حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه جلد ۳

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه0%

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 813

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه

نویسنده: علامه مجلسى
گروه:

صفحات: 813
مشاهدات: 38866
دانلود: 3228


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 813 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38866 / دانلود: 3228
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه جلد 3

نویسنده:
فارسی

و باز فرموده است( فَعَسَى اللَّـهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ ) (1) ((شايد كه خدا بياورد فتح را))؛ و ((شايد)) در كلام حق تعالى به معنى تحقيق است، و مروى است كه مراد فتح مكه بود، و بعضى گفته اند، فتح بلاد مشركان(1) ، و همه واقع شد.

و باز فرمود( فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّـهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِ‌ينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ) (3) در شان امير المومنينعليه‌السلام و اصحاب آن حضرت نازل شد و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از نزول اين آيه فرمود كه: يا على! زود باشد كه جنگ كنى با آنها كه با تو بيعت كنند و بيعت تو را بشكنند - يعنى عايشه و طلحه و زبير - و آنها كه ظلم و طغيان كنند - يعنى معاويه و اتباع او - و آنها كه از دين به در روند مانند تير كه از نشانه بيرون رود - يعنى خارجيان نهروان(4) -. و مضمون آيه آن است كه: ((زود باشد كه خدا بياورد گروهى را كه خدا ايشان را دوست دارد و ايشان او را دوست دارند و تذلل و فروتنى نمايند نزد مومنان و عزيز و غالب باشند بر كافران و جهاد كنند در راه خدا و نترسند از ملامت ملامت كنندگان)).

و باز فرموده است( وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّـهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ ) (5) ((و ياد آوريد آن وقتى را كه خدا وعده داد شما را كه يا قافله قريش به شما خواهد رسيد يا اموال ايشان يا ظفر خواهيد يافت بر لشكر ايشان)) و در جنگ بدر بر لشكر ايشان ظفر عجيبى يافتند چنانكه بعد از اين مذكور خواهد شد انشاء الله تعالى. و باز فرموده است( سَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَ‌ةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ ) (6) ((پس بزودى زرها خرج خواهند كرد براى جنگ كردن با تو - در بدر يا احد - پس خواهد بود بر ايشان

____________________

1-سوره مائده : 52.

2-تفسير تبيان 3/552؛ مجمع البيان 2/207؛ تفسير قرطبى 6/218.

3-سوره مائده : 54.

4-رجوع شود به مجمع البيان 2/208.

5-سوره انفال : 7.

6-سوره انفال : 36.

۴۲۱

حسرت و پريشانى پس مغلوب و منكوب خواهند گرديد))، و چنان شد.

و در موضع ديگر فرموده است( يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ‌ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّـهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَ‌هُ وَلَوْ كَرِ‌هَ الْكَافِرُ‌ونَ ﴿٣٢﴾ هُوَ الَّذِي أَرْ‌سَلَ رَ‌سُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَ‌هُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِ‌هَ الْمُشْرِ‌كُونَ ) (1) يعنى: ((مى خواهند - يهودان و ترسايان كافران - كه فرونشانند و خاموش گردانند نور خدا را - كه پيغمبرى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آيات حقيقت و از قرآن و غير آن است - به دهنهاى خود و ابا مى نمايد خدا مگر آنكه تمام گرداند نور خود را و دين روشن خود را اگر چه كاره باشند آن را كافران، اوست آن خداوندى كه فرستاد رسول خود را با هدايت و دين حق تا غالب گرداند دين خود را بر همه دينها و اگر چه كراهت دارند مشركان))، و اثر اين وعده الهى ظاهر گرديده، دين حق آن حضرت عالم را گرفت و تمام آن وعده در زمان قائمعليه‌السلام به عمل خواهد آمد انشاء الله تعالى.

و باز فرمود كه( وَاللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ) (2) ((و خدا نگاه مى دارد تو را از شر مردم)) و حقيت اين وعده نيز ظاهر شد و هر چند سعى در هلاك و اضرار آن حضرت كردند نتوانستند. و منقول است كه: پيش از نزول اين آيه جمعى از صحابه - مانند سعد و حذيفه - در شبها پاسبانى آن حضرت مى كردند، چون اين آيه نازل شد حضرت ايشان را مجاب گردانيد و گفت: احتياج به پاسبانى شما ندارم، خدا ضامن محافظت من شده است(3) ، و اين نيز دليل وثوق آن حضرت است بر حقيت خود.

و باز فرموده است كه( قُل لَّن تَخْرُ‌جُوا مَعِيَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا ) (4) ((بگو - يا محمد - به منافقان: بعد از اين بيرون نخواهيد آمد با من به سفرى هرگز و جنگ نخواهيد كرد همراه من با دشمنى))، و اين بعد از مراجعت از جنگ تبوك بود(5) ، و چنان

____________________

1-سوره توبه : 32 و 33.

2-سوره مائده : 67.

3-مجمع البيان 2/224؛ اسباب النزول 204-205؛ تفسير طبرى 4/647.

4-سوره توبه : 83.

5-مجمع البيان 3/56؛ تفسير كشاف 2/297؛ تفسير بغوى 2/316.

۴۲۲

شد كه خبر داد.

و باز فرمود كه( إِنَّ الَّذِي فَرَ‌ضَ عَلَيْكَ الْقُرْ‌آنَ لَرَ‌ادُّكَ إِلَىٰ مَعَادٍ ) (1) ((بدرستى كه آن كه واجب گردانيد بر تو قرآن را البته بر گردانيده است تو را به محل بازگشت تو)) يعنى مكه معظمه، موافق مشهور(2) ، و در آن زودى حق تعالى فتح مكه را براى آن حضرت ميسر گردانيد.

