مقدمه مولف
انوارى از نهج البلاغه
نويسنده : محمد جعفر امامى مقدمه مولف
بسم الله الرحمن الرحيم
درسهاى هفده گانه نهج البلاغه كه در اختيار شما قرار مى گيرد بار نخست چند سال پيش در دانشگاه آزاد اسلامى اراك به وسيله اين جانب تدريس گرديد.
پس از مدتى برادر گرامى جناب حجه الاسلام آقاى حاج شيخ عبدالرحمن انصارى خواستند تعدادى درس از اين كتاب پرفيض جهت واحد خواهران دفتر تبليغات اسلامى تدوين نمايم. فرصتى شد كه تابستان امسال اين درسها را بار ديگر مرور كنم و مطالبى بر آنها بيفزايم، البته آنچه در اينجا آمده حدود بيست درس است كه در قالب ١٧ درس طى عناوينى آورده ام كه آن را براى تكثير در اختيار مى گذارم اميد است فرصتى دست دهد و آنچه را لازم مى دانم بر آن بيفزايم تا بتواند براى همگان مفيد واقع شود.
از اساتيدى كه تدريس مى كنند مستدعى است نقائص آنها را يادداشت و به اينجانب مرحمت فرمائيد تا در تكميل آن كوشش شود.
در همينجا لازم است به اساتيد عرض كنم در صورتى كه احساس نمودند درس پنجم "بحث صفات خدا" براى شاگردان سنگين است آن را تدريس نفرمايند.
در پايان توفيق همگان را از خداوند بزرگ مسئلت دارم.
قم- حوزه علميه
محمد جعفر امامى
٧١/٦/١٤
نهج البلاغه چگونه حفظ و جمع آورى شده؟
اين بحث را با سوالاتى كه در مورد نهج البلاغه وجود دارد شروع مى كنيم:
نخستين سوال اين است
چگونه خطبه ها و كلمات، حفظ شده و عين الفاظ و سخنان امام "ع" براى ما نقل گرديده است؟ در حالى كه در آن زمان وسيله اى همچون ضبط صوت و مانند آن وجود نداشته است و آيا در كتابى قبل از نهج البلاغه اين سخنان و كلمات وجود داشته است؟
پاسخ:
شريف رضى نخستين كسى نبوده كه: كلمات اميرالمومنين "ع" را جمع و تدوين نمايد زيرا مردم به سخنان امام "ع" اهميت فوق العاده اى مى دادند كه نسبت به سخن هيچ يك از فصيحان و بليغان- چه آنها كه در جاهليت وجود داشتند و چه آنها كه در اسلام- به اين اندازه اهميت نمى دادند، سخنان آن حضرت در زمان خودش تدوين يافته و آنها را در همان عصر حفظ مى نمودند. و عده اى تندنويس بودند در همان ساعتى كه امام "ع" خطبه را القاء مى نمودند كلمات را مى نوشتند. اين 'زيد بن وهب جهنى' است از اصحاب آن حضرت، در بسيارى از مجامع همراه وى بوده و كتاب 'خطبه هاى اميرمومنان' را بر منابر در جمعه ها و اعياد و... جمع آورى نموده [اتقان المقال .] و اين 'حارث اعور' همدانى كوفى است [در سال ٦٥ هجرى وفات يافته است.] كه از اصحاب فداكار و از علاقمندان واقعى امام "ع" بوده، حقائق بسيارى از علوم امام را گرفته و براى ما نقل نموده. او بعضى از خطبه هاى امام را هنگام سخنرانى مى نوشته است.
و آن ديگر 'اصبغ بن نباته' مجاشعى است كه از افراد ويژه و مخصوص "شرطه الخميس" اميرمومنان بوده و عهدنامه ى 'مالك اشتر' و 'وصيت امام به محمد حنفيه' را نقل كرده است.
و اين 'شريح قاضى' و 'كميل بن زياد' و 'نوف بكالى' و 'ضرار بن ضمره ى ضبابى' هستند كه قسمتى از سخنان آن حضرت را شنيده، حفظ كرده و همانطور كه شنيده اند براى مردم نقل كرده اند.
'جاحظ' كه پس از شريف رضى "ره" مى زيسته مى گويد:
'خطبه هاى على "ع" مدون، محفوظ و مشهور بوده است.' [البيان و التبيين جلد ١ .]
و 'ابن واضح' در كتاب 'مشاكله الناس لزمانهم' مى گويد:
'مردم از امام على "ع" خطبه هائى حفظ كرده اند... او چهار صد خطبه خوانده، مردم آنها را حفظ نموده و همانها است كه بين مردم رايج است و در سخنرانيها از آنها استفاده مى كنند'.
'مسعودى' در كتاب 'مروج الذهب' جلد ٢ درباره خطبه هاى امام "ع " مى گويد:
'والذى حفظ الناس من خطبه فى سائر مقاماته اربعماه و نيف و ثمانون خطبه:
'چهارصد و هشتاد و اندى خطبه را مردم از خطبه هاى امام "ع" حفظ كرده اند'. 'سبط بن جوزى' در 'تذكره الخواص' مى گويد:
سيد مرتضى گفته است:
'چهارصد خطبه از خطبه هاى امام به دست من رسيده است'.
