ملائكه

ملائكه0%

ملائكه نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

ملائكه

نویسنده: آيت الله محمد شجاعى
گروه:

مشاهدات: 9278
دانلود: 2661

توضیحات:

ملائكه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 40 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9278 / دانلود: 2661
اندازه اندازه اندازه
ملائكه

ملائكه

نویسنده:
فارسی

چند برداشت

از مطالب بيان شده، چند برداشت مهم به دست مى آيد:

يكم.انسان قدر نداهاى ملائكه اى را كه مى كوشند او را به تصديق فعلى بكشانند، بداند و به توصيه ها و نجواهاى آنان و سخن آنها با نفس و جان عمل نمايد.

دوّم.شيطان و مكرها و وسوسه ها و القائات و تلبيسات او را ساده و كم نينگارد.

سوّم.از توجيهاتى كه شيطان براى آدمى ترسيم مى كند، بپرهيزد؛ چرا كه باب توجيه بسيار خطرناك است و او را به ورطه ى هلاكت مى كشاند! اين موضوع در خصوص تصديق عملى، داراى اهميت است؛ زيرا شيطان مى كوشد با توجيهات گوناگون، او را از عمل به عقايد خويش باز دارد.

چهارم.لحظه به لحظه در وجود خويش تأمل كند كه آيا تصديق عملى دارد يا تكذيب عملي؟ اگر تصديق عملى داشت،‌ خداوند را شكر كند و اگر تكذيب عملى، بكوشد خويش را اصلاح كند و مراقبت هاى بيشترى از خود نمايد.

پنجم.براى محك زدن خود كه آيا از ابرار است يا از فاجران و گناهكاران، به فرموده ى ابوذر خويش را به قرآن عرضه كند؛ اگر خود را موافق با آنچه كه آيات قرآن در خصوص توصيف مومنانى كه تصديق عملى دارند، يافت، بداند كه در محضر پروردگار منزلت و مقامى دارد و اگر خود را موافق با آنها نبيند، و در حقيقت خود را همسان با آيات قرآن در خصوص تكذيب كنندگان عملى ديد، بداند كه در رديف فاجران قرار دارد و بايد به سرعت نفس خويش را اصلاح كند. در اين مورد نبايد تنها به رحمت خدا دل بست؛ زيرا به گفته ى ابوذر، خداوند در قرآن مى فرمايد:( ...إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ) (٨٧) رحمت خدا شامل نيكوكاران خواهد گشت نه هر مدعي.(٨٨)

ياد كردى بايسته شيطان و سربازان او از راه هاى گوناگون و با روش هاى مختلف، انسان ها را به سمت خويش كشانده و آنان را منحرف مى سازند. از افرادى كه دچار مكر شيطان شده اند، جمعى اند كه مدعى عرفانند؛ شب مى خوابند و صبح كه بيدار مى شوند، خويش را عارف مى پندارند؛ چند كتاب مطالعه مى كنند و عارف مى شوند؛ چند صباحى درسى مى خوانند و خويش را عارف تلقى مى كنند؛ جلسات و كلاس هايى مى گذارند و از مباحث عرفانى سخن مى گويند و در ميان مطالب خود، حرف ها و راه و روش هايى نشان مى دهند!! اين گروه گر چه در ظاهر، خدا، پيامبر، امامان معصومعليهم‌السلام ، مبدأ و معاد و...را قبول دارند، ولى در مجموع سخنانى بر زبان جارى مى كنند كه در عمل، مغاير گفته هاى قرآن و عترت است! گاهى نيز حرف هاى نادرستى در راستاى هواها، اميال و هوس هاى خويش مطرح مى كنند كه با روح اسلام، قرآن و اهل بيتعليهم‌السلام ناسازگار است!

يكى از مباحث انحرافى آنان اين است كه اگر آدمى با رياضت و يك سلسله اعمال و افعال به مقام، رتبه و مرحله اى خاص و حالتى ويژه رسيد، ترك برخى از احكام و رعايت نكردن بعضى از بايدها و نبايدها و حلال ها و حرام ها اشكالى ندارد!! با توجّه به شرايط گاهى به طور صريح و شفاف چنين مى گويند و گاهى به طور غيرمستقيم و ضمنى مطلبى را تأييد مى كنند. اين مدعيان، كسانى اند كه شيطان را به دوستى گرفته و نداهاى او را به جان مى خرند و سخنان او را ميان مردم اشاعه مى دهند! و آنان با اين عمل ناپسند خويش، هم خود را گمراه مى سازند و هم ديگران را. به راستى آنها مصداق اين آيه ى شريفه هستند كه:( كُتِب عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يهْدِيهِ إِلى عَذَابِ السَّعِيرِ ) .(٨٩) ترك احكام و بى توجهى به حلال ها و حرام ها و برداشته شدن تكاليف، با قرآن و سيره ى اهل بيتعليهم‌السلام و رسيدن به بعضى از مقامات عرفانى منافات دارد. علاوه بر آنكه بسيارى از عارفان بزرگ راستين، به شدت با اين مسأله مخالفت كرده اند؛ از جمله محى الدين ابن عربى - كه مردى عارف و در واقع پدر عرفان به شمار مى رود - به صراحت در كتاب ارزشمند فتوحات مكيه، اين مسأله را ردّ كرده است. وى مى نويسد:

