مقام پدر و مادر در اسلام

مقام پدر و مادر در اسلام0%

مقام پدر و مادر در اسلام نویسنده:
گروه: خانواده و کودک

مقام پدر و مادر در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: زين العابدين احمدى، حسنعلى احمدى
گروه: مشاهدات: 17351
دانلود: 3189

توضیحات:

مقام پدر و مادر در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 146 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17351 / دانلود: 3189
اندازه اندازه اندازه
مقام پدر و مادر در اسلام

مقام پدر و مادر در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حدود اطاعت والدين

در اينجا شايد پرسيده شود که جلب رضايت والدين، تا چه حد و تا کجا لازم است. در اين مورد، بايد متذکر شد که اگر چه ممکن است به نظر برسد که به طور نامحدود بايد در جهت تأمين رضايت والدين عمل کرد؛ امّا اين امر تا بدان جاست که اطاعت از والدين، تضادّى با اطاعت خداوند نداشته باشد. در حقيقت، احسان نسبت به والدين و تکريم آنان تا آنجا لازم است که اگر آنان بر دينى غير از دين مبين اسلام بودند، بنابر نصّ صريح قرآن و روايات، باز مجاز نيستيم که ترک احسان کنيم و در امور دنيوى بايد مطيع آنها باشيم و در مسائل دينى و مذهبى، اگر اطاعت و فرمان پدر و مادر، مخالف فرمان خدا و رسولش باشد، در اين صورت، اطاعت از آنان لازم نيست.

قرآن کريم در آيات زيادى در کنار توصيه به اطاعت از والدين، اين نکته را نيز گوشزد مى کند که متابعت از پدر و مادر، مشروط بر عدم تضاد با فرمان خداوند است و در صورتى که متابعت از والدين، سبب خروج از عبوديت شود، اين اطاعت لازم نيست.

خداوند متعال، پيش از آنکه اطاعت از والدين را بخواهد، دعوت به عبوديت و پرستش و اطاعت خويش و عمل به اصل توحيد را مى خواهد. بالاترين حق را خداوند بر گردن ما دارد که بر تمام حقوق ديگر، مقدّم است.

در آيينه احاديث و روايات نيز اطاعت از والدين، زيرمجموعه و تحت الشعاع اطاعت از پروردگار بر شمرده شده است و در حديث وارد شده که «لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق».(١٧) طاعت هيچ آفريده اى از رهگذر نافرمانى آفريدگار، معقول و جايز نيست و ما مجاز نيستيم که اطاعت از غير خدا را بر اطاعت از خدا ترجيح دهيم و خداوند متعال در قرآن مجيد، ما را به اطاعت کورکورانه و چشم و گوش بسته از پدران و نياکان بر حذر مى دارد و مى فرمايد:

يا اَيهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَتَّخِذُوا ابائَکمْ وَ اِخْوانَکمْ اَوْلِياءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْکفْرَ عَلَى الاْيمانِ وَ مَنْ يتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَأولئِک هُمُ الظّالِمُونَ .(١٨)

اى اهل ايمان! شما پدران و برادران خود را نبايد دوست بداريد، اگر آنها کفر را بر ايمان ترجيح دهند، و هر کس از شما آنان را دوست بدارد، بى شک، ستمکار است.

در حقيقت، همه چيز بايد فداى هدف اصلى، يعنى توحيد شود. در آيه بعد، خداوند مى فرمايد که عشق و علاقه انسان به زن و فرزند و مال و مقام و خانه، نبايد مانع از اجراى حکم خدا و جهاد گردد و او را از هدف مقدسش باز دارد.

خداوند در سوره لقمان، درباره پدران و مادران بت پرست مى فرمايد:

وَ اِنْ جاهَداک عَلى اَنْ تُشْرِک بى ما لَيسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِى الدُّنْيا مَعْرُوفا .(١٩)

اگر آنها (پدر و مادر) به تو اصرار دارند که چيزى را که شريک خدا نمى دانى، براى او شريک قرار دهى، هرگز از آنها اطاعت مکن؛ ولى در زندگى دنيا با آنها به نيکى رفتار کن.

خلاصه آنکه رضايت والدين و دوستى آنان، بسيار مورد سفارش است؛ ولى اين امر نبايد باعث اطاعت کورکورانه و بى تعقّل شود، به صورتى که حتى به دعوتِ کفرآميز آنان نيز رضايت دهيم.

