جنگ و جهاد در نهج البلاغه

جنگ و جهاد در نهج البلاغه0%

جنگ و جهاد در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جنگ و جهاد در نهج البلاغه

نویسنده: حسين شفائى
گروه:

مشاهدات: 12820
دانلود: 2826

توضیحات:

جنگ و جهاد در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 59 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12820 / دانلود: 2826
اندازه اندازه اندازه
جنگ و جهاد در نهج البلاغه

جنگ و جهاد در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

تشويق فرماندهان و سربازان

يكى از امورى غير قابل انكار است كه بهترين محرك جهت وا داشتن ديگرى به انجام كارى تشويق است، اثرى را كه تشويق در روحيه افراد مى گذارد و وادار به عمل مى كند، و نقش و قدرتى را كه تشويق در جهت به كار انداختن استعدادهاى ديگران دارد، فشار و تحميل ندارد.

اگر چه ممكن است بر اثر حاكميت زور، از روى اجبار به كارهائى تن بدهد، ولى معلوم است كه موقتى صورت مى پذيرد و تا زمانى ادامه دارد كه نيروى فشار خارج، وى را به كار وادار و با قطع نيروى محرك بيرونى، دست از كار اجبارى مى كشد، عمل متوقف مى شود، و به خلاف تشويق كه در درونش ‍ انگيزه خلق مى نمايد، در وجودش نيروى محرك به وجود مى آورد، و در نهادش قدرتى مى آفريند تا هميشه از توقف و سكون باز دارد و به حركت و تلاش سوق دهد.

لذا علىعليه‌السلام پس از جنگ جمل، در جهت تشويق و تعريف سربازان و يارانش مى فرمايد:

«انتم الانصار على الحق، و الاخوان فى الدين، و الجنن يوم الباس، و البطانه دون الناس، بكم اضرب المدبر و ارجو طاعه المقبل، فاعينونى بمناصحه خليه من الغش، سليمه من الريب» (173)

شما ياوران حقيد و برادران دينى، سپرهاى روز گرفتارى و پيكار، و رازداران در برابر افشا كنندگان اسرار، با نيروى شما پشت كنندگان به حق را مى كوبم، و به كمك شما به اطاعت روى آوران به حق اميدوارم، مرا با خيرخواهى خالصانه و سالم از هر گونه شك و ترديد يارى كنيد.

و در جنگ صفين هنگامى كه تصميم به جنگيدن گرفت، در سخنانى كه از خداوند متعال مدد و يارى خواست و توفيق پيروزى طلبيد، در قسمت آخر كلماتش سربازان اسلام را چنين تشويق و مخاطب فرمود:

«اين المانع للذمار، و الغائر عند نزول الحقايق من اهل الحفاظ؟! العارورا كم و الجنه امامكم» (174)

كجايند آنها كه در برابر حوادث سخت همچون سپرند؟ و كجايند آن مردان غيورى كه به هنگام نزول مشكلات به پاسدارى (از عقيده و آب و خاكشان) مى پرداند، ننگ و عار در پشت سرشماست، و بهشت در پيش رويتان! (تا كدامين را انتخاب كنيد!)

يعنى اگر از ميدان جنگ بيرون رفتيد لكه ننگ تا قيامت به دامانتان است و اگر براى بيرون راندن و از پا در آوردن دشمن جنگيديد و در راه خدا و دفاع از حق، دين، شرف و ناموس جهاد نموديد، تا كشته و شهيد شديد بهشت برين جايگاه مى باشد.

و نيز حضرت در عهد نامه «مالك اشتر» پس از بيان شرايط فرماندهان مكتبى، لايق، شايسته و فداكار، به تشويق آنها سفارش مى نمايد كه گوياى اين مطلب است كه تشويق چنان نقش دارد كه حتى در افراد مكتبى كه جز رضاى «الله» هدفى و انگيزه اى در كارشان نيست، تاثير دارد.

«و واصل فى حسن الثناء عليهم، و تعديد ما ابلى ذووالبلائ منهم، فان كثره الذكر لحسن افعالهم تهز افعالهم تهز الشجاع، و تحرص الناكل (ان شاء الله تعالى).

«ثم اعرف لكل امرى منهم ما ابلى، و لا تضيفن بلاء امرى الى غيره و لا تقصرن به دون غايه بلايه» (175)

پى در پى آنها را تشويق كن! و كارهاى مهمى كه انجام داده اند بر شمار، زيرا ياد آورى كارهاى نيك آنها، شجاعان شان را به حركت بيشتر، وادار مى كند و آنان كه در كار كندى مى ورزند به كار تشويق مى شوند، انشاء الله.

سپس بايد زحمات هر كدام از آنها را به دقت بدانى، و هرگز زحمت و تلاش ‍ كسى از آنان را به ديگرى نسبت ندهى. و ارزش خدمت او را كمتر از آنچه هست به حساب نياورى.

