حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه جلد ۳

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه0%

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 813

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه

نویسنده: علامه مجلسى
گروه:

صفحات: 813
مشاهدات: 40655
دانلود: 3609


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 813 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40655 / دانلود: 3609
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه جلد 3

نویسنده:
فارسی

بود كه خدا براى آدم به زمين فرستاد از بهشت و آدم او را به شيث تزويج نمود، و شبان وصيت نمود به محلث، و محلث وصيت نمود بسوى محوق، و محوق بسوى عميشا، و او بسوى اخنوخ كه ادريسعليه‌السلام است، و ادريس بسوى ناحور، و ناحور وصيتها را تسليم كرد به نوحعليه‌السلام، و نوح سام را وصى نمود، و سام عثامر را، و او بر عيثاشا را، و او يافث را، و او بره را، و او جفيسه را، و او عمران را، و عمران وصيتها را تسليم حضرت ابراهيم خليلعليه‌السلام كرد، و ابراهيم اسماعيل را وصى كرد، و اسماعيل اسحاق را، و اسحاق يعقوب و يعقوب يوسف را، و يوسف بثريا را، و او شعيب را، و شعيب وصايا را تسليم حضرت موسىعليه‌السلام كرد، و موسى يوشع را وصى كرد، و او داودعليه‌السلام را، و داود سليمانعليه‌السلام را، و سليمان آصف بن برخيا را، و آصف زكرياعليه‌السلام را، و زكريا وصيتها را تسليم حضرت عيسىعليه‌السلام كرد، و عيسى شمعون را وصى كرد، و شمعون يحيى بن زكرياعليه‌السلام، را، و يحيى منذر را، و منذر سليمه را، و سليمه برده را، و برده وصيتها و كتابها به من تسليم نمود، و من به تو تسليم مى كنم يا على، و تو به وصى خود تسليم كن تا او به اوصياى تو از فرزندان تو تسليم كند كه هر يك به ديگرى بدهند تا برسد به امام دوازدهم كه بهترين اهل زمين است بعد از تو، و بدرستى كه امت من كافر خواهند شد به تو و بر تو اختلاف خواهند كرد اختلاف بسيار، هر كه بر خلافت تو ثابت بماند با من است و هر كه از تو مفارقت كند در آتش است، و آتش جهنم جايگاه كافران است.(1)

مولف گويد: از احاديث مختلفه چنان ظاهر مى شود كه وصايا و كتابها و آثار و معجزات پيغمبران از چندين جهت به پيغمبر آخر الزمانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده است: الواح از آن جهتى كه در حديث گذشت، و آثار موسى و عيسى و ساير انبياءعليهم‌السلام پاره اى از جهت برده و بعضى از جهت ابى بى واسطه سلمان يا بواسطه او يا هر دو على اختلاف الروايات، و وصاياى ابراهيم خليلعليه‌السلام و اسماعيل از جهت فرزندان اسماعيل و اوصياى او كه منتهى به جناب عبدالمطلب شد و بعد از او به ابوطالب از جهت ابوطالب، زيرا چنانكه از بعضى

____________________

1-امالى شيخ صدوق 328 با اندكى اختلاف در نامها.

۴۰۱

احاديث مستفاد مى شود اوصياى ابراهيمعليه‌السلام دو شعبه داشتند: يكى فرزندان اسحاق كه پيغمبران بنى اسرائيل در آنها داخلند، و يكى فرزندان اسماعيل كه اجداد كرام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ميان ايشان بودند و ايشان بر ملت ابراهيمعليه‌السلام بودند و حفظ شريعت او مى نمودند و پيغمبران بنى اسرائيل بر ايشان مبعوث نبودند، و در جلد اول گذشت و بعد از اين خواهد آمد احاديث بسيار كه پيراهن يوسف - كه حق تعالى براى ابراهيم فرستاد وقتى كه او را به آتش انداختند - و عصا و سنگ موسى و انگشتر سليمان و طشت قربان و تابوت سكينه و غير اينها از آثار پيغمبران به آن حضرت رسيد و از آنجناب به ائمه طاهرينعليهم‌السلام منتقل شد(1) ، و ذكر اينها در اين مقام موجب تكرار است.

و در حديث معتبر منقول است كه عمار بن ياسر به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: مى خواستم كه تو در ميان ما به قدر عمر نوح زندگانى كنى.

حضرت فرمود: اى عمار! حيات من براى شما خير است و وفات من نيز بد نيست براى شما؛ اما حيات من، زيرا كه هر گناه كه مى كنيد براى شما طلب آمرزش مى كنم، و اما بعد از وفات من پس از خدا بترسيد و نيكو صلوات بفرستيد بر من و بر اهل بيت من و بدرستى كه عملهاى شما بر من عرض مى شود به نام شما و به نام پدران شما و نسبها و قبيله هاى شما، اگر عمل خير است خدا را حمد مى كنم و اگر عمل شر است استغفار مى كنم براى شما چنانكه حق تعالى فرموده است( وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَ‌ى اللَّـهُ عَمَلَكُمْ وَرَ‌سُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ ) (2) ((بگو - اى محمد - بكنيد آنچه خواهيد، پس مى بيند خدا عمل شما را و رسول او و مومنان))، فرمود: مومنان آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اند.(3)

در روايت ديگر وارد است كه فرمود: در هر روز پنجشنبه اعمال شما بر من عرض مى شود.

