ملائكه

ملائكه0%

ملائكه نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

ملائكه

نویسنده: آيت الله محمد شجاعى
گروه:

مشاهدات: 9275
دانلود: 2661

توضیحات:

ملائكه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 40 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9275 / دانلود: 2661
اندازه اندازه اندازه
ملائكه

ملائكه

نویسنده:
فارسی

گفتار دوم انواع فرشتگان

( إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا تَتَنزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائكةُ أَلاّ تخَافُوا وَ لا تحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالجَْنَّةِ الَّتى كُنتُمْ تُوعَدُونَ نحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فى الآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشتَهِى أَنفُسكُمْ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ) .(٢٢).

مجموع(٢٣) آيات و روايات در خصوص فرشتگان، دلالت دارد بر اينكه واسطه ى فيض بودن ملائكه، تنها اختصاص به عالم مادى و دنيا ندارد؛ بلكه اين وساطت در عالم برزخ و در قيامت نيز هست. خداوند متعال خواست و مشيّت خويش را در عوالم ديگر نيز به وساطت فرشتگان محقق مى سازد. براى مثال در جهنم از وجود فرشتگان «غلاظ و شداد»(٢٤) ياد شده در رأس آنان، ملكى به نام «مالك» وجود دارد كه داراى جناح هاى گوناگون و فراوانى است. در بهشت نيز فرشتگانى وجود دارند كه به مؤمنان درود مى فرستند(٢٦) و دسته اى به استقبال آنان مى روند.(٢٧) در رأس آنها فرشته اى به نام «رضوان» است كه او نيز جناح هاى مختلف و بسيارى دارد.

چنان كه در گفتار پيشين گذشت، انواع و افراد فرشتگان ازديگر مخلوقات خداوند بيشتر است؛ هر چند بيان تفصيلى انواع گوناگون آنها از حوصله ى اين نوشتار خارج است؛ ولى به فرمايش علامه طباطبايىقدس‌سره (٢٧) در رساله ى «وسائط» خود فرشتگان بر سه دسته اند:

يك. وسايط فيض

دسته ى اول فرشتگان، به عنوان واسطه هاى فيض الهى در عوالم وجود مطرح اند؛ يعنى، ‌همان فرشتگان كارگزار كه به كار و تدبير عالم گمارده شده و مشيت و اوامر الهى را در مراتب گوناگون و ابعاد مختلف آن محقّق مى سازند. اين دسته فرشتگانى اند كه ربوبيت الهى را در آسمان ها، كوه ها، درياها، زمين، حيوانات، انسان ها، مرگ ها، برزخ ها، بهشت ها و جهنم ها و...اجرا مى كنند.

دو. فرشتگان شيدا

اين دسته از ملائكه واله، شيفته، شيدا و عاشق بى قرار حضرت حق اند. آنان در مقام حبّ و دوستى خدا، در كمال و در فرط عشق اند. اينان از همان آغاز آفرينش و خلقشان، والهين در جمال و جلال حق بوده اند؛ و نه به جايى توجه دارند و نه به كار ديگرى كار. اين نوع از ملائكه در حدى در عشق و عظمت خداوند سبحان غرق اند كه حتى به خويش توجه ندارند. قرآن اين گروه از فرشتگان را چنين معرفى مى كند:

( قَالَ يَإِ إبْلِيسُ مَا مَنَعَك أَن تَسجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَىَّ أَستَكْبرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ ) ؛(٢٨).

« [خداوند متعال] فرمود: اى ابليس! چه چيز تو را مانع شد كه براى چيزى كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آوري؟ آيا تكبر نمودى يا از بلند رتبه گان بودي؟»

برخى از مفسران گفته اند: «عالين» به ظاهر جمعى هستند كه مقامشان بالاتر از اين است كه امر به سجده، متوجه آنها شود و از اين رو خداوند متعال به ابليس گفت: عدم سجده تو بر آدم، يا به دليل تكبّر بوده است و يا اينكه تو از جمله بلند مرتبگانى كه امر به سجده متوجه آنها نيست! آنها فانى در حق و شيفته و شيداى او هستند و امر به آنها در آن مرتبه معنا ندارد. به بيان ديگر، اصلاً امر اقتضايى ندارد؛ چرا كه آنان نه شعور به خود دارند و نه شعور به غير خود؛ بلكه محو عظمت خداوند سبحان اند.