امام سجادعليه‌السلام در دعا و نيايش براى مرزداران اسلام براى آن دسته از مردمى كه به نحوى به افسران، سربازان و رزمندگان كمك مى نمايند، و يا آنهارا تشويق و نوازش مى كنند، و يا به خانواده آنها سر مى زنند، دعا مى فرمايد:

«اللهم و ايمامسلم خلف غازيا اومرابطا فى داره تعهده خالفيه فى غيبته او اعانه بطائفه من ماله او امداه بعتاد او شحذه على جهاد او اتبعه فى وجهه دعوه اورعى له من ورائه حرمه فاجر له اجره و زنا بوزن و مثلا بمثل» (176)

خدايا هر مسلمانى كه امور خانه جنگ جوئى يا مرزدارى را اداره كند، يا در غيبت او خانواده اش را كفالت كند، يا او را به قسمتى از مال خود اعانت نمايد، يا او را به ساز و برگى مدد دهد، يا بر جهاد وادار، يا دعاى خيرى به طرف مقصدى كه به پيش گرفته روانه سازد، يا در غياب او احترام و آبرويش ‍ را رعايت كند، پس او را سنگ به سنگ و مثل به مثل، برابر اجر آن مجاهده اجر ده.

از اين رو امام خمينى خطاب به فرماندهان مى فرمايد:

همانطورى كه اطاعت از فرماندهان لازم است و تخلف از آن جرم، (بر) فرماندهان نيز لازم است با سربازان و افراد به اصطلاح زيردست خود به شيوه اى اسلامى، انسانى رفتار نمايند و آنان را با عواطف خود دلگرم نمايند و با اعمال پسنديده خود از آنان سربازانى فداكارتر بسازند.(177)

تشويق ضمن اينكه افراد را به وظائف، رسالت و مسووليت شان آشنا مى گرداند و به عمل اينكه وا مى دارد، روحيه، جراءت و نيرو مى بخشد و سختى ها را آسان و فراز و نشيب راه را هموار مى نمايد، انگيزه ايجاد مى كند، و چه بسا كه برخى را تنها بدين وسيله و از اين طريق مى توان وادار به عمل نمود.

همكارى در جبهه ها

كمك و همكارى مساله اى است كه در هر جا و در هر فرصتى براى كسى كه قدرت و توان رفع احتياج نيازمندى را داشته باشد و از عهده كمك به او بر بيايد، يارى نمودن وى شايسته و نيكوست، ولى در موقعى كه نياز به آن احساس شود و احتياج به آن به چشم بخورد انجامش لازم و ضرورى به نظر مى رسد.

اما چيزى كه اين لزوم را به حد وجوب عينى و به مرحله فرض، تكليف و يك مسوليت اسلامى و انسانى مى رساند، كه عمل نكردن و شانه خالى كردن از انجام آن با گناه و معصيت روبرو مى گرداند، و با كيفر و عقاب مواجه مى سازد «همكارى در جبهه» است.

زيرا وقتى مساله حق، جامعه و كشور مطرح است، اگر از اشخاص و افرادى، كارهائى بر اثر نياز و كمبود يا هراس و ترس سرزند كه باعث ريختن آبرو، و رفتن حيثيت و ابهت نيروى مسلح يا عامل شكست سپاه يا سبب از دست دادن يك جبهه گردد، افرادى كه در اين عمل آن اشخاص را كمك و مساعدت فكرى، نظامى و تسليحاتى و... ننموده است در جرم، تقصير و گناه شان شريك، و در ضربه اى كه از اين ناحيه وارد گرديده سهيم اند، و چه بسا كه مقصر اصلى اين اشخاص باشند كه به وظيفه و رسالت شان كه همكارى و تعاون بوده عمل نكرده اند، يا كوتاهى نموده اند چون تجربه نشان داده و عمل ثابت كرده كه يك كمك فكرى، يا تسليحاتى كوچك، مى توان روحيه را تغيير دهد، اراده را خلل ناپذير نمايد و قدرت غير قابل شكست بيافريند.

لذا امامعليه‌السلام اين سفارش را به نيروهاى رزمنده، جان بركف و فداكار در ميدان نبرد، نموده اند:

«و اى امرى منكم احس من مفسه رباطه جاش عند القاء و راى من احد من اخوانه فشلا فليذب عن اخيه بفضل نجدته التى فضل بها عليه كما يذب عن نفسه» (178)

هر كدام از شما كه در صحنه جنگ قوت قلب را در خويش احساس كرد، و برادرش را سست و ترسو يافت به شكرانه اين برترى و شجاعت به او بخشيده شده، از وى دفاع كند، همانگونه كه از خويشتن دفاع مى كند.