در روايت ديگر فرمود: در هر روز دوشنبه و پنجشنبه.

____________________

1-رجوع شود به بصائر الدرجات 175 و كافى 1/231 و روضه الواعظين 210.

2-سوره توبه : 105.

3-سعد السعود 98.

۴۰۲

و در روايات بسيار ديگر: در هر صباح يا هر صبح و شام يا هر روز.(1)

و در كتاب امامت احاديث بسيار در اين باب خواهد آمد انشاء الله. و در حديث معتبر منقول است كه حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: بپروردگار كعبه سوگند مى خورم كه اگر من در ميان موسى و خضرعليه‌السلام مى بودم هر آينه خبر مى دادم ايشان را كه من از هر دو داناترم و خبر مى دادم ايشان را به آنچه در دست ايشان نبود، زيرا كه به موسى و خضرعليها‌السلام علم گذشته را داده بودند و علم آينده را نداشتند، و حق تعالى به حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علم گذشته و آينده را تا روز قيامت داد و آن علم به ما رسيده است.(2) و در احاديث معتبر ديگر فرمود: خدا پيغمبران اولوالعزم را زيادتى داد بر جميع خلق به علم، و علم ايشان را به ما ميراث داد و ما را بر ايشان در علم زيادتى داد، و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دانست آنچه ايشان ندانستند و ما علم آن حضرت را دانستيم.(3) و در احاديث معتبره بسيار منقول است كه: در تفسير قول حق تعالى( وَكَذَٰلِكَ نُرِ‌ي إِبْرَ‌اهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ) (4) فرمودند: گشود خداوند عالميان حجابها را تا نظر كرد ابراهيم بسوى زمين و آنچه در زمين بود و بسوى آسمانها و آنچه در آسمانها بود و بسوى عرش و آنچه در عرش بود و ملائكه اى كه حامل اينها بودند همه را ديد، و براى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اوصياى كرامش نيز چنين كرد.(5)

و در احاديث بسيار از امام محمد باقر و امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه: حق تعالى در شب معراج به حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داد نامه اصحاب اليمين و نامه اصحاب الشمال را، پس نامه اصحاب اليمين را در دست راست گرفت و گشود و نظر كرد در آن ديد

____________________

1-رجوع شود به بصائر الدرجات 424-444 و تفسير عياشى 2/55 و 109 و تفسير قمى 1/277 و 304 و كافى 1/219 و من لا يحضره الفقيه 1/191.

2-بصائر الدرجات 129؛ كافى 1/260-261.

3-بصائر الدرجات 228.

4-سوره انعام : 75.

5-رجوع شود به بصائر الدرجات 107؛ تفسير عياشى 1/363؛ تفسير قمى 1/205.

۴۰۳

در آن نوشته است نامهاى اهل بهشت و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان را، پس گشود نامه اصحاب شمال را و ديد كه در آن نوشته است نامهاى اهل جهنم و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان را، پس فرود آمد و صحيفه ها در دست آن جناب بود پس بر منبر رفت و خطبه خواند و فرمود: ايها الناس! مى دانيد كه چه چيز در دست من است؟

صحابه گفتند: خدا و رسول او بهتر مى دانند.

پس دست راست را بلند كرد و فرمود: اين نامهاى اهل بهشت است و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان تا روز قيامت، و دست چپ را بلند كرد و فرمود: اين نامهاى اهل جهنم است و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان تا روز قيامت، نه يكى زياد مى شود و نه يكى كم، خدا حكم كرده است و به عدالت حكم كرده است و همه به كرده هاى خود مستحق بهشت و دوزخ شده اند، گروهى در بهشتند و گروهى در جهنم.

پس آن نامه ها را به امير المؤ منينعليه‌السلام داد.(1)

و در روايات معتبره بسيار ديگر فرمود كه: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خدا امت مرا تا روز قيامت براى من ممثل گردانيد در طينتهاى ايشان كه شناختم ايشان را به نام خود و پدر و مادر و قبيله و حليه و شمايل و اخلاق و اعمال ايشان، پس صاحب علمها كه در قيامت خواهند آمد فوج فوج بر من گذشتند و همه را ديدم و همه را مى شناسم چنانكه شما آشنايان خود را مى شناسيد، پس در ميان آنها استغفار كردم براى تو و شيعيان تو يا على، و بدان كه خدا وعده داده است مرا در حق شيعيان تو كه بيامرزد از ايشان هر كه ايمان آورد و پرهيزكار باشد و بديهاى ايشان را به نيكى بدل كند.(2)

و در روايات ديگر چنان است كه: خدا امت مرا در روز الست بر من عرض كرد پس

____________________

1-بصائر الدرجات 192 در ضمن دو روايت. و نيز رجوع شود به كافى 1/444 و مناقب ابن شهر آشوب 1/183-184.

