حيات القلوب امام شناسي جلد ۵

حيات القلوب  امام شناسي0%

حيات القلوب  امام شناسي نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 543

حيات القلوب  امام شناسي

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه مجلسى
گروه: صفحات: 543
مشاهدات: 52539
دانلود: 3835


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 543 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52539 / دانلود: 3835
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب  امام شناسي

حيات القلوب امام شناسي جلد 5

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قيامت اطيعوا الله و طيعواالرسول واولى الامر منكم مراد اولى الامر مائيم و بس. فان خفتم فى الامر فارجعوا الى الله والى الرسول واولى الامر منكم آيه چنين نازل شده و چگونه امر مى كند ايشان را به طاعت اولى الامر و رخصت مى دهد ايشان را در منازعه ايشان؟ اين خطاب متوجه ماموران است كه ايشان را امر به اطاعت كرده است.(1) و عياشى نيز روايت كرده نموده كه: ابان بن تغلب به خدمت امام رضاعليه‌السلام رفت و سوال كرد از اولى المر، حضرت فرمود: على بن ابى طالبصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است؛ و ساكت شد. پس ابان پرسيد كه: بعد از او كه بود؟ فرمود: امام حسنعليه‌السلام ؛ و باز ساكت شد. من باز سئوال نمودم، فرمود: حضرت امام حسينعليه‌السلام ؛ و باز ساكت شد. پس سئوال كردم كه: بعد از او كيست؟ فرمود: حضرت على بى الحسينعليه‌السلام ؛ و همچنين هر يكى را كه مى فرمود ساكت مى شد و من سئوال مى كردم تا آنكه تا آخر ائمهعليه‌السلام را فرمود.(2)

و ايضا روايت نموده از عمران حلبى كه حضرت صادقعليه‌السلام به او فرمود كه: شما گروه شيعه دين خدا را از اصلش اخذ نموده ايد: از گفته خدا كه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم و از گفته رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه: دو چيز در ميان شما مى گذارم كه تا به آنها متمسك شويد هرگز گمراه نمى شويد، نه از گفته ابوبكر و عمر و امثال ايشان(3)

و ايضا از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه كه: در شان على و ائمه از فرزندان اوست، خدا ايشان را به جاى پيغمبران قرار داده است، و فرقى كه هست اين است كه ايشان چيزى را حلال نمى كنند و چيزى را حرام نمى كنند بلكه شريعت حضرت رسالت را به خلق مى رسانند(4)

و ايضا روايت نموده است از حكيم كه گفت: از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم كه: فداى تو شوم، اولوالامر كه خدا امر به طاعت ايشان نموده است كيستند؟ فرمود: على بن

____________________

1- تفسير عياشى ١/٢٤٦. كافى ١/٢٧٦.

2- تفسير عياشى ١.

3- تفسير عياشى ١/٢٥١.

4- تفسير عياشى ١/٢٥٢.

۲۲۱

ابى طالب است و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد كه منم، پس حمد و شكر كنيد خداوندى را كه به شما شناسانيد امامان و پيشوايان شما را در وقتى كه مردم انكار ايشان كردند.(1) و به روايت ديگر از حضرت امام رضاعليه‌السلام روايت است كه: اولوالامر على بن ابى طالبعليه‌السلام است و اوصياى بعد از او.(2)

و فرات بن ابراهيم روايت كرده است كه: از حضرت صادقعليه‌السلام سئوال نمودند از اولوالامر، فرمود(3) كه: صاحب دانائى و علم مراد است، پرسيدند كه: مخصوص ما اهل بيت است.(4)

و از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه: اولوالامر در اين آيه، آل محمدند.(5)

و در كتاب اختصاص روايت نموده است كه از حضرت صادقعليه‌السلام سئوال كردند كه: آيا اطاعت اوصياء واجب است؟ فرمود كه: بلى آنهايند كه خدا فرموده است اطيعو الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم و آنهايند كه در شان ايشان فرموده است( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَ‌سُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَ‌اكِعُونَ ) (6) (7) .

و فرات و كلينى روايت كرده اند كه از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدند از دعا ئم و ستونهاى اسلام كه جايز نيست احدى را كه تقصير كند از معرفت چيزى از آنها و اگر تقصير كند دين او فاسد مى گردد و اعمال او مقبول نيست و اگر آنها را بداند ندانستن چيزهاى ديگر به او ضرر ندارد، حضرت فرمود كه: لا اله الا الله است و ايمان به رسول خدا و اقرار به آنچه آن حضرت از نزد پروردگار آورده است و حقى كه در اموال واجب است كه آن زكات

____________________

1- تفسير عياشى ١/٢٥٢.

2- تفسير عياشى ١/٢٥٣.

3- كلمه فرمود از متن عربى روايت اضافه شد.

4- تفسير فرات كوفى ١٠٨.

5- تفسير فرات كوفى ١٠٨.

6- سوره مائده: 55.

7-اختصاص277.

۲۲۲

است؛ و ولايتى كه خدا به آن امر كرده است، ولايت محمد آل محمدعليه‌السلام .

پرسيدند كه: آيا در ولايت دليلى هست كه كسى كه منمسك به آن شود استدلال به آن تواند كرد؟ حضرت فرمود كه: بلى، حق تعالى فرموده اطيعوا الله تا آخر

و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: هر كه بميرد و امام زمان خود را نداند، به مردن جاهليت مرده است؛ پس امام در زمان حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن حضرت بود؛ و بعد از او على بود - و بعضى به جاى علىعليه‌السلام معاويه را امام دانستند - پس بعد از حضرت امير المومنينعليه‌السلام امام حسنعليه‌السلام امام بود، پس بعد از او حضرت امام حسنعليه‌السلام - و ديگران گفتند: يزيد بن معاويه، آيا معاويه را در برابر اميرالمومنينعليه‌السلام و امام حسنعليه‌السلام قرار مى توان داد و يا امام حسينعليه‌السلام و يزيد پليد را برابر مى توان كرد، مساوى نيستند. پس بعد از حسينعليه‌السلام على بن الحسين و امام محمد باقرعليه‌السلام بود، و شيعيان مناسك حج و حلال و حرام خود را نمى دانستند تا آنكه امام محمد باقرعليه‌السلام اين در را بر ايشان گشود و بيان نمود براى ايشان اعمال حج و حرام و حلال ايشان را به مرتبه اى كه علماى اهل سنت در مسائل محتاج ايشان شدند بعد از آنكه ايشان محتاج آنها بودند، و هميشه همچنين بود كه مقابل عالى از علماى اهل بيت جاهل و شقى از خلفاى جور بود، و به مقتضاى آيه و حديث بايد كه در هر زمان امامى باشد و هر كه او را نشناسد بر جاهليت و كفر مرده است، و هر زمانى را كه ملاحظه مى كنى در برابر امامان اهل بيتعليه‌السلام جمعى بودند كه هر عاقل كه تامل كند مى داند كه ايشان اولى بودند به امامت از آنها، پس بايد كه ايشان اولوالامر و امام باشند.

