مقام پدر و مادر در اسلام

مقام پدر و مادر در اسلام0%

مقام پدر و مادر در اسلام نویسنده:
گروه: خانواده و کودک

مقام پدر و مادر در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: زين العابدين احمدى، حسنعلى احمدى
گروه: مشاهدات: 17345
دانلود: 3189

توضیحات:

مقام پدر و مادر در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 146 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17345 / دانلود: 3189
اندازه اندازه اندازه
مقام پدر و مادر در اسلام

مقام پدر و مادر در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خاله به منزله مادر است

از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است:

جاء رجل الى النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله فقال: «انّى قد ولدت بنتاً و ربَّيتها حتّى اذا بلغت فألبستها و حلَّيتها ثمَّ جئت بها الى قليب فد فعتها فى جوفه و کان آخر ما سمعت منها و هى تقول: يا أبتاه فما کفّارة ذلک؟»، قال: «ألک اُمّ حية؟» قال: «لا»، قال: «فلک خالة حية؟»، قال: «نعم»، قال: «فأبررها فانّها بمنزلة الاُمّ يکفّر عنک ما صنعت».(٨٣)

مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض کرد: «برايم دخترى متولّد شد. او را پروريدم و بزرگ کردم تا بالغ شد. بعد لباس به او پوشانيدم و او را به زيور آراستم و او را کنار گودالى آوردم و در آن گودال انداختم. آخرين سخنى که از او شنيدم اين بود که مى گفت: «اى پدر! کفّاره اين کردار زشت چه خواهد بود؟» پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عرض کرد: «آيا مادرت زنده است؟». عرض کرد: «نه». فرمود: «آيا خاله ات زنده است؟». عرض کرد: «آري». حضرت فرمود: «با او خوشرفتارى کن که او به جاى مادر است و کفّاره آن کردارت خواهد بود».

مادران چهارده معصومعليهم‌السلام

بيان و صحبت پيرامون مقام و منزلت مادر بدون يادآورى از مادران نمونه و برجسته تاريخ اسلام که مصداق بارز آنان مادران معصومينعليهم‌السلام مى باشد، امکان پذير نيست.

مادرانى که افتخار تربيت و رشد معصومين را به عهده داشته و فرزندان آنان الگوى بشريت و انسانها در طول تاريخ بوده اند. البته ارائه توضيحات بيشتر پيرامون زندگانى اين بانوان، خود کتاب جداگانه اى را مى طلبد؛ امّا چون نوشتار ما پيرامون مقام مادر بود، مناسب ديديم هر چند مختصر، نامى از مادران ائمّه اطهارعليهم‌السلام ببريم.

آمنه دختر وهب بن عبد مناف مادر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله

آمنه مادر گرامى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله يکى از با فضيلت ترين و پاکدامن ترين زنان تاريخ است که از دامان پاک او اشرف مخلوقات يعنى خاتم الانبياء و المرسلين پيامبر عظيم الشأن اسلام به دنيا آمده است. ابن شهر آشوب روايت کرده است که اوّل مرتبه ثويبه آزاد کرده ابولهب آن حضرت را شير داد و بعد از او حليمه سعديه آن حضرت را شير داد و پنج سال نزد حليمه ماند.(٨٤)

هنگام کودکى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمنه دختر وهب از عبدالمطلب اجازه خواست تا فرزندش را نزد اقوام خود از قبيله «بنى نجار» که در مدينه ساکن بودند ببرد، آن بانوى بزرگوار، همراه «ام ايمن» و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله راهى مدينه شده و در منزل همسرش عبداللّه در مدينه (که قبلاً وفات يافته بود)، ساکن گرديدند.

آمنه طى اقامت يک ماهه خود در اين شهر و ديدار با بستگان، به سوى مکه برگشتند، در محلى به نام «ابواء» به سختى مريض شد و فوت نمود. پيکر پاک مادر گرامى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در همان مکان به خاک سپرده شد و ام ايمن نيز محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را به مکه بازگردانيد.(٨٥)

فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه‌السلام

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله به ايشان علاقه وافر داشتند به حدّى که وى را مادر خطاب مى کردند.(٨٦)

وى فاطمه، دختر اسد، فرزند هاشم و از نخستين زنانى است که به پيامبر ايمان آورد. او همان زنِ پاکدامنى است که به هنگام شدت يافتن درد زايمان، راه مسجدالحرام را پيش گرفت و خود را به ديوار کعبه رساند و چنين گفت: خداوندا! به تو و پيامبران و کتابهايى که از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدّم ابراهيم سازنده اين خانه، تولّد اين کودک را بر من آسان فرما!