و 'قطب راوندى' يادآور مى شود:
'در مكه كتابى ديده كه ٢١ جزء داشته و همه حاوى سخنان امام "ع" بوده اند'. اين بود قسمتى از سخنان دانشمندان مختلفى كه بعضى از آنها مدتها پيش از سيد رضى مى زيسته اند.
دومين سوال اين است
'شريف رضى اين مطالب را از چه كتابهائى نقل كرده و چگونه است كه آن كتابها در اختيار ما نيست؟'
در پاسخ به بعضى از كتابهائى كه خطبه هاى امام "ع" در آنها گرد آمده اشاره مى كنيم:
اين كتابها بر دو قسم است قسمتى از آنها پيش از تدوين 'نهج البلاغه' نوشته شده و قسمتى بعد، كه ما تعدادى از آنها را كه پيش از 'نهج البلاغه' نوشته شده در اينجا نام مى بريم:
١- كتاب 'خطب اميرالمومنين على المنابر فى الجمع و الاعياد و غيرها' اين كتاب به دست 'زيد ابن وهب جهنى' تاليف شده و ظاهرا نخستين كتابى است كه در اين باره نوشته شده زيرا مولف آن، هم جاهليت را درك كرده و هم اسلام را او در زمان حيات پيامبر مسلمان شده و به سوى پيامبر مهاجرت نموده است. اما پيش از رسيدن به خدمت او متوجه شده كه پيامبر از دنيا رفته است وى ساكن كوفه بوده و در سپاهى كه با امام براى جنگ خوارج رفته شركت داشته است. توجه داشته باشيد مى گوئيم او نخستين كسى است كه خطبه ها را جمع و تاليف نموده نه اينكه آنها را نوشته زيرا عده اى در همان عصر امام، و پاى منبر امام خطبه ها و كلمات آن حضرت را نوشته اند "چنانكه سابقا اشاره كرديم" او طبق نوشته كتاب 'الاصابه' جلد ١ در سال ٩٦ هجرى وفات يافته است.
٢- 'خطب اميرالمومنين' كه 'ابوروح فرج بن فروه' از 'مسعده بن صدقه' از امام صادق "ع" آن را نقل كرده است. يك نسخه از اين كتاب به دست سيد على بن طاوس رسيده او با خط خود نوشته: 'اين كتاب را بعد از سال ٢٠٠ هجرى نوشته است' عين اين كتاب به دست شيخ حسن بن سليمان حلى رسيده كه در كتاب خود 'منتخب البصائر' خطبه ى اميرمومنان به نام 'مخزون' را از آن نقل كرده است. و شريف رضى خطبه 'اشباح' را از اين كتاب و يا كتابى كه پس از اين ذكر مى كنيم نقل نموده است.
٣- كتاب 'خطب اميرالمومنين' نوشته مسعده بن صدقه عبدى.
توجه داشته باشيد اين مسعده از علماء اهل تسنن است "غير از كسى كه در بالا آمده" و داراى كتابهاى مختلفى از جمله كتاب نامبرده است. اين كتاب تا زمان سيدهاشم بحرانى متوفاى سال ١١٠٧ يا ١١٠٩ موجود بوده است. زيرا وى در كتاب تفسير برهان از آن نقل نموده است.
٤- كتاب 'الخطبه الزهراء لاميرالمومنين "ع"'.
اين كتاب از جمله كتابهاى 'ابومخنف لوط بن يحيى' است كه در سال ١٥٧ وفات يافته بايد توجه داشت بعضى خيال كرده اند كتاب مذكور مربوط به خطبه حضرت زهرا "ع" دختر پيامبر "ص" است در صورتى كه چنين نيست زيرا در آخر سند كتاب چنين آمده:
'از عبدالرحمن جندب از پدرش كه گفت: 'خطب اميرالمومنين' سپس خطبه را نقل نموده است. "پس اين خطبه از امام اميرالمومنين".
٥- كتاب 'خطب اميرالمومنين'.
نويسنده ى اين كتاب 'اسماعيل بن مهران بن ابى نصر'، مردى كه عالم رجالى معروف 'نجاشى' او را موثق و مورد اطمينان معرفى مى كند و 'كشى' او را از اصحاب امام رضا "ع" ميداند او كتابهاى بسيارى از جمله 'الملاحم'، 'ثواب القرآن'، 'اهليلجه' و 'خطب اميرالمومنين' و... را تاليف يا جمع آورى كرده است.
٦- كتاب 'خطب اميرالمومنين'.
تاليف سيد عبدالعظيم بن عبدالله بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب "ع" كهيكى از مردان برجسته اهل بيت در علم و عمل و اجتهاد و ورع بوده است كه ظاهرا همان عبدالعظيم حسنى مدفون در رى مى باشد.
٧- كتاب 'خطب على "ع"'.
نوشته 'ابراهيم حكم ظهير فزارى' كه جدش ظهير فزارى از اصحاب امام صادق "ع" بوده، او كتابهائى نوشته است از جمله كتاب بالا.
