقاءِ

دوستى دين داران، ديرگسسته مى شود و ثبات و بقاى آن هميشگى است.

غررالحكم ج٦ ص١٣٢

گزينش دوست، اگر با ملاك و معيار باشد، به اين زودى ها به جدايى كشيده نمى شود.

اگر بناى دوستى بر احساس، سودجويى و فرصت طلبى استوار شده باشد، ناپايدار است. اما اگر معيار دين در كار باشد، به اين زودى گسسته نمى شود.

مودت دين مدارانه، همراه با مراعات حقوق دوستى است.

دوستى براساس وحدت عقيده، ريشه دارتر است.

اگر دوستى مى كنيد، با دينداران و خداترسان دوستى كنيد، چرا كه عقيده دينى و معتقدات مذهبى، انسان را وظيفه شناس و حق شناس بار مى آورد.

برعكس، پيوند مودت با آنان كه تاروپود زندگى شان با رشته هاى دين و عقيده به مبدأ و معاد، انسجام و استوارى نيافته است و تنها معيارهاى سود مادى و منافع دنيوى بر روابطشان حاكم است، ناپايدار است و با تغيير وضع اقتصادى و شرايط روزگار، رابطه ها هم گسسته مى شود.

دين، فرمان مى دهد كه حقوق برادرى را مراعات كنيم،

با دوستان خويش با ايثار و مواسات و صداقت رفتار كنيم،

از بدزبانى و غيبت و تحقير بپرهيزيم،

به اتكاى دوستى حقوق دوستان را زيرپا نگذاريم،

بر دوستان خود تكلف و مشقت وارد نسازيم و مايه رنجش آنان را فراهم نياوريم و....

آيا با مراعات اين دستورها، دوستي ها ديرپاتر نخواهد بود؟

تدبير و آينده نگرى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«ألتَّدْبيرُ قَبْلَ الْعَمَلِ يُؤمِنُ النَّدَمَ

تدبير و آينده نگرى پيش از عمل، از پشيمانى ايمن مى سازد.

غررالحكم ج١ ص٣٧٢

عاقل آن است كه انديشه كند پايان را.

برنامه ريزى، محاسبه، آينده نگرى و سنجش عواقب و پيامدها، از عوامل موفقيت انسان است.

هر كارى بازتابى دارد و هر عملى عكس العملى.

تدبير آن است كه پيش از هر اقدام، نسبت به ضرورت آن، شيوه عمل، آثار و نتايجش فكر شود.

خيلى از ندامت ها، محصول نسنجيده كاركردن است. در انتخاب شغل، در گزينش دوست و شريك و همسر، در سرمايه گذارى در يك طرح اقتصادى، آنچه از حسرت و پشيمانى جلوگيرى مى كند، محاسبه همه جوانب و تصميم درست و سنجيده و عاقلانه است.

اگر سخن گفتن را نيز يك عمل به شمار آوريم (كه چنين است) فكر پيش از سخن و تأمل قبل از گفتار و انديشيدن در عواقب حرفى كه مى زنيم نيز نوعى تدبير در كلام است و از ندامت هاى بسيارى جلوگيرى مى كند.

تنظيم دخل و خرج و ايجاد موازنه بين درآمد و مخارج نيز، نمونه اى از تدبير در معيشت است.

كارهاى بى حساب و نقشه و اقدام هاى عجولانه و بدون عاقبت انديشى به ندامت مى انجامد.

آنچه جلوى اى كاش هاى بعدى را مى گيرد و مانع شكل گيرى نطفه حسرت و افسوس مى شود، مآل انديشى و دورنگرى و غلبه بر شتابزدگى و عجله است.

حتى در شرايط رهبرى هم (در قانون اساسى) مدير و مدبر بودن لحاظ شده است. اين نشانه اهميت و حساسيت تدبير است.

كار مستمر

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«قَليلٌ تَدُومُ عَلَيهِ خَيْرٌ مِنْ كَثيرٍ مَمْلُولٍ

كار اندكى كه برآن استمرار و مداومت داشته باشى، از كار بسيارى كه از آن خسته شوى بهتر است.

غررالحكم ج٤ ص٤٩٩

هميشه ادامه كار، دشوارتر از آغاز آن بوده است.

شيوه عمل در ثمربخشى آن مؤثر است. گاهى رگبار تند باران يك لحظه مى بارد و سيلاب جارى مى شود و خرابى ها به بار مى آيد. گاهى هم نم نم باران به صورت پيوسته و درازمدت مى بارد، كه نه زيان و خرابى دارد و نه هدر و هرز مى رود بلكه زمين ها، مزرعه ها، چشمه ها و قنات ها از آن بهره مى برند.