پس حضرت فرمود كه: محتاجترين احوال تو به دين حق آن وقتى است كه جان تو به اينجا رسد - و اشاره به حلق مبارك خود فرمود - و در وقتى كه دنيا از تو منقطع مى گردد و در آن وقت آثار دين حق بر تو ظاهر خواهد شد و خواهى گفت: در خوب دينى بودم.(1)

و عياشى از حضرت امام رضاعليه‌السلام روايت نموده است در تفسير قول

____________________

1- كافى ٢/١٩؛ تفسير فرات كوفى ١٠٩، و در آنجا قسمتى از روايت ذكر شده است.

۲۲۳

حق تعالى( وَلَوْ رَ‌دُّوهُ إِلَى الرَّ‌سُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ‌ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ ) (1) كه فرمود: يعنى آل محمد و ايشانند كه استنباط مى كنند از قرآن، و حلال و حرام را از آن مى دانند، و ايشانند حجت خدا بر خلق.(2)

و ايضا از حضرت باقرعليه‌السلام روايت نموده كه: اولو الامر در اين آيه ائمهعليه‌السلام اند.(3) و ابن شهر آشوب در مناقب گفته است كه: امت در تفسير آيه يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم بر دو قولند: اول آنكه اولو الامر، ائمه مايند؛ دوم آنكه امراى لشكرند. و هر گاه يكى باطل شود ديگرى ثابت مى شود، والا لازم مى آيد كه حق از امت خارج باشد، و دليل بر آنكه مراد ائمه ماعليه‌السلام اند آن است كه ظاهر آيه اقتضاى عموم اطاعت اولوالامر مى كند از اين جهت كه عطف فرموده است امر به طاعت ايشان را بر امر به طاعت خود و طاعت رسول خود، و چنانچه اطاعت خدا و رسول عام است و در همه چيز واجب است بايد كه اطاعت ايشان نيز عام باشد، و اگر خاصى مى بود به امر مخصوصى بايست كه بيان فرمايد، و هر گاه وجوب اطاعت ايشان در همه چيز ثابت شد پس امامت ايشان نيز ثابت شد زيرا كه معنى امامت همين است. و هر گاه آيه اقتضاى وجوب اطاعت اولوالامر در همه چيز كند بايد كه معصوم نيست از آنكه امر به قبيح كرده باشد زيرا كه غير معصوم مامون نيست از آنكه امر به قبيح كرده باشد زيرا كه غير معصوم مامون نيست از آنكه امر به قبيح كند يا قبيحى از او صادر شود، و هر گاه قبيحى از او صادر شود متابعت او در آن امر قبيح، قبيح خواهد بود، پس مراد امراى لشكر نمى باشند زيرا كه به اتفاق عصمت ايشان شرط نيست و خصوصيت امراء از آيه فهميده نمى شود. و بعضى گفته اند: اولوالامر علماى امتند، و اين نيز باطل است زيرا كه ايشان در رايها اختلاف دارند و اطاعت بعضى موجب معصيت ديگرى است، و حق تعالى به چنين چيزى امر نمى فرمايد.

____________________

1- سوره نساء: ٨٣.

2- تفسير عياشى ١/٢٦٠.

3- تفسير عياشى ١/٢٦٠. تفسير تبيان ٣/٢٧٣. مجمع البيان ٢/٨٢.

۲۲۴

و ايضا حق تعالى وصف نموده است اولوالامر را به صفتى كه دلالت بر علم و امارت هر دو مى كند در آن آيه كه فرموده است و اذا جاءهم امر بين الامن او الخوف ادعوا به ولو ردوه الى الرسول والى اولى الامر منهم لعلهم الذين يستنبطونه منهم پس امن و خوف را رد كرده است به امراء و استنباط را به علماء و اين هر دو جمع نمى شود مگر در اميرى كه عالم باشد. و شعبى گفته است كه: ابن عباس مى گفت كه: ايشان امراى لشكرهايند و علىعليه‌السلام اول ايشان است.

و حسن بن صالح از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيد از تفسير اولوالامر، فرمود كه: ايشان امامان از اهل بيت رسولند.

و مجاهد در تفسيرش گفته است: اين آيه در شان اميرالمؤ منينعليه‌السلام نازل شده است در هنگامى كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را خليفه خود گردانيد در مدينه، و حضرت اميرعليه‌السلام گفت: يا رسول الله! به جنگ مى روى و مرا در ميان زنان و كودكان مى گذارى؟ حضرت فرمود كه: يا على! آيا راضى نيستى كه نسبت به من به منزله هارون باشى از موسى در وقتى كه موسى به هارون گفت( اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ ) (1) يعنى خليفه من باش در ميان قوم من و اصلاح كن در ميان ايشان، حضرت اميرعليه‌السلام فرمود: بلى والله، پس نازل شد والى الامر منكم يعنى على بن ابى طالبعليه‌السلام كه حق تعالى امر امت را به او گذاشت بعد از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و او را خليفه نمود در مدينه، پس امر كرد خداوند بندگان را كه اطاعت او را لازم شمارند و مخالفت او نكنند. و فلكى در ابانه روايت نموده است كه: اين آيه در وقتى نازل شد كه شكايت كرد ابوبرده از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام تا اينجا كلام ابن شهر آشوب بود.(2)

اما آيه سوم: ابن شهر آشوب و عياشى و غير ايشان روايت كرده اند به سندهاى

____________________

1- سوره اعراف: ١٤٢.

2- مناقب ابن شهر آشوب ٣/١٩-٢١.

