حيات القلوب امام شناسي جلد ۵

حيات القلوب  امام شناسي0%

حيات القلوب  امام شناسي نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 543

حيات القلوب  امام شناسي

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه مجلسى
گروه: صفحات: 543
مشاهدات: 52545
دانلود: 3835


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 543 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52545 / دانلود: 3835
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب  امام شناسي

حيات القلوب امام شناسي جلد 5

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

و اگر چنين نباشد هر آينه مشتبه شود بر مؤ منان امر دين ايشان و فرق نكنند ميان حق و باطل.(1) و به سندهاى صحيح بسيار از آن حضرت منقول است كه: اگر زمين يك ساعت بى امام بماند هر آينه فرو رود.(2)

مولف گويد كه: ممكن است فرو رفتن كنايه از خرابى و بر طرف شدن انتظامش باشد. و كلينى و ابن بابويه و ديگران به سندهاى معتبر از آن حضرت روايت كرده اند كه: اگر در زمين دو مرد باشند البته يكى از ايشان امام خواهد بود؛ و فرمود كه: آخر كسى كه مى ميرد امام است تا آنكه كسى بر خدا حجت نداشته باشد كه مرا بى حجت گذاشتى.(3)

و ابن بابويه و ديگران به سندهاى معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده اند كه: جبرئيل بر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد و خبر آورد از جانب خدا كه: اى محمد! من زمين را نگذاشتم مگر آنكه در آن عالمى بوده باشد كه بداند طاعت مرا و راه هدايت مرا و سبب نجات خلق باشد در مابين وفات پيغمبرى تا بيرون آمدن پيغمبر ديگر، و نمى گذارم شيطان را كه مردم را گمراه كند و نبوده باشد در زمين حجتى و دعوت كننده اى بسوى من و هدايت كننده اى بسوى راه من و عارف و دانائى به امر دين من، بدرستى كه من برانگيخته ام و مقرر گردانيده ام از براى هر قومى هدايت كننده اى كه هدايت كنم او سعادتمندان را و حجت باشد بر اشقياء.(4) و ايضا به سند معتبر از حضرت امام صادقعليه‌السلام روايت كرده اند كه: مردم به اصلاح نمى آيند مگر به امام و صلاحيت نمى يابد زمين مگر به امام.(5)

و به سند معتبر روايت كرده اند از آن حضرت كه: اگر باقى نماند در زمين مگر دو

____________________

1- علل الشرايع ١٩٥؛ بصائر الدرجات ٣٣١؛ اختصاص ٢٨٨.

2- كافى ١/١٧٩؛ كمال الدين ٢٠١.

3- كافى ١/١٨٠؛ علل الشرايع ١٩٦؛ غيبت نعمانى ١٥٧.

4- علل الشرايع ١٩٦؛ كمال الدين ١٣٤.

5- علل الشرايع ١٩٦.

۴۱

مرد هر آينه يكى از آنها حجت خدا بود.(1)

و به سندهاى معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده اند كه فرمود: بخدا سوگند كه خدا زمين را نگذاشته است از روزى كه آدم را از دنيا برده است بدون امامى كه هدايت يابند به سبب او بسوى خدا و او حجت خدا باشد بر بندگانش. هر كه ترك متابعت او كند هلاك مى گردد و هر كه متابعت او كند و ملازمت او نمايد نجات مى يابد، واجب است اين بر حق تعالى.(2) و ايضا از آن حضرت روايت كرده اند كه: باقى نمى ماند زمين مگر به امام ظاهرى يا پنهانى.(3)

و در حديث ديگر فرمود كه: خالى نبوده است دنيا از روزى كه خدا آسمانها و زمين را خلق كرده است از امام عادل و خالى نخواهد گذاشت تا روز قيامت كه حجت باشد بر خلقش.(4) و كلينى و ابن بابويه و شيخ طوسى به سند صحيح روايت كرده اند از ابوحمزه ثمالى كه گفت: از حضرت امام صادقعليه‌السلام پرسيدم كه: آيا زمين بى امام باقى مى ماند؟ فرمود كه: اگر باقى بماند فرو خواهد رفت.(5) و به سند بسيار از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام مروى است كه: خدا زمين را نگذاشته است بى عالمى كه كم كند آنچه مردم زياد كنند و زياد كند آنچه مردم كم كنند، و اگر چنين نباشد هر آيينه بر مردم مختلط و مشتبه گردد امور ايشان.(6)

و سليمان جعفرى از حضرت امام رضاعليه‌السلام پرسيد كه: آيا زمين از حجت خالى مى شود؟

____________________

1- كافى ١/١٧٩ غيبت نعمانى ١٥٦؛ علل الشرايع ١٩٧.

2- محاسن ١/١٧٦؛ رجال كشى ٢/٦٧٠ علل الشرايع ١٩٧؛ ثواب الاعمال ٢٤٥ و روايت در همه اين مصادر از امام صادق عليه السلام نقل شده است.

3- علل الشرايع ١٩٧.

4- علل الشرايع ١٩٧.

5- كافى ١٧٩ علل الشرايع ١٦٩ غيبت شيخ طوسى ٢٢٠؛ بصائر الدرجات ٤٨٨.

6- بصائر الدرجات ٣٣٢؛ علل الشرايع ٢٠٠ اختصاص ٢٨٩.