٨- كتاب 'خطب اميرالمومين "ع"'.
طبق روايت 'واقدى' متوفاى سنه ٢٠٧ هجرى "منظور از اين واقدى محمد ابن عمر بن واقد مدنى است چنانكه در كتاب 'الذريعه' جلد ٧ ص ١٩١ آمده است".
قابل توجه اين كهشريف رضى از كتاب 'الجمل' واقدى در نهج البلاغه نام به ميان آورده و آن را از جمله مصادر كتاب خود مى شمارد.
٩- كتاب 'خطب على "ع"'.
نوشته 'نصر بن مزاحم' نويسنده كتابهاى متعددى از جمله كتاب 'صفين'.
١٠- كتاب 'خطب على "ع"'.
نوشته 'ابومنذر هشام بن محمد سائب كلبى' كه در سال ٢٠٥ يا ٢٠٦ هجرى از دنيا رفته است.
١١- كتاب 'خطب على "ع" و كتبه الى عماله'.
نوشته ابوالحسن على بن محمد مدائنى متوفاى سال ٢٢٥ هجرى.
١٢- كتاب 'خطب اميرالمومنين'.
نوشته صالح بن حماد رازى.
١٣- كتاب 'ماه كلمه لعلى بن ابى طالب' كه عمرو بن بحر جاحظ آنها را از ميان سخنان امام برگزيده و قسمتى از آنها را شريف رضى در نهج البلاغه آورده است. ١٤- كتاب 'رسائل اميرالمومنين و اخباره و حروبه'.
نوشته 'ابراهيم بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود ثقفى'. [[ممكن است منظور از اين شخص همان ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود ثقفى نويسنده كتاب 'الغارات' باشد.
كتاب 'الغارات' وسيله 'انجمن آثار ملى' به چاپ رسيده و شاهد يكى بودن اين دو اين است كه درباره ى آنها نوشته اند او كتاب 'المعرفه' را نوشته و براى رواج تشيع به اصفهان مهاجرت نموده است.]]
اين بود تعدادى از كتابهائى كه همه ى آنها پيش از زمان تولد شريف رضى نوشته شده.
اگر در اختيار مرحوم شريف رضى تنها كتابخانه برادرش علم الهدى سيد مرتضيكه به 'دارالعلم' معروف بوده است بيش نبوده، همين خود براى جمع آورى نهج البلاغه كفايت مى كرده زيرا معروف است آن كتابخانه هشتاد هزار جلد كتاب داشته است.
علاوه بر كتابخانه هاى عمومى ديگرى كه در عصر شريف رضى وجود داشته همچون 'بيت الحكمه' كه 'ابونصر شاپور بن اردشير' وزير 'بهاء الدوله ديلمى' در سال ٣٨١ هجرى آن را تاسيس كرد، و در محله كور قرار داشت و كتابهاى معروف آن زمان به زبانهاى مختلف در آن وجود داشت كه حدود ده هزار جلد آن به خط دانشمندان بزرگ بوده، اين كتابخانه از غنى ترين كتابخانه ها در پايتخت عباسيان بوده است.
'ياقوت حموى' درباره ى اين كتابخانه مى گويد: در دنيا بهتر از آن وجود نداشته همه آن كتابها به خط دانشمندان معتبر نوشته و مخصوص شيعه بوده است، شاپور آن را در برابر 'بيت الحكمه' اى كه هارون الرشيد به وجود آورده بود و كتابهاى مختلف طبى و علوم را به زبان عربى ترجمه و در آن گرد آورده بود، اين كتابخانه ها مى توانستند به مرحوم رضى در جمع آورى نهج البلاغه كمك كنند. سومين سوال اين است
آيا نسخه ى سيد رضى تا حال موجود است؟
با توجه به حوادثى كه در تاريخ براى كتابخانه هاى اسلامى پيش آمده، اگر نسخه ى اصلى نهج البلاغه باقى نمانده باشد جاى هيچ تعجبى نيست، شايد هم در گوشه و كنار و يا در كتابخانه هاى دنيا اين نسخه موجود باشد و كسى از آن آگاه نباشد، قدر مسلم اين است كه نسخه اين كتاب به خط مرحوم شريف رضى تا زمان ابن ابى الحديد موجود بوده است زيرا وى در شرح يكى از سخنان امام مى گويد:
'و قد وجدت النسخه التى بخط الرضى ابى الحسن جامع نهج البلاغه...'.
'من نسخه اى كه به خط ابوالحسن شريف رضى جامع نهج البلاغه بوده يافتم كه معنى فلان كلمه را چنين كرده است.'
ابن ابى الحديد شرح خود را از سال ٦٤٠ شروع و در سال ٦٤٤ به پايان برده است.
بنابراين تا اين سال نسخه ى خط سيده رضى باقى بوده است.
بلكه تا زمان 'كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى' متوفاى سنه ٦٧٩ نيز اين نسخه باقى بوده و در اختيار او قرار داشته، زيرا او در مواردى از شرح خود بر نهج البلاغه اشاره به نسخه سيد رضى مى نمايد.