٦ - وَ وَصَّينَا الاِْنْسانَ بِوالِدَيهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فى عامَينِ اَنِ اشْکرْ لى وَ لِوالِدَيک اِلَى الْمَصيرُ. (٢٠)

ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کرديم. مادرش او را با زحمت روى زحمت حمل کرد، و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى يابد، و به او توصيه کرديم که براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور، که بازگشت همه شما به سوى من است.

يکى ديگر از آياتى که بر عظمت والدين و نيکى به آنها دلالت دارد، همين آيه است که در اينجا بحث از نعمت پدر و مادر و زحمات و حقوق آنهاست و اينکه خداوند، شکر پدر و مادر را در کنار شکر خودش قرار داده است، چون مادر در مدتى که بچّه را حمل مى کند و بعد از آن که دوران شيرخوارگى را طى مى کند، بزرگترين فداکارى را هم از نظر روحى، هم از لحاظ جسمى و هم از جهت خدمات ديگر، در مورد فرزندش انجام مى دهد.

خداوند مى فرمايد: شکر مرا به جا آور که چنين پدر و مادر مهربانى به تو داده ام و هم شکر پدر و مادرت را که عهده دار انتقال نعمتهاى من به تو هستند. پدر و مادر به حکم عواطف، کمتر فرزندان خود را فراموش مى کنند. اين فرزندان هستند که بايد آنها را فراموش نکنند؛ مخصوصا به هنگام پيري؛ چرا که بسيار ديده شده است که فرزندان، پدر و مادر را در هنگام پيرى فراموش مى کنند و اين، بدترين ناشکرى براى فرزندان محسوب مى شود.

صاحب تفسير آيات الاحکام،(٢١) در ذيل اين آيه شريفه از سوره لقمان مطالبى چند را بيان نموده است که در زير مى آيد:

١ - خداوند، پس از اينکه انسان را به اطاعت از پدر و مادر و مهربانى نسبت به آنها سفارش مى کند، اهمّيت محبّت به مادر را جداگانه متذکر مى شود. اين به جهت عنايت بيشتر و اهمّيت داشتن فراوان حقّ مادر است.

٢ - خداوند به شکرگزارى نسبت به پدر و مادر، امر مى کند؛ ولى اوّل به شکرگزارى نسبت به ذات اقدس خودش (ان اشکرلي) سفارش مى کند و در اين تقديم، به اينکه حقِ خداى سبحان، بزرگتر از حقّ والدين است، اشاره دارد و اينکه شکر او از شکر پدر و مادر، لازم تر است؛ چون منعمِ حقيقى خداست و او سبب حقيقى در خلق و ايجاد است و پدر و مادر، سبب ظاهرى هستند. پس سزاوار است که سبب حقيقى بر سبب ظاهرى، مقدّم باشد.

٣ - خداوند در پايان آيه مى فرمايد: «الى المصير». تقدّمِ جار و مجرور افاده حصر مى کند؛ يعنى در نهايت به سوى من باز مى گرديد، نه به سوى غير من، و برگشت تمام خلايق به سوى من است.

٧ - وَ قال رَبِّ اَوْ زِعْنى اَنْ اَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتى اَنْعَمْتَ عَلَى وَ عَلى واِلَدَي .(٢٢)

[حضرت سليمان] گفت: پروردگارا! شکر نعمتهايى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى به من الهام فرما.

در اين آيه، حضرت سليمان و افراد صالح، در مقام دعا از خداوند مى خواستند که آنان را موفّق گرداند که شکر نعمتهايى را که برخود آنان و والدينشان ارزانى داشته است، به جا آورند. لذا انسان موظّف است شکر و سپاس نعمتى را که خداوند حتى به والدين هم داده، به جا آورد و اين خود، يک نعمت است و شکر اينها مايه خشنودى پروردگار است.

حضرت سليمان، نه تنها تقاضاى توانايى بر شکر نعمتهايى که خداوند به خود او داده است؛ بلکه در عين حال، تقاضا دارد که شکر مواهبى که بر پدر و مادرش ارزانى شده نيز ادا کند، چون بسيارى از مواهب وجود انسان، از پدر و مادر به ارث مى رسد و امکاناتى که خداوند به پدر و مادر مى دهد، کمک مؤثّرى براى فرزندان در راه نيل به هدفها مى کند.

٨ - وَ وَصَّينَا الاِنْسانَ بِوالِدَيهِ اِحْساناً حَمَلَتْهُ اُمُّهُ کرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کرْها و حَمْلُهُ و فِصالُهُ ثَلثُونَ شَهْراً .(٢٣)

ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکى کند، مادرش او را با ناراحتى حمل مى کند و با ناراحتى بر زمين مى گذارد، و دوران حمل تا از شير گرفتنش سى ماه است.

