ملائكه

ملائكه0%

ملائكه نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

ملائكه

نویسنده: آيت الله محمد شجاعى
گروه:

مشاهدات: 9279
دانلود: 2661

توضیحات:

ملائكه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 40 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9279 / دانلود: 2661
اندازه اندازه اندازه
ملائكه

ملائكه

نویسنده:
فارسی

ايمان و طاعت؛ مرز حفظ

با استفاده از معارف قرآنى و روايى، معلوم مى شود كه «ايمان و طاعت» حدود اين حفاظت است؛ يعنى تا زمانى كه معامله انسان با خدا درست بوده و ايمان آورده باشد و به لوازم آن عمل كند، در حفظ است. اما اگر از مسير ايمان و طاعت خارج شود، به هر اندازه كه از آن خارج شده و به هر مقدار كه از اين مسير دورتر گردد، به همان ميزان حفظ كمتر مى شود و اگر به كلى از اين مسير كناره گيرد، ديگر هيچ حفظى وجود نخواهد داشت. براين اساس ما به لغزش هاى معنوى گرفتار مى شويم، ولى خوبان و صالحان نه، آنان در راه ايمان و طاعت، رياضت ها كشيده و مجاهدت ها كرده اند؛ از اين رو با حفاظت فرشتگان از خطرات معنوى مصون هستند؛ ولى ما چون نه رياضتى داريم و نه كوششى و در لفظ ادعاى ايمان و طاعت مى كنيم، همواره در دام تهديدات و اغوائات شيطانى گرفتاريم.

به اين آيه دقت كنيد:

( يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فى الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فى الآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشاءُ ) (٥١) .

«خدا كسانى را كه ايمان آورده‏اند در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى ‏گرداند و ستمگران را بي‏ راه مى ‏گذارد، و خدا هر چه بخواهد انجام مي‏ دهد».

خداوند متعال در اين آيه، اين حقيقت ژرف را بازگو مى كند كه او كسى را كه ايمان آورده و در ايمان خود ثابت قدم باشد - ‌يعنى عمل صالح داشت - از خطرات، ترس ها، اضطراب ها و تهديد ها - هم در دنيا و هم در آخرت (برزخ و قيامت)- به وسيله گروهى از ملائكه الهى در راه ايمان و اعتقاد تثبيت خواهد كرد. امّا كسانى را كه به خويش ظلم كرده و از ايمان و عمل صالح دورى جويند، در مسير ضلالت قرار مى دهد. تعبير «يفعل الله ما يشاء» نيز اشاره به اين دارد كه اگر كسى قدم از صراط مستقيم بيرون گذاشت، ديگر معلوم نيست حفظ شامل حالش شود و دوباره برگردد و يا اينكه به طور كل راه هدايت بر او بسته شود.

عياشى در تفسير آيه ى فوق دو روايت نقل كرده است:

١ - «عن صفوان بن مهران عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال: الشيطان لياتى الرجل من اوليائنا فيأتيه عند موته و يأتيه عن يمينه و عن يساره ليصده عما هو عليه فيأبى الله ذلك، و كذلك قال الله: يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الآخرة»؛(٥٢) .

«امام صادقعليه‌السلام ، فرمود: شيطان در هنگام مرگ مردى از شيعيان و دوستان ما از راست و چپ او به سراغش آمده تا او را از مسير خود (اصول فكرى و اعتقادى اش) خارج كند. پس خدا نمى گذارد كه شيطان اين كار را انجام دهد [و اين منع و نگذاشتن به وسيله فرشتگان حفظ كننده است]؛ از اين رو خداوند متعال فرمود: خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار و ثابت مى گرداند».

٢ - «عن زرارة و حمران و محمد بن مسلم عن ابى جعفر و ابى عبداللهعليهما‌السلام قالا: اذا وضع الرجل فى قبره اتاه ملكان ملك عن يمينه و ملك عن شماله و اقيم الشيطان بين يديه عيناه من نحاس فيقال له: ما تقول فى هذا الرجل الذى خرج من بين ظهرانيكم يزعم انه رسول الله؟ فيفزع لذلك فزعة فيقول ان كان مؤمناً: محمد رسول الله فيقال عند ذلك: نم نومة لا حلم فيها و يفسح له فى قبره تسعة اذرع و يرى مقعدة من الجنة و هو قول الله: «يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا» و ان كان كافرا قالوا: من هذا الرجل الذى كان بين ظهرانيّكم يقول: انّه رسول الله؟ فيقول: ما ادرى فيخلّى بينه و بين الشيطان»؛(٥٣).