و از اين نظر كه ابن ابى الحديد و ابن ميثم نهج البلاغه را در شرح خود ضبط كرده اند و مسلما با نسخه سيد رضى تطبيق مى نمايد، روشن مى شود كه نسخه هاى آنها مطابق با نسخه مرحوم سيد رضى است.
نويسنده ى مصادر نهج البلاغه پس ازنقل مطالب پيش اضافه مى كند تا هم اكنون "سال ١٣٨٤ هجرى قمرى" نسخه هاى خطى موجود است كه تاريخ آنها پيش از تاريخ شرح ابن ابى الحديد مى باشد به عنوان نمونه:
١- علامه ى امينى مولف 'الغدير' برايم نقل كرد كه نسخه اى از نهج البلاغه را نزديكى از علماى بزرگ نجف ديدم كه اجازه سيد مرتضى به يكى از شاگردانش مبنى بر نقل مطالب نهج البلاغه "كتاب برادرش" در آن به خط سيد مرتضى موجود بود و اين نسخه با آنچه هم اكنون در اختيار مردم است تفاوتى نداشت.
٢- علامه امينى نيز گفته است: در 'مدرسه ى نواب' مشهد نسخه اى از نهج البلاغه را ديدم كه يك ورق از اول آن افتاده بود و در آخرش چنين نوشته بود:
'تم كتاب نهج البلاغه و قد صادف الفراغ من كتابته سنه اربع و اربعين و خمساه كتبه محمد بن احمد النقيب...'.
اين نسخه از نهج البلاغه در سال ٥٤٤ هجرى به خط محمد بن احمد نقيب نوشته شده.
٣- نسخه ى ديگرى از نهج البلاغه كه تاريخ نگارش آن ٥١٢ هجرى قمرى است نزد سيد محمد محيط طباطبايى در تهران موجود است "چنانكه صاحب الذريعه در كتاب خود نوشته است."
٤- نسخه ى ديگرى از نهج البلاغه در كتابخانه ى 'الفاضل خانه' "كتابهاى آن به كتابخانه امام على بن موسى الرضا "ع" منتقل شده" در مشهد به خط محمد ابن محمد احمد نقيب موجود بوده چنانكه در 'الذريعه' آمده است و تاريخ آن ٥٤٤ مى باشد و شايد همان نسخه اى باشد كه علامه امينى آن را مشاهده كرده است.
٥- نسخه اى كه شيخ آقا بزرگ تهرانى نزد سيد محسن كشميرى در بغداد ديده است و تاريخ آن ٥٢٥ هجرى مى باشد.
٦- نسخه اى كه خودم "صاحب مصادر" در كتابخانه 'متحف العراقى' در بغداد تحت شماره ٣٥٦ مخطوطات ديدم كه در پايان آن با خط سرخ نوشته شده بود:
محمد بن سعيد ابن حسين عامرى روز جمعه ١٢ شعبان سال ٥٦٥ نوشتن آن را به اتمام رسانيد.
بنابراين نسخه هائى كه هم اكنون در دست ما است درست مطابق نسخه ى مرحوم سيد رضى است "براى آشنائى كامل با آنچه نوشته ايم به كتاب 'مصادر نهج البلاغه واسانيده' جزء اول مراجه فرمائيد".
شرحهاى نهج البلاغه
در پايان لازم است يادآورى شود كه تا حال حدود يكصد شرح و ترجمه و كتاب، حول نهج البلاغه نوشته شده است كه ما به تعدادى از مهمترين آنها اشاره مى كنيم:
١- 'اعلام نهج البلاغه':
نوشته على بن ناصر معاصر شريف رضى كه نخستين و قديمى ترين شرح نهج البلاغه است.
٢- 'معارج نهج البلاغه'.
نوشته ابوالحسن على بن ابى القاسم از خاندان خزيمه ذوالشهادتين.
٣- 'منهاج البراعه'
نوشته سعيد الدين هبه الله قطب الدين راوندى متوفاى ٥٦٥.
٤- حدائق الحقائق
نوشته محمد بن الحسين، مشهور به قطب الدين كيدرى.
٥- شرح ابن ابى الحديد معتزلى مشهور متوفاى ٦٥٥ كه هم اكنون تجديد چاپ شده و ٢٠ جلد است.
٦- شرح ابن ميثم بحرانى متوفاى ٦٧٩.
٧- 'انوار الفصاحه'.
نوشته نظام الدين على بن حسين گيلانى.
٨- منهج البراعه
نوشته حاج ميرزا حبيب الله موسوى خوئى متوفى حدود ١٣٢٦ كه به شرح خوئى معروف است.
٩- شرح شيخ محمد عبده.
١٠- شرحى است كه استاد محى الدين خياط ساكن بيروت در ٣ جلد نگاشته است.
١١- شرح محمد جواد مغنيه 'فى ظلال نهج البلاغه'.
١٢- ترجمه و شرح فشرده و گويا بر نهج البلاغه، زير نظر استاد محقق آيت الله مكارم شيرازى.
