حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه جلد ۳

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه0%

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 813

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه

نویسنده: علامه مجلسى
گروه:

صفحات: 813
مشاهدات: 40659
دانلود: 3609


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 813 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40659 / دانلود: 3609
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه

حيات القلوب تاريخ پيامبر - مكه جلد 3

نویسنده:
فارسی

ايشان بيايند.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كه طعام كم را بركت مى تواند داد خانه تنگ را نيز گشادگى مى تواند داد؛ پس همه را رخصت فرمود داخل شدند و حلقه حلقه بر دور آن حضرت نشستند تا همه را فرا گرفت. و عبدالله از مشاهده آن حالت متعجب شد.

حضرت فرمود: اى عبدالله! طعامى كه حاضر كرده اى بياور.

چون حريره و بريان را حاضر كرد گفت: يا رسول الله! اول تو بخور، بعد از تو على بخورد، و بعد از او مخصوصان اصحاب بخورند.

حضرت فرمود: حق تعالى ميان من و على در هيچ امرى جدائى نيفكنده و من و او را خدا از يك نور آفريده و عرض كرد نور ما را بر اهل زمين و آسمانها و حجب و اهل بهشت و از براى ما بر ايشان عهد و پيمان گرفت كه دوست دوستان ما باشند و دشمن دشمنان ما باشند و هر كه را ما دوست داريم ايشان دوست بدارند و هر كه را دشمن داريم ايشان دشمن دارند، پيوسته اراده من و على يكى بوده است، نخواسته است بغير آنچه من خواسته ام، شاد مى كند مرا آنچه او را شاد مى كند و به درد مى آورد مرا آنچه او را به درد مى آورد، اى عبدالله! على با من همراه خواهد خورد.

عبدالله گفت: چنين باشد؛ و در خاطر خود گفت: هر چند على زودتر هلاك شود براى من بهتر است مبادا او بعد از محمد بر ما شمشير بكشد و تاب مقاومت او را نياوريم.

پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امير المومنينعليه‌السلام از آن طعام خوردند تا سير شدند، پس فرمود: طعام را در ميان خانه بگذار تا همه بخورند.

عبدالله گفت: يا رسول الله! چگونه دست ايشان به طعام خواهد رسيد؟

فرمود: خداوندى كه خانه را گشادگى داد دست ايشان را دراز مى تواند كرد.

پس همه صحابه دست رسانيده و خوردند و سير شدند و استخوانهاى بره در آن خوان ماند، پس حضرت دستمال خود را انداخت و گفت: يا على! اين حريره را بر روى آن بريز تا بخورند، پس خوردند تا سير شدند و گفتند: يا رسول الله! شيرى مى خواهيم كه بعد از اين بخوريم.

۵۰۱

فرمود: پيغمبر شما نزد خدا از عيسى گرامى تر است، چنانكه حق تعالى براى عيسى مرده را زنده كرد براى شما نيز خواهد كرد؛ پس دستمال خود را بر روى استخوانها پهن كرد و فرمود: خداوندا! چنانكه بر اين حيوان بركت دادى و ما را از گوشت آن سير گردانيدى پس باز بركت ده آن را چنان كن كه ما از شير آن بياشاميم؛ پس به قدرت اليه گوشت بر آن استخوانها روييد و به حركت در آمد و ايستاد و پستانهايش پر از شير شد حضرت فرمود: بياوريد مشگها و ظرفها را، و همه را مملو كرد و همه سيراب شدند از آن شير.

پس فرمود: اگر نه اين بود كه مى ترسم كه امت من گمراه شوند و آن را مانند گوساله بنى اسرائيل بپرستند هر آينه مى گذاشتم كه زنده باشد و در زمين راه رود و از گياه زمين بخورد؛ پس گفت: خداوندا! آن را استخوان گردان چنانكه بود؛ و با صحابه از خانه آن منافق بيرون آمدند و صحابه ذكر مى كردند گشاد شدن خانه و فراوانى طعام قليل و دفع ضرر زهر را.