«زراره و حمران و محمدبن مسلم از امام باقر و امام صادقعليه‌السلام نقل كرده اند: هنگامى كه مرد در قبرش قرار مى گيرد دوملك - يكى از جانب راست و ديگرى از جانب چپ - بر وى حاضر مى شوند و شيطان [نيز در آنجا] در برابرش قرار دارد [تا او را اغوا كند]، چشم هايش مانند مس گداخته است، [به او از سوى فرشتگان] گفته مى شود: تو چه مى گويى در خصوص مردى كه در ميان شما ظاهر شد و گمان مى كرد كه پيامبر است؟(٥٤) شخص مرده] ناراحت شده و وحشت خاصى برايش پيش مى آيد. پس اگر مؤمن بود [و تحت حفظ ملائكه قرار داشت] مى گويد: محمد رسول خداست؛ پس در اين هنگام گفته مى شود: آرام گير [به صورتى كه] هيچ گونه ناراحتى در اين آرامش نداشته باشد و عالم او [در برزخ و] قبر وسعت داده مى شود به اندازه ى نه زراع و جايگاه خويش را در بهشت مى بيند. اين همان گفتار خداوند است: «خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و آخرت با سخن استوار و ثابت مى گرداند». و اگر [مرده] كافر بود [و] فرشتگان به او گفتند: [تو در خصوص] اين مردى كه در ميان شما ظاهر شد و مى گويد رسول خدا است [چه مى گويي] پس مى گويد: نمى دانم [در اين هنگام] ميان او و شيطان خالى گذاشته مى شود».

اگر انسان در مسير ايمان و طاعت قرار داشت، تحت حفظ ملائكه الهى بوده و از خطرات و لغزش ها مصون خواهد بود؛ ولى اگر در خط ايمان و طاعت محض نبود، معلوم نيست كه تحت حفظ فرشتگان باشد! ممكن است در زمانى عنايت خاص خدا، مشمول حال او شد، و به راه برگردد و امكان دارد چنين عنايتى به او هرگز نشود و از خطرها و تهديدها ايمن نباشد. اگر انسان گناه كند، راه را براى آلودگى بيشتر هموار مى سازد و در اين صورت خود را دچار شقاوت عملى كرده و از قلمرو حفظ ملائكه الهى خارج مى گردد! اگر اين گناه تداوم يابد، ممكن است انسان به شقاوت فكرى و قلبى نيز فرو غلتد و از ناحيه ى عقايد نيز گمراه شود؛ به حدّى كه فرشتگان حفظ كننده قلب و فكر او را از اعوجاجات و انحرافات تنها گذارند و فقط شيطان و القائات شيطانى بر جانش حاكم شود‍!

به هر روى بايد انسان مراقب باشد كه دچار گناه و آلودگى نشود؛ زيرا گناه او را از فرشتگان حفظ كننده دور ساخته و قدم به قدم به ضلالت فكرى و عقيدتى مى كشاند! اگر اين امر براى آدمى اتفاق بيفتد، معلوم نيست بتواند دوباره به راه برگردد. قرآن درباره ى اينكه گناه و تداوم آن، انسان را به انحراف فكرى مى كشاند مى فرمايد:

( ثُمَّ كانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَساءُوا السُّوءى أَن كذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَ كانُوا بهَا يَستَهْزِئُونَ ) (٥٥) .

«آن گاه فرجام كسانى كه بدى كردند [بسي] بدتر بود [زيرا] كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مى ‏گرفتند».

اينان ابتدا گناه كردند؛ ولى تداوم گناه آنها را به اعواجاج فكرى كشاند و دچار قساوت قلب كرد؛ به صورتى كه به كفر و تكذيب و استهزا و نفى منجر شد.

همچنين قرآن درباره ى خروج انسان از تحت حفظ ملائكه ى الهى و حاكميت شيطان بر دل و جان او مى فرمايد:

( إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلي‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلي‏ لَهُمْ ) (٥٦) .

«بي‏گمان كسانى كه پس از آنكه [راه] هدايت بر آنان روشن شد [به حقيقت] پشت كردند، شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت».

