مصائب و آزمايش الهى
اصولا مصائب و بلاهايى كه دامنگير بعضى به ويژه بزرگان مى گردد، گاهى به خاطر آزمايش و امتحان است، در حقيقت مى توان بر آن بود كه يكى از مهمترين ابزار و وسايل آزمايش الهى، پيدايش بلا و مصيبت است كه ذات اقدس حق به عنوان ممتحن، بندگان خاص خودرا در بوته امتحان و ابتلا قرار داده و به اين وسيله ميزان و استعداد عبوديت در برابر خدا و احساس مسوليت نسبت به همنوعانش را براى خود او مشخص مى سازد و اگر چنانچه مردود و ناكام از اين ميدان پرخطر بيرون ايد مآلا مبادرت به جبران نواقص نموده و خويشتن را در پرورش و تربيت همه سويه، با رياضت و تمرين عادت مى دهد تا ديگر بار، با آمادگى بيشتر از اين ميدان الهى سربلند و پيروز بيرون آيد.
پرواضح است كه اين قسم از بلاها و معضلات كه به انگيزه ى آزمايش و امتحان است نه تنها به عدالت خداوند خدشه اى وارد نمى سازد بلكه عين عدالت و دادگرى است.
لازم به يادآورى است، انسان با خير و نيكى نيز مورد آزمايش قرار مى گيرد همانطور كه با شر و بدى در معرض امتحان قرار مى گيرد، قرآن كريم با صراحت مى فرمايد در نظام آفرينش، انسان به وسيله ى شر و خير آزمايش مى شود:
نبلوكم بالشر و الخير فتنه و الينا ترجعون
. [سوره ى انبياء، آيه ى ٣٥.]
ما شما را با بديها و نيكى ها آزمايش مى كنيم، و سرانجام به سوى ما بازمى گرديد.
در آيه ى ديگر درباره ى قوم يهود مى گويد كه ما آنها را با وسايل گوناگون، نيكى ها و بديها آزموديم، گاهى آنها را تشويق و ترغيب كرديم و در رفاه و آسايش قرار داديم تا در مقام سپاس و شكرگزارى برآيند و به سوى حقيقت رجوع كنند زمانى نيز آنان را با شدايد و سختى ها امتحان نموديم تا از تكبر و خودمحورى دست برداشته و به عظمت و جلال خداوندى پى ببرند.
و به هر دو وسيله كه مورد آزمايش قرار گرفتند غرض، هدايت و پرورش و بازگشت به سمت حقايق بوده است، لذا به آيه اى كه ذيلا از نظرتان مى گذرد دقت فرماييد:
و بلوناهم بالحسنات و السيئات لعلهم يرجعون
. [سوره ى اعراف، آيه ى ١٦٨.]
و آنها را به نيكى ها و بديها آزموديم شايد بازگردند.
به هر ترتيب شدايد و سختيها كه از برجسته ترين ابزار آزمايش الهى محسوب مى گردد خود سبب تذكر و آگاهى جامعه است و در صورت استقامت و پايدارى در قبال آن، آثار بس سودمندى را در پى دارد و همواره آنان را از سقوط و انحطاط حتمى رهايى مى بخشد و لذا قرآن كريم به كسانى كه در اين راستا از خود صبر و شكيبايى نشان مى دهند بشارت مى دهد:
و لنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين
[سوره ى بقره آيه ى ١٥٥.]
حتما شما را با اندكى از ترس، گرسنگى و آفت در مالها و جانها و ميوه ها مى آزمائيم مردان صبور و با استقامت را مژده بده.
يعنى بلاها و گرفتارها براى كسانى كه مقاومت مى كنند و ايستادگى نشان مى دهند، سودمند است و اثرات نيكى در آنان به وجود مى آورد، لذا در چنين وضعى بايد به آنان مژده داد. خدا براى تربيت و پرورش جان انسانها دو برنامه ى تشريعى و تكوينى دارد و در هر برنامه شدايد و سختى ها را گنجانيده است. در برنامه ى تشريعى، عبادات را فرض كرده و در برنامه تكوينى، مصائب را در سر راه بشر قرار داده است. روزه، حج، جهاد، انفاق، نماز، شدايدى است كه با تكليف ايجاد گرديده و صبر و استقامت در انجام آنها موجب تكميل نفوس و پرورش استعدادهاى عالى انسانى است "البته اين مطلب با نفى حرج و دشوارى در دين كه جزو مطالب مسلم و قطعى است منافات ندارد، زيرا مقصود از نفى حرج اين نيست كه در دين تمرين و تكليف وجود ندارد بلكه مقصود اين است كه در دين دستورهايى كه مانع پيشرفت انسان باشد و مزاحم فعاليت صحيح باشد وجود ندارد، قوانين دينى طورى وضع شده است كه نه دست و پاگير است و نه تنبل پرور" گرسنگى، ترس، تلفات مالى و جانى شدايدى است كه در تكوين پديد آورده شده است و به طور قهرى انسان را دربرمى گيرد. [ر. ك. عدل الهى استاد شهيد مطهرى.]