خدمت به پدر و مادر و شکر زحمات آنها، مقدّمه اى است براى شکر پروردگار. آن زحماتى را که مادر از روز انعقاد نطفه مى کشد (که يکى از سخت ترين حالات مادر است)، جاى اين شکر را دارد. مادر در طول اين سى ماه، بيشترين زحمات را متحمّل مى شود و بزرگترين فداکارى را در مورد فرزندش انجام مى دهد تا آنجا که گاه جان خود را بر سرِ فرزند مى نهد.

بعد دوران مراقبت فرا مى رسد که مادر بايد با صبر و حوصله، تمام نيازهاى فرزند را تشخيص دهد و آنها را بر آورده کند. تأمين غذاى او که از شيره جان مادر گرفته مى شود، ايثارى است بس بزرگ.

اينکه در اين آيه تنها از مادر سخن به ميان آورده شده و سخنى از پدر در ميان نيست، نه به دليل عدم اهمّيت اوست، چون پدر نيز در بعضى از اين مشکلات با مادر شريک است؛ ولى نشان مى دهد که سهم مادر در تحمّل مشکلات بيشتر است، لذا بيشتر روى آن تکيه شده است. مادر، کسى است که هر انسانى، طبق فطرت خويش به او جذب مى شود و هر چقدر اين محبّت و نيکى در يک خانواده از انسجام و استحکام بيشترى برخوردار باشد، اساس جامعه، استوارتر خواهد بود.

٩ - وَ بَرّا بِوالِدَتى وَ لَمْ يجْعَلْنى جَبّارا شَقِيا. (٢٤)

خداوند مرا نسبت به مادرم نيکو کار قرار داده، و جبّار و شقى قرار نداده است.

قرآن، در ترسيم سيماى مهربان حضرت عيسىعليه‌السلام به اين نکته توجّه مى دهد که وى افتخار مى ورزيد که خداوند، او را نسبت به مادرش رئوف و مهربان قرار داده و يا خطاب به حضرت يحيىعليه‌السلام مى فرمايد:

وَ بَرّا بِوالِدَيهِ وَ لَمْ يکنْ جَبّارا عَصِيا .(٢٥)

او نسبت به پدر و مادرش نيکوکار بود و جبّار و عصيانگر نبود.

بر اين اساس است که قرآن، در مقام بيان نعمتهايى که به مسيحعليه‌السلام ارزانى داشته، چنين تذکر مى دهد:

اِذْ قالَ اللّه يا عيسى ابْنَ مَرْيمَ اذْکرْ نِعْمَتى عَلَيک وَ عَلى والِدَتِک. (٢٦)

به ياد آور هنگامى را که خداوند به عيسى بن مريم گفت: متذکر نعمتى که بر تو و مادرت دادم، باش.

بر شمردن نعمتهايى که خداوند به انسان داده است، به منظور زنده کردن روح شکرگزارى در اوست.

يکى از خصايص ارزنده حضرت عيسى و يحيىعليه‌السلام اين بود که با پدر و مادر خود نيکوکار بودند و هرگز در برابر ايشان عصيان نکردند و منطق انسانى، چنين حکم مى کند که با کسانى که سالها با ما مدارا و نرمى رفتار کرده و با مهربانى سخن گفته اند، در مقابل آنها خاضع باشيم.

١٠ - کتِبَ عَلَيکمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَکمُ الْمُوْتُ اِنْ تَرَک خَيرَاً الْوَصِيةُ لِلْوالِدَينِ .(٢٧)

بر شما نوشته شده هنگامى که يکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چيز خوبى از خود به جاى گذارده، براى پدر و مادر، وصيت کند.

مقصود از نيکى و يا محبّت به والدين، تنها خدمت ظاهرى و لبخندزدن به آنها نيست؛ هر چند کار مطلوبى است. خداوند دستور مى دهد که به فکر زندگى پدر و مادر باشيم و فرزندان ثروتمند، وصيت کنند که سهمى از ارث آنها به والدينشان پرداخته شود تا زندگى پدر و مادرشان بعداز مرگ آنها تأمين شود. خداوند همچنين والدين را بهترين مورد، انفاق معرّفى مى کند و مى فرمايد:

يسْئَلُونَک ماذا ينْفِقُونَ قُلَ ما اَنْفَقْتُم مِنْ خَيرٍ فَلِلْوالِدَينِ .(٢٨)

از تو سؤال مى کنند چه چيز انفاق کنند، بگو هر خير و نيکى و سرمايه سودمند مادّى و معنوى که انفاق مى کنيد، براى پدر و مادر بايد باشد.

