وقوف در عرفات
كسانى كه به حج تمتع ميروند، علاوه بر عمره بايد اعمال ديگرى انجام دهند. يكى از اين اعمال، وقوف در عرفات است. شب نهم ذيالحجه، حاجيان از مسجد الحرام براى دومينبار احرام ميبندند.
احرام دوم نكتة مهمى به انسانها ميآموزد و آن اين است كه همانگونه كه جسم به غذا نياز دارد و لازم است به طور مكرر به بدن غذا رسانده شود، روح نيز چنين است. براى تغذيه ى روح امر شده است كه بهطور مرتب نماز بخوانيم و براى كامل شدن اين تغذيه نماز مستحبى و نماز شب هم بخوانيم، همانطور كه اگر به جسم ما غذا نرسد يا به مقدار لازم نرسد جسم ضعيف مى شود يا از بين مى رود به روح نيز اگر غذا نرسد يا كم برسد، به ضعف مبتلا ميشود يا حتى ممكن است بميرد. انسانى كه روحش بميرد، مشكلات زيادى براى او و اجتماعش به وجود ميآيد. نماز، رابطة با خداوند، خدمت به خلق خدا با انگيزه ى نزديكى به خداوند، حج و ساير عبادات اسلامى به منزله غذاى روح هستند.
احرام بستن براى بار دوم از مسجدالحرام انجام ميشود و بعد از آن مسلمانان به سوى سرزمين عرفات حركت ميكنند. حاجيان در عرفات نصف روز ميمانند و در اين مدت كم ميتوانند راه صد ساله را طى كنند. به ذلّ عبوديت و عزّ ربوبيت معرفت پيدا كنند و ربط حادث به قديم را بشناسند.
عرفه شناخت اين حقيقت است كه موجودى جز خداوند در اين جهان نيست و بقية موجودات جلوهاى از وجود باريتعالى هستند. در عرفات انسان به حقيقت قرآن، نبوت، امامت و معادعرفان پيدا ميكند. در آنجا همه چيز يافتنى است، نه دانستنى و آنچه براى انسان مفيد است، يافتنيهاست.
درك معارف دين تقليدى نيست و ما بايد آن را استدلال بياموزيم. كسانى كه به وجود خداوند يقين دارند و به قرآن، نبوت، امامت و معاد معتقد هستند، اعتقادات آنان بايد با استدلال همراه باشد؛ يعنى عقل آنها اين معتقدات را باور كند و به اين، علم يا دانستنى ميگويند. اگر از هر انسان با ايمان و تحصيل كردهاى سؤال شود كه به چه دليل خداوند عادل است؟ او بايد پاسخى براى اين سؤال داشته باشد، و گرنه در مشكلات زندگى، خود را گم ميكند و ممكن است با دل و زبان عدالت خداوند را منكر شود.
كسانى كه ايمان تقليدى دارند، ممكن است در عدالت خداوند شك كنند و اگر در اين زمينه تلاش علمى نكنند، ايمان تقليدى آنان را نابود ميكند تا جايى كه عقايدى چون نبوت، امامت و معاد نيز شك ميكنند.
بنابراين، اصول دين را بايد با استدلال قبول كنيم. اينها همه دانستنى است و اين معارف دانستنى در تعالى انسان اثر چندانى ندارد و نميتواند انسان را در جزر و مدهاى زندگى حفظ كند. آن چيزى كه انسان را در برابر مشكلات حفظ ميكند، يافتنيهاست.
يافتنى اين است كه انسان از عمق جان به خداوند معرفت پيدا كند و او را باور نمايد و اين داراى مراتبى است. مرتبة نخست آن علماليقين است كه دانش استدلالى است؛ مرتبه بالاتر آن عيناليقين است كه يافتن از راه حواس است و مرحلة سوم كه بالاترين مرتبه معرفت است، حقاليقين نام دارد، در اين مرحله مانند مراتب نور است، همانطور كه نور شمع، نور لامپ و نور خورشيد هر سه نور و روشنيبخش هستند، اما هر كدام با ديگرى متفاوت است، مراحل شناخت خداوند نيز همينطور است.