امام صادقعليه‌السلام فرمود: فاطمه بنت اسد، نخستين زنى بود که پياده از مکه به سوى مدينه مهاجرت کرد و از همه مردم نسبت به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مهربانتر بود.

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نشسته بود که اميرالمؤمنينعليه‌السلام گريان وارد شد. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمود: «چرا گريه مى کني؟». گفت: «مادرم فاطمه وفات کرد».

رسول خدا به او فرمود: به خدا مادر من هم بود.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در تشييع جنازه فاطمه بنت اسد همواره زير جنازه بود تا به قبر رسيدند سپس جنازه را گذاشت و خود داخل قبر شد و در آن دراز کشيد. آنگاه برخاست وجنازه را با دست خود گرفت و داخل قبر کرد.(٨٧)

خديجه مادر فاطمه زهرا عليهاالسلام

خديجه بنت خويلد، همسر گرامى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و مادر مهربان فاطمه زهراعليه‌السلام است. او اوّلين زنى است که به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و دين اسلام گراييد و با مال و ثروتِ خويش، آن حضرت را يارى داد.

وى در سن چهل سالگى به ازدواج رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در آمد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تا زمانى که خديجه زنده بود، زن ديگرى اختيار نکرد. آن حضرت علاقه بسيارى نسبت به خديجه داشت که به هيچ يک از زنان ديگرش نداشت و روايات زيادى در اوصاف وى نقل شده است. از جمله پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«أفضل نساء أهل الجنة خديجة».

بهترين زنان بهشت خديجه است.

در حديث ديگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: به درستى که من خديجه را بر زنان امتم برترى مى دهم، همان گونه که مريم بر زنان عالم برترى داده شد. او ايمان آورد، هنگامى که مردم مرا تکفير مى نمودند، و هنگامى که مردم مالشان را از من دريغ مى کردند او اموالش را در اختيار من گذاشت.

زحمات خديجه در حمايت از اسلام و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله چنين بيان شده است. جبرئيل بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله وارد شد و گفت اى رسول خدا اين خديجه است که به نزد تو مى آيد و نزد او ظرفى از غذاست هنگامى که به تو رسيد، از جانب پروردگارت و از جانب من به او سلام برسان و بشارت ده که خانه اى در بهشت براى اوست.

فاطمه زهرا عليهاالسلام

امام صادقعليه‌السلام فرمود که فاطمهعليه‌السلام را نُه نام است نزد حق تعالي: «فاطمه، صدّيقه، مبارکه، طاهره، زکيه، راضيه، مرضيه، محدثه، زهرا». سپس حضرت فرمود: آيا مى دانيد معناى فاطمه چيست؟

فاطمه يعنى بريده شده از بدى ها.(٨٨)

در روايتى از امام صادقعليه‌السلام آمده است که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بر خديجه وارد شدند، ديدند خديجه در حال گفتگو است. از ايشان سؤال کرد: «با که سخن مى گويي؟». عرضه داشت: فرزندى که در رَحِم من است با من حرف مى زند و مونس من است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اينک جبرئيل مرا خبر مى دهد که اين فرزند، دختر است و از اوست نسل طاهر و با برکت، و حق تعالى، نسل مرا از او به وجود خواهد آورد و از نسل او امامان و پيشوايان دين به هم خواهند رسيد و حق تعالى بعد از انقضاى وحى ايشان را خليفه هاى خود خواهند گردانيد.(٨٩)

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

فاطمة بضعة منّى من سرّها فقد سرّنى و من سائها فقد سائنى فاطمة اعز الناس.(٩٠)

فاطمه پاره تن من است. هر کس او را خوشحال کند، مرا خوشحال کرده است. و هر کس وى را اذيت کند مرا اذيت کرده است. فاطمه، عزيزترين مردم است.

همچنين پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: دخترم فاطمه بهترين زنان عالم است.(٩١) از فضائل فاطمه زهراعليه‌السلام اين است که مشمول آيات تطهير،(٩٢) مباهله،(٩٣) مودت،(٩٤) و دهر(٩٥) است.