۲۲۵

معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام كه فرمود: مائيم قومى كه حضرت عزت واجب گردانيده است طاعت ما را، و از ماست انفال و برگزيده مال، و مائيم راسخون در علم، و مائيم حسد برده شدگان بر ايشان كه خدا در شان ايشان فرموده( أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ ) (1)

و عياشى و ديگران از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده اند در تفسير قول حق تعالى( وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا ) (2) يعنى: عطا كرديم به آل ابراهيم پادشاهى بزرگ را حضرت فرمود كه: ملك عظيم آن است كه در ميان ايشان امامان قرار داد كه هر كه اطاعت ايشان كند خدا را اطاعت نموده و هر كه معصيت ايشان كند معصيت خدا كرده است، اين است ملك عظيم.(3)

و در بصائر الدرجات از حضرت باقرعليه‌السلام به سند صحيح روايت نموده است در تفسير قول حق تعالى( أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ ) كه فرمود: مائيم آنها كه حسد مى برند بر ما.(4) و به سند كالصحيح از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه اشاره به سينه مبارك خود فرمود و گفت: مائيم آنها كه حسد مى برند بر ايشان.(5) و به سند صحيح ديگر از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه در تفسير اين آيه فرمود كه: مائيم آن ناس كه حسد مى برند بر ما امامتى كه خدا به ما داده است و هيچكس ديگر از امت داخل نيستند.(6)

و به سندهاى صحيح ديگر بسيار روايت كرده است كه: ملك عظيم، طاعت مفروضه

____________________

1- مناقب ابن شهر آشوب ٢/٣٤٧ و ٣/٢٣٤ و تفسير عياشى ١/٢٤٧؛ كافى ١/١٨٦، تهذيب الاحكام ٤/١٣٢؛ مجمع البيان ٢/٦١.

2- سوره نساء: ٥٤.

3- تفسير عياشى ١/٢٤٨. بصائرالدرجات ٣٦.

4- بصائرالدرجات ٣٥. مناقب ابن شهر آشوب ١٨٦.

5- بصائرالدرجات ٣٥.

6- بصائرالدرجات ٣٥؛ كافى ١/٢٠٥. تفسير فرات كوفى ١٠٦؛ تاويل الآيات ظاهرة ١/١٣٠.

۲۲۶

است،(1) يعنى اطاعت ايشان را كه خدا بر خلق واجب نموده.

و به سند صحيح روايت كرده است كه از حضرت صادقعليه‌السلام سوال كردند كه: اين ملك عظيم چيست؟ فرمود كه: فرض اطاعت است حتى آنكه در قيامت، جهنم نيز اطاعت ايشان مى كند؛(2) هر كه را مى گويند بگير، مى گيرد؛ و هر كه را مى گويند بگذار، مى گذارد كه بر صراط بگذرد. و به سند صحيح ديگر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت نموده است كه در تاويل اين آيه( قَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَ‌اهِيمَ الْكِتَابَ ) (3) فرمود كه: كتاب، پيغمبرى است؛( وَالْحِكْمَةَ ) فرمود كه: فهم و حكم كردن در ميان مردم است؛( وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا ) فرمود كه: وجوب اطاعت است.(4)

و در حديث معتبر ديگر فرمود كه: مائيم بخدا سوگند آن ناس كه حسد برده مى شوند و مائيم اهل آن پادشاهى كه - در زمان قائم - به ما مى گردد.(5) و عياشى روايت كرده است از حضرت باقرعليه‌السلام كه: كتاب، پيغمبرى است؛ والحكمة، حكيمان از پيغمبران برگزيده اند؛ و ملك عظيم، امامان هدايت كنندگان برگزيده(6) ؛ و احاديث بر اين مضامين بسيار است.(7) به همين اكتفا كرديم.

و عياشى روايت كرده است كه: داوود بن فرقد به حضرت صادقعليه‌السلام عرض نمود كه: حق تعالى مى فرمايد:( قُلِ اللَّـهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ ) (8) يعنى: بگو: خداوندا! اى مالك پادشاهى! عطا مى كنى پادشاهى را به هر كه

____________________

1 بصائرالدرجات ٣٥، كافى ١/١٨٦. تفسير عياشى ١/٢٤٨. تفسير قمى ١/١٤٠.

2 بصائرالدرجات ٣٥.

3 سوره نساء: ٥٤.

4 بصائرالدرجات ٣٦؛ تفسير قمى ١/١٤٠.كافى ١/٢٠٦.

5 بصائرالدرجات ٣٦

6-تفسیر عیاشی1/248؛ کافی8/118.

7 رجوع شود به تفسير عياشى ١/٢٤٦)-٢٤٨.و بصائر الدرجات ٣٦.

8 سوره آل عمران: ٢٦.

۲۲۷

مى خواهى و باز مى ستانى پادشاهى را از هر كه مى خواهى پس خدا پادشاهى را به بنى اميه داده است؟ حضرت فرمود كه: چنين نيست كه مردم فهميده اند، خدا به ما داده است پادشاهى را و بنى اميه از ما غصب كرده اند مانند كسى كه جامه اى داشته باشد و دگرى به جبر بگيرد، پس آن شخص مالك آن جامه نخواهد بود.(1)

و ايضا از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده كه: حق تعالى تاديب نمود پيغمبرش را موافق خواهش و محبت خود، پس او را خطاب نمود كه( وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ) (2) يعنى: بدرستى كه تو بر خلق عظيم هستى و در جميع اخلاق حسنه كامل گرديده اى. پس مردم را خطاب كرد كه( مَا آتَاكُمُ الرَّ‌سُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا ) (3) يعنى: هر چه رسول عطا كند به شما و امر كند شما را به آن، پس بگيريد آن را و قبول كنيد آن را؛ و هر چه شما را از آن نهى كند، منتهى شويد و ترك كنيد آن را، و فرمود كه( مَن يُطِعِ الرَّ‌سُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّـهَ ) (4) يعنى: هر كه اطاعت رسول مى كند پس بتحقيق كه اطاعت كرده است خدا را.

