حيات القلوب امام شناسي جلد ۵

حيات القلوب  امام شناسي0%

حيات القلوب  امام شناسي نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 543

حيات القلوب  امام شناسي

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه مجلسى
گروه: صفحات: 543
مشاهدات: 52552
دانلود: 3835


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 543 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52552 / دانلود: 3835
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب  امام شناسي

حيات القلوب امام شناسي جلد 5

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فصل دوم در بيان آنكه اهل ذكر، اهل بيتعليه‌السلام اند؛ و آنكه بر شيعه سوال ازايشان واجب است و بر ايشان جواب واجب نيست.

حق تعالى فرموده كه( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ‌ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٤٣﴾ بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ‌ ) (1) ،( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ‌ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُون ) (2) ، و در جاى ديگر نيز فرموده( هَـٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ‌ حِسَابٍ ) (3) و فرموده است( وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ‌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ ) (4)

ظاهر آيه اولى و ثانيه آن است كه: سوال كنيد از اهل ذكر اگر باشيد كه ندانيد، و خلاف كرده اند مفسران كه اهل ذكر كيستند، بعضى گفته اند اهل علمند، و بعضى گفته اند اهل كتابند(5) ؛ و اخبار بسيار وارد شده است كه ائمهعليه‌السلام اند(6) به دو وجه:

____________________

1- سوره نحل: ٤٣ و ٤٤.

2- سوره انبياء ٧ و اين آيه از بحار الانوار ٢٣/١٧٢ اضافه شد جهت مطابقت شماره گذارى آيات از طرف علامه مجلسى در اين كتاب.

3- سوره ص: ٣٩.

4- سوره زخرف: ٤٤.

5- تفسير تبيان ٦/٣٨٤، تفسير فخر رازى ٢٠/٣٦، تفسير قرطبى ١٠/١٠٨.

6- تفسير عياشى ٢/٢٦٠، كافى ١/٢١٠، تفسير طبرى ٧/٥٨٧، شواهد التنزيل ١/٤٣٢)-٤٣٧، تفسير روح المعانى ٧/٣٨٦.

۱۴۱

وجه اول آنكه: ايشان اهل علم قرآنند چنانچه بعد از اين آيه در سوره نحل فرموده است كه( وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ‌ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ) (1)

دوم آنكه: ايشان اهل رسولند و رسول ذكر است چنانچه فرموده است( قَد أَنزَلَ اللَّـهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرً‌ا ﴿١٠﴾ رَّ‌سُولًا ) (2)

و در آيه سوم مشهور ميان مفسران آن است كه خطاب به حضرت سليمانعليه‌السلام است.(3)

يعنى: اين پادشاهى عطائى است از ما كه به تو داده ايم خواهى بده و منت گذار و خواهى امساك كن و مده بى آنكه بر تو حسابى باشد نه در دادن و نه در نگاه داشتن، و از اخبار آينده ظاهر مى شود كه مراد عطاى علم است.

و در آيه چهارم اكثر مفسرين ذكر را به شرف تفسير كرده اند يعنى: قرآن شرفى است از براى تو و از براى قوم تو، و در قيامت سوال كرده خواهيد شد از اداى شكر قرآن و قيام نمودن به حق آن(4) ؛ و در احاديث آينده وارد شده است كه مراد آن است كه سوال از علوم و احكام قرآن از شما خواهند كرد.(5)

و على بن ابراهيم و صفار به سندهاى بسيار روايت نموده اند كه: زراره از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام سوال كرد از اهل ذكر، حضرت فرمود كه: مائيم، زراره گفت: پس از شما بايد سوال كنند؟ فرمود: بلى زراره گفت: مائيم سوال كنندگان؟ فرمود: بلى، گفت: پس بر ما واجب است كه از شما سوال كنيم؟ فرمود: بلى، گفت: بر شما واجب است جواب ما بگوئيد؟ فرمود: نه اختيار با ماست اگر مى خواهيم جواب مى گوئيم و اگر نمى خواهيم نمى گوئيم؛ پس اين آيه را خواند هذا عطاونا... تا آخر.(6)

____________________

1- سوره نحل ٤٤.

2- سوره طلاق ١٠ و ١١.

3- تفسير تبيان ٥/٥٦٥، مجمع البيان ٤/٤٧٧، تفسير طبرى ١٠/٥٨٥.

4- تفسير طبرى ١١/١٩١، تفسير بغوى ٤/١٤٠؛ الجواهر الحسان ٣/١٤٩.

5- بصائر الدرجات ٣٧؛ كافى ١/٢١١.

6- تفسير قمى ٢/٦٨؛ بصائر الدرجات ٤٢.

۱۴۲

مترجم گويد كه: هدايت گمراهان و نهى از منكر و امر به معروف بدون مانعى و با تحقق شرايط بر همه كس واجب است خصوصا بر امامان و پيشوايان دين كه ايشان براى اين امور منصوبند، پس اين حديث و امثال آن يا محمولند بر حال تقيه كه مامور نيستند؟ ترك تقيه كنند و با ظن ضرر البته اظهار حق نكنند و يكى از شرايط امر به معروف و نهى از منكر عدم خوف ضرر است و شرط ديگر تجويز تاثير است، يا محمولند بر بعضى از تاويل آيات نسبت به جمعى كه عقول ايشان تاب فهم آنها نداشته باشد يا بعضى از دقايق معرفت الله يا معرفت احوال غريبه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضرات ائمه معصومين صلوات الله عليهم كه فهم اكثر خلق قاصر است از ادراك آنها، زيرا كه ائمه ما صلوات الله عليهم از شيعيان قاصر الفهم زياده از سنيان تقيه مى كردند به سبب آنكه بعضى از شيعيان از ديدن بعضى از معجزات غريبه يا شنيدن بعضى از احوالات عجيبه ايشان غالى شدند به الوهيت ايشان قائل شدند.

