فصل سوم : خمس
خمس از فروع دين اسلام است و تعريف كلى آن، اين است كه مسلمانان بايد يك پنجم از مازاد درآمدهاى سالانه ى خود نسبت به هزينههاى عادى زندگى را براى مصالح كلى جامعه، ترويج دين و رفع نياز تنگدستان- به ويژه از خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
- در اختيار امام و رهبر جامعه اسلامى و در دوران غيبت امام عصر (عج) در اختيار نايبان عام آن حضرت كه فقهاى جامع الشرايط هستند، قرار دهد.
در حقيقت، خمس نوعى از انفاقات واجب در اسلام است كه ميزان پرداخت آن مشخص شده است و ميتواند در راه رفع نيازهاى اساسى جامعه ى اسلامى و توزيع عادلانه ى ثروت در جامعه راهگشا و كارساز باشد. خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد :
(
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّـهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّـهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ
ۗ
وَاللَّـهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِير
)
بدانيد كه هر گاه چيزى به غنيمت گرفتيد، خمس آن از آن خدا و پيامبر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و در راهماندگان است. .
بعضى از فرقههاى اسلامى كه خمس را در زمره ى فروع دين به شمار نميآورند، بر اين عقيدهاند كه اين آيه ى شريفه منحصراً مربوط به غنايمى است كه در جنگ با كافران نصيب مسلمانان ميشود؛ به عبارت ديگر، چنانچه از طريق جنگ با كافران اموالى به دست مسلمانان برسد، به آن خمس تعلق ميگيرد. آنان معتقدند كه سهم خداوند تشريفاتى است و پرداخت آن ميسر نيست. سهم پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
نيز با رحلت ايشان از بين ميرود. منظور از «لذى القربي» در اين آيه حضرت زهراعليهالسلام
و همسران پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
است كه با فوت ايشان سهم آنان نيز از بين ميرود. بنابراين، آيهاى كه درباره ى خمس در قرآن آمده است، در زمان پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
و خانواده ى ايشان مصداق پيدا ميكرده است و به زمانهاى ديگر ارتباطى ندارد.
در ميان فرقههاى اسلامى شيعه معتقد است موضوع خمس كه در قرآن مطرح شده است، براساس گفتار امامان معصومعليهالسلام
فقط به غنيمتهاى جنگى مربوط نميشود و اگر شخصى اضافه بر نياز يك سال خود و خانوادهاش اموالى به دست بياورد، بايد خمس آن را بدهد. بنا بر اعتقاد شيعه، خمس اموال بعد از پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
و ائمه ياطهارعليهالسلام
به نايبان آن بزرگواران؛ يعنى مجتهدان جامعالشرايط و علماى دين تعلّق ميگيرد تا از اين طريق بتوانند جامعه ى اسلامى را اداره كنند.
خمس به حكومت اسلامى تعلّق دارد و حكومت هم مخصوص خداوند و كسانى است كه از سوى پروردگار تعيين ميشوند؛ يعنى پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
و ائمه ى طاهرينعليهالسلام
و در زمان غيبت امام دوازدهم (عج) نايبان و جانشنان آن حضرت كه علماى دين و مجتهدان جامعالشرايط هستند، عهدهدار حكومت الهى در جامعه اسلامياند و از اين رو خمس به آنان تعلّق ميگيرد.
بديهى است كه خداوند، رسول و امام و نايبان ايشان، به خمس اموال نيازى ندارند، بلكه منظور از تعلّق گرفتن خمس عايدات به آنها، اين است كه خمس در راه ترويج دين و مصالح عمومى جامعه ى اسلامى به اقتضاى زمان به مصرف برسد. در نتيجه، زندگى اجتماعى سالمى به وجود آيد و افراد جامعه، در هر موقعيت و شرايطى كه زندگى ميكنند، خود را نيازمند و محروم احساس نكنند. همه ى گروههاى مردم از زندگى انسانى بهرهمند شوند و نيازهاى جسمانى و معنوى افراد جامعه تأمين گردد.
در صورتيكه مؤمن خمس مال خود را با كمال رضايت و اختيار بدهد، علاوه بر اداى يك وظيفه ى اجتماعى، عمل او عبادت محسوب ميشود. اگر در كشورهاى اسلامى كسانى كه بيشتر از نيازهاى شخصى و خانوادگى خود دارند، طبق موازين شرعى خمس مال خود را پرداخت كنند و كسانى كه اين عايدات را دريافت ميكنند به مصارف صحيح و مورد نياز جامعه برسانند،قدرت مسلمانان در جهان افزايش و دين مبين اسلام در دنيا گسترش مييابد و فقر و بدبختى نيز در جامعه ى اسلامى از بين ميرود.