حضرت فرمود: من از مشاهده اين احوال به ياد آوردم آنچه حق تعال در روضات جنان زياده خواهد كرد در منازل شيعيان و نعمتهاى ايشان در جنت عدن و جنت فردوس، بدرستى كه از شيعيان ما كسى باشد كه ببخشد خدا او را در بهشت از منازل و قصور و درجات و حوران و خيرات آنقدر كه جميع دنيا و نعمتهاى آن در جنب آنها مانند ريگى باشد در بيابان بى پايان، و بسيار است كه مومنى را در بهشت منزلى هست پس او در دنيا برادر مومن فقير خود را مى بيند و براى او تواضع مى كند و او را گرامى مى دارد و اعانت او مى كند و نمى گذارد كه او آبروى خود را به نزد كسى به سوال كردن بريزد پس حق تعالى منزل او را در بهشت وسيع و مضاعف مى گرداند مانند آنچه ديديد از مضاعف گردانيدن اين خانه كوچك و طعام كم، و خدمتكاران آن منازل را نيز هزار بار مضاعف مى گرداند، و زياده در خود در قوت ايمان صاحبشان و زيادتى اعمال حسنه او، و هر چند احسان برادران را زياده مى كند وسعت منازلش بيشتر مى شود و نعمتهايش افزونتر مى گردد؛ و نظير خوردن اين طعام زهر آلود و ضرر نرسانيدن آن و بركت فرستادن خدا بر آن، صبر

۵۰۲

كردن شيعيان است بر تقيه و بر فرو خوردن جرعه هاى خشم و غيظ مخالفان زيرا كه حق تعالى آن جرعه هاى زهر آلود را سبب راحتهاى عقبى و نعمتهاى بى انتها مى گرداند و در بهشت ايشان را خطاب مى كند: گوارا باد شما را اين لذتها و راحتها و نعمتها كه به سبب آن آزارها كه از مخالفان كشيديد و تقيه نموديد و صبر كرديد خدا به شما كرامت كرده است(1)

____________________

1-تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام 155-200.

۵۰۳
۵۰۴

باب شانزدهم: در بيان معجزاتى است كه متعلق است به اجرام سماويه و آثار علويه وآن چند نوع است

۵۰۵

۵۰۶

اول - شق شدن ماه است: چنانكه حق تعالى در قرآن مجيد فرموده است( اقْتَرَ‌بَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ‌ ﴿١﴾ وَإِن يَرَ‌وْا آيَةً يُعْرِ‌ضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ‌ مُّسْتَمِرٌّ‌ ) (1) يعنى: ((نزديك شد قيامت و به دو نيم شد ماه، و اگر ببينند آيتى و معجزه اى رو مى گردانند و مى گويند: سحرى است پيوسته و محكم)).

اكثر مفسران خاصه و عامه ذكر كرده اند كه: اين آيات وقتى نازل شد كه قريش از آن حضرت معجزه اى طلب كردند و حضرت اشاره به ماه نمود و به قدرت حق تعالى به دو نيم شد.(2)

در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه: چهارده نفر از منافقان كه در عقبه خواستند حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را هلاك كنند در شب چهاردهم ماه ذيحجه به نزد آن حضرت آمده گفتند: هر پيغمبرى را معجزه نمايانى بود، امشب از تو معجزه بزرگى مى خواهيم.

حضرت فرمود: چه معجره اى مى خواهيد؟ بگوييد تا براى شما ظاهر كنم.

گفتند: اگر تو را نزد حق تعالى قدر هست امر كن ماه را به دو نيم شود.

پس جبرئيلعليه‌السلام فرود آمد و گفت: يا رسول الله! خداوند عالميان تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: من همه چيز را امر كرده ام كه مطيع تو باشند.

پس آن حضرت سر بسوى آسمان بلند كرد و امر نمود ماه را كه: به دو نيم شو؛ پس ماه

____________________

1-سوره قمر: 1 و 2.

2-تفسير قمى 2/340؛ تفسير طبرى 11/544؛ تفسير بغوى 4/258.

۵۰۷

به دو نيم شد و آن حضرت براى شكر خدا به سجده رفت و شيعيان ما به سجده رفتند.

چون سر برداشتند گفتند: يا محمد! امر كن به حال خود برگردد، حضرت امر كرد به حال خود برگشت و درست شد و گفتند: بفرما يك جانشين شق شود و جانب ديگر به حال خود باشد، حضرت امر كرد چنان شد و سجده كرد و شيعيان ما سجده كردند.