شهربانو مادر حضرت سجادعليه‌السلام

مادر امام زين العابدينعليه‌السلام شهربانو، ملکه ايران، دختر يزدگرد است که دست تقدير او را از ايران دست به دست به مدينه رسانيد. اين بانوى ايرانى و ملکه اسلامى در دوران زندگانى زناشويى بسيار معزّز و محترم و مورد علاقه خاندان ولايت و مکتب امامت بود و يگانه فرزندى که از او به دنيا آمد، همانا حضرت على بن الحسين زين العابدينعليه‌السلام است.

از امام باقرعليه‌السلام روايت مى کنند که چون فاتحان ايران، دختر يزدگرد را اسير کرده به نزد عمر آوردند، اين ملکه عفيفه در گوشه اى قرار گرفت و از شدت ناراحتى گفت: «اف بيروج باداهرمز». يعنى سياه باد روز هرمز که اولادش چنين اسير و دستگير شده است. عمر گمان کرد او را دشنام مى دهد، امر کرد او را اذيت کردند اميرالمؤمنينعليه‌السلام حاضر بود. فرمود: تو حق ندارى او را اذيت کني. او شاهزاده محترم است. او دشنام نمى دهد؛ بلکه مى گويد سياه باد روز هرمز که دخترش به چنين روزى افتاده است و بهتر آن است که او را آزاد بگذارى هر که را خواست، به شوهرى انتخاب کند. با اين پيشنهاد موافقت شد و اين بانو سه بار اطرافِ مجلس گردش کرد تا گمشده خود را که در خواب هم چهره زيباى او را ديده بود، پيدا کرد و حسين بن علىعليه‌السلام را انتخاب کرد. اميرالمؤمنينعليه‌السلام در آنجا فرمود:

«حسينم! از اين بانو براى تو بهترين مردانِ روى زمين متولّد خواهد شد و لذا على بن الحسين را ابن الخيرتين گفتند.

خورشيد جمالش مشرف

از برج کمال آمد

خدا را جلوه گر بر خلق

اشراق جمال آمد

شد از برج عبوديت

عيان شمس ربوبيت

تجلّى جمال آنجا

تجلّى جلال آمد

ز مشرق تافت بدرى

مشرق اندر ليلة القدرى

که شمس طلعتش تمثال

وجه بيمثال آمد(٩٦)

فاطمه مادر امام باقرعليه‌السلام

مادر امام باقرعليه‌السلام حضرت فاطمه، دختر امام حسن مجتبىعليه‌السلام بود که آن حضرت را ابن الخيرتين و علوى بين علوبين مى ناميدند. از دعوات راوندى نقل است که روايت شده از حضرت امام باقرعليه‌السلام که فرمود: روزى مادرم در زير ديوارى نشسته بود که ناگاه صدايى از ديوار بلند شد و از جا کنده شد. خواست که بر زمين افتد، مادرم به دست خود اشاره کرد به ديوار و فرمود: «نبايد فرود آيي». راوى از حضرت صادقعليه‌السلام روايت کرده که روزى آن جناب ياد کرد جدّه اش مادر حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام را، و فرمود:

کانت صدّيقة لم يدرک فى آل الحسن مثلها.

جدّه ام صديقه بود و در خانواده حضرت امام حسنعليه‌السلام زنى به درجه او نبود.

امّ فروه مادر امام صادقعليه‌السلام

والده ماجده آن حضرت، نجيبه مکرّمه جناب فاطمه که به امّ فروه معروف است و حضرت صادقعليه‌السلام در حق آن بزرگوار فرموده:

کانت امّى ممّن امنت و اتّقت و احسنت و اللّه يحبّ المحسنين.

مادرم از جمله زنانى بود که ايمان آورد و تقوا و پرهيزکارى را اختيار کرد و خداوند نيکوکاران را دوست دارد.

حضرت صادقعليه‌السلام در اين بيان مختصر، مادر گرامى خود را به تمام اوصاف شريف توصيف نموده است. همان طور که حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در جواب همّام بن عباده که از آن حضرت خواست که براى او متّقين را وصف کند، به کلمه«اتّق اللّه و أحسن فانّ اللّه مع الذين اتّقوا و الّذينهم محسنون» اکتفا کرد.

و جلالت آن بانوى بزرگوار چنان بود که به سبب آن از حضرت صادقعليه‌السلام به ابن المکرّمة تعبير مى کرد.

