کنترل دوستان
بدون شک، عامل سازنده شخصيت انسان (بعد از اراده و خواست و تصميم او)، عوامل مختلفى است که از مهمترين آنها، همنشينان و دوستان هستند؛ چرا که انسان، خواه و ناخواه تأثيرپذير است و بخش مهمّى از افکار و صفات اخلاقى خود را از طريق دوستانش کسب مى کند. اين حقيقت، هم از نظر علمى و هم از طريق تجربه و مشاهداتِ حسّى، به ثبوت رسيده است.
اين تأثيرپذيرى از نظر منطق تا آن حدّ است که در روايات اسلامى از حضرت سليمانعليهالسلام
چنين نقل شده است:
لا تحکموا على رجل بشى ء حتى تنظروا الى من يصاحب، فانّما يعرف الرجل بأشکاله و أقرانه و ينسب الى أصحابه و أخدانه.
نسبت به شخص هيچ حکم و قضاوتى نکنيد تا اينکه همنشينان او را ببينيد؛ و مرد با دوستانش شناخته مى شود و به دوستان و همنشينان خود، نسبت داده مى شود.
خداوند در سوره فرقان مى فرمايد:
وَ يوْمَ يعَضُّ الظّالِمُ عَلى يدَيهِ يقُولُ يا لَيتَنى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً * يا وَيلَتى لَيتَنى لَمْ اَتَّخِذْ فُلانا خَليلاً * لَقَدْ اَضَلَّنى عَنِ الذِّکرِ بَعْدَ اِذْ جاءَنى وَ کانَ الشَّيطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُولاً
.
و به خاطر بياوريد روزى را که ظالم، دست خويش را از شدّت حسرت به دندان مى گَزَد و مى گويد: اى کاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم. اى واى بر من! کاش فلان [شخص گمراه] را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از ياد حق، گمراه ساخت، بعد از آنکه آگاهى به سراغ من آمده بود، و شيطان هميشه مخذول کننده انسان بوده است.
در شأن نزول آيه فوق آمده است که دو نفر از مشرکان به نامهاى «عقبه» و «اُبَي» با پيامبرصلىاللهعليهوآله
بودند، هرگاه عقبه از سفر مى آمد، مهمانى يى ترتيب مى داد و اشراف قومش را دعوت مى کرد و در عين حال، دوست مى داشت به حضور پيامبرصلىاللهعليهوآله
برسد، هر چند اسلام را نپذيرفته بود.
روزى از سفر آمد و طبق معمول، مراسمى ترتيب داد و دوستانش را دعوت کرد از پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
نيز دعوت نمود. هنگامى که سفره را گستردند و غذا حاضر شد، پيامبرصلىاللهعليهوآله
فرمود: «من از غذاى تو نمى خورم تا به وحدانيت خدا و رسالت من شهادت بدهي». عقبه، شهادتين را بر زبان جارى کرد.
اين خبر به گوش دوستش اُبى رسيد، گفت: «اى عقبه! از آيينت منحرف شدي؟». او گفت: نه، به خدا سوگند، من منحرف نشدم؛ لکن مردى بر من وارد شد که حاضر نبود از غذايم بخورد، مگر اينکه شهادتين بگويم. من از اين شرم داشتم که او از سفره من برخيزد،بى آنکه غذا خورده باشد. لذا شهادت دادم.
ابى گفت: «من از تو هرگز راضى نمى شوم؛ مگر اينکه در برابر او بايستى و سخت به او توهين کني». عقبه اين کار زشت را انجام داد و مرتد شد؛ و سرانجام در جنگ بدر، در صف کفّار کشته شد و دوستش ابى نيز در جنگ اُحُد کشته شد.
آيات فوق، سرنوشت مردى را که در اين جهان، گرفتار دوست گمراهش شده و او را به گمراهى کشانده، شرح داده است. در روايت ديگرى از علىعليهالسلام
آمده است:
و من اشتبه عليکم امره و لم تعرفوا دينه، فانظروا الى خلطائه، فان کانوا أهل دين اللّه فهو على دين اللّه ، و ان کانوا على غير دين اللّه فلا حظَّ له من دين اللّه
هرگاه وضع کسى بر شما مشتبه شد و دين و آيين او را نشناختيد، به دوستانش نظر کنيد. اگر اهل دين خدا باشند، او نيز پيرو آيين خداست، و اگر بر آيين خدا نباشد، او نيز بهره اى از آيين حق ندارد.