ترجمه ها و شروح متعدد ديگرى به فارسى، عربى و... بر آن نگاشته شده است.
براى آگاهى بيشتر از شروح نهج البلاغه به كتاب الغدير جلد ٤ ص ١٩٣ -١٨٦ مراجعه فرمائيد.
سيد رضى كيست؟
در سال ٣٥٩ هجرى قمرى در بغداد در منزل ابواحمد حسين بن موسى "٤٠٠ -٣٠٤" از بانوئى پاك يعنى 'فاطمه' دختر 'حسين بن ابى محمد اطروش' كودكى چشم به جهان گشود كه او را 'محمد' نام گذاردند و بعدها به 'شريف رضى' ذوالحسبين معروف گرديد. كسى چه مى دانست او آينده اى درخشان و شخصيتى بزرگ پيدا خواهد كرد و از مفاخر خاندان پاك پيامبر "ص" و پيشواى دانشمندان علم، حديث و ادب، و قهرمانى از قهرمانان دين و مذهب به شمار خواهد آمد.
آرى او در تمام آنچه از نياكان پاك خود به ارث برده بود نمونه و شخصيتى ممتاز شد: هم از دانش فراوان، هم از روحيات بلند، هم از نظرهاى ثاقب، هم بلند طبعى و اباى نفس، و هم ادب و حسب و نسب از پيامبر اكرم، و شرافت از خاندان علوى و مجد از فاطمه "ع" و آقائى و سيادت از امام كاظم "ع" و دهها فضيلت ديگر كه از كوه وجودش سرچشمه مى گرفت، بهره داشت.
بهتر اين است كه گفته شود زبان و قلم از توصيف او كوتاه و لسان بيان از ذكر اوصافش عاجز، اين كتابهاى رجال و تاريخ است كه همه شرح حال او را نوشته و مجد و عظمت او را يادآور شده اند و آن كتابهاى ويژه اى است كه در تاريخ زندگيش نگاشته اند، كه پرده از گوشه اى از فضايل و شخصيت او برمى دارد. روحيات بلند او را مى توان در كتابى كه 'علامه شيخ عبدالحسين حلى' به عنوان مقدمه اى در جزء پنجم تفسير خود در ١١٢ صفحه نوشته خواند.
و شخصيت والاى او را در كتاب 'عبقريه الرضى' نوشته نويسنده ى معروف 'زكى مبارك' در دو جلد قطور مطالعه كرد.
كتابى نيز از علامه شيخ 'محمدرضا كاشف الغطاء' است كه در اين زمينه مى تواند راهنماى خوبى باشد.
سخنانى كه ديگران درباره ى او گفته اند نيز مى تواند ما را به گوشه اى از شخصيت او راهنمائى كند مثلا:
١- 'ثعالبى' در كتاب 'اليتيمه' چنين مى گويد:
'او امروز روشنفكرترين فرزندان زمان و نجيبترين سادات عراق، در عين دارا بودن فخر و شرافت خانوادگى، مزين باد بى ظاهر و فضلى آشكار، و بهره اى وافر از تمام محاسن و نيكوئيها است.
بايد گفت او در شعر از تمام شعراى طالبيين پيشگامتر و اگر گفته شود از تمام شعراى قريش نيز مقدم است چندان بعيد نيست'.
٢- 'ابن جوزى' در كتاب 'المنتظم' جلد ٧ مى گويد:
'شريف رضى رئيس طالبين در بغداد بود، قرآن را در مدت كوتاهى پس از آنكه سى سال از عمرش گذشته بود حفظ كرد، در 'فقه' و احكام قوى و نيرومند بود، او دانشمندى فاضل و شاعرى آگاه و بلند همت، عفيف و با ايمان بود'.
٣- 'ابن ابى الحديد' در شرح نهج البلاغه اش پس از يادآورى اينكه او قرآن را در مدت كوتاهى بعد از سى سالگى حفظ نمود، و از فقه و احكام بهره ى بسيارى داشت مى گويد:
'او دانشمندى اديب، و شاعرى روشنگر، در شعر از نظر تعبيرات و جمله بندى زيبا و از نظر معنى عميق، و در قسمتهاى مختلف سخن و شعر قوى و نيرومند بود. به هر كدام از فنون شعر و سخن مى پرداخت افراد را در شگفتى قرار مى داد، در عين حال نويسنده اى بزرگ، مردى عفيف، شريف النفس بلند همت سخت پايبند به دستورات دينى و قوانين آن بود، و از احدى هديه نمى پذيرفت'.
٤- 'باخرزى' در كتاب 'دميه القصر' مى گويد:
'در ميان پيشوايان و بزرگان، صدر مجلس جاى شريف رضى بود، و من هرگاه بخواهم او را بستايم به كسى مى مانم كه به خورشيد بگويد: چه پرنورى!! او در شعر در قله ى افتخار قرار داشت...'