و اما استشهاد به آيه قصه سليمانعليه‌السلام به آن است كه بر سبيل مثل و نظير ذكر كرده اند، يعنى: همچنانچه حضرت سليمانعليه‌السلام را در امور دنيوى مخير نموده بودند ميان عطا و منع، ما را در افاضه علوم و حقايق مخير گردانيده اند، يا آنكه در قصه حضرت سليمان نيز مراد خصوص علم و معارف باشد يا اعم از اينها از امور دنيويه، يا آنكه در حق ائمه ماعليه‌السلام نيز اعم از هر دو مراد باشد.

و در عيون اخبارالرضا در حديث احتجاج در فضيلت عترت طاهره آن حضرت فرمود: پس مائيم اهل ذكر كه خدا در قرآن فرموده است، پس از ما سوال كنيد اگر ندانيد؛ پس علماى عامه گفتند: مراد به اهل ذكر يهودند و نصارى، حضرت فرمود: سبحان الله! آيا جايز است كه از ايشان بپرسيم؟! اگر از ايشان سؤ ال كنيم ما را به دين خود دعوت خواهند كرد و خواهند گفت: كه دين ما بهتر است از دين اسلام. مامون گفت: كه آيا شرحى و بيانى به خلاف گفته ايشان نزد شما هست؟ حضرت فرمود كه: بلى ذكر رسول خداست و ما اهل اوئيم و اين مطلب در كتاب خدا مبين و واضح است در آنجا كه در سوره طلاق

۱۴۳

مى فرمايد( اَلَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّـهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرً‌ا ﴿١٠﴾ رَّ‌سُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّـهِ مُبَيِّنَاتٍ ) (1) پس ذكر، رسول خداست، و اهل اوئيم.(2)

و در قرب الاسناد و بصائر الدرجات و كافى به سند صحيح روايت كرده اند كه حضرت امام رضاعليه‌السلام نوشت به ابن ابى نصر كه: حضرت عزت مى فرمايد( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ‌ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ) (3) و ايضا مى فرمايد( وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُ‌وا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ‌ مِن كُلِّ فِرْ‌قَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُ‌وا قَوْمَهُمْ إِذَا رَ‌جَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُ‌ونَ ) .(4) يعنى: نبوده اند مومنان كه بيرون آيند از شهرهاى خود پس چرا از هر فرقه اى بيرون نمى آيند از براى آنكه مسائل دين خود را بياموزند و بترسانند قوم خود را از عذاب الهى چون برگردند بسوى ايشان شايد حذر كنند.

حضرت فرمود: پس واجب شده است بر شما سؤ ال كردن و رد كردن بسوى ما و بر ما واجب نكرده اند جواب گفتن را، حق تعالى مى فرمايد( فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ‌ هُدًى مِّنَ اللَّـهِ ) (5) يعنى اگر استجابت تو نكنند و سخن تو را قبول نكنند پس بدان كه ايشان متابعت نمى كنند مگر خواهشهاى نفسانى خود را و كيست گمراه تر از كسى كه پيروى كند خواهش خود را بغير هدايتى از جانب خدا.(6)

مترجم گويد: ظاهرا حضرت آيه را تاويل فرمودند به آنكه: هرگاه دانى كه استجابت تو نمى كنند در كار نيست بر تو تبليغ رسالت و در آن نسبت به ايشان پس دليل اين خواهد بود كه بر ايشان جواب گفتن واجب نيست.

و در بصائر الدرجات به چندين طريق موثق از زراره روايت كرده است كه گفت: از

____________________

1- سوره طلاق: ١٠ و ١١.

2- عيون اخبار الرضا ١/٢٣٩.

3- سوره نحل: ٤٣.

4- سوره نحل: ٤٣.

5- سوره قصص: ٥٠.

6- قرب الاسناد: ٣٤٩ - ٣٥٠؛ بصائر الدرجات ٣٩؛ كافى ١/٢١٢.

۱۴۴

حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام پرسيدم كه: اهل ذكر كيستند؟ فرمود كه: مائيم، پرسيدم: آنها كه مامور شده اند كه سوال از ايشان بكنند كيستند؟ فرمود كه: شمائيد، يعنى شيعيان: گفتم پس چنانچه مامور شده ايم سوال مى كنم و گمان كردم كه از اين راه كه بدرآيم هر چه سوال كنم جواب خواهد گفت، پس فرمود كه: شما مامور به سوال شده ايد و ما مامور به جواب نشده ايم، اختيار با ماست اگر خواهيم جواب مى گوئيم و اگر نخواهى نمى گوئيم.(1) و صفار در بصائر الدرجات زياده از سى سند معتبر اين مضمون را روايت كرده است، و عياشى نيز در تفسير نمونه به سندهاى بسيار روايت كرده است.(2)

و ابن بطريق از تفسير ثعلبى روايت نموده است از حضرت صادقعليه‌السلام كه: مائيم اهل ذكر و از حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام نيز چنين روايت كرده است.(3)