پس حضرت فرمود كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تفويض كرد امر امت را بسوى علىعليه‌السلام و او را امين گردانيد بر دين خدا و احكام الهى و امور امت، پس شما تسليم كرديد و قبول كرديد و انكار كرديد ساير امت، پس بخدا سوگند كه ما دوست مى داريم شما را كه سخن گوئيد هر گاه ما سخن گوئيم و خاموش باشيد هر گاه ما خاموش باشيم، و مائيم واسطه ميان خدا و شما،و بخدا سوگند كه خدا چيزى نداده است به احدى در مخالفت امر ما.(5)

و ابن شهر آشوب روايت كرده است در تفسير قول حق تعالى

____________________

1- تفسير عياشى ١/١٦٦؛ كافى ٨/٢٦٦.

2- سوره قلم: ٤.

3- سوره حشر: ٧.

4- سوره نساء: ٨٠.

5- تفسير عياشى ٢/٢٥٩. بصائر الدرجات ٣٨٤؛ كافى ١/٢٦٥.

۲۲۸

( وَاللَّـهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ ) (1) يعنى: مى دهد خدا پادشاهى خود را به هر كه مى خواهد فرمودند كه: اين آيه در شان ما نازل شده است.(2) و فرات بن ابراهيم روايت نموده است از حضرت صادقعليه‌السلام در تفسير اين آيه( وَ مَن يُطِعِ اللَّـهَ وَرَ‌سُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا ) (3) يعنى: هر كه اطاعت كند خدا و رسول او را، پس رستگار شده است رستگارى عظيمى و فرمود كه: مراد اطاعت در ولايت اميرالمؤ منين و امامان بعد از اوست.(4)

در تفسير محمد ابن عباس از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام روايت كرده است در تفسير آيه( قُلْ أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّ‌سُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ ) (5) يعنى: بگو - يا محمد - كه: اطاعت كنيد خدا و رسول را، پس اگر پشت كنند و قبول نكنند پس بر رسول است آنچه را تكليف كرده اند كه تبليغ رسالت باشد و بر شماست آنچه شما را تكليف كرده اند كه اطاعت كنيد، فرمود كه:( فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ ) يعنى: بر اوست آنچه تكليف كرده اند او را كه بشنود و اطاعت كند و خيانت نكند در رسالت و صبر كند بر آزارهاى امت، و بر شما است كه قبول كنيد و وفا كنيد به عهدها كه خدا بر شما گرفته است در امامت علىعليه‌السلام و آنچه در قرآن بيان كرده است از واجب بودن اطاعت او،( وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا ) (6) يعنى: اگر اطاعت كنيد - على را - هدايت مى يابيد،( وَمَا عَلَى الرَّ‌سُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ) ،(7) يعنى: و نيست بر رسول مگر رسانيدن رسالت خدا را.(8)

____________________

1- سوره بقره: ٢٤٧.

2- مناقب ابن شهر آشوب ٤/٣٥٨.

3- سوره احزاب: ٧١.

4- تفسير قمى ٢/١٩٨.كافى ١/٤١٤. مناقب ابن شهر آشوب ٣/١٢٧.

5- سوره نور: ٥٤.

6- سوره نور: ٥٤.

7- سوره نور: ٥٤.

8- تاويل الآيات الظاهرة ١/٣٦٨.

۲۲۹

فصل دهم در تاويل آيات نور در اهل بيتعليه‌السلام ، وبيان آنكه ايشانند انوارسبحانى و تاويل مساجد وبيوت مقدسه به خانه هاى ايشان وتاويل ظلمت به اعداى ايشان

آيه اولى:( اللَّـهُ نُورُ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ مَثَلُ نُورِ‌هِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّ‌يٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَ‌ةٍ مُّبَارَ‌كَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْ‌قِيَّةٍ وَلَا غَرْ‌بِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ‌ نُّورٌ‌ عَلَىٰ نُورٍ‌ يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِ‌هِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِ‌بُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ) (1) اين آيه كريمه از آيات متشابه است و در تاويل آن وجوه بسيار گفته اند؛ اما ظاهر لفظ آيه آن است كه: حق تعلى نور دهنده آسمانها و زمين است به نور وجود و علم هدايت و انوارهدايت و انوار ظاهره از كواكب و غير آنها، مثل و صفت خدا مانند مشكاة است - و آن سوراخى است كه چراغ را در ميان آن مى گذاردند، و بعضى گفته اند لوله اى است در ميان قنديل كه فتيله را در ميان آن مى گذارند - و در ميان آن مشكاة چراغى بوده باشد، و چراغ در ميان قنديلى از آبگينه بوده باشد، و آن قنديل را افروخته باشند از درخت با بركتى كه درخت زيتون است، و چنان درخت زيتونى باشد كه نه شرق باشد و نه غربى.

____________________

1- سوره نور: ٣٥.

۲۳۰

بعضى گفته اند كه: در طرف مشرق يا مغرب نروئيده باشد كه آفتاب گاهى بر آن تابد و گاهى نتابد، بلكه در صحراى گشاده يا قله كوهى بوده باشد كه پيوسته آفتاب بر آن تابد تا آنكه ميوه اش خوب برسد و روغنش صافتر شود. و بعضى گفته اند: در مشرق و مغرب معموه نباشد بلكه در وسط معموره باشد كه بلاد شام است و زيتونش بهترين زيتونها است.

و بعضى گفته اند: در جائى نروئيده باشد كه پيوسته آفتاب بر آن بتابد كه آن را بسوزانند، و در جائى نباشد كه آفتاب بر آن نتابد و خام بماند، بلكه گاهى تابد و گاهى نتابد، نزديك باشد كه روغن روشن شود بى آنكه آتشى به آن برسد و نور آن بر نور بيفزايد، زيرا كه نور چراغ مضاعف مى شود به سبب صفاى روغن زيت و درخشندگى قنديل و ضبط نمودن چراغدان نور آن را، هدايت مى كند خدا بسوى نور خود هر كه را خواهد، و مى زند خدا مثلها از براى مردم و خدا به همه چيز داناتر است.(1)

و تاويل اين آيه به وجوه بسيار كرده اند:

اول آنكه: اين مثلى است كه خدا براى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده؛ و مشكاة، سينه حقيقت دفينه آن حضرت است؛ و زجاجه؛ دل حكمت او؛ و مصباح پيغمبرى است؛ نه شرقى است و نه غربى يعنى نه نصرانى است و نه يهودى؛ زيرا كه نصارى به جانب شرق نماز مى كنند و يهود به جانب غرب، و شجره مباركه، پيغمبرى است كه ابراهيمعليه‌السلام باشد و نور محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزديك است كه ظاهر گردد از براى مردم هر چند سخن نگويد.