و باز فرمود كه( الم ﴿١﴾ غُلِبَتِ الرُّ‌ومُ ﴿٢﴾ فِي أَدْنَى الْأَرْ‌ضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ﴿٣﴾ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّـهِ الْأَمْرُ‌ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَ‌حُ الْمُؤْمِنُونَ ﴿٤﴾ بِنَصْرِ‌ اللَّـهِ يَنصُرُ‌ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّ‌حِيمُ ﴿٥﴾ وَعْدَ اللَّـهِ لَا يُخْلِفُ اللَّـهُ وَعْدَهُ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ‌ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ) (3) ((مغلوب گرديدند روميان - كه ترسايان بودند از لشكر پادشاه عجم كه گبران بودند - در نزديكترين زمينهاى ايشان به زمين عرب، و - روميان - بعد از مغلوب شدن - از فارسيان - بزودى غالب خواهند شد بر ايشان در سالى چند اندك از ميان سه تا نه، خدا راست امر و تقدير پيش از غالب شدن ايشان و بعد از آن، و در روزى كه غالب شوند - روميان بر گبران - شاد شوند مومنان به يارى خدا، هر كه را خواهد خدا يارى مى نمايد و اوست غالب و قادر بر هر چه اراده نمايد و مهربان نسبت به مومنان، وعده كردن خدا است و خدا خلاف نمى كند وعده خود را - و البته روميان را بر اهل فارس غالب خواهد گردانيد - وليكن اكثر مردم نمى دانند - صحت وعده الهى را و باور نمى كنند خبرهاى پيغمبر را -))، مشهور در سبب نزول اين آيات كريمه آن است كه: چون حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مكه بود ميان مسلمانان و مشركان مجادله و منازعه مى شد تا آنكه خبر رسيد كه خسرو پادشاه عجم لشكرى فرستاد و با روميان كه نصارى بودند جنگ كردند و بر ايشان غالب شدند و نصارى گريختند و بسيارى از مملكتشان را گرفتند، كافران از شنيدن اين خبر شاد شدند و از روى شماتت به مسلمين گفتند: شما و نصارى اهل كتابيد و ما گبران كتاب نداريم، چنانكه

____________________

1-سوره قصص : 85.

2-مجمع البيان 4/268؛ تفسير ابن كثير 3/345؛ تفسير بغوى 3/458.

3-سوره روم : 1-6.

۴۲۳

گبران بر نصارى غالب شدند ما نيز بر شما غالب خواهيم شد، پس حق تعالى اين آيات را فرستاد و خبر داد كه بعد از چند سال روميان بر اهل فارس غالب خواهند شد، و در آن وقت مسلمانان نيز شاد خواهند شد به ياريى كه خدا ايشان را خواهد كرد، پس در روز جنگ بدر كه مسلمين فتح كردند و بر مشركين غالب شدند خبر رسيد كه روميان بر فارسيان غالب شدند و ملكهاى خود را از ايشان پس گرفتند.(1)

و در حديث حسن از امام محمد باقرعليه‌السلام، در تاويل اين آيات منقول است كه فرمود: اين آيه را تاويلى هست كه نمى داند آن را مگر خدا و آنها كه راسخ و ثابت در علمند يعنى ائمه معصومينعليهم‌السلام، بدرستى كه چون حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسوى مدينه هجرت كرد و اسلام دعوتت كرد، و همچنين نامه و رسولى بسوى پادشاه عجم فرستاد و او را به اسلام دعوت كرد؛ پادشاه روم تعظيم نامه آن حضرت نمود و رسول او را گرامى داشت ولى پادشاه عجم نامه آن حضرت را پاره كرد و رسول او را سبك شمرد، و در آن وقت ميان پادشاه روم و پادشاه عجم كارزار بود و خاطر مسلمانان مايل بود به غالب شدن پادشاه روم زيرا كه از او اميدوارتر بودند و از پادشاه عجم هراسان بودند، چون پادشاه عجم بر پادشاه روم غالب شد مسلمانان غمگين شدند پس خدا اين آيات را فرستاد و وعده فرمود كه لشكر اسلام بر پادشاه عجم غالب خواهند شد و شاد خواهند شد، پس مسلمانان بعد از آن حضرت با پادشاه عجم جنگ كردند و او را گريزاندند و ملك او را متصرف شدند.(2)

و بر هر تقدير اين از معجزات قرآن و صاحب قرآن است كه خبر از امرى داده است كه غير خدا را بر آن اطلاع نيست و موافق آن واقع شد، و در اين وقت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: پادشاهان فارس يك شاخ يا دو شاخ بيش نخواهند زد، يعنى غلبه قليلى ايشان را بهم خواهد رسيد و برطرف خواهد شد و ديگر پادشاهى به ايشان نخواهد رسيد، اما

____________________

1-رجوع شود به مجمع البيان 4/295 و اسباب النزول 354-355 و تفسير بغوى 3/475.

2-تفسير قمى 2/152.

۴۲۴

روم پس صاحب قرنها خواهند بود و پادشاهى ايشان تا زمان آخر خواهد بود.(1)

و موافق فرموده آن حضرت پادشاه عجم با وجود وفور قوت و شوكت ايشان بر طرف شدند و پادشاهان فرنگ هستند و خواهند بود تا حضرت صاحب الامرعليه‌السلام ايشان را برطرف كند.