۴۲

فرمود كه: اگر يك چشم زدن زمين از حجت خالى باشد هر آينه با اهلش فرو مى رود.(1) و در حديث صحيح ديگر فرمود كه: حجت خدا بر خلق قائم نمى گردد و تمام نمى شود مگر به امام زنده كه او را بشناسند.(2)

و حميرى از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: در خلفى و عصرى از امت من عادلى از اهل بيت مى باشد؟ نفى مى كند از اين دين تحريف كردن غالبان را و ادعاهاى دروغ اهل بطالت را و تاويل كردن جاهلان را.(3)

و ابن بابويه از فضل بن شاذان روايت كرده است از حضرت امام رضاعليه‌السلام كه فرمود: اگر كسى گويد كه چرا حق تعالى اولوالامر را مقرر گردانيده و امر به اطاعت ايشان داده است جواب گوئيم كه: از جهت علتهاى بسيارى:

اول آنكه: چون از براى خلق اندازه اى قرار كرده اند در هر چيزى كه از آن تجاوز ننمايند كه باعث فساد ايشان گردد، پس ناچار بود كه امينى بر ايشان موكل شود كه منع نمايد ايشان را از تعدى از حلال و داخل شدن در حرام، كه اگر اين نبود هيچكس ترك لذت و منفعت نمى كرد از جهت فساد ديگرى، پس تصرف مى كردند در عرض و مال يكديگر و منجره قتال و فساد و نزاع مى شد، پس سركرده و قيمى براى ايشان تعيين نموده كه منع كند ايشان را از فساد و بر پا دارد در ميان آنها حدود و احكام خدا را.

دوم آنكه: هيچ فرقه اى از فرق و ملتى از ملل باقى نمانده اند زندگانى نتوانسته كرد مگر به رئيسى و سر كرده اى از براى امور دين و دنياى خود، پس جايز نبود در حكمت حكيم كه امرى را كه همه عقول حكم مى كنند به حسن آن و آنكه ضرور است در انتظام امور مردم، ترك نمايد آن را، پس ضرور بود كه كسى تعيين نمايد كه به استعانت او قتال نمايند با دشمنان خود و قسمت نمايند ميان ايشان غنائم و اموال ايشان را و اقامت جمعه و جماعت ميان ايشان بكند و دست تعدى ظالم را از مظلوم كوتاه گرداند.

____________________

1- بصائر الدرجات ٤٨٩؛ كمال الدين ٢٠٤.

2- بصائر الدرجات ٤٨٩ كمال الدين ٢٠٤

3- قرب الاسناد ٧٧. كمال الدين ٢٢١.

۴۳

سوم آنكه: اگر از براى ايشان امام قيم امين حافظ مستودعى قرار نمى داد كه قيام نماينده به امور خلق باشد و خيانت در دين نكند و حافظ دين و شريعت باشد و امانتدار اسرار رسول باشد، هر آينه مندرس مى شد ملت و دين خدا بر طرف مى شد و سنتها و احكام پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تغيير مى يافت و زياد مى كردند در دين خدا صاحبان بدعت چنانكه صوفيان مى كنند و كم مى كردند از دين خدا ملحدان چنانچه اسماعيليه كردند و مشتبه مى كردند اينها را بر مسلمانان، زيرا كه مى بينيم خلق را ناقص و محتاج - به مربى و مؤ دب - و غير كامل به اختلافى كه در فهمها و خواهش ها و طريق هاى ايشان هست، پس اگر قيم و حافظى براى ايشان مقرر نكند خدا كه آنچه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جانب خدا آورده حفظ نمايند هر آينه فاسد شوند ايشان و تغيير يابد شريعتها و سنتها و احكام الهى و ايمان و تغيير آنها موجب فساد جميع خلق مى گردد.(1)

و به سند صحيح از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: ميان حضرت عيسى و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پانصد سال فاصله بود و در دويست و پنجاه سال نه پيغمبرى بود و نه عالم ظاهرى.

راوى گفت: پس چه مى كردند مردم؟

فرمود كه: متمسك بودند به عيسىعليه‌السلام .

پرسيد كه: حال ايشان چطور بود؟

فرمود كه: مؤ من بودند؛ و فرمود كه: نمى باشد زمين بدون عالمى، يعنى اگر ظاهر نباشد پنهان خواهد بود.(2)

و كلينى و ابن بابويه و غير ايشان به سندهاى معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده اند كه: اگر يك ساعت از زمين برطرف شود هر آينه زمين با اهلش به موج آيد. چنانچه دريا با اهلش به موج آيد.(3)

____________________

1- علل الشرايع ٢٥٣ عيون الاخبار الرضا ٢/١٠٠.

2- كمال الدين ١٦١.

3- بصائر الدرجات488؛ کافی 1/179؛ مکال الدین 202.

۴۴

و ابن بابويه به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: اگر نمى بود حجتهاى خدا بر روى زمين مى تكانيد زمين آنچه در ميانش بود و بر رويش بود، بدرستى كه يك ساعت از حجت خالى نمى باشد.(1)

و ايضا به سند معتبر روايت كرده است از حضرت امام رضاعليه‌السلام كه فرمود: مائيم حجتهاى خدا بر روى زمين، و مائيم خليفه هاى خدا در ميان بندگان خدا، و مائيم امينهاى خدا بر رازهاى خدا، و مائيم كلمه تقوا كه خدا در قرآن فرموده( وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَىٰ ) (2) يعنى ولايت ما باعث نجات از عذاب خداست، و مائيم عروة الوثقى كه خدا در قرآن ذكر كرده است يعنى ولايت و متابعت ما حلقه محكمى است كه هر كه چنگ در آن زند گسستن ندارد و او را به بهشت مى رساند، و مائيم گواهان خدا و نشانه هاى هدايت خدا در ميان مردم، به سبب ما خدا نگاه مى دارد آسمانها و زمين را از آنكه زايل شوند و از جاى خود حركت كنند، و به بركت ما باران را مى فرستند و رحمت خود را پهن مى كنند، و زمين هرگز خالى نباشد از امام قائمى از ما كه يا ظاهر شود يا پنهان، و اگر يك روز زمين خالى شود از حجت خدا هر آيينه با اهلش به موج در آيد چنانكه دريا در طوفان با اهلش به موج مى آيد.(3)

و به سند معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه: اگر زمين يك روز بى امام بماند هر آينه با اهلش فرو رود و خدا عذاب كند ايشان را به بدترين عذابهاى خود، بدرستى كه حق تعالى ما را حجت خود گردانيده است در زمين و امامان در زمين از براى اهل زمين از آنكه عذاب بر ايشان نازل شود، و پيوسته در امانند از آنكه ايشان را فرو برد مادامى كه ما در ميان ايشانيم، پس هر گاه خدا خواهد كه ايشان را هلاك كند و مهلت ندهد، ما را از ايشان مى برد، پس آنچه خواهد نسبت به ايشان از عذاب

____________________

1- كمال الدين ٢٠٢.