دوم آنكه: مشكاة ابراهيمعليه‌السلام است، و زجاجة، اسماعيلعليه‌السلام ؛ و مصباح محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و شجره مباركه، ابراهيمعليه‌السلام است زيرا كه اكثر پيغمبران از صلب او بهم رسيده اند، و نه شرقى و نه غربى يعنى نه يهودى و نه نصرانى است. يكاد زيتها يعنى نزديك است كه محاسن محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ظاهر گردد پيش از آنكه وحى به او برسد؛ و نور على نور يعنى پيغمبرى از نسل پيغمبرى.

____________________

1- مجمع البيان ٤/١٤٣؛ تفسير بيضاوى ٣/١٩٩.

۲۳۱

سوم آنكه: مشكاة، عبدالمطلب است، زجاجه عبدالله است؛ و مصباح، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، نه شرقى و نه غربى مكه بلكه مكى است كه مكه وسط دنيا است.

چهارم آن است كه: اين مثلى است كه حضرت عزت از براى مؤ من زده است، و مشكاة نفس اوست؛ و زجاجه، سينه اوست؛ و مصباح، ايمان است و قرآن كه در دل اوست و افروخته مى شود از شجره مباركه كه اخلاص خداوند يگانه است، پس آن درخت پيوسته سبز و خرم است مانند درختى كه درختان ديگر بر گرد آن درخت بر آمده باشند و آفتاب به آن نرسد نه در هنگام طلوع و نه در هنگام غروب، و مؤ من چنين است و اثر هيچ فتنه به او نمى رسد، پس او در ميان چهار خصلت است: اگر خدا به او عطا مى كند، شكر مى كند، و اگر مبتلا مى شود به بلائى صبر مى كند و اگر حكم مى كند، به عدالت حكم مى كند، و اگر سخن مى گويد، راست مى گويد، پس او در ميان ساير مردم مثل مرد زنده است كه در ميان قبرهاى مردگان راه رود، نور بر نور است، كلامش نور است و علمش نور است و داخل شدنش در هر امرى نور است و بيرون رفتنش نور است و بازگشتنش در قيامت بسوى نور است.

پنجم آنكه: اين مثلى است كه خدا براى قرآن زده است؛ و مصباح قرآن است، و زجاجه دل مؤ من است و مشكاة زبان و دهان اوست؛ و شجره مباركه شجره وحى است.

يكاد زيتها يضى ء يعنى: نزديك است كه حجتهاى قرآن واضح گردد هر چند خوانده نشود؛ يا آنكه: نزديك است كه حجتهاى خدا بر خلقش روشن شود براى كسى كه تفكر و تدبر نمايد در آنها هر چند قرآن نازل نشود، و نور است يعنى قرآن نور است با ساير نورها كه پيش از آن بوده.

يهدى الله لنوره من يشاء يعنى: هدايت مى كند خدا از براى دينش و ايمانش يا از براى پيغمبرى و امامت هر كه را خواهد.(1)

و تاويلات ديگر نيز در اين آيه كرده اند كه ذكر شان موجب تطويل كلام است.

____________________

1- مجمع البيان ٤/١٤٣. تفسير بغوى ٣/٣٤٦.تفسير قرطبى ١٢/٢٦٣.

۲۳۲

و اما احاديثى كه در تاويل اين آيه وارد شده است چند نوع است:

اول آنكه: على بن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده است از حضرت صادقعليه‌السلام كه: مشكاة، حضرت فاطمه است، فيها مصباح مصباح در اينجا حضرت امام حسنعليه‌السلام است؛ المصباح فى زجاجة اين مصباح، حضرت امام حسينعليه‌السلام است، و چون هر دو از يك نورند تعبير از هر دو به مصباح نموده اند، و فرموده اند كه: مراد به زجاجه نيز حضرت فاطمهعليه‌السلام است، يعنى گويا فاطمهعليه‌السلام كوكب درخشنده است ميان زنان دنيا و زنان اهل بهشت، و شجره مباركه ابراهيمعليه‌السلام است؛ لا شرقيه ولا غربيه يعنى: نه يهوديه و نه نصرانيه است؛ يكاد زيتها يضى ء يعنى: نزديك است كه علم از او و از ذريه او بجوشد، نور على نور يعنى: امامى از او بهم مى رسد بعد از امامى؛ يهدى الله لنوره من يشاء يعنى: هدايت مى كند خدا بسوى ائمهعليه‌السلام هر كه را مى خواهد.(1) و كلينى و فرات بن ابراهيم نيز اين روايت را به چندين سند روايت كرده اند.(2)

و علامه رحمه الله در كشف الحق و ابن بطريق در عمده و سيد ابن طاووس در طرايق از ابن مغازلى شافعى قريب به اين مضمون را روايت نموده اند، و گفته اند: مشكاة، فاطمه است؛ و مصباح، حسن و حسينعليه‌السلام است؛ و فاطمه، كوكب درخشنده بود ميان زنان عالميان تا آخر.(3)

و از جهت مزيد توضيح و تشيبه و تطبيق بر مشبه مى گوئيم كه: چو: حضرت ابراهيمعليه‌السلام اصل و عمده انبياء بود، و انبياء به منزلت شاخه هاى او بودند و از شاخه هاى مختلف منشعب شد از انبياء و اوصياء در فرزندان اسحاق كه بنى اسرائيلند و در فرزندان اسماعيل كه عمده ايشان حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اوصياى اويند و از ايشان انوار عظيمه در سه فرقه از اهل كتب كه يهود و نصارى و مسلمان باشند ساطع گرديد. پس ابراهيمعليه‌السلام به منزله شجره زيتونه است از جهت اين شعب و انوار، و چون ثمار

____________________

1- تفسير قمى ١٠٢. تاويل الايات الظاهرة ١/٣٦٠.

2- كافى ١/١٩٥. تفسير فرات كوفى ٢٨٢.

3- نهج الحق ٢٠٨)-٢٠٧. عمده ابن بطريق ٣٥٦؛ طرائف ١٣٥. مناقب ابن مغازلى ٢٦٣.