2- رجوع شود به بصائر الدرجات 84-86 و كافى 1/443 و تفسير فرات كوفى 393 و امالى شيخ مفيد 126 و امالى شيخ طوسى 649.

۴۰۴

اول كسى كه به من ايمان آورد و تصديق من نمود علىعليه‌السلام بود.(1)

مولف گويد: احاديث علم آن حضرت بسيار است و در ابواب آينده مذكور مى شود انشاء الله، بايد دانست كه علوم آن جناب همه از جناب خداوند عالميان است و به ظن و گمان و اجتهاد و راءى هرگز سخن نمى فرمود، چنانكه حق تعالى در وصف آن حضرت فرموده است كه( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ) (2) ((سخن نمى گويد او از روى هوا و خواهش بلكه نيست سخن او مگر وحى كه به او فرستاده است))، بايد دانست كه اعمال و اقوال آن جناب همه موافق فرموده خدا بود و همچنين ائمه معصومينعليهم‌السلام كه اوصياى كرام آن حضرتند علم ايشان همه مقتبس از آن حضرت بود و از غير وحى و الهام سخن نمى فرمودند و اجتهاد بر ايشان جايز نبود و به ظن و گمان سخن نمى گفتند چنانكه خواهد آمد انشاء الله.

____________________

1-بصائر الدرجات 84.

2-سوره نجم : 3 و 4.

۴۰۵
۴۰۶

باب چهاردهم: در بيان اعجاز قرآن مجيد است

۴۰۷
۴۰۸

بدان كه چون حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ميان قومى مبعوث گرديد كه پيشه ايشان فصاحت و بلاغت در سخن بود و هر كس را به قدر فصاحت در ميزان اعتبار مى سنجيدند و شعراى حلو اللسان و خطباى فصيح البيان را از همه خلق برتر مى ديدند، لهذا حق تعالى معجزه كبراى آن حضرت را از جنس سخن گردانيد و قرآن مجيد را آورد و اول تحدى نمود با ايشان كه: ((مثل اين قرآن را بياوريد اگر راست مى گوئيد))(1) كه من پيغمبر نيستم و اين قرآن را خود انشا مى كنم؛ و با وجود آنكه فصحا و بلغا در ميان ايشان زياده از عد و احصا و بيشتر از ريگ صحرا بود و همه به آن حضرت در مقام معارضه و معانده بودند و در ابطال امر آن حضرت به هر حليه مى كوشيدند زيرا كه آن حضرت در مقام ابطال دين ايشان كه بر آن نشو و نما كرده بودند در آمده بود و بتهاى ايشان را كه خدايان خود مى دانستند و مى پرستيدند به بدى ياد مى كرد و آباء و اجدادشان را نسبت به كفر و فساد مى داد و روساى ايشان را كه باد نخوت در سر و سراب رياست در نظر داشتند بسوى خاكسارى و انقياد دعوت مى نمود بر مخالفت و رسالت خود و ولايت اهل بيت خودعليهم‌السلام وعيد آتش مى فرمود؛ با اين مراتب اتيان به مثل قرآن ننمودند، و بسى ظاهر است كه اگر قادر بودند در آن تكاهل نمى ورزيدند؛ پس باز بر ايشان توسعه نمود و فرمود: ((ده سوره مثل سوره هاى كوچك قرآن بياوريد))(2) ، و نياوردند و باز آسانتر كرد و فرمود: ((همه با يكديگر معين و ياور شويد و يك سوره مثل سوره هاى اين قرآن بياوريد))(3) ، و مثل سوره

____________________

1-اشاره به آيه 23 سوره بقره.

2-اشاره به آيه 13 سوره هود.

3-اشاره به آيه 38 سوره يونس.

۴۰۹

كوچكى از قرآن نياوردند و اگر قادر مى بودند مى آوردند و خود را از مهالك جنگ و جدال و معارك قتل نفوس و نهب اموال خلاص مى كردند، و اگر آورده بودند البته با وفور ادعاى آن حضرت منتشر مى گرديد و در مواطن متعدده بر آن جناب الزام مى نمودند و خبر آن به ما مى رسيد.

بدان كه علماء خلاف كرده اند در آنكه آيا اعجاز قرآن از غايب فصاحت و بلاغت است يا آنكه هرگاه اراده معارضه مى كردند حق تعالى صرف قلوب و سد اذهان ايشان مى نمود كه اتيان به آن نمى توانستند نمود؟ اگر چه اعجاز به هر دو وجه حاصل مى شود ولكن حق آن است كه اعجاز از چندين وجه بود:

اول - از جهت فصاحت و بلاغت و حلاوت كه هر اعجمى كه قرآن را مى شنود امتياز آن را از سخنان ديگر مى فهمد و هر فقره اى از آن كه در ميان هر كلام فصيحى واقع شود مانند ياقوت رمانى و لعل بدخشانى مى درخشد، و جميع فصحاى متقدمين و متاخرين اذعان به فصاحت و بلاغت آن نموده اند.