2- سوره فتح ؛ ٢٦.

3- كمال الدين ٢٠٤.

۴۵

و عقاب به عمل مى آورد.(1)

و به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: خالى نبوده است زمين از روزى كه آفريده شده است از حجت عالمى كه زنده گرداند آنچه را از ايشان بميرانند از حق، پس اين آيه را خواند( يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ‌ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّـهُ مُتِمُّ نُورِ‌هِ وَلَوْ كَرِ‌هَ الْكَافِرُ‌ونَ ) (2) يعنى: كافران مى خواهند كه خاموش كنند و فرونشانند نور خدا را به دهنهاى خود و خدا تمام كننده نور خود است هر چند نخواهند كافران(3) و در روايت ديگر فرمود كه: حجت خدا پيش از خلق بوده و با خلق هست و بعد از خلق خواهد بود.(4)

و به سند صحيح از حضرت باقر و صادقعليه‌السلام روايت كرده است: كه علمى كه با آدم فرود آمد بالا نرفت، و علم به ميراث مى رسد، و هر چه از علم و آثار رسولان و پيغمبران كه از غير اهل بيت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اخذ نمايند باطل است، بدرستى كه علىعليه‌السلام عالم اين امت بوده و از ما اهل بيت بيرون نمى رود مگر آنكه بعد از خود كسى را مى گذارد كه مثل علم او را بداند يا آنچه خدا خواهد.(5) و به سندهاى معتبر از حضرت امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: حق تعالى نگذاشته است زمين را بدون عالمى كه مردم به او محتاج باشند و او به مردم محتاج نباشد و حلال و حرام را بداند.

راوى گفت: فداى تو شوم از كجا مى داند؟

فرمود: از ميراثى كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على ابن ابى طالبعليه‌السلام به او رسيده است.(6)

____________________

1- كمال الدين ٢٠٤.

2- سوره صف: ٨.

3- كمال الدين ٢٢١ بصائر الدرجات ٤٨٧.

4- كمال الدين ٢٢١؛ بصائر الدرجات ٤٨؛ كافى ١/١٧٧.

5- كمال الدين ٢٢٣.

6- كمال الدين ٢٢٤. بصائر الدرجات ٣٢٧.

۴۶

و ابن بابويه و صفار و برقى روايت كرده اند از حضرت صادقعليه‌السلام : كه هميشه خدا را در زمين حجتى بوده كه حلال و حرام را مى دانسته است و مردم را بسوى خدا دعوت مى نموده است، و حجت از زمين منقطع نمى شود مگر چهل روز پيش از روز قيامت، پس چون حجت از زمين مرتفع شود در توبه بسته مى شود و نفع نمى بخشد ايمان آوردن كسى كه پيش از بر طرف شدن حجت ايمان نياورده باشد، و آن جماعت خلق خدا خواهند بود. و قيامت بر ايشان قائم مى گردد.(1)

و به سند صحيح از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: مثل اهل بيت من در اين امت مانند ستاره هاى آسمان است كه هر ستاره كه فرو مى رود ستاره اى ديگر طلوع مى كند؛(2) و همچنين هر امامى كه از اهل بيت من رحلت مى نمايد بعد از او ديگرى به امامت قيام كند. و ابن بابويه به سند معتبر ديگرى از حضرت امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: حضرت امير المومنينعليه‌السلام در خطبه اى كه در مسجد كوفه خواند فرمود: خداوندا! بدرستى كه ناچار است زمين تو را از حجتى از براى تو بر خلق تو كه ايشان را هدايت كند بسوى دين تو و بياموزد به ايشان علم تو را تا باطل نگردد حجت تو و گمراه نگردند تابعان دوستان تو بعد از آنكه ايشان را هدايت كند، و آن حجت بعد از اين يا امام ظاهرى خواهد بود كه اطاعات او نمايند يا پنهان خواهد بود كه انتظار ظهور او برند، اگر شخصش از مردم پنهان است در دولت باطل اما علم و آدابش در دلهاى مومنان ثابت است پس به آن عمل نمايند تا ظاهر شدن او و انس مى گيرند به آنچه وحشت مى كنند از ايشان تكذيب كنندگان و ابا مى كنند از آن گمراهان.(3)

و در بصائرالدرجات به سند حسن از حضرت امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه از آن حضرت پرسيدند كه: در زمين دو امام مى تواند بود؟ فرمود: نه، مگر آنكه يكى خاموش

____________________

1- كمال الدين ٢٢٩؛ بصائر الدرجات ٤٨٤؛ محاسن ١/٣٦٨.

2- كمال الدين ٢٨١.

3- كمال الدين ٣٠٢.

۴۷

باشد و امام پيش از او دعوى امامت كند و بعد از رفتن او امام شود.(1)

مولف مى گويد: احاديث در باب اتصال وصيت از زمان آدمعليه‌السلام تا آخر اوصياء در جلد اول گذشت و اعاده آنها موجب تكرار است.

____________________

1- بصائر الدرجات ٤٨٦.