حضرت با اين جمله ضمن سفارش رزمندگان به همدردى و همكارى با همرزمانش، به افراد قدرتمند و شجاع مى فهماند كه اين برترى شما، موهبتى خداوندى است كه به آن مغرور نشويد و در كمك به ضعيف و ناتوان كوتاهى ننمائيد.

و نيز آن حضرت مى فرمايد:

«اذا رايتم من اخوانكم المجروح فى الحرب او من قد نكل او طمع عدوكم فيه فقووه بانفسكم» (179)

اگر در معركه جنگ و ميدان مبارزه ديديد از برادرانتان مجروح شده يا آسيب ديده يا دشمن در او طمع بسته با جان خود تقويتش كنيد.

ولى بايد توجه داشت كه اين سفارش امام به اين معنى نيست كه اگر خطرى متوجه شما نيز باشد، يا حتى در حين نبرد و گيرو دار جنگ با دشمن اگر ديدى ديگرى نياز و احتياج به كمك شما دارد، سنگر را رها كنى و به داد و همكارى وى بشتابى كه با اين عمل و اقدام، علاوه بر اينكه يك سنگر را از دست داده اى، آتش و حمله اى دو سنگر يا دو فرد را متوجه خود و برادرت در يك موضع نموده اى، كه منجر به تقويت روحى، تفوق و برترى آنها مى گردد و نفعش بيشتر عايد دشمن خواهد گشت، زيرا به سادگى مى توانند با امكانات دو سنگر به يك سنگر ضربه بزنند.

بنابراين تا دشمن را از خود دفع نكرده اى و كارش را يكسره و تمام ننموده اى، نبايد به يارى برادر رزمنده ات بشتابى كه نكند به جاى نفع، به وى و خود ضرر و زيان رسانى.

و اين مطلب را مى توان از سفارش امام «كما يذب نفسه » استفاده كرد. يعنى همانگونه كه دشمن را از خود مى رانيد از همرزمانتان برانيد و دور كنيد، و به علاوه امامعليه‌السلام در خطبه ديگر هنگام بيان تاكتيك هاى جنگى براى يارانش اين مطلب را بيان مى دارد:

«اجزا امرو قرنه واسى اخاه بنفسه و لم يكل قرنه الى اخيه فيجتمع عليه قرنه و قرن اخيه» (180)

هر كس بايد در برابر حريف خويش بايستد و با برادر همرزمش مواسات كند و حريف خود را به او وامگذارد كه او در برابر دو حريف قرار گيرد: حريف خودش و حريف برادرش.

يعنى با از پا در آوردن دشمن و خاطر جمع شدن از يك سنگر و يك سو، به سراغ دشمن ديگر بشتابيد و از عجله و شتابزدگى كه گاهى با يك دشمن و گاهى با يك سنگر خود را درگير كنيد و يا دشمن خود را ناديده بگيريد و رها كنيد و متوجه دشمن همرزم تان شويد، بپرهيزيد.

لذا حضرت امام خمينى به جهت حفظ هماهنگى و همكارى ميان نيروهاى مسلح؛ خطاب به ارتش، ژاندارمرى، سپاه، بسيج و شهربانى و... مى فرمايد:

اگر ملاحظه كردند كه ميل دارند اين گروه خودشان قدرت داشته باشد، قدرت در دست بگيرد نه گروه ديگر بدانند كه عمل شان شيطانى است و شهادت شان هم اجر ندارد.

و اگر ديدند كه براى خدا دارند كار مى كنند، براى خدا كار كردن اينجا معلوم مى شود، آن كسى كه سپاهى است نكشد به طرف سپاه همه چيز را، و آن كسى كه ارتشى است نكشد به طرف ارتش همه چيز را، اگر ارتش و سپاه و بسيج و ساير قواى مسلح، اين طور افكارشان باشد، پيروزند، يعنى هم در جبهه پيروزند، و هم پيش خداى تبارك و تعالى افتخارمندند.(181)

از اين رو يكى از رسالت هاى مهم رزمندگان اسلام اين است كه از كارهائى كه به هماهنگى و همكارى لطمه مى زند، خوددارى و اجتناب كنند، كه نكند خداى نكرده وحدت و هماهنگى از بين برود، و گرفتار گروه گرائى، صنف گرائى و پارتس بازى شوند، و در نتيجه فكرها و انديشه ها در اين راه مشغول شوند و استعدادها در اين صحنه مصرف گردند و هدر روند.

نيروى ذخيره و پشتيبان

يكى از موضاعات كه عواقب جنگ را بيمه و نسبت به طولانى شدن جنگ دلهره و نگرانى را رفع و بر طرف مى نمايد، و به نيروختى رزمنده سلحشور، فداكار و جان بر كف دلگرمى بيشتر و روحيه مى بخشد، و براى ملت حركت، جهش و انگيزه به وجود مى آورد، «نيروى ذخيره و پشتيبان» و به اصطلاح اين زمان نيروى احتياط، است.