علامه طباطبايىقدس‌سره اين روايت را در توصيف «عالين» نقل كرده است كه:

«ان العالين قوم من الملائكة لا يلتفتون الى غير الله و لم يؤمروا بالسجود لآدم و لم يشعروا ان الله خلق العالم و لا آدم»(٢٩). «بلند رتبگان (عالين) گروهى از فرشتگان اند كه به غير خداوند توجه ندارند و مأمور بر سجده ى براى آدم نبودند، ونمى دانند خداوند جهان و آدم را آفريده است».

علامه مجلسىقدس‌سره نيز از بصائر الدرجات روايتى را در مقام اين گروه از فرشتگان از امام صادقعليه‌السلام نقل فرموده است:

«ان الكروبين قوم من شيعتنا من الخلق الاول، جعلهم الله خلق العرش، لو قسم نور واحد منهم على اهل الارض لكفاهم، ثم قالعليه‌السلام ان موسى لما سأل ربه ما سأل، امر واحدا من الكروبين فتجلى للجبل فجعله دكا»؛(٣٠).

«كروبيان (همان عالين و فرشتگان مقرب) جمعى از پيروان ما از نخستين آفرينش اند كه خداوند آنان را پشت عرش قرار داد. اگر نور يكى از آنها بر تمام اهل زمين تقسيم شود، براى همه كفايت مى كند. [آن گاه امامعليه‌السلام فرمود:] هنگامى كه موسىعليه‌السلام خواسته ى خود را به خداوند [مبنى بر رؤيت جمال و وجه حضرت حق] عرضه داشت، به يكى از آنان فرمان داد پس نور او بر كوه جلوه گر شد و آن را متلاشى ساخت».

در فهم اين روايت نكاتى قابل تأمل است:

١ - اين جمله كه «آنان از پيروان نخستين آفرينش اند»، ناظر به مقام و منزلت رتبى آنان است، نه آنكه در آنجا مسأله تقدم زمانى مطرح باشد. در آن مراتب همه ى مسائل فراز زمانى اند.

٢ - تعبير «خداوند آنان را در پشت عرش قرار داد»، نشانگر اين حقيقت است كه مقام آنان از عرش و عالم تدبير و قضا و قدر بالاتر است. عرش عالم تدبير و مشيت حضرت حق است؛ چنان كه خداوند در قرآن فرمود:

( ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأمْرَ ) (٣١) .

«سپس بر عرش استيلا يافت؛ كار [آفرينش] را تدبير مى كند».

٣ - اين فرشتگان به دليل آنكه فانى مطلق حضرت حق اند، طبعاً تجلّى خداوند متعال از طريق اين فرشتگان خواهد بود و آنان، تجلى حضرت حق اند. از اين رو، در برابر درخواست رؤيت جمال جلوه گرى و وجه حق از سوى موسىعليه‌السلام ، خداوند به يكى از فرشتگان دستور داد تا بر كوه جلوه گر شود.

٤.هر چند اين فرشتگان در مرتبتى هستند كه امر به سجده نشدند؛ ولى در عين حال بر اساس اين حديث، اگر خدا فعل و امر مخصوص و اراده ى خاصى در انجام كارى به وسيله اين فرشتگان داشته باشد، هيچ ايرادى ندارد كه خواست ويژه ى خود را از طريق آنان عملى سازد.

نقطه ى مقابل اينها، ما هستيم كه خود را پيرو حضرت حق مى دانيم، ‌ولى در مقام عمل و باطن، نه مطيع او هستيم و نه خود را در حضور او مى يابيم! حتى در نماز كه مقطع كوتاهى از حيات مادى ما را اشغال مى كند، نمى توانيم حضور قلب داشته باشيم و دائم فكر، خاطر و در پى آن خودمان در اينجا و آنجا و پراكنده ايم!؛ چه رسد به تمامى ساعات و لحظات زندگى مان!! آنها رهرو راه حق اند و فانى در او و ما فرمانبر شيطان و فانى در مكر او هستيم! شگفت آنكه شيطان با شيطنت خويش، ممكن است از ما شكايت كند كه گرچه من شماها را به شرك دعوت كرده ام؛ ولى خود از شرك بيزارم! حكايت معاويه و ابليس در مثنوى خواندنى است. روزى ابليس در صورت مردى بر معاويه ظاهر شد و او را براى اقامه ى نماز بيدار كرد! معاويه از اين امر تعجب نمود كه چگونه ابليس - كه بايد آدمى را به راه شقاوت و گمراهى دعوت كند - او را براى خواندن نماز بيدار كرد:

