به رنگ آسمان

به رنگ آسمان0%

به رنگ آسمان نویسنده:
گروه: خانواده و کودک

به رنگ آسمان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر سيد محسن مير باقرى
گروه: مشاهدات: 5259
دانلود: 2225

توضیحات:

به رنگ آسمان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 97 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5259 / دانلود: 2225
اندازه اندازه اندازه
به رنگ آسمان

به رنگ آسمان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

دقت در انتخاب همسر

براى ايجاد تفاهم انتخاب درست همسر شرط نخست است. همه مى خواهند بهترين و کاملترين همسر را براى خود برگزينند اما چنين امرى شدنى نيست. در انتخاب کُفويت شرط است و بايد در تمام شؤون زندگى لحاظ گردد. اگرچه امروز کفويت را فقط در مسائل ظاهرى در نظر مى آورند؛ مثلاً ميزان برخوردارى از امکانات رفاهى و مادى، و در اين ميان گاهى ايمان اين املاک مهم و سرنوشت ساز فراموشى گردد.

قرآن کريم مى فرمايد:

«وَالَّطِّيباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الَّيِّيبون لِلطَّيِّبات»

و زنان پاک براى مردان پاکند و مردان پاک براى زنان پاک

در آيات قرآن مسأله ى کفويت به طور جدى مطرح شده و آشکارا آمده است که زنان پاکيزه را مردان آلوده به همسرى نگيرند و مردان پاکيزه زنان آلوده را.

مهمترين جنبه در کفويت هم فکرى است، به ويژه در مبادى اعتقادي. اگر دو نفر با دو اعتقاد متفاوت وارد زندگى شوند مشکل است که به راحتى بتوانند روزگار بگذرانند. اين دو هر روز کلامى و سخنى ساز مى کنند که باعث نگرانى طرف مقابل مى شود و مشکلاتى را پديد خواهد آورد. گاهى گفته مى شود بعد از ورود به زندگى تفاهم ايجاد خواهد شد. اگرچه ممکن است تا حدى اين مسأله حاصل گردد، تضمينى در اين زمينه وجود ندارد. زندگى تجربه اى تکرار ناپذير است و تعويض شدنى نيست لذا بايد به هنگام انتخاب معيارهاى الهى لحاظ گردد.

اگر کسى تفکرى متعبدانه دارد بايد با فردى همفکر خود ازدواج نمايد وگرنه براى ادامه ى زندگى با مشکلات جدى رو به رو خواهد شد. در روايات تأکيدات فراوانى داريم که به هنگام انتخاب همسر معيارتان معيارى الهى و خدايى باشد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«مَن نَکَحَ امرَأَهَ لِمالِها وَ جَمالِها حُرِّمَ مالِها وَ جَمالِها وَ مَن نَکَحِمها لدِينِها رَزَقَه اللهُ مالَها و جَمالَها»

اگر کسى به خاطر ايمان و جهات خدايى همسرى را برگزيند، خداوند جهات ظاهرى را هم به او عنايت خواهد کرد اما اگر معيارش فقط ظاهرى و جمال باشد آن را هم از او دريغ خواهد کرد.

چه بسا ديده مى شود که با وجود امکانات مالى و ظاهرى زيبا باز هم درگيرى در خانواده وجود دارد، در حالى که از ابتدا تصور مى کردند مسائلى مانند ثروت مشکل گشا خواهد بود. اگرچه امکانات مادى هم نعمت الهى است و برخى از مشکلات را حل مى کند، امّا همه چيز نيست، همفکرى، ايمان و پارسايى در ايجاد تفاهم بسيار مهم تر است تا مسائل ظاهري.

توجه به کفويت بدان معنا نيست که طرفين صد در صد مثل هم باشند، چنين چيزى تقريباً امکان ندارد. در کفويت بايد به دو جنبه دقت شود؛ اول کفويت از نظر ايمانى و اعتقادى و دوم کفويت در نحوه ى ارتباطات اخلاقي. در خصوص مسائل اعتقادى و ايمانى مطالبى بيان گردد اما در مورد نحوى ارتباطات اخلاقى ذکر چند نکته لازم به نظر مى رسد:

گاهى ديده مى شود که هر دو خانواده، خانواده هاى خوبى هستند اما نحوى سلوک اخلاقى آنها با هم تفاوت دارد و مدتى طول مى کشد که طرفين به يک تطبيق پذيرفتنى دست يابند، پس لازم است با حفظ جانب احتياط منشاهاى اخلاقى و نحوه ى برخوردهاى اجتماعى هر دو خانواده بررسى و دقت شود حفظ جانب احتياط از اين نظر است که مبادا افراط گردد، بلکه بررسى بايد در حد متعادل عقلانى که عرفاً پذيرفته شده است باشد، البته بايد توجه داشت که اين بررسى و دقت حالت تصنعى به خود نگيرد؛ انسانها مجموعه اى اند از نور و ظلمت و خداوند آنان را مجموعه اى از خوبيها و بديها آفريده است تا آنها را اهل انتخاب قرار دهد تا به خاطر جنبه هاى منفى خود را کنترل کنند و بر اميال نفسانى پيروز شوند و به رشد و تعالى دست يابند؛ زيرا وجود بديها در سرشت آدمى براى آموزش و آزمايش است.