و حق تعالى در چند آيه ديگر خبر داده است از فتح بلاد فارس و روم و فتحها و نصرتهاى ديگر كه ذكر آنها مناسب اين كتاب نيست و در بحار الانوار ذكر شده است.(2)

و باز فرموده است( سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ‌ ) (3) ((زود باشد كه بگريزند اين جمع و پشت بگردانند))، و به زودى در جنگ بدر گريختند.(4)

و بازفرمود كه( لَّقَدْ صَدَقَ اللَّـهُ رَ‌سُولَهُ الرُّ‌ؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَ‌امَ إِن شَاءَ اللَّـهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُ‌ءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِ‌ينَ لَا تَخَافُونَ ) (5) ((بتحقيق كه راست گفت خدا پيغمبرش را در خواب: به راستى كه البته داخل خواهيد شد مسجد الحرام را اگر خدا خواهد در حالتى كه ايمن باشد و سرها را تراشيده باشيد و موها و ناخنها را كوتاه كرده باشيد و از كسى نترسيد))، و واقع شد چنانكه بعد از اين مذكور خواهد شد.

و سوره ((انا اعطيناك الكوثر)) كه كوچكترين سوره هاى قرآن است، مشتمل است بر چندين معجزه ظاهر به غير از فصاحت باهره، چنانكه به طرق بسيار منقول است كه: عاص بن وائل و اشباه او از كافران و عمرو بن العاص در وقتى كه عبدالله فرزند پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فوت شد گفتند: محمد ابتر است يعنى فرزند ندارد و عقبى و نسلى نخواهد داشت، حق تعالى فرستاد كه( إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ‌ ) (6) ((بدرستى كه ما عطا كرديم به تو

____________________

1-مجمع البيان 4/296؛ مناقب ابن شهر آشوب 1/146.

2-رجوع شود به بحار الانوار 17/198-199.

3-سوره قمر: 45.

4-سوره قمر: 45.

(5-سوره فتح : 27.

6-سوره كوثر: 1.

۴۲۵

كوثر را)) يعنى بسيارى در هر چيز(1) ، پس علم و كمال آن حضرت را از همه خلق فزون گردانيد، و اتباع و امت او را دو برابر امت جميع پيغمبران گردانيد، و فرزندان آن حضرت را با آنكه در هر عصر معاندان بسيارى از ايشان را شهيد مى كردند به مرتبه اى بسيار گردانيد كه نزديك است برابر جميع مردمان شوند، و شفاعت آن حضرت را زياده از جميع انبياء گردانيد، و نهر كوثر را به آن حضرت داد كه همه خلق در قيامت به آن محتاج باشند، و درجات او اوصياء و امت او را از تمام خلق بيشتر و بلندتر گردانيد؛ مجملا هر كمالى و قربى و درجه اى كه بشر قابل آن بود به آن حضرت بيش از همه خلق عطا كرد، پس فرمود( إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ‌ ) (2) ((بدرستى كه دشمن تو ابتر و بى فرزند خواهد بود))، و چنان شد كه آنها كه آن حضرت را ابتر مى گفتند با كثرت اولادشان بر افتادند و بنى اميه با آن كثرت و شوكتى كه داشتند و در مقام دفع بنى هاشم بودند و در هر زمان اكثر ايشان را به قتل رسانيدند اكنون نام ايشان مذكور نمى شود سوره كريمه براى اعجاز قرآن عظيم و رسول اكرم كافى است براى كسى كه طالب يقين باشد.

اى عزيز! هر چند براى عدم كلال و ملال قاصر همتان عديم الكمال از وجوه اعجاز كلام ربانى از هزار يكى و از بسيار اندكى بيان نكردم، اما اگر نيكو تاملى نمائى به فضل سبحانى در ضمن اين هشت فايده، هشت در از درهاى بهشت روحانى و نعيم جاودانى بر تو گشوده ام كه از هر در كه به قدم ايمان و يقين در آيى موايد فوايد بيكران و شقايق حقايق بى پايان براى تو مهيا است.

و در كتاب ((عين الحيوه)) نيز عيون حكم و معارف در اين جنات جارى كرده ام.

و بدان كه يك امتياز قرآن از معجزات ساير پيغمبران آن است كه معجزات ايشان مخصوص به زمان حيات ايشان بود، و اين معجزه تا روز قيامت باقى است؛ و امتياز ديگر

____________________

1-رجوع شود به تفسير قمى 2/445 و سيره ابن اسحاق 245 و 272 و اسباب النزول 494-495 و تفسير الدار المنثور 6/404.

2-سوره كوثر: 3.

۴۲۶

آنكه فوائد آن معجزات به غير اظهار حقيت نبود و اگر فائده اى ديگر داشت فايده اش عام نبود، و اين خوان نعمت ربانى را تا روز قيامت براى اقاصى و ادانى گسترده است و در هر ساعت صد هزار مرده دل از آن حيات ابدى مى يابند و در هر لحظه چندين هزار كر و كور روحانى بينا و شنوا مى شوند و در هر زمان گروهى از مستمندان شفا از دردهاى نهان مى يابند و در هر ساعت فوجهاى تشنه لبان عرفان بر لب درياهاى علم آن مى نشينند، هر الفش كار عصاى موسى مى كند و هر حرفش تاثير نفس مسيحائى مى نمايد، از چشم ميمش چشمه هاى كليم روان است و در درياى هر نونش ذوالنون حيران است، از صادش صفاى آدم ظاهر و از حايش حلم نوح باهر؛ از چشمهاى هايش علم هود هويدا و كشش مدهايش چون عمامه بنى اسرائيل مملو از من و سلوى، خضر از چشمه عينش سيراب است و ذوالقرنين از قاف قدرتش در حجاب است، دال و دش را داود ورد زبان گردانيده تا از ترك اولاى خود ملامت نيافته، و سينش را ابراهيم لامه خود گردانيده تا از آتش نمرود سلامت يافت، و شين شفايش شعيب بر عين نهاده تا بينا گرديده و فاى شرفش را يوسف به كف گرفته تا خود را در عرش عزت و علا ديده؛ فاتحه هر سوره اش نفاع تر از خاتم سليمان گرديده، و هر كه ورقى از آن در بر كشيده چون مسند نشينان بساط سليمان خود را در اوج فضاى عرفان ديده، الحان قاريانش از مزامير داود خوشايندتر است و صرير كاتبانش از نغمه عندليبان جنان رباينده تر؛ آيه الكرسى كنايه تعويذ عرش رحمانى است، و هفت آسمان سنگريزه اى چند از بحار سبع سبع المثانى است.