«...ثم لتعلم اذا رقيت الاولياء فى معارج الهمم فغاية وصولها الى الاسماء الالهية تطلبها فاذا وصلت اليها فى معارجها افاضت عليها من العلوم و انوارها على قدرت الاستعداد الذى جائت به فلا تقبل منها الاعلى قدر استعدادها و لا تفتقر فى ذلك الى ملك و لا رسول فانها ليست علوم تشريع و انما هى انوار فهوم فيما اتى به هذا الرسول فى وحيه او فى الكتاب الذى نزل عليه ...ولكن لا يخرج علم هذا الولى عن الذى جاء ذلك الرسول به من الوحى عن الله و كتابه و صحيفته ...فلا يتعدى كشف الولى فى العلوم الالهية فوق ما يعطيه كتاب نبيّه و وحيه قال الجنيد فى هذا المقام علمنا هذا مقيد بالكتاب و السنة و قال الآخر كل فتح لا يشهد له الكتاب و السنة فليس بشيء فلا يفتح لولى قط الا فى الفهم فى الكتاب العزيز فلهذا قال:( مَّا فَرَّطنَا فى الْكِتَبِ مِن شىْءٍ ) (٩٠) . ...فلا يخرج علم الولى جملة واحدة عن الكتاب و السنة فان خرج احد عن ذلك فليس بعلم و لا علم ولاية معابل اذا حققته وجدته جهلا...فالولى لا يأمر ابدا بعلم فيه تشريع ناسخ لشرعه...»(٩١) .

ترجمه ى اين بيان با توضيحى مختصر چنين است:

«اولياى الهى هنگامى كه در مدارج و معارج توحيد و ايمان پيش مى رفتند، به آخرين منزل - كه عالم اسماى الهى است - مى رسند؛ براى آنكه اسماى الهى در طلب آنانند و آنان نيز به سوى آنها در حركت اند. وقتى اوليا به اسماى الهى در معراج عبودى خويش رسيدند، اسما از علوم و انوارشان به اندازه اى كه ولى استعداد دارد، به او افاضه مى كنند. پس اولياى الهى از انوار و علوم، تنها به قدر استعداد خويش بهره مند مى شوند و در بهره گيرى از علوم و انوار اسماى الهى، نايز به وساطت فرشته و رسول نيست. اينها علوم تشريعى نيستند كه تشريع تازه و جديدى اضافه شود؛ بلكه يك سلسله فهم هايى برتر، و والاتر و عميق تر آن چيزى است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در وحى خويش يا در كتابى كه بر او نازل شده، آورده است...هر چه وليّ برايش مكاشفات بالا پيش بيايد، خارج از آنچه كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده نيست؛ بلكه همان حقايق برايش بازتر مى شود...پس هيچ گاه كشف و مكاشفه صحيح و درست وليّ در علوم الهى، از آنچه كه كتاب و وحى پيامبرش آورد، تجاوز نمى كند. جنيد (يكى از بزرگان متصوفه) در اين خصوص گفته است: مكاشفات ما مقيّد و در چارچوب كتاب و سنت است و عارف بزرگ ديگرى نيز گويد: هر بابى كه به روى ما در مكاشفات گشوده مى شود كه كتاب و سنت آن را تأييد نكرده و بر صحت آن شهادت ندهد، هيچ نيست و اعتبارى ندارد. پس براى وليّ هيچ فتح بابى نمى شود مگر دست يابى به فهم عميق تر؛ از اين رو خداوند مى فرمايد: «ما هيچ چيزى را در كتاب فروگذار نكرده ايم». پس علم وليّ در كلّ از كتاب و سنت خارج نمى شود [اگر چنين بود بايد دانست كه او وليّ خدا نيست، بلكه وليّ شيطان است]. بنابراين اگر كسى از اين چارچوب به درآمد و خارج از كتاب و سنت چيزى گفت؛ آن گفته او علم نيست و هم علم ولايت نمى باشد؛ بلكه اگر تحقيق و موشكافى كند، مى يابد آنچه كه به آن رسيده و مدعى آن شده، «جهل» است ...نتيجه آنكه وليّ حقيقى، هيچ گاه به علمى و مكاشفه اى امر نمى كند كه در آن تشريع جديد باشد كه شرعش را نسخ كند».