قرآن کريم مى فرمايد:

«وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولئکِ هُم المُفلِحونَ»

و کسانى که از خسّت نفس خويش مصون مانند، آنان رستگارانند.

بخل را خداوند در وجود انسان قرار داده است و مى فرمايد که آن را کنترل کنيد؛ چرا که دوگانگى در وجود انسان به خاطر امتحان و آزمون است براى رسيدن به ايمان مى بايد امتحان شد:

«أحَسِبَ النّاسُ أن يُترَکُوا أن يَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لايُفَتَنُونَ»

آيا مردم پنداشتند که تا گفتند ايمان آورديم، رها مى شوند و آزمايش نمى گردند.

بنابراين بايد توجه شود که هيچ انسانى از عيوب و نقايص مبرا نيست و براى رسيدن به تفاهيم بايد به حد لازم از مشترکات در افکار و ساير جهات بسنده گردد.

تقويت مودت و رحمت

در تقويت مودت و رحمت، بايد کوشا بود و دقت کرد محبت به هيچ قسمتى از بين نرود؛ زيرا محبت خود عامل مهمى براى ايجاد تفاهم است. از اين روست که اگر از کسى خشمناک باشيم تمام خوبيهاى او ناديده گرفته ميشود اما اگر نسبت به کسى محبت وجود داشته باشد حتى تمام بديهاى او را خوب خواهند ديد و زمانى که عيوب ناديده گرفته شود، تفاهم بيشترى جلوه مى کند.

انصاف دادن

در قضاوت ميان خود و طرف مقابل بايد اهل انصاف بود و خود را جاى طرف مقابل گذاشت. اگر چنين حالتى وجود نداشته باشد و هيچ يک از طرفين هل انصاف نباشند، رسيدن به تفاهم مشکل به نظر مى رسد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«يا عَلى سَيِّيدُ الاَعمالِ ثَلاثُ خِصالٍ:

اِنصافکَ مِن نَفسِکَ وَ مُواساهٌ الأخ فى اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ ذِکرُکَ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالى عَلى کُلِّ حالٍ»

اى على بهترين اعمال سه چيز است:

انصاف تو در مقابل خودت و ديگران، دوستى و همدردى با برادرت براى خداوند عزوجل و ذکر و ياد خدا در همه حال.

آنچه در حديث فوق با بحث ما مرتبط است، عبارت آغازين آن است:

اولين گام آن است که تو با مردم منصفانه برخورد کنى، انصافى خود جوش نه اين که تو را وادار به انصاف نمايند يا به خاطر قوانين رايج در جامعه مجبور به رعايت انصاف بشوى، انصاف آن است که اگر قرار شود انسان دربارى فردى نظرى بدهد، يا سخنى بگويد يا موضعى بگيرد، خود را جاى وى بگذارد و بعد تصميم بگيرد. در اين صورت چه بسا نظر فرد کاملاً عوض شود و حق را به طرف مقابل مى دهد. به همين ترتيب نسبت به اعتقادات و نگرش ديگران هم بايد منصف بود؛ مثلاً اگر کسى در انجام کارى کوتاهى کرده و وظيفه اى را به خوبى انجام نداده است و ديگران از او گلايه مند شده اند، اولاً حق گلايه مندى را به آنها بدهد و ثانياً قبل از اعتراض طرف مقابل رضايت او را جلب کند در اين صورت مشکلى را که ممکن است رخ دهد، پيشگيرى نموده است در نتيجه بسيارى از اختلافات پيش خواهد آمد و دستيابى به تفاهم آسان تر مى گردد.

توجه به ساختارهاى متفاوت وجودى

توجه به ساختارهاى متفاوت در خلقت زن و مرد در رسيدن به تفاهم مشکل گشا مى باشد. مردها به گونه اى خلق شده اند و زنان به گونه اى ديگر.

نويسنده اى غربى با توجه به اين اصل بنيادى چنين تمثيل زده است که زنان در سياره ى ونوس زندگى مى کردند و مردها که در سياره ى مريخ زندگى مى کردند، آنها را رصد کردند و به سراغشان و هر دو با هم به زمين آمدند اما در زمين فراموش کردند که دو موجود با ساختارهاى متفاوتند ؛ مثلاً اين که مردها کم حرف ترند و زياد صحبت کردن را دوست ندارند اما خانمها اهل سخن گفتن و ايجاد ارتباط بيشترند.

بنابراين انتظار خانم آن است که همسرش به سخن او گوش کند و با او همکلام شود و برعکس مرد مى خواهد همسرش کارى به او نداشته باشد تا به امورى که تنظيم کرده است، برسد. اين دوگانگى باعث گلايه مندى هر يک از طرفين مى شود و گلايه مندى باعث ايجاد کدورت و کدورت مانعى است براى رسيدن به تفاهم.