و در حديث معتبر از حضرت رضاعليه‌السلام منقول است كه: از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدند: چه سبب دارد كه هر چند قرآن را بيشتر مى خوانند تازه تر مى شود و كهنه نمى شود و به بسيارى خواندن مكرر نمى گردد؟

فرمود: زيرا كه خدا آن را براى زمان مخصوصى نفرستاده است و از براى گروه معينى مقرر نساخته، بلكه براى همه خلق فرستاده است تا روز قيامت، لهذا آن را چنين گردانيده

۴۲۷

كه به تكرار تلاوت مكرر نگردد و طراوتش پيوسته در تزايد باشد.(1)

و در حديث ديگر فرمود كه: قرآن ريسمان محكم خدا است و عروه الوثقاى متمسكان است و طريق مستقيم است كه سالكان خود را مى كشاند بسوء بهشت و نجات مى بخشد از عذاب جهنم، و به مرور زمانها كهنه نمى شود و به بسيارى وارد شدن بر زبانها، بى قدر نمى شود زيرا كه آن را براى زمانى دون زمانى نفرستاده اند، بلكه دليل است و برهان و حجت است بر هر انسان در هر زمان، و باطل بسوى او نمى آيد نه از پيش رو و نه از پشت سر، فرستاده شده است از جانب حكيم حميد(2)

____________________

1-عيون اخبار الرضا 2/87.

2-عيون اخبار الرضا 2/130.

۴۲۸

باب پانزدهم: در بيان آنكه نظير معجزات جميع پيغمبران از آن حضرت به ظهور آمده است

۴۲۹
۴۳۰

در تفسير حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام مسطور است كه به حضرت امير المومنينعليه‌السلام گفتند: آيا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را معجزه اى بود مانند معجزه موسىعليه‌السلام در بلند كردن كوه بر سر آنها كه قبول تورات نكردند؟

حضرت فرمود: بلى، بحق آن خداوندى كه او را به راستى مبعوث گردانيده است كه هيچ معجزه اى خدا به پيغمبرى نداده است از آدم تا آخر پيغمبران مرگ آنكه به آن حضرت داده است مثل آن را يا بهتر از آن را، و بدرستى كه نظير اين معجزه كه پرسيدى خدا به او داده است با معجزات بى شمار ديگر، و آن چنان بود: چون حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مكه اظهار دين حق نمود تمام عرب براى آن حضرت تيرهاى عداوت خود را به كمان گمان پيوستند و هر حيله اى در دفع آن حضرت تدبير كردند، و من اول كسى بودم به آن حضرت ايمان آوردم، او در روز دوشنبه مبعوث شد و من در روز سه شنبه با او نماز كردم، و هفت سال من تنها با او نماز مى كردم تا آنكه نفرى چند در اسلام داخل شدند و حق تعالى دين خود را بعد از آن تقويت نمود، پس روزى به نزد آن حضرت رفتم پيش از آنكه ديگران ايمان بياورند ناگاه گروهى از مشركان به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: اى محمد! تو دعوى مى كنى كه رسول پروردگار عالميانى و به اين هم راضى نشده اى بلكه ادعا مى نمائى كه سيد و افضل پيغمبرانى، اگر راست مى گوئى معجزه اى مانند معجزه پيغمبران گذشته كه از تو سوال مى كنيم بياور.

پس ايشان چهار فرقه شدند: فرقه اول گفتند كه: ما مانند معجزه نوح از تو مى خواهيم كه قوم خود را غرق كرد و خود با مومنان در كشتى نجات يافت؛ فرقه دوم گفتند: براى ما ظاهر گردان آيتى مانند آيت موسى كه كوه را بر سر اصحاب خود بلند كرد تا انقياد او

۴۳۱

نمودند؛ فرقه سوم گفتند: معجزه اى مانند معجزه ابراهيم به ما بنما كه او را در آتش اندختند و آتش براى او سرد شد؛ و فرقه چهارم گفتند كه: معجزه اى مثل معجزه عيسىعليه‌السلام بنما كه مردم را خبر داد به آنچه خورده بودند يا در خانه ها ذخيره كرده بودند.

حضرت رسول فرمود كه: من از براى شما پيغمبر ترساننده معجز نماينده ام، و معجزه ظاهره مانند قرآن براى شما آورده ام كه شما و جميع عرب و ساير امتها عاجز شديد از معارضه آن، پس آن حجت خدا و رسول است بر شما و مرا نيست كه جرات نمايم بر جناب اقدس الهى و آيتها اختراع نمايم و از او سوال كنم و بر من نيست مگر تبليغ رسالتهاى او و بعد از تمام شدن حجت و ظهور حقيت من، بسا باشد كه آيتى اختراع كنم و بطلبم و شما ايمان نياوريد و باعث نزول عذاب گردد بر شما.

