مشخصات افراد ترسو
با مختصر توضيحى پيرامون نقش «روحيه شهادت طلبى » در ميدان جنگ، روشن است به همان اندازه كه وجود افراد شجاع و نترس كه مساءله خوف از مردن و ترس از مرگ نزدشان حل شده است، وجودشان ميان نيروى رزمنده اثر مثبت دارد، وجود «افراد ترسو»، بزدل و زبون به ضرر و زيان ارتش است، و چه بسا كه وجود چنين افراد باعث تضعيف روانى، سبب ايجاد دلهره و نگرانى و عامل شكست لشكريان مى گردد. لذا بايست در مرحله نخست مشخصات و خصوصيات اينگونه افراد را دانست تا پس از شناخت از آنها دورى، كناره گيرى و از شركت شان در ميدانهاى جنگ جلوگيرى به عمل آيد، كه عملكردشان به جاى آباد، خراب و به جاى خدمت خيانت است.
اولين ويژگى اينگونه افراد اين است كه در ميدان حرف، چنان خود را انقلابى، مبارز، و جنگجو معرفى و قلم داد نمايند كه گويى شجاعت در وى خلاصه گرديده، ولى در ميدان عمل و صحنه جنگ آنگونه فرار كنند كه موش از دست گربه، يا روباه از چنگال شير مى گريزد.
لذا علىعليهالسلام
در مقام سرزنش، ملامت و توبيخ چنين افراد كه آن حضرت را چنانچه بايد يارى نمى نمودند، و به لاف زدن هايشان عمل نمى كردند، مى فرمايد:
«ايها الناس المجتمعه ابدانهم. المختلفه اهواوهم كلامكم يوهى الصم الصلاب، و فعلكم يطمع فيكم الاعداء تقولون فى المجالس: كيت و كيت فاذا جاء القتال قلتم: حيدى حياد، ما عزت دعوه من دعاكم، و لا استراح قلب من قاساكم اعاليل باضاليل، دفاع ذى الذين المطول، لايمنع الضيم الذليل، و لا يدرك الحق الا بالجد»
اى مردمى كه بدن هاى تان جمع و افكار و خواسته هاى شما پراكنده است! سخنان داغ شما سنگ هاى سخت را درهم مى شكند، ولى اعمال سست شما دشمنان تان را به طمع مى اندازد، وقتى كه در مجالس مى نشنينيد، از همه جا سخن مى رانيد (و مى گوئيد چنين و چنان خواهم كرد) اما هنگام جنگ فرياد مى زنيد: اى جنگ از ما دور شو! آن كس كه شما را بخواند فرياد او به جائى نمى رسد، و كسى كه شما را رها كند قلب او از آزار شما در امان نخواهد بود، به عذرهاى گمراه كننده اى متشبث مى شويد همچون بدهكارى كه (با عذرهاى نابجا) از ادا دين خود سرباز مى زند (بدانيد) افراد ضعيف و ناتوان هرگز نمى توانند ظلم را از خود دور كنند، و حق جز با تلاش و كوششى به دست نمى آيد.
«عمرو ابن عاص» كه از دشمنان سرسخت علىعليهالسلام
بود از هيچ تهمت و افتراء نسبت به امام دريغ نداشت، كه يكى از تهمت ها كه ميان مردم شام درباره امام بازگو مى كرد اين بود كه علىعليهالسلام
بسيار شوخ و مزاح كننده است و اين خوو خاصيت وى را از اداره مملكت باز مى دارد، كه حضرت پس از شنيدن تهمت و افتراءهاى او، صفات ناپسندى وى را بيان مى دارد، از جمله ترسو و بزدلى وى را.
«فاذا كان عند الحرب فاى زاجر وامر هو!! مالم تاخذ السيوف ماخذها فاذا كان ذلك كان اكبر مكيدته ان يمنح القوم سبته »
به هنگام نبرد سرر و صدا راه مى اندازد و تهييج و تحريص مى نمايد (اما اين سر و صدا) تا هنگامى است كه دست به شمشيرها نرفته، در اين هنگام برراى رهائى جانش بهترين و بزرگترين نقشه اش آن است كه جامه اش را بالا زند و عورت خود را آشكار سازد (تا از كشتن او چشم پوشى شود).!
در جنگ صفين «عمرو ابن عاص» در نبرد با علىعليهالسلام
مصادف شد و حضرت بر او تاخت تا او ررا به قتل ررساند. عمرو عاص خود را از اسب به زير انداخت به پشت خوابيد و در برابر حضرت پاهايش را بلند كرده عورتش را نمايان ساخت حضرت چشم پوشيده باز گرديد.
بررخى از نويسندگان جريان را اينگونه نوشته اند:
هنگامى كه امام علىعليهالسلام
به معاويه پيشنهاد كرد كه چرا مردم را به كشتن بدهيم، بيا من و تو با هم بجنگيم هر كدام غالب و پيروز شديم همان خليفه باشد.
معاويه با حالت ترس با مشاورش «عمرو عاص» مشورت كرد او گفت حرف علىعليهالسلام
درست است، معاويه كه اين حرف را از او توقع نداشت، گفت: چه قدر احمقى مگر نمى دانى هيچ كس با پسر ابى طالب مبارزه نكرده است كه با خون خود زمين را آبيارى نكرده باشد و...