گفت: نى نى اين غرض نبود ترا

كه بخيرى ره نما باشى مرا

دزد آيد از نهان در مسكنم

گويدم كه پاسبانى مى كنم

من كجا باور كنم آن دزد را

دزدكى داند ثواب و مزد را ؟

شيطان در پاسخ گفت: تو چه فكر كرده اى، من هر چند در پى گمراهى انسان ها هستم، ولى هيچ وقت آن مقام و مرتبت و آن عشق و حب خود را به حضرت حق فراموش نكرده و نخواهم كرد:

گفت: ما اول فرشته بوده ايم

راه طاعت را به جان پيموده ايم

سالكان راه را مَحرم بُديم

ساكنان عرش را همدم بديم

پيشه ى اوّل كجا از دل رود؟

مِهر اول كى ز دل بيرون شود؟

در سفر گر روم بينى ياختن

از دل تو كى رود حب الوطن؟

ما هم از مستان اين مى بوده ايم

عاشقان درگه وى بوده ايم

ناف ما بر مهر او ببريده اند

عشق او در جان ما كاريده اند

روز نيكو ديده ايم از روزگار

آب رحمت خورده ايم اندر بهار

و...(٣٢) .

سه. فرشتگان عبادت كننده

دسته ى سوّم فرشتگان، به طور مرتب و دائم - به حسب مراتب و منازل و تجلياتى كه بر ايشان پيش مى آيد - در عبادت و تسبيح حضرت حق اند. جمعى از آنها از زمان آفرينش خود به تناسب منزلتشان و تجلّى حضرت ربوبى بر ايشان، در سجده بوده و خواهند بود. جمعى در ركوع، گروهى در قيام عبودى، برخى در قيام نماز و بعضى در تسبيح اند و...اميرمؤمنانعليه‌السلام در اولين خطبه ى نهج البلاغه اين دسته را چنين توصيف فرموده است:

«ثم فتق ما بين السموات العلا، فملأهن اطواراً من ملائكته، منهم سجود لا يركعون، و ركوع لاينتصبون، و صافون لا يتزايلون، و مسبحون لا يسأمون، لا يغشاهم نوم العيون، و لا سهو العقول و لا فترة الا بدان، و لا غفلة النسيان»؛(٣٣).

«آن گاه آسمان هاى بالا را از هم گشود، و آكنده از فرشتگان گوناگون ساخت. گروهى از آنان هميشه به سجده اند و ركوع ندارد، و يا به ركوع اند و قيام نمى كنند، و يا در صفوفى كه هرگز از هم پراكنده نمى گردد، قرار دارند، و يا همواره تسبيح مى گويند و هرگز خسته نمى شوند، هيچ گاه خواب چشمان آنها را نمى پوشاند، و عقول آنها گرفتار سهو نمى گردد. بدن آنها به سستى نمى گرايد، و غفلت و نسيان بر آنها عارض نمى شود».

آيات زير شاهد بر وجود اين گروه از ملائكه است:

١ -( وَ لَهُ مَن فى السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَنْ عِندَهُ لا يَستَكْبرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ لا يَستَحْسرُونَ يُسبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ لا يَفْترُونَ ) (٣٤).

«و هر كه در آسمان ها و زمين است براى اوست، و كسانى كه نزد اويند [نزد رتبى نه نزد مكاني] از پرستش وى تكبر نمي‏ورزند و درمانده نمي‏شوند. شبانه روز، بي‏آنكه سستى ورزند نيايش مي‏ كنند و خسته نمى شوند».

٢ -( ...فَالَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأمُونَ ) (٣٥) .

«كسانى كه در پيشگاه پروردگار تواند، شبانه‏روز او را نيايش مي‏كنند و خسته نمي‏شوند».

اين دسته از فرشتگان به دليل معرفتشان به حضرت حق، عاشق اويند و بر همين اساس هيچ گاه از عبادت و تقديس او، خسته و ملول نمى شوند. ولى ما گاه از عبادت كردن لذت نمى بريم و گاهى از آن خسته مى شويم و تكاليف اصلى خود را نيز به سختى انجام مى دهيم؛ زيرا او را نشناخته ايم و وقتى چيزى را نشناسيم، او را تقديس و عبادت نمى كنيم و به او عشق نمى ورزيم، اما اگر به معرفت صحيح بار يافتيم و مجاهدت كرديم و گناهان را به سويى نهاديم، به يقين ديگر از عبادت خسته نخواهيم شد.

