حقيقت ورع
«ورع» مرحله بالاتر تقوا است. پرهيزگاران و متقيان، واجبات را انجام مى دهند و گناهان و نواهى الهى را ترك مى كنند؛ ولى اهل ورع علاوه بر اين، يك احتياط و دقت بيشتر هم دارند؛ يعنى، از ترس اينكه مبادا به حرام و گناهى بيفتند، از انجام دادن امور بسيارى خوددارى مى ورزند. براى مثال علاوه بر اجتناب از مال حرام، از مالى كه احتمال دارد او را به حرام نزديك كند، مى پرهيزند، مجاهدت و سلوك عملى بدون ورع، به جايى كه بايد برسد، نخواهد رسيد! اجتهاد با ورع، روزه ى با ورع، نماز با ورع و ترك معاصى با ورع، آدمى را به مدارج عالى نايل مى گرداند. اهل باطن و معنا و سالكان حقيقى با اين ويژگى به مراتب بالاتر و والاتر و برتر بار يافته اند. اگر مجاهدت بدون ورع باشد، سودى نخواهد داشت و بابى از ابواب سلوك باز نخواهد شد، آنچه خوبان مى فهمند، دانسته نخواهد شد و آنچه نيكان مى رسند، به دست نخواهد آمد و اين حقيقتى است كه در روايت زير به آن اشاره شده است:
«على بن ابراهيم، عن ابيه، على ابن ابى عمير، عن ابى المغرا، عن زيد الشحام، عن عمرو بن سعيد بن هلال الثقفى، عن ابى عبداللهعليهالسلام
قال: قلت له، انى لا القاك الا فى السنين فاخبرنى بشيء آخذبه، فقال: اوصيك بتقوى الله و الورع و الاجتهاد و اعلم انه لا ينفع اجتهاد لا ورع فيه»
.
«عمر بن سعيد بن هلال ثقفى بر اساس روايتى که على بن ابراهيم نقل فرموده، گويد: به امام صادقعليهالسلام
عرض كردم: من به جز چند سال يك بار شما را ملاقات نمى كنم، به من چيزى بگوييد كه آن را داشته باشم. آن حضرت فرمود: تو را سفارش مى كنم به تقواى خدا و ورع و كوشش و بدان كه كوششى كه در آن ورع نباشد، سود ندهد».
ما نيز بايد از همه ى گناهان اجتناب كنيم و از جمله افرادى باشيم كه به برخى از گناهان اهميت نمى دهند و بعضى ديگر را ترك مى كنند! مراقب باشيم تا هيچ گناهى را مرتكب نشويم، از نامحرم بپرهيزيم، از حسادت دورى جوييم و از خودخواهى تهى شويم و...در اين ميان از گناهان قلبى غفلت نكنيم كه قبل از ظاهر به باطن ما نظر مى شود. از جمله افرادى نباشيم كه با گرفتارى ديگران خوشحال و خرسند مى شوند و با موفقيت و كاميابى دوستان و نزديكان، دلگير و غم زده و رنجور مى گردند! اگر چنين هستيم، بايد به معالجه ى خويش بپردازيم كه گناه قلبى خطرناك و خانمان براندازتر از گناهان غير قلبى است؛ هر چند آن گناهان نيز در جاى خويش، آدمى را به ورطه ى هلاكت مى كشاند. از طرفى به توجيه گناه گرفتار نشويم كه اين كار بدتر و شوم تر از خود گناه است.
كمك به برادران ايمانى
مؤمن علاوه بر «ورع»، بايد به فكر مشكلات ديگران باشد و به اندازه ى توان و وسعش، در رفع گرفتارى برادران دينى خود بكوشد. اگر در ميان وابستگان، دوستان و همسايگان نيازمندى يافت، لحظه اى در كمك ترديد نكند؛ اگر تمكن مالى داشته باشد، مورد اغواى شيطان قرار نگيرد كه مدام وسوسه مى كند...بايد از خدا خواست كه باب چنين توجيهاتى را ببندد كه جز محروميت و خسران در دنيا و آخرت، نتيجه ديگرى نخواهد داشت. خداوند متعال پرهيزگاران را اين گونه توصيف مى فرمايد: حق و قسمتى از اموال خويش براى محرومان و نيازمندان قرار مى دهند و آن را به اهلش رسانيده و اين بخش معين را از مال خويش خارج مى سازند:
(
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ
•
آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك محْسِنِينَ
•
كانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ مَا يهْجَعُونَ
•
وَ بِالأسحَارِ هُمْ يَستَغْفِرُونَ
•
وَ فى أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائلِ وَ المَْحْرُومِ
)
«پرهيزگاران در باغ ها و چشمه سارانند • آنچه را پروردگارشان عطا فرموده مىگيرند، زيرا كه آنها پيش از اين نيكوكار بودند، و از شب اندكى را مىخوابيدند و در سحرگاهان [از خدا] آمرزش مى طلبيدند و در اموالشان براى سائل و محروم حقى [معيّن] بود».