بنابراين، آدمى به هر مرتبه از مراتب سلوكى برسد، مجوّزى براى ترك شريعت و بايدها و نبايدها و حلال و حرامها ندارد و نخواهد داشت.

گفتار هفتم فرشتگان و كتابت اعمال

( وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لحَافِظِينَ كِرَاماً كَاتِبِينَ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ) (٩٢) .

فرشتگان و نگارش اعمال

يكى(٩٣) ديگر از شئون فرشتگان در خصوص انسان ها، كتابت و نوشتن اعمال آنان به اذن و مشيت خداوند متعال است. آيه ياد شده به اين شأن ملائكه اشاره مى كند: «و قطعاً بر شما نگهبانانى ‍ [گماشته شده] اند: ، [فرشتگان] بزرگوار و با كرامتى كه نويسندگان [اعمال شما] هستند، آنچه را مى كنيد، مى دانند». بر اساس اين آيات، گروهى از ملائكه ى با كرامت - كه صفات ذاتى ايشان است - مأمور نوشتن اعمال انسان ها در عرصه هاى گوناگون هستند؛ چه در حوزه ى نيات و انگيزه ها، چه در ساحت اعمال باطنى و چه در قلمرو و اعمال ظاهري. اينان تمامى جزئيات اعمال را با تمام خصوصياتش - چه ظاهرى و باطنى - مى فهمند و مى دانند و آنها را به همان صورت حفظ و ثبت مى كنند. از اين رو ، هم حافظ اعمال اند و هم كاتب آنها و هر دو تعبير صحيح است؛ يعنى، حفظ اعمال را با كتابت آنها محقق مى سازند. اين ملائكه داراى اصناف و درجات مختلف مى باشند و هر كدام در خصوص ثبت و حفظ اعمال مأموريتهاى ويژه اى دارند، اين گروه از فرشتگان - كه در واقع از اعوان و جناحهاى حضرت اسرافيلعليه‌السلام اند - حقايق و اسرارى دارند كه بيان آنها در اين مختصر نمى گنجد، از اين رو، تنها به كيفيت نگاشتن آنها و سپس تذكر دو نكته بسنده مى كنيم:

كيفيت نوشتن فرشتگان

از آنجا كه فرشتگان موجودات نورى و مجردند، كتابت آنها تكوينى و بر اساس يك سلسله قوانين و سنن تغيير ناپذير صورت مى گيرد. اين سنن - بنابراين حقيقت كه فرشتگان وراى قوانين هستند - از آثار وجودى همين ملائكه است. به اجمال براى مثال - چنان كه گذشت(٩٤) - ملائكه «تصوير گر» يا «صورت دهنده»، از مظاهر و جلوه هاى اسم «مصوّر» خداوند متعال اند و آنچه كه در ماده ى اوليه و ثانويه خلقت بايد صورت دهى شود، به طور متصل به وسيله همين فرشتگان صورت مى گيرد. در حقيقت تصوير كننده خداوند است، ولى اين تصوير از طريق ملائكه «مصور» محقق مى شود. اما نكته قابل توجّه آن است كه آيا اين تصويرگرى و صورت دهى، مانند نقاشى هاى دنيوى و صورت سازى مادى بر روى اجسامى مانند كاغذ، بوم و ديوار است؟ يا اين تصويرى تكوينى، حقيقى و عينى است؟ با كمى دقت روشن مى شود كه اين «مصوّر» بودن، از نوع دوّم است نه اوّل؛ يعنى، فرشتگان «مصوّر» مثلاً حقيقت صورت انسانى را - حال چه در قالب دختر چه در قالب پسر - بر روى نطفه و در رحم تصوير و در واقع با اين عمل خويش حقيقت انسانى را به نطفه اعطا مى كنند. ملائكه «صورت دهنده» حقايق گوناگون و مختلف را روى مواد اوليه و ثانويه ى جهان مادى، تصوير كرده و اين تصوير حقيقى و تكوينى است؛ نه نقاشى بر روى اجسام مادي. براى مثال فرشتگان «مصوّر» حقيقت صورت نباتى را به خاك مى دهند؛ نه آنكه صورت نباتى را بر روى خاك منقوش سازند.