اگر هر يک از دوطرف به اين ساختار توجه کنند بهتر و راحت تر مى توانند با هم هماهنگ شوند و گر نه هميشه از هم دور خواهند بود و کمتر مى توانند شيرينى تفاهم را بچشند. در روايات اسلامى در اين زمينه نکات جالبى وجود دارد. در روايتى است که اگر مرد براى همسر و فرزندانش وقت بگذارد و تلاش کند مثل کسى است که در راه خدا جهاد مى کند.

اگر مردى نتوانست اين گونه عمل کند بايد به نوع ديگرى جبران نمايد و لااقل تصميم بگيرد چنين عمل کند و بداند در اين باره کوتاهى از اوست.

متعادل کردن انتظارات

با توجه به متفاوت بودن ساختارهاى وجودى بايد در متعادل کردن انتظارات تلاش نمود. وقتى انتظارات متعادل باشد گلايه ها کم و همفکرى پديدار مى شود و در نتيجه طرفين به تفاهمى نسبى و پذيرفتنى دست خواهد يافت.

نقش فرزندان در ايجاد تفاهم

نقش فرزندان در ايجاد تفاهم درمحيط خانواده بسيار مهم است.

در سخنان حکمت آميز منسوب به حضرت علىعليه‌السلام آمده است که :

فرزندانتان را مانند تربيت خودتان تربيت نکنيد و نخواهيد که آنها دقيقاً عين شما باشند.

در مقابل فرزندان هم نبايد توقع داشته باشند که پدر و مادر مانند آنها باشند و مانند آنها فکر کنند. در ضمن آموزشها به فرزندان تفهيم شود که از والدين خود انتظاراتى متعادل داشته باشند. آنها بايد بياموزند که هميشه همه چيز مطابق ميل آنها نخواهد بود و اگر چيزى مطابق ميل آنها نبود الزاماً حق اعتراض ندارند.

طرح يک سؤال

در صورت نرسيدن به تفاهم، چه بايد کرد؟

در اين مجال طرح يک سؤال و پاسخ به آن ضرورى به نظر مي رسد و آن اين که اگر بعد از رعايت تمام آنچه بيان گرديد بازهم تفاهم ايجاد نشود، چه بايد کرد؟

گاهى ديده مى شود که ميان زن و شوهر تفاهمى ديده نمى شود، هم مرد ناراضى است و هم زن رضايت ندارد. در اين صورت وظيفه ى طرفين آن است که اولاً از درگيرى اجتناب نمايند و ثانياً برخورد بزرگوارانه را برگزينند؛ زيرا مطرح شدن اختلافات در زندگى آن هم به صورت امرى دائمى باعث مى شود که کانون زندگى به يک پايگاه جنگ و جدال تبديل شود، و در نهايت خانواده که بايد محل سکون و آرامش باشد به محل فرسايش تبديل مى شود.

بايد توجه داشت که مشکلات زندگى در همه جا وجود دارد و در کنار نعمتهاى بى پايان الهى، مشکلاتى هم هست. اين مشکلات در کلاس درس دنيا از واحدهاى درسى به حساب مى آيد. در زندگى دنيا سه نوع واحد درسى وجود دارد: عبادات، ترک معاصى، صبر بر ناملايمات، هر يک از همسران چه زن و چه مرد مزايا و معايبى دارند. اگر انسان بخواهد فقط کمبودها را ببيند هميشه ناراضى است اما اگر کمبودها را به حساب ذخيره ى آخرت بگذارد هميشه راضى و خوشحال است.

اگر به خاطر عدم تفاهم دو انسان از هم جدا شوند هر يک از طرفين بايد بدانند که وقتى با همسر ديگرى ازدواج کنند اگرچه ممکن است عيبهاى فعلى وجود نداشته باشد، بى گمان عيبهاى ديگرى وجود دارد؛ زيرا هيچ کسى بى عيب نيست، آنچه مهم است اين که در زندگى قناعت پيشه گردد و همسران به آنچه خدا عطا کرده است راضى و قانع باشند.

با وجود اين بايد توجه داشت که صرف رضايت و قناعت زمينه ساز تفاهم کامل نيست بلکه بايستى همسران مهارت تفکر منطقى و گفتگوى سازنده را بياموزند. اگر در چنين حالتى تفاهم رخ نداد در موارد اختلاف روابط کمتر شود در موارد مشترک بيشتر.

اگر تصور شود زندگى همواره همه چيز را به دلخواه ما پيش خواهد آورد، اشتباه خواهد بود. اگر چنين چيزى پيش آمد اتفاقى نيکوست اما اگر پيش نيامد بايد راضى بود در صورت عدم تفاهم بايد نهايت سعى و تلاش به کار برده شود تا تفاهم لازم ايجاد گردد و در غير اين صورت بايد به عدم مفاهمه تن داد. انسان با کنار آمدن مقابل مشکلات و برخورد منطقى با ان آسوده مى شود.