گفتنى است اولاً، بر اساس آيات و روايات، ‌همه ى ملائكه الهى بالاترين و برترين عبادت و عشق را نسبت به خداوند متعال دارند؛ از اين رو جدا كردن گروهى از فرشتگان تحت عنوان ملائكه ى شيدا و عاشق و دسته اى ديگر تحت نام فرشتگان عبادت كننده، بدين معنا نيست كه فرشتگان ديگر - حتى پايين تر و نازل ترين آنها در مراتب وجود - عابد و عاشق نيستند؛ بلكه مقصود آن است كه دسته اى از فرشتگان فقط به عشق و عبادت مشغول اند و كار ديگرى ندارند. بخلاف گروه ديگرى از فرشتگان كه در عين عبادت خداوند متعال، امر و مشيت الهى را اجرا مى كنند.

ثانياً، اين عبادت فرشتگان، خسته كننده و ملال آور نبوده و به لطف و توجّه الهى است؛ چنان كه اميرمؤمنانعليه‌السلام به اين مطلب اشاره فرموده است:

«...و لو لا تقوتيك لم يقووا و لو لا تثبيتك لم يثبتوا و لو لا رحمتك لم يطيعوا ولو لا انت لم يكونوا، اما انهم على مكانتهم منك و طواعتيهم اياك و منزلتهم عندك و قلة غفلتهم عن امرك لو عاينوا ما خفى عنهم منك لا حتقروا اعمالهم و لأزروا على انفسهم و لعلموا انهم لم يعبدوك حق عبادتك سبحانك خالقا و معبوداً ما احسن بلائك عند خلقك»؛(٣٦).

«اگر نبود تقويت تو [اى خداى متعال] اينها (فرشتگان) اين قوت را نداشتند. اگر تثبيت تو نبود اينها ثبوتى و ثباتى نداشتند و اگر رحمت تو نبود، اين طاعت را نداشتند و اگر تو نبودى اينها نبودند. امّا خدايا! اين همه فرشتگان با آن مرتبه ى بالا و طاعت هاى فراوان و منزلت والا در نزد تو و اينكه هيچ غفلتى از امر تو ندارند؛ اگر مى ديدند [و شهود مى كردند و مى يافتند] آنچه را كه از تو بر اينها پوشيده مانده، اعمالشان را ناچيز مى شمردند و بر خود عيب مى گرفتند و مى دانستند كه آن گونه كه در خور تو است، عبادتت نكرده اند! منزّه آفريدگار و معبودى هستي! شگفت آزمايش ها و ابتلاهاى سختى براى آفريدگانت داري!».

در خصوص اين روايت توجه به دو نكته بايسته است:

١ - حضرت با عبارت «آنچه را كه از تو بر اينها پوشيده مانده» اين حقيقت را مى فهماند كه مرتبت وجودى آن امام، بسى برتر و بالاتر از فرشتگان است؛ به صورتى كه او حقايقى را مى داند كه برترين ملائكه و فرشتگان از آن بى خبرند. بايد قدر ولايت را دانست و به بهترين وجه از اين نعمت الهى استفاده كرد.

٢ - ناچيز شمردن اعمال و عيب گيرى بر خويش و به جا نياوردن حق عبادت از سوى فرشتگان، بدين معنا نيست كه آنها براى افعال و اعمال خويش در برابر ذات حق، اعتبار و محملى باز كرده و آن را به رخ بكشند؛ بلكه فرشتگان اگر حقايق پوشيده را در مى يافتند، اعمالشان را ناچيز تر از قبل تلقّى مى كردند و بهتر مى فهميدند كه عبادتى در خور خداوند به جا نياورده اند! البته ملائكه مستغرق حق اند و از اين رو هيچ گاه بر اعمال، طاعات و عبادات و تسبيح هاى خويش وقعى نمى نهند. حال اگر فرشتگان به آن حقايق دست يابند، بيشتر و شديدتر از گذشته اعمال و عبادات خود را كوچك و حقير مى شمارند.

گفتار سوّم فرشتگان حفظ كننده

( وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسلُنَا وَ هُمْ لا يُفَرِّطونَ ) (٣٧) .

