حکمت های علوی

حکمت های علوی0%

حکمت های علوی نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

حکمت های علوی

نویسنده: جواد محدثی
گروه:

مشاهدات: 7173
دانلود: 2327

توضیحات:

حکمت های علوی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7173 / دانلود: 2327
اندازه اندازه اندازه
حکمت های علوی

حکمت های علوی

نویسنده:
فارسی

در پيشگاه خدا

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«مَنْ قَرَعَ بابَ اللَّهِ فُتِحَ لَهُ

هركس آستان خدا را بكوبد، در به رويش گشوده مى شود.

غررالحكم ج٥ ص٢٦٧

مهربانى هاى خدا بى پايان است.

از بندگان خواسته است كه او را بخوانند، تا جواب دهد، درخواست كنند تا عطا كند.

چه لطفى بالاتر از اين؟! وعده آمرزش نيز داده است. دعا و نيايش و استغفار، كوبيدن آستانه و درگاه خداست. بى شك، نيايش هاى خالصانه را بى پاسخ نمى گذارد و استغفارهاى راستين را مى پذيرد و گناهان را مى بخشايد.

گر گدا كاهل بود، تقصير صاحب خانه چيست؟

در دعاى افتتاح، در شبهاى رمضان مى خوانيد كه خداوند، اجازه داده تا او را بخوانند و اجابت را هم تضمين كرده است. حالِ عبادت يافتن نيز، موهبتى الهى است.

هم دعا از تو، اجابت هم زتو.

مهم، دعاى خالصانه و خواستن صميمى و اصرار و التماس در پيشگاه اوست.

كسى كه درى را بكوبد و ادامه دهد، اگر در خانه كسى باشد، بالأخره در را مى گشايد. چرا آستان خدا چنين نباشد؟! خدا كه شنواتر، مهربان تر و كريم تر است!

اگر صدا مى زنيم و جواب نمى شنويم، بايد ببينيم كجاى كار خراب است؟

فرصتهاى اين ايام را نبايد راحت و رايگان از كف داد. شبها، سراسر بركت اند و رحمت، روزها هم فرصت بندگى و اطاعت.

قصور در كجاست؟ در رحمت خدا يا خواستن ما؟

فرصت محاسبه

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«ثَمَرَةُ الْمُحاسَبَةِ صَلاحُ النَّفْسِ

ثمره محاسبه، اصلاح شدن نفس است.

غررالحكم ج٣ ص٣٣٤

هيچ خردمندى راضى به خسران و زيان در معامله نمى شود.

ليكن، شناخت سود و زيان مهم است.

چه بسيارند كسانى كه نفع و ضرر را به جاى هم اشتباه مى گيرند و گاهى عمرى خسارت مى برند، اما خود را برنده مى پندارند. چه خوب است كه دفترچه محاسبه نفس افتتاح كنيم.

برنامه اخلاقى و تربيتى محاسبه، براى آن است كه انسان به سود و زيان عمر خويش بنگرد و سرمايه عمر را كه خرج مى كند بازدهى هم برايش داشته باشد.

كتاب نفس را هم بايد ورق زد و خواند.

در شناخت نيت ها، خصلتهاى خوب و بد و رذايل و فضايل خود هم بايد كوشا بود و فرصت رمضان و شبهاى قدرش و سحرهاى بيدارش، بهترين موقعيت است.

كسى مى تواند مدعى خودسازى باشد كه خودشناسى هم داشته باشد.

شگفتا!... انسان براى مقدارى سرمايه مادى و سرمايه گذارى تجارى و سپرده بانكى كلى حساب و كتاب و دفتر جزء و كل و... دارد، اما سرمايه هاى خويش را بى ملاحظه برباد مى دهد و خسران هاى روحى را خسارت به حساب نمى آورد.

نتيجه محاسبه خويش، اصلاح خود است.

در سايه محاسبه است كه انسان به عيوب و كاستيهاى خود واقف مى شود و اگر واقعاً در مسير كمال است، آنها را اصلاح مى كند و زمينه رشد را فراهم مى آورد.

روزى چند دقيقه، از خودتان حساب مى كشيد؟...

ترس از گناهان

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«لا تَخَفْ إِلاَّ ذَنْبَكَ

جز از گناه خويش مترس.

غررالحكم ج٦ ص٢٦٢

گناه، دست از دامن گناهكار نمى كشد، تا او را رسوا كند.

وقتى بساط عدالت گسترده شود، پاى اهل ستم در تله مى افتد و ظلم، دامن گير ظالم مى شود.

اگر بنا شود مجرمان تعقيب و مجازات شوند، هر جرم و گناهى، دامى است كه موجب گرفتار شدن مجرم مى شود.