در حقيقت، نقش دوست در خوشبختى و بدبختى يک انسان، از هر عاملى مهمتر است و گاه مى شود که انسان را تا سر حدّ نابودى و نيستى مى کشاند، و گاه هم او را به قلّه افتخار مى رساند.
انسان در زندگى اجتماعى بايد از دوستان بد، پرهيز کند. در حديثى از امام محمد تقىعليهالسلام
مى خوانيم:
اياک و مصاحبة الشرير، فانّه کالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح أثره.
از همنشينى بدان بپرهيز که [بد،] همچون شمشير برهنه است. ظاهرش زيبا و اثرش بسيار زشت است.
تا توانى مى گريز از يار بد
|
|
يار بد بدتر بود از مار بد
|
مار بد يک دم تو را بر جان زند
|
|
يار بد بر جان و ايمان زند
|
البته حق پدر و مادر بر فرزند نيز زياد است که در اين مجموعه، ما به صورت فشرده، قسمتهايى از آنها را درج مى کنيم:
١ - نسبت به پدر و مادر، کمال خدمت را بنمايد و به آنها حرمت نهد؛
٢ - جلوتر از آنها ننشيند؛ بلکه پشت سر آنها بنشيند؛
٣ - امر و فرمان آنها را اجرا کند و از نهى آنها، احتراز کند؛ البته در صورتى که مخالف با دستورات دينى نباشد؛
٤ - روزه مستحبّى با اجازه آنها به جا آورد؛
٥ - بر صورت آنان نگاه محبّت آميز بکند؛
٦ - در موقع حرکت پشت سر آنان راه رود؛
٧ - با آنان به نرمى سخن گويد؛
٨ - صدايش را براى آنها بلند نکند و با آنها با گستاخى و پرخاشگرى صحبت نکند؛
٩- پدر و مادر را با اسم نخواند؛
١٠ - صحبتهاى آنها را قطع نکند؛
١١ - خواسته هاى مشروع آنها را رد نکند؛
١٢ - در برخورد اجتماعى، با آنان به صورت امر و نهى رفتار ننمايد؛
١٣ - در شادى آن دو، شاد و در غم آنها شريک باشد؛
١٤ - طول عمر آنها را از خدا بخواهد؛
١٥ - در تهيه لباس و طعام آنها پيشقدم باشد؛
١٦ - در امر مسکن و امورات روزمرّه زندگى از آنها غافل نشود؛
١٧ - بعد از وفات آنان از برگزارى مراسم غسل و کفن و دفن، تشييع، نماز وحشت، خواندن قرآن، صدقه دادن، به جا آوردن نماز و روزه، زيارت قبور آنها، دادن ردّ مظالم، اداى خمس و زکات و کفّارات براى آنها دريغ ننمايد؛
١٨ - حقوقى که در دنيا بر عهده آنهاست، آنها را به اندازه توانايى خود بپردازد؛
١٩ - احترام آنها را در زمان حيات هم بعد از مرگ داشته باشد؛
٢٠ - ياد آنان را هميشه گرامى دارد.
در پايان اين بحث، سخنانى را از حضرت امام سجادعليهالسلام
نقل مى کنيم:
يا الهي! أين طول شغلهما بتربيتي؟ و أين شدة تعبهما فى حراستي؟ و أين اقتارهما على أنفسهما للتوسعة علي؟ هيهات! ما يستوفيان منّى حقّهما، و لا أدرک ما يجب على لهما، و لا أنا بقادر من وظيفة خدمتهما.
اى خداى من! کجاست تلاش زياد والدين در تربيت من؟ کجاست زحمت فراوان آنها در حفظ من؟ کجاست سختگيرى آنها بر خودشان؟ ولى توسعه و فزونى را نسبت به من اجرا کردند. هرگز حقّ آنها را نمى توانم ادا کنم و چيزى که بر من نسبت به آنها واجب است، درک نمى شود و وظيفه و خدمت به آنها، هرگز ادا نمى شود.
مرحوم شهيد اوّل، ضمن بيان قاعده اى به حقوق والدين بر فرزندان اشاره کرده است که در زير مى آيد:
لاريب أن کلّ ما يحرم أويجب للأجانب، يحرم أويجب للأبوين و ينفردان بأمور:
الأول: تحريم السفر المباح بغير اذنهما، و کذا السفر المندوب. و قيل: بجواز سفر التجارة و طلب العلم، اذا لم يمکن استيفاء التجارة و العلم فى بلدهما، کما ذکرناه فيما مرّ.