و در حديث معتبر منقول است كه: در زمان حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام ابن ابى العوجاء و سه تن از ملاحده كه در نهايت فصاحت بودند اتفاق كردند كه كتابى در برابر قرآن بياورند و هر يك ربعى از آن را تمام كنند، و اين عهد را با يكديگر در مكه پنهان كردند و با يكديگر وعده كردند در سال ديگر جمع شوند در مكه و ترتيب دهند. چون سال ديگر شد در مقام ابراهيم جمع شدند، پس يكى از ايشان گفت: من چون ديدم قول خدا را كه( يَا أَرْ‌ضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ‌ ) (1) دانستم كه معارضه قرآن نمى توان كرد و دست از معارضه برداشتم؛ ديگرى گفت: چون اين آيه را ديدم( فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا ) (2) نااميد شدم از معارضه قرآن.

پس در اين حال حضرت صادقعليه‌السلام از پيش ايشان گذشت و به اعجاز اين آيه را بر ايشان

____________________

1-سوره هود: 44.

2-سوره يوسف : 80.

۴۱۰

خواند( قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَـٰذَا الْقُرْ‌آنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرً‌ا ) (1) يعنى: ((اگر جمع شوند آدميان و جنيان بر آنكه بياورند مثل اين قرآن را هر آينه نتوانند آورد و هر چند بعضى ياور بعضى باشند)).

چون اين معجزه را از آن حضرت ديدند متحير مانده و خائب و خاسر برگشتند.(2)

و در روايت ديگر وارد است: هر كه سخن فصيحى مى گفت بر كعبه مى آويخت براى مفاخرت، چون آيه ((يا ارض ابلعى)) نازل شد، در شب همه آمدند و سخنان خود را از بيم رسوائى برداشتند.

دوم - از جهت غرابت اسلوب كه هر چند كسى تتبع كلام فصحا و اشعار و خطب ايشان نمايد قريب به اين نظم عجيب و شبيه به اين اسلوب غريب نمى يابد، چنانكه منقول است كه: چون قريش از قرآن و غرابت اسلوب آن متعجب شدند به نزد وليد بن مغيره آمدند كه از حكماء عرب بود و او را در فصاحت و بلاغت و راى و تدبير مسلم داشتند و به او گفتند: برو و كلام محمد را بشنو و چاره بكن براى ما كه سخن او را به چه چيز نسبت توانيم داد؟ پس او به نزد حضرت آمد و گفت: اى محمد! شعر خود را براى من بخوان.

فرمود: شعر نيست وليكن كلام خداوندى است كه پيغمبران را فرستاده است، پس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوره ((حم سجده)) را بر او خواند، و چون به اين آيه رسيد( فَإِنْ أَعْرَ‌ضُوا فَقُلْ أَنذَرْ‌تُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ) (3) بدنش بلرزيد و موهايش راست شد و برخاست و به خانه خود برگشت، پس قريش بسيار ترسيدند كه مبادا او مسلمان شده باشد و او عم ابوجهل بود، پس ابوجهل به نزد او آمد و گفت: اى عم! ما را سر شكسته و رسوا كردى و به دين محمد ميل كردى.

گفت: نه، من بر دين شمايم وليكن سخن صعبى از او شنيدم كه بدنها از آن مى لرزد! ابوجهل گفت: آيا شعر است؟

____________________

1-سوره اسراء: 88.

2-خرايج 2/710. و نيز رجوع شود به احتجاج 2/306.

3-سوره فصلت : 13.

۴۱۱

گفت: شعر نيست.

گفت: خطبه است؟

گفت: نه، زيرا كه خطبه كلام متصلى است و اين كلام پراكنده است و بعضى به بعضى نمى ماند، و آن را حسن و حلاوتى هست كه وصف نتوان كرد.

گفت: پس كهانت است؟

گفت: نه. گفت: پس چه بگوئيم؟

گفت: بگذار تا فكرى بكنم؛ پس روز ديگر گفت: بگوئيد جادو است زيرا كه دلهاى مردم را مى ربايد.(1)

و در روايات ديگر منقول است كه: وليد آمد به نزد آن حضرت و گفت: بخوان بر من، پس حضرت اين آيه را خواند( إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُ‌ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ ) (2) ...الخ، گفت: بار ديگر بخوان، چون خواند گفت: بخدا سوگند حلاوت و حسن و طراوت دارد و شاخهايش ميوه دهنده است و ساقش بار آورنده است.(3) سوم - عدم اختلاف، چنانكه حق تعالى فرموده است( وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ‌ اللَّـهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا ) (4) ((اگر از نزد غير خدا مى بود هر آينه مى يافتند در آن اختلاف بسيار)) زيرا كه از غير بشر كلامى با اين طول كه صادر شود نمى شود كه مشتمل بر تناقض و اختلاف نباشد، و ايضا كلام هر يك از بلغا را كه ملاحظه كنند البته اختلاف در فصاحت دارد و اگر يك فقره فصيح است فقره ديگر فصيح نيست، و اگر يك بيت عالى است ديگرى واهى است، و كلامى كه از اول و آخر در يك مرتبه از فصاحت باشد صادر نمى شود مگر از كسى كه هيچگونه اختلاف در ذات و صفاتش نيست.