وجود نيروى ذخيره، احتياط پشتيبان بيانگر دور انديشى و آمادگى براى جنگ دراز مدت، يا دفاع از حملات و هجوم احتمالى قدرت هاى نيرومندتر از دشمن روياروى، است، و به همان مقدار كه تصميم دشمن را سست و عزمش را خورد مى كند، در تصميم نيروهاى خودى، مى افزايد و پيش از پيش اراده شان را خلل ناپذير و محكم مينمايد و به هدف و روند حركت شان مومن، معتقد، استوار و ثابت مى گرداند.

و لذا مشاهده مى نمائيم كه امامعليه‌السلام براى رفتن به جنگ صفين با اينكه دوازده هزار نيروى مجهز فرستاده، تصميم مى گيرد كه نيروى ذخيره و پشتيبان تهيه نمايد و به فرماندهان دستور مى دهد كه تا نيروى ذخيره را آماده و بسيج نكرده ام و به شما فرمان حركت و پيشروى صادر ننموده ام از موضع خود كوچ نكنيد، كه اين خود بيانگر اهميت موضوع است:

«اما بعد فقد بعثت مقدمتى و امرتهم بلزوم هذا الملطاط حتى ياتيهم امرى، و قد رايت ان اقطع هذه النظفه الى شرذمه منكم موطنين اكناف دجله فانهضم معكم الى عدوكم و اجعلهم من امداد القوه لكم » (182)

اما بعد: پيش تازان لشكرم را از جلو فرستادم و دستور دادم در كنار فرات توقف كنند تا فرمان من به آنها برسد، تصميم گرفته ام از آب فرات بگذرم و به سوى جمعيتى از شما كه در اطراف دجله مسكن گزيده اند رهسپار گردم و آنها را با شما به سوى دشمن بسيج كنم و از آنها براى شما و تقويت شما كمك بگيرم.

علاوه بر اين سخنان حضرت كه بيانگر اهميت موضوع است، شواهد تاريخى فراوان وجود دارد، ولى من نمونه اى عينى كه همه مان شاهد آن بوده ايم بيان مى دارم تا ضمن روشن شدن اهميت مطلب نقش و نتايج آن معلوم گردد. و آن اين است كه:

امام امت خمينى كبير پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران با اينكه ارتش و ژاندارمرى و ساير نيروهاى مسلح وجود داشت و در اختيارش بود، مهمتر از آن همه ملت مطيع و فرمانبردار ايشان بودند و هستند، امام دستور تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را فرمود، و بعد از روبراه شدن سپاه، دستور تشكيل «بسيج » را داد، كه در آن زمان شايد بسيارى از كوتاه فكران كه به اهميت و نقش آن متوجه نبودند يا درك نمى كردند، به نظرشان چيى زايد و اضافه بر نياز و ضرورت مى رسيد، كه اكنون همه مى فهميم و پى مى بريم اگر سپاه و بسيج نبودند چه بلائى به سر انقلاب و جمهورى اسلامى ايران مى آمد و ديديم كه همين سپاه و بسيج بودند كه در كنار ساير نيروهاى مسلح، كشور را از ضربات و خطرات دشمنان داخلى و خارجى حفظ كردند و به ارتش جراءت، شهامت و دلگرمى مى بخشيدند.

رعايت كيفيت نيرو، نه كميت

روى هر كار و عمل كه انجامش وابسته به غير و مرهون تلاش و فعاليت ديگران است، انگشت بگذاريم مساله كميت و كيفيت مطرح است، كه كدام در پيشرفت كار و سرعت بخشيدن به عمل نقش و دخالت بيشتر و موثر دارد.

اما در رابطه با جنگ، هيچ فرد عاقل و با درك نمى تواند اثر كميت نيرو را ناديده بگيرد يا انكار نمايد، ولى آنچه مسلم و ثابت است، اين است كه اين اثر به اندازه اثر كيفيت از قدرت و توان برخوردار نيست و آن كارائى را ندارد و نمى تواند در برابرش اظهار وجود و عرض اندام نمايد، و لذا چيزى كه سرنوشت جنگ را تعيين و به آن رونق و جهت مى خشد كيفيت نيروى در صحنه است نه كميت.

امامعليه‌السلام پس از جنگ «نهروان» و هنگام اعزام مجدد نيرو به سوى لشكر معاويه، خطاب به سربازانش مى فرمايد:

«انه لاغناء فى كثره عدد كم مع قله اجتماع قلوبكم» (183)

مادامى كه دل هاى شما از هم پراكنده است و هماهنگى ميان شما وجود ندارد، تعداد فراوان شما سودى نمى بخشد.