آخرت، مرحله دادرسى، كيفر و مجازات خطاكاران است و... البته مرحله مزد و پاداش نيكوكاران نيز.

خداوند هم، عادل است و عالم، دقيق است و حسيب. گرچه به لطف و رحمتش اميدها بسته ايم، اما اگر نه به فضل و لطفش، بلكه به عدلش با ما رفتار كند، كيست كه از كيفرش برهد؟

ذره ذره گناهان، تبديل به كوه معصيت مى شوند، كه هرگز دوش هاى ضعيفمان ياراى تحمل آن را ندارد.

قطره قطره معاصى، تبديل به درياى جرايم مى شوند، كه ما را در كام امواجش غرق مى سازد.

پس، دشمن ترين دشمنان ما، گناه ماست كه ما را گرفتار يا رسوا خواهد ساخت و اگر در دنيا هم بگريزيم، گريزى از فرداى قيامت نيست.

بايد ترسمان نه از قانون و محكمه، بلكه از حساب و بررسى اعمال و گناهانمان باشد، والا آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است؟

توبه راهى است براى محو سيئات.

تا اين فرصت باقى است، دام هاى رسواگر گناه را برچينيم!

عبرت ها

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«ما أَكْثَرَ الْعِبَرُ وَ أَقَلَّ الإِعْتِبارُ

وسايل عبرت گرفتن چه بسيارند، اما عبرت گرفتن چه اندك است!

غررالحكم ج٦ ص٦٨

شكست هايى كه براى عده اى پيش مى آيند، مى توانند براى ديگران درس پيروزى داشته باشند.

ناكامى هاى برخى برنامه ها، مى توانند برنامه ريزان را به تغيير شيوه وادارند، تا در كارها موفق شوند و به اهداف برسند.

مرگ و ميرهاى هر روزه، مى توانند براى ما مايه بيدارى و سرمايه تنبّه شوند.

ديدن صحنه هاى تصادف، به رانندگان درس احتياط مى دهد و فرجام شوم معتادان براى اهل هوس، آيينه عبرت است و رسوايى اهل معصيت، براى ديگران يك موعظه است.

همه اينها درست، ولى وقتى كه چشم عبرت بين باز و تصميم بر پند آموختن در كار باشد!

خاقانى، ايوان مدائن را آيينه عبرت مى داند، ولى براى كه؟ براى دل عبرت بين!

قرآن كريم و نهج البلاغه عزيز، از عبرت ها پندها، آموزش ها، هشدارها و اعلام خطرها، موج مى زنند. ولى براى دلهاى آگاه و چشم هاى باز.

دوروبر خود ما و همين عمر اندك مان، كلى عبرت براى ما ارائه مى دهد. ولى آنجا كه ديده عبرت بين را بسته باشيم و خود را به آن كوچه بزنيم، از اين همه عبرت ها چه اعتبار؟

دواى دردها موجود است، اما اگر از آنها استفاده نكنيم، درمانى هم در كار نيست.

راندن در جاده بى علامت، خطرناك است.

رانندگى در جاده اى هم كه پر از علايم رانندگى و تابلوهاى هشدار دهنده است، اگر راننده نخواهد به آنها توجه كند همان خطرها را دارد.

مايه عبرت فراوان است، ولى آنچه كم داريم، پندآموزى و عبرت گرفتن است.

هنرِ گوش دادن

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«عَوِّدْ أُذُنَكَ حُسْنَ الإِسْتِماعِ وَ لاتُصْغِ إِلى مالا يَزيدُ فى صَلاحِكَ

گوش خود را به خوب گوش دادن عادت بده و به چيزى كه در صلاح و خير تو افزايشى نمى دهد، گوش فرا مده.

غررالحكم ج٤ ص٣٢٩

گوش دادن و سخن گفتن، نوعى ايجاد رابطه با ديگران است.

هر يك از اين دو را نيز آداب و رسومى است.

وقتى شما با كسى صحبت مى كنيد، دوست داريد به سخنان شما كاملاً توجه كند. اگر خوب گوش نكند، يا حواسش پرت باشد، يا ميان كلامتان بپرد، يا اشتياقى به شنيدن حرف هايتان نشان ندهد، آن را حمل بر بى اعتنايى مى كنيد و از او و رفتارش مى رنجيد.

عين همين حالت را، او نيز هنگامى كه شما به سخنانش بى توجهى نشان دهيد، خواهد داشت.

پس، خوب گوش دادن، هم نوعى ادب اجتماعى است، هم هنرى است كه برخى فاقد آنند.

به علاوه، فهميدن درس، دريافتن مطلب، شناخت حقيقت، ادراك و فهم اخبار و... همه در گرو حُسنِ استماع است، يعنى همان خوب گوش دادن!