____________________

1-تفسير قمى 2/393؛ قصص الانبياء راوندى 319؛ اعلام الورى 41.

2-سوره نحل : 90.

3-قصص الانبياء راوندى 320؛ اعلام الورى 42.

4-سوره نساء: 82.

۴۱۲

چهارم - از جهت اشتمال بر معارف ربانى، زيرا كه در آن وقت در ميان عرب خصوصا اهل مكه علم برطرف شده بود و آن حضرت پيش از بعثت با هيچيك از علماى اهل كتاب و غير ايشان معاشرت نمى فرمود و مسافرت به بلاد ديگر بسيار ننمود كه طلب علم كند، و آنچه حكما در چندين هزار سال در معارف الهى فكر كرده اند در هر سوره و آيه به احسن وجوه بيان فرموده، و امرى كه مخالفت عقول سليمه و افهام مستقيمه باشد در آن نيست، و اين اعظم معجزات قرآن است و به بركت آن حضرت عرب كه به عدم علم و ادب مشهور آفاق بودند از وفور علم و آداب و اخلاق محسود ساكنان سبع طباق گرديدند و علماى جهان در اكتساب كمال به ايشان محتاج شدند.

پنجم - از جهت اشتمال بر آداب كريمه و شرايع قويمه، زيرا كه در مكارم اخلاق آنچه حكما و علما سالها فكر كرده بودند در هر سوره اضعاف آن بيان شده، و قانونى براى صلاح عباد و رفع نزاع و فساد مقرر گردانيده كه در هر باب هر چند عقلاى جهان تفكر نمايند خدشه در آن نمى توانند يافت، و در هيچ امر قاعده اى بهتر از آنچه در كلام معجز نظام و شريعت سيد انام مقرر گردانيده نمى توانند ساخت، و اگر كسى عقل خود را حكم سازد مى داند كه معجزه اى از آن عظيمتر نمى باشد.

ششم - از جهت اشتمال بر قصص انبياء سالفه و قرون خاليه كه در آن زمان مخصوص اهل كتاب بوده و ديگران را خصوصا اهل مكه بر آنها اطلاع نبوده، و به نحوى بيان فرموده كه با وجود معاندان بى حساب از اهل كتاب نتوانستند كه تكذيب آن حضرت نمايند در هيچ جزوى از اجزاى آن قصه ها، و آنچه مخالف مشهور ميان ايشان بود حقيقت آن را بر ايشان ظاهر گردانيد، و آنچه مخفى مى داشتند و در كتب ايشان بود بر ايشان ثابت گردانيد، چنانكه در قصه رجم و غير آن ظاهر شد، و در حلال بودن گوشت شتر يهود گفتند كه: بر پيغمبران حرام بوده است و حق تعالى تكذيب ايشان نمود و فرمود كه( قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَ‌اةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ) (1) يعنى: ((بگو - يا محمد - پس بياوريد تورات را پس بخوانيد

____________________

1-سوره آل عمران : 93.

۴۱۳

آن را اگر راست گويندگان هستيد)) پس خبر داد از روى يقين از آنچه در تورات بود با آنكه تورات را نديده و نخوانده بود، و باز فرموده است( يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَ‌سُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرً‌ا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ‌ ) (1) ((اى اهل كتاب! بتحقيق كه آمده است بسوى شما رسول ما در حالتى كه بيان مى كند براى شما بسيارى از آنها كه شما مخفى مى كنيد از تورات - از صفت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از حكم سنگسار و غير آن - و عفو مى كند از بسيارى كه اظهار نمى كند براى مصلحت)).

هفتم - از جهت خواص و آثار سور و آيات كريمه آن كه شفاى جميع دردهاى جسمانى و روحانى و رفع مضار نفسانى و وساوس شيطانى و امن از مخاوف ظاهرى و باطنى و دشمنان اندرونى و بيرونى، همه در آيات و سور قرآنى هست و به تجارب صادقانه معلوم گرديده و تاثيرات قرآن در جلاى قلوب و شفاى صدور و ربط به جناب مقدس ربانى و نجات از شبهات شيطانى زياده از آن است كه صاحب دلى انكار آن نمايد يا عاقلى را در آن مجال تاملى باشد، دلهاى سنگين دلان را بسان كوه به حركت در مى آورد و از آنها چشمه ها بسوى جويبار ديده ها روان مى گرداند و زمين سينه هاى غافلان را منقطع مى سازد و تخم محبت يزدانى در آن مى باشد و مردگان سراى غرور ايشان نفخه صور زنده مى گرداند و به سخن مى آورد.