منافقان گفتند: اى محمد! مسافران ما از شام و يمن مى آيند از ايشان مى پرسيم اگر در اين شب ديده اند آنچه ما ديديم باور مى كنيم و اگر نه خواهيم دانست جادو كرده اى؛ پس حق تعالى آيات را فرستاد.(1)

و عامه حديث شق شدن ماه را از بسيارى از صحابه روايت كرده اند مانند ابن مسعود، انس، حذيفه، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، جبير بن مطعم؛ و همه روايت كرده اند كه در مكه واقع شد.(2)

و جبير روايت كرده است كه: چون مسافران ايشان آمدند و پرسيدند، همه گفتند: ما نيز ماه را در آن شب چنين ديديم كه به دو نيم شد و باز بهم آمد.(3)

و ابن مسعود گفت: بخدا سوگند كه ديدم كوه حرا در ميان دو پاره ماه بود.(4)

و ضحاك روايت كرده است كه ابوجهل گفت: اين جادو است، مى بايد فرستاد و از اهل شهرهاى ديگر سوال كرد، پس خبر آوردند كه اهل شهرهاى ديگر نيز در آن شب ماه را چنين ديده اند پس كافران گفتند: اين جادوئى بوده است كه در همه شهرها مستمر گرديده است.(5)

در روايت ديگر وارد شده است كه: شبى آن حضرت در حجر اسماعيلعليه‌السلام نشسته بود

____________________

1-تفسير قمى 2/341.

2-تفسير طبرى 11/544-547؛ تفسير قرطبى 17/126؛ تفسير روح المعانى 14/74.

3-تفسير قرطبى 17/127؛ تفسير بغوى 4/258؛ تفسير ابن كثير 4/231. و راوى در اين سه مصدر ابن مسعود است.

4-مجمع البيان 5/186. و نيز رجوع شود به تفسير كشاف 4/431 و پاورقى آن و تفسير ابى السعود 5/652.

5-شرح الشفا 1/586.

۵۰۸

و كفار قريش در مجالس خود نشسته بودند به يكديگر گفتند: امر محمد ما را عاجز كرده است و نمى دانيم كه در باب او چه بگوييم؟ بعضى گفتند: جادو در آسمان كار نمى كند بياييد برويم و از او بخواهيم معجزه اى در آسمان بنمايد، پس برخاسته به خدمت آن حضرت آمدند و گفتند: يا محمد! اينها كه از تو مى بينيم اگر جادو نيست علامتى در آسمان به ما بنما زيرا كه مى دانيم كه جادو در آسمان نمى گردد؟

حضرت فرمود: اين ماه را مى بينيد كه در شب چهارده و تمام است؟ مى خواهيد معجزه را در ماه به شما بنمايم؟ گفتند: بلى؛ حضرت با انگشت معجز نما بسوى ماه اشاره كرد، پس ماه به دو نيم شد نيمى بر بام كعبه افتاد و نيمى بر كوه ابوقبيس افتاد، پس گفتند: آن را به جاى خود برگردان، حضرت اشاره فرمود هر دو نيم پرواز كردند و در هوا به يكديگر پيوستند و در جاى خود قرار گرفتند.

چون اين معجزه را ديدند به يكديگر گفتند: برخيزند كه سحر محمد در آسمان و زمين پيوسته و مستمر است.(1)

در روايت ديگر مذكور است كه: مقدار ما بين عصر تا شام ماه دو حصه بود و كافران مى ديدند و مى گفتند: سحرى است مستمر.(2)

و به سند معتبر از حضرت امام رضاعليه‌السلام منقول است كه: ماه در مكه به اعجاز حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دو نيم شد، پس حضرت فرمود: گواه باشيد.(3)

نوع دوم - برگردانيدن آفتاب است: علماى خاصه و عامه به سندهاى بسيار از اسماء بنت عميس و غير او روايت كرده اند كه: روزى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت امير المومنينعليه‌السلام را پى كارى فرستاد و چون وقت نماز عصر شد و نماز عصر گزاردند حضرت امير آمد و نماز عصر نكرده بود و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سر مبارك خود را در دامن آن حضرت نهاد و خوابيد و وحى بر آن حضرت نازل شد و سر خود را به جامه اى

____________________

1-خرايج 1/141 و 142.

2-مناقب ابن شهر آشوب 1/163 و 164؛ تفسير روح المعانى 14/75.

3-امالى شيخ طوسى 341.

۵۰۹

پيچيد و مشغول استماع وحى گرديد تا نزديك شد كه آفتاب فرو رود، چون وحى منقطع شد حضرت فرمود: يا على! نماز كرده اى؟

عرض كرد: نه يا رسول الله، نتوانستم كه سر مبارك تو را از دامن خود دور كنم.