نگاشتن و كتابت اعمال به وسيله فرشتگان «كاتب» نيز به اين معنا نيست كه در اينجا قلمى، صفحه اى و دواتى مادى باشد و ملائكه يادداشت بردارى كنند؛ بلكه مقصود كتابت تكوينى است و آن بر اساس يك سلسله سنن و قوانين تغيير ناپذير در جهان و نظام هستى است. اعمالى كه از ما سر مى زند، يك حقيقت خارجى و عينى است و ملائكه «كاتب» اين حقيقت خارجى را با قلم تكوينى و نامرئى بر روى صفحه اى تكوينى - كه در حدّ معرفت ما نيست -‌ ثبت تكوينى مى كنند؛ نه آنكه صورت مادى اعمال انسان ها با قلم مادى در روى كاغذى مادي نگاشته شود! براى تقريب به ذهن كتابت اعمال، مانند دوربين فيلمبردارى است كه بر اساس يك سلسله فعل و انفعالات نورى، افعال ظاهرى ما بر روى آن نقش مى بندد و تمامى رفتارهاى ظاهرى - با همه جزئيات و خصوصياتش - بر روى فيلم دوربين ثبت مى شود. ملائكه «كاتب» نيز چنين مى كنند، ولى با اين تفاوت كه تمامى افعال را - چه در حوزه ى ظاهر و چه در باطن - با تمامى جوانب، دقايق ريزه كارى ها و اهداف در صحيفه اى نورى مى نگارند و در اين نگاشتن، هيچ چيزى را فروگذار نمى كنند.(٩٥) در اين خصوص روايت ذيل قابل تدبر است:

عن خالد بن نجيح عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال: اذا كان يوم القيامة دفع الى الانسان كتابه ثم قيل له اقرأ. قلت: فيعرف ما فيه؟ فقال: انه يذكره فما من لحظة و لا كلمة و لا نقل قدم و لا شيء فعله الا ذكره، كانه فعله تلك الساعة فلذلك قالوا:( يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أحْصَاهَا ) (٩٦).

«هنگامى كه روز قيامت شود، كتاب (نامه ى اعمال) انسان را به او دهند و گويند: بخوان، راوى از امامعليه‌السلام سؤال كرد: آيا آنچه را كه در نامه هست، مى داند؟ امامعليه‌السلام پاسخ داد: خداوند متعال به ياد او مى آورد و بنابراين هيچ برهم زدن، گام برداشتن، سخن گفتن و عملى نيست كه به ياد نياورد؛ چنان كه گو در همان لحظه انجام داده است. از اين رو مى گويند: «واى بر ما اين چگونه كتابى است اعمال كوچك و بزرگ ما را سر مويى فرو نگذاشته جز آنكه همه را احصا كرده است».(٩٧).

دو نكته

در خصوص اين فرشتگان دو نكته قابل تذكر است:

يكم.بر اساس برخى از روايات، به جهت مرتبت بالايى كه اولياى الهى - به خصوص حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و معصومانعليهم‌السلام - دارند، فرشتگان كاتب، توان ثبت اعمال آنان را ندارند، معصومان به دليل آنكه از ملائكه برترند و فرشتگان توان راه رفتن به رتبه ى وجودى بالاتر را ندارند؛ از نگاشتن افعال و اعمال صاحبان ولايت مطلقه عاجزند. همان گونه كه در شب معراج حضرت رسول به مدارج بالاتر صعود كرد، ولى جبرئيل نتوانست:

احمد ار بگشايد آن پر جليل

تا ابد مدهوش ماند جبرئيل

در دعاى كميل به اين حقيقت اشاره شده است:

«و كل سيئة امرت باثباتها الكرام الكاتبين الذين وكلتهم بحفظ مايكون منى و جعلتهم شهوداً عليّ مع جوارحى و كنت انت الرقيب عليّ من ورائهم و الشاهد لما خفى عنهم...»

«و هر بدى را كه دستور دادى نويسندگان گرامى (فرشتگان)- كه آنها را براى حفظ و ضبط آنچه از من به وجود آيد گماشتى - ثبت كنند و آنان را گواه بر من با جوارحم قرار دادى و تو خودت هم وراى آنان مراقب منى و گواه آنچه از آنان نهان و مخفى است».

تعبير اميرمؤمنان به «كنت انت الرقيب...» نشانگر اين نكته است كه ملائكه، به دليل آنكه رتبه ى وجوديشان پايين تر از معصومان است، توان ثبت اعمال آنان را ندارند. از اين رو، خود خداوند از ورا و پشت فرشتگان، كاتب و حافظ اعمال آنان بوده و چيزهايى از كردار و نيات آنان مى داند كه بر ملائكه مخفى و پوشيده است.