۲۳۳

شجره و سريان انوار اين زيتونه در پيغمبر ما واهل بيت او كاملتر و بيشتر و تمامتر بود زيرا كه ايشان از همه انبياء و اوصيا افضل بودند و امت وسط و ائمه وسطى ايشان بودند و شريعت و سيرت و طريقت ايشان اعدل سير بود چنانچه حق تعالى فرموده است( وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا ) (1) و مويد وسط بودن ايشان توسط در شرايع ايشان است چنانچه يهود بسوى مغزب نماز مى كردند و نصارى به سمت مشرق و قبله اين امت ميان اين دو قبله واقع شده.

و همچنين در حكم و قصاص و ديات و ساير احكام ايشان را وسط قرار داده اند، پس تشبيه نمود خدا حضرت ابراهيمعليه‌السلام را از جهت تشعب اين انوار عظيمه از او به زيتونه كه نه شرقيه و نه غربيه باشد يعنى منحرف نباشد از اعتدال بسوى افراط يا تفريط كه در ملت يهود و نصارى تحقق يافته، و ايماء كرد به شرقيه بسوى نصارى و به غربيه به سوى يهود به اعتبار قبله هاى ايشان، و ممكن است كه مراد به آيه كريمه، زيتونه باشد كه در وسط شجره باشد نه در شرق آن كه آفتاب بعد از عصر بر آن نتابد و نه در غرب آن كه آفتاب، در اول روز بر آن نتابد، پس تشبيه تمامتر و كاملتر مى شود.

و مراد در مشبه ماده بعيده علم است كه امامت و خلافتى باشد كه منبعش ابراهيمعليه‌السلام است چنانچه حق تعالى به او خطاب نمود كه( إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ) (2) و سرايت نمود در ذريه مقدسه او؛ و مراد به زيت، مواد غربيه است از وحى و الهام، و اضائت زيت عبارت از منفجر شدن علم است از اين مواد.

ولو لم تمسسه نار مراد از نار، وحى است يا تعليم از بشر يا سؤ ال زيرا كه سؤ ال نيز آتش علم را بر مى افروزد؛ و( نُّورٌ‌ عَلَىٰ نُورٍ‌ ) را تاويل به امام بعد از امام فرموده براى آنكه هر امامى كه بعد از ديگرى مى آيد نور و علم و حكمت الهى را در ميان خلق مى افزايد، و به اين نحو كه تقرير نموديم اين تاويل را متانت و حسن اين تاويل كنار على

____________________

1- سوره بقره: ١٤٣.

2- سوره بقره: ١٢٤.

۲۳۴

علم ظاهر و هويدا است.

دوم: ابن بابويه در توحيد و معانى الاخبار روايت كرده است به سند معتبر از فضيل بن يسار كه گفت: از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم از الله نور السموات و الارض، فرمود كه: چنين است خداى عزوجل آسمانها و زمين به نور او روشن است.

گفتم: مثل نوره فرمود كه: نورش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

گفتم:( کَمِشْكَوةٍ ) ، فرمود: مشكاة، سينه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

گفتم:( فِيهَا مِصْبَاحٌ ) ، فرمود که یعنی: د آن نور علم است، یعنی پیغمبری.

گفتم:( الِمصباحُ فِی زُجاجَةٍ ) ، فرمود كه: علم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منتقل شد به دل علىعليه‌السلام .

گفتم:( كَاَنَها ) ، فرمود: چرا( كَاَنَها ) مى خوانى؟

گفتم: پس به چه نحو بخوانم؟ فرمود: كانه كوكب درى.

گفتم:( يُوقَدُ مِن شَجَرَ‌ةٍ مُّبَارَ‌كَةٍ زَیتُونَةٍ لَّا شَرْ‌قِيَّةٍ وَلَا غَرْ‌بِيَّةٍ ) ، فرمود كه: اينها اوصاف على ابن ابى طالبعليه‌السلام است، نه يهودى است و نه نصرانى،.

گفتم:( يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ ) ، فرمود كه: يعنى نزديك است كه علم بيرون آيد از دهان عالم از آل محمد پيش از آنكه از او سؤ ال كنند يا پيش از آنكه آن علم گفته باشد به او به الهام.

گفتم:( نُّورٌ‌ عَلَىٰ نُورٍ‌ ) ، فرمود كه: امامى بعد از امامى.(1)

مترجم گويد كه: قرائت كانه در قرائت شاذه نقل نكرده اند، و تذكير ضمير يا به اعتبار خبر است يا به تاويل زجاجه يا به آنكه زجاجه دوم در قرائت اهل بيت نبوده باشد. در بصائر و اختصاص از حضرت باقر عهع روايت كرده است كه مثل نوره نور، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است( فِيهَا مِصْبَاحٌ ) مصباح، علم است،( الِمصباحُ فِی زُجاجَةٍ ) زجاجه، اميرالمومنينعليه‌السلام است و علم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد اوست.(2)

____________________

1- توحيد ١٥٧.معانى الاخبار ١٥.

2- بصائرالدرجات ؛ اختصاص ٢٧٨.

۲۳۵

و ايضا فرات در تفسير از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه: مثل نوره( مَثَلَ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ) يعنى: علم در سينه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است؛ و( زُجاجَةٍ ) سينه حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام است؛( يُوقَدُ مِن شَجَرَ‌ةٍ مُّبَارَ‌كَةٍ ) نور علم است؛( لَّا شَرْ‌قِيَّةٍ وَلَا غَرْ‌بِيَّةٍ ) يعنى: از آل ابراهيم بسوى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد،و از او به على بن ابى طالب رسيد، نه شرقى است و نه غربى يعنى نه يهودى و نه نصرانى است؛( يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ ) يعنى: نزديك است كه عالم از آل محمد سخن بگويد به علم پيش از آنكه از او سوال كنند.(1) و در كشف الغمه از دلايل حميرى روايت كرده است كه: به خدمت حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام نوشتند و سوال كردند از معنى مشكاة، حضرت در جواب نوشت كه: مشكاة، دل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.(2)