در كارهاى عبادى، فرهنگى، علمى و مطالعاتى و حتى ورزشى آنچه سودمند است، استمرار در عمل است.

اگر روزى دو صفحه كتاب بخوانى، ولى هر روز، اين بهتر از آن است كه يك روز صد صفحه بخوانى و خسته شوى و تا چند هفته مطالعه نكنى.

سعدى مى گويد:

اسب تازى دو تك رود به شتاب

شتر آهسته مى رود شب و روز

تداوم يك كار نيك (مثلاً مطالعه، نماز مستحب، زيارت عاشورا، قرائت قرآن، كمك به نيازمندان و...) هر چند اندك باشد، ثمراتش بيشتر از آن است كه يك مرتبه در حد فراوان به اين گونه كارها بپردازى، زده شوى، خسته گردى و براى هميشه آن را ترك كنى.

پس انداز اندك اندك هم، وقتى استمرار يابد، در نهايت بسيار خواهد بود.

مهمتر از شروع يك كار، آن است كه آن را ادامه دهى و اين كار، همت و اراده اى استوار مى طلبد.

ره توشه آخرت

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«تَزَوَّدُوا مِنَ الدُّنيا ما تَحُوزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَد

از دنيا ره توشه برگيريد، با چيزى كه فردا بتوانيد خودتان را مالك شويد و حفظ كنيد.

غررالحكم ج٢ ص٣٣٩

شناخت آينده اى كه برآن وارد خواهيم شد و نيازهاى آن مرحله و آمادگى براى ورود به آن، شرط خردمندى و فرزانگى است.

بى شك، دنيا مرحله اى گذراست كه پشت سر خواهيم گذاشت.

آخرت هم، دوره اى حتمى است كه براى پاداش يا كيفر، با آن روبه رو خواهيم شد.

دنيا دارفانى است و آخرت، سراى باقى.

در اين مرحله براى آن مرحله، هر چه بيشتر زاد و توشه برداريم، كارمان آنجا راحت تر و رفاهمان بيشتر خواهد بود.

عاقلان، در همين دنيا و با امكانات موجود در همين جا به معمارى آخرت مى پردازند.

خانه آخرت را بايد اينجا و امروز ساخت، تا فردا كه وارد آن مرحله مى شويم، سرگردان و بى جا و مكان نمانيم.

در قيامت، مواقف و ايستگاههاى متعددى است كه از خيلى چيزها خواهند پرسيد. از دژبانى هاى آخرت، فقط با عمل صالح است كه مى توان گذشت و خدا نكند كه كسى جنس قاچاق گناه همراه داشته باشد كه گير خواهد افتاد.

با بار گنه، زدام جستن نتوان

دژبانى حشر را گذشتن نتوان

روزى است كه بى برگ تردد به بهشت

آن سوى پل صراط رفتن نتوان

- از نويسنده.

انسانهاى آينده نگر و عاقبت انديش، دنياى خود را خرج آخرت خويش مى كنند تا در آن روز بتوانند از عقبه ها و گردنه هاى قيامت بگذرند.

رهتوشه ما براى آن روز نياز و فقر، چيست؟!

بيم عقوبت

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«مَنْ خافَ العِقابَ إِنْصَرَفَ عَنِ السَّيِّئاتِ

هر كس از عقاب و كيفر بترسد، از گناهان دورى مى كند.

غررالحكم ج٣ ص٣٣٥

از مهمترين عوامل بازدارنده از گناه، نيروى ايمان و ترس از عذاب الهى است.

آن كه گناه مى كند، يا به معاد و حساب آخرت، عقيده و باور ندارد، يا از اين مسأله مهم غفلت دارد.

تقويت ايمان مذهبى استوارترين سددفاعى در مبارزه با فساد و تهاجم فرهنگى و گرايش به آلودگيهاى اخلاقى است. كارى كه از باور مى آيد، از دانش ساخته نيست.

در روابط اجتماعى و تحقق جرايم نيز، آنجا كه از كيفر و زندان و جريمه و اخراج بترسند، از تخلف دورى مى گزينند. اما اگر احساس كنند كه حساب و كتاب و پيگرد و مجازاتى در كار نيست، گستاخانه سراغ خلافكارى مى روند.