۴۸

فصل دوم در بيان آنكه امام بايد معصوم باشد از جميع گناهان

بدان كه اجماع علماى اماميه منعقد است بر آنكه امام معصوم است از جميع گناهان صغيره و كبيره از اول عمر تا آخر عمر، خواه عمدا و خواه سهوا، و مخالفت نكرده است در اين باب كسى بغير از ابن بابويه و استاد او ابن الوليد كه ايشان تجويز كرده اند كه در غير تبليغ رسالت و احكام خدا جايز است كه ايشان سهو بفرمايد از براى مصلحتى مثل آنكه سهو كند در نماز و ساير عبادات و ساير امور بغير بيان احكام و تبليغ رسالت كه در آنها هيچ نوع از سهو را جايز نمى دانند، و ساير فرق اسلام بغير از اسماعليه شرط نمى دانند، و دلايل نقليه و عقليه بر مذهب اماميه بسيار است و بعضى از آنها در جلد اول بيان شد؛ و اما دلايل عقليه كه در اين باب ايراد مى كنيم چند دليل است:

اول آنكه: مقتضى نصب امام آن است كه خطا بر رعيت روا است، پس كسى مى بايد كه ايشان را از خطا حفظ نمايد، پس اگر بر او نيز خطا جايز باشد محتاج به امام ديگر خواهد بود، پس يا تسلسل لازم مى آيد و آن محال است، يا منتهى مى شود به امامى كه بر او خطا روا نباشد، پس امام او خواهد بود.

دوم آنكه: حفظ كننده شريعت باشد، زيرا كه قرآن ظاهرا متضمن تفصيل احكام شريعت نيست، و همچنين از سنت و احاديث نبوى معلوم نمى شود جميع احكام شرع، و از اجماع امت نيز معلوم نمى شود زيرا كه اجماعى كه معصوم در ميان ايشان نباشد چنانچه بر هر يك خطا جايز است بر مجموع نيز جايز است، و از قياس نيز معلوم نمى شود

۴۹

زيرا كه در اصول بطلان عمل به آن دلايل ثابت شده است. و بر تقدير تسليم حافظ جميع احكام شرع نمى تواند بود، و نه برائت اصليه زيرا كه اگر عمل به آن بايست كرد فرستادن پيغمبران در كار نبود، پس حافظ شريعت بجز امام نتواند بود، اگر خطا بر او جايز شود اعتماد نمى ماند، بر گفته او در طاعت و تكاليف الهى، و آن منافى غرض تكليف است كه انقياد اوامر الهى باشد.

سوم آنكه: اگر از او خطا واقع شود واجب خواهد بود كه مردم بر او انكار كنند، و اين منافى وجوب اطاعت اوست كه خدا فرموده است( أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّ‌سُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ‌ مِنكُمْ ) (1) و ايضا او نيز اگر معصوم نباشد تواند بود كه امر به معصيت و نهى از طاعت كند و بر رعايا واجب خواهد بود كه او را اطاعت كنند و وجوب اطاعت در معصيت مستلزم آن است كه يك فصل از يك جهت هم طاعت باشد و هم معصيت و آن محال است.

چهارم آنكه: اگر معصيت از او صادر شود غرض از نصب امام كه انقياد امت باشد او را و متابعت او كردن در اقوال و افعال بر هم مى خورد، و اين منافى نصب امام است.(2) و استقصاى دلايل عقليه مناسب اين كتاب نيست و آنچه در اول كتاب و در اينجا مذكور شد براى اثبات اين مطلب، بر منصف كافى است. و علماى عامه كه عصمت را شرط نمى دانند ظهور جور و فسق را نيز مبطل امامت نمى دانند و لهذا به امامت خلفاى بنى عباس با آن ظلمها و فسقها قايل شده اند، و شخصى كه از مشاهير علماى ايشان است در عقايدش گفته: معزول نمى شود امام از امامت به سبب فسق و جور.

و ملا سعد الدين در شرحى بر عقايد نوشته دليل بر اين مدعا چنين گفته كه: از براى آنكه ظاهر شد فسق و منشر گشت جور از امامان بعد از خلفاى راشدين و حال آنكه پيشينيان مطيع و منقاد ايشان بودند. و ايضا در شرح مذكور گفته است كه: اهل حل و عقد

____________________

1- سوره نساء؛ ٥٩.

2- رجوع شود به كشف المراد ٣٩٠.

۵۰

از امت اتفاق نموده اند بر خلافت خلفاى بنى عباس.

و ايضا ملا سعد الدين در شرح مقاصد گفته است كه: منقعد مى شود امامت به قهر و غلبه، پس اگر مردم را مغلوب سازد از راه شوكت منقعد مى شود امامتش هر چند فاسق و جاهل باشد؛ و بعد از اين گفته كه: اگر كسى به قهر و غلبه امام شود و ديگرى بيايد و او را مقهور و مغلوب سازد، مقهور معزول مى گردد و غالب امام مى شود.(1)

اين است كلمات واهيه ايشان و عقل كدام عاقل تجويز مى كند كه امام و پيشواى خلق از اهل جهنم باشد و حق تعالى فاسق را از اهل جهنم شمرده از آنجا كه فرموده( وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ‌ ) (2) ، و نيز فرموده كه: اعتماد به خبر فاسقين مكنيد( إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا ) (3) ، و نيز فرموده( إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ) (4)

و هرگاه ثابت شد كه عصمت در امام شرط است، پس امامت ابوبكر باطل شد زيرا كه به اتفاق او معصوم نبود، پس امامت اميرالمومنينعليه‌السلام بى واسطه ثابت شد زيرا كه به اتفاق امت امامت بعد از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مردد است ميان آن حضرت و ابوبكر، و هر گاه يكى باطل؛ ديگرى ثابت مى شود.