بر اين اساس كه ابتدا ايمان داشتند و فكرشان به حقايق رسيد؛ ولى سپس به آن حقايق پشت كردند - از آنجا كه ملائكه حفظ كننده از آنان دور و جدا شدند - شيطان با اغوائات خود آنان را گمراه مى كند. اين گمراهى در حدى است كه آنان در دام آرزوهاى واهى افتاده و ديگر نمى توانند حقايق را بشنوند و بفهمند؛ مانند منافقان كه خداوند بر قلب آنان مهرى نهاد كه ديگر نه فكرشان كار مى كرد و نه فهمشان.(٥٧)

پس «ايمان و طاعت» مرز و حد حفاظت ملائكه و عدم آن است؛ امّا اگر بخواهيم بدانيم در اين حد قرار داريم يا از آن دور هستيم، ابتدا بايد معناى درست و صحيح ايمان و طاعت را بفهميم و آن دو را نادرست و غير واقعى تفسير نكنيم! سپس بايد بدانيم روش عملى ما براى قرار گرفتن در اين محدوده چيست و آن گاه با دقت و ظرافت و احتياط به دانسته هاى خود عمل كنيم. بنابراين هيچ گاه به آنچه كه تاكنون ياد گرفته ايم، اكتفا نكنيم و در فهم و درك حقايق ايمان و طاعت بيشتر از گذشته كوشش نماييم و اين سعى را تداوم بخشيم. همچنين به آنچه كه طاعت و عمل كرده ايم، بسنده نكنيم و به طور مداوم تلاش نماييم تا طاعت و عملمان افزايش يابد. در اين ميان به مسأله ى زبان و سخن گفتن توجه ويژه اى داشته باشيم و بدانيم كه گفتار نيز نوعى عمل است و اگر خداى ناكرده مناسب و حلال و نيكو نباشد، آدمى را به مهلكه هاى وحشتناكى خواهد انداخت! اين حقيقت را خوب دريافته و در آن تدبر كنيم كه:

حيات دل به صحبت نكردن و در سكوت نفهته است.(٥٨)

گفتار پنجم فرشتگان و هدايت هاى الهى

( ...وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِرَطٍ مُستَقِيمٍ ) (٥٩) .

فرشتگان هادى

يكى(٦٠) ديگر از شئون ملائكه در خصوص انسان ها، هدايت هاى ربوبى از طريق ملائكه است. فرشتگان هدايت گر - كه آدمى را در مراتب و ابعاد مختلف هدايت مى كنند - مظاهر اسم «هادي» حق و در عين حال از جناح «جبرئيل» امين هستند. آيه ياد شده به اين حقيقت اشاره دارد: «و به راستى خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند، به سوى راهى راست راهبر است» و اين مسأله از طريق فرشتگان هدايت كننده صورت مى پذيرد.

مراحل هدايتهاى ربوبى

گفتنى است «هدايت ربوبي» در مراتب مختلف و در شئون گوناگون جهان هستى، سارى و جارى است، چنان كه قرآن مى فرمايد:

( ...رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ) (٦١).

«پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدايت فرموده است».

انسان نيز به عنوان بخشى از جهان هستى، از دستگاه مخصوص و وجود خاصى برخوردار بوده و بر حسب آن در ابعاد، شئون و مراتب مختلف از اين هدايت ربوبى برخوردار است كه به مراحلى از آن اشاره مى شود:

كسى كه در مرحله ى اوّل طالب حقيقت است، ولى هنوز ايمان نياورده و مى خواهد حقيقت را بفهمد و بيابد؛ خدا براى چنين شخصى پيامبران را ارسال فرموده تا به حق و حقيقت هدايت فرمايد. در عين حال فرشتگان هدايتگر نيز به يارى او مى آيند و او را در مسير انديشيدن و يافتن حقيقت، هدايت مى كنند؛ هر چند انسان ها بدين حقيقت واقف نباشند (مگر معدودى از آنها)، ولى به هر حال خداوند متعال از طريق ملائكه هدايت كننده - كه مظهر اسم «هادي» حضرت حق اند - در پشت پرده او را هدايت مى كند.

آيه ى ذيل ناظر به اين مرحله از هدايت است:

( قُلْ هَلْ مِن شرَكائكُم مَن يهْدِى إِلى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يهْدِى لِلْحَقِّ... ) (٦٢). «بگو: آيا از شريكان شما كسى هست كه به سوى حق رهبرى كند؟ بگو: «خداست كه به سوى حق رهبرى مى ‏كند».

مرحله ى بعدى هدايت ربوبى، هدايت بعد از ايمان است كه آدمى را به اين رهنمون مى شود كه: چگونه باشد و چگونه نباشد، چه بكند و چه نكند، چطور به لوازم ايمان ملتزم باشد و به چه صورت راه مستقيم و حقيقى را طى كند.