الثاني: قال بعضهم: يجب عليه طاعتهما فى کل فعل و ان کان شبهة، فلو أمره بالأکل معهما من مال يعتقد شبهته أکل، لأن طاعتهما واجبة و ترک الشبهة مستحب.
الثالث: لودعواه الى فعلٍ، و قد حضرت الصلاة، فليؤخر الصلاة و ليطعهما، لما قلناه.
الرابع: هل لهما منعه من الصلاة جماعة؟ الأقرب أنه ليس لهما منعه مطلقا، بل فى بعض الاحيان بما يشقّ عليه مخالفته، کالسعى فى ظلمة الليل الى العشاء و الصبح.
الخامس: لهما منعه من الجهاد مع عدم التعيين، لماصح: «أن رجلا قال: يا رسول اللّه ! أبايعک على الهجرة و الجهاد»، فقال: «هل من والديک أحد حي؟»، قال: نعم، کلاهما، قال: «أفتبتغى الأجر من اللّه تعالي؟»، قال: «نعم»، قال: فارجع الى والديک فأحسن صحبتهما.
السادس: الأقرب أن لهما منعه من فرض الکفاية، اذا علم قيام الغير أوظن لأنّه يکون حينئذ کالجهاد الممنوع منه.
السابع: قال بعض العلماء لودعواه فى صلاة النافلة قطعها.
الثامن: ترک الصوم ندبا إلا باذن الأب.
شکى نيست هر چيزى که براى ديگران، واجب يا حرام است، نسبت به پدر و مادر هم همين حکم را دارد؛ ولى در بعضى از امور، والدين با ديگران تفاوت دارند که مواردى از آنها ذيلاً بيان مى شود:
١. سفر مباح، بدون اجازه پدر و مادر حرام است. همين طور سفر مستحبّى، بدون اذن والدين، حرام است. عدّه اى بيان داشته اند که سفر براى تجارت، جايز است و طلب علم، زمانى که تجارت و تحصيل، در شهرى که پدر و مادر در آن سکونت دارند، امکان نداشته باشد.
٢. بعضى از علما فرموده اند که اطاعت از پدر و مادر، بر فرزند، واجب است، در هر کارى، ولو آن فعل، شبهه داشته باشد. مثلاً اگر پدر و مادر، به غذايى دعوت کنند که فرزند نسبت به آن غذا شبهه داشته باشد که شايد از مال حرام تهيه شده باشد، اطاعت از پدر و مادر، و ترک شبهه مستحب، واجب است و هرگاه امرى بين واجب و مستحب، مردّد بشود، امر واجب، مقدّم است.
٣. اگر پدر و مادر به کارى بخوانند و به امرى دعوت بنمايند؛ ولى وقت نماز و اوّلِ وقت آن باشد، نماز را به تأخير مى اندازد و اطاعت والدين را مقدّم مى کند؛ چون اطاعتِ پدر و مادر، واجب و نماز اوّلِ وقت، مستحب است و واجب بر مستحب، مقدّم است.
٤. اگر حضور فرزند در نماز جماعت، باعث زحمت و مشقت پدر و مادر مى شود، حضور در نماز جماعت، لازم نيست.
٥. پدر و مادر مى توانند فرزند را از رفتن به جهاد (در صورتى که جهاد، عينى نباشد)، منع کنند. مردى خدمت پيامبرصلىاللهعليهوآله
آمد و عرضه داشت: «اى رسول خدا! من با شما، بر هجرت و جهاد، بيعت مى کنم». پيامبرصلىاللهعليهوآله
فرمود: «آيا پدر يا مادر تو زنده هستند؟». عرضه داشت: «اى رسول خدا! هر دوى آنها زنده هستند». پيامبرصلىاللهعليهوآله
فرمود: «آيا از خداى متعال، طلب اجر و پاداش داري؟». گفت: «آري!». پيامبر فرمود: نزد پدر و مادر خود برگرد و با آنان به نيکى رفتار کن.
٦. پدر و مادر، مى توانند از واجباتى که ديگران، آنها را به جا مى آورند، منع کند که منظور، واجب کفايى است.
٧. اگر فرزند مشغول نماز نافله باشد و پدر و مادر او را صدا بزنند، نماز مستحبّى را قطع کند.
٨. روزه مستحبّى را بدون اجازه پدر به جا نياورد.