يعنى تا خود را از نظر كيفيت نسازيد و با هم يك دل و يك فكر نگرديد، زيادى عدد و كميت شما به درد نمى خورد و كارى از پيش نمى برد.

و در جاى ديگر نيز امامعليه‌السلام به اين مطلب اشاره نموده، و آن زمانى است كه «عمر ابن الخطاب» در ذدوران خلافتش كه مى خواست لشكر به سوى ايران بفرستد خدمت علىعليه‌السلام رسيد و با آن حضرت مشورت نمود و نظر خواست، حضرت رهنمائى هائى ارائه فرمود، از جمله «عمر» از زيادى نيروى ايران شكايت داشت كه حضرت گوشزد كرد، از كميت سپاه دشمن نترس كه دست خدا يارى و حق همراه لشكر اسلام است، و ما در عصر پيامبر با نيروى اندك با قدرت هاى بزرگ و لشكرهاى قومى مبارزه مى نموديم:

«ان هذا الامر لم يكن نصره و لا خذلانه بكثره و لا بقله... و اما ما ذكرت من عدد هم فانا لم نكن نقاتل فيما مضى بالكثره و انما كنا نقاتل بالنصر و المعونه» (184)

پيروزى و شكست اين امر جنگ در راه خدا بستگى به فزونى و كمى جمعيت نداشته... و اما ياد آوريت در مورد تعداد زياد سربازان دشمن، (بدان) كه ما در گذشته در نبرد، روى تعداد تكيه نمى كرديم، بلكه به يارى و كمك خداوند دست به مبارزه مى زديم (و پيروز مى شديم).

وقتى جنگ هاى صدر اسلام را ارزيابى كنيم مى بينيم در تمام جنگ ها نيروى مسلمانان نسبت بسيار ناچيز بوده اند،

چنانچه:

در جنگ «بدر» نفرات ارتش اسلام 313 نفر با در اختيار داشتن هفتاد شتر و چند اسب بوده، در حالى كه نفرات دشمن سه برابر، با ساز و برگ و تجهيزات بسيار زياد به ميدان آمده بودند.

در جنگ «احد» تعداد رزمندگان مسلمان هفتصد نفر در برابر سه هزار نفر از دشمن.

در جنگ «احزاب» يا خندق جهادگران مسلمان سه هزار نفر در برابر ده هزار (000/10) نفر با 300 راءس اسب و هزار و پانصد شتر قرار مى گيرند، و دشمن را به زانو در مى آورند، كه مى آموزد قدرت و توان كيفيت بر كميت بيشتر است.

با توجه به اثرات، كارايى و نقش كيفيت نيروهاى رزمنده و با اشاره به اين مطلب رهبر نقلاب اسلامى امام خمينى مى فرمايد:

«آن چيزى كه در جنگ مطرح است عدد نيست. آن چيزى كه مطرح (است ) آن قدرت فكرى انسان است، همان قدرتى كه با اتكال به خدا در صدر اسلام يك عده كمشان لشكرهاى زيادى را به هم مى زد».(185)

عقب نشينى تاكتيكى

با مطرح كردن «رعايت تاكتيك هاى جنگى» روشن گرديد كه هر عمل و كارى كه خلاف شرع و مخالفان قانون نباشد، و در پيشرفت جنگ نقش ‍ داشته و موثر باشد، نه تنها اشكال و مانع ندارد كه انجامش لازم و ضرورى است.

يكى از اين گونه اعمال، اقدام به «عقب نشينى تاكتيكى » است كه هنگام لزوم صلاح ديد براى مدتى از موضع خود به عقب بر مى گردد و فرصت كوتاهى از جايش دست مى كشد و آن را رها مى كند تا دشمن را اغفال نموده به وى بيشتر، بهتر و آسان تر ضربه وارد كند و در نتيجه متلاشى، ريشه كن و نابود سازد.

كه چنانچه اگر به وسيله اى يك گام عقب نشينى بتوانند چند گام پيش روى، و با رها كردن يك سنگر سنگرها را تصرف نمايند، يا به سبب فى الجمله عقب نشينى موفق گردند دشمن را به طمع انداخته از سنگرهاشان خارج كنند كه به مجرد رها كردن سنگر و بيرون آمدن از استتار، اقدام لازم و به موقع را انجام دهند و يا... چه كار درست، عمل به جا و اقدام مناسب است.

لذا امامعليه‌السلام ضمن سفارش به استفاده از اين شيوه و تاكتيك، از ناخوشايندى اين عمل، نهى و توصيه به تحرك و ادا نمودن حق اسلحه را چنانكه بايد، سخن به ميان مى آورند:

«لا تشتدن عليكم فره بعدها كره، و لا جوله بعدها حمله، و اعطوا السيوف حقوقها، و وطنوا للجنوب مصارعها» (186)

از گريز و عقب نشينى كه در پى آن بازگشت، و از شكستى كه پيامدش هجوم و حمله اى به دشمن است، ناراحت نشويد و بر شما ناگوار نيايد. و حق شمشيرها را ادا كنيد و پهلوهاى دشمن را بر زمين برسانيد و به خاك مذلت افكنيد.