يافتنيها در نهايت به عصمت منتهى ميشود. عصمتى كه ما براى اولياى دين خود قايل هستيم، از يافتنيها ناشى ميشود. بر اثر يافتنيهاست كه انسان از نظر روحى از قدرتى برخوردار ميشود كه از پيشامدهاى ناگوار نه تنها ناراحت نميشوند، بلكه از آنها در جهت زندگى صحيح استفاده ميكند و هيچگاه در برابر مشكلات لب به شكوه نميگشايد و در برابر مشيّت الهى ناشكرى و ناسپاسى نميكند. نمونه ى چنين انسانى حضرت زينبعليهالسلام
است. آن حضرت در حادثه ى عاشورا مصايب زيادى را تحمل كرد، فرزندان، برادران و خويشان خود را از دست داد و همراه زنان و كودكان خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
با اسارت دشمن درآمد. با وجود اين، آن بانوى بزرگوار در مجلس يزيد در جواب دشمن كه به او گفت : «ديدى خداوند بر سر شما چه آورد؟» با شجاعت و شهامت پاسخ ميدهد : «ما رأيت الا جميلا؛ من جز خوبى از خداوند نديدم.» اين همه شجاعت و سلحشورى حاصل يافتنيهاست، نه دانستنيها.
حج واقعى يافتنيهاى انسان را افزايش ميدهد، به ويژه در عرفات و مشعرالحرام انسان ميتواند به يافتنيهاى بيشترى دست يابد. عرفات و مشعر مكانهايى هستند كه حاجى در آنها به تأمل در رابطة خود با خداوند ميپردازد.
وقوف در عرفات و مشعرالحرام از اركان حج به شمار ميرود. اگر انسان متوجه باشد، در عرفات و مشعر ميتواند يافتنيها را بيابد و در آنجا با تمام وجود خود با خداوند راز و نياز كند و با چشم و گوشدل حقايقى را ببيند يا بشنود.
اگر كسى توفيق آن را نيافت كه در مكه و عرفات حضور يابد، بهترين جا براى يافتنيها نماز است. البته، نمازهايى كه روح داشته باشد و با حضور قلب خوانده شود. در ساير عبادات نيز اگر با حضور قلب و توجه به خداوند همراه باشد، يافتنيها را ميتوان به دست آورد. اگر روزه با حضور قلب باشد و انسان در هنگام روزهدارى مرتكب گناهى نشود، ميتواند به يافتنيهاى زيادى دست پيدا كند. اين يافتنيها در وقت افطار و سحر بيشتر است. بزرگترين يافته ى روزهدار اين است كه در روز عيد فطر حاكميت خداوند بر دل خود احساس كند.
حاصل وقوف در عرفات اين است كه انسان به آنچه از شناختها و يافتنيها نيازمند است، دست مييابد. حاجيان بايد از ظهر تا غروب روز نهم در سرزمين عرفات وقوف نمايند و سپس با دلى نورانى و سرشار از معرفت الهى به سوى سرزمين مشعرالحرام حركت كنند.
وقوف در مشعرالحرام
سرزمين مشعرالحرام تقريباً در ده كيلومترى عرفات و در مسير مكه قرار دارد. صدها هزار نفر از سراسر جهان با لباس احرام، در حاليكه در بيابان عرفات مورد لطف و بخشايش پروردگار قرار گرفتهاند، براى ادامه ى اعمال حج به سرزمين مقدّس مشعر ميروند.
زمان وقوف در مشعر، فاصله زمانى بين طلوع فجر و طلوع خورشيد است. در اين زمان روحانى كه براى عبادت مناسبترين زمان است، حاجيان در بيابان ملكوتى مشعر به عبادت ميپردازند، نماز و دعا ميخوانند و رابطه ى خود را با خداوند محكم ميكنند.
مشعر از ريشه ى شعور به معناى آگاهى است. انسان در آن سرزمين شعور پيدا ميكند؛ يعنى آنچه را دل در عرفات يافته است، به چشم، گوش و ديگر اعضاى بدن ميدهد. در حديثى نقل شده است :
«ما اخلص عبد لله عزوجل اربعين صباحا الا جرت ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه.»
كسى كه چهل روز با خلوص كامل براى خدا باشد، چشمههاى حكمت از قلب او به زبانش جارى ميشود.
بنا بر اين حديث، اگر كسى چهل روز خودش را براى خدا خالص كند؛ يعنى نه تنها گفتار و كردار، بلكه دل او نيز خدايى شود، چشمههايى از حكمت و معرفت در دل او ميجوشد؛ به عبارت ديگر، يافتنيها را مييابد، سپس حكمتهايى كه دل شخص به دست آورده است، بر زبان او جارى ميشود؛ يعنى دل معرفت را به تمام اعضاى بدن ميدهد و چشم، گوش، زبان، دست و پاى انسان خداگونه ميشود.