از سوى ديگر، امواج صوتى گاهى هم حرفهاى باطل، دروغ، لاف و گزاف، بيهوده و بى ريشه به گوشها مى رسانند.

نبايد گوش به هر حرفى سپرد، همچنان كه نبايد به هر كلامى دل داد.

محور و مبناى گوش دادن ها بايد صلاح و آموزندگى باشد، چرا كه دل و درون ما از همين رهگذر نقش صلاح يا فساد را مى پذيرد و الهى يا شيطانى مى شود.

درجايى بايد خوب گوش داد و در جايى هم اصلاً نبايد گوش داد. حيف از گوش كه شنونده بعضى صحبتهاى بى ثمر و بلكه داراى ضرر باشد.

آيا اين جاها را مى شناسيم؟!

دين، خرج دنيا؟

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«مِنَ الشِّقاءِ أَنْ يَصُونَ الْمَرْءُ دُنياهُ بِدينِهِ

از شقاوت و بدبختى است كه انسان، دنياى خود را با (خرج كردن) دينش حفظ كند.

غررالحكم ح٦ ص٢٧

گاهى دنيا يا دين انسان در معرض، خطر قرار مى گيرد.

حفظ دنيا و پاسدارى از دين، هر دو وظيفه است ولى... در شرايطى كه بايد يكى فداى ديگرى شود و با خرج كردن يكى، ديگرى را از زوال و ضربه مصون ساخت، كدام يك مهم تر و حفاظت آن لازم تر است؟

هميشه چيز كمتر و بى ارزش تر را فدا مى كنيم، تا آنچه ارزشمندتر است بماند. حتى وقتى جان خويش را فدا مى كنيم، بايد فداى چيزى كنيم كه از جان ما و خودما با ارزش تر و مقدس تر باشد، مثل دين و خدا و شرافت و حق.

اگر به خاطر حفظ رياست، به دست آوردن مقام، كسب ثروت و رفع مشكل ادارى، دست به خيانت و دروغ بزنيم، يا سراغ راه هاى نامشروع درآمد برويم، يا رشوه بدهيم و بگيريم، يا دروغ بگوييم، يا سوء استفاده از موقعيت شغلى و ادارى خويش كنيم، يا وظايف دينى خويش را ترك كنيم. همه اين موارد، نوعى خرج كردن دين براى رسيدن به دنيا است.

چه شقاوتى بالاتر از اين كه كسى از دين خويش بگذرد، تا به دنيا برسد؟

بدتر از آن، جايى است كه از دين خود براى دنياى ديگرى دست بردارد!...

گذشتن از دين هم، فقط كافر شدن و دست از اسلام كشيدن نيست. كسى كه براى پولدار شدن از حرام چشم نمى پوشد و براى استخدام شدن، دروغ مى گويد و براى كوبيدن ديگرى از حربه تهمت و شايعه سازى، استفاده مى كند، به همين مقدار، دين خود را فروخته و خرج كرده است.

بايد از دنيا گذشت، تا دين مصون بماند، نه كه دين را خرج دنيا كرد.

و اين امتحانى است دشوار!...

بدترين مردم

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«شَرُّ النَّاسِ مَنْ لايُرْجى خَيْرُهُ وَلا يُؤمَنُ شَرُّهُ

بدترين مردم كسى است كه نه اميدى به خير اوست و نه آسايش و امنيتى از شر او.

غررالحكم ج٤ ص١٧٥

برخى از مردم، گرفتار درد بى دردى مى شوند.

ديگر برايشان فرقى نمى كند كه مردم در چه وضع و حالى باشند، در راحت يا رنج، در رفاه يا گرفتارى.

خدا نكند كه كسى گرفتار اينگونه احساسْ مردگى شود كه نتيجه اش مسخ هويت انسانى است و به تعبير حضرت اميرعليه‌السلام ، بدترين مردم!

شاعر گفته است:

آرزو دارم اگر گل نيستم، خارى نباشم

بار برداراَر زدوشى نيستم، بارى نباشم

گر نگشتم دوست با صاحبدلى، دشمن نگردم

بوستان بهر خليل اَر نيستم، نارى نباشم

راستى، مگرنه اين كه سعادت جامعه، در گرو نوع دوستى و همدلى و نيكوكارى است؟

براى تحقق اين هدف، يكى از اين دو كار، بايسته است:

سود رساندن، به مردم، پرهيز از آسيب رسانى.

اگر كسى را شايستگى و توفيق كمك و يارى رساندن و بازو بودن و عصاى دست گشتن نيست، دست كم مى تواند از آزار بپرهيزد و ديگران از شر او ايمن باشند.