و علامه حلى در كتاب كشف الحق از تفسير محمد بن موسى شيرازى كه از علماى عامه است و از دوازده تفسير استخراج كرده است روايت نموده است كه: او از ابن عباس روايت كرده است كه: اهل ذكر محمد و على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام اند، ايشان اهل ذكر و علم و عقل و بيانند و اهل بيت نبوتند و معدن رسالتند و محل آمدن و رفتن ملاكئه اند، و الله كه خدا مؤ من را نناميده مگر از براى كرامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام . و سفيان ثورى نيز اين حديث را روايت كرده است از سدى از حارث اعور.(4)

و در بصائر الدرجات به چهار سند صحيح از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است در تفسير( إِنَّهُ لَذِكْرٌ‌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ ) (5) كه: ذكر، قرآن است، و مائيم قوم آن حضرت و از ما سوال مى كنيد معانى و احكام قرآن را.(6)

____________________

1- بصائرالدرجات ٣٩ و ٤٢.

2- بصائرالدرجات ٤٣)-٣٨؛ در نسخه هاى چاپى تفسير عياسى ؛ سوره انبياة چاپ نشده است.

3- عمده ابن بطريق ٢٨٨.

4- نهج الحق و كشف الصدق ٢١٠؛ طرائف ٩٣، و در آن محمد بن مؤ من شيرازى ؛ احقاق الحق ٣/٢ ٤٨.

5- سوره زخرف: ٤٤.

6- بصائر الدرجات ٣٨و٣٧.

۱۴۵

و در روايت صحيح ديگر حضرت باقرعليه‌السلام فرمود كه: مقصود به اين آيه مائيم، و مائيم اهل ذكر و مائيم سؤ ال كرده شده كه بايد از ما سوال كنند.(1) و در روايت ديگر آمده است باقرعليه‌السلام فرمود در تفسير اين آيه كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت اوعليه‌السلام اهل ذكرند و از ايشان سؤ ال مى كنند.(2)

و ايضا به سند معتبر در تفسيرش مثل اين روايات را از سليم بن قيس از حضرت امير المؤ منينعليه‌السلام روايت كرده است.(3)

و ابن به سند معتبر از امام رضاعليه‌السلام روایت کرده است که: مائیم قوم آن حضرت.(4)

و ايضا به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت اين آيه را خواندند و فرمودند كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت او اهل ذكرند و ايشانند سؤ ال كرده شدگان، خدا امر كرده است مردم را كه از ايشان سؤ ال بكنند پس ايشانند واليان مردم و اولى به امر ايشان، پس حلال نيست احدى از مردم را كه اين حقى كه خدا از براى ايشان واجب گردانيده است از ايشان بگيرد.(5)

و ايضا در حديث معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه: قوم آن حضرت، اميرالمؤ منينعليه‌السلام است و مردم را از ولايت آن حضرت در قيامت سوال خواهند كرد.(6)

و در كافى به سند معتبر روايت كرده است از موسى بن اشيم كه گفت: در خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بودم شخصى از تفسير اين آيه اى سوال كرد، حضرت جواب فرمود، پس مرد ديگرى داخل مجلس گرديد و از همان آيه سوال كرد حضرت تفسير و جواب ديگرى فرمود

____________________

1 بصائرالدرجات ٣٨.

2 بصائر الدرجات ٣٨ و ٣٧.

3- بصائر الدرجات ٣٧.

4- تاويل الآيات الظاهرة ٢/٥٦١.

5- تاويل آلآيات الظاهرة ٢/٥٦١.

6- تاويل آلايات الظاهرة ٣٣١؛ بصائرالدرجات ٣٨٣.

۱۴۶

غير آن كه به اول فرموده بود، پس مرا حالتى عارض شد كه خدا مى داند حتى آنكه گويا دلم را پاره پاره كردند و در دل خود گفتم كه: من ابوقتاده را در شام گذاشتم كه يك حرف مانند واو خطا نمى كند آمدم به نزد اين مرد كه چنين خطاى بزرگى مى كند، در اين حال بودم كه مرد ديگرى آمد و از همان سؤ ال كرد و تفسير ديگر فرمود و بغير آنكه به هر دو گفته بود، پس نفس من ساكن شده دانستم كه اين خطا نيست دانسته اينها را فرموده از براى تقيه و مصلحت؛ و چون حضرت به اعجاز دانستند كه چه در خاطر من گذشت به جانب من التفات نمودند و فرمودند كه: اى پسر اشيم! خدا تفويض كرد به حضرت سليمانعليه‌السلام و فرمود( هَـٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ‌ حِسَابٍ ) (1) و به پيغمبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تفويض كرد و فرمود( مَا آتَاكُمُ الرَّ‌سُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا ) (2) يعنى: هر چه عطا كند شما را رسول پس بگيريد و عمل بكنيد و عمل بكنيد و آنچه نهى كند و شما را از آن پس ترك كنيد، و آنچه به حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تفويض كرده بود به ما تفويض نموده،(3)

و در كتاب اختصاص همين حديث را روايت كرده و در آخرش چنين است كه: چون حاضران مجلس بيرون رفتند نظر كرد بسوى من و فرمود كه: گويا دلتنگ شدى، گفتم: فداى تو شوم! دلتنگ شوم از سه قول مختلف در يك سؤ ال، حضرت فرمود: اى پسر اشيم! بدرستى كه خدا تفويض كرد به پسر داودعليه‌السلام امر پادشاهى را و فرمود هذا عطاؤ نا فامنن او امسك بغير حساب و تفويض كرد به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر دين خود را و فرمود ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و بدرستى كه خدا تفويض كرده است به بدرستى كه خدا تفويض كرده است به ائمه از ما آنچه تفويض كرده بود به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس دلتنگ مشو.(4)

و در بصائر الدرجات به سند حسن كالصريح روايت كرده است كه صفوان از حضرت امام رضاعليه‌السلام پرسيد كه: آيا مى توان بود كه از امام بپرسيم از مساله حلال و حرام و جوابش نزد

____________________

1- سوره ص: ٣٩.