زمانى كه حاجى از مشعرالحرام بيرون ميرود، روز عيد است و اينچنين استنباط ميشود كه خداوند ميخواهد به او عيدى بدهد. اگر انسان شايستگى يافته باشد كه در عمره، عرفات و مشعر خودش را به خدا بدهد؛ يعنى تمام وجود خود را فداى حق كند، خداوند نيز خودش را به او عيدى ميدهد و دل حاجى عرش الهى ميشود و خداوند بر دل او حاكم ميگردد.
وقوف در منى
صبح روز عيد قربان، هنگام طلوع آفتاب، حاجيان از مشعرالحرام به سوى منى ميروند. سرزمين منى جاذبههاى بسيارى دارد. سرزمينى است پررمز و راز كه نويدبخش رجا و رحمت الهى براى حاجيان است. حاجيان با اميد فراوان به رحمت و غفران الهى به سرزيمن منى وارد ميشوند.
با ورود به سرزمين منى، نخستين وظيفه ى حاجيان رمى جمره است. رمى جمره؛ يعنى پرتاب كردن سنگ به ستونى كه نماد شيطان است. فلسفه ى رمى جمره به حكايتى از زندگ پيامبر بزرگ توحيد، حضرت ابراهيمعليهالسلام
بر ميگردد.
حضرت ابراهيمعليهالسلام
از طرف خداوند فرمان يافت تا فرزند خود، حضرت اسماعيلعليهالسلام
، را قربانى كند. حضرت ابراهيمعليهالسلام
فرمان حق را پذيرفت و تصميم گرفت تا دستور الهى را اجرا كند. آن حضرت به فرزند خود فرمودند :(
إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَىٰ
ۚ
قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ
ۖ
سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّـهُ مِنَ الصَّابِرِينَ
)
يعنى در خواب از سوى پروردگار به من وحى شده است كه تو را در راه حق قربانى كنم، تا نظر تو چه باشد. حضرت اسماعيلعليهالسلام
در جواب پدر عرض كرد : ييا ابت افعل ما تؤمر ستدجنى ان شاءالله من الصابرين. ى ٢٠اى پدر! آنچه به آن امر شدهاى، انجام بده! به اميد خداوند مرا از صابران خواهى يافت.
حضرت ابراهيمعليهالسلام
به محل جمره ى اولى رفت. شيطان هم براى وسوسه ى او به آنجا رفت تا او را به سرپيچى از فرمان الهى تشويق كند، ولى حضرت ابراهيمعليهالسلام
با پرتاب كردن سنگهايى به شيطان، او را از خود دور كرد. آن حضرت در جمره ي دوم نيز شيطان را ديد و به سوى او سنگ انداخت، سرانجام در جمره ى عقبه نيز شيطان را با پرتاب كردن سنگ از خود دور كرد و عمل آن حضرت در تاريخ به صورت سنت درآمد.
در روز عيد قربان، حاجيان فقط رمى جمره ى عقبه ميكنند و با سنگريزههايى كه در مشعر جمع كردهاند، به طرف ستون سوم كه از دو ستون ديگر بزرگتر است،هفت سنگ پرتاب ميكنند؛ به عبارت ديگر، در آنجا بت بزرگ را رمى ميكنند و آن را ميشكنند. جمره ى عقبه سمبل بزرگ ست و بزرگترين بت، نفس اماره است كه انسان را به انجام دادن بديها امر ميكند سرسختترين دشمن انسان هم اوست. چنانكه در حديث آمده است :
«اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك.»
بزرگترين دشمن تو نفس توست كه در نهاد تو قرار دارد.
هنگامى كه انسان به جمره ى عقبه سنگ پرتاب ميكند،بايد با اراده و معرفت اين كار راانجام دهد و از صميم قلب بر نفس امّاره حمله كند، سرّ سنگ زدن به جمره ى عقبه اين است كه خدايا بت درونى خود و نفس اماره را ميشكنم يا آن را كنترل و مهار ميكنم. نفس اماره را كه مانند اسب چموش و سركشى است، ميتوان با زدن دهنه مهار كرد و بر آن تسلّط يافت.