در قرآن، آيات زيادى درباره انفاق و بخشش در راه خدا آمده؛ ولى در اين آيه، موارد و اشخاصى که به آنها انفاق مى شود، بيان شده است. خداوند، اوّل چيزى را که بايد انفاق نمود، با ذکر کلمه «خير» بيان مى کند که هر نوع کار و سرمايه خير و مفيد و قابل انفاق مى تواند باشد. دومين مصرف انفاق، قبل از همه خويشاوندان و از ميان آنها نخست پدر و مادر هستند. بديهى است که انفاق به آنها، علاوه بر آثارى که در هر انفاقى نهفته است، اثر عميقى در استحکام پيوند و خويشاوندى دارد.

١١ - اِمّا يبْلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ اَحَدُهُما اَوْکلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْ هُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کريماً .(٢٩)

هرگاه يکى از آنها يا هر دو آنها نزد تو به سن پيرى برسند، کمترين اهانتى به آنها روا مدار، و بر آنها فرياد مزن، و گفتار لطيف و سنجيده و با نرمى و بزرگوارانه بگو.

پدران و مادران، در دوران پيرى بيش از هر زمان به کمک فرزندان نياز دارند و درخواست هاى آنان در اين سن و سال، بيش از گذشته است و در چنين مواقعى، گفتن سخن ملال آور و تند به آنان، مايه ناراحتى آنها مى گردد.

در اين موقع، آزمايشِ بزرگ فرزندان شروع مى شود که در اينجا آيا وجود چنين پدر و مادرى را مايه رحمت مى دانند و يا بلا و مصيبت. آيا صبر و حوصله کافى براى برخورد احترام آميز با چنين پدر و مادرى را دارند و يا اينکه آنها را آزار مى دهند.

قرآن، خطاب به فرزندان مى گويد که به پدر و مادر، حتى اُف مگوييد، يعنى با صداى بلند و اهانت آميز با آنها سخن مگوييد. قرآن، حتى کمترين بى احترامى را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است. در حديثى از امام صادقعليه‌السلام مى خوانيم:

لو علم الله شيئاً هو أدنى من اُف لنهى عنه، و هو من أدنى العقوق، و من العقوق ان ينظر الرجل الى والديه فيحّد النظر اليها.(٣٠)

اگر چيزى کمتر از اُف وجود داشت، خدا از آن نهى مى کرد و اين، حدّاقل مخالفت و بى احترامى نسبت به پدر و مادر است و از اين جمله، نظر تند و غضب آلود به پدر و مادر است.

احترام به پدر و مادر آن قدر لازم است که حتى نبايد در برابر آنها کمترين سخنى که دليل بر ناراحتى از آنها و يا حتّى تنفّر باشد، بر زبان جارى ساخت.

١٢ - وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّيانى صَغيراً .(٣١)

بالهاى محبّت و تواضع خويش را در برابرشان بگستران و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنان مرا در کودکى تربيت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.

قرآن، تنها سخن ملال و تند نگفتن را در حفظ مقام و موقعيت پدر و مادر کافى نمى داند؛ بلکه يک سرى دستورهايى مى دهد که مى تواند در قلوب آنها روح نشاط ايجاد کند.

لذا قرآن بر دوران پيرى پدر ومادر تکيه کرده که در آن موقع، نياز شديدى به حمايت و محبّت و احترام دارند. آنها ممکن است بر اثر کهولت سن به جايى برسند که نتوانند بدون کمک ديگرى حرکت کنند.

نکته اى که از اين آيه استفاده مى شود، اين است که اگر پدر و مادر آنچنان پير و ناتوان شدند که به تنهايى قادر بر حرکت انجام کارهاى ضرورى خويش نبودند، فراموش نکن که توهم در کودکى چنين بودى و پدر و مادر، تمام اين زحمات دوران کودکى تو را تحمّل کردند. پس تو هم در مقابل، آن زحمات و محبّتها را جبران کن.

سيد قطب در تفسير خويش، نقل مى کند که شخصى در حين طواف، مادر خود را هم طواف مى داد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را ديد. عرض کرد: «آيا حق مادرم را با اين کار به جا آوردم» فرمود: نه، حتى جبران يکى از ناله هاى او را به هنگام وضع حمل نمى کند.(٣٢)

دعا و نيايش براى والدين

وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّيانى صَغيراً. (٣٣)

خداوند در اين آيه که درباره پدر و مادر است، مى فرمايد که تنها به رحمت و مهربانى خود اکتفا نکن؛ بلکه براى آنان، رحمت واسعه الهى را بخواه و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کودکى تربيت کردند، به آنان رحم و عطوفت خويش را فرو فرست.