2- سوره حشر: ٧.

3- كافى ١/٢٦٤.

4- اختصاص231؛ بصائر الدرجات383.

۱۴۷

او نباشد؟ فرمود كه: نه، اما گاه هست كه جوابش نزد او هست و نمى گويد از براى مصلحت.(1)

و از حضرت صادقعليه‌السلام به سند صحيح روايت كرده است كه: مائيم اهل ذكر و اولولعلم و نزد ماست علم و حلال و حرام.(2)

و على بن ابراهيم روايت كرده است در تفسير اين آيه( الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ‌ اللَّـهِ ) (3) يعنى: آنها كه ايمان آورده اند و مطمئن و ساكن مى گردد دلهاى ايشان به ياد خدا، فرمود كه: ياد خدا اميرالمؤ منينعليه‌السلام و ائمه اند(4) ، يعنى ولايت ايشان يا آنكه ياد ايشان ياد خداست.

و ابن ماهيار روايت كرده است از حضرت امام موسىعليه‌السلام در تفسير اين آيه( لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُ‌كُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ) (5) يعنى: بتحقيق كه فرستاديم بسوى شما كتابى را كه در آن ذكر شما هست آيا نمى فهميد و تعقل نمى كنيد؟ فرمود كه: مراد به ذكر، اطاعت امام است بعد از پيغمبر كه مورث شرف دنيا و آخرت است.(6)

____________________

1- بصائرالدرجات ٤٤.

2- بصائر الدرجايت ٥١١.

3- سوره رعد، ٢٨.

4- تفسير قمى ١/٣٦٥.

5- سوره انبياء: ١٠.

6- تاويل الآيات الظاهرة ١/٣٢٥.

۱۴۸

فصل سوم در بيان آنكه ايشانند اهل علم قرآن و راسخون در علم و انذاركنندگان به قرآن

اين ماهيار به سند معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه فالذين آتيناهم الكتاب يؤ منون به يعنى: پس آنها كه داده ايم به ايشان كتاب را ايمان مى آورند به آن، حضرت فرمود كه: مراد به آنها كه به ايشان داده شده است آل محمدند كه علم قرآن به ايشان داده شده است. وَمِنْ( هَـٰؤُلَاءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ ) (1) يعنى: و از اين جماعت بعضى هستند كه ايمان مى آورند به كتاب، فرمود كه: مراد اهل ايمانند از اهل قبله.(2)

و ايضا او و كلينى و ديگران روايت كرده اند به سندهاى بسيار از حضرت صادقعليه‌السلام در تفسير اين آيه( بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ‌ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ) (3) يعنى: بلكه قرآن آيات واضحى چند است در سينه هاى آنها كه علم به ايشان داده شده است، فرمود كه: مراد به آنها كه علم به ايشان داده شده است ائمه اند از آل محمد و لفظ و معنى قرآن در سينه هاى ايشان است.(4)

____________________

1- سوره عنكبوت: ٤٧.

2- تاويل الايات الظاهره ١/٤٣١.تفسير قمى ٢/١٥٠.

3- سوره عنكبوت: ٤٩.

4- تاويل الايات الظاهرة ١/٤٣٣؛ كافى ١/٢١٤.

۱۴۹

و در بصائر الدرجات به سند معتبر از ابوبصير از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت اين آيه را خواند بعد از آن فرمود كه: خدا نگفت كه در ميان دو جلد مصحف است بلكه گفت: در سينه آنهاست كه علم به ايشان داده شده است؛ ابوبصير گفت كه: شمائيد آنها؟ فرمود: كه بغير ما مى تواند بود؟(1)

قريب به بيست سند روايت كرده است كه اين آيه در شان ايشان است(2) و محتمل است كه فى صدور الذين اوتوا العلم را متعلق به بينات گردانيده باشند، يعنى وضوحش در سينه آنهاست و كسى به غير ايشان معانى و اسرار را نمى داند پس در فهم قرآن رجوع به آنها بايد كرد.

و عياشى از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه ميمونه( الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَـٰئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ) (3) يعنى،: آنها كه كتاب به ايشان داده ايم تلاوت مى كنند آن را چنانچه سزاوار تلاوت كردن است، ايشانند كه ايمان آورده اند به كتاب حضرت فرمود: آنها كه كتاب به ايشان داده شده است، ائمه اند.(4)

مترجم گويد كه: بعضى از مفسران گفته اند كه مراد به كتاب، تورات است؛ و آنها كه علمش به ايشان داده شده است؛ آن جماعتند از يهود و نصارى كه ايمان به حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده بودند. و بعضى گفته اند كه: كتاب، قرآن است؛ و آنها كه كتاب به ايشان داده شده است مؤ منان اين امتند.(5)

و تفسيرى كه آن حضرت فرموده اند مبتنى بر اين است و موافقتر است به سياق آيه كريمه زيرا كه حق تلاوت قرآن موقوف است بر علم به اسرار و بطون آن و آن مخصوص ايشان است چنانچه ايمان كامل داشتن به قرآن بعمل نمى آيد مگر از ايشان.