و بدان كه قايلان به عصمت خلاف كرده اند در آنكه معصوم آيا قادر بر فعل معصيت هست يا نه؟ اما آنها كه قايلند كه قادر نيست، بعضى مى گويند كه: در بدنش يا در نفسش خصوصيتى هست كه مقتضى آن است كه محال است اقدام بر معصيت نمايند، و اكثر علماى اماميه قايلند به آنكه قدرت بر معصيت دارد؛ و بعضى از ايشان تفسير كرده اند عصمت را به آنكه آن امرى است كه حق تعالى مى كند نسبت به بنده از الطافى كه نزديك گرداننده به طاعت است كه به آن حالت اقدام بر معصيت نمى كند، اما به شرطى كه به حدالجاء و اضطرار

____________________

1- شرح مقاصد تفتازانى ٥/٢٣٣.

2- سوره سجده: ٢٠.

3- سوره حجرات: ٦.

4- سوره منافقون: ٦.

۵۱

و جبر نرسد؛ و بعضى گفته اند ملكه نفسانيه است كه صادر نمى شود از صاحبش با آن معاصى؛ و بعضى گفته اند كه عصمت لطفى است از خدا كه نسبت به بنده مى كند كه به آن لطف بنده را داعى به ترك طاعت و ارتكاب معصيت نمى آيد و اسباب آن لطف چهار چيز است:

اول آنكه: نفسش را يا بدنش را خاصيتى باشد كه مقتضى ملكه باشد كه مانع از فجور باشد.

دوم آنكه: حاضر مى شود او را علم به معايب و بديهاى معاصى و مناقب و نيكيهاى طاعت.

سوم آنكه: تاكيد اين علوم به تتابع وحى و الهام از جانب خدا.

چهارم: مواخذه كردن او بر مروه و ترك اولى به حيثيتى كه بداند كه هرگاه در غير واجب كار را بر او تنگ مى گيرد در واجبات و محرمات با او مسامحه نخواهند كرد.

پس هرگاه اين امور در كسى جمع شود او معصوم خواهد بود، و حق آن است كه قدرت او بر معصيت برطرف نمى شود و الا مستحق مدح بر ترك معصيت نخواهد بود و نه به فعل ثواب و ثواب و عقاب در حق او نخواهد بود، پس از تكليف بيرون خواهد بود، و در آن باطل است به اجماع و نصوص متواتره(1) و ايضا عصمت، فضل و كمال نخواهد بود چه بنابراين هر كس را جبر كند معصوم خواهد بود، و تحقيقش آن است كه آدمى با قوت عقل و وفور فطنت و قابليت و كثرت عبادت و رياضت و هدايت ربانى و توفيقات سبحانى به مرتبه اى مى رسد كه پيوسته مراقب جناب رب الارباب مى باشد بلكه از مرادات و اردادا خود بالكليه خالى مى گردد و به مقام( وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ ) (2) مى رسد و مصداق بى يسمع و بى يبصر و بى يمشى(3) مى گردد، پس در اين حال ترك طاعت و صدور معصيت بلكه خلاف اولى از او محال باشد مثل كسى كه در پيش پادشاهى

____________________

1- كشف المراد؛ ٣٩١.

2- سوره انسان ٣٠: سوره تكوير: ٢٩.

3- بحارالانوار ٥/٢٠٧.

۵۲

در كمال محبت و احسان و امتنان باشد و معذالك در نهايت سطوت و قدرت سلطان حاضر شود، و غايت شفقت و محبت او را نسبت به خود مشاهده نمايد و خود نيز نهايت محبت به آن پادشاه داشته باشد، البته چنين كسى از سه جهت محال باشد كه خلاف رضاى او هيچ كار كند هر چند سهل باشد:

يكى: از جهت شدت محبت، چه بالضروره محب هر گاه به حقيقت محبت رسيده باشد خلاف رضاى محبوب او صادر نشود.

دوم: شرم و حيا؛ چه البته با اينهمه محبت و احسان و شفقت و امتنان در غيبت او مخالفت او را روا نمى دارد چه جاى آنكه در حضور او مخالفت نمايد.

سوم: خوف و بيم؛ چه با اينقدر خصوصيت و قدرت و سلطنت هرگاه رعايت رضاى او نكند بالضروره مستحق نهايت عقوبت شود و از غايت عذاب ايمن نباشد، و كدام عقوبت صاحب اين مقام را به تغيير محبت و تنزل از مرتبه قرب و عزت مى رسد و كمال ظهور دارد كه با اينكه؛ مثل اين حال صدور معصيت محال است اما نه محال است كه جبر لازم آيد، چه جبر آن است كه قدرت و اراده بنده را تاثير نباشد و در اين مقام قدرت و اراده چنين كسى هيچ كمتر از ديگرى نيست، و چنانچه همه فساق مثلا اقدام بر شرب خمر مى توانند نمود معصوم نيز قدرت دارد و مى تواند اقدام نمايد، پس مطلقا شايبه جبر در اينجانيست. و اما آياتى كه دلالت مى كند بر وجوب عصمت امام از جمله آنها آن است كه حق تعالى خطاب كرده به حضرت ابراهيمعليه‌السلام كه انى جاعلك للناس اماما يعنى: گرداننده ام تو را از براى مردم امام، حضرت ابراهيمعليه‌السلام گفت: من ذريتى يعنى: سوال مى كنم كه بعضى از ذريه مرا نيز امام گردانى، حق تعالى در جواب فرمود كه( لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ) (1) يعنى: نمى رسد عهد من كه امامت باشد به ستمكاران و هر فاسقى ظالم است و ستمكار بر نفس خود.

و اما احاديث پس اكثر آنها در مجلد اول در باب عصمت انبياء مذكور شد.

____________________

1- سوره بقره: ١٢٤.