فرشتگان «حفيظ» در امور دنيوى

ملائكه(٣٨) در خصوص انسان ها، موظف و مأمور به انجام دادن امورى هستند؛ يكى از آنها حفظ انسان ها در جهات مختلف و شئون گوناگون است. گروهى از فرشتگان مأمورند تا انسان را از مهلكه ها، بلاها، حوادث، خطرات و تهديدها براى حيات دنيوى حفظ كنند. البته نوع انسانها بدين امر توجه ندارند؛ مگر آنكه اهليّت فهم اين حقيقت را بيابند. اين گروه از فرشتگان، «ملائكه حفظه» ناميده مى شوند.

آنها در واقع از مظاهر اسم «حفيظ» خداوندى هستند؛ چنان كه ملائكه قبض كننده ى روح از جلوه هاى اسم «قابض» حق و فرشتگان تصويرگر موجودات از تجلّى هاى اسم «مصوّر» خداوند سبحان اند. او با هر اسمش، در همه ى جهان هستى حضور و به همه جا احاطه دارد «و باسمائك التى ملأت اركان كل شيء» (٣٩) و در خصوص حفظ موجودات و از جمله انسان ها از بلايا و خطرات دنيوى، با اسم حفيظ خويش از طريق ملائكه ى حفظه حضور دارد.

آيات گوناگون بر حفيظ بودن خداوند دلالت دارد؛ از جمله:

١ -( ...وَ رَبُّكَ عَلى كلِّ شىْءٍ حَفِيظٌ ) (٤٠) . «و پروردگار تو بر هر چيزى نگاهبان است».

٢ -( ...إنَّ رَبِّى عَلى كُلِّ شَىْءٍ حَفِيظٌ ) (٤١).

« [از قول حضرت هود] در حقيقت، پروردگارم بر هر چيزى نگاهبان است».

٣.( الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيهِمْ وَ مَا أَنتَ عَلَيهِم بِوَكِيلٍ ) (٤٢).

«و كسانى كه به جاى او براى خود اوليا گرفتند، خدا برايشان نگهبان است و تو بر آنان گمارده و وكيل نيستي».

اين آيه در واقع در مقام تهديد است و مى فرمايد: خداوند انسان رادر همه ى آنچه كه بايد حفظ شود، حفظ مى كند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقط وظيفه ى ابلاغ دارد و خداوند بر آنان وكيل است و اگر او بخواهد، با اسم حفيظ خويش آنان را از شرك - كه يكى از مخاطرات بزرگ است - حفظ مى كند.

پس ملائكه حفظه، فرشتگانى اند كه مظهر اسم «حفيظ» الهى بوده، داراى مراتب، آمر و مأمور، و جناح هاى بسيار مى باشند. خداوند حفيظ، كسانى را كه بايد حفظ كند، از طريق اين ملائكه حفظ مى كند و او امر و مشيت هاى او در آنچه كه بايد حفظ شود، از طريق اين ملائكه صورت مى پذيرد.

اصل «حفظ» از خداوند متعال است و فرشتگان حفظ كننده، مجرا و اسباب و علل ميانى اين وظيفه ى مهم اند.

آيا شما در اين حقيقت انديشيده ايد كه در عالم «حفظه» هاى ناپيدايى وجود دارد كه آدى را از خطرات گوناگون دنيوى حفظ مى كند؟ آيا احساس كرده ايد كه گاهى در معرض خطر جدى قرار گرفته ايد و بدون آنكه متوجه شويد شخصى يا نيرويى شما را از آن خطر مصون نگه داشته است؟! با دقت و تامل در اين امور، در مى يابيد كه فرشتگان الهى به امر خداوند، همواره آدمى را از تهديدها، حوادث و بلايا حفظ مى كنند. اين مسأله در خصوص كودكان در اوان طفوليت و در مقطع سنى خاص، قابل درك است. طفل كوچكى كه تازه راه افتاده و شيطنت و جنب و جوش دارد و پدر و مادر او نيز به دليل كارهاى گوناگون نوعاً از وى غافل اند، با چه نيروى مرموزى از اين همه خطرات حفظ مى شود و آسيبى نمى بيند؟ اين نيرو همان فرشتگان حفظ كننده اند.

آيا هيچ انديشيده ايد كه برخى از انسان ها، به دليل وضعيت شغلى شان، در مكان هايى زندگى مى كنند كه حيوانات موذى و خطرناكى چون مار و عقرب وجود دارند، ولى در عين حال آنان كمترين آسيبى از اين ناحيه مى بينند! چه نيرويى با وجود اين خطرات، بلا گردانى مى كند؟! اگر خداشناس باشيم، در مى يابيم كه خداوند متعال از طريق «ملائكه حفظه» خود، آنها را از اين مصايب حفظ مى كند.