يکى از مظّان استجابت دعا همين است که فرزند، براى پدر و مادر طلب آمرزش و رحمت کند:

رَبَّنَا اغْفِرْلِى وَ لِوالِدَى وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يوْمَ يقُومُ الْحِسابُ .(٣٤)

پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى که حساب برپا مى شود، ببخش و بيامرز.

مرگ والدين، نبايد سبب قطع رشته خدمات گردد؛ بلکه بايد پس از مرگ به آنها نيکى کرد، براى آنها نماز گزارد و روزه گرفت:

رَبِّ اغْفِرْلى وَ لِوالِدَى وَ لِمَنْ دَخَلَ بِيتِى مُؤْمِناً .(٣٥)

پروردگارا! مرا بيامرز و همچنين پدر و مادرم و تمام کسانى را که با ايمان وارد خانه من شدند.

لذا حضرت نوح براى چند نفر طلب آمرزش مى کند:

اول براى خودش؛ مبادا قصور و ترک اولايى از او سر زده باشد. چنين است حال اولياءالله که با آن همه فداکارى در راه خدا باز هم خود را مقصر مى دانند و هرگز گرفتار غرور نمى شوند.

دوم براى پدر و مادرش به عنوان قدردانى و حق شناسى از زحمات آنان.

لزوم اطاعت از والدين

چرا در دين مبين اسلام، احترام پدر و مادر لازم شمرده شده است؟

استدلالات عقلى و وجدان سليم انسانى نيز لزوم احترام آنها را به اثبات رسانده است. عقل و فطرت و وجدان، همه بر اين گفته گواه اند که پدر و مادر، واجب الاطاعه هستند. طبيعت انسانى طورى ساخته شده که در مقابل عواطف و احسان، از خود واکنش و عکس العمل نشان مى دهد و طبيعت بشر، بر اين است که احسان کننده و کرامت کننده را دوست مى دارد. انسان از باب اينکه «الانسان عبيدالاحسان»، در مقابل نيکى ها سعى مى کند که به بهترين وجه ممکن، در مقام جبران بر آيد. عقل انسان، حکم مى کند که در مقابل احسان و نيکى، احسان کند:

هَلْ جَزاءُ الاِْحْسانِ اِلاَّ الاِْحْسانُ .(٣٦)

انسان در مقابل بزرگوارى همنوعان خود، هميشه در خود احساس نوعى مرهونيت مى کند تا اينکه در آينده آن محبّتها را جبران نمايد و به آن نيکى ها پاسخ شايسته اى بدهد.

اصولاً مکتب متين اسلام، چنين است که انسان را در برابر خويش و ديگران، از جمله مثل والدين و همسر و فرزند، داراى حقوقى مى داند که در مقابل آنها مسئول و مکلّف است.

پدر و مادر، از جمله کسانى هستند که شادابى و زندگى خود را وقف فرزندان مى کنند؛ و چه هديه اى از اين بهتر و چه احسانى از اين بالاتر. امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد:

وانظر هل ترى أحداً من البشر أکثر نعمة عليک من أبيک و اُمّک؟(٣٧)

بنگر آيا براى خودت هيچ کسى را بهترين نعمت، جز پدر و مادرت مى بيني؟

وجدان بشرى، حکم مى کند زحماتى که پدر و مادر براى انسان متحمّل شده اند، پاس بداريم و از آنان تجليل کنيم.

اکرام والدين، پاسخى است هر چند ناچيز به احسان آنها و عقل (رسول باطني) و پيامبر (رسول ظاهري)، هر دو بر وجوب اين احسان، صحّه مى گذارند. محقّق اردبيلى مى فرمايد:

العقل و النقل يدلاّن على تحريم العقوق و يفهم وجوب متابعة الوالدين و طاعتهما من الآيات و الأخبار و صرح به بعض العلماء.(٣٨)

عقل و نقل، بر حرام بودن ناسپاسى والدين گواه اند و وجوب اطاعت از آنها از طريق آيات و روايات، استفاده مى شود.

اسلام با درايت و توجّه خاصى که نسبت به محيط خانواده دارد، سعى مى کند از اين محيط، مکتب خانه اى بسازد که فرزند، در مکتب درس والدين، قولى و فعلى، درس چگونه زيستن را بر پايه ارزشهاى اخلاقى و انسانى بياموزد و براى فرداى خود، درس زندگى قرار بدهد.