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

«وَ اعلَم اَنَّ المَخرَجَ فى أمرَينِ : ما کان فيه حيلَهُ فَالِأحتياطُ وَ ما لَم تَکُن فيهِ حيلَهُ فَالاصطِبارُ»

بدان که يک کار از دو حال خارج نيست يا چاره و حيله اى مى توان براى آن به کار برد پس بايد چاره انديشى کرد و اگر چاره اى ندارد بايد در مقابل آن صبر پيشه ساخت.

فصل پنجم : حسن خلق

حسن خلق و اهميت آن

بهترين و آسان ترين راه براى انجام تعهداتى که در خانواده وجود دارد، ايجاد بسترى مناسب در فضايى اخلاقى و الهى است. بالاترين معيار براى ارتباط انسانى حسن خلق و خوش رفتارى است. در تاريخ و روايات بسيار مى بينيم که پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و ائمه هدى سلام الله در برخوردهايى که با غيرمسلمان داشتند، چنان ملاطفت آميز و همراه با عفو و گذشت برخورد مى کردند که بسيارى از مردم از همين رهگذر اسلام آوردند.

مشهور است که مهمترين رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله ياد مى کند:

«وَ اِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ»

در عباراتى ديگر مى فرمايد:

«فَبِما رَحمهِ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو کُنتَ فَظّاً غَليشَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِک»

پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعاً از پيرامون تو پراکنده مى شدند.

بر اساس اين آيه نرمخويى پيامبر رحمتى الهى دانسته شده و اين نکته را يادآورده است که عامل مهم در مردمدارى نيک خويى و رفتار خوش است و گرنه همگان از آدمى رويگردان خواهند شد.

بخشى از دستورات جنبى عام دارد؛ مثل حسن خلق و حسن کلام. قرآن کريم به عامى مردم نيکو سخن گفتن با يکديگر را دستور مى دهد.

دستور به نيکو سخن گفتن فقط مخصوص مسلمانان با يکديگر نيست بلکه آنان وظيفه دارند با غيرمسلمان نيز به نيک سخن بگويند. به خوبى سخن گفتن مانند ساير اموراخلاقى در ارتباط با بستگان و اقوام جدى تر مى شود و به همين نسبت در ارتباط با اعضاى خانواده رنگ و بوى جدید ترى به خود مى گيرد. توجه به اين نکته لازم و ضرورى است که چه مقدار از رفتارهاى خوب در طول روز براى خدا انجام مى شود؟ بسيارى از رفتارهاى نيک در جامعه براى حفظ شؤون اجتماعى است. در بسيارى از موارد اگر آداب اجتماعى رعايت نشود. جايگاه فرد در جامعه به خطر خواهد افتاد لذا بايد توجه کرد که حسن خلق، حسن گفتار و حسن رفتار در راستاى رضاى خدا باشد. لازمى حسن خلق و معاشرت صبر است. اگر انسان بخواهد زود عکس العمل نشان دهد، راحت ترين راه را انتخاب کرده است. زيرا طبع انسان اين است که زود آشفته شود ولى بايد کظم غيظ داشت و خويشتندار بود و با آرامش مشکلات را حل نمود. بديها را مى تواند با نيکى و حسن خلق دفع نمود. از نظر قرآن کريم خوبى و بدى يکسان نيست بايد بديها را با خوبى دفع کرد.

نتيجه ى چنين برخوردى تبديل شدن عداوتهاى ديرين به دوستيهاى صميمانه است. همچنان که دشمنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به دوستانى مخلص تبديل شدند. گاهى حسن خلق قلب يک انسان را به طور کلى تغيير مى دهد. البته اين گونه برخورد نيازمند صبرى طولانى است و بايد براى اصلاح خانواده وقت و سرمايه گذاشته شود و حسن خلق و صبر از جمله اين سرمايه گذاريهاست. اين نوع برخورد آثار ويژه اى دارد. طبيعى است اگر کسى بخواهد خانواده اى تشکيل دهد و آن را در مسير هدايت کمک نمايد بايد طرح اخلاق اسلامى را به اجرا برساند تا در نهايت به خانواده اى موفق و قرآنى دست يابد.

احترام متقابل

از معيارهاى مهم در حسن خلق حسن گفتار است؛ يعنى در معاشرت عبارات و الفاظ به گونه اى برگزيده شود که شخصيت طرف مقابل حفظ گردد. گاهى جمله اى نسنجيده زحمات فرد را به کلى به ياد مى دهد. معيارهاى براى حفظ احترام متقابل و تفاهم در زندگى وجود دارد که از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره کرد:

١ـ به کار بردن زيبا

٢ـ عيب جويى نکردن و پرهيز از گلايه نمودن

٣ـ تعريف کردن از خوبيها و شايستگيها

٤ـ راز نگهدارى نسبت به همسر

٥ـ عدم توجه به بدگويى ديگران

٦ ـ احترام گذاشتن به نظر طرف مقابل

٧ـ ناديده گرفتن خطاها

٨ـ توجه کردن به احساسها

٩ـ همکارى در امور

١٠ـ ايجاد تنوع در زندگى

چند روايت

در مورد حسن کلام و دقت در نوع عبارات و الفاظ به ذکر چند روايت از ائمه معصومين سلام الله بسنده مى کنيم:

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«لَو عَلِمَ الرَّجُلُ مالَهُ فى حُسنِ لَعَلمَ لَاَنَّهُ اِلى لَمُحتاجُ حُسنِ الخُلق»

اگر فرد بداند که چه چيزى براى او در حسن خلق نهفته است، باور مى کند که به آن محتاج است.