سابقه ى تاريخى خمس
پرداخت خمس در طول تاريخ شيعه داراى سابقهاى طولانى است. در كتب روايى و تاريخى اشارات روشنى در مورد پرداخت خمس و سهم امام به ائمه طاهرينعليهالسلام
وجود دارد و به اين دليل، هم امامان بزرگوار و هم شيعيان آنان تحت فشار حاكمان زمان خود قرار ميگرفتند. گاهى سختگيريها به حدّى بود كه بعضى از امامان معصومعليهالسلام
براى حفظ جان شيعيان، به حكم تقيّه پيروان خود را به طور موقّت از پرداخت خمس معاف ميكردند. از زمان امامت حضرت موسيبنجعفرعليهالسلام
به بعد مسئله ى پرداخت خمس بيشتر مورد تأكيد قرار گرفت، زيرا خمس درآمد مهمى براى آنان محسوب ميشد و آنان را قادر ميساخت براى پيشبرد اهداف مقدس خود از آن استفاده كنند.
در تاريخ آمده است كه از حضرت موسيبنجعفرعليهالسلام
درباره ى پيرزنى سؤال كردند كه مقدارى نخ ريسيده و از درآمد آن پنج درهم به دست آورده است. آن حضرت در پاسخ فرمودند : «بايد يك درهمش را خمس بدهد.» در زمان امام حسن عسگرىعليهالسلام
خمس به وسيله ى وكلاى آنان در نقاط مختلف جمع آورى ميشد و حكايتهاى مشهورى در اين زمينه مطرح شده است كه ذكر بعضى از آنها بيمناسبت نيست.
سعدبنعبدالله كه يكى از علماى بزرگ آن زمان بود، ميگويد كه روزى همراه محمدبنعيسى اشعرى قمى، كه وكيل امام عسگرىعليهالسلام
در قم بود، به خدمت آن حضرت شرفياب شديم. محمدبن عيسى صدو شصت كيسه از خمس شيعيان و نيز نامههايى از سوى آنان به همراه داشت و به امام عسگرىعليهالسلام
تقديم كرد. در كنار امام عسگرىعليهالسلام
فرزندشان حضور داشتند و امام به فرزند خود فرمودند : «بگو اين پولها و نامهها از سوى چه كسانى براى ما فرستاده شده و مقدار پولهاى خمس چقدر است.» فرزند امام عسگرىعليهالسلام
كه امام دوازدهم (عج) بودند، پولها را جدا كردند و نام فرستندگان خمس و نامهها را ذكر فرمودند. آنانكه خمس درآمدهاى حلال بود، كنار گذاشتند و خمسى كه از كسب حرام، مثلاً رباخوارى، كمفروشى و غش در معامله به دست آمده بود نيز جدا كردند و فرمودند : اين پولها به درد ما نميخورد، زيرا از راه حلال به دست نيامده است.
شايان ذكر است كه در آن روزگار، رسم برآن بود كه وقتى كسى خمس خود را خدمت امام عسگرىعليهالسلام
ميآورد، امامعليهالسلام
مقدار خمس و صاحبان آن را نام ميبرد تا در امامت ايشان ترديدى باقى نماند و شيعيان با اطمينان خاطر خمس خود را به امام تحويل بدهند. دليل اين امر آن بود كه در برههاى از زمان، افرادى پيدا شدند كه خود را براى دريافت خمس شايسته ميدانستند و به دروغ مدّعى امامت و رهبرى جامعه ميشدند و مشخص كردن مقدار خمس و صاحبان آن بهترين راه براى تشخيص امامعليهالسلام
در آن روزگار بود.