بعد «عمرو عاص» با چهره اى كه گويا جهان برايش تنگ است و با حالت خودستايى به معاويه گفت: به خدا سوگند اگر بدانم كه هزار مرگ در سراغم هست در اولين برخورد با علىعليهالسلام
مى جنگم، ولى در ميدان جنگ وقتى با علىعليهالسلام
مواجه گشت از شدت ترس دست به حيله اى زد كه: زره و شمشيرش را به كنارى افكنده و پياده شده خود را زير پاهاى دشمن انداخت و عورت خود را برهنه كرد. امامعليهالسلام
كه وضعش را مشاهده كرد برگشت، مردم گفتند: اميرالمومنين آن مرد را رها كردى، خنديد و فرمود: او را شناختيد؟ گفتند: نه، فرمود: او «عمر و عاص» است، عورتش را در برابر برهنه كرد و روى از او برگردانيدم كه بعد وقتى نزد معاويه رفت، معاويه گفت: چه شد؟ عمرو عاص با پرروئى گفت: على مرا به زمين افكند. كه معاويه پاسخش داد: هم خدا را شكر كن...
بعد «بسر ابن ابى ارطات» كه يكى از سران لشكر معاويه بود در همان جنگ صفين، شيوه عمرو عاص را به كار برده از چنگال مرگ نجات يافت. پس از آن جمله: «يمنح القوم سبته » در بين عربها ضرب المثل شد براى كشى كه در حوادث و پيش آمدها به ذلت و خوارى تن دهد.
در خطبه ديگر حضرت اصحابش را كه افراد بى استقامت و ترسو بوده اند اينگونه سرزنش و ملامت مى نمايد:
«و كانى انظروا اليكم تكشون كشيش الضباب، لا تاخذون حقا و لا تمنعون ضيما»
گويا مى بينم به هنگام فرار همهمه مى كنيد، همچون صدائى كه از سوسماران به هنگام ازدحام شان به وجود مى آيد، نه قادر به گرفتن حقى هستيد؟ و نه جلوگيرى از ظلم و ستم.
تا اينجا دو مطلب به دست مى آيد:
1 - وجود افراد ترسو ميان نيروهاى رزمنده، عامل ايجاد ضعف و سستى ديگران است كه بايد در حد مكان آنها را تصفيه كرد يا در پشت جبهه كارهايى را كه احتمال خطر وجود ندارد يا كمتر وجود دارد به آنها سپرد.
2 - بارزترين مشخصه اين افراد لاف زدن و رجز خوانى پيش از شركت در صحنه است كه به مجرد ورود به ميدان و مشاهده خطرات خود را مى بازند و روحيه را از دست مى دهند و هر ذلت، خوارى و فرومايگى را مى پذيرند، گاهى صحنه را ترك مى گويند و فرار را بر قرار ترجيح مى دهند گاهى تسليم دشمن مى شوند و به جهت حفظ جانشان به هر كار غير انسانى و حقارت تن مى دهند.
چنانچه «عمرو عاص» با لاف، خودستائى و سوگند ياد كردن به ميدان شتافت و به چه ذلت و پستى تن داد تا خويش را از مرگ نجات بخشيد.
و اين زشت ترين صفت است و از اين رو در اسلام از شجاعت به عنوان يك صفت مثبت و ارزشمند ياد مى كند و خواستار زنده شدن و گسترش يافتن اين صفت پسنديده در بين مردم و به خصوص رزمندگان و مرزبانان است.
در مقابل از صفت منفى ترس، جبن و زبونى به بدى و زشتى نام مى برد و آن را عامل بازدارنده از پيشرفت و تكامل مى داند و خواهان كاهش پيدا كردن اين صفت رذيله از ميان جامعه و امت اسلامى است.
چون صفت ترس و جبن با آيه: «اشداء على الكفار» (بر كفار سخت گيراند) نمى سازد، و ترسو بودن با فرمان خدا كه: «واغلظ عليهم» (و بر آنها - كفار و منافقين - سخت گير) منافات دارد و مانع از عمل به اين دستور الهى است.
و لذا پيامبر بزرگ اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در جائى مى فرمايد: «لا ينبغى للمومن ان يكون بخيلا و لا جبانا»
براى فرد مؤ من روا و سزاوار نيست كه بخيل و ترسو باشد. و در جائى ديگر مى فرمايد:
«اللهم انى اعوذبك من البخيل و اعوذبك من الجبن»
بار خدايا به تو پناه مى برم از بخل، و به تو پناه مى برم از ترسو بودن، و علىعليهالسلام
مى فرمايد:«الجبن منقصه »
.
ترس و زبونى نقص و عيب است و انسان ترسو انسان كامل نيست.
و امام صادقعليهالسلام
يكى از ويژگيهاى مؤ من پايمردى و نترسى او را مى شمارد و مى فرمايد:
«المومن اصلب من الجبل اذا الجبل يستقل منه و المومن لا يستفل من دينه»
مؤ من محكم تر و سخت تر از كوه است زيرا از كوه گرفته و كاسته مى گردد، ولى از (دين، عقيده و باور) مؤ من (بر اثر مقاومتش) چيزى كاسته و گرفته نمى شود.