بزرگ منشى و شخصيت والاى او از همان اوان كودكى براى افراد روشن و بصير آشكار بود اين نسخ مفيد استاد او است كه به هنگام روبه رو شدن با مادر پاك شريف رضى، كه با جمعى از زنان وارد مسجد محله كرخ شد، و دست سيد مرتضى و سيد رضى را در دست داشت و خطاب به شيخ مفيد گفت:
'به اين دو فرزندم فقه و علوم قرآن بياموز' شروع به گريه مى كند و به اين مادر پاك مى گويد: همين شب گذشته بانوى اسلام فاطمه زهرا "ع" را در خواب ديدم كه دست حسن و حسين "ع" را در حالى كه كودك بودند- گرفته بود وبه من تسليم كرد و فرمود: 'علمهما الفقه': 'علوم فقه و قرآن به اينها بياموز'.
و به اين وسيله شخصيت آتيه اين دو كودك را خوانده همواره آنان را محترم مى داشت.
شريف رضى 'نقابت' و سرپرستى طالبيين، امارت كاروانهاى حج در مملكت اسلامى و نظر به مظالم و امور حسبيه را در سال ٣٨٠ به عهده گرفت در حالى كه ٢١ بهار بيش از عمرش نگذشته بود، بهاء الدوله امور طالبين را در تمام بلاد اسلامى در سال ٤٠٣ به عهده او گذاشت، و 'نقيب النقباء' خوانده شد كه گفته اند از ميان اهل بيت پيامبر "ص" جز امام على بن موسى الرضا "ع" ديگرى اين منصب را نيافته است.
تاليفات شريف رضى
تاليفات شريف رضى كه در ذيل به تعدادى از آنها اشاره مى شود نيز چهره ى علمى وى را آشكار مى سازد.
١- 'نهج البلاغه' كه تا حال نزديك به يكصد شرح بر آن نوشته شده و از كتابهاى گرانبهائى است كه بعد از قرآن مجيد از مهمترين منابع مذهبى جهان اسلام محسوب مى گردد.
٢- 'خصائص الائمه' كه مولف در مقدمه نهج البلاغه به آن اشاره كرده است.
٣- 'مجازات آثار النبويه' كه در سال ١٣٢٨ در بغداد چاپ شده است.
٤- 'تلخيص البيان عن مجاز القرآن'.
٥- 'حقائق التاويل فى متشابه التنزيل'.
٦- 'معانى القرآن'.
٧- 'نامه هاى علمى او' در سه جلد.
٨- 'زندگى پدرش' و كتابهاى ديگر.
اساتيد بزرگ سيد رضى
مرحوم سيد رضى از اساتيد بزرگى همچون 'شيخ مفيد' متوفاى ٤١٣، 'ابن نباته' متوفاى ٣٩٤، 'هارون بن موسى' تلعكبرى متوفاى ٣٨٥، 'ابوعلى فارسى' متوفاى ٣٧٧ و 'عبدالله بن مرزبان' نحوى معروف به 'سيرافى' متوفاى ٣٦٧ استفاده كرده است.
او شاگردان با ارزشى داشته كه به خاطر اختصار از ذكر آنها خوددارى مى شود.
پدر شريف رضى كه طبق قانون وراثت قسمت قابل ملاحظه اى از فضائل او به فرزندش رسيده، مردى با شخصيت، صاحب نفوذ و متفكر بود و شايد به همين جهت بود كه 'عضدالدوله' از نفوذ اجتماعى او به وحشت افتاد و دستور داد او را به زندان بيفكنند و تا زنده بود او را آزاد نساخت، هنگامى كه عضدالدوله از دنيا رفت و فرزندش 'شرف الدوله' به حكومت رسيد دستور داد وى را از زندان آزاد كنند.
او در همان ايام زندان بود كه مادر سيد رضى سرپرستى آنها را به عهده
داشت و دست او و برادرش سيد مرتضى را گرفت و براى درس خواندن به شيخ مفيد سپرد.
شريف رضى در ششم محرم سال ٤٠٦ هجرى از جهان چشم بربست. به هنگام وفاتش شخصيتهاى مهم از هر طبقه پياده و پابرهنه در منزل او حاضر شدند و در خانه اش كه در محله كرخ قرار داشت مراسم فوق العاده اى برگزار شد و پس از مدتى جسد او را به كربلا منتقل ساختند و او را در كنار قبر پدرش دفن نمودند و آنچنان كه از تاريخ برمى آيد قبر او از آغاز، در حائر مقدس امام حسين "ع" معروف و مشهور بوده است.
سيد مرتضى برادر سيد رضى بر جنازه ى او حضور نيافت و بر او نماز نخواند، همچنان با ناراحتى فراوان به سوى قبر امام موسى بن جعفر "ع" حركت كرد و براى تخفيف امواج غم و اندوه در كنار قبر امام هفتم نشست.
شعراى بسيارى پس از مرگ برايش مرثيه سرودند. [اقتباس از 'الغدير' جلد چهارم -١٨١.]
مقدمه سيد رضى بر نهج البلاغه
پس از ستايش خداوندى كه حمد را بهاى نعمتها و پناهگاه بلاها، وسيله ى رسيدن به نعمت و بهشت جاويدان، و موجب افزايش احسان و كرمش قرار داده.