آيه ى( وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِرَاطٍ مُستَقِيمٍ ) ،(٦٣) بيانگر اين مرحله از هدايت است. خداوند متعال در اين مرحله كسانى را كه به ايمان در مرحله ى نخست هدايت شدند، به صراط مستقيم در مرحله ى بعدى توسط فرشتگان هدايتگر، رهنمايى و هدايت مى كند.

در مرحله ى سوّم از آنجا كه فرد هم به راه ايمان هدايت شده و هم با هدايت ربوبى قدم در صراط مستقيم نهاده است، به دليل پيچيدگى و ظرافت تداوم راه به هدايت هاى بالاتر و دستگيرهاى برتر نياز دارد. در اينجا نيز هدايت ربوبى به سراغ انسان آمده به وسيله گروهى از فرشتگان الهى، هدايت هاى لازم، والاتر و بالاتر نصيب او مى گردد.

قرآن در اين باره مى فرمايد:

( وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى ) (٦٤). «و خداوند كسانى را كه هدايت يافته‏اند بر هدايتشان مى‏افزايد».

در اين مرحله كسانى كه اهل معرفت، مجاهدت و تعبدند، از هدايت هايى به وسيله ملك برخوردار مى شوند كه امثال ما به دليل عدم معرفت لازم و مجاهدت كافى و متعبّد نبودن، از آن بى بهره ايم! اينان آيات قرآن را طور ديگرى مى فهمند و مى رسند كه امثال ما بدان نمى رسيم. فرشته ى هدايتگر، عقل و تفكّر و دل او را به مراحل بالاتر سير مى دهد و از اين طريق به او مدد مى رساند. آدمى هر چند اين مدد رسانى را نبيند؛ ولى در حقيقت امر و پشت پرده، ملك و فرشته است كه به امر الهى هدايت ربوبى را به وى مى رساند. اين نوع هدايت خاص، براى كسانى است كه مراحل گذشته را طى كرده باشند:

( وَ إِنِّى لَغَفَّارٌ لِمَن تَاب وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثمَّ اهْتَدَى ) (٦٥)

«به يقين، من آمرزنده ى كسى هستم كه توبه كند و ايمان [جدي] بياورد و عمل صالح انجام دهد، سپس به راه راست هدايت شود».

از اين آيه به دست مى آيد كه اين هدايت، پس از توبه، ايمان و عمل صالح است و لذا هدايت برتر و خاصى است.

تأمل در مرحله ى دوم

انسانى كه به ايمان هدايت شده است و در مرحله ى دوّم قرار دارد، ملك هدايتگر مرتب با او چنين گفت و گو دارد: اين طور نباش و اين طور باش؛ چنين نكن و چنين بكن؛ گاهى تبشير دارد و تنذير؛ گاهى تذكر دارد و گاه تهديد. از سوى ديگر شيطان و اعوان او، با آدمى نجوا كرده و آن ها نيز گفت و گويى با او دارند. در اين گفت و شنود درونى، شياطين مى كوشند آدمى را از هدايت هاى ربوبى به وسيله فرشتگان، غافل و دور سازند و در اين راه تلاش مى كنند تا بر آنان غالب آيند! به هر روى آدمى در اين مرحله ميان تلقينات شيطانى و ارشادت ملكى و تلبيسات شيطانى و القائات ملكى است! دو روايت زير به خوبى اين مسأله را ترسيم مى كند:

١ - «عن ابى عبد اللَّهعليه‌السلام قال: ما من قلب الاوله اذنان على احداهما ملك مرشد و على الاخرى شيطان مفتن، هذا يامره و هذا يزجره، الشيطان يأمره بالمعاصى و الملك يزجره عنها و هو قول اللَّه عزّ و جلّ: عن اليمين و عن الشمال قعيد ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد»؛(٦٦) .

امام صادقعليه‌السلام فرمود: قلبى نيست جز آنكه دو گوش دارد، بر سر يكى از آن دو فرشته اى است راهنما و بر سر ديگرى شيطانى است فتنه انگيز. اين فرمانش دهد و آن بازش دارد. شيطان به گناهان فرمانش مى دهد، و فرشته از آنها بازش مى دارد، و اين است كه خداى عزوجل فرمايد: (در جانب راست و چپ نشسته اى است، [آدمي] هيچ سخنى را به لفظ نمى آورد مگر اينكه مراقبى آماده نزد او آن را ضبط مى كند».(٦٧) ٢ - «عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال: ما من مؤمن الا و لقبه اذنان فى جوفه: اذن ينفث فيها الوسواس الخناس، و اذن ينفث فيها الملك، فيؤيد الله المؤمن بالملك، فذلك قوله( وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِنْهُ ) (٦٨) )(٦٩) .