عقب نشينى و پيشروى، شكست و پيروزى دو يار و دوست ديرينه هستند كه گاهى در سايه عقب نشينى مى توان به پيشروى نائل گشت، و گاهى شكست محرك رسيدن به پيروزى مى گردد، يا چه بسا كه شكست پل پيروزى واقع مى شود.

قرآن وقتى كه رزمندگان سلحشور و جان بركف اسلام را از رها نمودن سنگر و فرار از ميدان رزم منع مى دارد، عقب نشينى تاكتيكى را استثناء مى نمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ ﴿١٥﴾ وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ) (187)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه با كافران در ميدان جهاد روبرو شديد به آنها پشت مكنيد و فرار اختيار ننمائيد.

كسانى كه به هنگام مبارزه با دشمن پشت به آنها كنند - مگر در صورتى كه هدف كناره گيرى از ميدان براى انتخاب يك روش جنگى بوده باشد و يا به قصد پيوستن به گروهى از مسلمانان و حمله مجدد چنين كسى گرفتار غضب پروردگار خواهد شد.

گاهى شكست و گاهى پيروزى

انگيزه و هدف در جهت به ثمر رساندن كارى، و تلاش در انجام عملى از دو حال خارج نيست: يا به نيت رسيدن به هدفى، تلاش و فعاليت مى نمايد، يا با انگيزه انجام رسالت و مسووليت دست به كار مى شود، كه در صورت اول اگر به مقصد از پيش تعيين شده نرسد و در وسط راه بماند شكست خورده است، و در صورت دوم تا هر جا كه توانست عمل را اطلاق كرد. زيرا همين اندازه كه در توانش بوده مسووليت داشته نه بيشتر، چون به قول طلبگى: تكليف مالايطاق لازم مى آيد.

در جنگ هم اين دو صورت قابل تصور است: كسانى كه براى اهداف شوم مادى و دنيوى مى جنگند و غرض شان نائل شدن به اهداف سياسى، نابود ساختن رقيب و رسيدن به رياست و از اين قبيل است، اگر پيش از رسيدن به هدف با شكست و ناكامى مواجه گردند، مغلوب و شكست خورده هستند.

ولى كسانى كه با دل آكنده از عشق و قلب مالامال و مملو از محبت و ايمان به «الله» براى اعتلاى كلمه توحيد، جهت پياده كردن نظام اسلامى يا پاسدارى از آن دفاع از كشور و استقلال، «فى سبيل الله» مبارزه و جهاد مى نمايند و مى جنگند، تا هر جا كه عمل كنند و بتوانند روند حركت شان را ادامه دهند، پيروزاند و شكست مفهوم ندارد، اگر چه در بين راه بمانند و نتوانند مسير را تا آخر ادامه دهند چه اينكه در جبهه اى رويا با دشمن كه با موانع و مشكلات مواجه گرديده، اگر بر اثر كوتاهى و قصور نباشد جاى تاثر و ناراحتى نيست،

زيرا در همان حد كه توان عمل را داشته وظيفه به دوشش بوده، كه مخلصانه تلاش نموده و عمل كرده، كه خود بزرگترين پيروزى و موفقيت است.

به علاوه شايد مشيت الهى در شكست قرار گرفته است زيرا در سايه شكست و پيروزى گوهر افراد به طور كامل نمايان مى شود و در سختى ها و شدائد است كه افراد محكم و استوار مى گردد، و در سايه شكست و پيروزى است كه انسان هاى نمونه و كامل از ديگران تشخيص داده مى شود، و به فرموده علىعليه‌السلام :

«فى تقلب الا حوال علم جواهر الرجال » (188)

در دگرگونى احوال (پيروزى و شكست، فقر و ثروت، بيمارى و تندرستى، نصب و عزل از رياست و مقام و...) جوهر و مردانگى مردها شناخته مى شود.

كه انسان كامل آن فردى است كه در شكست خود را نبازد، روحيه را از دست ندهد و هدف را رها نكند كه سرانجامش پيروزى خواهد بود،

و در پيروزى دچار غرور و خود برتر بينى نگردد كه پيامدش شكست و ذلت خواهد شد.

گذشته از اين، بسيارى از انسان ها در حالت عادى استعدادهاى نهفته خويش را بروز نمى دهد، اما به هنگام پيش آمدهاى سخت، استعدادش را به كار مى اندازد، و لذا بيشتر اختراعات و اكتشافات در زمان هاى جنگ صورت گرفته است.