دلايل اين انگاره عبارت است از:

١ -( وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ ) (٤٣). «و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهبانانى بر شما مى ‏فرستد تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد فرشتگان ما جانش بستانند در حالى كه كوتاهى نمي‏ كنند».

اين آيه به خوبى بيانگر اين حقيقت است كه فرشتگان حفظ كننده، به دستور و مشيت الهى حافظ انسان از تهديدات حيات دنيوى اند تا زمانى كه هنگام مرگ فرا رسد كه در آن وقت مأموريت آنان به پايان مى رسد.

٢ - اميرمؤمنانعليه‌السلام مى فرمايد:

«ليس احد من الناس الا و معه ملائكة حفظة يحفظونه من ان لتردى فى بئر، او يقع عليه حائط او يصيبه سوء فاذا حان اجله خلوا بينه و بين ما يصيبه»(٤٤). «احدى از مردم نيست، مگر اينكه با او ملائكه اى است كه او را حفظ مى كنند؛ از اينكه پايش بلغزد [و] در چاه [بيفتد]، يا اينكه ديوارى رويش بيايد و يا اينكه بدى به او برسد. پس هنگامى كه مرگ او فرا رسيد، ميان او و آنچه را به او [از بدى ها و خطرات و حوادث] مى رسد، خالى مى كنند».

بر اين اساس تا زمان مرگ انسان، اين ملائكه به وظيفه ى خويش عمل مى كنند؛ امّا پس از آن او را به حال خو واگذار كرده و مأموريتشان خاتمه مى يابد.

٣ - امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

«...و ان الله برأفته و لطفه ايضا وكلهم بعباده يذبون عنهم مردة الشياطين و هو امّ الارض و آفات كثيرة من حيث لا يرون باذن الله الى ان يجئى امر الله عزوجل»(٤٥)

«و حقيقت آن است كه خداوند به واسطه ى رأفت و لطفش، [فرشتگانى را] موكل بندان خويش كرده است [تا بدين طريق] متمردين از شياطين و حشرات موذى زمينى و آفات فراوانى را - از جايى كه انسان ها نمى بينند - به اذن خداوند بر مى گردانند تا اينكه امر خداوند عزوجل بيايد [مبنى بر اينكه ديگر امر حفظ دنبال نشود]».

در اين روايت به اين نكته نيز اشاره شده كه فرشتگان حفظ كننده، آدمى را از خطرات متمردين شياطين - كه كارشان طغيان گرى است - حفظ مى كنند. در گفتار نخست بيان شد كه ملائكه نورى و شياطين همچون، جن نارى اند؛ و از اين رو اگر نور حافظ انسان گشت، به دليل غالبيّت و قاهريتش بر نار موجب مى شود موجودات نارى - و ازجمله شيطان و انصارش - نتوانند به انسان نزديك شوند. اگر ما مؤمن باشيم، حقيقت ما نيز از «نور» است، و به دليل نزديكى ما با حقيقت خويش (روح كه از نور(٤٦) است) از خطرات شياطين ايمن خواهيم بود، اگر اراده و عمل كنيم و از خداى نورى به سوى خداى نورى برگرديم، راه نفوذ شياطين مسدود مى شود. هر چه در اين بازگشت جدى تر باشيم، راه يافتن، لطمه زدن، اغواگرى و گمراه ساختن كمتر خواهد بود تا جايى كه به بارگاه مخلصان بار مى يابيم و راه شيطان به كل بر انسان بسته مى گردد.

اينكه بر اساس برخى از روايات، عده اى در محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حال خوش و پاكى داشتند و در وقت فراق حال ديگرى و نيز سفارش شده كه با اوليا و صالحان همنشين شويد و...اينها بدان جهت است كه هر چه ما به كسانى نزديك شويم كه حقيقت نورى شان بر اساس ايمان و عمل صالح بيشتر و بالاتر است شعاع نورى آنها ما را نيز مى گيرد و در پرتو آن، از خطرات شياطين ايمن خواهيم بود. در روايتى آمده است:

«عن سلام بن المستنير قال: كنت عند ابى جعفرعليه‌السلام فدخل عليه حمران بن اعين و سأله عن أشياء فلما هم حمران بالقيام قال لابى جعفرعليه‌السلام اخبرك - اطال الله بقائك لنا و امتعنا بك - انا ناتيك فما نخرج من عندك حتى ترق قلوبنا و تسلو انفسنا عن الدنيا و يهون علينا ما فى ايدى الناس من هذه الاموال: ثم نخرج من عندك فاذا صرنا مع الناس و التجار احببنا الدنيا قال: فقال ابو جعفرعليه‌السلام انما هى القلوب مرة تصعب و مرة تسهل.