امام صادقعليه‌السلام فرمود: مؤمنى نيست جز آنكه قلبش از درون دو گوش دارد: گويى كه وسواس خناس در آن دمد وگوشى كه فرشته در آن دمد. و خدا مؤمن را به سبب فرشته تقويت مى كند و اين است گفتار خداى تعالى كه: «آنها را به وسيله روحى از جانب خود تقويت كرده است».(٧٠).

پس در قلب و جان هاى ما، هنگامى كه نيكى يا بدى به آن الهام مى شود، حديث نفس ما است. اين حديث نفس اگر گفت و گوى مثبت باشد، از ناحيه فرشته ى هدايتگر است و اگر گفت و شنود منفى باشد، از سوى شيطان اغواگر است. در اين ميان اگر انسان به سخن ملك گوش كرد و دل به هدايت هاى او سپرد به هر اندازه كه فرمانبرى كند، ملك هدايت ها را بيشتر كرده و به انسان نزديك تر مى شود و در نتيجه شيطان از نفس آدمى دورتر مى شود. اما اگر به سخن هاى شيطانى گرايش نشان داد؛ به هر مقدار كه مطيع شيطان شود، اغوائات و تلبيسات وى بيشترگشته و شيطان بر وجود انسان مستولى مى گردد و در نتيجه ملك و فرشته از جان او دورتر مى شود.

حال اين حقيقت روشن مى شود كه چرا خوبان و صالحان، ترسشان زياد و احتياطشان فراوان است؛ ولى افراد لاابالى و گناه کار، به راحتى و بدون دغدغه معصيت مى كنند! خوبان و صالحان به دليل گوش سپارى به سخن فرشتگان، هدايت هاى آنان را هم بيشتر دريافته و هم از نزديك تر گفته ها را مى يابند و مى فهمند. اما گناهكاران به دليل گوش سپارى به سخن شيطان، از ملك و تبشير و تنذير او دورتراند؛ از اين رو، نه سخن آنان را مى شنوند و نه مى فهمند! اين گروه نه تنها حرف ملك، بلكه هدايت هاى قرآنى را نيز در نمى يابند. در آيه ى ذيل به خوبى تدبر كنيد:

( وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرآناً أَعجَمِيًّاً لَقَالُوا لَوْ لا فُصِّلَت آيَاتُهُ ءَأعجَمِىٍّ وَ عَرَبىٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فى آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمىً أُولَئك يُنَادَوْنَ مِن مَكانٍ بَعِيدٍ ) (٧١) .

«و اگر [اين كتاب را] قرآنى غير عربى گردانيده بوديم، قطعاً مى‏گفتند: «چرا آيه‏هاى آن روشن بيان نشده؟ كتابى غير عربى و [مخاطب آن‏] عرب زبان؟ بگو: «اين [كتاب‏] براى كسانى كه ايمان آورده‏اند رهنمود و درمانى است و كسانى كه ايمان نمى ‏آورند در گوش هايشان سنگينى است و قرآن برايشان نامفهوم است، و [گويى‏] آنان را از جايى دور ندا مى‏دهند».

اين آيه به خوبى اين حقيقت را بازگو مى كند كه كسانى كه دل به سخن شيطان سپرده و از ملك هدايتگر فاصله گرفته اند؛ گوشهايشان نسبت به رهنمودهاى قرآن سنگين بوده و مضامين آن را نمى فهمند! گويا اين سخنان گران سنگ از جاى دورى به آنها ندا مى شود و از اين رو نمى توانند بفهمند و نمى دانند كه قرآن چه آموزه هاى راه گشا و ژرفى دارد! بر عكس مؤمنانى كه دل به ملك و فرشته سپرده و از شيطان دور شده اند، هم سخن قرآن را به خوبى مى شنوند و مى فهمند و هم از آموزه هاى آن رهنمود گرفته و ره توشه ى راه خويش مى سازند.

بايسته است از اين حقيقت درس بگيريم كه چرا خداوند متعال فرمود: «اگر اين قرآن بر كوه نازل مى شد، خاضع، خاشع و متلاشى مى گشت»؛(٧٢).