و درود بر پيامبر رحمت، پيشواى رهبران الهى و چراغ روشنى بخش امت باد كه ريشه هاى وجودش بزرگوارى، شاخسار آن، شخصيت و عظمت با سابقه، و سرچشمه پيدايش وجودش سراسر افتخار، و شجره ى اصل و نسبش پر برگ و پر ثمر بوده است. و بر اهل بيتش چراغهاى روشنى بخش تاريكيها، و وسيله نجات امتها، و نشانه هاى روشن دين، و مركز ثقل فضيلت و برترى.
درود بر همه ى آنها باد.
درودى كه با فضل و بزرگوارى آنها برابرى كند.
پاداش اعمال آنها قرار گيرد.
پاداشى كه مناسب با پاكيزگى اصل و فرع آنها است.
درود بر آنها باد تا زمانى كه سفيده ى صبح گريبان شب را مى شكافد و ستارگان طلوع و غروب مى كنند.
من در آغاز جوانى و طراوت زندگى، دست به تاليف كتابى در 'خصائص و ويژگيهاى ائمه عليهم السلام' زدم كه مشتمل بر خبرهاى جالب و سخنان برجسته آنها بود. انگيزه اين عمل را در آغاز آن كتاب يادآور شده ام و آن را آغاز سخن قرار داده ام. پس از گرد آوردن خصائص اميرالمومنين "ع" مشكلات و حوادث روزگار از اتمام بقيه كتاب مرا بازداشت.
من آن كتاب را مبوب نموده به فصلهاى مختلفى تقسيم كرده بودم، در پايان آن فصلى بود كه متضمن سخنان جالب امام "ع" بود از سخنان كوتاه در مواعظ، حكم، امثال و آداب، نه خطبه هاى طولانى و نه نامه هاى گسترده.
برخى از دوستان آن را جالب و شگفت انگيز از جنبه هاى گوناگون دانستند و از من خواستند كتابى تاليف كنم كه سخنان برگزيده ى اميرمومنان "ع" در جميع فنون و بخشهاى مختلف، از خطبه ها، نامه ها، مواعظ و ادب در آن گرد آيد زيرا مى دانستند اين كتاب متضمن شگفتيهاى بلاغت و نمونه هاى ارزنده ى فصاحت و جواهر سخنان عرب و نكات درخشان از سخنان دينى و دنيوى خواهد بود كه در هيچ كتابى جمع آورى نشده و در هيچ نوشته اى تمام جوانب آن گردآورى نگرديده.
چه اينكه اميرمومنان منشاء فصاحت است و منبع بلاغت و پديدآورنده آن. مكنونات بلاغت به وسيله او آشكار گرديده، و قوانين و اصول آن از او گرفته شده تمام خطباء و سخنرانان به او اقتداء نموده، و همه ى واعظان بليغ از سخن او استمداد جسته اند با اين همه او هميشه پيشرو است و آنها دنباله رو، او مقدم است آنها موخر، زيرا سخن او كلامى است كه آثار علم الهى و رائحه سخن پيامبر را به همراه دارد.
من خواسته ى آنها را اجابت كرده اين كار را شروع نمودم، در حالى كه يقين داشتم سود و نفع معنوى آن بسيار است، و به زودى همه جا را تحت سيطره ى خود قرار خواهد داد و اجر آن ذخيره آخرت خواهد بود.
منظورم اين بود كه علاوه بر فضائل بيشمار ديگر، بزرگى قدر و شخصيت اميرمومنان را از اين نظر روشن سازم، او تنها فردى است از ميان تمام گذشتگان كه سخنى از آنها بجا مانده و به آخرين مرحله ى فصاحت و بلاغت رسيده، گفتار او اقيانوسى است ناپيدا كرانه كه سخن هيچ بليغى به پايه آن نمى رسد.
من خواستم در اين مورد، در افتخار به امام "ع" به قول شاعر معروف 'فرزدق' متمثل شوم كه: در افتخار به پدران خود به شخصى به نام 'جرير' خطاب مى كند: اولئك آبائى فجئنى بمثلهم
اذا جمعتنا يا جرير المجامع 'اى جرير! اينها پدران و نياكان منند اگر مى توانى در آن هنگام كه در مجمعى گرد آمديم همانند آنها را براى خود برشمار'.
ديدم سخنان آن حضرت بر مدارسه اصل مى چرخد:
نخست خطبه ها و اوامر، دوم نامه ها و رسائل و سوم كلمات حكمت آميز و مواعظ، من با توفيق الهى تصميم گرفتم:
ابتدا خطبه ها، پس از آن نامه ها، و سپس كلمات حكمت آميز جالب آن حضرت را جمع كنم، لذا به هر كدام از آنها بابى اختصاص دادم و صفحاتى ويژه آن گردانيدم تا اينكه اين مقدمه اى باشد براى به دست آوردن آنچه به آن دسترسى ندارم "و ممكن است" در آينده به آن برسم.