پس حضرت فرمود: خداوندا! على مشغول طاعت تو و طاعت رسول تو بود، پس آفتاب را بر او برگردان.

اسماء گفت: والله ديدم كه آفتاب برگشت و بلند شد و به جائى رسيد كه بر زمينها تابيد و به وقت فضيلت عصر برگشت، حضرت نماز كرد باز آفتاب فرو رفت.(1)

در اين باب احاديث بسيار در ابواب معجزات حضرت امير المومنينعليه‌السلام مذكور خواهد شد انشاء الله.

در روايت ديگر منقول است كه: چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قصه معراج را نقل كرد و فرمود كه: قافله قريش را ديدم كه در فلان منزل است، پرسيدند: قافله چه روز داخل خواهد شد؟ فرمود: در روز چهار شنبه. چون روز چهار شنبه شد قريش منتظر بودند كذب آن حضرت ظاهر شود، روز به آخر رسيد و قافله نيامد؛ پس حضرت دعا كرد كه حق تعالى آفتاب را يك ساعت در نزديك مغرب نگاه داشت تا قافله داخل شد و صدق آن حضرت ظاهر شد.(2)

نوع سوم - فرو ريختن ستارگان و بسيارى شهب است: كه سابقا مذكور شد كه از علامات ولادت آن حضرت بود كه شياطين ممنوع شدند از رفتن به آسمان.(3)

نوع چهارم: عامه و خاصه روايت كرده اند كه: چون قبايل عرب با هم اتفاق كردند در اذيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت فرمود: خداوندا! عذاب خود را سخت كن بر قبايل مضر و بر ايشان قحطى بفرست مانند قحط زمان يوسفعليه‌السلام.

____________________

1-خرايج 1/52؛ كفايه الطالب 384؛ شرح الشفا 1/589 و 590؛ البدايه و النهايه 6/80. و براى اطلاع بيشتر از مصادر عامه رجوع شود به احقاق الحق 5/521.

2-شرح الشفا 1/591.

3-امالى شيخ صدوق 235؛ كمال الدين و تمام النعمه 196؛ تاريخ يعقوبى2/8

۵۱۰

پس باران هفت سال بر ايشان نباريد و در مدينه نيز قحطى بهم رسيد، اعرابى به خدمت آن حضرت آمد و از جانب عرب استغاثه كرد كه: درختان ما خشكيده و گياههاى ما منقطع شده و شير در پستان حيوانات و زنان ما نمانده و چهار پايان ما هلاك شدند.

پس رسول خدا به منبر بر آمد و حمد و ثناى حق تعالى ادا نمود و دعاى باران خواند و در اثناى دعاى آن جناب باران جارى شد و يك هفته باريد و چندان باران آمد كه اهل مدينه به شكايت آمده عرض كردند: يا رسول الله! مى ترسيم غرق شويم و خانه هاى ما منهدم شود، حضرت اشاره اى كرد بسوى آسمان و فرمود: ((الهم حوالينا ولا علينا)) ((خداوندا! بر حوالى ما بباران و بر ما مباران)) و به هر طرف كه اشاره مى فرمود ابر گشوده مى شد پس ابر از مدينه برطرف شد و بر دور مدينه مانند اكليل حلقه شد و بر اطراف مانند سيلاب مى باريد و بر مدينه يك قطره نمى باريد، و يك ماه سيلاب در رود خانه ها جارى بود، پس فرمود: والله اگر ابو طالب زنده مى بود ديده اش روشن مى شد.(1)

نوع پنجم - سايه كردن ابر بر سر آن حضرت پيش از بعثت و بعد از بعثت: چنانكه در ابواب سابقه گذشت كه چون با ابو طالبعليه‌السلام به راه شام رفت بحيرا و غير او مشاهده كردند و همچنين در ساير اوقات و احوال كه گذشت و بعد از اين مى آيد و اين از معجزات متواتره آن حضرت است(2)

نوع ششم - نازل شدن مائده و طعامها و ميوه ها براى آن حضرت از آسمان: چنانكه به سند معتبر از ام سلمه منقول است كه: روزى فاطمهعليها‌السلام به نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و حسنينعليهما‌السلام را برداشته بود و حريره اى ساخته بود و با خود آورده بود، چون داخل شد حضرت فرمود: پسر عمت را براى من بطلب، چون امير المومنينعليه‌السلام حاضر شد امام حسنعليه‌السلام را در دامن راست و و امام حسينعليه‌السلام را در دامن چپ و علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام را در پيش رو و پس سر خود نشانيد و عباى خيبرى بر ايشان پوشانيد و سه مرتبه فرمود:

____________________

1-خرايج 1/58 و 59؛ صحيح بخارى مجلد 1 جزء 2/15-22.