پس در اين وقت جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد! خداوند على اعلى تو را سلام مى رساند و مى گويد كه: من بزودى ظاهر مى گردانم از براى ايشان اين آيات و معجزات را كه طلب كردند و بدرستى كه ايشان بعد از ديدن آنها بر كفر خود خواهند ماند مگر آن كه را من نگاه دارم، وليكن مى نمايم به ايشان آنچه از تو طلبيده اند براى زيادتى اتمام حجت بر ايشان؛ پس بگو به آنها كه معجزه نوح را طلب كرده اند: برويد بسوى كوه ابو قبيس و چون به دامان كوه برسيد آيت توح را مشاهده خواهيد كرد، و چون مشرف بر هلاك شويد توسل جوييد به علىعليه‌السلام و دو فرزند او كه بعد از اين به هم خواهند رسيد تا نجات يابيد؛ و بگو به آنها كه معجزه ابراهيم را طلبيدند كه: برويد به هر جا كه خواهيد از صحراى مكه كه آتش ابراهيم را مشاهده خواهيد كرد، و چون آتش شما را فروگيرد، در هوا صورت زنى را خواهيد ديد كه دو طرف مقنعه اش را آويخته است پس به او متوسل شويد تا نجات يابيد و آتش را از شما دور گرداند؛ و بگو به آنها كه معجزه موسى را خواستند: برويد به نزديك كعبه تا آيت موسى را ببينيد و عموى تو حمزه ايشان را نجات خواهد داد؛ و بگو به گروه چهارم كه رئيس ايشان ابوجهل است كه: باشيد نزد من تا خبر معجزه آنها را بشنويد و بعد از آن آنچه طلبيده ايد در حضور خود به شما بنمايم.

۴۳۲

چون حضرت، رسالت الهى را به ايشان رسانيد ابوجهل لعين به آن سه گروه گفت كه: پراكنده شويد بسوى آن مواضع كه محمد گفته است تا بطلان گفته او ظاهر گردد.

پس فرقه اول به دامنه كوه ابو قبيس رفتند، ناگاه از زير پاى ايشان چشمه ها جوشيد و از بالاى سر ايشان بى ابر باران فرو ريخت و به اندك زمانى آب به نزديك دهانهاى ايشان رسيد، و بسوى كوه گريختند و هر چند به كوه بالا مى رفتند آب بلند مى شد تا به قله كوه رسيدند آب به نزديك دهانشان رسيد و دانستند كه غرق مى شوند، ناگاه علىعليه‌السلام را ديدند كه بر روى آب ايستاده و صورت دو طفل را ديدند كه در جانب راست و چپ او ايستاده اند، پس علىعليه‌السلام ندا كرد: بگيريد دست مرا يا دست يكى از اين دو طفل را تا نجات يابيد، پس بعضى از آنها دست على را گرفته و بعضى دست يكى از دو طفل را و بعضى دست ديگرى را، پس از كوه به زير مى آمدند و آب كم مى شد، پاره اى به زمين و پاره اى به آسمان مى رفت، و چون به پاى كوه رسيدند هيچ آب نماند؛ پس حضرت اميرعليه‌السلام با ايشان به نزد حضرت رسول آمدند و ايشان مى گريستند و مى گفتندد كه: شهادت مى دهيم كه توئى سيد پيغمبران و بهترين جميع خلايق، ما ديديم مانند طوفان نوح را و ما را خلاصى دادند على و دو طفل كه با او بودند كه الحال ايشان را نمى بينيم.

حضرت فرمود كه: ايشان بعد از اين بهم خواهند رسيد از برادر من على و نام ايشان حسن و حسين است و بهترين جوانان بهشتند و پدر ايشان بهتر است از ايشان، بدانيد كه دنيا دريائى است عميق و خلق بسيارى در آن غرق شده اند و كشتى نجات دنيا آل محمدند، يعنى على و دو فرزند او كه صورت ايشان را ديديد و ساير افاضل اهل بيت من كه اوصياى منند، پس هر كه در اين كشتى سوار شد شود نجات مى يابد و هر كه تخلف نمايد غرق مى شود؛ و همچنين در آخرت، آتش جهنم و حميم آن مانند دريا است و اينها كشتيهاى امت منند كه محبان و شيعيان خود را از جهنم مى گذرانند و به بهشت مى رسانند.پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: اى ابوجهل! آيا شنيدى آنچه گفتند؟

گفت: بلى، تا ببينم كه فرقه هاى ديگر چه مى گويند.

پس فرقه دوم گريان آمدند و گفتند: شهادت مى دهيم كه توئى رسول پروردگار

۴۳۳

عالميان و بهتر از جميع خلق، ما رفتيم به صحراى هموارى و خبرى كه دادى ياد مى كرديم ناگاه ديديم كه آسمان شكافته شد و پاره هاى آتش فرو ريخت و زمين شكافته شد و زبانه هاى آتش از آن بلند شد و چنان زياد مى شد تا تمام زمين را فرو گرفت و آتش در ما افتاد و بدنهاى ما از شدت حرارت به جوش آمد و يقين كرديم كه بريان خواهيم شد و خواهيم سوخت، ناگاه در هوا صورت زنى را ديديم كه اطراف مقنعه اش آويخته بود بسوى ما كه دستهاى ما به ريشه هاى آن مى رسيد و منادى از آسمان ندا كرد كه: اگر نجات مى خواهيد پس چنگ زنيد به ريشه اى از ريشه هاى اين مقنعه، پس هر يك از ما به ريشه اى از ريشه هاى آن چسبيديم و ما را در هوا بلند كرد و ما مى ديديم اخگرها و زبانه هاى آتش را و ضرر گرمى و شرر آن به ما نمى رسيد و آن ريشه هاى باريك گسسته نمى شد از سنگينى ما، پس ما را از آن آتش نجات بخشيد و هر يك را در صحن خانه خود افكند به سلامت و عافيت، پس از خانه ها بيرون آمده به خدمت تو شتافتيم و دانستيم كه ما را چاره اى نيست از اختيار كردن دين تو و تو بهترين كسى كه به او ملتجى شوند و بعد از خدا بر او اعتماد كنند و راستگوئى در گفتار خود و حكيمى در كردار خود.