هشتم - از جهت اشتمال قرآن است بر اخبار مغيبه كه غير حق تعالى را بر آنها اطلاعى نيست و قرآن كريم زياده از آن است كه احصا توان نمود، و آن بر دو قسم است:

قسم اول: آن است كه در بسيارى از آيات كريمه حق تعالى خبر داده است به آنچه كافران و منافقان در خانه هاى خود مى گفتند با يكديگر و راز و پنهان مذكور مى ساختند، يا در خاطرهاى خود مى گذرانيدند و بعد از خبر دادن تكذيب آن حضرت نمى كردند و اظهار ندامت و توبه مى كردند، و چون سخنى مى گفتند مى ترسيدند و مى گفتند: همين ساعت جبرئيل براى آن حضرت خبر خواهد آورد كه ما چنين گفتيم.

____________________

1-سوره مائده : 15.

۴۱۴

و از اين آيات در قرآن بسيار است مثل آنكه فرموده است( وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللَّـهُ عَلَيْكُمْ ) (1) در باب جمعى از منافقان يهود فرمودند كه: مى آمدند به خدمت آن حضرت و مى گفتند: ما ايمان آورده ايم و وصف تو را در تورات خوانده ايم، چون به خلوت مى رفتند بعضى با بعضى مى گفتند كه: چرا آنچه خدا بر شما علم آن را گشاده است در تورات از وصف آن حضرت نزد مسلمانان اظهار مى كنيد؟ پس حق تعالى امر پنهان ايشان را آشكار نمود.

و در جاى ديگر فرموده است( عَلِمَ اللَّـهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَكُمْ ) (2) در اول حرام كرده بود بر مردم جماع كردن را در شبهاى ماه رمضان و ايشان شبها پنهان اين كار را مى كردند، فرستاد كه خدا دانا است آنكه شما خيانت مى كنيد با نفسهاى خود. و در جاى ديگر فرموده است( وَقَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ‌ وَاكْفُرُ‌وا آخِرَ‌هُ لَعَلَّهُمْ يَرْ‌جِعُونَ ) (3) مروى است كه: يازده نفر از يهودان خيبر با يكديگر توطئه كردند كه: مى رويم به نزد محمد و در اول روز به او ايمان مى آوريم و در آخر روز كافر مى شويم و مى گوئيم كه: ما اوصاف او را موافق نيافتيم با آنچه در تورات خوانده بوديم شايد باعث اين شود كه مسلمانان از او برگردند، پس حق تعالى از توطئه پنهان ايشان پيغمبر خود را مطلع گردانيد.(4) و در جاى ديگر خبر از احوال ايشان داده است( وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ ) (5) ((و چون خلوت مى كنند مى گزند بر شما انگشتان خود را از خشم)). و باز فرموده است( وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَ‌زُوا مِنْ عِندِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِّنْهُمْ غَيْرَ‌ الَّذِي تَقُولُ وَاللَّـهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ ) (6) ((و مى گويند منافقان در حضور تو كه: از ماست

____________________

1-سوره بقره : 76.

2-سوره بقره : 187.

3-سوره آل عمران : 72.

4-مجمع البيان 1/460؛ اسباب النزول 112. و در هر دو مصدر ((دوزاده نفر)) ذكر شده است.

5-سوره آل عمران : 119.

6-سوره نساء: 81.

۴۱۵

فرمانبردارى در هر چه فرمائى، پس چون بيرون مى روند از نزديك تو به شب با يكديگر مى گويند گروهى از ايشان غير از آنچه تو به ايشان مى گوئى يا غير آنچه در حضور تو مى گويند و خدا مى نويسد آنچه ايشان مى گويند)).

و باز فرموده است در قصه طعمه بن ابيرق و مكر منافقان يهود كه تدبير كرده بودند و ديگرى را بر آن مطلع نساخته بودند:( يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّـهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرْ‌ضَىٰ مِنَ الْقَوْلِ ) (1) ((شرم مى دارند از مردمان و پنهان مى دارند خيانت را و شرم نمى دارند از خدا و حال آنكه خدا با ايشان است و اسرار و ضماير ايشان از او پنهان نيست در هنگامى به شب تدبير مى كنند آنچه را خدا نمى پسندد از گفتار))، و شرح اين قصه بعد از اين انشاء الله مذكور خواهد شد.

و باز فرموده است( وَإِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَد دَّخَلُوا بِالْكُفْرِ‌ وَهُمْ قَدْ خَرَ‌جُوا بِهِ وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا يَكْتُمُونَ ) (2) ((و چون مى آيند منافقان به نزد تو مى گويند: ايمان آورديم و حال آنكه با كفر داخل مى شوند و با كفر بيرون مى روند و خدا داناتر است به آنچه ايشان پنهان مى دارند)).

و در جاى ديگر فرموده است( یَحْلِفُونَ بِاللَّـهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ‌ وَكَفَرُ‌وا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا ) (3) ((سوگند ياد مى كنند به خدا كه نگفته اند و بتحقيق گفتند كلمه كفر را و كافر شدند بعد از اسلام ايشان و قصد كردند امرى را كه به آن نمى رسند))، و اين آيه در شان ابوبكر و عمر و جمعى ديگر از منافقان نازل شد كه در باب خلافت امير المومنينعليه‌السلام سخنان كفر گفتند و قصد كردند كه چون حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عقبه برسد او را هلاك كنند و دبه ها انداختند كه شتر آن حضرت رم كند و حق تعالى پيش از كردن ايشان آن حضرت را مطلع گردانيد، آمدند و سوگند دروغ ياد كردند كه: ما نگفته ايم،

____________________

1-سوره نساء: 108.