اگر نه به خير كسى اميدى بود و نه از شر او ايمنى، او بدترين انسانهاست كه غاصبانه نفس مى كشد و ننگ بشريت است.

به قول شاعر: مرا به خير تو اميد نيست، شر مَرَسان.

بعضى ها از درخت بى ميوه هم بى خاصيت ترند و در غفلت به سر مى برند. چه بسا اشخاصى كه تنها با صداى كلنگ گوركن، از خواب بيدار مى شوند..

اگر خوب ترين نيستيم، لااقل بدترين نباشيم.

حق شناسى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَكْرِمْ ضَيْفَكَ وَإِنْ كانَ حَقيرًا وَ قُمْ مِنْ مَجْلِسِكَ ِلأَبيكَ و مُعَلِّمِكَ وَ إِنْ كُنْتَ أَمير

مهمان خود را اكرام كن، هر چند حقير باشد، و در مقابل پدر و معلم خود به ادب برخيز، هر چند اميرباشى!

غررالحكم ج٢ ص١٩١

رعايت ادب، در مقابل مهمان و معلم و پدر، هر چند هر كدام جلوه اى خاص دارد، اما در هر سه مورد نشانه انسانيت است.

نه مهمان دارى بايد سبب كبر و عجب و غرور گردد و ميزبان را به تفاخر و مباهات بكشد، نه فرمان روايى بايد انسان را از مراعات وظيفه تواضع و خاكسارى نسبت به پدر و معلم غافل سازد.

اكرام و احترام نسبت به مهمان، يك وظيفه و ادب است، هر چند كه از نظر مال، مقام، موقعيت، سن و سال، كوچك و حقير باشد و مهمان بزرگتر و با جلال تر.

به پاى پدر و معلم از جا برخاستن نيز، نشانه ديگرى از تواضع و حق شناسى است. هر چند كه اين فرزند يا شاگرد، به مقام امارت و زمامدارى رسيده باشد.

اهميت كار نيز در همين است، تا موقعيت و رياست، مانع انجام وظيفه و رعايت ادب نسبت به صاحبان حق نگردد و مقام و منصب، آدمى را كور و كر نسازد.

وقتى امير باشى و پدر و معلم را از ياد نبرى، و آنگاه كه مهمانت حقير باشد و بازهم اداى حق كنى و احترام و اكرام را ترك نكنى، به كمال رسيده اى.

اينها، دليل عظمت روح، خودساختگى معنوى، رهايى از غرور دنيا، شناختن حق و اداى حق است.

كمال همنشين

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«خَيْرُ الإِختِيارِ صُحْبَةُ الأَخيارِ

بهترين گزينش، همنشينى با نيكان است.

غررالحكم ج٣ ص٤٢١

هيچ كس نيست كه از مصاحبت و معاشرت و همدمى، اثر نپذيرد، چه اثر نيك و شايسته، چه اثر منفى و ناپسند.

انسان همانطور كه تأثيرگذار است، تأثيرپذير نيز مى باشد، در همه سطوح و در همه زمينه ها. حتى گرايش هاى سياسى افراد، گاهى تحت تأثير كسانى است كه با آنان بيشترين تماس، رفت و آمد و معاشرت دارند و خيلى ها خط سياسى خودشان را از دوستان و همنشينان مى گيرند.

با اين حساب، بايد در دوستان و معاشران به بهْ گزينى پرداخت و با نيكان و اخيار همنشينى كرد.

اين مصاحبت ها، خواسته و ناخواسته، در فكر و اخلاق و عمل انسان تأثير مى گذارد.

باد و نسيم، اگر از مزبله ها، مرداب ها، لجن زارها و مردارهاى عفن بگذرد، بوى گند و تعفن با خود مى آورد و اگر بر بوستان و گلزار عبور كند، عطرِ دل انگيز با خود مى آورد.

مهم آن است كه باد، همنشين چه منطقه اى باشد و نسيم، از كدام كوى و ديار بگذرد!

شعر سعدى درباره همنشينى گِل با گُل اشاره به همين حقيقت است.

كمال همنشين در من اثر كرد

وگرنه من همان خاكم كه هستم

دقت در دوستان خود و دوستان و معاشران فرزندانمان، تضمين كننده سلامت اخلاق و روان و انديشه آنان است و بى دقتى، پشيمانى به بار مى آورد.

اطمينان به اين كه ما يا فرزندانمان ضربه ناپذيريم، نوعى غرور و غفلت جاهلانه است.

همنشين هايمان را دست كم نگيريم!....

