انديشه مرگ و قيامت
يا أباذر، لو نظرت إلى الأجل ومصيره لأبغضت الأمل وغروره. يا أباذر، كن كأنّك فى الدّنيا غريب، أوكعابر سبيل وعد نفسك من أصحاب القبور.
اى ابوذر، اگر اجل خود و نهايت آن را بنگرى كه چه زود مى آيد و به سرعت مى گذرد، هر آينه آرزوهاى دور و دراز خود را دشمن خواهى داشت، و فريب آن را نخواهى خورد. اى ابوذر، در دنيا مانند غريبى باش كه به غربتى درآيد و آن را وطن خويش نشمارد و يا مسافرى كه در منزلى فرود آيد و قصد اقامت ننمايد و خود را از اصحاب قبور بشمار و قبر را منزل خود دان.
لحظه آخرى كه انسان از دنيا رخت بر مى بندد، اجل است. انسان پس از طى شدن مسيرش به مصير
مى رسد و اين از ويژگى هاى انسان است. زندگى حيوانات مصير ندارد.
اجل، اول آخرت و پايان دنياست. پس از مردن حسابرسى آغاز مى شود و قبر مصير اول است: «القبر إمّا روضة من رياض الجنّة أو حفرة من حُفَر النيران
؛ قبر يا باغى از باغهاى بهشت و يا چاهى از چاههاى جهنم است.» مصير بعدى قيامت است و سرانجام مصير نهائى بهشت يا جهنم است.
بسيارى در جوانى به خود زحمت مى دهند، تلاش مى كنند، كمتر استراحت مى كنند و مسير (دنيا) را فداى مصير (آخرت) مى كنند و عده زيادى هم مسير را به خوشى و راحتى مى گذرانند و مى گويند مصير، هر چه شد، بشود.
كودكى كه براى حمام رفتن به او وعده جايزه داده اند، اين مقدار درك دارد كه مسير را فداى مصير كند، يعنى سختى حمام رفتن را براى رسيدن به جايزه تحمل مى كند، اما بسيارى از افراد مصير را فداى مسير مى كنند.
اگر انسان به آخر كار بينديشد، و با خود بگويد آيا پس از اين دنيا سرانجام من بهشت است يا جهنم، تا بى نهايت نعمت است يا عذاب، ديگر آرزو او را نخواهد فريفت و از فكر خدا غافل نمى شود. با خود مى گويد آنهايى كه مُردند همه آرزوهايى داشتند، جوان ها، پيرها با آرزوهاى كم و زيادشان رفتند.
وقتى چنين با خود بينديشد، از آرزوهاى دراز دست بر مى دارد، البته نَفسِ آرزو ناپسند نيست؛ اما غرور و مستى كه به واسطه آن مى آيد، انسان را به وادى غفلت مى كشاند.
«يا اباذر، كن كأنك فى الدنيا غريب؛ اى ابوذر در دنيا به گونه اى باش كه گويى در آن غريب هستى». شخصى كه در كشورى غريب است، و زبان و قوانين آن جا را نمى داند، براى تهيه مسكن و غذاى سالم از مردم سؤال مى كند. در مورد هر چيزى كه شك كند، از اهل خبره سؤال مى كند.
در اين غربت سراى دنيا نيز بايد همين كار را كرد، اگر از چيزى با خبر نباشيم و حكم شرعى آن را ندانيم، بايد از آن پرهيز كرد يا از اهل خبره كه اهل بيتعليهمالسلام
هستند پرسيد، بايد از آنها پرسيد در بازار آخرت چه عملى خريدار دارد. در حقيقت تمام اعمال مؤمنان بايد با امضاى اهل بيتعليهمالسلام
باشد، بيچاره آن كسى كه عمرى كارهاى نيك انجام مى دهد، عبادت مى كند، ولى در آخر اعمالش را قبول نمى كنند.
خدا و رسولش و اهل بيتعليهمالسلام
راه انجام كارهاى خير هستند و اينها از هم جدايى ندارند. در همه امور دين بايد طبق دستور پيامبر و ائمهعليهمالسلام
پيش رفت.
در زمان غيبت امام بايد به فقها رجوع كرد فقهائى كه در بعضى مسائل روزها تأمل مى كردند تا اگر حكم آنها مطابق واقع نبود لااقل نهايت سعى خود را كرده باشند و بدين وسيله نزد خداوند كريم معذور باشند.
مانند مرحوم آية الله العظمى سيد مهدى شيرازى كه در جلسه استفتائى كه با عده اى از مراجع و مجتهدين وقت همچون: آقا حسين قمى
، آقاى ميلانى
، ميرزاى اصفهانى
و زين العابدين كاشانى داشتند، گاهى در مسئله اى، يك هفته تأمل مى كردند.
«أو كعابر سبيل؛ يا مانند عابر و رهگذر باش».
اگر كسى بخواهد از شهرى به شهر ديگر برود، فقط به اين اندازه به مسير بين راه توجه دارد كه بتواند به سلامت آن را طى كند، و توجهى به خصوصيات مناطق بين راه ندارد بلكه در فكر آن است كه هر چه زودتر به مقصد برسد، حضرت در اين جا مى فرمايد از دنيا در حد يك مسير استفاده ببر و از آن در راه رسيدن به آخرت استفاده كن.
«وعِد نفسك من اصحاب القبور؛ خود را از مردگان به شمار آور»؛ يعنى يك لحظه چشم خود را به روى دنيا ببند و فكركن عمرت تمام شده و تو را درون قبر گذاشته اند و بر رويت خاك مى ريزند، و تو را با اعمالت تنها گذاشته و رفته اند.
در كتاب هاى مواعظ آورده اند، در زمان پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
، ابن عباس با جوانى دوست بود و بسيار به او احترام مى گذاشت، روزى به ابن عباس گفتند: آيا مى دانى كار او چيست؟ گفت: چه كاره است؟ گفتند: گوركن است. ابن عباس مى دانست كه او گوركن نيست، اما براى اين كه آنها را نيز آگاه كند، گفت هرگاه خواست به گورستان رود مرا خبر دهيد.
يك بار نيمه شب درِ خانه ابن عباس را زدند و گفتند آن جوان به طرف قبرستان مى رود، ابن عباس نيز با آنها به دنبال جوان رفت، ديدند به قبرستان رسيد و اتفاقاً يك جايى را كَند و درون آن رفت، نزديك تر رفتند، ديدند، مشغول ناله و استغفار است، و به ياد روزى است كه او را به اين جا خواهند آورد. وقتى از قبر بيرون آمد، ابن عباس او را بوسيد و در آغوش گرفت. آرى! در جوانى به فكر آخرت بودن يك ارزش بسيار والائى است.