2-سوره مائده : 61.

3-سوره توبه 74.

۴۱۶

و خدا دروغ ايشان را ظاهر گردانيد(1) ؛ و اقوال ديگر در تفسير آيه هست و بر هر تقدير خدا خبر از ضمير و پنهان ايشان داده است و اين معجزه است.

و در موضوع ديگر فرموده است( قُل لَّا تَعْتَذِرُ‌وا لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّـهُ مِنْ أَخْبَارِ‌كُمْ وَسَيَرَ‌ى اللَّـهُ عَمَلَكُمْ وَرَ‌سُولُهُ ) (2) ((بگو - يا محمد - كه عذر مطلبيد ما عذر شما را قبول نمى كنيم بتحقيق كه خبر داده است ما را خدا از خبرهاى شما)).

و باز فرموده است( وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَ‌دْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ وَاللَّـهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ) (3) ((و سوگند ياد مى كنند كه ما اراده نكرده ايم مگر نيكى و خدا شهادت مى دهد كه البته ايشان دروغگويانند)).

و در موضع ديگر فرموده است( وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنكُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِ‌ينَ ) (4) ((بتحقيق كه دانستيم آنها را كه پيش آمدند از شما و بتحقيق كه دانستيم آنها را كه پس رفتند))، منقول است كه: زن خوشروئى به نماز مى آمد بعضى از نيكان صحابه پيش مى رفتند كه در نماز نظر ايشان بر او نيافتد و جمعى از اشقيا پس مى ايستادند كه او را ببينند، حق تعالى از اسرار ايشان خبر داد.(5)

و فرموده است( يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ ) (6) ((مى گويند به زبانهاى خود آنچه نيست در دلهاى ايشان)). و از اين باب در قرآن مجيد بسيار است.

و قسم دوم: آن است كه در بسيارى از آيات كريمه قرآنى حق تعالى خبر داده است به امور آينده كه غير خدا را بر آنها اطلاع ميسر نيست بدون وحى و الهام پيش از وقوع آنها و بعد از آن مطابق آنچه واقع شده است، و آن نيز بسيار است و بر چند نوع است:

____________________

1-تفسير قمى 1/301.

2-سوره توبه : 94.

3-سوره توبه : 107.

4-سوره حجر: 24.

5-المعجم الكبير 12/133؛ تفسير كشاف 2/576؛ اسباب النزول 282.

6-سوره فتح : 11.

۴۱۷

((اول)) مثل خبر دادن از ايمان نياوردن ابولهب و غير او از كافران و براى اظهار كذب آن حضرت نيز اظهار ايمان نكردند چنانكه در سوره تبت از عدم ايمان ابولهب خبر داده است.

و در جاى ديگر فرموده است( وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْ‌تَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْ‌هُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ) (1) ((يكسان است بر ايشان آنكه بترسانى ايشان را يا نترسانى ايمان نمى آورند))، و از اين مقوله در قرآن مجيد بسيار است.

((دوم)) مانند خبر دادن در آيات بسيار كه مانند اين قرآن و سوره اى از اين قرآن نمى توانند آورد، و موافق آن واقع شد، چنانكه فرموده است( فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا ) (2) ((پس اگر نياوريد مثل اين قرآن را و حال آنكه هرگز نخواهيد آوردن))، و اگر آن حضرت صاحب يقين نبود در حقيقت خود چگونه بر سبيل قطع و تاءكيد و تهديد در برابر آن كافران عنيد مى فرمود كه: نخواهيد آوردن. ((سوم)) خبر دادن از مذلت يهودان تا آخر الزمان بعد از اذيتها كه رسانيدند به خاتم پيغمبران و لعنت كردن آن حضرت بر ايشان آنكه تا حال در ميان ايشان پادشاهى بهم نرسيده است و در هر ملكى كه هستند از همه خلق ذليلترند چنانكه در آيات بسيار فرموده است، و از آن جمله اين آيات است( لَن يَضُرُّ‌وكُمْ إِلَّا أَذًى وَإِن يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ‌ ثُمَّ لَا يُنصَرُ‌ونَ ﴿١١١﴾ ضُرِ‌بَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِّنَ اللَّـهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَضُرِ‌بَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ) (3) ((هرگز يهودان ضرر نمى توانند رسانيد به شما مگر اندك آزارى - كه به زبان شوم خود رسانند - و اگر با شما كارزار كنند پشتها بر شما گردانند و بگريزند و پس از گريختن يارى كرده نشوند، زده شد بر ايشان مذلت و خوارى هر جا كه يافته شوند مگر به عهدى از خدا و عهدى از مومنان - كه قبول جزيه كنند و از كشتن و غارت خلاص شوند - و باز گشتند يهود به غضبى از خدا و زده شد بر ايشان مسكنت

____________________

1-سوره يس : 10.