۵۳

و ابن بابويه در كتاب خصال در تفسير اين آيه گفته است كه: يعنى از براى امامت صلاحيت ندارد كسى كه بت پرستيده باشد يا يك چشم بهم زدن شرك به خدا آورده باشد هر چند آخر مسلمان شود؛ و ظلم: گذاشتن چيزى است در غير موضعش.(1)

و اعظم ظلم شريك از براى خدا قرار دادن است، حق تعالى مى فرمايد( إِنَّ الشِّرْ‌كَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ) (2) ، و همچنين امامت را شايسته نيست كسى كه مرتكب حرامى شود خواه صغير و خواه كبيره هر چند بعد از آن توبه كند، و اقامت حد نمى توان كرد كسى كه بر او حدى لازم شده باشد، پس امام البته مى بايد معصوم باشد، و عصمت او را نمى توان دانست مگر به نص خدا بر او بر زبان پيغمبرش، زيرا كه عصمت در ظاهر خلقت ظاهر نمى شود كه ديده شود مانند سياهى و سفيدى و اشباه اينها بلكه امر پنهانى است كه معلوم نمى شود مگر به اعلام خداوندى كه داناى غيبها است. و اما اخبار پس اكثر آنها در مجلد اول گذشته.

و ابن بابويه در عيون الاخبار الرضا به سند معتبر از امام رضاعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: هر كه خواهد نظر كند به درخت ياقوت سرخى كه حق تعالى به دست قدرت خود كاشته است و چنگ در آن زند، پس اعتقاد كند امامت علىعليه‌السلام و امامان از فرزندان او را، بدرستى كه ايشان اختيار كرده و برگزيده خدايند از ميان خلايق و معصومند از هر گناهى و خطائى.(3)

و در اكثر كتبش به سند حسن از ابن ابى عمير روايت كرده است كه گفت: در مدت مصاحبتم با هشام بن الحكم از او استفاده نكردم سخنى كه بهتر باشد از اين سخن، روزى از او پرسيدم كه امام آيا معصوم است؟

گفت: بلى.

گفتم: به چه دليل توان دانست كه او معصوم است؟

____________________

1- خصال ٣١٠ معانى الاخبار ١٣١.

2- سوره لقمان: ١٣.

3- عيون اخبار الرضا ٢/٥٧ امالى شيخ صدوق ٤٦٧.

۵۴

گفت: جميع گناهان وجه مى دارد كه پنجم ندارد؛ حرص و حسد و غضب و شهوت، و هيچيك از اينها در او نمى باشد؛ و جايز نيست كه حريص شود بر دنيا زيرا كه همه دنيا در زير نگين اوست و او خزينه دار مسلمانان است پس او حرص در چه چيز مى دارد؟ و جايز نيست كه حسود باشد زيرا كه آدمى حسد بر كسى مى برد كه بالاتر از او باشد و كسى از او بالاتر نمى باشد، چگونه حسد برد بر كسى كه پست تر از او باشد؟ و جايز نيست كه غضب كند از براى چيزى از امور دنيا مگر آنكه عضب او از براى خدا باشد زيرا كه خدا واجب كرده است بر او اقامت حدود را و آنكه ملامت ملامت كننده او را مانع اجراى احكام الهى نگردد و در دين خدا رحم كردن مانع جارى كردن حد نگردد، و جايز نيست كه متابعت شهوت و لذتهاى دنيا بكند و اختيار كند دنيا را بر آخرت زيرا كه خدا آخرت را محبوب او گردانيده است چنانچه دنيا را محبوب ما گردانيده است پس او نظر بسوى آخرت مى كند چنانچه ما نظر بسوى دنيا مى كنيم، آيا ديده اى كسى را كه روى خوبى را ترك كند براى روى زشتى و طعام لذيذى را براى طعام تلخى و جامعه نرمى را ترك كند براى جامعه درشتى و نعمت دائم باقى را ترك كند براى نعمت زايل فانى(1) ؟

و ايضا در معانى الاخبار از حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود: امام ما نمى باشد مگر معصوم، و عصمت در ظاهر خلقت نمى باشد كه توان شناخت، پس نمى باشد امام مگر آنكه خدا و رسول نص بر امامت او كرده باشند.

پرسيدند كه: اى فرزند رسول خدا! پس چه معنى دارد معصوم؟

فرمود: معصوم آن است كه معتصم باشد و چنگ بزند در حبل متين خدا، و حبل خدا قرآن است، و امام در و قرآن از يكديگر جدا نمى شوند تا روز قيامت، و امام هدايت مى كند مردم را به سوى قرآن و قرآن هدايت مى كند مردم را بسوى امام، اين است معنى قول حق تعالى( إِنَّ هَـٰذَا الْقُرْ‌آنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ ) (2) يعنى: بدرستى كه اين قرآن

____________________

1- خصال ٢١٥؛ علل الشرايع ٢٠٤؛ معانى الاخبار ١٣٣، امالى شيخ صدوق ٥٠٥.

2- سوره اسراء:٩.

۵۵

هدايت مى كند مردم را بسوى ملت و طريقتى كه آن درست ترين ملتها و طريقهاست. كه طريق متابعت و ولايت ائمه حق بوده باشد.(1)

مترجم گويد كه: تفسير عصصمت به اعتصامبه حبل الله كردن يا به اعتبار اين است كه عاصم است خدا او را از گناهان به سبب اينكه او به قرآن معتصم است، يا مراد از معصوم آن است كه خدا او را معتصم به قرآن گردانيده كه عمل نمايند به جميع قرآن و معانى جميع قرآن را بداند.