از عبدالأعلى روايت شده که گفت: امّ فروه را ديدم که کسايى پوشيده بود و طواف کعبه مى کرد. وقتى به حجرالاسود رسيد، حجرالاسود را با دست چپ استلام کرد. مردى در آنجا به آن مخدّره گفت: يا امة اللّه قد اخطات السنّة؛ اى کنيز خدا سنّت و آداب که حجرالاسود را با دست چپ استلام نمودى، خطا کردي». امّ فروه فرمود: «انّا لاغنياء من علمک؛ همانا ما از علم شما بى نيازيم».

حميده، مادر امام موسى بن جعفرعليه‌السلام

والده امام موسى کاظمعليه‌السلام عليا مخدّره حميده است. حضرت صادقعليه‌السلام فرموده که حميده. تصفيه شده از هر آلودگى و چرکى است؛ مانند شمس طلا. پيوسته ملائکه او را حراست و پاسبانى مى نمودند تا به من رسيد، به سبب آن کرامتى که از حق تعالى است براى من رجعت بعد از من.

وقتى امام صادقعليه‌السلام از نام اين بانو سؤال نمود، گفت: «حميده نام دارم». حضرت فرمود که پسنديده اى در دنيا و ستايش کرده خواهى بود در آخرت.

مرحوم حاج شيخ عباس قمى (ره) مى گويد: از بعضی روايات مشخّص مى شود که اين بانو، فقيه و عالم به احکام و مسائل بوده که حضرت صادقعليه‌السلام زنها را امر مى فرمود که در مسائل و احکام دين به او رجوع نمايند.

نجمه، مادر حضرت رضاعليه‌السلام

اين بانوى بزرگوار که او را تُکتَم و امّ البنين نيز مى نامند، از بهترين زنان در عقل و دين و حيا بود.

حميده مادر امام موسى بن جعفرعليه‌السلام روزى به حضرت گفت: «اى فرزند گرامي! تکتم زنى است که من از او در زيرکى و محاسن اخلاق بهتر نديده ام و مى دانم هر نسلى که از او به وجود آيد، پاکيزه و مطهّر خواهد بود. از تو مى خواهم که رعايت حرمت او بنمايي». چون حضرت رضاعليه‌السلام از او به وجود آمد، او را طاهره ناميد.

شيخ صدوق به سند معتبر از نَجمه مادر حضرت روايت کرده است که گفت: چون به فرزند بزرگوار خود حامله شدم، به هيچ وجه احساس سنگينى در حمل خود نمى کردم، و چون به خواب مى رفتم، صداى تسبيح و تهليل و تحميد خداوند را از رَحِم خود مى شنيدم و چون بيدار مى شدم، صدايى نمى شنيدم، و چون آن فرزندِ سعادتمند از من متولّد شد، دستهاى خود را بر زمين گذاشت و سرِ مطهّر خود را به سوى آسمان بلند کرد و لبهاى مبارکش حرکت مى کرد و سخنى مى گفت که من نمى فهميدم.

سبيه نوبيه (خيزران)، مادر حضرت جوادعليه‌السلام

اين بانوى بزرگ، از بانوان ارجمند و از خاندان ماريه قبطيه، همسر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بوده است.

مادر حضرت جوادعليه‌السلام ، از فاضل ترين زنان عصر خود بوده است و چون امام جواد از او متولّد شد، حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: خداوند به من فرزندى ارزانى داشت که شبيه به موسى بن عمران است که دريا را مى شکافت و مانند عيسى بن مريم که مادرش مقدس و منزّه آفريده شده بود و اين فرزند، عمر کوتاهى دارد و به سَمّ جفا مسموم خواهد شد. سپس فرمود:

هذا المولود الذى لم يولد مولود اعظم برکة منه.

اين فرزندى است که مولودى با برکت تر از اين فرزند متوّلد نشده است.

مادر گرامى آن حضرت، مظهر تقوا و فضيلت و داراى عظمت و جلال بوده است.

سمّانه، مادر امام هادى عليه‌السلام

مادر گرامى امام هادى عليه‌السلام سمّانه مغربيه، معروف به سيده است و در جنّات الخلود آمده است که آن بانو، هميشه روزه مستحبى مى گرفت و در زهد و تقوا مثل و مانند نداشت.

على بن مهزيار از حضرت هادىعليه‌السلام روايت کرده که فرمود: مادرم به حقّ من عارفه است و او از اهل بهشت است. به او شيطان سرکش نزديک نمى شود و خداوند نگهبان اوست.