اما ما بارها و بارها قرآن را قرائت مى كنيم يا آيه هاى آن به گوش ما مى خورد، ولى هيچ تكان، خضوع، مسكنت و انقلاب درونى رخ نمى دهد؟! گويا به دليل فرمانبردارى از شيطان و القائات او، دل ما از كوه سخت تر گشته است و از اين رو تنها ظاهرى از قرآن را مى بينيم؛ ولى از حقيقت و باطن آن آگاه نبوده و فهم درست و صحيحى نداريم.

گفتار ششم فرشتگان و تصديق عملى

( الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكم بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضلاً وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ) (٧٣).

تصديق عملى و فرشتگان

يكى(٧٤) از شئون ملائكه در خصوص انسان ها اين است كه گروهى از آنان مأمور و موظف اند تا مؤمنان را به تصديق عملى بكشانند و آنان را به عمل وا دارند. يكى از مشكلات اساسى براى صاحبان ايمان، تصديق عملى و فعلى است؛ زيرا آنچه كه آدمى را به صراط مستقيم هدايت كرده و نقش ويژه و در خور توجّهى در اين ميان دارد، تصديق عملى است. ما نوعا تصديق فكرى و عقيدتى داريم؛ يعنى، در فكر و نظر به آموزه هاى اسلامى معتقد بوده و آنها را در ذهن خويش پذيرفته ايم؛ ولى در عرصه ى عمل دچار مشكل جدى هستيم و در عين تصديق فكرى، تصديق فعلى نداريم!

چند نمونه

١ -( وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَهُ مخْرَجا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يحْتَسِب ) (٧٥).

«كسى كه تقواى خدا را پيشه خود سازد، خداوند مفرّ و مخرجى براى او قرار داده و از جايى كه حسابش را نمى‏كند، به او روزى داده مى شود».

ما اين آيه را قبول داريم و در فكر و عقل خود آن را مى پذيريم و معتقديم كه تقواى الهى راه خروج از مشكلات و كمبودها است؛ ولى در عمل، پرهيزگارى را پيشه ى خود نمى سازيم! ما مى دانيم كه اين كلام الهى حق بوده و از صاحب حق صادر گرديده؛ ولى در هنگام بروز مشكلات، اصل و ريشه ى اسباب حلّ مشكلات را به سويى نهاده و به دنبال اسباب و علل هاى ميانى و پندارهاى خود روى مى آوريم! حال اگر آن سبب يا راه، حرام نيز باشد براى حلّ معضل، ايرادى ندارد كه از آن استفاده كنيم. در اينجا عقلاً قبول داريم كه تقواى الهى، ‌كليد حلّ مشكل است؛ ولى در دل ترديد و شك داريم و از اين رو در حوزه ى عمل به آنچه كه عقل ما پذيرفته است، اعتنايى نداريم. در اينجا انسان ميان سخن فرشته - كه آدمى را به عمل كردن دعوت مى كند - و ميان سخن شيطان - كه او را وسوسه مى كند كه به علل و اسباب ميانى و پندارى روى آورد و مشكلش را هر چند از راه حرام حلّ كند - قرار دارد. ملك مى خواهد او را به تصديق فعلى بكشاند و شيطان تلاش مى كند كه او را از اين امر باز دارد.

٢ - بسيارى از ما آيه ى شريفه:( وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ) (٧٦) ؛ را شنيده و به آن عقيده داريم و مى دانيم كه در حد معمول بايد با اسباب امور محقق شود (در عين حال براى رسيدن به نتيجه بايد بقيه امور را به دست خداوند متعال سپرد)؛ امّا در هنگام عمل وسوسه هاى شيطانى ما را از توكّل به خدا باز مى دارد و تمام تكيه و تأكيد را بر روى اسباب مادى متمركز مى سازد.

فرشته از آن سو ما را به اين حقيقت مى كشاند كه به او توكل كنيد، او خود كفايت مى كند؛ ولى ما در عمل به دليل دغدغه هاى شيطانى، دچار ترديد و دودلى هستيم.

٣ - همه ى ما - به خصوص كسانى كه تمكن مالى دارند - به صورت مكرر اين آيه را خوانده ايم:

( مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فى سبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أنبَتَت سَبْعَ سنَابِلَ فى كُلِّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضعِفُ لِمَن يَشاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ) (٧٧).

«مَثَل [صدقات‏] كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏ كنند همانند دانه‏اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه‏اى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر كس كه بخواهد [آن را] چند برابر مى‏ كند، و خداوند گشايشگر داناست».