پس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابو جهل گفت: اين فرقه دوم را حق تعالى معجزه ابراهيم نمود.

ابو جهل گفت: تا ببينم فرقه سوم را و سخن ايشان را بشنوم.

پس حضرت به فرقه دوم فرمود كه: اى بندگان خدا! حق تعالى شما را به آن زن نجات داد و آن دختر من است فاطمه و بهترين زنان است، و چون حق تعالى خلايق اولين و آخرين را مبعوث گرداند منادى از زير عرش ندا كند كه: اى گروه خلايق! بپوشانيد ديده هاى خود را تا بگذرد فاطمه دختر محمد سيده زنان عالميان بر صراط، پس همه خلايق ديده هاى خود را مى پوشانند مگر محمد و على و حسن و حسين و امامان از فرزندان ايشان كه ايشان محرم اويند، پس از صراط كشيده بگذرد و دامان چادرش بر صراط كشيده و يك طرف در بهشت به دست فاطمه باشد و طرف ديگرش و در صحراى قيامت باشد، پس ندا كند منادى پروردگار ما كه: اى دوستان فاطمه! بچسبيد به ريشه هاى چادر

۴۳۴

فاطمه بهترى زنان عالميان، پس هر كه دوست آن حضرت باشد به ريشه اى از ريشه ها و تارى از تارهاى آن چنگ زند تا آنكه بچسبند به آن زياده از هزار فئام كه هر فئامى هزار هزار كس باشد، و به بركت چادر عصمت آن حضرت از آتش جهنم نجات يابند.

پس فرقه سوم آمدند گريه كنان و مى گفتند: شهادت مى دهيم اى محمد كه توئى رسول پروردگار عالميان و بهترين آدميان و على بهترين است از جميع اوصياى پيغمبران و آل تو افضلند از آل جميع ايشان و صحابه تو بهترند از صحابه ايشان و امت تو بهترند از امتهاى ايشان، ديديم از آيات و معجزات تو آن مقدار كه چاره اى بجز اذعان و اقرار نداريم.

حضرت فرمود: بگوئيد آنچه ديديد.

گفتند: در پناه كعبه نشسته بوديم و استهزا به گفته هاى تو مى كرديم و دعوى معجزه هاى تو را دروغ مى پنداشتيم، ناگاه ديديم كه كعبه از جاى خود كنده شد و بلند گرديد و بر بالاى سر ما ايستاد و ما در جاهاى خود خشك شديم و ياراى حركت نداشتيم، پس عم تو حمزه آمد و نيزه خود را در زير كعبه استوار كرد و كعبه را به آن عظمت به نيزه خود نگه داشت و گفت: بيرون رويد و دور شويد، چون ما بيرون آمديم و دور شديم كعبه برگشت و به جاى خود قرار گرفت، پس مسلمان شديم و بسوى تو آمديم. حضرت به ابوجهل خطاب كرد كه: اينك فرقه سوم آمدند و تو را خبر دادند به آنچه ديده بودند. ابوجهل گفت: نمى دانم راست مى گويند يا دروغ مى گويند، و نمى دانم كه درست تحقيق كرده اند يا خيالى در نظر ايشان آمده است، اگر به من آنچه طلبيده ام بنمائى لازم است كه ايمان بياورم و اگر نه لازم نيست مرا تصديق اين جماعت كردن.

حضرت فرمود: هرگاه اين جماعت را با اين وفور و كثرت و اعتقادى كه به عقل و ديانت ايشان دارى تصديق نمى نمائى، پس چگونه تصديق مى نمائى به ماثر و مفاخر آباء و اجداد خود و بديهاى پدران دشمنان خود كه پيوسته ياد مى كنى؟ و چگونه تصديق مى نمائى كه ولايت عراق و شام هست و حال آنكه هيچيك را نديده اى و به خبرهاى مردم باور كرده اى، بدرستى كه حجت خدا بر ايشان تمام شد به آنچه ديدند و بر تو تمام شد به

۴۳۵

آنچه شنيدى از ايشان.

پس حضرت رو گردانيد بسوى فرقه سوم و فرمود: آن حمزه كه كعبه را از بالاى سر شما گردانيد، عم رسول خداست، حق تعالى او را به منازل رفيعه و درجات عاليه رسانيده است و او را به فضايل بسيار گرامى داشته است به سبب محبت محمد و على، بدرستى كه حمزه عم محمد جهنم را در روز قيامت از محبانش دور مى كند چنانكه امروز كعبه را نگذاشت بر سر شما فرود آيد، بدرستى كه او خواهد ديد در پهلوى صراط گروه بسيار از مردم را كه عدد ايشان را غير از خدا كسى نمى داند و ايشان از دوستان حمزه باشند و گناه بسيار كرده باشند و به اين سبب ديوارها حايل شده باشد ميان ايشان و گذشتن بر صراط به سبب گناههاى ايشان، چون حمزه را مى بينند مى گويند: اى حمزه! مى بينى كه ما در چه حال مانده ايم؟ حمزه به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امير المومنينعليه‌السلام مى گويد: مى بينيد كه دوستان من استغاثه مى نمايند به من؛ پس رسول خدا به ولى خدا مى گويد: يا على! اعانت كن عم خود را بر فرياد رسى دوستان او و خلاص كردن ايشان را از آتش جهنم. پس امير المومنينعليه‌السلام نيزه حمزه را كه در دنيا به آن جهاد مى كرده است در راه خدا مى آورد و به دست حمزه مى دهد و مى گويد: اى عم رسول خدا و اى عم برادر رسول! دفع كن جهنم را از دوستان خود به اين نيزه چنانكه در دنيا به اين نيزه دشمنان خدا را از دوستان خدا دفع مى كردى، پس حمزه نيزه را بگيرد و سنان آن را بگذارد بر آن ديوارهاى آتش كه حائل شده اند ميان دوستان او و صراط و به قوت الهى چنان دفع كند كه پانصد سال راه دور شوند، پس دوستان خود را گويد: بگذريد، و ايشان ايمن و سالم از صراط بگذرند و داخل بهشت شوند.