دوّم.در صورتى كه ما اعمال خوب و نيكى داشته باشيم، اين حافظان و كاتبان، مصاحبت ها و عنايت هاى خاصى پس از مرگ با ما خواهند داشت و اگر اعمال ما بد و قبيح باشد، خود آنان پس از مرگ با ما حساب و كتاب ها دارند! فرشتگان در عشق مفرط به خداوند غرق اند و فانى در او و مستغرق ياد اويند؛ از اين رو اگر در حضور آنان خلاف و سرپيچى از فرمان خدا صورت گيرد، آنان در رنج و عذاب خواهند بود و از اين نافرمانى به رنجش و تألم شديد مى افتند و به جهت اين ناراحتى ها - كه فرد گناهكار بر اثر گناه خود در آنان ايجاد كرده است - فرشتگان كاتب پس از مرگ حساب ها و كتاب هايى با گناه كار خواهند داشت؛ امّا اگر در محضر آنان طاعت و عبوديت خداوند باشد - به جهت آنكه اين طاعت ها و فرمانبرى ها مطابق با خواست آنان است - پس از مرگ عنايت ها و لطف هاى ويژه اى نسبت به مؤمنان خواهند داشت. در روايتى آمده است:

«...فاذا حضر اجله، قالا للرجل الصالح جزاك الله من صاحب عنا خيرا و كم من عمل صالح اريتناه و كم من قول حسن اسمعتناه و كم من مجلس حسن احضرتناه و نحن لك اليوم على ما تحبه و شفعاء الى ربك و ان كان عاصيا قالا له جزاك الله من صاحب عنا شرا و لقد كنت تؤذينا و كم من عمل سيئى اريتناه و كم من قول سيئى اسمعتناه و كم من مجلس سوء احضرتناه و نحن اليوم على ما تكره و شهيدان عند ربك ...»(٩٨). «زمانى كه هنگام وفات شخصى رسيد و دو فرشته - كه يكى در روز مامور ثبت اعمال بود و ديگرى در شب - به شخص داراى عمل صالح و نيك، مى گويند: خداوند به تو جزاى خير دهد، خوب همدم و مصاحبى بودى چه مقدار اعمال صالح به ما نشان دادى، چه مقدار گفتار نيك به ما شنواندى و چه مقدار مجالس نيكى كه ما را در آن حاضر كردي. ما امروز براى تو هستيم، بر آنچه كه تو دوست دارى و شافعان تو در محضر پروردگارت هستيم. اما اگر آن [مرده] گناه كار باشد، اين دو ملك به او مى گويند: خداوند به تو - كه مصاحب و همراه ما بودى - جزاى شرّ دهد! تو ما را اذيت و ناراحت مى كردى، چه بسيار اعمال بدى كه به ما نشان دادى، چه گفتارهاى بدى كه به ما شنواندى، چه مجلس هاى بدى كه ما را در آنجا حاضر كردي! امروز ما براى تو آن گونه هستيم كه دوست نداشته و بد مى دارى، عليه تو در نزد پروردگار شهات مى دهيم».

براين اساس ملائكه كاتب پس از مرگ با آدمى مواجه مى شوند و به جهت اعمال نيك او در نزد خداوند، دعا مى كنند كه خداوند به وى جزاى خير دهد. اين دعا مانند برخى از دعاهاى دنيوى، دعاى خشك و خالى نيست؛ بلكه بر اثر آن، عنايات خاصى براى او نازل مى شود. همان طور كه به جهت اعمال زشت انسان، آرزوى شرّ مى كنند و به دنبال اين خواسته، چه عذاب ها كه براى فرد گناهكار پديدار مى شود! فرشتگان نويسنده اعمال، به دليل آنكه فرد صالح عمل نيك انجام داده است و از اين جهت خوبى ها و حسنات نصيب فرشتگان كرده، او را در نزد پروردگار شفاعت مى كنند و از آن جهت كه فرد گناهكار، عمل ناپسند انجام داده و موجب رنجش فرشتگان شده، عليه او نزد پروردگار شهادت مى دهند و جزاى شرّ براى او مى خواهند.

توجه داشته باشيد، براى ثبت اعمال فردى دو دسته ملك هست: يك گروه مأمور ثبت اعمال در روز و دسته ى ديگر در شب. در روايت وارد شده كه انسان در روز دو ملك دارد و در شب نيز دو ملك ديگر. ملائكه روز از اوّل فجر تا غروب مأمور كتابت هستند و پس از آن تحويل مأموران شب مى دهند و آنها از غروب تا مقطع اوّل فجر، موظّف به ثبت اعمال مى باشند. در مقطع اوّل فجر - كه هنگامه ى مخصوصى است - هم ملك شب و هم ملك روز هستند و بدين جهت اعمال خاصى براى اين وقت وارده شده است كه هم ملك حافظ و كاتب روز آن را ثبت مى كند و هم فرشته حافظ و كاتب شب.(٩٩)

