صفات ثبوتيه
قدرت و توانايى خداوند
يكى از صفات ثبوتى ذاتى حق تعالى قدرت [قدرت كه در مقابل عجز به كار مى رود نظير مفهوم علم و ديگر مفاهيم كمالى، مقول به تشكيك است يعنى جرو مفاهيمى است كه از نظر ضعف و شدت فرق مى كند، ولى مفهوم نسبى نيست، براى مثال نمى توان گفت: اين قدرت در مقايسه با يك چيز ديگر عجز است، زيرا هيچ قدرتى در عالم نيست كه عجز بر آن اطلاق گردد ولى كاستى و فزونى و يا ضعف و شدت در آن مطرح است.] و توانايى است و اينك مفهوم آن را به كوتاهى مى كاويم. ما معمولا قدرت خويش را كه از كيفيات نفسانى است و در برابر عجز قرار دارد با قدرت و توانايى خداوند مورد مقايسه قرار مى دهيم و از اين طريق به قدرت ذات اقدس حق شناخت پيدا مى كنيم در حالى كه چنين مقايسه اى اساسا بى پايه و بى معنا است زيرا قدرتى را كه به خداوند نسبت مى دهيم عبارت است از مبدئيت فعلى واجب بذاته نسبت به همه ى اشياء. و آن نسبت به قدرت انسانها صادق نيست.
به ديگر سخن: قدرت عبارت است از مبدئيت فاعلى كه به اختيار خود مى تواند منشاء انجام كارى واقع شود و صدور آن از او محال نيست، بنابراين وقتى كه قدرت را به خداوند نسبت مى دهيم در حقيقت دو صفت را بر او اثبات مى كنيم يكى مبدئيتش براى كار و ديگرى دارا بودن اختيار جهت انجام كار.
قدرت را در مورد هر فعلى نبايد به كار برد بلكه صرفا در عملى كه فاعل آن، نسبت به فعلش علم و آگاهى دار از اين جهت در خصوص فاعل هاى طبيعى كه فاقد شعور هستند قدرت را به كار نمى بريم. البته تنها علم و آگاهى بر انجام فعل، كافى نيست بلكه بايد فاعل را بر انجام فعل برانگيزاند.
بنابراين مبدئيت و فاعليت انسان را در اعمال طبيعى بدن او ابدا به آن قدرت نمى گويند گرچه بر آن علم و آگاهى داشته باشد.
بدين ترتيب قدرت تنها در مورد افعالى به كار مى رود كه فاعل، آنها را براى خود، خير و كمال بداند و با علم و آگاهى به انجام آن مبادرت ورزد.
بنابراين هنگامى كه فاعل، عالم به نتيجه ى كار باشد مبنى بر اينكه خير و كمال عايد او خواهد گرديد و طبيعت نوعيه او اقتضاى آن فعل را داشته باشد، فاعل خود ذاتا به سوى آن برانگيخته مى شود نه آنكه عامل ديگرى موجب انجام فعل گردد و به اصطلاح فاعل را تحميل كند كه در اين صورت قدرت مفهومى نخواهد داشت.
بنابراين با علم و اطلاع فاعل مبنى بر پيامد خير و كمال آن، شوق و رغبتى در او بر انجام عمل به وجود آمده و اين شوق، كيفيتى نفسانى است و متعاقب آن در فاعل اراده پديد مى آيد و اراده نيز كيفيتى است نفسانى كه هم با علم و هم با شوق فرق دارد. بعد از وسيله قوه مربوطه كه در سراسر بدن گسترده است انجام مى گيرد.
آنچه كه تاكنون بيان شد تحقيقى است درباره ى مفهوم قدرت. منتها در مورد ذات اقدس حق بايد توجه داشت كه هر كمال وجودى كه در عالم وجود باشد در مرتبه ى ذات متعال موجود است بنابراين او عين قدرت است، ليكن شوق كه كيفيتى است نفسانى و قطعا با فقر و نياز همراه است در حريم كبريايى او راه ندارد چه او از هر نقص و عدمى منزه است.
اراده نيز چون كيفيتى نفسانى است و با شوق و علم هم تفاوت دار از ماهيات امكانى است و ذات حق از ماهيت و امكان مبراست، بنابراين اراده هم به معنايى كه براى ما مطرح است در ذات واجب متعال تحقق ندارد.