و ايضا در توحيد از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است:( كَمِشْكَوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ) يعنى نور علم در سينه پيغمبر است؛ المصباح فى( الِمصباحُ فِی زُجاجَةٍ ) زجاجه، سينه علىعليه‌السلام است، علم پيغمبر به سينه علىعليه‌السلام آمد، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همه علم خو را تعليم او كرد،( يُوقَدُ مِن شَجَرَ‌ةٍ مُّبَارَ‌كَةٍ ) نور علم است؛( لَّا شَرْ‌قِيَّةٍ وَلَا غَرْ‌بِيَّةٍ ) نه يهودى و نه نصرانى؛( يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ ) يعنى: نزديك است كه عالم از آل محمد سخن بگويد به علم پيش از آنكه از او سؤ ال كنند،( نُّورٌ‌ عَلَىٰ نُورٍ‌ ) يعنى: امامى مؤ يد به نور علم و حكمت امامى بعد از امامى از آل محمد، و اين امر هميشه بوده است و خواهد بود از زمان آدم تا قيام قيامت، و ايشانند اوصياء كه حق تعالى ايشان را خليفه هاى خود گردانيده است در زمين و حجتهاى خود گردانيده است بر خلق خود و در هيچ عصرى زمين خالى از يكى از ايشان نمى باشد.(3)

و در كافى به سند معتبر از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علمى كه نزد او بود گذاشت نزد وصى خود، و آن است معنى

____________________

1 كشف الغمة ٣/٢١٨.

2 كشف الغمه ٣/٢١٨.

3 توحيد ١٥٨.

۲۳۶

قول حق تعالى( اللَّـهُ نُورُ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ ) مى گويد: منم هدايت كننده اهل آسمانها و زمين، مثل علمى كه به او عطا نمودم و آن نور من است كه به آن هدايتا مى يابند مثل مشكاتى است كه در آن مصباح بوده باشد، پس مشكاة، دل محمد است، و مصباح نور علم است كه در آن قلب است. و قول حق تعالى( الِمصباحُ فِی زُجاجَةٍ ) يعنى: محمد را بسوى خود مى بردم و علمى كه نزد اوست نزد وصى او مى گذارم چنانچه چراغ را در ميان قنديل آبگينه مى گذارند.

( كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّ‌يٌّ ) يعنى: بيان فضيلت وصى او على بن ابى طالبعليه‌السلام است،( يُوقَدُ مِن شَجَرَ‌ةٍ مُّبَارَ‌كَةٍ ) اصل شجره مباركه ابراهيم است چنانچه حق تعالى فرموده است در حق او( رَ‌حْمَتُ اللَّـهِ وَبَرَ‌كَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ ) (1) و فرموده است( إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَ‌اهِيمَ وَآلَ عِمْرَ‌انَ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿٣٣﴾ ذُرِّ‌يَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ) (2)

( لَّا شَرْ‌قِيَّةٍ وَلَا غَرْ‌بِيَّةٍ ) يعنى: شما يهود نيستيد كه نماز كنيد به جانب مغرب، ونصارى نيستيد كه نماز كنيد به جانب مشرق، و شما بر ملت ابراهيميد، و حق تعالى فرموده است( مَا كَانَ إِبْرَ‌اهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَ‌انِيًّا وَلَـٰكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِ‌كِينَ ) (3) يعنى: نبود ابراهيم يهودى و نه نصرانى و ليكن بود مايل از دينهاى باطل بسوى دين حق و مسلمانان، و نبود از جمله مشركان.

و اما قول حق تعالى( يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ ) تا آخر آيه، مراد آن است كه مثل اولاد شما كه از شما متولد مى شوند مثل زيت است كه از زيت مى فشارند، نزديك است كه تكلم نمايند، به علم پيغمبرى هر چند ملك بر ايشان نازل نشود.(4)

سوم: على بن ابراهيم و فرات روايت نموده اند كه: عبدالله بن جندب به خدمت امام رضاعليه‌السلام نوشت: فداى تو شوم، من پير و ضعيف و عاجز شده ام از بسيارى آن چيزها كه

____________________

1- سوره هود: ٧٣.

2- سوره آل عمران: ٣٤ و ٣٣.

3- سوره آل عمران: ٦٧.

4- كافى ٨/٣٨٠-.٣٨١.

۲۳۷

پيشتر قوت آنها را داشتم، مى خواهم فداى تو شوم مرا تعليم كنى سخنى كه مرا به پروردگار خود نزديك گرداند و فهم و علم مرا زياد گرداند. حضرت در جواب نوشت كه: نامه بسوى تو فرستاديم بخوان و درست بفهم كه در آن شفا هست براى كسى كه خدا شفاى او را خواهد، و در آن هدايت هست براى كسى كه خدا هدايت او را خواهد پس بسيار بگو: بسم الله الرحمن الرحيم لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم.

حضرت على بن الحسينعليه‌السلام گفت: بدرستى كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امين خدا بود در زمين و چون او را از دنيا برد ما اهل بيت امينان اوئيم در زمين، نزد ما است علم بلاهاى مردم و مرگهاى مردم و نسبهاى عرب و آنكه كى بر اسلام متولد شده و ما مى شناسيم كسى را كه مى بينيم او مؤ من است يا منافق، و شيعيان ما نامهاى ايشان و پدران ايشان نزد ما نوشته است، و خدا بر ما و بر ايشان پيمان گرفته است هر جا كه ما وارد مى شويم ايشان وارد مى شوند و هر جا كه ما داخل مى شويم ايشان داخل مى شوند، و نيست بر ملت ابراهيم غير ما و ايشان، و ما در روز قيامت چنگ مى زنيم به نور پيغمبر خود، و پيغمبر ما متمسك مى شود به نور خدا و شيعيان ما متمسك مى شوند به نور ما، هر كه از ما جدا مى شود هلاك مى شود و هر كه متابعت مى كند نجات مى يابد، و كسى كه انكار ولايت ما مى كند كافر است و كسى كه متابعت ما كند و متابعت دوستان ما كند مؤ من است، و دوست نمى دارد ما را كافريب و دشمن نمى دارد ما را مؤ منى، هر كه بميرد و ما را دوست دارد بر خدا لازم است كه او را با ما مبعوث كند، ما هدايت كننده ايم براى كسى كه متابعت ما كند و به ما هدايت يابد، هر كه ما را نخواهد از ما نيست و هر كه از ما نباشد از اسلام هيچ بهره اى ندارد. به ما فتح كرده است دين را و به ما ختم كرده آن را، به بركت ما خدا روزى شما را از زمين مى روياند و به بركت ما خدا باران را از آسمان مى فرستد و به بركت ما خدا شما را ايمن مى گرداند از غرق شدن در دريا و از فرورفتن به زمين در صحرا، و به ما نفع مى بخشد خدا به شما در زندگانى شما و در قبرهاى شما و در صحراى محشر و نزد صراط و نزد ميزان و نزد داخل شدن جنان، مثل ما در كتاب خدا مثل مشكاة است، و مشكاة در قنديل است، پس مائيم مشكاة كه در آن مصباح است و مصباح، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، و مصباح در