____________________

1- بصائرالدرجات ٢٠٥؛ كافى ١/٢١٤.

2- بصائرالدرجات ٢٠٤)-٢٠٧: همچنين رجوع شود به تفسير فرات كوفى ٣١٩؛ مناقب ابن شهر آشوب ٤/٣٠٧ و ٤١٠ و ٤٥٣.

3- سوره بقره: ١٢١.

4- تفسير عياشى ١/٥٧؛ كافى ١/٢١٥، تاويل الآيات الظاهرة ١/٧٧.

5- تفسير بغوى 1/١١٠ - ١١١؛ تفسير فخر رازى ٤/٣٥.

۱۵۰

و كلينى به سندهاى معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت نموده است در تفسير اين آيه كريمه( وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَـٰذَا الْقُرْ‌آنُ لِأُنذِرَ‌كُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ) (1) يعنى: وحى كرده شده بسوى من اين قرآن كه بترسانم به آن شما را و هر كه برسد حضرت فرمود كه: يعنى هر كه به حد امامت برسد از آل محمدعليه‌السلام و انذار مى كند مردم را به قرآن چنانچه انذار مى كرد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن.(2)

على بن ابراهيم روايت كرده است كه و من بلغ امام است؛ و فرموده كه: محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انذار مى كرد و ما انذار مى كنيم چنانچه آن حضرت انذار مى كرد.(3)

مترجم گويد كه: اكثر مفسيرين گفته اند و من بلغ عطف است بر ضمير مفعول در لانذركم يعنى از براى آنكه انذار كنم شما را و انذار كنم هر كس را كه قرآن به او برسد تا روز قيامت؛ و بنا بر آنچه در احاديث وارد است عطف است بر ضمير فاعل انذركم خواهد بود.

و على بن ابراهيم به سند معتبر روايت كرده است از حضرت صادقعليه‌السلام كه: قرآن زجر كننده است و امر كننده؛ امر مى كند به بهشت و زجر مى كند از جهنم. و در آن محكم هست - كه واضح الدلاله است بر معنى مقصود - و متشابه است - كه معانى بسيار در آن محتمل است، و فهم معنى مقصود از آن مشكل است - اما محكم را پس ايمان مى آورى به آن و عمل مى كنى به آن و اعتقاد مى كنى به آن؛ و اما متشابه را پس ايمان مى آورى به آن و عمل نمى كنى به آن و اين است معنى قول حق تعالى( فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّـهُ وَالرَّ‌اسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَ‌بِّنَا ) (4) و راسخوندر علم آل محمدعليه‌السلام اند.(5)

____________________

1- سوره انعام: ١٩.

2- كافى ١/٤١٦ و ٤٢٤.

3- تفسير قمى ١/١٩٥.

4- سوره آل عمران: ٧.

5- تفسير قمى ٢/٤٥١.

۱۵۱

و ايضا على بن ابراهيم و صاحب اختصاص به سندهاى معتبر صحيح و معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام روايت نموده اند كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بهترين راسخان در علم بود و دانست آنچه خدا بر او فرستاده بود از تنزيل قرآن و تاويل آن - يعنى ظهر و بطن قرآن - و نخواسته بود كه بر او فرو فرستد آيه را تعليم او نكند، و اوصياى او كه بعد از او آمدند همه تنزيل و تاويل قرآن را مى دانستند.(1)

و در كافى و بصائر تتمه اى هست كه: آنها كه تاويلش را نمى دانند - از شيعيان - چون عالم - يعنى امام - از روى علم و دانائى در ميان ايشان بيان كند مى گويند: ايمان آورديم به آن همه از جانب پروردگار ماست، و قران در آن خاص و عام مى باشد و محكم و متشابه مى باشد و ناسخ و منسوخ مى باشد و راسخان در علم همه را مى دانند.(2)

مترجم گويد: اول آيه چنين است( هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ ) يعنى: اوست خداوندى كه فرستاده است بر تو قرآن را( مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ ) از جمله قرآن آيه اى چند هست واضح الدلاله كه آنها اصل قرآن است،( وَأُخَرُ‌ مُتَشَابِهَاتٌ ) و آيه اى چند ديگر هست كه معنى آنها شبيه به يكديگر است و معنى مقصود در آن واضح نيست( فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ ) پس آنها كه در دلهاى ايشان ميل بسوى باطل هست( فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ) پس متابعت مى كنند آنچه متشابه است از قرآن،( ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ) از براى آنكه مردم را گمراه كنند و به شبه انذارند و از براى آنكه به خواهش خود تاويل كنند( وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّـهُ وَالرَّ‌اسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ) يعنى: نمى دانند تاويل متشابه را مگر خدا و آنان كه ثابتند در علم و بناى علم ايشان بر يقين است، و در اينجا خلاف است ميان مفسران اكثر ايشان وقف مى كنند بر الله و اين را ابتداى كلام مى دانند( قُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَ‌بِّنَا ) (3) را خبر آن مى دانند، يعنى راسخون در علم مى گويند: ايمان آورديم به متشابه، همه از جانب

____________________

1- تفسير قمى ٢/٤٥١؛ بصائرالدرجات ٢٠٣.

2- كافى ١/٢١٣؛ بصائرالدرجات ٢٠٤، تفسير عياشى ١/١٦٤.