2-سيره ابن اسحاق 74؛ تاريخ طبرى 1/519 و 520.

۵۱۱

خداوندا! اينها اهل بيت منند پس از ايشان دور گردان شك و گناه را و پاك گردان ايشان را پاك كردنى؛ و من در ميان عتبه در ايستاده بودم عرض كردم: يا رسول الله! من از ايشانم؟ فرمود: باز گشت تو به خير است اما از ايشان نيستى، پس جبرئيل آمد و طبقى از انار و انگور بهشت آورد، چون حضرت انار و انگور را در دست گرفت هر دو تسبيح خدا گفتند و آن حضرت تناول نمود، پس به دست حسنين داد و در دست ايشان ((سبحان الله)) گفتند و ايشان تناول نمودند، پس به دست علىعليه‌السلام داد و تسبيح گفتند و آن حضرت تناول نمود، پس شخصى از صحابه داخل شد و خواست از آن انار و انگور بخورد جبرئيل گفت: نمى خورد از اين ميوه ها مگر پيغمبر يا وصى او يا فرزند او.(1)

و به سند ديگر از عايشه روايت كرده اند كه روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علىعليه‌السلام را پى كارى فرستاد، و چون برگشت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حجره من بود پس حضرت برخاست و علىعليه‌السلام را استقبال كرد تا ميان فضاى خانه و دست در گردن او در آورد، ناگاه ديدم ابرى هر دو را فرو گرفت و از نظر من غائب شدند، چون ابر برطرف شد ديدم كه خوشه اى از انگور سفيد در دست آن حضرت بود و خود تناول مى نمود و به علىعليه‌السلام مى داد كه تناول مى كرد، عرض كردم، يا رسول الله! خود مى خورى و به على مى خورانى و به من نمى دهى؟! فرمود: اين از ميوه هاى بهشت است و در دنيا نمى خورد مگر پيغمبر و وصى پيغمبر.(2)

و به سندهاى بسيار در كتب خاصه و عامه از انس روايت كرده اند كه: روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوار شد و به نزد كوهى رفت و از آن بالا رفت و به من فرمود: برو به فلان موضع كه على نشسته و به سنگريزه تسبيح خدا مى گويد و سلام مرا به او برسان و او را بر اين استر سوار كن و به نزد من بياور.

انس گفت: رفتم به آن موضع و علىعليه‌السلام را سوار كرده به خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردم،

____________________

1-خرايج 1/48.

2-خرايج 1/165.

۵۱۲

چون علىعليه‌السلام نظرش به آن حضرت افتاد عرض كرد: السلام عليك يا رسول الله، حضرت رسول فرمود: و عليك السلام يا ابولحسن بنشين كه در اين موضع هفتاد پيغمبر نشسته است كه من از همه بهترم و در موضع هر پيغمبرى برادر او نشسته است كه تو از همه بهترى.

انس گفت: در اين حال ابرى ديدم كه به نزديك سر ايشان آمد و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست دراز كرد بسوى ابر و خوشه انگورى فرود آورد و ميان خود و علىعليه‌السلام گذاشت و فرمود: بخور اى برادر من كه اين هديه اى است از خدا بسوى من و بسوى تو.

انس عرض كرد: يا رسول الله! على برادر توست؟ فرمود: بلى، على برادر من است زيرا كه حق تعالى آبى در زير عرش آفريد پيش از آنكه آدمعليه‌السلام را خلق كند به سه هزار سال و آن را در مرواريد سبزى جا داد و همچنان در علم الهى بود تا آدمعليه‌السلام را خلق كرد، پس آن آب را در صلب آدمعليه‌السلام جارى ساخت، پس آن را به صلب شيث نقل كرد، و پيوسته از صلبى به صلبى آن را منتقل مى نمود تا به صلب عبدالمطلبعليه‌السلام رسيد پس آن را دو حصه كرد: نصفى را در صلب عبدالله و نصفى را در صلب ابو طالب قرار داد، پس من از يك نيم بهم رسيدم و على از نيم ديگر، پس على برادر من است در دنيا و آخرت. و به اين اشاره كرده است حق تعالى در قرآن مجيد( وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرً‌ا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرً‌ا وَكَانَ رَ‌بُّكَ قَدِيرً‌ا ) (1) يعنى: ((اوست خداوندى كه آفريد از آب بشرى پس گردانيد آن را نسب و دامادى، و پروردگار تو قادر است)).(2)