امام رضاعليه‌السلام فرمود:

«خَيرُکُم مَن أطابَ الکَلامِ وَأطعَمَ الطَّعامَ وَ صَلّى بِالَّيلِ وَالنّاسُ يَنامُ»

بهترين شما کسى است که کلام را نيکو کند و به فقرا طعام دهد و شب را در حالى که مردم در خوابند به نماز بگذرانند.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«أفادَ الرَّجُلُ بَعدَ الايمانِ مِنِ امرَاَهِ ذات دينِ وَ جَمالٍ تَسُرُّهُ اِذا نَظَرَ اِلَيها وَ تُطيعُهُ اَمَرَها وَ تَخفُظُهُ فى نَفسِها وَ مالِهِ اِذا غابَ عَنها»

هيچ مرد مسلمانى بعد از اسلام بهره نبرده است بهتر از همسرى که ديندار و زيبا باشد، که چون به او بنگرد شاد شود. و هرگاه به او امرى کند اطاعت نمايد و از خود و مال شوهرش در غياب او محافظت کند.

چنان که بيان شد مهمترين و بارزترين مصاديق حسن خلق، کلام نيکوست، خوب سخن گفتن هنرى بزرگ است اما در عين حال صريح گويى با حفظ حدود پسنديده است درصد بالايى از اختلافات خانوادگى منشأ در بذربانى دارد.

نکتى بعدى در حسن خلق بعد از حسن کلام، حسن رفتار است. از خصوصيات همسر آن است که خوش برخورد باشد. چهرى باز و حسن برخورد همسر با شوهرش از نعمتهاى الهى شمرده شده است. برخى از افراد بسيار گله مى کنند. اين گلايه ها در وهله ى نخست زندگى را بر خود فرد تلخ مى کند و در درجه ى دوم براى ساير افراد خانواده و به خصوص همسر عذاب آور خواهد ساخت. همه ى افراد در هر شرايطى خوبيها و بديهايى دارند. بايد آموخت شکرگزار خوبيها بود و مشکلات را به حساب ذخيره ى آخرت گذاشت. در اين صورت ديگر جايى براى گلايه باقى نمى ماند. به زبان آوردن کمبودها و گلايه کردن از آن، محبت را کم مى کند و نشاط زندگى را از بين مى برد. گاهى تذکر براى برطرف کردن مشکلات خوب است اما تکرار آن نتيجه اى به عکس خواهد داشت.

آنچه مهم است حسن گفتار و پس از آن حسن رفتار است که زن و شوهر را به يکديگر نزديک مى سازد و در تشکيل خانواده اى قرآنى نقش بسيارى دارد.

3 -فصل ششم: حيا

شرم و حيا

يکى از امتيازات مهم دين الهى آن است که با فطرت آدمى منطبق است.

قرآن کريم به زيبايى به اين مطلب اشاره مى کند:

«فَأقِم وَجهَکَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطرَهَ اللهِ الَّتى فَطَرَهَ اللهِ النّاسَ عَلَيها لاتَبديلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِک الدّينُ القَّيِّم»

پس به آيين خالص پروردگار روى آورد. اين فطرتى است که خداوند انسانها را برآن آفريده؛

دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين است آيين استوار.

در اين آيه پروردگار از آدمى مى خواهد روى به سوى آيين خالص الهى کند. اين است آن فطرت و سرشت که خداوند انسانها را بر آن آفريده است و هيچ دگرگونى در آن نيست.

همان کسى که انسان را آفريده احکام الهى را مطابق با فطرت او بيان کرده است، همانند دستگاهى صنعتى که معمولاً دفترچه راهنمايى دارد و نحوه ى استفاده از آن را توضيح مى دهد. دين خدا هم مانند دفترچه راهنماست که اگر مطابق آن عمل شود نتيجه ى آن رسيدن به رستگارى است. احکام الهى در تمام قرون و اعصار بدون تغيير ثابت مى ماند، چون فطرت انسانى همواره ثابت است. مردم و افکار و عقايد آن در طول زمان فراز و نشيب دارند، گاهى به راست مى روند و گاهى به چپ گرايش مى يابند. گاهى به دنبال يک تفکر مى روند و گاهى با شدت آن را رد مى کنند.