3- سوره آل عمران: ٧.

۱۵۲

پروردگار ماست هرچند معنى آن را ندانيم، و بعضى بر الله وقف نمى كنند و راسخون را عطف بر الله مى كنند، يعنى راسخون در علم نيز مى دانند يعنى متشابه قرآن را. و احاديث بسيار وارد شده است بر اين تفسير و بر آنكه مراد از راسخون، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه هدىعليه‌السلام اند.(1)

و در بعضى از روايات وارد شده است كه يقولون استيناف كلام است، و فاعل آن: شيعيان است، يعنى چون شيعيان از ائمه خود كه راسخ در علمند تاويل متشابه كلام را مى شنوند تصديق ايشان مى كنند و مى گويند همه از جانب پروردگار ماست.(2)

و كلينى به سند صحيح از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: مائيم راسخان در علم و ما مى دانيم تاويل متشابه قرآن را.(3) و به سند صحيح و معتبر ديگر از آن حضرت روايت شده است كه: راسخان در علم، اميرالمؤ منين و امامان بعد از اوست.(4)

و در بصائرالدرجات روايت كرده است به سند صحيح از امام محمد باقرعليه‌السلام كه: هيچ آيه در قرآن نيست مگر آنكه آن را ظهرى و بطنى هست، و هيچ حرفى در آن نيست مگر آنكه اشاره است به امرى كه حادث مى شود و حدوث و ظهور آن بر امام وقتى دارد، و بر امام زنده علم آن فائض مى شود و بر امام گذشته چنانچه خدا مى فرمايد كه: نمى داند تاويل آن را مگر خدا و راسخان در علم و ما مى دانيم آن را.(5)

و على بن ابراهيم روايت كرده است از حضرت صادقعليه‌السلام در تفسير اين آيه كريمه( قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِ‌ينَ ) (6) يعنى: خواهند گفت

____________________

1- بصائرالدرجات ٢٠٢-٢٠٤؛ كافى ١/٢١٣.

2- بحارالانوار ٢٣/١٩٩-٢٠٠.

3- كافى ١/٢١٣؛ بصائرالدرجات ٢٠٤؛ تفسير عياشى ١/١٦٤.

4- كافى ١/٢١٣.

5- بصائرالدرجات ٢٠٣؛ تفسير عياشى ١/١١؛ كه روايت در هر دو مصدر با كمى اختلاف آمده است.

6- سوره نحل: ٢٧.

۱۵۳

آن جماعتى كه داده شده است به ايشان علم كه: خوارى امروز و حال بد بر كافرين است حضرت فرمود كه: آن جماعت كه علم به ايشان داده شده است ائمه اند.(1) .

و ايضا روايت كرده است در تفسير اين آيه( وَيَرَ‌ى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّ‌بِّكَ هُوَ الْحَقَّ ) (2) يعنى: و مى دانند آنها كه علم به ايشان داده شده است كه آنچه نازل شده است بسوى تو از پروردگار تو آن حق است حضرت فرمود كه: مراد اميرالمومنينعليه‌السلام است كه تصديق كرد حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در آنچه خدا بر او فرستاده است.(3)

و كلينى روايت كرده است به سند معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام كه: دعوى نكرده است احدى از مردم كه همه قرآن را چنانچه نازل شده است مى داند مگر دروغگويى، و جمع نكرده و حفظ نكرده است قرآن را چنانچه خدا فرستاده است گر على بن ابيطالبعليه‌السلام و ائمه بعد از اوعليه‌السلام ؛ و در روايت ديگر فرمود: نمى تواند دعوى كند كسى كه نزد او جميع قرآن هست ظاهرش و باطنش غير اوصياى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(4)

و در حديث صحيح ديگر فرموده كه: از جمله علمها كه خدا به ما داده است تفسير قرآن است و احكام قرآن، و علم تغيير زمانه و حوادثى كه واقع مى شود، پس فرمود: اگر ضبط كننده مى يافتيم كه اسرار ما را فاش نكند يا كسى كه رازى به او توان گفت، مى گفتيم.(5) و ايضا به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود: بخدا سوگند كه من مى دانم كتاب خدا را از اول تا آخر چنانچه گويا در كف من است، در قرآن بر آسمان هست و خبر زمين و خبر گذشته و خبر آينده، و خدا مى فرمايد فيه تبيان كل شى ء(6) يعنى:

____________________

1- تفسير قمى ١/٣٨٤. و در آنجا روايت از امام صادق عليه السلام نيست.

2- سوره سبا: ٦.

3- تفسير قمى ٢/١٩٨.

4- كافى ١/٢٢٨ بصائرالدرجات ١٩٣.

5- كافى ١/٢٢٩.

6- چنين آيه اى وجود ندارد، شايد منظور سوره نحل: ٨٩ و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء باشد.