ثم قال ابو جعفرعليه‌السلام اما ان اصحاب محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قالوا يا رسول اللَّه نخاف علينا النفاق. قال: فقال و لم تخافون ذلك؟ قالوا اذا كنا عندك فذكرتنا و رغبتنا، وجلنا و نسينا الدنيا و زهدنا حتى كانا نعاين الآخرة و الجنة و النار و نحن عندك فاذا اخرجنا من عندك و دخلنا هذه البيوت و شممنا الاولاد و رأينا العيال و الاهل يكاد ان نحول عن الحال التى كنا عليها عندك و حتى كانا لم نكن على شيء أفتخاف علينا ان يكون ذلك نفاقاً؟ فقال لهم رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : كلا ان هذه خطوات الشيطان فيرغبكم فى الدنيا و اللَّه لو تدومون على الحالة التى وصفم انفسكم بها لصافحتكم الملائكة ...»؛(٤٧).

«سلام بن مستنير گويد: من در خدمت حضرت باقرعليه‌السلام بودم كه حمران بن اعين (يكى از اصحاب آنحضرت) وارد شد، و از چيزهايى پرسيد. پس همين كه خواست برخيزد، به امام باقرعليه‌السلام عرض كرد: من شما را آگاه كنم - خداوند عمر شما را دراز كند و ما را به وجود شما بهره مند سازد - كه ما خدمت شما مى رسيم و از نزد شما بيرون نمى رويم تا اينكه دل هاى ما نرم شود، و جان هاى ما از [نداشتن] اين دنيا تسلى يابد، و آن چه از اين اموال و دارايى كه در دست مردم است، بر ما خوار و پست شود، سپس از نزد شما بيرون رويم و همين كه [دوباره] پيش مردم و تاجران رويم، دنيا را دوست بداريم؟ [اين چگونه است؟] آن حضرتعليه‌السلام فرمود: همانا اينها دل هاست كه گاهى سخت و گاهى هموار و آسان شود.

سپس فرمود: هر آينه ياران حضرت محمد عرض كردند: اى رسول خدا! ما بر نفاق از خودمان ترسناكيم؟ فرمود: چرا از آن مى ترسيد؟ عرض كردند: هنگامى كه نزد شما هستيم و شما ما را تذكّر مى دهيد و به آخرت تشويق مى كنيد، از خدا مى ترسيم و دنيا را يكسره فراموش مى كنيم و در آن بى رغبت مى شويم تا آنجا كه گويا آخرت را به چشم خود ببينيم و بهشت و دوزخ را [مى نگريم] و چون از خدمت شما مى رويم و داخل اين خانه ها مى گرديم، و بوى فرزندان را استشمام مى کنيم و زنان و خاندان را مى نگريم، از آن حالى كه نزد شما داشتيم برمى گرديم؛ به حدى كه گويا ما هيچ نداشته ايم [و شما را نديده و خدمت شما نبوده ايم و آن حال قبلى را نداشته ايم!] آيا شما از اين كه اين تغيير حالت نفاق باشد، بر ما مى ترسيد؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به آنان فرمود: هرگز [اين نفاق نيست]، اينها وسوسه هاى شيطان است كه شما را به دنبال تشويق مى كند، به خدا سوگند! اگر شما به همان [حالى كه بآن خودتان] را توصيف كرديد، مى مانديد هر آينه فرشتگان دست در دست شما مى گذاشتند...».

حديث ياد شده بيانگر اين حقيقت است كه در هنگام حضور در پيشگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به دليل انعكاس حقيقت نورى آن وجود مقدس بر وجود آدمى، راه نفوذ شيطان مسدود گشته او در نور است و در وقت عدم حضور، به دليل گناهان باطنى و كمى يا ضعيف بودن نور،‌ نار شيطانى بر انسان مسلط مى گردد و حقايق را فراموش كرده يا از آن غافل مى شود. امّا اگر وجود خود را به حقيقت اصلى اش (نور)، نزديك كند، ملائكه حفظه علاوه بر آن كه وجود ظاهرى وى را از خطرات نگه مى دارد؛ وجود باطنى انسان را نيز از تهديدات شيطان ها حفظ مى كند. با بيان اين حقيقت روشن مى شود كه چرا ائمهعليهم‌السلام براى ملائكه و فرشتگان دعا مى كردند، و چرا امام سجادعليه‌السلام در دعاى سوم صحيفه سجاديه، صلوات خاصى براى فرشتگان مى فرستد. حقيقت آن است كه خدمتى كه ملائكه به دستور خداوند متعال، براى انسان ها مى كنند، بسيار والا و ارزشمند است؛ ولى افسوس كه ازآن غافليم!