به طور کلى حساسيتهايى که با فطرت بشرى سازگار نباشد گذراست و دوامى ندارد. مکاتب و آيينهايى که دستاورد بشرى است روزى به ميدان مى آيد و از چند صباحى به کنار مى رود، اما احکام خدا چون مطابق با فطرت است کهنه نمى شود مگر آن که فطرت آدمى زنگار بندد. يکى از امور فطرى شرم و حياست. حيا به معناى پروا داشتن است به طورى که ديگران از انسان چيزى را نبينند که ناخوشايند باشد.

وقتى حضرت آدم و همسرش حوا از آن ميوه ى ممنوع شده خوردند:بَدَت لَهُما سَوءاتُهُما :

با وجود آن که فرد ديگرى در بهشت نبوده است، بازهم حالتى از حيا در آنان پديدار مى شود و درصدد برمى آيند که براى خود پوششى درست کنند. از اين روست به سرعت از برگهاى درختان بهشت براى خود ستر عورتى درست کردند.

بنابر اين در دو انسان اوليه هم با وجود اين که فرد ديگرى در آن مکان نبوده است، شرم و حيا به طور فطرى وجود داشته است. با اين حال گاهى شرم و حيا بر اثر برخوردهاى زياد و گاهى درگيريها از بين مى رود. بايد از رسيدن به اين مرحله به شدت خوددارى شود. هرچه قدرت عقلانيت در انسان بالاتر مى رود، ميزان خوب و بد را بهتر مى فهمد لذا درصد حيا هم در او بالاتر مى رود و از اين که ديگرى از او عملى را ببيند که شايسته نيست شرمگين مى شود. آموزشهاى دنياى جديد گاهى به صورتى است که حيا را بسيار بد جلوه مى دهد و به بيان بهتر ارزشمندى شرم و حيا را به کلى ناديده مى گيرد. البته آنچه با فطرت آدمى مغايرت داشته باشد مذموم است و به مرور زمان مردم به سوى فطرت الهى خود بازخواهند گشت.

انواع حيا

شرم و حيا را از يک منظر مى توان به دو نوع عام و خاص تقسيم کرد. حياى عام عبارت است از شرم و حياى لازم در اجتماع و حياى خاص عبارت است از شرم و حياى لازم در خانواده.

حياى عام: در مسائل عمومى مطرح مى گردد. براى مثال انسان در برابر فرد بزرگى از انجام کارى شرم ميکند؛ زيرا آن کار يا دون شأن خود اوست و يا در شأن طرف مقابل نيست. اين نوع از حيا در روابط اجتماعى نمود می يابد، به ويژه در ارتباط با جنس مخالف؛ چه بايد توجه داشت که حفظ شرم و حيا در برخورد با جشن مخالف از دستورات شريعت است و کسى حق ندارد گام در حريم ديگرى نهد.

امّا حياى خاص در خانواده و در مورد روابط خصوصى ميان همسران مطرح مى شود. بحث حيا در خانواده از مباحث مهم تربيتى به شمار مى رود. خانواده نخستين مکان براى آموزش فرزندان است تا بياموزند در همه ى جهات مثل کلام و رفتار و پوشش حيا و شرم را در زندگى به کار بندند. در اين مسائل مربوط به عفاف و مسائل جنسى نيازمند رعايتهاى جدى است. در محيط خانواده و ميان اعضاى آن بايد حريم عفاف و حيا مراعات گردد، حتى در بيان الفاظ هم بايد دقت گردد که سخنان با معيار حيا بيان گردد. پدر و مادر موظفند مسائل مربوط به بلوغ را به فرزندان خود که در آستانى بلوغند، آموزش دهند اما اين آموزش بايد با انتخاب الفاظ مناسب و با کنايه و اشاره باشد.

قرآن کريم بحث حيا در خانواده را با ظرافت خاصى بيان مى کند:

«يا اَيُّهَا اَّذينَ آمَنُوا لِيَستَأدِنکُمُ الَّذينَ مَلَکَت اَيمانُکُم وَ اَّذينَ لَم يَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم ثَلاثَ مَرّاتٍ مِن قَبلِ صَلاهِ الفَجرِ وَ حينَ تَصَعُونَ ثِيابَکُم مِن الظَّهيرَهِ وَ مِن بَعدِ صَلاهِ العِشاءِ ثَلاثُ عَوراتٍ لَکُم»

اى اهل ايمان بايد که از شما اجازه بگيرند کنيزان و فرزندان زير سن بلوغ شما در سه موقع، قبل از نماز صبح و هنگامى که لباسهايتان را از تن بيرون مى کنيد و بعد از نماز عشا اين سه براى شما زمان محدوديت حساب مى شود.

در اين آيه بيان مى گردد که بچه هاى زير سن بلوغ در صوتى که خواستند وارد اتاق يا خلوت شما شوند در اين سه زمان بايد اجازه بگيرند پس معلوم مى شود که بايد به آنها آموزش داده شود که سرزده وارد اتاق نشوند.