بر اساس اين روايت، اين حقيقت دقيق و ظريف روشن مى شود كه باطن معصيّت، چه عواقب شومى دارد! هم بر نفس عمل، كيفرى سخت مترتب مى شود و هم ملائكه، از انجام دادن اين فعل ناپسند شاكى آدمى اند. البته تنها فرشتگان مدعى انسان گناهكار نخواهند بود؛ بلكه هر مؤمن و عاشق حقيقى حضرت حق، بر نافرمانى ديگران معترض اند. حضرت علىعليه‌السلام در خطبه جهاد، به دليل عشق مفرط به خداوند متعال و محو در جمال يار، علاوه بر آنكه معصيت گناه كاران را بر نمى تابد، به مدعيان ايمان نيز اين حقيقت را خاطر نشان مى سازد كه چگونه تاب و تحمّل نافرمانى و گناه كارى معاويه و ياران او را دارند:

«و يعصى الله و ترضون»؛(١٠٠) «خدا را معصيت مى كنند و شما راضى هستيد»!! اگر ما مؤمن حقيقى و دوستدار راستين امام علىعليه‌السلام هستيم، همواره در برابر سستى و چشم پوشى از لغزش ها و آلودگى هاى خود و ديگران، بايد اين عبارت تكان دهنده را با جان دل به ياد آوريم و نسبت به گناهان فردى و اجتماعى تا اين حدّ بى تفاوت نباشيم و بدانيم هنگامى كه پرده ها بالا رود و باطن امر روشن شود، ديگر اين تعارفات ظاهرى و اغماض از خطاها، سودى نداشته و اعتراض ها و ايرادهاى محبّان حقيقى حضرت حق را به دنبال خواهد شد.

با توجه به مطالب پيشين بايد بيش از گذشته، نسبت به اعمال خويش مراقب بود و برانگيزه ها و نيات قلبى، انديشه ها و واردات ذهنى و اعمال ظاهرى و جوانحى دقت و مواظبت كرد؛ چه اينكه هر لغزش، انحراف، خطا، اشتباه وآلودگى - هر چند كم - به وسيله ى فرشتگان «كاتب» ثبت و حفظ مى شود و بر اساس آن، جزاها، عذاب ها و سختى هاى وصف ناكردنى متوجّه انسان است.

گفتار هشتم فرشتگان و قبض روح

( اللَّهُ يَتَوَفَّى الأنفُس حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتى لَمْ تَمُت فى مَنَامِهَا فَيُمْسِك الَّتى قَضى عَلَيهَا الْمَوْت وَ يُرْسِلُ الأُخْرَى إِلى أَجَلٍ مُّسمًّىً إِنَّ فى ذَلِك لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ) (١٠١) .

فرشتگان و قبض روح

يكى(١٠٢) ديگر از شئون فرشتگان در خصوص انسان ها، مسأله ى «قبض روح» است. ملائكه در اين شأن، مظهر اسم «قابض» حق اند. خداوند متعال است كه قبض مى كند و بسط مى دهد. با اسم «باسط » خويش روح انسان را مى دمد و با اسم «قابض» خويش روح او را مى گيرد. در قبض روح انسان ها، فرشتگان مظهر اسم «قابض اند» و خداوند متعال با وصف قابضش، بر اين گروه از فرشتگان جلوه كرده است. از اين رو، آنان و سايط قبض خداوند متعال اند و اين وصف الهى را در همه ى موجودات و از جمله انسان ها جارى مى سازند.

در بعضى از آيات، قبض به خداوند متعال نسبت داده شده است؛ از جمله آيه ى فوق كه مى فرمايد:

«خدا روح مردم را هنگام مرگشان، به تمامى باز مى‏ستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع‏] خوابش نمرده است [قبض مى‏كند]؛ پس آن [نفسى‏] را كه مرگ را بر او واجب كرده، نگاه مى ‏دارد، و آن ديگر [نفس ها] را تا هنگامى معين [به سوى زندگى دنيا] باز مى ‏فرستد. قطعاً در اين [امر] براى کسانى كه مى ‏انديشند، نشانه‏هايى [از قدرت خداوند] است».

اين آيه قبض در حال مرگ كه ديگر روح به بدن باز نمى گردد و نيز در حال خواب و بيهوشى را كه روح پس از مدّت زمانى به بدن برمى گردد، به خداوند متعال نسبت مى دهد كه او قبض كننده ى روح است.

در برخى از آيات ديگر قبض را به ملك الموت نسبت مى دهد؛ از جمله:

( قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَك الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ) (١٠٣) .

«بگو: «فرشته ى مرگى كه بر شما گمارده شده، جانتان را مى‏ستاند، آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مى ‏شويد».

در اين آيه قبض به ملك الموت (يكى از چهار گرامى ترين فرشتگان)(١٠٤) نسبت داده شده است

شواهد قرآنى

در بعضى آيات ديگر قبض به جناحهاى «ملك الموت» نسبت داده شده است:

١ -( وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظةً حَتى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْت تَوَفَّتْهُ رُسلُنَا وَ هُمْ لا يُفَرِّطونَ ثُمَّ رُدُّوا إِلى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ... ) (١٠٥) .