عوارض بدگمانى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«شَرُّ النَّاسِ مَنْ لا يَثِقُ بِأَحَدٍ لِسُوءِ ظَنِّهِ وَلا يَثِقُ بِهِ أَحَدٌ لِسُوءِ فِعْلِهِ

بدترين مردم كسى است كه به خاطر بدگمانى خود، به هيچ كس اطمينان نمى كند، و هيچ كس هم به خاطر بدرفتارى او، به وى اطمينان نمى كند.

غررالحكم ج٤ ص١٧٨

سرمايه اعتماد، برترين دارايى فرد و جامعه است.

افراد بدبين، از اين سرمايه محرومند و چه فقرى بالاتر از اين؟

سوءظن سبب مى شود كه هر سخن، هر كار و هر رفتارى از سوى ديگران را بر بدترين وجهش حمل كنيم و محمل خوب و مثبتى براى آنها نيابيم.

از نگاه فرد بدگمان، همه دروغ مى گويند و ريا مى كنند و صداقت ندارند و در فكر فريب اند. پس، به سخن هيچ كس نمى توان اعتماد كرد و به قول و قرار هيچ كس نمى توان دل بست.

اين ديدگاه، چه جهنمى براى بدبينان پديد مى آورد!

نتيجه اين سوءظن و بى اعتمادى به همه، آن مى شود كه خود او هم از چشم و دل ديگران مى افتد و ديگران هم به او بى اعتماد و بى اعتقاد مى شوند و اين پيامد، تلخ تر و دشوارتر از اولى است.

حسن ظن، رفتار ما را با ديگران در بسترى سالم، مطلوب و پراميد قرار مى دهد. ولى سوءظن، اين رفتار را نسنجيده، مغرورانه، خودخواهانه و تحقيرآميز مى سازد و در نتيجه، ديگران را از دست مى دهد.

به ديگران اطمينان نداشتن و مورد اعتماد ديگران نبودن، موجب گسستن همه پيوندهاى اجتماعى و سست شدن رابطه ها مى گردد. ريشه آن هم چيزى جز سوءظن نيست.

پس، اين كه مولا، بدبينان را بدترين مردم مى شمارد، با اين عوارض و آفات، امرى روشن است.

بد بين نباشيم، تا به ما با چشم بدبينى ننگرند.

سخن و سكوت

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«صَمْتٌ يَكْسُوكَ الْكَرامَةَ خَيْرٌ مِن قَوْلٍ يَكْسِبُكَ النَّدامَةَ

سكوتى كه تو را جامه كرامت و بزرگوارى بپوشاند، بهتر از سخنى است كه برايت پشيمانى آورد.

غررالحكم ج٤ ص٢١٣

در اين كه كجا بايد سكوت كرد و كجا بايد سخن گفت، رهنمودهاى ارزشمندى در تعاليم دينى ما وجود دارند.

گرفتارى هايى كه از راه زبان و گفتار پيش مى آيند، بسيارند.

حتى گاهى در كلام حكيمانه بزرگان بيان شده كه: اگر كلام تو نقره باشد، سكوت، طلاست.

روشن است كه شناختن جى سخن و سكوت و موقعيت مناسب تكلم و خاموشى بسيار مهم است. خردمندى افراد هم در همين جاها شناخته مى شود.

بى خردان هم معمولاً چوب حرفهاى بيجا و تكلم نسنجيده خود را مى خورند و ندامت پس از گفتن هم بى ثمر است.

گاهى سلامت و عافيت و آبرو و مكانت، در حفظ زبان و مراعات سكوت است. مگر همه جا بايد حرف زد؟ مگر هر حرف را بايد گفت؟ مگر سخن را به هر كس بايد گفت؟

گرچه حرف خوب، بسيار قيمتى است، ولى... سكوتى كه مايه حفظ شأن و آبرو شود و بهانه به دست مخالف ندهد و سوژه تفرقه نيافريند، كم ارزش تر از آن حرف خوب نيست.

سخنان نسنجيده، پشيمانى مى آورد.

وقتى هم كلام از دهان برآمد، قابل كنترل نيست. بايد پيش از سخن گفتن، از آن محافظت كرد.

پس، خوشا سكوت كرامت بخش.

و... بدا سخن ندامت آور!

دشمن ضعيف

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«لا تَسْتَصْغِرَنَّ عَدُوّاً وَإِنْ ضَعُفَ

هيچ دشمنى را كوچك مشمار، اگر چه ناتوان باشد!

غررالحكم ج٦ ص٢٧٣

بعضى چيزهاست كه اندك آن هم بسيار و ضعيف آن هم قوى است و بايد هشيار و مراقب بود.

دشمن، يكى از اين هاست.

كسى كه مغرورانه، قدرت دشمن را به حساب نياورد و تنها به توان و عِدّه وعُدّه خويش نگاه كند، از جايى كه حسابش را نمى كند ضربه مى خورد.