و در روايت ديگر است كه انس گفت: از آن ابر خوردنى و آشاميدنى هر دو تناول كردند و ابر بالا رفت و حضرت فرمود كه: از اين ابر سيصد و سيزده پيغمبر و سيصد و سيزده وصى پيغمبر خورده اند كه من از همه آن پيغمبران نزد خدا گرامى ترم و على از همه آن اوصيا نزد حق تعالى گرامى تر است.(3)

و در حديث معتبر از امام جعفر صادقعليه‌السلام منقلول است كه حضرت امير المومنينعليه‌السلام فرمود:

____________________

1-سوره فرقان : 54.

2-امالى شيخ طوسى 313.

3-امالى شيخ طوسى 283.

۵۱۳

بر شما باد به هريسه كه چهل روز نشاط عبادت مى دهد و داخل بود در خوانى كه براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آسمان فرود آمد.(1)

مولف گويد: احاديث نزول مائده بسيار است و در ابواب فضائل حضرت امير المومنينعليه‌السلام و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام مذكور خواهد شد انشاء الله تعالى.

نوع هفتم - روايت كرده اند از انس كه: حضرت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مردى را به رسالت فرستاد نزد فرعونى از فراعنه عرب كه او را به وحدانيت خدا دعوت نمايد، چون رسالت حضرت را به او رسانيد گفت: بگو كه آن خدائى كه مرا بسوى او مى خوانى از طلا است يا از نقره است يا از آهن؟!

آن مرد برگشت و رسالت او را به حضرت رسانيد؛ پس بار ديگر حضرت به نزد او فرستاد و او را دعوت نمود و او ابا كرد و با فرستاده آن حضرت در سخن بود كه ابرى پيدا شد و صاعقه اى از آن ابر ظاهر شد و كاسه سر او را برداشت، پس خدا اين آيه را فرستاد( وَيُرْ‌سِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّـهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ ) (2)(3)

هشتم - در تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام مذكور است كه: روزى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابو جهل لعين گفت كه: خدا عذاب را براى اين از تو دور مى گرداند كه مى داند در پشت تو ذريتى هست كه مسلمان خواهد شد - يعنى عكرمه - و ولايت در ميان مسلمانان بهم خواهد رسانيد و اگر در آن ولايت اطاعت خدا بكند نجات خواهد يافت؛ و همچنين ساير قريش بعضى را خدا مهلت مى دهد براى آنكه مى داند كه مسلمان خواهند شد و بعضى را براى آنكه مى داند از نسل ايشان مسلمانى بهم خواهد رسيد.

پس فرمود: نظر كنيد بسوى آسمان؛ چون نظر كردند ديدند درهاى آسمان گشوده شد و آتشى فرود آمد و در برابر سر ايشان ايستاد و آنقدر نزديك شد به ايشان كه گرمى آن را در ميان دوشهاى خود يافتند و بدنهاى ايشان لرزيد، حضرت فرمود: مترسيد كه الحال

____________________

1-محاسن 2/169؛ كافى 6/3319.

2-سوره رعد: 13.

3-امالى شيخ طوسى 485.

۵۱۴

شما را نمى سوزاند و اين را خدا عبرتى گردانيد براى شما؛ پس ديدند كه از پشتهاى ايشان نورى جدا شد و آن آتش را برگردانيد تا به آسمان رسانيد.

حضرت فرمود: اين نورها بعضى نور آنهاست كه خدا مى داند كه خود مسلمان خواهند شد و بعضى نور فرزندانى است كه خدا مى داند از ايشان بهم خواهند رسيد و مسلمان خواهند شد.(1)

____________________

1-تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام 513؛ احتجاج 1/66.