«و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب‏] است؛ و نگهبانانى بر شما مى ‏فرستد، تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، فرشتگان ما جانش بستانند؛ در حالى كه كوتاهى نمى‏ كنند • آن گاه به سوى خداوند - مولاى بحقشان - برگردانيده مى شوند».

٢ -( الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائكَةُ طيِّبِينَ يَقُولُونَ سلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ) (١٠٦).

«همان كسانى كه فرشتگان جانشان را - در حالى كه پاكند - مى‏ستانند و [به آنان‏] مى ‏گويند: درود بر شما باد، به [پاداش‏] آنچه انجام مى‏ داديد، به بهشت درآييد».

در اين دو آيه، قبض روح به جناحهاى ملك الموت - كه تحت فرمان او هستند - نسبت داده شده است. البته نبايد پنداشت كه اين نوع آيات، با يكديگر در تضادند؛ بلكه همه به يك حقيقت اشاره دارند. بدين معنا كه اصل «قابض» خداوند متعال است و واسطه ى بعدى در اين امر - كه به اذن و فرمان خدا عمل مى كند - ملك الموت است. واسطه هاى بعدى در اين مسأله - كه بدون واسطه و به اذن و فرمان ملك الموت و با واسطه به اذن و مشيت خداوند متعال عمل مى كنند - فرشتگان قابض اند.

بر اساس روايات، جايگاه ملك الموت در آسمان سوّم است و در اينجا بر همه ى موجودات پايين تر از اين مرتبه و بر شياطين، سيطره ى وجودى دارد. بر همين اساس در شب معراج عزرائيلعليه‌السلام به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «دنيا در نزد من، مانند يك درهم است». سعه ى وجودى «ملك الموت» امرى عظيم و عجيب بوده و قابل فهم و درك ما نيست. با توجه به جايگاه وجودى ملك الموت، برخى از انسان ها - كه از مدارج عالى برخوردارند - به وسيله ى خود ملك الموت قبض روح مى شوند. انسان هايى كه رتبه ى وجودى شان، از ملك الموت بالاتر است (مانند حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامانعليهم‌السلام ) به وسيله ى شخص ملك الموت قبض روح مى شوند؛ ولى تا زمانى كه خود آنان به او اجازه ى قبض را ندهند، ملك الموت نمى تواند آنان را قبض روح كند، زيرا رتبه ى وى از آنان بسى فروتر است. امّا انسان هاى معمولى و كسانى كه در رتبه هاى پايين ترى قرار دارند، نوعاً به وسيله ى فرشتگان قابض، قبض روح مى شوند. البته اين فرشتگان، قبض روح تمامى موجودات را بر عهده دارند؛ چه موجودات مرئى، چه موجودات نامرئى (مثل جن و شيطان) و چه حيوانات، چه غير حيوانات.

جناح فرشتگان قابض

فرشتگان قابض روح انسان ها در يك تقسيم بندى كلى، به دو گروه تقسيم مى شوند: جناح هاى رحمت و جناح هاى سخط. فرشتگان سخط، با چهره اى درهم كشيده، غضب آلود و دهشتناك، براى قبض روح برخى از انسان ها مى آيند. مواجهه با اين گروه از فرشتگان - به دليل وضعيت خاصشان - بسيار سخت است! البته اين سختى و وحشتناك بودن، براى هر كسى يك بار قابل تجربه است. از آنجايى كه آنها هنگام مرگ چهره رخ مى نمايند، هر كه اين امر را مشاهده كند، ديگر نمى تواند برگردد و براى ديگران گزارش كند. بر اساس آيات و روايات همين قدر بايد دانست كه صورت سخطى فرشتگان قبض، بسى ترسناك و هيبت انگيز است! ابراهيم خليلعليه‌السلام به ملك الموت گفت: جلوه ى سخطى خود را به من بنمايان، جناح سخطى گفت: تاب ندارى، گفت: دارم، ملك الموت به جناح سخطى دستورى داد و پس از لحظه هايى، به حضرت ابراهيمعليه‌السلام گفت: ببين، همين كه حضرت آن را ديد، مدهوش شد.(١٠٧)

در مقابل جناح رحمت، با چهره اى جذاب و ديدنى براى قبض روح گروهى از انسان ها رخ مى نمايند و در واقع اينان با مظاهر رحمت مى آيند و از اين رو فرد محتضر، هنگامى كه با اين جلوه ها برخورد مى كند، مجذوب آنان شده و به رفتن از دنيا و مرگ راضى مى گردد؛ به گونه اى كه دوست دارد برود و از تعلّقات دنيا رهايى يابد.