لزوم اطاعت از والدين در آيات و روايات

خداوند متعال، در چند آيه لزوم اطاعت از والدين را پس از دعوت به عبادت خود، قرار مى دهد:

وَقَضى رَبُّک اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِياه وَ بِالْوالِدَينِ اِحْساناً .(٣٩)

وَ اعْبُدُوا اللّه وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شيئاً و بِالْوالِدَينِ اِحْساناً .(٤٠)

اَلاّ تُشْرِکوا بِهِ شَيئاً وَ بِالْوالِدَينِ اِحْساناً .(٤١)

لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ اللّه وَ بِالْوالِدَينِ اِحْساناً .(٤٢)

در اين آيات، اطاعت از والدين، همراه و بلافاصله بعد از دعوت به توحيد آمده است. از اين آيات استفاده مى شود که بعد از خداوند، پدر و مادر، بزرگترين حق را بر گردن فرزندان دارند. خداوند متعال، خالق و آفريدگار انسان است و شکر و اطاعت او به منزله اداى حقّ پروردگار است. پدر و مادر نيز که مجراى اين خلقت بوده اند و زحمات زيادى در تربيت فرزند کشيده اند بايد مورد سپاس و اطاعت قرار گيرند.

شخصى از امام صادقعليه‌السلام در مورد آيه:«وَ بِالْوالَدينِ اِحْساناً» سؤال کرد که معناى اين احسان به پدر و مادر چيست. حضرت فرمود: احسان، آن است که آنها را وادار نسازى که نيازها و حوائج خويش را از تو درخواست کنند.

مرحوم طبرسى در ذيل تفسير آيه«اِمّا يبلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ» مى فرمايد که اگر اطاعت از والدين در هر حال، اعم از حال پيرى يا ميانسالى، واجب و ضرورى است، پس چرا خداوند در آيه، شرط کهولت را ذکر نموده است.(٤٣)

ايشان در جوابى مى فرمايد: نياز والدين در اين حال و شرايط، بيشتر از ايام ديگر است؛ چون آنها در آن سن، ضعيف شده اند و تدريجاً به همان حالت نيازمندى و احتياج مى رسند که فرزند در زمان طفوليت به آن دچار بوده و علاوه بر اين، انسان در اين سن و سال، داراى روحى حسّاس و رنجور مى شود.

والدين در زمان پيرى، قويترين نيروى تحکيم و تشديد روابط عاطفى و پيوندهاى روحى و تربيتى در کانون خانواده اند و وجود آنان، گرمابخش محيط خانواده است.

اويس قرنى، آن يار باوفاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله براى جلب رضاى مادر و اطاعت او بدون ديدار با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از مدينه به سوى وطن خود بازگشت؛ تنها براى به دست آوردن دل مادرش تا رضايت او را جلب کند.

گويند که اويس، شتربانى مى کرد و از اجرت آن، مادرش را اداره مى کرد. وقتى از مادرش اجازه گرفت که به زيارت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به مدينه مشرّف شود، مادرش گفت که رخصت مى دهم، به شرط آنکه بيشتر از نيم روز توقف نکني.

اويس به مدينه سفر کرد. چون به خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد، اتفاقاً در آن روز، پيامبر خانه نبود. اويس نيز به يمن مراجعت کرد. وقتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به خانه مراجعت کرد، فرمود: «اين نور کيست که در اين خانه مى بينم؟». گفتند: «شتربانى که اويس نام داشت». فرمود: اويس اين نور را در خانه ما به هديه گذاشت و رفت.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره اويس مى فرمود:

انى لانتم روح الرحمن من طرف اليمن.(٤٤)

پس در حين پيرى هم نبايد پدر و مادر را رنجانيد، پرخاش و تندخويى تدريجاً عامل سردى در محيط خانوده خواهد شد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

أتى رجل رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فقال: «يا رسول اللّه ! اِنّى راغب فى الجهاد نشيط»، قال: فقال له النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله : فجاهد فى سبيل اللّه فانّک ان تقتل تکن حياً عندالله ترزق و ان تمت فقد وقع أجرک على الله و ان رجعت، رجعت من الذّنوب کما ولدت»، قال: «يا رسول الله! انّ لى والدين کبيرين يزعمان انّهما يأنسان بى و يکرهان خروجي»، فقال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : فقّر مع والديک فوالّذى نفسى بيده لأنسهما بک يوماً و ليلة خير من جهاد سنة.(٤٥)

در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مردى به حضور آن حضرت شرفياب شد و عرض کرد: اى رسول خدا! علاقه دارم در جهاد شرکت کنم». پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هم او را به امر خير تشويق نمود، تا اينکه آن مرد عرض کرد: يا رسول الله! من پدر و مادر پيرى دارم که از رفتن من به جبهه کراهت دارند». رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: در اين صورت، ملازم پدر و مادرت باش. سوگند به آن خدايى که جانم در دست اوست، بودن يک شبانه روز با آنها از جهاد يک سال بهتر است.