حُدَيث، مادر امام حسن عسکرىعليه‌السلام

مادر امام عسکرىعليه‌السلام از زنان صالح روزگار و داراى فضائل نفسانى بود. اين بانوى گرامى در تربيت فرزند بر حسب تعليمات امام زمان خود با کمال مراقبت مى کوشيد و نشو و نماى امام يازدهم، بر طبق آموزش و پرورش مکتب نبوّت بود.

اين بانوى بزرگ در مدينه مى زيست و زنان بزرگ عرب، پيرامون او جمع مى شدند و به وسيله او کسب فيض مى کردند. حُديث يا سليل يا سوسن از اولاد شاهان رومى بود، و هميشه مراقبت امام بود و از مدينه به سامرا و در مسافرت امام حسن عسکرىعليه‌السلام ، ملازم رکاب او بوده و در سامرا از دنيا رفت.

نرجس، مادر امام زمان عليه‌السلام

نرجس، دختر بزرگترين قيصر روم و از خاندان شمعون. وصى بلافصل حضرت عيسى بن مريمعليه‌السلام بوده که دست تقدير، اين شاهزاده رومى را براى مادرى حجة بن الحسن (عج) حفظ کرد و به عراق فرستاد.

شيخ طبرسى از بُشر انصارى که از خدمه حضرت هادى بود نقل مى کند که گفت: روزى امام هادىعليه‌السلام مرا طلبيد و فرمود: اى بشر! تو از انصارى و سابقه دوستى ما با انصار، قديمى است و اينک مى خواهم وظيفه اى به عهده تو بگذارم که فضيلتى براى تو باشد.

بشر، بسيار خوشحال شد. حضرت هادى نامه اى نوشت و سرِ آن نامه را مهر نمود و پارچه زردى که در آن ٢٢٠ دينار طلا بود به من داد. فرمود: بشر، اين زر و نوشته را بگير و بر بغداد در مسير رود فرات حاضر باش که فردا طرف عصر، کشتى يى خواهد رسيد و در آن، کنيزهايى هستند که براى فروش آورده اند که فروشنده آن عمر بن يزيد نخاس است. در اين هنگام، کنيزان را بر مشتريان معرّفى مى کنند. آن کنيز از نشان دادن خود امتناع مى ورزد. در اين موقع، تو خود را نزديک به عمرو بن نخاس برسان و بگو يکى از اشراف نامه اى به خطّ رومى نوشته که من به اين کنيز بدهم تا اگر به صاحب اين نامه ميل کند، او را خريدارى کند.

بشر انصارى مى گويد با حفظ اين دستورات حرکت کردم و کنار دجله رسيدم. کشتى ها رسيدند و همان طور که فرموده بود، يکى پس از ديگرى آن پيش بينى ها عملى مى شد. من به موقع پيش رفتم و نامه را بدان کنيز دادم. گرفت و باز کرد. خواند و صداى گريه او بلند شد. گفت: مرا به صاحب اين نامه رغبتى زياد است و چنانچه مرا به او نفروشى، خود را خواهم کشت.

بشر مى گويد اين مقدمات، موجب شد که من در قيمت سختگيرى کردم تا به آن مبلغى که حضرت هادىعليه‌السلام داده بود رسيد و عمر و بن نخاس حاضر شد. زرها را گرفت و کنيز را تسليم کرد. آن گاه ديدم کنيز خندان و شکفته شد. در اين هنگام، کنيز باز نامه را بيرون آورد. مى خواند و مى بوسيد و بر چشم خويش مى کشيد. گفتم: «نامه اى را مى بوسى که صاحبش را نديده اى و نمى شناسي». گفت: معرفت به فرزندان و اوصياى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در جان و دل من رسوخ کرده است.

نيکى به پدر و مادر ستمکار

خداوند متعال، انسان را به رعايت حال پدر و مادر و احسان به آنها دعوت فرموده است و هر گونه احترام و نيکى درباره آنان مورد دستور خداوند است. در بعضى از آيات قرآن، موارد مخصوصى از احسان نسبت به پدر و مادر ذکر شده است؛ مثل انفاق و وصيت به والدين؛ ولى آنچه از مجموع آياتى که درباره والدين آمده به دست مى آيد، احسان مطلق است.

خداوند براى اطاعت از پدر و مادر، حد و مرزى نيز قائل شده است که اگر آنان، انسان را بر شرک دعوت کنند يا عقيده شرک آميز خويش را بر فرزندشان تحميل نمايند، نبايد از آنان اطاعت کنند، و از توحيد، چشم بپوشد.