آزاد گذاشتن نفس امّاره موجب بروز مصيبتهاى زيادى براى انسان ميشود و اين نفس مانند مركبى سركش انسان را به هر جا كه ميخواهد، ميبرد. مهمترين عامل در كنترل نفس امّاره، تقويت ايمان و معرفت به مبدأ و معاد است. هنگام رمى جمره، حاجى بايد خاطره ى سنگ زدن حضرت ابراهيمعليهالسلام
به شيطان را در نظر بياورد و مانند آن حضرت، بر شياطين درون و برون سنگ بزند و آنان را از خود براند.
بعد از رمى جمره ى عقبه، حاجى بايد دو عمل واجب ديگر را نيز انجام دهد. اين دو عمل عبارتاند از : قربانى و حلق.
قربانى كردن نيز مانند سعى صفا و مروه از شعاير الهى است و از روزگاران قديم، از زمان حضرت آدمعليهالسلام
وجود داشته است. قرآن شريف درباره ي هابيل و قابيل، دو پسر حضرت آدمعليهالسلام
، ميفرمايد :
(
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ
)
آنگاه كه آن دو قربانى كردند، قربانى يكى از آنها پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت : تو را ميكشم. گفت : خدا قربانى پرهيزگاران را ميپذيرد.
بنابراين، از همان ابتداى خلقت انسان، يعنى از زمان حضرت آدمعليهالسلام
و پسرانش قربانى نيز رواج يافت و قربانى كردن نشانه ى آن بود كه صاحب قربانى حاضر است همه چيز خود را در راه حق فدا كند.
حضرت ابراهيمعليهالسلام
نيز ميخواست فرزندش را در راه حق قربانى كند. داستان آن نيز چنين است كه آن حضرت به سرزمين منى رفت تا فرزند را قربانى كند. وقتى كارد را به گلوى فرزند كشيد، كارد گلوى اسماعيلعليهالسلام
را نبريد. حضرت ابراهيمعليهالسلام
كارد را تيز كرد و دوباره بر گلوى فرزند كشيد، باز كارد نبريد، در آن هنگام حضرت جبرئيل نازل شد و فرمود :
(
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ. إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ. إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ
)
به راستى كه خوابت را به حقيقت پيوستى و ما نيكوكاران را چنين پاداش ميدهيم. اين آزمايشى آشكارا بود و او را به ذبحى بزرگ باز خريديم.
آنگاه جبرئيل فرمود : «از امتحان موفق بيرون آمدى و قربانى تو پذيرفته شد. اين گوسفند را به جاى فرزندت ذبح كن!» و اين عمل در دين اسلام سنت شد و مسلمانان براى يادآورى آن خاطرات و فداكاريها روز عيد قربان در منى قربانى ميكنند.
در حجةالوداع، پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
، حضرت علىعليهالسلام
و اطرافيانشان نزديك به هفتاد شتر ذبح كردند و اين نشانة ايمان و عشق حقيقى به خداوند است.
ذبح حيوان در منى، نماد گذشت و فداكارى است. رمزى براى ذبح هوى و هوس است. قربانى به معناى اين است كه خدايا از بهترين مالم در راه تو ميگذرم و حاضرم همه چيزم را فداى تو كنم. در اسلام سفارش شده است كه حاجيان در منى سالمترين و فربهترين حيوانهاى حلال گوشت مانند شتر، گاو و گوسفند را ذبح كنند. در قربانى، هدف اصلى گذشت از مال و دارايى و اظهار عشق و علاقه به خداوند است. قرآن كريم ميفرمايد :
(
لَن يَنَالَ اللَّـهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَـٰكِن يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنكُمْ كَذَٰلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّـهَ عَلَىٰ مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ
)
گوشت و خون اين شتران به خدا نميرسد. آنچه به او ميرسد، پرهيزگارى شماست.
هدف ا ز قربانى كردن، شكوفايى روح ايثار، فداكارى و قرب به حق تعالى و به دست آوردن تقوا براى حاجيان است. گذشت از مال در راه خداوند و به قصد قربت، عامل شكوفا شدن روحية تقوا و پرهيزگارى در انسانهاست.