ما به اين، باور فكرى و عقلى داريم، ولى در هنگام عمل دغدغه هاى شيطانى به سراغ ما مى آيد كه: تو خود مشكل دارى، زن و بچه دارى، خرج و مخارج دارى، براى آينده بايد فكر كنى، وظيفه ى اصلى تو رسيدگى به خانواده ى خودت هست و...در مقابل فرشته الهى به ما متذكر مى شود كه اگر انفاق كنى، هم حيات معنوى نصيبت خواهد شد و هم خداوند متعال اين كمك مالى را به چندين برابر جبران خواهد كرد.

آيه ى صدر گفتار همين حقيقت را براى ما بازگو مى كند:

( الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكم بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضلاً وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ) (٧٨) . «شيطان شما را از تهيدستى بيم مى ‏دهد و شما را به زشتى وامى ‏دارد؛ [ولى‏] خداوند از جانب خود به شما وعده ى آمرزش و بخشش مى‏دهد، و خداوند گشايشگر داناست».

علامه طباطبايىقدس‌سره در تفسير الميزان روايت جالبى در تفسير و تبيين بهتر و بيشتر آيه نقل كرده است:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

«ان للشيطان لمة بابن آدم و للملك لمة: فامالمة الشيطان فايعاد بالشر و تكذيب بالحق و اما لمة الملك فايعاد بالخير و تصديق بالحق، فمن وجد ذلك فليعلم انه من الله فليحمد الله، و من وجد الاخرى فليتعوذ بالله من الشيطان ثم قرء: الشيطان يعدكم و يأمركم بالفحشاء الآية»؛(٧٩). «شيطان يك نزديك شدنى به قلب ابن آدم دارد و فرشته نيز يك نزديكى [به قلب وي] دارد. امّا نزديكى شيطان [به قلب او] وعده دادن به خير و تصديق [عملي] حقى است [كه به آن ايمان آورده است]. هر كسى در دلش يافت [حق را عملاً تصدى مى كند]، بداند كه اين تصديق عملى از ناحيه ى خداوند است [كه از طريق فرشته انجام مى دهد] پس خدا را سپاس گزارد [براى اينكه او را به وسيله فرشتگان به تصديق عملى كشاند] و هر كس در دلش يافت [كه حق را عملاً تكذيب مى كند] پس پناه ببرد از [شرّ] شيطان به خداوند متعال». سپس اين آيه را قرائت كرد: (الشيطان يعدكم الفقر تا آخر آيه).

٤ - تعداد مسلمان در جنگ بدر كم و دشمن بى شمار بود و نيز امكاناتشان بسيار محدود و ناچيز و در مقابل تجهيزات دشمن فراوان بود؛ ولى مسلمانان به وسيله ملائكه الهى به تصديق فعلى كشانده شدند و علاوه بر عقل و فكرشان، دلشان نيز به اين حقيقت قرآنى باور داشت كه:

( الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَ أولئِك هُمُ الْفَائزُونَ يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لهَُّمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ خَالِدِينَ فِيهَا أبَداً إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أجْرٌ عَظِيمٌ ) (٨٠) . «كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با اموال و جانشان به جهاد پرداخته اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند • پروردگارشان آنان را از جانب خود، به رحمت و خشنودى و باغ هايى [در بهشت]- كه در آنها نعمت هايى پايدار دارند - مژده مى دهد. جاودانه در آنها خواهند بود، در حقيقت، خدا است كه نزد او پاداشى بزرگ است».

بر اين اساس در آن نبرد نابرابر پيروز گشتند و در عرصه ى فعل نيز تصديق كردند كه اين كلمه ى حق است و صاحب حق گفته است.

در مقابل شيطان وسوسه مى كرد كه: فرزند داريد، خانواده و عشيره داريد، مال داريد، و اگر بخواهيد جهاد كنيد، اينها چه مى شوند! بايد بمانيد و ازاين ها مراقبت كنيد؛ ولى خداوند از طريق ملائكه به آنان متذكر مى شد:

( قُلْ إِن كانَ آبَاؤُكُمْ وَ أبْنَاؤُكمْ وَ إِخْوَنُكُمْ وَ أزْوَجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أمْوَلٌ اقْترَفْتُمُوهَا وَ تجَارَةٌ تخْشوْنَ كَسادَهَا وَ مَساكِنُ تَرْضوْنَهَا أحَبَّ إلَيْكم مِنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ جِهَادٍ فى سبِيلِهِ فَترَبَّصوا حَتى يَأْتىَ اللَّهُ بِأمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ) (٨١). «بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آورده‏ايد و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد و سراهايى را كه خوش مى ‏داريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوست‏ داشتنى ‏تر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمايى نمى‏ كند».