توجّه به اين نکته لازم است که لزوم احترام به پدر و مادر و رعايت حقوق آنها، نبايد باعث شود که فرزند، در برابر گناه آنان بى تفاوت باشد و از وظيفه شرعى خود که امر به معروف و نهى از منکر است، غفلت کند بلکه بهترين احسان و رعايت حقوق آنان، اين است که آنها را از ادامه گناه باز دارد. خداوند مى فرمايد:

وَ اِنْ جاهَداک عَلى اَنْ تُشْرِک بى ما لَيسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِى الدُّنْيا مَعْروُفاً. (٩٧)

و هرگاه آنان تلاش کنند که موجودى را شريک من قرار دهى که از آن آگاهى ندارى، از آنها اطاعت مکن؛ ولى با آنها در دنيا به طرز شايسته اى رفتار کن.

هرگز نبايد رابطه انسان و پدر و مادرش مقدّم بر رابطه او با خدا باشد و نبايد عواطف خويشاوندى بر اعتقاد مکتبى او حاکم گردد. وظيفه فرزندان اين است که هرگز در برابر اين فشارها تسليم نشوند و استقلال فکرى خود را حفظ کنند.

ممکن است اين فرمان خداوند، اين توهّم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک، بايد شدّت عمل و بى حرمتى به خرج داد. لذا مى فرمايد که عدم اطاعت آنان در مسئله کفر و شرک، دليل بر قطع رابطه مطلق با آنها نيست؛ بلکه فرزند بايد با پدر و مادر در دنيا به گونه اى شايسته رفتار کند؛ يعنى از جنبه هاى مادّى و دنيايى با آنها با مهر و محبّت رفتار کند؛ ولى از نظر اعتقادى و برنامه هاى مذهبى، تسليم افکار آنها نباشد.

در حقيقت، اسلام برترين احترام را براى پدر و مادر قائل است که حتى در صورت مشرک بودن و دعوت به شرک کردن (که منفورترين کارها در نظر اسلام است)، باز حفظ احترام آنها را در عين عدم پذيرش دعوت آنها به شرک، واجب مى شمرد. لذا وظيفه فرزندان است که از پدران و مادران خويش به بهترين وجه نگهدارى کنند و نبايد چنين تصوّر شود که مخالفت با پدر و مادر در مورد دعوت به شرک، دليل بر بد رفتارى با آنهاست و اين، نهايت تأکيد اسلام در مورد احترام به پدر و مادر را ثابت مى کند. لذا در حديثى از اميرمؤمنان نقل شده است:

لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق.(٩٨)

اطاعت از مخلوق، در عصيان خالق، روا نيست.

پدر و مادر کافر نيز بايد احترام شوند

زکريا بن ابراهيم مى گويد: من نصرانى بودم و مسلمان شدم. در موسم حج به مکه مشرّف شدم. سپس خدمت امام صادقعليه‌السلام رسيدم و عرض کردم: «من نصرانى بودم و مسلمان شده ام». امامعليه‌السلام به من فرمود: «از اسلام چه ديدي؟» گفتم: قول خداوند متعال که مى فرمايد:ما کنْتَ تَدْرى مَاالْکتابُ وَ لاَ الاْيمانُ وَ لکنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدى بِهِ مَنْ نَشاءُ. (٩٩) اى پيامبر! تو پيش از اين، کتاب و ايمان را نمى دانستى که چيست و ما آن را نورى قرار داديم که به وسيله آن، هر کسى از بندگان خويش را که بخواهيم، هدايت مى کنيم». حضرت فرمود: «به راستى که خداوند، تو را هدايت فرموده است». بعد سه مرتبه فرمود: «خدايا! هدايتش فرما». بعد فرمود: از من هر چه مى خواهى سؤال کن.

عرض کردم: «پدر و مادر و خانواده من، نصرانى هستند و مادرم نيز نابيناست. من همراه آنها باشم و در ظرف آنان غذا بخورم؟». حضرت فرمود: «آنها گوشت خوک مى خورند؟». عرض کردم: «نه، با آن تماس هم نمى گيرند و دست به آن نمى زنند». فرمود: «با آنها باش؛ مانعى ندارد و مواظب مادرت باش و با او خوشرفتارى کن و هر گاه بميرد، او را به ديگرى وامگذار. خودت به کارش اقدام کن و به کسى مگو تا نزد من در مِنا بيايى، ان شاءالله.