2-سوره بقره 24.

3-سوره آل عمران : 111-112.

۴۱۸

و درويشى و احتياج كه اگر مالدار باشند هم اظهار پريشانى مى كنند از ترس جزيه))، و اينها همه واقع شد كه با آنكه ايشان بدترين دشمنان آن حضرت بودند و دشمنان خانگى بودند و دور مدينه را فرا گرفته بودند و مظنه غلبه ايشان زياده از ديگران بود حق تعالى همه را ذليل و مستاصل گردانيد و گريختند و ضررى به مسلمانان نتوانستند رسانيد و تا حال به مذلت گرفتارند كه به خوارى ايشان مثل مى زنند.

و در بسيار جاى از قرآن به مانند اين از احوال ايشان خبر داده است چنانكه فرموده است( وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارً‌ا لِّلْحَرْ‌بِ أَطْفَأَهَا اللَّـهُ ) (1) ((انداختيم ميان يهود و نصارى دشمنى و كينه تا روز قيامت، هرگاه افروزند آتشى براى جناب محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاموش گرداند آن را خدا)).

و باز فرموده است كه: ((خبر داد پروردگار تو كه البته بر يهودان تا روز قيامت كسى را كه بدترين بلاها و عذابها وارد سازد بر ايشان)).(2)

((چهارم)) خبر دادن از مغلوبيت ساير مشركان و غلبه دين آن حضرت بر ساير اديان با آنكه ابتداى حال آن حضرت حالى نبود كه كسى به عقل از آن استنباط غلبه تواند نمود بلكه غلبه آن حضرت با وفور اعادى قويه و عدم ناصر از جمله خوارق عادت بود چنانكه فرموده است( قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُ‌وا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُ‌ونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ) (3) ((بگو - اى محمد - مر آن كسان را كه كافر شدند - از يهودان يا از كافران قريش -: زود باشد كه مغلوب شويد در دنيا به نصرت مومنان بر شما و محشور شويد در عقبى بسوى جهنم و بد آرامگاهى است جهنم)).

و در موضع ديگر فرموده است( قُلْ إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ‌ الْآخِرَ‌ةُ عِندَ اللَّـهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٩٤﴾ وَلَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ

____________________

1- سوره مائد: 64.

2- ترجمه آيه 167 سوره اعراف.

3- سوره آل عمران : 12.

۴۱۹

بِالظَّالِمِينَ ) (1) چون يهودان مى گفتند كه: بغير ما كسى داخل بهشت نمى شود و ما همه داخل بهشت مى شويم، حق تعالى فرمود: ((بگو - اى محمد يهودان را - كه: اگر راست مى گوئيد خانه آخرت نزد خدا از براى شماست و بس و ديگران در آن بهره اى ندارند پس آرزوى مرگ كنيد اگر هستيد راستگويان - زيرا هر كه يقين داند از اهل بهشت است مى بايد كه مشتاق آخرت باشد؛ پس فرمود كه: - آرزو نخواهند كرد مرگ را هرگز به سبب آنچه پيش فرستاده است دستهاى ايشان از گناهان و خدا دانا است به احوال ستمكاران))، و اين نيز از خبرهاى غيب است كه خدا خبر داد كه ايشان آرزو نمى كنند، و نكردند، و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: اگر آرزو مى كردند هر يك در جاى خود مى مردند و يك يهودى بر روى زمين نمى ماند(2) ، و اين معامله با يهود شبيه است به مباهله نصارى كه بعد از اين خواهد آمد و دليل عظيمى است بر يقين آن حضرت بر حقيقت خود و بطلان مخالفان او.

و در جاى ديگر فرموده است( قُلِ اللَّـهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ‌ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌ ) (3) ((بگو - يا محمد -: خداوندا! اى مالك الملك، پادشاهى مى دهى هر كه را مى خواهى و مى گيرى پادشاهى را از هر كه مى خواهى، و عزيز مى گردانى هر كه را مى خواهى و ذليل مى گردانى هر كه را مى خواهى، به دست توست نيكيها، بدرستى كه تو بر همه چيز توانائى)). موافق روايات معتبره اين آيه وقتى نازل شد كه در فتح مكه يا در جنگ خندق حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داد كه: خدا به من و امت من داد مالك پادشاهان عجم و روم و يمن را، و منافقان گفتند كه: محمد اكتفاء به مكه و مدينه نمى كند و طمع در ملك پادشاهان مى كند، پس خدا اين آيه را فرستاد(4) ؛ و اين نيز خبرى است كه به عمل آمد، و تفصيل اين قصه بعد از اين مذكور خواهد شد انشاء الله.

____________________

1-سوره بقره : 94 و 95.

2-تفسير بيضاوى 1/124؛ تفسير كشاف 1/167؛ تفسير بغوى 1/95.

3-سوره آل عمران : 26.

4-مجمع البيان 1/427؛ اسباب النزول 102؛ تفسير قرطبى 4/52، و در اين مصادر ((يمن )) ذكر نشده است.

۴۲۰