۱۵۴

در قرآن است بيان همه چيز(1)

و در حديث ديگر فرمود كه: خدا در شان آصف وزير سليمانعليه‌السلام گفته اند كه: گفت آن كسى كه نزد او علمى از كتاب بود كه من آورم براى تو تخت بلقيس را پيش از آنكه چشم بر هم زنى(2) پس حضرت انگشتها را گشود و بر سينه حقيقت دفينه خود گذاشت و فرمود: و الله علم جميع كتاب نزد ماست.(3)

و به سند صحيح از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه: معاوية بن عمار از آن حضرت سؤ ال كرد از تفسير اين آيه( قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) (4) يعنى بگو با محمد كه: بس است خدا گواه ميان من و شما و آن كه نزد اوست علم كتاب يعنى علم قرآن يا لوح محفوظ، حضرت فرمود: مراد مائيم، و علىعليه‌السلام اول ما و افضل و بهتر ماست بعد از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(5) و در بصائر به سند معتبر روايت نموده است كه: شخصى به خدمت امام موسىعليه‌السلام عرض نمود كه: شما تفسيرى چند مى كنيد كتاب خدا را كه ما نشنيده ايم از ديگرى، حضرت فرمود: قرآن بر ما نازل شده پيش از ديگران و از براى ما تفسير شده پيش از آنكه در ميان مردم منتشر گردد؛ پس ما مى دانيم حرام و حلال قرآن را و ناسخ و منسوخ آن را و ما مى دانيم كه كدام آيه در سفر نازل شده است و كدام آيه در حضر نازل شده و در كدام شب نازل شده و در شان كه و در چه باب نازل شده، پس ما حكيمان و دانايان خدائيم در زمين او و گواهان خدائيم بر خلق او، و اين مفاد قول حضرت عزت

____________________

1- كافى ١/٢٢٩؛ بصائرالدرجات ١٩٤.

2- سوره نمل: ٤٠.

3- كافى ١/٢٢٩؛ بصائرالدرجات ٢١٢.

4- سوره رعد: ٤٣.

5- كافى ١/٢٢٩؛ بصائرالدرجات ٢١٥؛ تفسير عياشى ٢/٢٢٠. و روايت در هر سه مصدر از يزيد بن معاويه مى باشد. و در رجال شيخ طوسى ذكر شده است ه بريد بن معاويه از اصحاب امام باقر و امام صادق عليه السلام است ، و همچنين گفته است كه معاوية بن عمار از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده است.

۱۵۵

مى باشد( سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ ) (1) يعنى: بزودى نوشته مى شود شهادت ايشان و از ايشان سؤ ال مى كنند حضرت فرمود: شهادت از براى ماست و سؤ ال كردن از براى مشهود عليه است كه ساير امت باشند، پس اين علم آن چيزى است كه اعلام كردم بسوى تو و ادا نمودم بسوى تو آنچه لازم شده بود بر من، پس اگر قبول كنى شكر كن و اگر ترك كنى پس خدا بر همه چيز گواه است.(2)

____________________

1- زخرف: ١٩.

2- بصائرالدرجات ١٩٨.

۱۵۶

فصل چهارم در بيان آنكه آيات خدا و بينات خدا و كتاب خدا ايشانند در بطن قرآن

على بن ابراهيم روايت نموده است در تفسير اين آيه( وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَن يَشَإِ اللَّـهُ يُضْلِلْـهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَىٰ صِرَ‌اطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) (1) ظاهر لفظش آن است كه: كسانى كه تكذيب كردند به آيات ما كرانند كه نمى شنوند آيات را شنيدنى كه از آن منتفع گردند، و لالانند كه گويا به حق نمى گروند و در تاريكيهاى كفر و ضلالت و جهالت حيران مانده اند، هركه خدا خواهد گمراهى او را، گمراه گرداند او را - يعنى هر كه مستحق الطاف الهى نيست او را به خود وا مى گذارد - و هر كه را خواهد مى گرداند او را بر راه راست حضرت فرمود: اين آيه نازل شد در شان جماعتى كه تكذيب كردند اوصياى انبياء را كران و لالانند، چنانچه خدا فرموده است در ظلماتند، هر كه از فرزندان شيطان است تصديق نمى كند به اولياء و ايمان نمى آورد به ايشان هرگز، و اينهايند كه خدا گمراه كرده است ايشان را، و هر؟ از فرزندان آدم است - كه شيطان در نطفه او شريك نشده است - ايمان مى آورد به اوصياء و ايشانند كه بر راه راستند.

راوى گفت: از حضرت شنيدم كه مى فرمود: هر جا كه كذبوا بآياتنا در قرآن وارد شده است مراد تكذيب به همه اوصيا است.(2)

____________________

1- سوره انعمام: ٣٩.

2- تفسير قمى ١/١٩٩.

۱۵۷

مترجم گويد: تكذيب به آيات را تاويل كردن به تكذيب اوصياء دو وجه دارد: اول آنكه: مراد به آيات، علامات عظمت جلال الهى باشد، و ايشان اعظم علامات بزرگى الهى اند چنانچه بعد از اين خواهد آمد.

دوم آنكه: مراد آياتى باشد كه در شان آنها وارد شده است و تكذيب به آنها متضمن تكذيب به همه قرآن است.

و ايضا على بن ابراهيم در تفسير اين آيه روايت كرده است( وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ ) (1) يعنى: و آن جماعتى كه ايشان از آيات ما غافلند كه مراد از آيات، اميرالمومنينعليه‌السلام و ائمهعليه‌السلام اند، و دليل بر اين، قول حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام است كه فرمودن خدا را آيتى از من بزرگتر نيست.(2)

و ايضا به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: پرسيدند از تفسير قول حق تعالى( وَمَا تُغْنِي الْآيَاتُ وَالنُّذُرُ‌ عَن قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ ) (3) يعنى: فائده نمى بخشد آيات و نذر - يعنى ترسانندگان - گروهى كه ايمان نمى آوردند فرمود كه: آيات، ائمه اند و نذر پيغمبران.(4) و باز فرموده است در اين آيه( وَالَّذِينَ كَفَرُ‌وا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُولَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ ) (5) يعنى: آنها كه كافر شدند و تكذيب نمودند به آيات ما پس از براى ايشان است عذاب خوار كننده كه مراد آن گروهى اند كه ايمان نياورده اند به ولايت اميرالمؤ منين و ائمهعليه‌السلام .(6) و باز گفته است در تفسير اين آيه( سَيُرِ‌يكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِ‌فُونَهَا ) (7) يعنى: بزودى

____________________

1- سوره يونس: ٧.