دانى كه چه گفت زال با رستم گرد؟

دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد

دشمن تا دشمن است، دست از عداوت برنمى دارد و پيوسته در فكر ضربه زدن است، وگرنه دشمن نخواهد بود. وقتى نشانه هاى توطئه) از سوى دشمنان آشكار است، سادگى است كه آن را توهّم توطئه پنداريم و آسوده خاطر بخوابيم.

دشمن شناسى، رسالت مهم يك جامعه انقلابى است.

شناخت دشمن، براى يك فرد هم مهم و ضرورى است، چه دشمن آشكار چه پنهان، چه برون مرزى چه درون مرزى، چه خانگى چه بيرونى، چه معروف به دشمنى چه ناشناخته و مرموز.

كسى كه دشمن ناتوان را، ناچيز بشمارد، گرفتار غفلت مى شود و غرور هم او را غافل تر مى سازد.

و چه گذرگاه و رخنه نفوذى مناسب تر براى دشمن، از غفلت؟

گاهى دشمن نيرومند و مكار است، ما ناتوان و ساده اش مى انگاريم. گاهى هم براستى ضعيف است، اما به هر حال، دشمن است.

از دشمن، چه انتظارى است جز دشمنى؟

رمز دوام دوستى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«بِحُسْنِ الْعِشْرَةِ تَدُومُ الْمَوَدَّةُ

با معاشرت نيكو دوستى دوام مى يابد.

غررالحكم ج٣ ص٢٠١

هر رشته اى را چيزى ممكن است پاره كند.

رشته مودت و دوستى گرچه استوار و محكم است، ولى مصون از آفت و گسستن نيست.

هنر معاشرت خوب، تقويت كننده اين ارتباط است.

بعضى ها روش رفتار شايسته با ديگران را نمى دانند، حسد مى ورزند، غيبت مى كنند، شوخى بيجا مى كنند، طعنه و نيش مى زنند، تحقير و توهين مى كنند، رفتارى از روى بى اعتنايى و كبر دارند، سرسخت و لجوج و يك دنده اند، گذشت ندارند.

اينها همه عوامل گسستن دوستى است.

هر يك از اينها به تنهايى هم گاهى رفاقتى را برهم مى زند و دوستى را از دست ما مى گيرد.

اما در عوض، داشتن اخلاق خوب و معاشرت نيكو، دلها را مجذوب ما مى سازد.

گشاده رويى، كمند محبت انسانهاست. حسن خلق، بذرى است كه كبوتر دلها را در دام محبت مى افكند. خنده رويى و بخشندگى و گذشت و ايثار، محبوبيت آور است.

اگر مى خواهيد دوستيهايتان دوام يابد و دوستان خوبتان را از دست ندهيد، به توصيه حضرت اميرعليه‌السلام عمل كنيد، يعنى معاشرت شايسته و خوب!

آزردن ديگران، رفتارى ناپسند است و خدمت به ديگران نمونه اى از اخلاق خوب است.

با رشته خوش رفتارى، دوستيها را بادوام تر كنيم!

خلوص و خودشناسى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«اَلْكَيِّسُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ وَأَخْلَصَ أَعْمالَهُ

هوشمند، كسى است كه خود را بشناسد و اعمالش را خالص سازد.

غررالحكم ج١ ص٢٩٧

خودشناسى ريشه همه سعادت هاى بشرى است.

كسى كه خود را، استعدادهايش را، كرامت و ارزش وجودى خود را، هدف از خلقتش را، نتيجه اعمالش را و... نشناسد، چگونه مى تواند گامهايى در مسير آن سعادت بردارد؟

تباهى و شقاوت و ضايع شدن، فرجام كسانى است كه به خودشناسى اهميت نمى دهند و غافلانه زيست مى كنند و خاسرانه رخت از جهان برمى بندند.

از سوى ديگر، سعادت اخروىِ انسان در گرو عمل هاى دنيوى اوست.

در بازار آخرت، آنچه از انسان مى خرند، عمل صالح و خالص است.

ري، موريانه اى است كه اعمال را مى خورد و بى آنكه انسان بفهمد آنها را نابود مى سازد.

كسى كه يك عمر كار كند و عبادت نمايد، اما نيت او خراب باشد و در انگيزه اش اخلاص نباشد، در هنگامه حسابرسى، تهيدست و زيان ديده است.

پس، هوشمند كيست؟

طبق اين كلام علوى، كياست و هوشمندى در آن است كه انسان هم خود را بشناسد و هم به اخلاص در عمل و پاكسازى نيت و انگيزه بپردازد و اينگونه خويشتن را بيمه كند.

در غير اين صورت، انسان باخته است!

هوشمند، مى كوشد كه نبازد، نه خود را، نه سرمايه اش را، و نه آينده اش را.