از اصول مهم دعوت هاى همه انبيا، توجه دادن به روز حساب و روز عقاب است و اين كه مردم در آخرت، پاسخگوى عملكردهاى دنيوى خويشند. از تعّلمات مهم پيامبران الهى دعوت به ايمان به مبدأ معاد و نشاندن بذر اين باور در دلها كه هر كس ذرهاى نيك و بد كند، در آخرت به جزاى آن خواهد رسيد.

اجراى حدود و قصاص در جامعه اسلامى از همين رو بركات بيشمار دارد و جرائم و جنايات را ريشه كن مى كند.

ترس از كيفر در دنيا و بيم از عذاب در آخرت! اين است عامل برچيده شدن مفاسد و آلودگيه.

صبر و ظفر

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«حَلاوَةُ الظَّفَرِ تَمْحُو مَرارَةَ الصَّبْرِ

شيرينى پيروزى، تلخى صبر را مى زدايد.

غررالحكم ج٣ ص٣٩٨

تا كسى در راه هدف، شكيبايى و مقاومت نداشته باشد به مقصود نمى رسد.

گذراندن دوران مشقت بار صبر، در ذائقه انسان تلخ جلوه مى كند، ولى كدام بهبودى، بى تحمل تلخي هاى مداوا به دست مى آيد؟ و كدام موفقيت علمى، هنرى و نظامى بدون تلاش و سخت كوشى نصيب تلاشگران مى شود؟

اگر صبر درختى باشد، ميوه اش ظفر است.

اين حكمت ارزنده در شكلهاى گوناگون در ادبيات ما هم انعكاس وسيعى دارد.

برخى شاعران، اين دو را دوست هم دانسته اند كه براثر صبر، نوبت ظفر آيد و بعضى با اشاره به اين ميوه پيروزى، گفته اند: صبر تلخ است وليكن برِ شيرين دارد و بعضى هم اينگونه تعبير كرده اند:

صبر تلخ است وليكن عاقبت

ميوه شيرين دهد پر منفعت

كسى كه بر دشوارى هاى ايام تحصيل، صبر مى كند، دريافت كارنامه قبولى خستگى هاى او را از بين مى برد.

كسى كه در مقابل خواسته هاى نفس و شهوات، خويشتن دارى نشان مى دهد و به ترك گناه موفق مى شود، او نيز لذت معنوى اين شكيب را مى چشد.

رزمندگانى هم كه در جبهه مقابل دشمن مى ايستند و باصبر و مقاومت، حمله دشمن را درهم مى شكنند، پس از رفع خطر، احساس لذت و راحتى مى كنند.

پس بايد كوشيد تا از درخت تلخ صبر، ميوه شيرين ظفر چيد.

عينك واقع بينى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«مَنْ أَبْصَرَ زَلَّتَهُ صَغُرَتُ عِنْدَهُ زَلَّةُ غَيْرِهِ

هر كس لغزش خود را ببيند، لغزش ديگران در نظر او كوچك جلوه خواهد كرد.

غررالحكم ج٥ ص٣٦٢

بعضى ها به عيب جويى از ديگران عادت دارند.

ذره بين نهادن و عيوب و لغزش هاى ديگران را ديدن و بازگو كردن و بزرگ كردن، كار كسانى است كه از عيوب خويش بى خبرند. و خود را بى نقص مى پندارند.

پروين اعتصامى در قطعه سيروپياز، از انتقاد سير از بوى بد پياز و غفلت از بوى ناپسند خويش ياد مى كند.

غرور و غفلت، سبب مى شود انسان خود را بى عيب و نقص ببيند.

لغزش هاى خود ما، كمتر از ديگران نيست.

پس چرا اين همه در جلد اين و آن افتادن و خطاهاى ديگران را نقل مجالس كردن و به غيبت اين و آن پرداختن؟ مگر خودمان از همان گونه عيوب و لغزش ها مصون و مُبرّاييم؟

گويند: طاووس را همه كس به خاطر پرهاى زيبا و رنگين مى ستايند، اما خود او از پاى زشت خويش شرمگين است.

توجه به زشتى پا، سبب مى شود كه طاووس مغرور بال هاى رنگارنگ و زيبايش نشود.

اگر به ديگران با دو چشم مى نگريم، به خودمان و خطاها و لغزش هايمان با چهار چشم بنگريم.

آنگاه خواهيم ديد كه لغزش ديگران، آن قدر هم بزرگ و در بوق كردنى نيست.

چون ما هم مثل آنان گرفتار لغزشيم، پس چرا غرور؟!