و طبيعتا بروز مصائب و سختى ها در تربيت و سازندگى انسان در همه ى جوانب زندگى، نقش موثر و سودمندى در پى خواهد داشت از اين رو احاطه ى انسان به سختى و گرفتارى از سوى خداوند، خود لطف و عنايتى است نسبت به بنده اش و نيز نشانگر دوستى و محبت ذات اقدس حق در قبال اوست چنانكه از امام صادقعليهالسلام
منقول است:
ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا
[بحارالانوار جلد ١٥.]
خدا زمانى كه بنده اى را دوست بدارد او را در درياى شدايد غوطه ور مى سازد.
مردان الهى در برابر هرگونه تلخى ها و شكنجه ها از خود صبر و تحمل نشان داده و هرگز در عدالت الهى ترديد ننموده اند و اين گرايش ايده آل توام با تماشا و شناسايى حقيقى بوده است كه رادمردان تاريخ با اعتقاد جازم به نظم جهان هستى و عدالت الهى در تمام شئون انسانى سنگلاخ ها را پشت سر مى گذاشتند و در زير رگبار محروميتها و اهانتهاى مادى و معنوى دست و پا زده كوچكترين ترديدى در عدالت خداوند نداشتند.
براى توضيح و تثبيت اين معنا مى توان از زندگانى سراسر آموزنده حضرت مولى الموحدين علىعليهالسلام
ياد كرد، كه اگر چنانچه مدار روحى آن حضرت همان گرايش طبيعى بود. يك هزارم تلخى ها و شكنجه هايى كه به روح آن مرد وارد شده است كافى بود كه او را به تمام جهان هستى و انسانها بدبين ساخته، عدالت الهى را به كلى منكر شود.
آن نيت پاك توام با كوشش پيگير همراه با فداكارى مخلصانه پيش از وفات محبوب عزيزش خاتم الانبياءصلىاللهعليهوآلهوسلم
و موجه شدن با تناقصات غيرقابل هضم و افراط و تفريطهاى اجتماعى پس از رحلت پيامبر اسلام ، و دچار شدن به ادعاهاى بى اساس و نژاد بازى و پوليتيك پردازى امراى دوران زمامدارى خود، جهالت و هوى پرستى لشگريان و كشوريانش از يكطرف، و كارشكنى ها و زورگويى هاى امثال معاويه از طرف ديگر، داور قرار دادن مرد وقبح و جاه پرستى مانند عمرو بن عاص به چنان شخصيت الهى از طرف ديگر... همه و همه ى اين ناملايمات كه در پيرامون زندگانى علىعليهالسلام
موج مى زد. ولى جز اينكه اشتياق او را به انجام وظيفه تشديد كند نتيجه اى نداشت، كجا رسد كه در عدالت خدا ترديد كند. [تفسير و نقد و تحليل مثنوى، استاد محمدتقى جعفرى.]
بلكه همين على بن ابى طالب درباره ى عدالت خداوند مى گويد:
الذى صدق فى ميعاده و ارتفع عن ظالم عباده و قام بالقسط فى خلقه و عدل عليهم فى حكمه.
"سپاس خداوندى را سزاست" كه به وعده ى خويش وفا مى كند و برتر است از اينكه بر بندگانش ستم روا دارد و درباره ى آفريدگانش به عدل رفتار مى نمايد.
در برابر سختى ها و شدايد چنان مقاومت و پايدارى نشان مى دهد كه نه تنها در اعتقاد توحيدى او ذره اى خللى وارد نمى سازد بلكه او را در اين راه محكم و ثابت قدم نگاه مى دارد، بهترين گواه بر اين معنا، كلام ارزشمند خود اوست:
الحمد لله و ان اتى الدهر بالخطب الفادح و الحدث الجليل، و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، ليس معه اله غيره و ان محمدا عبده و رسولهصلىاللهعليهوآله
. [فرهنگ آفتاب ج ٣ ص ١٦٧٩.]
خداى را سپاس، هرچند كه روزگار، دشواريهاى گران و رويدادهاى سنگين پيش آورد، و شهادت مى دهم كه جز خداوند يكتا و بى همتا، خدايى نيست و جز او هيچ معبودى وجود ندارد و اين كه محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
بنده و رسول او است.
آنگاه بنگريد بينش توحيدى اميرمومنان را كه چگونه نسبت به عدالت خداوندى با قاطعيت سخن مى گويد:
فلم يجز فى عدله و قسطه يومئذ خرق بصر فى الهواء و لا همس قدم فى الارض الا بحقه، فكم حجه يوم ذاك داحضه و علائق عذر منقطعه. [نهج البلاغه، خطبه ى ٢٢٣.]
آن هنگام در عدل خدا نه به اندازه ى حركت چشم و نه به مقدار صداى پا، ظلم نمى شود بلكه هركس به حق خود مى رسد، پس چه بسيار حجت و دليلى كه آن روز باطل و نادرست گردد و عذرهايى كه انسان به آن متوسل شده، پذيرفته نشود. و لم يرسل الانبياء لعبا، و لم ينزل الكتاب للعباد عبثا، و لا خلق السموات و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفرو فويل للذين كفرو من النار. [نهج البلاغه، حكمت ٧٨.]
خداوند پيامبران را از جهت بازى نفرستاده و كتابها را براى بندگان بيهوده نازل ننموده و آسمانها و زمين و آنچه در آنها است را بيجا نيافريده و آن گمان كسى است كه كافر شدند پس واى بر آنانكه كافر شدند از آتش.