و... راه آن خودشناسى و اخلاص است.

خودپسندان تنها

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«لا وَحْشَةَ أَوْحَشُ مِنَ العُجْبِ

هيچ وحشت و تنهايى، وحشت آورتر از خودپسندى نيست!

غررالحكم ج٦ ص٣٨٠

وحشت و ترس، جايى است كه انسان همدمى نداشته باشد.

داشتن انيس و همدم، مايه قوت قلب و جرأت و اميدوارى است.

كسى مى تواند با ديگران انس بگيرد كه از خود رها شده باشد.

از خود رستن، يعنى ديگران را هم قبول داشتن، براى ديگران هم شخصيت قائل شدن و حرمت نهادن به افراد.

خودپسندى، زمينه حضور ديگران را در قلمرو زندگى انسان از بين مى برد.

خودخواه، فقط خود را قبول دارد.

خود پسند، فقط خويشتن را انسان مى شمارد.

شما نيز، از كسى كه چنين خصلتى دارد گريزانيد و از او خوشتان نمى آيد.

نتيجه آنكه: انسانهاى گرفتار عجب و خودپسندى، نه روحيه انس گرفتن و دوست شدن و صميميت با ديگران را دارند، و نه ديگران به خاطر اين صفت ناپسند، مايل به دوستى با آنانند. پس ايشان تنها و بى همدم مى مانند.

خودپسندى، انسان را در جمع انسانها هم تنها مى گذارد و به غربتى تلخ و جانكاه مى كشاند.

خودپسند، در كنار ديگران هم كه باشد، چون همدمى ندارد، تنهاست و اين تنهايى چه وحشت انگيز و جان فرساست!

رهايى از اين روحيه شوم، رشته محبتهاى ديگران را نسبت به انسان استوارتر مى سازد.

قبول داشتن ديگران و حرمت نهادن و احترام كردن، براى انسان همدم و مونس مى آفريند!

صدقه، درمان حرص

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«عَلَيكَ بِالصَّدَقَةِ تَنْجُ مِنْ دِنائَةِ الشُّحِّ

صدقه بده، تا از پستى حرص و آز نجات يابى.

(غررالحكم ج٤ ص٢٩٨)

خصلت ها در انسان، با تمرين و ممارست رشد مى كنند و عمل، بستر اين رشد اخلاقى است.

هر صفتى، چه نيك و چه بد، اگر در زندگى انسان مجال بروز و ظهور يابند، تقويت مى شدند. رفتار روزمره ما، ميدانى براى تجلى اين خصلتهاى خوب و بد است.

شُحّ، همان آزمندى و حرص و بخل است، صفتى ناپسند است كه انسان را از بذل و بخشش باز مى دارد و از فقير شدن مى ترساند. شيطان با تقويت اين حس و وسوسه كردن اينكه عطا و بخشش، كاستى را در پى دارد و تو را فقير مى كند، انسان را از اعمال خوب و نيكي ها و خيرات باز مى دارد.

راه عملى سركوب اين خصلت زشت، صدقه است.

صدقه دادن، تمرين عملى بذل و بخشش و گذشتن از مال به سود ديگران است.

ريشه خير و نيكى در نهاد ما نهفته است.

اين بذر را بايد آبيارى كرد، تا نهال احسان رشد يابد و خس و خاشاك حرص و آز، ريشه كن گردد.

براى رشد اخلاقى كودكان هم در اين زمينه، به والدين توصيه شده كه به فرزندان خود مالى بدهند تا با دست خودشان به نيازمندان بدهند. اين نيز تمرين عط و ممارست در بخشندگى است و اين خصلت را در وجود انسان ريشه دار مى سازد.

صدقه، انسان را از پستى و زشتى حرص و مال دوستى و بخل، نجات مى دهد.

اصلاح خويش

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ إِصْلاحِ نَفْسِهِ

ناتوان ترين مردم كسى است كه از اصلاح نفس خويش و خودسازى عاجز باشد.

غررالحكم ج٢ ص٤٣٦

ايجاد تغيير در روحيات، اخلاقيات و رفتارهاى يك انسان، كارى دشوار است.

اصلاح نفس يعنى ايجاد اين دگرگونى و تبديل رذايل به فضايل و جايگزين ساختن خوبي ها و محاسن به جاى بدي ها و معايب و كاشتن گُل و زدودن خار.

اصلاح نفس به يك معنى راحت تر و عملى تر از اصلاح ديگران است، چرا كه انسان هم به خلق و خوى و روحيات و زمينه هاى روحى خود آشناتر و هم براى انجام كارهايى در مسير اين اصلاح، برخود مسلطتر است تا بر ديگران.