يكى ديگر از وكلاى امام حسن عسگرىعليهالسلام
ابودردا بود. وى ميگويد كه امام يازدهمعليهالسلام
مرا مأمور كردند تا به مداين بروم و سهم امام و خمس شيعيان را دريافت كنم و براى ايشان بياورم. امام عسگرىعليهالسلام
فرمودند : «ابودردا! وقتى از مداين برگردى، من از دنيا رفتهام.» عرض كردم : «اى فرزند رسول خدا! فدايت شوم، چه كسى بعد از شما عهدهدار امامت خواهد بود و خمسى را كه از مداين ميآوردم به چه كسى تحويل دهم؟» امام عسگرىعليهالسلام
فرمودند : «امام بعد از من كسى است كه مشخص كند پولهاى خمس از آن چه كسانى است و مقدار آن چقدر است و كسى كه بر جنازه ى من نماز بخواند.» ابودردا ميگويد كه بعد از بازگشت از سفر مداين، براى زيارت امام عسگرىعليهالسلام
به سامرا رفتم و متوجه شدم كه امامعليهالسلام
رحلت كرده است و برادر ايشان، جعفربنعلى، كه بعدها به «جعفر كذّاب» معروف شد، در مجلس نشسته است و جمعيت زيادى به مناسبت رحلت امامعليهالسلام
به او تسليت و به دليل تصدّى مقام امامت به وى تبريك ميگويند. براساس شناختى كه از جعفر داشتم، تعجب كردم و با خود گفتم، امام بايد معصوم باشدو جعفربنعلى كه مقيد به احكام دينى نيست و مورد تأييد حكومت وقت هم هست، نميتواند معصوم باشد. از اين موضوع ناراحت شدم و احساس نگرانى كردم، در اينهنگام ديدم چند ايرانى كه از خراسان آمده بودند، نزد جعفر كذاب رفتند و به او گفتند : «از ايران آمدهايم و سهم امام از سوى شيعيان آنجا آوردهايم. شما كه جانشين امام عسگرىعليهالسلام
هستيد، مطابق سنّت معمول، مقدار خمس و نام فرستندگان آن را مشخص كنيد.» جعفربنعلى گفت : «شما از من علم غيب ميخواهيد؟ من نميدانم.» نمايندگان ايرانى با شنيدن اين سخن از دادن خمس به جعفر خوددارى كردند. در اين هنگام بانويى از خانه ى امام حسن عسگرىعليهالسلام
آمد و گفت : «آقا مقدار پولها و صاحبان آن را ذكر فرمودند. سهم امام را بدهيد تا خدمت ايشان ببرم.» ابودردا ميگويد كه در مورد پرداخت خمس نگرانى من برطرف شد. هنگامى كه خواستند بر پيكر مطهر امام حسن عسگرىعليهالسلام
نماز بخوانند، جعفربنعلى جلو آمد تا نماز بخواند كه ناگهان نوجوانى آمد و عباى جعفر را گرفت و گفت : «عمو كنار برو! من به نماز خواندن بر جنازه پدرم شايستهترم.» ظاهراً در اين حين امامعليهالسلام
تصرف ولايى كردند، به طورى كه جعفر و همه ى افراد حاضر تمكين نمودند. بدين ترتيب، شيعيان متوجه شدند كه امامت بعد از امام عسگرىعليهالسلام
به فرزند ايشان منتقل شده است.
بعد از شهادت امام حسن عسگرىعليهالسلام
عاملان خليفه ى وقت كه از وجود فرزند ايشان آگاه شده بودند، براى دستگيرى يا به شهادت رساندن وى به منزل امام عسگرىعليهالسلام
هجوم بردند. در آن هنگام، امام زمان (عج) در سردابى پنهان شدند و از همان زمان غيبت صغراى ايشان شروع شد. غيبت صغراى امام زمانعليهالسلام
هفتاد و چهار سال طول كشيد و در اين مدت شيعيان از طريق نايبانى كه آن حضرت تعيين كرده بودند،خمس و سهم امام را به آن حضرت ميرساندند.
نايبان خاص امام دوازدهمعليهالسلام
چهار تن بودند. اولين آنها عثمانبنسعيد و بعد از فوت او پسرش محمدبنعثمان، بعد از او حسينبنروحنوبختى و آخرين نايب امام (عج) عليبنمحمدسمرى بود. بجز اين نايبان خاص، امام زمان (عج) وكلايى نيز در نقاط مختلف تعيين كرده بودند و آنان سهم امام را دريافت ميكردند و به نايبان خاص آن حضرت تحويل ميدادند. بدين ترتيب، امام زمان (عج) امور مربوط به مسلمانان را به واسطه ى اين نايبان اداره ميكردند.
هنگامى كه غيبت صغرى پايان يافت، امام زمان (عج) به آخرين نايب خود، عليبنمحمدسمرى، فرمودند : «از اين به زمان بعد نيابت خاص تمام و نيابت عام آغاز ميشود.» امام زمان (عج) در زمان غيبت كبرى نايبى از سوى خود تعيين نكردند و فرمودند :
«و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الى رواة احاديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجت الله.»
و اما حوادث و مشكلاتى كه براى شما رخ ميدهد، در مورد آنها به راويان احاديث ما مراجعه كنيد،زيرا آنان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوندم. .
از زمانى كه غيبت كبراى امام زمان (عج) شروع شد، بنا بر فرموده ى آن حضرت، خمس به علما و مجتهدان جامع الشرايط تعلّق گرفت. علماى بزرگى چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسى، سيد مرتضى و سيد رضى از طريق خمس امور مربوط به مسلمانان را اداره ميكردند. بعد از آنان نيز علماى ديگرى مانند علامه حلّى، صاحب جواهر و شيخ مرتضى انصارى و مجتهدان و علماى ديگر خمس اموال شيعيان را دريافت ميكردند. در روزگار حاضر نيز مجتهدان جامع الشرايط به نيابت از امام زمان (عج) خمس درآمدهاى مازاد بر هزينههاى شيعيان را دريافت و در موارد تعيين شده از سوى شرع مقدس هزينه ميكنند.