۲۳۸

زجاجه است كه عنصر طاهر آن حضرت است.(1)

و به روايت فرات: مائيم زجاجه،( لَّا شَرْ‌قِيَّةٍ وَلَا غَرْ‌بِيَّةٍ ) يعنى در نسب شريفش هيچگونه قدحى نيست كه گاه به مشرق نسبت دهد و گاه به مغرب؛( يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ ) ولو لم تمسسه نار مراد از نار، قرآن است؛( نُّورٌ‌ عَلَىٰ نُورٍ‌ ) يعنى: امامى بعد از امام؛( يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِ‌هِ مَن يَشَاءُ ) نور، على ابن ابى طالبعليه‌السلام است، خدا هدايت مى كند بسوى ولايت ما هر كه را دوست مى دارد و لازم است بر خدا كه مبعوث گرداند ولى ما و شيعه ما را در حالتى كه رويش منور باشد و برهانش واضح و حجتش نزد خدا عظيم باشد و بيايد دشمن ما در روز قيامت با روى سياه و حجتش نزد خدا باطل باشد و لازم است بر خدا كه بگرداند دوست ما را رفيق پيغمبران و صديقان و شهيدان و صالحان، و نيكو رفيقانند ايشان؛ و شهيد ما را فضيلتى و زيادتى هست بر ساير شهيدان به ده درجه؛ و شهيد شيعيان ما را فضيلت و زيادتى هست بر ساير شهيدان به هفت درجه. پس مائيم نجيبان و مائيم فرزندان انبياء و اوصياء و مائيم اولاى ناس به خدا و مائيم مخصوصان در كتاب خدا و مائيم اولاى ناس به پيغمبر خدا و دين خدا و مائيم كه خدا دين خود را براى ما مقرر كرده است در آن آيه فرموده است( شَرَ‌عَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَ‌اهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ ) يعنى مقرر كرد از براى شما از دين آنچه وصيت نمود به آن نوح را و آنچه وحى كرديم بسوى تو اى محمد و آنچه وصيت نمود به آن ابراهيم و موسى و عيسى را آنكه برپا داريد دين را،( وَلَا تَتَفَرَّ‌قُوا فِيهِ ) و متفرق مشويد در آن، حضرت فرمود: يعنى بر جماعت محمد باشيد،( كَبُرَ‌ عَلَى الْمُشْرِ‌كِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ ) فرمود: يعنى: بزرگ و دشوار است بر آنها كه شرك آورده اند - به ولايت على - آنچه تو ايشان را بسوى آن مى خوانى - كه ولايت على است -،( اللَّـهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ) (2) فرمود: يعنى خدا برمى گزيند بسوى خود

____________________

1- تفسير قمى ٢/١٠٤ و در آن قسمتى از روايت ذكر شده است ؛ تفسير فرات كوفى ٢٨٣.

2- سوره شورى: ١٣.

۲۳۹

هر كه را مى خواهد و هدايت مى كند بسوى خود هر كه اجابت تو مى كند - بسوى ولايت على بن ابيطالبعليه‌السلام .(1)

و ايضا محمد بن العباس از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت على بن الحسينعليه‌السلام فرمود كه: مثل ما در كتاب خدا مثل مشكاة است، پس مائيم مشكاة - و مشكاة سوراخى است كه چراغ را در آن مى گذارند - و چراغ در زجاجة است، و زجاجه، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است؛( كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّ‌يٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَ‌ةٍ مُّبَارَ‌كَةٍ ) على بن ابى طالبعليه‌السلام است، نور على نور قرآن است؛( يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِ‌هِ مَن يَشَاءُ ) خدا هدايت مى كند بسوى ولايت ما هر كه را دوست مى دارد.(2)

چهارم: على بن ابراهيم روايت كرده است از حضرت صادقعليه‌السلام كه: حضرت باقرعليه‌السلام در تفسير اين آيه( اللَّـهُ نُورُ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ ) فرمود: ابتدا نمود به نور خود مثل هدايت او در دل مؤ من؛( كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ) مشكاة، اندرون مؤ من است؛ و قنديل دل اوست، و مصباح نورى است كه خدا در دل او قرار داده است( يُوقَدُ مِن شَجَرَ‌ةٍ مُّبَارَ‌كَةٍ ) ، مؤ من است؛( لَّا شَرْ‌قِيَّةٍ وَلَا غَرْ‌بِيَّةٍ ) يعنى: در ميان كوه واقع شود، نه شرقى باشد كه نزديك آفتاب بر آن نتابد، نه غربى باشد كه در وقت طلوع آفتاب بر آن نتابد، بلكه در هنگام طلوع و غروب و ساير اوقات بر آن تابد؛( يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ ) يعنى: نزديك است آن نورى كه خدا در دل او قرار داده روشنى بخشد هر چند سخن نگويد؛( نُّورٌ‌ عَلَىٰ نُورٍ‌ ) يعنى: فريضه بر بالاى فريضه و سنت بر بالاى سنت،( يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِ‌هِ مَن يَشَاءُ ) يعنى: هدايت مى كند خدا بسوى فريضه ها و سنتهاى او هر كه او را خواهد،( وَيَضْرِ‌بُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ) (3) فرمود،: پس اين مثلى است كه خدا براى مؤ من زده است، پس مومن مى گردد در پنج نور: داخل شدنش در هر كار نور است. و بيرون رفتنش نور است، و سخنش نور است، و عملش نور است، وبازگشتنش

____________________

1- تفسير فرات كوفى ٢٨٣-٢٨٥.

2- تاويل الآيات الظاهرة ١/٣٥٩-٣٦٠.

3- سوره نور: ٣٥.

۲۴۰