اگر ديگران از ما حرف شنوى نداشته باشند، خودمان كه مى توانيم به دانسته ها و صلاحديدهايمان عمل كنيم و مطيع عقل و وجدان و باورهاى مكتبى خود باشيم.

اگر به ديگران نتوانيم دستور بدهيم، خودمان كه مى توانيم به دستورالعملهاى خويش، عمل كنيم.

اگر ديگران را نشناسيم، خود را كه خوب مى شناسيم.

پس، كسى كه نتواند به اصلاح خويش بپردازد، ناتوان ترين مردم است، چون زمينه هاى اين تغييرات بهينه در خود او فراهم تر است تا ديگران.

آنان كه شعار اصلاح جامعه را مى دهند، خوب است گامى هم در مسير خودسازى خود بردارند و اصلاح خود را مقدمه اصلاح ديگران قرار دهند.

اصلاح را از خود شروع كنيم.

كجا شتاب، كجا درنگ؟

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَلْعَجَلَةُ مَذْمُومَةٌ فى كُلِّ أَمْرٍ إِلاَّ فيما يَدْفَعُ الشَّرَّ

عجله و شتاب در هر كارى ناپسند است، مگر در كارى كه شر و بدى را دفع مى كند.

غررالحكم ج٢ ص٨٩

اينكه هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد، نكته مهمى است.

غير از سخن، عمل و رفتار و برخوردها هم به تناسب موقعيتهاى مختلف، بايد فرق كند.

گاهى يك شيوه، در جايى سازنده است و در جاى ديگر و نسبت به شخص ديگر، مخرب و زيان آور.

تشخيص آن مهم است و لازم.

شتاب، به عنوان يك شيوه عمل يا خصلت فردى، يكى از معايب شمرده شده است. شتابزده، معمولاً تصميمهاى نسنجيده مى گيرد. شتابزدگى انسان را به خطا مى اندازد و... عجله كار شيطان است.

اما... اين زشتى عجله و شتاب، يك استثنا هم دارد و آن در مورد دفع شر است، كه در چنين موردى، درنگ و تأمل، بر آن شر و بدى مى افزايد و شتاب، جلوى ضرر بيشتر را مى گيرد.

در معالجه يك بيمارى بايد شتاب كرد،

در دفع يك شبهه يا اشتباه، تسريع لازم است.

در مقابله با يك فساد، بستن يك منفذ آب، اصلاح شكاف سقف، رفع آلودگى اخلاقى، خاموش كردن آتش، هر چه سرعت عمل به كار گرفته شود، جلوى ضرر افزون ترى گرفته مى شود.

حركت لاك پشتى در آنجا كه رخنه اى در سلامت فكرى، اخلاقى، امنيتى و اقتصادى جامعه بروز كرده است، به پيدايش بحران مى انجامد.

شتاب بد است، جز در دفع بدى ها!

نيكوكارى، زكات نعمت هاست

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«زَكاةُ النِّعَمِ إِصْطِناعُ المَعْرُوفِ

زكات نعمت ها، انجام كارهاى نيك است.

غررالحكم ج٤ ص١٠٦

هر نعمت، علاوه بر آنكه شكر لازم دارد، زكات هم دارد. شكر، نشانه قدرشناسى از نعمت و صاحب نعمت است.

ولى پرداخت زكات هر نعمت، رساندن خيرى از آن به ديگران است. اين كار، مايه افزايش نعمت نيز مى شود. مثل شاخه تاك و درخت كه وقتى زده مى شود و حَرَس مى گردد، درخت پربارتر و نيرومندتر مى شود. سعدى گفته است:

زكات مال به دركن، كه فضله رز ر

چو باغبان ببُرد، بيشتر دهد انگور

شكرانه بازوى توانا نيز

دستگيرى از ناتوان است

نعمتهاى الهى، گاهى براى آزمودن انسانهاست، تا روشن شود كه از آنها چگونه استفاده مى كنند و در چه راهى به كار مى گيرند و تا چه حدّ رضاى صاحب نعمت را مراعات مى كنند.

معروف، هركار نيك و شايسته و خداپسندى است كه عقل و شرع، خوبى آن را تأييد مى كنند.

آن كه از ثروت، شهرت، موقعيت و اعتبار، نفوذ كلام، جوانى و تندرستى برخوردار است، سزاوار است كه به شكرانه اين همه مواهب الهى، ماليات و زكات آنها را كه نيكى و خيررسانى به ديگران است، ادا كند، تا هم معرفت و حق شناسى خود را نشان دهد، هم دوام نعمت ها را بيمه سازد و هم ديگران را در برخورداري ها و شادي هاى خويش سهيم كند.

اين، نشانه اى از آدميت است!