در جاى ديگر امامعليه‌السلام در مقام ترغيب لشكريانش به جهاد، به آنها مى فهماند كه در جنگ، شكست و پيروزى وجود دارد ولى سرانجام با پايمردى، ثبات، استقامت و صداقت، امداد و يارى «الله» نصيب تان خواهد گرديد و پيروز خواهيد شد:

«فمره لنا من عدونا ومره لعدونا منا فلما راى الله صدقنا انزل بعدونا الكبت، و انزل علينا النصر» (189)

گاهى دشمن از ما ضربه مى خورد و پيروز مى شديم، و زمانى ما از دشمن ضربه مى ديديم، اما هنگامى خداوند راستى و اخلاص ما را ديد خوارى و ذلت را به دشمنان ما نازل كرد و نصرت و پيروزى را به ما عنايت فرمود.

حضرت بدين وسيله از مايوس شدن جلوگيرى مى نمايد، زيرا همانگونه كه مايوس و نااميد شدن از رحمت خدا سبب بيشتر كشيده شدن به سوى گناه، مهصيت و جنايت است، مايوس شدن در جنگ عامل بى تحركى و سبب شكست است، و لذا در اسلام به همان اندازه كه از «طول الامل» آروزهاى دور و دراز و از ياد برنده مرگ قيامت باز مى دارد، از ناميد و مايوس شدن نهى مى فرمايد:

قرآن قصه يعقوب را نقل مى نمايد كه وى در عين حال خبر گرگ خوردن حضرت يوسف را شنيده و مدت چهل سال از وى اطلاعى نداشت، پسرانش را امر به تفحص و جستجوى يوسف فرمود و آنها را از مايوس ‍ شدن از رحمت خدا، نهى كرد و گوشزد نمود كه ناميدى از رحمت الهى از كافران و افراد بى ايمان و بى اطلاع از قدرت «الله » سر مى زند:

( يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ) (190)

پسرانم! برويد و از يوسف و برادرش تفحص كنيد، و از رحمت خدا مايوس ‍ نشويد كه از رحمت خدا جز قوم كافر مايوس نمى شوند.

به علاوه بايد رنج شكست را به جان خريد و قبول كرد، تا موفق به شكست دادن شد، و به قول يكى از بزرگان:

آنقدر شكست مى خوريم تا راه شكست دادن را بياموزيم.

نباختن روحيه هنگام شكست

يكى از مسائل بسيار خطرناك كه زيانش از زيان شكست نظامى از دشمن، زيان بارتر، سنگين تر و دشوارتر مى باشد، از دست دادن و باختن روحيه هنگام شكست نظامى است. كه اگر چاره اى اساسى برايش نسجند و راه علاج يا جبران درست برايش در نظر نگيرند، عواقب و پيامدهاى فاجعه آفرين و جبران ناپذير در پى و به دنبال خواهد داشت.

زيرا اگر پس از ضربه و شكست خوردن، روحيه را ببازد دچار ياس و نااميدى مى گردد كه در اين حالت مجبور مى شود يا دست به خودكشى و و انتحار زند، يا در برابر دشمن تسليم گردد و به اسارت و خوارى تن دهد و ذلت را بپذيرد، كه اين اولين نتيجه و پيامد از دست دادن روحيه است.

اما اگر روحيه را نباخت جراءات و شهامت را حفظ كرد، از تلاش، كوشش، و فعاليت دست بر نمى دارد، مى رود فكر مى كند و مى انديشد كه چرا شكست خورديم؟ چه عواملى سبب شكست ما و غلبه دشمن شد؟

چه كندى، سستى و مهمل كارى از ما سر زد؟ و... تحليل، بررسى، ارزيابى و مطالعه دقيق مى نمايد تا به اشتباهات خود پى ببرد و آنها را جبران كند و از تكرارش جلوگيرى نمايد، عوامل پيروزى دشمن را درك كند تا تصميم قاطع و اقدام لازم را بگيرد و عمل كند، كه در اين صورت اميد مى رود رفته رفته و آهسته آهسته شكست را جبران و آبروى رفته را بازيابد.

امامعليه‌السلام به طور ضمنى و با اشاره، مطلب را مى رساند كه: از شكستى كه تحرك و حمله به دنبال دارد ناراحت نباشيد. از «باختن روحيه » كه براى بعضى پس از شكست به وجود مى آيد، متاثر باشيد و بر شما ناگوار و سخت تمام شود:

«لا تشتدن عليكم فره بعدها كره، و لا جوله بعدها حمله» (191)

از عقب نشينى كه در پى آن بازگشت، و از شكستى كه پيامدش هجوم به دشمن است، ناراحت نشويد.