و نيز ملك اين آيه ى شريفه را به ياد آنان مى آورد كه:

( يَاأيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ) (٨٢) .

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنيد، و آنان بايد در شما خشونت بيابند، و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است».

به هر روى آدمى ميان سخن فرشته - كه او را به تصديق عملى مى كشاند - ‌و ميان سخن شيطان - كه وى را از تصديق فعلى باز مى دارد - قرار گرفته و به هر كه جواب مثبت دهد، به همان سو خواهد رفت. اما خداوند از طريق فرشتگان، او را به تصديق عملى مى خواند و اصلاً گروهى از فرشتگان را به اين كار موظف ساخته است؛ چنانكه خود بدين امر اشاره نموده است:

( إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطهِّرَكُم بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنكمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيرْبِط عَلى قُلُوبِكمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الأقدَامَ إِذْ يُوحِى رَبُّكَ إِلى الْمَلائكَةِ أنِّى مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سأُلْقِى فى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضرِبُوا فَوْقَ الأعْنَاقِ وَ اضرِبُوا مِنهُمْ كلَّ بَنَانٍ ) (٨٣) . « [به ياد آوريد] هنگامى را كه [خداوند] خواب سبك آرامش ‏بخشى كه از جانب او بود، بر شما مسلط ساخت و از آسمان بارانى بر شما فرو ريزانيد تا شما را با آن پاك گرداند، و وسوسه ى شيطان را از شما بزدايد و دل هايتان را محكم سازد و گام هايتان را به آن استوار دارد • هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى ‏كرد كه من با شما هستم. پس كسانى را كه ايمان آورده‏اند ثابت ‏قدم بداريد. به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس، فراز گردن ها را بزنيد، و همه ى سرانگشتانشان را قلم كنيد».

در اين آيه به صراحت خداوند متعال به وجود فرشتگانى اشاره دارد كه مأمور تثبيت عملى و فعلى مؤمنان هستند و به مشيّت خداوند، اين امر را در دل و جان مؤمنان محقق مى سازند.

شياطين و تکذيب عملى

چنان كه گذشت در مقابل اين فرشتگان، شياطين مى كوشند، آدمى را از تصديق عملى باز داشته و او را گمراه سازند. آيات ذيل اين حقيقت را با تعبيرهاى گوناگون بازگو مى كند:

١ -( كُتِبَ عَلَيْهِ أنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يهْدِيهِ إِلى عَذَابِ السَّعِيرِ ) (٨٤).

«بر [شيطان‏] مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد، قطعاً او وى را گمراه مى‏سازد و به عذاب آتشش مى‏ كشاند».

اين آيه با لحن خاصى بيانگر اين نكته ى ظريف است كه قلم تكوين، چنين نگاشته كه دوستى با شيطان و پذيرش حرف او، گمراهى و عذاب ابدى در پى دارد. اين يك سنت است و خارج شدن از اين سنت، كار هر كسى نيست.

٢ -( ...وَ إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيَائهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لمَُشرِكُونَ ) (٨٥) .

«شيطان ها به دوستان خود وسوسه مى‏ كنند تا با شما ستيزه نمايند. و اگر اطاعتشان كنيد قطعاً شما هم مشركيد».

طبق تعبير خاص اين آيه شيطان كوشش مى كند علاوه بر آنكه مؤمنان را از تصديق فعلى باورهاى دينى باز دارد؛ سعى مى كند آنان را به برخورد عملى با حق بكشاند؛ از اين رو آنها را وسوسه مى كند تا در برابر حق ستيزه جويى و مجادله كنند.

٣ -( وَ كَذَلِك جَعَلْنَا لِكلِّ نَبىٍّ عَدُوّاً شيَاطِينَ الإنسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّك مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْترُونَ ) (٨٦) . «و بدين گونه براى هر پيامبرى، دشمنى از شيطان هاى انس و جن برگماشتيم. برخى از آنها به بعضى، براى فريب [يكديگر]، سخنان آراسته را القا مى ‏كنند؛ و اگر پروردگار تو مى‏خواست چنين نمى ‏كردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏ سازند واگذار».

اين آيه نيز با لحن خاصى، خاطر نشان مى سازد كه در برابر هدايت هاى پيامبران، شياطين قرار دارند تا با حقايق آنان مقابله كنند. خداوند متعال توصيه مى كند كه دروغ آنان را به خودشان واگذاريد و به وسوسه هاى آنان گوش ندهيد.