2- تفسير قمى ١/٣٠٩.

3- سوره يونس ، ١٠١.

4- تفسير قمى ١/٣٢٠.كافى ١/٢٠٧.

5- سوره حج: ٥٧.

6- تفسير قمى ٢/٨٦.

7- سوره نمل: ٩٣.

۱۵۸

مى نمايد خدا به شما آيات خود را پس خواهيد شناخت آنها را فرمود كه: مراد اميرالمؤ منين و ائمهعليه‌السلام اند؛ چون بر مى گردند در رجعت، دشمنان ايشان مى شناسند ايشان را چون مى بينند آنها را(1)

و باز روايت كرده است به سند حسن كالصريح از حضرت صادقعليه‌السلام در تفسير اين آيه( إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ ) (2) يعنى: اگر خواهيم مى فرستيم بر ايشان از آسمان آيتى پس بر مى گردند گردنهاى ايشان براى آن آيه خاضغ و ذليل كه مراد خضوع گردنهاى بنى اميه است در وقتى كه صدا از آسمان به اسم صاحب الامرعليه‌السلام ظاهر مى گردد.(3)

و ايضا گفته است در تفسير قول حق تعالى( وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُ‌ونَ ) (4) يعنى: انكار نمى كنند آيات ما را مگر كافران(5) كه مراد آن است كه انكار نمى كنند امير المؤ منين و ائمهعليه‌السلام را مگر كافران. و ايضا به سند معتبر از حضرت امام موسىعليه‌السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه ذلك بانه كانت( تَّأْتِيهِمْ رُ‌سُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ ) (6) كه مراد از بينات، ائمهعليه‌السلام اند،(7) و كلينى از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه ميمونه( وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْ‌جُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْ‌آنٍ غَيْرِ‌ هَـٰذَا أَوْ بَدِّلْهُ ) (8) يعنى: و چون تلاوت مى شود بر ايشان آيات ما در حالتى كه بين و واضحند مى گويند آن جماعتى كه اميد ملاقات ما ندارند - يعنى اعتقاد به آخرت ندارند -: بياور قرآنى غير اين

____________________

1- تفسير قمى ٢/١٣٢.

2- سوره شعراء: ٤.

3- تفسير قمى ٢/١١٨.

4- سوره عنكبوت: ٤٧.

5- تفسير قمى ٢/١٨٨.

6- سوره تغابن: ٦.

7- تفسير قمى ٢/٣٧٣.

8- سوره يونس: ١٥.

۱۵۹

يا بدل كن اين را حضرت فرمود كه: يعنى بدل كن علىعليه‌السلام را(1) گويا مراد اين باشد كه ايشان مى گفتند قرآنى بياور كه ولايت علىعليه‌السلام در آن نباشد يا در اين قرآن به جاى علىعليه‌السلام ديگرى را قرار ده.

و در احاديث بسيار به روايت ابن ماهيار و ديگران از حضرت صادق و امام رضاعليه‌السلام وارد شده است در تفسير اين آيه( وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ) (2) كه اكثر مفسران گفته اند كه مراد آن است كه: بدرستى كه قرآن در لوح محفوظ نزد ما محفوظ است از تغيير و بلند مرتبه است در ميان كتابهاى آسمانى و حكيم است يعنى مشمتل است بر حكمتها يا محكم است، و منسوخ نمى گردد به غير خود،(3) فرمودند: مراد آن است كه حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام در سوره حمد كه ام الكتاب است مذكور است حكيم و دانا است،(4) و اين مبتنى بر آن است كه الصراط المستقيم علىعليه‌السلام است، و راه، ولايت و متابعت او، چنانچه منقول است كه از حضرت امام رضاعليه‌السلام پرسيدند كه: در كجاى ام الكتاب ذكر على بن ابى طالبعليه‌السلام است؟ فرمود كه: (اهْدِنَا الصِّرَ‌اطَ الْمُسْتَقِيمَ ) (5) كه علىعليه‌السلام صراط مستقيم است(6) و در دعاى روز غدير ذكر شده است كه: شهادت مى دهم كه علىعليه‌السلام امام هادى و رشيد است و امير مؤ منان است؟ او را در كتاب خود ذكر كرده است كه گفته و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم(7)

____________________

1- كافى ١/٤١٩؛ تفسير عياشى ٢/١٢٠؛ تفسير قمى ١/٣١٠.

2- سوره زخرف: ٤.

3- مجمع البيان ٥/٣٩. تفسير بيضاوى ٤/٩٩.

4- تاويل الآيات الظاهرة ٢/٥٥٢؛ تفسير قمى ٢/٢٨٠؛ معانى الاخبار ٣٢.

5- سوره فاتحه: ٦.

6- تاويل الآيات الظاهرة ٢/٥٥٢.

7- مصباح المجتهد ٦٩٢؛ اقبال الاعمال ٢/٢٨٤؛ تاويل الآيات الظاهرة ٢/٥٥٣.

۱۶۰