گفتار چهارم فرشتگان حفظ كننده

( لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يحْفَظونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ ) (٤٨) .

فرشتگان «حفيظ» در امور معنوى

بر(٤٩) اساس آيات و روايات، گروه ديگرى از فرشتگان مأمور به حفظ انسان از مخاطراتى هستند كه حيات معنوى و اخروى انسان ها را تهديد مى كند. اين فرشتگان موظف اند تا «حفظ ربوبيت» را در حيات باطنى انسان ها جارى كنند. اين موضوع بسيار عميق و اسرار آميز بوده و از نعمت هاى گران سنگ حضرت حق است. انسان ها از اين امر نيز - مانند حفظ حيات دنيوى - در غفلت اند؛ مگر افراد نادرى كه بر حقيقت امر آگاه مى باشند. امام علىعليه‌السلام در فرازى از دعاى كميل اين چنين با خداى خويش نجوا مى كند:

«اللهم مولاى كم من قبيح سترته و كم من فادح من البلاء اقلته و كم من عثار وقتيه و كم من مكروه دفعته»

«خدايا، مولاى من چه بسيار زشتى مرا پوشاندى، چه بسيار بلاى سنگين از من گرداندى و چه بسيار لغزشى كه از آنم رهاندى و چه بسيار بدى كه از من دور كردي».

عبارت «و كم من عثار وقتيه» نشانگر وجود ملائكه حفظ كننده اى است كه مشيت ربوبى را در ساحت حيات معنوى و باطنى انسان، جارى كرده و او را از خطرات و تهديدات اخروى حفظ مى كنند.

آيا تاكنون انديشيده ايد كه چرا خيلى از افراد بر صراط مستقيم ماندند و برخى از اين راه منحرف شدند؟ يا چرا جمعى از مؤمنان بر پاى ايمان خويش استوار ماندند و برخى ديگر به گمراهى هاى گوناگون و شقاوت هاى مختلف افتادند؟ چرا جمعى مى روند و جمعى مى مانند؟ چرا گروهى ثابت اند و دسته اى به شقاوت هاى عملى و عقيدتى دچار مى شوند؟ چرا برخى حتى پس از برزخ و مرگ نيز در راهند و بعضى ديگر از هنگام احتضار و پس از آن از راه خارج مى شوند؟ حقيقت آن است كه در راه ماندگان، تحت لواى فرشتگان حفظ كننده هستند كه آنان را از خطرات حيات معنوى و باطنى ايمن مى سازند؛ اما از كسانى كه در راه بوده و از آن خارج شده اند؛ از لواى ملائكه حفظ حيات اخروى بيرون آمده اند!

اين گروه از ملائكه مؤمنان حقيقى را در دنيا، برزخ، قيامت و مواقف حشر، از خطرهاى عملى، فكرى و عقيدتى حفظ مى كنند.

دلايل قرآنى

آيه ى ذيل به خوبى نشانگر وجود چنين فرشتگانى است:

( لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يحْفَظونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سوءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ ) ؛(٥٠) .

«براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت ‏سرش پاسدارى مي‏ كنند. در حقيقت‏ خدا حال قومى را تغيير نمى ‏دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد، هيچ برگشتى براى آن نيست و غير از او حمايتگرى براى آنان نخواهد بود».

اين آيه علاوه بر آنكه از وجود فرشتگان حفظ كننده خبر مى دهد، بر اين نكته نيز تأكيد مى كند كه اين مراقبت و حفاظت، تا زمانى است كه آدمى وضع خويش را تغيير نداده و بكوشد تا در راه مستقيم باشد. امّا اگر به سوى ضلالت و شقاوت گرايش داشته و وضعيت ايمان خود را به گمراهى مبدّل سازد، ديگر اين حفاظت و مراقبت نخواهد بود و معلوم نيست عاقبت انسان به كجا خواهد انجاميد! بنابراين، حفظ الهى از طريق فرشتگان حد و مرز دارد؛ ولى اين حدود تا كجا و كدام است؟