به طور خلاصه در خصوص فطرى بودن و اجراى حيا چه در جامعه و چه در خانواده توجه به دو نکته ضرورى است: اول اين که بايد از اين نيرو و حس فطرى نگهدارى شود و دوم اين که در انجام رفتارها بايد دقت لازم مبذول گردد زيرا مؤدبانه بودن يا نبودن رفتارها حکايت از ميزان حياى فرد دارد.

اهميت حيا

مسأله ى حيا و شرم، هم از نظر عقلى و هم از نظر نقلى جايگاه مهمى دارد. عقلانى بودن شرم و حيا و اهميت آن بر هيچ کس پوشيده نيست. شرم و حيا در روايات اسلامى از جايگاه بالايى برخوردار است و تعداد فراوانى روايت در اين خصوص وجود دارد؛ براى نمونه چند روايت از حضرت علىعليه‌السلام نقل مى کنيم؛

امام علىعليه‌السلام :

«کَثرَهُ حَياءِ اَلرَجُلِ دَليلُ ايمانِهِ»

کثرت حياى آدمى دليل ايمان اوست.

اماع علىعليه‌السلام :

«سَبَبُ الحَياءِ العِفَّهُ»

ارمغان عفت و پاکدامنى شرم و حياست.

امام علىعليه‌السلام :

«اَحسَنُ مَلابِسِ الدّينِ الحَياءُ»

زيباترين لباسهاى دين حياست.

عفاف بدون حيا معنا ندارد. عفاف انسان را به معنويت و قداست مى رساند. روزى فردى خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد و گفت: يا رسول الله مرا موعظه فرماييد.

حضرت فرمودند:

لا تَغضَب قَظُّ فَاِنَّ فيهُ مُنازَعَهَ رَبِّکَ

هرگز خشمگين مشو که در آن منازعه با پروردگار است.

گفت: زِدَنى يا رَسولَ الله

بيشتر بفرماييد.

اِيّاکَ وَ ما تَعتَدِرُ مِنهُ فَاِنَّ فيهَا الشِّرکَ الخَفِّيِ

از آنچه بايد برايش عذرآورى پرهيز کن که در آن شرکت خفى است.

گفت: زِدنى يا رَسولَ الله

بيشتر بفرماييد.

صَلِّ صَلاهَ مُودعٍ فَاِنَّ فيها الوُصلَهَ وَالقُربى

چون نماز ميخوانى چنين بنگر که واپسين نماز توست که در آن قرب است.

گفت: زِدَنى يا رَسولَ الله

بيشتر بفرماييد.

اِستَحيِ مِنَ اللهِ استِحياءَکَ مِن صالِحى جيرانِکَ فَاِنَّ فيها زيادَهَ اليَقينِ

از خداوند حيا داشته باشد چنان که از بهترين همسايه حيا مى کني؛ زيرا که آن بر يقين مى افزايد.

همان طور که انسان مراقب است که حرمتش در ميان همسايگان شکسته نشود و هيچ نمى خواهد که آنها از او کارى را ببينند که موجب سرشکستى او بشود به فرموده ى حضرت با حيا کردن از خداوند مى توان به يقين بيشتر دست يافت و البته بالاترين درجه ى ايمان يقين است.

بنابراين همان گونه که از حضور ديگران شرم مى شود و برخى از کارها انجام نمى گردد، بايد ازمحضر الهى شرم کرد و از انجام معاصى پرهيز کرد. چطور مى شود که در حضور پروردگار به گناه تن داد؟ اهل خدا در خلوت مراقبتهاى جدى به خرج مى دهند چون محضر پروردگار را کاملاً درک مى کنند.

زمينه هاى بروز و تجلى حيا

حيا در کلام، پوشش و رفتار تجلى پيدا مى کند.

الف: حيا در کلام

کلام و گفتار هر فردى در حقيقت نشانگر بسيارى از نيات و مقاصد فرد است. اين کار فرد براى مطلبى که در نظر دارد، زيباترين گفتار را برمى گزيند بيانگر عفت کلام اوست.

قرآن کريم مى فرمايد:

«قُل لِعِبادى يَقُولُوا الَّتى هِيَ أحسَنُ»

به بندگان من بگو که به بهترين نحو سخن بگويند.

گاهى يک لفظ نامناسب ممکن است دلى را بشکند چه بسا تخم کينه را در آن بنشاند و منجر به دشمنى و بروز اختلافات زيادى شود. الفاظى که در سخنان ما به کار مى رود، هم مى تواند الفاظى پى برده و خالى از ادب باشد و هم الفاظى کاملاً کنايى و زيبا همراه ادب. به همين جهت است مسائلى که ذکر آنها قبيح است اسامى کنايى زيادى دارد. اين امر نشانگر آن است که انسان به طور فطرى به حياى در کلام پايبند است.