در منا خدمت حضرت رفتم. ديدم مردم دور او را گرفته اند و او مانند معلم کودکان بود که گاهى اين و گاهى آن از او سؤال مى کردند. وقتى به کوفه رفتم، نسبت به مادرم مهربانى مى کردم و خود به او غذا مى دادم و لباسهايش را تميز مى کردم و مدام خدمتکارش بودم. مادرم به من گفت: پسر جان! تو زمانى که در دين ما بودى با من چنين رفتار نمى کردي؟ اين چه چيزى است که از تو مى بينم، از زمانى که از دين ما بيرون رفتى و به دين حنيف داخل شدي؟

گفتم: «مردى از فرزندان پيامبر ما به من چنين دستورى داده است». مادرم گفت: «آن مرد آيا پيامبر است؟» گفتم: «نه، بلکه او فرزند يکى از پيامبران است» مادرم گفت: «پسر جان! اين مرد پيغمبر است؛ زيرا اين دستورى را که به تو داده، از سفارشهاى پيامبران است». گفتم: مادرم! بعد از پيغمبر ما پيغمبرى نيامده و او پسر پيامبر است». مادرم گفت: دين تو بهترين دين است آن را به من عرضه کن.

من دينم را به او عرضه داشتم. او مسلمان شد و من هم برنامه اسلام را به او آموختم. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را به جا آورد و شب، عارضه اى بر او رخ داد و بيمار شد. به من گفت: «پسر جان! آنچه به من آموختى، دوباره تکرار کن». من آنها را تکرار کردم. مادرم اقرار کرد و از دنيا رفت. چون صبح شد. مسلمانها غسلش دادند و خودم بر او نماز خواندم و در قبرستان دفنش نمودم.(١٠٠)

از جابر روايت شده است:

سمعت رجلاً يقول لأبى عبداللهعليه‌السلام : «انّ لى أبوين مخالفين؟»، فقال: برّهما کما تبرّ المسلمين ممّن يتولانا.(١٠١)

شنيدم مردى به امام صادقعليه‌السلام عرض مى کرد: «پدر و مادرم مخالف حق هستند». امام فرمود: به آنها نيکى کن، کما اينکه اگر مسلمان بودند، به آنها نيکى مى کردي.

امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد:

ثلاث لم يجعل الله عزّ و جلّ لأحد فيهنَّ رخصة: أداء الأمانة الى البرّ و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر، و برّ الوالدين برّين کانا أو فاجرين.(١٠٢)

خداوند در سه چيز به احدى رخصت نداده است: يکى اداى امانت، خواه انسان نيکو باشد يا فاجر فاسق، و ديگرى وفاى به عهد و پيمان، و ديگرى هم نيکى به پدر و مادر خواه، نيکوکار باشند يا فاجر و کافر.

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است:

برّ الوالدين واجب فان کانا مشرکين فلا تطعهما و لا غيرهما فى المعصية فانه لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق.(١٠٣)

نيکى به پدر و مادر بر همه واجب است؛ و امّا اگر مشرک بودند، در شرک از آنها و در معصيت، از هيچ کس اطاعت مکن. به درستى که در معصيت خالق، هيچ کسى را حقّ اطاعت مخلوق نيست.

در روايتى آمده است:

عن معمّر بن خلاّد قال: «قلت لأبى الحسن الرضاعليه‌السلام : «ادعولوالدى اذا کانا لايعرفان الحقّ؟»، قال: «اُدع لهما و تصدّق عنهما، و ان کانا حيين لا يعرفان الحقّ فدارهما فانّ رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : قال: انّ اللّه بعثنى بالرّحمة لا بالعقوق.(١٠٤)

معمر بن خلاد مى گويد به امام رضاعليه‌السلام عرض کردم: «آيا پدر و مادرم را با اينکه مسلمان نيستند، ياد آورى کنم؟». امام فرمود: آنها را به ياد بياور و از طرف آنها صدقه بده، و اگر در حال حيات هستند با آنها مدارا کن، زيرا که رسول خدا فرمود: خداوند مرا به رحمت مبعوث نموده، نه به عقوق و نامهرباني.

لذّت زندگى، در خدمت کردن به والدين است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

انّ الله تعالى وضع أربعا فى أربع: برکة العلم فى تعظيم الأستاذ،

و بقاء الايمان فى تعظيم الله، و لذّة العيش فى برّ الوالدين، و النجاة من النار فى ترک ايذاء الخلق.(١٠٥)

خداوند متعال، چهار چيز را در چهار چيز قرار داده است: برکت علم را در تعظيم و احترام استاد، و بقاى ايمان را در تعظيم خداوند، و لذّت زندگى را در نيکى کردن به والدين، و رها شدن از آتش را در ترک آزار خلق؛ و هر کسى که احسان نکند، لذّت زندگى را در نيابد.