و هرگاه سخنى از آن حضرت در مورد بحث و مناظره يا پاسخ سوال و يا منظور ديگرى بود كه به آن دست يافتم ولى جزء هيچ يك از اين سه بخش نبود آن را در مناسبترين و نزديكترين بخش قرار دادم، و بسا در ميان آنچه برگزيده ام فصول غير منظم و سخنان جالب غير مرتبى آمده، اين به خاطر آن است كه من نكته ها و جملات درخشان آن حضرت را جمع مى كنم و منظورم حفظ تمام پيوندها و ارتباطات كلامى نيست.
از شگفتيهاى سخن امام على "ع" كه او خود در اين زمينه تنها است، و شريك و همتائى در آنها ندارد، اين است كه سخن آن حضرت را كه درباره ى زهد و مواعظ است هرگاه كسى تامل كند- و خود را از اين جهت بيگانه دارد كه اين سخن شخصى عظيم القدر و نافذ الامر است كه همه در برابر او سر فرود مى آورند- شك و ترديد نخواهد كرد كه گوينده اين سخن كسى است كه جز در وادى زهد و پارسائى قدم نگذشته و هيچ اشتغالى مگر عبادت، نداشته است.
يقين مى كنيد اين سخن از كسى است كه در گوشه ى خانه اى تنها و دور از اجتماع يا در يكى از غارها قرار گرفته كه جز صداى خودش را نمى شنود و غير خويش ديگرى را نمى بيند و همواره مشغول عبادت مى باشد.
هيچگاه نمى تواند باور كند اين سخن كسى است كه به هنگام جنگ در درياى لشگر دشمن فرومى رفت و پهلوانان و جنگجويان نيرومند را بر زمين مى افكند.
و با اين حال يكى از زهاد است و يكى از افراد صالح و پاك كه نمونه اى برايش پيدا نمى توان كرد.
اين است فضائل عجيب و شگفتى زا و ويژگيهاى لطيف او كه جمع ميان اضدا كرده است.
بسيار مى شد كه من در اين باره با برادران مذاكره مى كردم و شگفتى آنها را از اين ويژگى خاص امام "ع" بر مى انگيزانيدم و راستى اين خود جاى عبرت و شايسته ى انديشه و فكر است.
اگر در اثناء سخنان انتخاب شده لفظ مردد و يا معنى مكررى آمده است عذر من در اين باره اين است كه در روايات مربوط به سخنان امام "ع" اختلاف شديدى است گاهى سخنى را در روايتى يافتمو همانطور كه بوده آن را نقل كردم.
سپس روايت ديگرى بدستم رسيده در همان موضوع كه با روايت قبل يكسان نبوده، يا به خاطر مطالب بيشترى كه داشته و يا به خاطر لفظ جالبترى كه در آن به كار رفته، كه لازم بود آن را نيز بياورم.
اين نيز ممكن است بر اثر طولانى شدن مدت، آنچه در پيش نوشته بودم فراموش شده باشد و قسمتى از ان در اثر سهو و نسيان- نه عمدا- دوباره آورده شده است.
با اين حال ادعا نمى كنم كه من به همه ى جوانب سخنان امام "ع" احاطه پيدا كرده ام به طورى كه هيچ كدام از سخنان او از دستم نرفته باشد بلكه بعيد نمى دانم كه آنچه نيافته ام بيش از آن باشد كه يافته ام و آنچه در اختيارم قرار گرفته كمتر اسب از آنچه به دستم نيامده.
اما وظيفه من غير از تلاش و كوشش و سعى فراوان براى يافتن اين گم شده ها، نيست و از خدا مى خواهم در اين راه مرا راهنمائى كند.
بعد از تمام شدن كتاب، چنين ديدم كه نامش را 'نهج البلاغه' بگذارم زيرا اين كتاب درهاى بلاغت را به روى بيننده مى گشايد و خواسته هايش را به او نزديك مى سازد.
اين كتاب هم مورد نياز دانشمند و عالم است، هم دانشجو و متعلم و هم خواسته ى شخص بليغ و زاهد در آن يافت مى شود.
در اثناء كلمات امام "ع" سخنان شگفت انگيزى در مورد توحيد، عدل و تنزيه خداوند از شباهت به خلق مى بينم كه تشنگان را سيراب كرده، و پرده ها را از روى تاريكى شبهات برمى گيرد.
از خداوند بزرگ، توفيق و نگهدارى از لغزش را خواستارم و نيز مى خواهم كه به من در اين راه مقاومت و يارى بخشد و از خطاى فكر پيش از خطاى زبان و از خطاى سخن پيش از لغزش قدم به او پناه مى برم، او مرا كفايت مى كند و بهترين حافظ و ياور است. [اين درس از مقدمه جلد اول 'ترجمه گويا و شرح فشرده نهج البلاغه' اقتباس شده است. براى توضيح بيشتر مراجعه فرمائيد.]
سوال و تحقيق
١- لطفا در مورد نهج البلاغه تحقيق كنيد و مدارك بيشترى آماده فرمائيد.
٢- سيد رضى و آثار تاريخيش را در يك مقاله معرفى فرمائيد.
٣- نهج البلاغه از ديدگاه ديگران را بررسى و در مقاله اى ثبت كنيد.