در اين زمينه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

برّ الوالدين يجزنى عن الجهاد.(٤٦)

نيکى به پدر و مادر، جاى جهاد رامى گيرد.

مردى مسيحى بعد از قبول اسلام، خدمت امام صادقعليه‌السلام رسيد و عرض کرد که پدر و مادرم مسيحى هستند و مادرم نابيناست. حضرت او را به احسان و نيکى بيشتر به آنان سفارش کرد. او نيز به نيکى با آنان رفتار مى کرد، آنچنان که خودش به مادرش غذا مى داد و لباس او را مرتّب مى کرد. مادرش هم که تغيير رفتار او را مشاهده کرد، تحوّل روحى در وجودش پيدا شد و با اقرار به يگانگى خدا و رسالت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله اسلام آورد.(٤٧)

انسان بايد با شيوه اى نيکو با پدر و مادرش برخورد کند و به گونه اى در مقابل آنها سخن بگويد که گويا يک گناهکار و متخلّف با مولاى خود گفتگو مى کند و حتى اگر از جانب آنان با تندخويى مواجه شود، باز هم نبايد متانت و نزاکت خود را از دست بدهد.

از امام صادقعليه‌السلام روايت است که در تفسير آيه «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کريماً» فرمود: يعنى اگر تو را زدند، بگو خدا شما را بيامرزد. «اين است سخن شريف تو».(٤٨)

رعايت احترام والدين، هيچ حدّ و مرزى نمى شناسد. لذا بايد مواظب باشيم که از محدوده طاعت و تواضع در برابر والدين، خارج نشويم. بايد در جميع ابعاد رفتارى و اخلاقى خود، نهايت تواضع را در پيش آنها داشته باشيم.

مرحوم آية الله دستغيب در کتاب سراى ديگر در تفسير سوره واقعه، داستانى را نقل مى کند که حضرت يوسفعليه‌السلام وقتى عزيز مصر بود، از پدرش يعقوبعليه‌السلام و برادرانش دعوت نمود که به مصر بيايند.

حضرت يعقوب را در محملى نشانيدند و نزد يوسف آوردند. يوسف هم براى تشريفات، استقبالى را تدارک ديد و با جمعى از بزرگان مصر به پيشواز پدر و برادرانش آمد تا وقتى که به يکديگر نزديک شدند در اينجا يوسف ملاحظه سلطنت ظاهرى خود نمود و رعايت احترام پدرش را نکرد و از مرکب پياده نشد، اينجا بود که ترک اولى کرد، جبرئيل بر او نازل شد و گفت کف دستت را نگاه کن ديد نورى از دستش بيرون رفت جبرئيل گفت به واسطه اين عمل تو نور نبوّت از نسل تو خارج شد. و لذا از نسل يوسف کسى پيغمبر نشد. خداوند مى فرمايد:وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما . با دقت در اين فرمايش الهى انسان نبايد پيوستگى خود را با پدر و مادر سست گرداند و همواره به ياد زحمات و مشقات آنان در جهت پرورش خود باشد.

اثرات رضايت والدين در زندگى دنيوى

رضايت والدين در سرنوشت دنياى انسان باعث گشايش روزى، افزايش عمر و دفع مرگهاى بد است.

اگر پدر و مادر از انسان راضى باشند، نخستين هديه اى که نصيب شخص مى شود، حصول رضايت خداست و در مرحله بعد، اين رضايت والدين نقش و تأثير مثبت و سازنده اى در زندگى دنيوى داشته است.