عواقب شوم كمك نكردن به برادران ايمانى
اگر دل نيازمندى به دليل نيازش شكسته شود و در برابر همسر و فرزندان خويش - به جهت عدم پاسخ گويى به احتياجات اوليه آنان - شرمنده و سرافکنده باشد؛ چه کسى اين شکستگى را بايد جواب دهد؟! چه فردى مسؤول شرمسارى است؟! در روايات براى شخصى كه تمكن مالى دارد، ولى به دليل وسوسه هاى شيطانى، انفاق نمى كند و به مشكلات معيشتى ديگران توجهى ندارد؛ عواقب شومى مطرح شده است؛ به عنوان نمونه:
١ - امام صادقعليهالسلام
فرمود:
«ايما مؤمن منع مؤمنا شيئا مما يحتاج اليه و هو يقدر عليه من عنده او من عند غيره اقامه الله يوم القيامة مسودا وجهه مرزقة عيناه مغلولة يداه الى عنقه فيقال: هذا الخائن الذى خان الله و رسوله ثم يؤمر به الى النار»
«هر مؤمنى كه مؤمن ديگرى را از چيز خود يا ديگرى كه قدرت بر آن دارد، منع كند و آن مؤمن نيز نيازمند آن چيز است؛ روز قيامت خداوند او را با روى سياه و چشم كبود و دست هاى بسته به گردن، روى پا نگه دارد. پس گفته شود: اين است آن خيانت كارى كه به خدا و رسولش خيانت كرده! سپس فرمان دهند كه او را به دوزخ برند».
٢ - امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد:
«يا يونس! من حبس حق المؤمن اقامه الله عز وجل يوم القيامة خمسمائة عام على رجليه حتى يسيل عرقه او دمه و ينادى مناد من عندالله: هذا الظالم الذى حبس عن الله حقه قال: فيوبخ اربعين يوما ثم يؤمر به الى النار»
«اى يونس [بن ظبيان] هر كه حق مؤمنى را حبس كند، خداى عز و جل در روز قيامت پانصد سال او را روى دو پا نگه دارد تا عرقش يا خونش [ترديد از راوى حديث است] جارى شود، و منادى از جانب خداوند ندا كند: اين است آن ستمكارى كه حق خدا را از او حبس كرده است...پس چهل روز سرزنش شود، سپس فرمان داده شود اورا به دوزخ برند».
٣ - امام صادقعليهالسلام
فرموده است:
«من كانت له دار فاحتاج مؤمن الى سكناها فمنعه اياها قال الله عز و جل: يا ملائكتى ابخل عبدى على عبدى بسكنى الدار الدنيا؟ و عزتى و جلالى لايسكن جنانى ابدا»
«هر كه خانه داشته باشد و مؤمنى به نشستن در آن نيازمند است و از او جلوگيرى كند [يا دريغ كند]، خداى عز و جل [به فرشتگانش] خطاب مى كند: اى فرشتگان من! بنده ى مؤمن به بنده ى ديگرم از نشستن در خانه ى دنيا بخل ورزيد؛ به عزت و جلال خودم سوگند! او هرگز ساكن بهشت من نگردد».
«عن على بن جعفر قال: سمعت ابا الحسنعليهالسلام
...يقول: من قصد اليه رجل من اخوانه مستجيراً به فى بعض احواله فلم يجره بعد ان يقدر عليه فقد قطع ولاية الله تبارك و تعالي»
«على بن جعفر گويد: از حضرت موسى بن جعفرعليهالسلام
شنيدم كه مى فرمود: هر كه از برادران [دينى اش] آهنگ او كند تا به او، درباره ى برخى از گرفتارى هايش پناهنده شود و او پناهش ندهد - با اين كه توانايى بر آن دارد - ولايت و دوستى خدا را از خود بريده است».
به هر حال بايد به اين حقيقت واقف شد كه فرشتگان رحمت، بر هر مؤمنى نازل نمى شوند. ملك الموت و اعوان او از سويى و حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
و ائمه معصومينعليهمالسلام
از سوى ديگر و ملائكه رحمت از جانب ديگر، به يارى مؤمنى مى آيند كه اهل ورع بوده، نسبت به برادران ايمانى خود مواسات داشته باشد و به مشكلات آنان رسيدگى كند.