فوايد نيکى به پدر و مادر

١ - نگاه با محبّت به پدر و مادر، عبادت است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

نظر الولد الى والديه حباً لهما عبادة.(١٠٦)

نگاه دوستانه به پدر و مادر، عبادت است.

در روايات، نگاه کردن به چند چيز، عبادت شمرده شده که يکى از آنها نگاه کردن به قرآن است و ديگرى نگاه کردن به جمال با کمال اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام

مردى در کنار کعبه به ابوذر گفت: «چرا به چهره علىعليه‌السلام زياد نگاه مى کني؟». ابوذر پاسخ داد که حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

النّظر الى على بن أبى طالب عبادة، و النّظر الى الوالدين برأفةٍ و رحمةٍ عبادة.(١٠٧)

نگاه کردن به روى مبارک علىعليه‌السلام عبادت است؛ همچنين نگاه کردن به پدر و مادر از روى محبّت و رحمت، عبادت است.

٢ - جهاد در راه اسلام است

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

برّ الوالدين يجزى عن الجهاد.(١٠٨)

نيکى به پدر و مادر، جاى جهاد را مى گيرد.

٣ - بزرگترين واجب است

امام علىعليه‌السلام فرموده است:

برّ الوالدين أکبر فريضة.(١٠٩)

نيکى به پدر و مادر، بزرگترين واجب است.

٤ - باعث طول عمر و زيادتى روزى است

امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد:

من سرّه أن يمدّ له فى عمره و يزاد فى رزقه فليبرّ والديه.(١١٠)

کسى که مى خواهد بر عمر خود بيفزايد و روزى خود را زياد کند، پس بر پدر و مادر خود، نيکى کند.

در روايت ديگرى به نقل از عنان بن سرير آمده است:

کنّا عند أبى عبداللهعليه‌السلام و فينا ميسر فذکر واصلة القرابة، فقال أبوعبداللهعليه‌السلام يا ميسر! قد حضر أجلک غير مرّة و لا مرّتين کلّ ذلک يؤخّر الله أجلک لصلتک قرابتک و ان کنت تريدان يزاد فى عمرک فبرّ شيخيک يعنى أبويه.(١١١)

با ميسر نزد امام صادقعليه‌السلام بوديم. گفتگو از صله رحم شد. حضرت فرمود: اى ميسر! اجلت بيش از يک دفعه رسيد، خداوند تمام آن را به تأخير انداخت، براى اينکه صله رحم مى کردي. اگر مى خواهى عمرت زياد شود، به پدر و مادرت نيکى کن.

و در روايت ديگرى آمده است:

انّه ربّما کان قد بقى من عمر الانسان ثلث سنين ثم انّه يحسن الى والديه و يصل أرحامه فيؤخّره الله الى ثلثين سنة و انّ منهم من يبقى من عمره ثلاثون سنة ثم انّه يقطع أرحامه أو يعق والديه فيمحو الله سبحانه الثلاثين و يثبت مکانها ثلاث سنين، و قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : رأيت فى المنام رجلا قد اتاه ملک الموت لقبض روحه فجاء برّه بوالديه فمنعه منه.(١١٢)

چه بسا گاهى از عمر انسان، سه سال باقى است؛ امّا در اثر احسان به پدر و مادر و صله رحم، خداوند، عمر سه ساله او را تبديل به سى سال مى کند، و در مقابل، شخصى از عمرش سى سال باقى است؛ امّا به دليل قطع رحم و آزار و اذيت والدين، خداوند عمر او را به سه سال تبديل مى کند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در خواب شخصى را ديد که ملک الموت براى قبض روح او آمده؛ ولى در اثر نيکى به پدر و مادر، اين عمل تحقّق نيافت.

٥ - بهترين خوبى هاست

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

برّ الوالدين من أکرم الطّباع.(١١٣)

نيکى به پدر و مادر از بهترين خوبى هاست. چه نيکى يى بالاتر از اين است که انسان، در دنيا نسبت به پدر و مادر خود، مهربانى کند.

٦ - باعث خشنودى خداوند است

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

رضى الله مع رضى الوالدين.(١١٤)

رضايت خداوند، در رضايت والدين است.