استاد شهيد مطهرى به فرزندشان فرموده بودند: گهگاه که به اسرار وجودى خود و کارهايم مى انديشم، احساس مى کنم که يکى از مسائلى که باعث خير و برکت در زندگى ام شده و همواره عنايت و لطف الهى را شامل حال من کرده است، احترام و نيکى فراوان به والدين خود، به ويژه در دوران پيرى و هنگام بيمارى کرده ام؛ چون تا آنجا که توانايى ام اجازه مى داده، از نظر هزينه و مخارج زندگى به آنان کمک کرده ام. در حديثى از پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله است که فرمودند:

دعاء الوالد لولده کدعاء النبى لاُمّته.(٤٩)

دعايى که پدر براى فرزند کند، همانند دعايى است که پيامبرى براى امّت خود نمايد.

آثار اطاعت از والدين در خانواده و اجتماع

تأثير مثبت رضايت والدين در محيط خانواده و در سطح جامعه، بسيار مؤثّر است. خانواده، کانون مهم تربيتى و عاطفى، و اجتماع کوچکى است که در سايه عمل کردن به دستورات و احکام و قوانين اسلامى، خانواده مى تواند در برابر امراض مختلف روحى خود را بيمه کند.

ريشه اخلاق، در خانواده است و صفات پسنديده، در دامن مادر رشد پيدا مى کند، رضايت والدين، باعث تحکيم روابط اجتماعى و پشتوانه اى در محيط خانواده است. لذا در سايه دور شدن از ارزشهاى انسانى و اخلاقى، هر روزه شاهد از هم گسيختگى بيشتر خانواده هاى غربى هستيم.

در کشورهاى غربى، پدر و مادر حق دخالت در زندگى و رفتار و حرکات فرزندان خود را ندارند و تربيت ناصحيح، والدين را در برابر فرزندان و فرزندان را برابر پدر و مادر، ناراضى و ناسازگار قرار داده است.

اسلام با قرار دادن يک سرى نکات تربيتى از جمله سفارش به فرزندان در جهت جلب رضايت پدر و مادر و توصيه بر والدين در خدمت به فرزندان، زمينه تربيتى را طورى تنظيم کرده که فرزندان در کانون گرم خانواده و در کنار پدر و مادر زندگى مى کنند و مى دانند که زندگى در خارج از خانه پدرى، باعث افزايش انحطاط اخلاقى افراد و جامعه مى شود.

اطاعت و پندپذيرى فرزندان از والدين، فضاى خانه را سرشار از محبّت و سعادت مى کند. جلب رضايت والدين، کسب رضايت خدا را فراهم مى کند و کسب رضايت خداوند، باعث آرامش روحى يک خانواده در اجتماع است و هر روز شاهد سعادت و خوشبختى يک خانواده است.

نيکى کننده به پدر و مادر، همنشين انبياست

روزى حضرت موسىعليه‌السلام در ضمن مناجات خود عرض کرد: «خدايا! مى خواهم همنشين خود را در بهشت ببينم». جبرئيل بر حضرت موسى نازل شد و عرض کرد: يا موسي! فلان قصّاب در فلان محلّه، همنشين تو خواهد بود». حضرت موسى به آن محل رفت و دکانِ قصّابى را پيدا کرد و ديد که جوانى مشغول فروختن گوشت است.

شامگاه که شد، جوان، مقدارى گوشت برداشت و به سوى منزل خود روان شد. حضرت موسىعليه‌السلام از پى او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت: «مهمان نمى خواهي؟» جوان گفت: «خوش آمديد». آن گاه او را به درون منزل برد.

حضرت موسى ديد که جوان، غذايى تهيه نمود، آن گاه زنبيلى از سقف به زير آورد و پيرزنى کهنسال را از درون آن خارج کرد او را شستشو داده، غذايش را با دست خويش به او خورانيد. موقعى که جوان مى خواست زنبيل را در جاى اوّل بياويزد، پيرزن، کلماتى که مفهوم نمى شد، ادا کرد. بعد از آن، جوان براى حضرت موسى غذا آورد و خوردند. حضرت پرسيد: حکايت تو با اين پيرزن چگونه است؟

جوان گفت: «اين پيرزن، مادر من است. چون مرا بضاعتى نيست که براى او کنيزى بخرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بسته ام». حضرت پرسيد: «آن کلماتى که بر زبان جارى کرد چه بود؟». جوان گفت: هر وقت او را شستشو مى دهم و غذا به او مى خورانم، مى گويد:

غفرالله لک و جعلک جليس موسى يوم القيامة فى قبّته و درجته.

خداوند، تو را ببخشد و همنشين حضرت موسى در بهشت باشى، به همان درجه و جايگاه او.

حضرت موسى فرمود: اى جوان! بشارت مى دهم به تو که خداوند، دعاى او را درباره ات مستجاب گردانيده است. جبرئيل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشين من هستي.(٥٠)