برخوردارى از روحيه قوى در جنگ، عامل اصلى موفقيت بوده است، و ثابت شده اگر بهترين و مدرن ترين سلاح ها در اختيار جنگجويان فاقد روحيه قرار گيرد، نتيجه مطلوب نخواهد داشت، زيرا مسلم تاست كه عامل روحى از ابزار و تكنيك، برترى دارد.

وقتى جنگ اعراب و اسرائيل را ارزيابى كرده اند به اين نتيجه رسيده اند: عامل شكست اعراب در تمام جنگ ها به خصوص در جنگ سوم (1967) پائين بودن روحيه سربازان اعراب و بالا بودن روحيه اسرائيلى ها بوده است.(192)

ولى تلاش پى گير اعراب پس از اين شكست و جبران نقايص گذشته، پيروزى جنگ رمضان (1393 مهر 1352) نصيب شان گرديد. لذا يك سرباز و رزمنده در هيچ حالى نبايد روحيه را از دست بدهد، و وظيفه فرماندهان و مسولين است به هر وسيله ممكن كه در توان و اختيار دارند سربازان را تقويت روحى نمايند.

پيكارى كه در آن شكست راه ندارد

مطلبى كه در كنار موضوع «نباختن روحيه» قابل طرح مى باشد، اين است كه بايد بررسى و محاسبه كرد كه در جنگى كه اسلام آن را تجويز و بر آن صحه گذاشته است؛ در نبردى كه براى نابودى ظلم و ستم و جايگزين نمودن عدل و داد، صورت مى پذيرد؛ در پيكارى كه به جهت براندازى طاغوت و حاكميت «الله» شكل مى گيرد؛ در جهادى كه به خاطر ريشه كن كردن فساد، بى بند و بارى و قطع زنجير اسارت انسان انجام مى پذيرد؛ در درگيرى كه با انگيزه اى دفاع از كشور، ناموس، شرف و حثيت خويش و جامعه تحقق مى يابد و پوزه ممتجاوز را به خاك مذلت مى مالد تا براى هميشه چنين طمع و آرزو را نكند و اين گونه خيال خام را در مغز و انديشه اش خطور ندهد؛ و در مبارزه اى كه هدفش حمايت از محرومين و به دست آوردن حقوق مستضعفين است، آيا شكست معنى دارد تا با پيش ‍ آمدهاى ناگوار روحيه را از دست داد؟ حتما پاسخ منفى است.

زيرا چنين جنگى كه شركت در آن افتخار و مصداق فرموده امام علىعليه‌السلام : «اغزوا تورثواابنائكم مجدا» (جهاد كنيد و به بازماندگانتان عظمت و افتخار به ارث بگذاريد) و هدف و انگيزه اش ‍ رضايت «الله» و انجام رسالت و مسووليت است، كه چه بكشد و چه كشته شود، جز نفع متصور نيست، و در هر صورت به «احدى الحسنيين » مى رسد، آيا مى توان شكست تصور كرد؟

پس در صحنه نبرد حق و باطل، شرك و ايمان و اسلام و كفر و... هر شخص ‍ را كه سعادت يارى كند و لياقت، شايستگى و اهل بيت مقام و منزلت «مجاهد فى سبيل الله» را ادارا گردد و در ميدان رزم شركت جويد، شركت نمودنش عبادت، كشتن و به هلاكت رساندن دشمنانش كه دشمنان خدا و بندگان است داراى اجر و ثواب، و كشته شدنش «شهادت» كه درجه و مرتبه اش را خدا مى داند چون «عند ربهم يرزقون» است.

امامعليه‌السلام زمانى كه در ميدان جنگ صفين تصميم به جنگ مى گيرد، در سخنانى كه از خدا كمك و يارى مى جويد، و سپس لشكريانش را به جهاد تشويق مى نمايد، اين مطلب را ضمن دعا و نيايش باز گو مى فرمايد:

«اللهم رب... ان اظهرتنا عدونا فجنبنا البغى، و سددنا للحق، و ان اظهرتهم علينا فارزفنا الشهاده و اعصمنا من الفتنه » (193)

اى پروردگار... اگر ما را بر دشمنان غلبه دادى و پيروز نمودى ستمگرى و ظلم را از ما دور گردان، و به راه حق و درستكارى استوارمان فرما، و اگر دشمنان را بر ما مسلط كردى شهادت را روزى و نصيب ما گردان و از تباهكارى و فساد حفظ و نگاه مان دار.

بنابراين، كه پيروزى در دو سوى قضيه قابل تحقق است، كه چه با نابودى دشمن، در ظاهر پيروز شود، و چه به حسب ظاهر از دشمن شكست خورد ولى در واقع دشمن را شكست دهد، چرا يك رزمنده و جهادگر از شركت در ميدان رزم و جهاد در راه خدا واهمه و هراس به دل راه دهد؟ كه غير از پيروزى شكست مفهوم ندارد، و غير از برد، باخت راه ندارد، و غير از نفع متصور نيست.