پس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابو جهل خطاب نمود كه: اى ابوجهل! اين فرقه سوم نيز آيات و معجزات خدا را ديدند، اكنون تو چه معجزه اى مى خواهى كه به تو بنمايم؟

گفت: آن معجزه را مى خواهم كه تو مى گويى كه عيسى داشته است و خبر مى داده است مردم را به آنچه در خانه هاى خود خورده بودند و ذخيره كرده بودند، پس مرا خبر ده كه امروز چه خورده ام و بعد از خوردن چه كرده ام؟

۴۳۶

حضرت فرمود: خبر مى دهم تو را به آنچه خورده كرده اى و به آنچه در اثناى خوردن كرده اى تا باعث فضيحت و رسوائى تو گردد به سبب لجاجتى كه با رسول خدا در طلبيدن معجزه مى نمائى، و اگر ايمان بياورى آن رسوائى تو را ضرر نرساند و اگر ايمان نياورى رسوائى دنيا و خوارى و عذاب ابدى آخرت بيابى و هرگز از عذاب نجات نخواهى داشت؛ اى ابوجهل! در خانه نشستى كه بخورى از مرغى كه براى تو بريان كرده بودند، و چون لقمه اى برداشتى ابوالبخترى برادر تو به در خانه آمد و رخصت طلبيد كه داخل شود، تو ترسيدى كه مبادا در آن مرغ شريك تو شود و بخل كردى و آن را در زير دامن خود پنهان كردى و او را رخصت دادى.

ابوجهل گفت: دروغ گفتى، اينها هيچ نبود و من امروز مرغ نخوردم و چيزى از آن را ذخيره نكردم، اكنون خبر خود را تمام كن، ديگر چه كردم؟

حضرت فرمود: سيصد اشرفى از خود داشتى و ده هزار درهم امانت مردم نزد تو بود، از يكى صد اشرفى و از ديگرى دويست و از ديگرى پانصد و از ديگرى هفتصد و از ديگرى هزار، و مال هر يك در كيسه اى بود و تو عزم كرده بودى كه خيانت نمائى در اموال ايشان و پس ندهى، و چون برادرت بيرون رفت سينه مرغ را خوردى و باقيش را ذخيره كردى و اموال مردم را دفن كردى كه پس ندهى به ايشان، و تدبير خدا در اين باب خلاف تدبير توست.

ابوجهل ملعون گفت: اين را نيز دروغ گفتى و من چيزى را دفن نكرده ام و آن ده هزار اشرفى امانت مردم را دزد برد.

حضرت فرمود: من اين را از خود نمى گويم كه مرا به دروغ نسبت مى دهى بلكه جبرئيل حاضر است و از جانب حق تعالى چنين خبر مى دهد؛ پس فرمود: اى جبرئيل! بياور باقيمانده آن مرغ را كه از آن خورده است، ناگاه مرغ نزد آن حضرت حاضر شد، فرمود: اى ابو جهل! مى شناسى اين مرغ را؟ گفت: نمى شناسم و من از اين نخورده ام، و مرغ نيمخورده در عالم بسيار است.

فرمود: اى مرغ! ابوجهل به من نسبت مى دهد كه بر جبرئيل دروغ مى بندم و به جبرئيل

۴۳۷

نسبت مى دهد كه به پروردگار عالميان دروغ مى بندد، پس گواهى بده به تصديق من و تكذيب ابوجهل.

ناگاه به امر خدا آن مرغ به سخن آمد و گفت: گواهى مى دهم اى محمد كه توئى رسول خدا و بهترين خلايق، و شهادت مى دهم كه ابوجهل دشمن خداست و دانسته با حق معانده مى كند، از من خورده است و باقى مرا ذخيره كرده است، پس بر او باد لعنت خدا و لعنت جميع لعنت كنندگان، و اين ملعون با وجود كفر، بخيل است، برادرش رخصت طلبيد كه به نزد او برود و مرا زير دامن خود پنهان كرد از بيم آنكه مبادا برادرش از من بخورد، پس تو يا رسول الله راستگوتر از جميع راستگويانى و ابوجهل دروغگو و افترا كننده و ملعون است.

حضرت فرمود: اى ابوجهل! آيا بس نيست تو را آنچه ديدى از معجزات؟ پس ايمان بياور تا ايمن گردى از عذاب خدا؟

ابوجهل گفت: من گمان مى كنم كه اينها چيزى است كه به خيال مردم مى افكنى و به وهم مردم مى اندازى و اصلى ندارد.

حضرت فرمود: آيا هيچ فرقى مى يابى ميان ديدن تو اين مرغ را و شنيدن سخن او، و ميان ديدن تو خود را و ساير قريش را و شنيدن تو سخنان ايشان را؟

ابوجهل گفت: نه. فرمود: پس احتمال مى دهى كه هر چه به حواس خود ادراك مى نمايم همه محض خيال باشد؟ ابوجهل گفت: نه، آنها را مى دانم كه خيال نيست.