و ايضا روايت كرده است كه: هشام بن الحكم از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيد از معنى معصوم، حضرت فرمود كه: معصوم آن است كه خود را نگاه دارد به توفيق خدا از جميع محرمات خدا چنانچه حق تعالى مى فرمايد( وَمَن يَعْتَصِم بِاللَّـهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَ‌اطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) (2) كه معنى ظاهر لفظش آن است كه: هر كه چنگ زند به دين خدا يا در جميع امور به خدا، پس البته هدايت يافته شده است بسوى راه راست، و بنابراين تاويلى كه آن حضرت فرمودند: كه هر كه خود را نگاه دارد از گناهان به توفيق خدا پس البته هدايت يافته شده است به راه راست.(3)

و كراجكى در كنزالفوائد روايت كرده است از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه: خبر داد مرا جبرئيل كه كاتبان اعمال امير المومنينعليه‌السلام گفتند كه: از روزى كه با آن حضرت مصاحبه شده ايم تا حال گناهى بر آن حضرت ننوشته ايم.(4)

و از طريق اهل بيت روايت كرده است از عمار ياسر كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه دو ملك كه كاتب اعمال حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام اند فخر مى كنند بر ساير كاتبان به آنكه با آن حضرتند، زيرا كه هرگز عملى را بالا نبردند كه موجب غضب خدا باشد.(5)

____________________

1- معانى الاخبار ١٣٢.

2- سوره آل عمران: ١٠١.

3- معانى الاخبار ١٣٢٢.

4- كنزالفوائد ١٦٢.

5- كنزالفوائد ١٦٢. و براى اطلاع بيشتر رجوع شود به علل الشرايع ٨؛ تاريخ بغداد ١٤/٥٩؛ مناقب ابن المغازلى ١٤٥ ؛ عمده ابن طريق ٣٦٠؛ مناقب خوارزمى ٢٢٦.

۵۶

و در عقايد اماميه كه حضرت صادقعليه‌السلام براى اعمش بيان كرده مذكور است كه: پيغمبران و اوصياء ايشان معصومند از گناهان و مطهرند از صفات ذميمه.(1) و در عقايد اهل بيتعليهم السلام كه حضرت امام رضاعليه‌السلام براى مامون نوشته مذكور است كه: حق تعالى واجب نمى گرداند بر خلق اطاعت كسى را كه داند كه او كافر خواهد شد به او و عبادت او و اطاعت شيطان خواهد كرد.(2)

و در علل الشرايع به سند معتبر از سليم بن قيس هلالى روايت كرده است كه حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود كه: واجب بودن اطاعت نمى باشد مگر از براى خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اولى الامر، و امر به اطاعت اولى الامر از براى آن كرده اند كه ايشان معصومند از گناهان و پاكيزه ان از بديها و امر نمى كنند مردم را به معصيت خدا.(3)

و شيخ طوسى در مجالس و ابن مغازلى شافعى از طريق عامه روايت كرده اند از عبدالله بن مسعود كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: منم دعا كرده پدرم ابراهيمعليه‌السلام .

گفتم: يا رسول الله! چگونه تو دعا كرده اوئى؟

فرمود: كه حق تعالى وحى كرد بسوى ابراهيمعليه‌السلام كه( إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ) (4) پس ابراهيمعليه‌السلام از بس كه شاد شد از وعده امامت خواست كه از فرزندان او بدر نرود گفت: و از ذريه من مثل من امام قرار بده، پس خدا وحى كرد بسوى او كه: اى ابراهيم! من با تو عهدى نمى كنم كه به آن وفا ننمايم، ابراهيم گفت: پروردگارا؟ كدام است آن عهدى كه وفا به آن نمى نمائى از براى من؟ فرمود كه: با تو عهد نمى كنم كه ظالمى از ذريه تو را امام بگردانم، گفت: پروردگارا! كدام است آن ظالمى كه عهد امامت به او نمى رسد؟ فرمود كه: كسى است كه سجده كند بتى را او را هرگز امام نمى گردانم و نمى تواند بود كه او امام باشد،

____________________

1- خصال ٦٠٨

2- عيون الاخبار الرضا ٢/١٢٥.

3- علل الشرايع ١٢٣؛ خصال ١٣٩.

4- سوره بقره ؛ ١٢٤.

۵۷

پس ابراهيمعليه‌السلام گفت:( وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ ﴿٣٥﴾ رَ‌بِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرً‌ا مِّنَ النَّاسِ ) (1) يعنى: و اجتناب فرما مرا و فرزندان مرا از آنكه بپرستيم بتها را، پروردگارا! اين بتها گمراه كرده اند بسيارى از مردم را، پس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: پس منتهى شد دعوت امامت بسوى من و بسوى برادرم على كه هيچيك از ما هرگز سجده نكرديم بتى را پس مرا پيغمبر گردانيد و على را وصى من.(2)

و ابن بابويه از ابن عباس روايت كرده است: كه شنيدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود: من و على و حسن و حسينعليه‌السلام و نه نفر از فرزندان حسينعليه‌السلام مطهرند از عيبها و معصومند از گناهان.(3)

و عياشى و ديگران روايت كرده اند از صفوان جمال كه گفت: ما در مكه بوديم سخن از تاويل اين آيه جارى شد( وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَ‌اهِيمَ رَ‌بُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ) (4) حضرت صادقعليه‌السلام فرمود كه: پس تمام كرد امامت را به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على و امامان از فرزندان علىعليه‌السلام در آنجا كه فرموده است( ذُرِّ‌يَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ) (5) ، پس گفت( إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّ‌يَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ) (6) گفت: پروردگارا! در ميان فرزندان من ظالم خواهد بود؟ وحى آمد كه: بلى ابوبكر و عمر و عثمان و هر كه متابعت ايشان كند، ابراهيمعليه‌السلام گفت: پروردگارا! پس تعجيل كن از براى محمد و على آنچه وعده داده اى مرا در حق ايشان و تعجيل كن يارى و نصرت ايشان را. و اشاره به اين است آنچه خدا فرموده( وَمَن يَرْ‌غَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَ‌اهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَ‌ةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ) (7) كه مفاد لفظش آن است كه:

____________________

1- سوره ابراهيم ٣٥و ٣٦.