۵۱۵
۵۱۶

باب هفدهم: در بيان معجزه اى چند است كه از آن حضرت در جمادات و نباتات ظاهر شد و آن بر چند وجه است

۵۱۷
۵۱۸

اول - محدثان خاصه از حضرت صادقعليه‌السلام و جابر انصارى و ديگران روايت كرده اند كه: چون حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دره هاى مكه راه مى رفت به هر سنگ و درخت كه مى گذشت خم مى شدند و سجده مى كردند براى تعظيم آن حضرت و مى گفتند: ((السلام عليك يا رسول الله)).(1)

دوم - به سند معتبر روايت كرده اند كه فاطمه بنت اسد گفت: چون علامت وفات عبدالمطلب ظاهر شد به فرزندان خود گفت: كى محمد را محافظت و كفالت خواهد كرد؟

گفتند: او از ما زيرك تر است، هر كه را خود اختيار نمايد به او بگذار.

عبدالمطلب گفت: اى محمد! جد تو بر جناح سفر آخرت است، كداميك از عموها و عمه هاى خود را اختيار مى كنى كه تو را كفالت نمايند؟

حضرت در روهاى ايشان نظر كرد و به جانب ابو طالب روان شد.

پس عبدالمطلب گفت: اى ابو طالب! من دانسته ام امانت و ديانت تو را، بايد از براى او چنان باشى كه من از براى او بودم.

چون عبدالمطلب به رحمت حق واصل شد ابو طالب او را به خانه آورد و من او را خدمت مى كردم و مرا مادر مى گفت، و در خانه ما چند درخت خرما بود و اول موسم رسيدن رطب بود و چهل طفل بودند از هم سنان آن حضرت، هر روز مى آمدند و رطبها كه از درخت ريخته بود بر مى چيدند و از دست يكديگر مى ربودند و هرگز نديدم كه آن

____________________

1-خرايج 2/46 در ضمن دو روايت. و نيز رجوع شود به اعلام الورى 38 و سيره ابن اسحاق 120 و دلائل النبوه 2/146.

۵۱۹

حضرت از دست ديگرى رطب بگيرد، و من هر روز از براى آن حضرت قدرى بر مى چيدم و گاهى كنيز من بر مى چيد، روزى چنان اتفاق افتاد هر دو فراموش كرديم و از براى آن حضرت برنداشتم و او در خواب بود و كودكان آمدند و آنچه از درختان افتاده بود برچيدند و رفتند، و من از خجلت و شرم آن حضرت خوابيدم و آستين خود را بر رو كشيدم، چون آن حضرت بيدار شد و بسوى بستان خراميد و رطبى در زير درختان نديد برگرديد و جاريه من از آن حضرت معذرت طلبيد كه: ما امروز فراموش كرديم كه بهره شما را برداريم، ديدم باز به جانب نخلستان خراميد و به يكى از آن درختان خطاب فرمود كه: اى درخت! من گرسنه ام، ديدم آن درخت نيك بخت سر بر پاى مباركش سود و شاخهاى خود را نزد آن حضرت گشود تا آنقدر كه مى خواست ميل فرمود پس از شرف و عزت سر بر آسمان رفعت كشيد و آن حضرت باز گرديد.

فاطمه گفت: من از مشاهده آن حال متعجب گرديدم، و چون ابوطالب در خانه را زد بر خلاف عادت دويدم و در را گشودم و آنچه ديده بودم به خدمتش تقرير نمودم، ابو طالب گفت: از مشاهده اين غرايب از آن مظهر عجايب تعجب مكن كه او پيغمبر خواهد شد و از تو بعد از سن نااميدى فرزندى بهم خواهد رسيد كه شبيه به او و وزير و وصى او باشد. پس زياده از بيست سال از آن حال كه گذشت حضرت امير المومنينعليه‌السلام متولد شد.(1)

سوم - به سندهاى معتبر از عمار بن ياسر و غير او منقول است كه گفت: با حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بعضى از سفرها همراه بوديم، در صحرائى فرود آمديم كه درخت در آن صحرا كم بود، و چون اراده قضاى حاجت نمود نظر كرد و دو درخت از دور ديد گفت: اى عمار! برو به نزد آن دو درخت و بگو: رسول خدا شما را امر مى كند كه به يكديگر متصل شويد تا در عقب شما قضاى حاجت خود نمايد؛ چون عمار رسالت آن حضرت را به درختان رسانيد به جانب يكديگر سعى كردند و متصل شدند مانند يك درخت، و چون از حاجت خود فارغ شد فرمود: هر يك به جاى خود برگرديد، پس بزودى به جاهاى

____________________

1-خرايج 1/138 و در آن بجاى بيست سال، سى سال ذكر شده است.

۵۲۰