حضرت فرمود: هرگاه فرقى ميان اين و آنها نمى يابى پس بدان كه اين هم محض خيال نيست؛ پس آن حضرت دست مبارك خود را كشيد بر موضعى كه آن ملعون خورده بود و گوشتش به حال خود برگشت و اعضاى مرغ درست شد و فرمود: اين معجزه را ديدى؟

گفت: توهم چيزى مى كنم و يقين نمى دانم.

حضرت فرمود: اى جبرئيل! بياور به نزد من آن مالها را كه اين معاند حق در خانه خود

۴۳۸

دفن كرده است شايد ايمان بياورد؛ ناگاه كيسه هاى زر نزد آن سرور حاضر شد و كيسه ها همه موافق بود با آنكه حضرت پيشتر فرموده بود، پس حضرت يك كيسه را گرفت و فرمود: بطلبيد فلان مرد را كه او صاحب اين كيسه است، چون حاضر شد كيسه را به او داد و فرمود: اين مال توست كه ابوجهل خيانت كرده بود، و همچنين يك يك از صاحبان مال را مى طلبيد و مالشان را مى داد تا تمام شد.

ابوجهل متحير و رسوا شد و سيصد اشرفى ابوجهل ماند.

پس حضرت فرمود: ايمان بياور تا سيصد اشرفى خود را بگيرى و خدا بركت دهد براى تو در اين مال تا مالدارتر از همه قريش و بر ايشان امير گردى.

گفت: ايمان نمى آورم وليكن مال خود را مى گيرم.

چون دست دراز كرد كه كيسه را بردارد حضرت صدا زد به آن مرغ بريان كه: بگير ابوجهل را و مگذار دست به كيسه برساند.

مرغ به قدرت خدا برجست و ابوجهل را به چنگال خود گرفت و در هوا بلند كرد و او را برد و بر بام خانه اش گذاشت، حضرت آن زر را به فقراى مومنين قسمت كرد و فرمود: اى گروه اصحاب محمد! اين معجزه اى بود كه پروردگار ما براى ابوجهل ظاهر گردانيد و او معانده كرد، و اين مرغ كه زنده شد از مرغهاى بهشت خواهد بود كه براى شما در بهشت پرواز خواهد كرد، بدرستى كه در بهشت انواع مرغها هستند هر يك به قدر شترى و در فضاى بهشت پرواز خواهند كرد، پس هرگاه مومن دوست محمد و آل محمدعليهم‌السلام آرزوى خوردن يكى از آنها بكند فرو مى آيد در پيش روى او و بالها و پرهايش ريخته مى شود و پخته مى شود براى او بى آتش و يك طرف آن كباب و طرف ديگر بريان مى شود و چون آنچه مقتضاى خواهش اوست تناول نمايد و گويد: ((الحمد لله رب العالمين)) باز زنده مى شود و در هوا پرواز مى كند و فخر مى كند بر ساير مرغان بهشت و مى گويد: كيست مثل من كه دوست خدا به امر الهى از من خورده است؟(1)

. ____________________

1-تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام 429-441.

۴۳۹

و در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام منقول است كه: اصحاب حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بودند و حضرت امير المومنينعليه‌السلام در ميان ايشان نشسته بود ناگاه مردى از يهودان آمد و گفت: اى امت محمد! شما هيچ درجه پيغمبرى نگذاشتيد مگر آنكه از براى پيغمبر خود آن را دعوى مى كنيد.

پس حضرت امير المومنينعليه‌السلام فرمود: چنين است، اگر خدا با موسىعليه‌السلام در طور سينا سخن گفت با پيغمبر ما در آسمان هفتم سخن گفت، اگر عيسىعليه‌السلام كور را بينا و مرده را زنده گردانيد بدرستى كه قريش از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوال كردند كه مرده را براى ايشان زنده كند پس مرا طلبيد و با ايشان فرستاد بسوى قبرستان و چون دعا كردم مردگان از قبرها به قدرت حق تعالى بيرون آمدند و خاك از سرهايشان مى ريخت، و بدرستى كه در جنگ احد نيزه اى بر ديده ابوقتاده انصارى خورد و حدقه اش بيرون آمد پس حدقه را به دست گرفت و به نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت: يا رسول الله! بعد از اين زوجه من مرا دوست نخواهد داشت، حضرت حدقه را از دستش گرفت و به جاى خود گذاشت و چنان به اصلاح آمد كه فرق نمى كرد ميان اين ديده و ديده ديگر مگر اينكه اين نيكوتر و روشن تر از آن ديگر بود، و در همان جنگ يك دست عبدالله به عتيك جدا شد و در شب به خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد و رسول خدا دست او را به جاى خود گذاشت و درست شد به طورى كه اثر بريدن پيدا نبود.(1)

و در تفسير حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام مذكور است كه روزى آن حضرت فرمود: حق تعالى براى هيچ پيغمبرى آيتى و معجزه اى ظاهر ننمود مگر اينكه براى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام مثل آن را ظاهر گردانيد و از آن عظيمتر براى آن حضرت مقرر گردانيد.

گفتم يابن رسول الله! مانند معجزات عيسىعليه‌السلام چگونه براى آن حضرت ظاهر شد از مرده زنده كردن و كور و پيس را شفا دادن و خبر دادن به آنچه در خانه ها خورده و ذخيره كرده بودند؟

____________________

1-قصص الانبياء راوند 309 و 310.

۴۴۰