2- امالى شيخ طوسى ، ٣٧٩.مناقب ابن مغازلى ٢٣٩.

3- كمال الدين ٢٨٠؛ عيون الاخبار الرضا ١/٦٤؛ كفاية الاثر ١٩؛ مناقب شهر آشوب ١/٣٥٨.

4- سوره بقره: ١٢٤.

5- سوره آل عمران: ٣٤.

6- سوره بقره: ١٢٤.

7- سوره بقره: ١٣٠.

۵۸

كيست كه نخواهد ملت ابراهيم را مگر كسى كه نفس خود را سفينه و بيخرد گرداند، و بتحقيق كه برگزيده ام او را در دنيا و بدرستى كه او در آخرت از جمله شايستگان است.

حضرت فرمود: كه مراد از ملت، امامت است، پس چون ساكن گردانيد ذريه خود را در مكه گفت:( رَّ‌بَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّ‌يَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ‌ ذِي زَرْ‌عٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّ‌مِ رَ‌بَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْ‌زُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَ‌اتِ ) .(1) و در جاى ديگر فرمود:( رَ‌بِّ اجْعَلْ هَـٰذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْ‌زُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَ‌اتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ‌ ) (2) ظاهر آيه اولى اين است كه: اى پروردگار ما! بدرستى كه من ساكن گردانيدم بعضى از اولاد خود را در وادى كه در آن زراعت نمى شود نزد خانه خدا صاحب حرمت تو، اى پروردگار ما! از براى آنكه نماز را بر پا دارند. پس بگردان دلهايى از مردم را كه مايل گردند بسوى ايشان و روزى كن ايشان را از ميوه ها، و ظاهر آيه ثانيه آن است كه: پروردگارا! بگردان اين شهر را صاحب ايمنى و روزى نما اهلش را از ميوه ها هر كه ايمان آورد از ايشان به خدا و روز قيامت.

حضرت فرمود كه: بر اين تخصيص كرد به مومنان از ترس آنكه مبادا مانند سوال امامت در معرض قبول در نيايد چنانچه فرمود كه: نمى رسد عهد من به ستمكاران. پس خدا فرمود( وَمَن كَفَرَ‌ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّ‌هُ إِلَىٰ عَذَابِ النَّارِ‌ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ‌ ) (3) كه ظاهرش آن است كه: هر كه كافر باشد او را برخوردار مى گردانم اندكى كه مدت زندگانى دنيا باشد، پس مضطر مى گردانم او را بسوى عذاب جهنم و بد محل بازگشتى است جهنم از براى ايشان چون اين را فرمود ابراهيمعليه‌السلام پرسيد كه: كيستند آنها كه ايشان را برخوردار مى گردانى از نعمتهاى دنيا و بازگشت ايشان بسوى جهنم است؟ وحى به او

____________________

1- سوره ابراهيم ؛ ٣٧.

2- سوره بقره ، ١٢٦.

3- سوره بقره: ١٢٦.

۵۹

رسيد كه: ابوبكر و عمر و عثمان و تابعان ايشانند.(1)

و كلينى و شيخ مفيد و ديگران از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كردند كه: حق تعالى حضرت ابراهيمعليه‌السلام را وصف كرد به بندگى پيش از پيغمبرى، و او را پيغمبر گردانيد پيش از آنكه او را رسول گرداند، و رسول گردانيد او را پيش از آنكه خليل خد گرداند، و خليل گردانيد او را پيش از آنكه امام گرداند، پس اين پنج صفت عظيم بزرگوار از براى او جمع شد و حق تعالى فرمود انى جاعلك للناس اماما از بس كه عظيم نمود در ديده ابراهيمعليه‌السلام خواست كه اين بزرگوارى از فرزندان او بدر نرود گفت قال و من ذريتى حق تعالى در جواب فرمود قال لا ينال عهدى الظالمين حضرت فرمود، يعنى سفيه پيشواى پرهيزكار نمى تواند بود.(2)

و ايضا روايت كرده اند از ائمهعليه‌السلام كه: انبياء و رسولان بر چهار طبقه اند، پس پيغمبرى باشد كه بر خود پيغمبر است و به ديگرى تعدى نمى كند و در خواب مى بيند و صداى ملك را مى شنود، و در بيدارى ملك را نمى بيند و بر احدى مبعوث نشده و بر او ديگرى امام است، مثل حضرت لوطعليه‌السلام كه حضرت ابراهيمعليه‌السلام بر او امام بود، و پيغمبرى باشد كه در خواب مى بيند و صدا مى شنود و ملك را مى بيند و بر جماعتى فرستاده شده خواه كم و خواه زياد باشند چنانچه حق تعالى در باب حضرت يونسعليه‌السلام فرموده است( وَأَرْ‌سَلْنَاهُ إِلَىٰ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ ) (3) يزيدون يعنى: فرستاديم او را بسوى صد هزار بلكه زياده حضرت فرمود كه: سى هزار كس زياده بر صد هزار كس بوده اند، و بر او امام بود؛ و پيغمبرى هست كه در خواب مى بيند و صداى ملك را مى شنود و خود امام است بر ديگران، و در دل حضرت ابراهيمعليه‌السلام پيغمبر بود و امام نبود تا آنكه حق تعالى به او فرمود لا ينال عهدى للظالمين حضرت فرمود: يعنى كسى كه بت يا صورتى و مثالى را

____________________

1- تفسير عياشى ١/٥٧.

2- كافى ١/١٧٥؛ اختصاص ٢٢.

3- سوره صافات: ١٤٧.

۶۰