در روايات آمده است كه با ريختن اولين قطره ى خون قربانى، خداوند گناهان صاحب آن را ميآمرزد. رمى جمره و قربانى كردن، خاطراتى از آزمايشها و فداكاريهاى حضرت ابراهيمعليهالسلام
است كه به وسيله ى پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در دين اسلام آورده شده است تا مسلمانان اين خاطرهها را فراموش نكنند و از آنها پندهاى فراوان بگيرند.
بعد از قربانى كردن، وظيفه ى حاجى انجام دادن حلق يا تقصير در منى است. حلق؛ يعنى تراشيدن موى سر و تقصير به معناى كوتاه كردن موى سر، صورت يا گرفتن ناخن است. در مورد حلق و تقصير در ميان فقها اختلاف نظر وجود دارد. عدهاى از آنان معتقدند، كسانى كه براى اولينبار به حج تمتع ميروند، بايد حلق و بقيه تقصير كنند. برخى ديگر عقيده دارند كه مطلقاً تقصير براى همه ى حاجيان كفايت ميكند و تراشيدن موى سر لازم نيست. بنابراين، لازم است هر يك از مسلمانان در اين زمينه و در ساير مناسك حج از مرجع تقليد خود تبعيّت كنند.
تراشيدن موى سر علامت عبوديّت، ذلّت و خوارى بنده و اظهار بندگى در برابر حق تعالى است؛ به عبارت ديگر، حاجى با عمل حلق به خداوند اظهار ميدارد كه خدايا! بنده ى خالص تو هستم و برده ي شيطان و هوى و هوس نيستم. خدايا! ديگر هيچكس و هيچچيز را جز تو پرستش نميكنم. خدايا! ديگر در برابر طاغوت و نفس امّاره سرفرود نميآورم.
بعد از حلق يا تقصير، كارهايى را در زمان احرام بر حاجى حرام بود، بجز چند عمل، براى او حلال ميشود. وقتى اعمال منى در روز عيد تمام ميشود، حاجيان دو شب ديگر هم لازم است در منى بيتوته كنند و از غروب تا نيمههاى شب در آن سرزمين مقدس بمانند.
توقف در منى براى حاجى خيلى لذتبخش است، به ويژه انجام دادن عبادتهاى مستحبى در نيمههاى شب خيلى ارزشمند است. در روز يازدهم و دوازدهم حاجيان بار ديگر رمى جمره انجام ميدهند. در اين دو روز آنان سه ستون را كه نمادهاى مختلف شيطان و طاغوت است، سنگباران ميكنند. در رمى جمره ى اولى زبان حال حاجى اين است : «خدايا! از اين پس شيطان را از خود ميرانم و از او متابعت نميكنم.» در رمى جمره ى دوم ميگويد : «خدايا! از كافران و مردم شيطان صفت پيروى نميكنم» و سرانجام در رمى جمره ى عقبه سخن حاجى اين است : «خدايا! از شياطين جنّى و انسى بدتر، نفس امّاره من است كه او را كنترل و مهار خواهم كرد و به دنبال خواهشهاى نفس امّاره نخواهم رفت.»
ماندن در منى، به دست آوردن رحمت الهى است كه مقدمه ى آن سنگ زدن به شيطانهاى جنّى و انسى و نفس امّاره است. تكرار پرتاب كردن سنگ به شيطان در سه روز متوالى نشانه ى مبارزه ى مستمر با شيطان به منظور حاكم كردن خداوند بر وجود انسان است.
با تمام شدن اعمال منى، آرزوها نيز در آنجا پايان مييابد و حاجى بايد سعى كند تا اميدش به يأس مبدل نشود. بهترين دستاورد حاجى از وقوف در منى، حاكم كردن خدا بر دل و جان خويش است. اگر حاجى به اين امر موفق نشد، بايد دست كم سعى كند محبت خدا را در دل خود جاى دهد، اگر اين هم ميسر نشد، بايد بكوشد اخلاق نيكو در خود ايجاد كند. اگر حاجى نتوانست در منى اين فضايل را كسب كند، حج او برايش بهرهاى نداشته است.
نشانه ى اينكه اعمال حاجى در منى دستاورد معنوى داشته، اين است كه وجود او از رذايلى چون غيبت، تهمت، پرخاشگرى، ربا و رشوهخوارى و ظلم به مردم و مانند آن پاك ميشود و به جاى آن فضايلى چون خيرخواهى، نوعدوستى، حقطلبى، عدالتجويى و مانند آن در وجود او پا ميگيرد.