از آنچه گذشت روشن شد كه قدرت به معنايى كه از هرگونه نقص و عدم بركنار باشد و بتوان آن را به خدا نسبت داد عبارت است از:
مبدا فاعليت نسبت به فعل، توام با علم به خيريت، همراه با اختيار در ترجيح يك فعل بر ديگرى.
ذات واجب خود مبدا فاعلى هر موجودى است و به نظام اصلح در همه ى اشياء جهان هستى آگاه است و در فعل خويش مختار است چه هيچ چيزى در هستى موثر نيست جز او، بنابراين ذات متعال قادر است [نهايه الحكمه، ص ٢٦١.]
لازم به يادآورى است قدرت خداوند ماهيت ندارد بلكه صرف وجود و هستى است زيرا مبدئيت ذات اقدس حق براى اشياء عين ذات اوست و دوئيت در آن لحاظ نمى گردد.
به هر ترتيب زمانيكه قدرت را به خدا نسبت مى دهيم منظور اين است كه خدا بر همه چيز قادر و توانا است، چيزى كه قابل تصور بوده و يا اصلا قابل تصور نباشد منتها عقلا امكان داشته باشد خداوند قدرت بر انجام آن را دارد.
از آنجا كه ما در برابر انجام كارى قرار گرفته و آن را ابتداء سبك و سنگين مى كنيم و ميزان استعداد و توان خود را در انجام آن مورد سنجش قرار مى دهيم و آنگاه نزد خود قضاوت مى كنيم كه انجام اين كار براى ما آسان بوده و يا با زحمت و تلاش توانستيم انجام دهيم و يا اساسا قدرت و توانايى انجام آن را نداشتيم. بدين صورت وضعيت جسمى و روحى خود را با ذات اقدس حق مقايسه مى كنيم و همواره سوال مى كنيم كه آيا او قدرت بر انجام چنين كارى كه براى ما امكان پذير نيست دارد يا نه؟
بديهى است اينها همه مربوط به مخلوقات است كه از هر نظر محدود هستند ولى خداوند كه يك قدرت نامحدود است بر انجام هر كارى كه قابليت داشته باشد قادر و توانا است و اصلا آنچه كه براى ما آسان و يا مشكل است براى خداوند يكسان است، بزرگى و كوچكى و سنگينى و سبكى و غيره كه براى ما مطرح است براى ذات اقدس حق كه در قدرت او حد و مرزى وجود ندارد بى معنا و بى اساس است.
چنانكه از سخنان جاويدان امير مومنان است كه:
و ما الجليل و اللطيف و الثقيل و الخفيف و القوى و الضعيف فى خلقه الاسواء [نهج البلاغه، خطبه ى ١٨٠.]
بزرگ و كوچك، سبك و سنگين، توانا و ناتوان از نظر آفرينش، در برابر خداى بزرگ يكسان است. آرى خداوند يك هستى نامحدود و بى پايان است و با اين وصف، عجز و ناتوانى از ذات وى بيرون است چه آنكه عاجز و ناتوان بودن از انجام كارى نشانه ى محدوديت فاعل آن است لذا در مواجه شدن با انجام عملى قدرت و توان خويش را مورد ارزيابى قرار داده آنگاه نسبت به انجام كارى خود را قدرتمند مى يابد ولى نسبت به انجام كار ديگر، اظهار عجز و ناتوانى مى كند.
از اين رو در جهان هستى چيزى ذات اقدس حق را به عجز وا نمى دارد چنانكه در قرآن مجيد مى فرمايد:
و ما كان الله ليعجزه من شى ء فى السموات و لا فى الارض انه كان عليما قديرا
[ فاطر، آيه ى ٤٣.]
نه چيزى در آسمان و نه چيزى در زمين از حوزه ى قدرت او بيرون نخواهد رفت او دانا و تواناست.
حضرت اميرعليهالسلام
نيز مى فرمايد:
هو الظاهر عليها بسلطانه و عظمته [نهج البلاغه، خطبه ى ٢٣١.]
خدا با قدرت و عظمت خويش بر موجودات جهان تسلط دارد.