با توجه به آنچه بيان شد زوجهاى جوان بايد در سخنان خود دقت کنند؛ زيرا عبارت آنان ترجمان دل و قلب آنان است. با مراقبت از نوع حرف زدن و گفتار به خوبى مى توان از حريم شرم و حيا در خانواده پاسدارى کرد. اگر قرار است انسان کلامى خشن و ناخوشايند را به کسى بگويد به جاست از رک گويى و صريح گفتن پرهيز کند و در لفافه عباراتى را به کار ببرد که آثار بهترى داشته باشد. انسان پايبند به حيا از اين که بخواهد با کلامش شخصيت کسى را زير سؤال ببرد شرم مى کند و خجالت مى کشد. اگر بچه ها گاهى ناسزا بگويند والدين بايد نسبت به مطرح شدن اين گونه الفاظ در خانواده حساس باشند، گاهى الفاظى به کار مى رود که بيان برخى از گناهان است که حوزه خانواده بايد به شدت از اين الفاظ مصون بماند. به طور کلى نبايد الفاظى که پرده ى عفاف را مى درد بر زبان مؤمن جارى گردد. قرآن کريم در داستان حضرت يوسف حساس ترين مسائل مربوط به عاشقى و زمينه سازيهاى جنسى را از طرف همسر عزيز مصر مطرح مى کند اما به قدرى عبارات را در پرده ى حيا و عفاف بيان مى کند که براى خواننده حالتى معنوى پديدار مى گردد و اين هنرمندى قرآن بسيار زيبا و با اهميت است.

ب: حيا در پوشش

در فطرت آدمى استفاده از پوشش به صورت امرى نهادينه مطرح است و البته در بانوان جلوه ى بيشترى دارد، نوع پوشش معمولاً بيانگر حالت حيا و عفاف و يا عدم آن است. لذا مسأله پوشش هم در خانواده و هم در جامعه بايد جدى گرفته شود. نوع پوشش در خانواده امرى مهم و شايان توجه است. به اين معنا که به نوع پوشش والدين در حضور فرزندان و يا نوع لباسى که فرزندان استفاده مى کنند بايد دقت شود. نوع لباس دختران در خانواده و در برابر برادران و پسران بايد جدى گرفته شود؛ زيرا پوشش در برابر محارم هم حد و حدودى دارد که لازم است رعايت شود.

در جامعه هم به نوعى پوششى که استفاده مى شود بايد توجه جدى شود. بسيار ناپسند است که خانمها لباسهاى نامناسب به جامعه بيايند و مشغول جلوه گرى شوند و يا حتى لباسهاى نامناسب را بر تن فرزندان خود کند اگر خداوند به بانوان دستور پوشش مى دهد، اين پوشش را به طور فطرى در وجود آنها نهاده است. زنانى که تربيتى مطابق با فطرت دارند به طور ناخودآگاه وقتى در محيطهاى ناسالم قرار بگيرند دچار نوعى اضطراب مى شود، قرآن کريم در داستانى زيبا وقتى از قصه ى حضرت مريمعليه‌السلام سخن مى گويد اين حالت اضطراب را به بهترين شکل بيان مى کند.

ج : حيا در رفتار

نوع ديگر شرم و حيا حيايى است که در رفتار فرد تجلى مى کند. رفتار آدمى بايد به گونه اى باشد که سراسر بر اساس شرم و حيا باشد و اين ارزشى است که قرآن با صراحت از آن ياد مى کند.

در داستان دختران حضرت شعيب وقتى مى خواهند که حضرت موسىعليه‌السلام را به طرف خانه ى پدر راهنمايى کنند، با شرم و آزرم راه مى روند.

قرآن کريم مى فرمايد:

«فَقد جاءَت إِحداهُا تَمشى عَلَى استِحياءٍ»

و يکى از آن دو به سوى موسى آمد در حاليت که با حيا راه مى رفت».

مراحل حيا

براى تحقق حيا چندين مرحله بيان شده است:

الف: حيا در مقابل مردم

هر فردى نسبت به اعمالى که در ميان مردم انجام مى دهد نوعى شرم و حيا دارد و دوست ندارد مردم از او عملى را ببينند که دون شأن فرد مسلمان است.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

«مَن لَم يَستَخى مِنَ النّاسِ لَم يَستَخيِ مِنَ اللهِ»

هر که از مردم شرم نکند از خدا شرم نمى کند.

ب: حيا از خود

هر فردى نسبت به انجام عملى منافى عفت شرم و حيا مى کند.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

«أحسَنُ الحَياءِ استِحياؤُکَ مِن نَفسِکَ»

بهترين نوع حيا، حياى تو از خودت است.

و نيز مى فرمايد:

«حَياء الرَّجُل مِن نَفسِهِ ثَمَرَهَ اَلايمان»

شرم و آزرم آدمى از خودش ثمره ايمان است.

اگر انسان براى خود ارزش قائل شود وقتى به محاسبه مى نشيند، شرم مى کند که چرا خود را به ارزانى فروخته است، چرا شخصيت خود را در برابر متاع دنيا ضايع کرده است و يا چرا بدون دليل به فردى التماس کرده است و يا چرا عملى را انجام داده که وارستگى و تقواى او را زير سؤال برده است؟