اما يك شاهد روايى از ميان احاديث گوناگون در خصوص فرشتگان قابض روح، روايت ذيل است:

سيوطى در تفسير الدرالمنثور از ابن عباس نقل مى كند:

«و كل ملك الموت بقبض الارواح الآدميين فهو الذى يلى قبض ارواحهم و ملك فى الجن و ملك فى الشياطين، ملك فى الطير و الوحش و السباع و الحيتان و النمل فهم اربعة املاك و الملائكه يموتون فى الصعقة الاولى و ان ملك الموت يلى بقبض ارواحهم ثم يموت ...»؛(١٠٨).

«ملك الموت به قبض ارواح انسان ها موكل شده است. پس او كسى است كه ارواح انسان ها را قبض مى كند و فرشته اى [مأمور قبض] و فرشته اى [موظف به قبض] در شيطان ها و ملكى [موظف به قبض روح] در پرندگان، وحوش، درنده ها، ماهى ها، مورچه ها است. پس [جناحهاى ملك الموت] چهار [گروه] از فرشتگان اند و ملائكه ى [قبض روح] در نفحه ى اولى [در قيامت] مى ميرند. در حقيقت ملك الموت ارواح آنان را قبض مى كند؛ سپس ملك الموت [با قبض روح به وسيله خداوند] مى ميرد...».

در اين روايت، به چهار نوع از جناحهاى ملك الموت اشاره شده و بيان گشته است كه موت و مسأله ى قبض، دامنگير خود جناحهاى قابض نيز خواهد شد. بدين صورت كه ملك الموت در نفخه ى اول ارواح آنان را قبض مى كند و سپس خداوند متعال، روح ملك الموت را از او مى ستاند.

همه بايد بدانيم كه از مرگ فرارى نيست و همه اين تلخى را مى چشيم. از اين رو بايد بيش از گذشته مراقبت كنيم. امام موسى بن جعفرعليه‌السلام با آن همه عبادت و سجده طولانى، عاجزانه از خداوند طلب راحت هنگام مرگ مى كرد: «اللهم انى اسئلك راحة عند الموت». ما با اين همه فضيحت، و گناه و نافرمانى چه بايد بگوييم؟ چرا خويش را تأويل نمى كنيم و همواره سعى داريم حقايق قرآنى و روايى را در اين خصوص به تأويل ببريم؟! بايد براى آن روز سخت آمادگى لازم را كسب كنيم و دست به اصلاح عميق و اساسى خويش زنيم.

در پايان گفتنى است برخى مى پندارند كه ذكر تنها لقلقه ى لسان و زبان است و اگر كسى به اذكارى فقط با زبان مشغول باشد، به حقايقى دست مى يازد!! اين پندارى بيش نبوده و ذكر تنها حركات زبانى و لسانى نيست، بلكه ذكر علاوه بر گفتن و تكرار، آن است كه آدمى در تمام احوال و حركات خويش، مراقب جانب حضرت حق بوده و اوامر و نواهى او را رعايت كند.

گفتار نهم فرشتگان و غفران الهى

( الَّذِينَ يحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَستَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كلَّ شَىْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سبِيلَك وَ قِهِمْ عَذَاب الجَْحِيمِ ) (١٠٩) .

سبقت رحمت الهى بر غضبش

از(١١٠) منابع دينى اين حقيقت استفاده مى شود كه رحمت خداوند متعال، بر غضبش سبقت دارد:

«يا من سبقت رحمته غضبه». خداوند سبحان، هم رحمت دارد و هم غضب؛ ولى رحمت او اسم ذاتى، كمال ذاتى و صفت ذاتى جمال حق است و غضب از اسما و صفات فعلى او است. رحمتش از ذاتش بر مى خيزد و غضبش از تخلّف مخلوق متولد مى شود.(١١١) از روايات به دست مى آيد كه رحمت خدا بر غضبش پيشى مى گيرد. اين سبقت، ابواب زيادى در حوزه ى معارف و حقايق دينى به ميان مى آورد كه تفسير و توضيح آن خارج از نوشتار حاضر است ولى همين قدر بدانيد كه قبول توبه ى حضرت آدم و به تبع آن انفتاح باب توبه، از آثار سبق رحمت حق بر غضب او است؛ فرستادن پيامبران، ابلاغ پيام، ياد دادن راه سعادت و شقاوت، يادى از انسان كردن و...از مقتضاى سبق رحمت الهى بر غضب او است. همچنين باز كردن باب «ولايت» و قرار دادن آن انوار عرشى در جسد هاى دنيوى براى هدايت و دستگيرى انسان ها، از باب پيشى گرفتن رحمت خداوند بر غضب الهى است. مبدل كردن سيئات به حسنات به واسطه كارهاى خير، از اين باب است و...