بررسى شبهات برترى مرد بر زن
١- حق طلاق
پرسش شماره ٧) از پرسش و پاسخ هاى پيشين برمى آيد كه بنابر آيه هاى قرآن، مرد و زن با هم برابرند و هيچ گونه برترى نسبت به هم ندارند. اكنون پرسش اين است كه اگر مرد بر زن برترى ندارد، پس چرا در اسلام حق طلاق به مرد داده شده است؟
از آيه هاى قرآن كريم برمى آيد كه مرد و زن در اصل انسانيت با هم برابرند و هيچ يك بر ديگرى برترى ندارد؛ و اين، به آن معنى نيست كه آن دو هيچ گونه تفاوت جسمى يا اختلافى در برخى صفات درونى (مانند: تعقل و عاطفه) يا هيچ گونه تفاوتى در وظايف دينى و اجتماعى ندارند؛ تفاوت هايى كه لازمه حيات اجتماعى و وسيله هايى براى بقاى انسان ها خواهد بود و در اين راستا آنچه درباره حقوق متقابل مرد و زن اهميت دارد، رعايت عدالت ميان آن دو است؛ چه آن دو با هم برابر باشند يا نباشند.
بنابراين، جز حقيقت انسانى - كه مرد و زن با هم در آن جهت يكسان هستند - اگر گمان شود كه انسان ها با هم فرقى ندارند. گمانى نادرست است؛ زيرا ميان مرد و زن بلكه ميان همه انسان ها فرق هاى بسيارى وجود دارد كه يا به سبب خواست و اراده خود آنان به وجود مى آيد (مانند پرورش صفات درونى همچون: شجاعت، ايثار، ايمان و مهربانى) يا اينكه خداوند آن تفاوت ها را براى ايجاد نظم اجتماعى - كه لازمه حيات و بقاى زندگى انسان در دنيا است - قرار داده است؛ مانند تدبير بيشتر در نوع مردان و عاطفه لطيف تر در نوع زنان.
با اين حال، چنين تفاوت هايى مانع از اصل عدالت نيست، بلكه لازمه رعايت عدالت در همه شئون زندگى است و خداوند بر اساس همين تفاوت هاى وظايفى را بر عهده مرد و زن نهاده است؛ به يكى به سبب داشتن توان ارتباط عاطفى و احساس بيشتر و بهتر، وظيفه فرزند دارى سپرده (شايد فلسفه دادن حق نگهدارى فرزند دختر به مادر پس از طلاق، همين عاطفى نوع زنان باشد) و به ديگرى به سبب داشتن توان جسمى يا تدبير بيشتر، وظيفه جهاد يا حكومت دارى را سپرده است.
اما حق طلاق براى ممكن ساختن تدبير در روابط خانوادگى و اجتماعى، بر عهده مرد نهاده شده و سبب اين اعطاى حق، وجود زمينه به كارگيرى اين حكم به گونه درست ميان خانواده است؛ زيرا اگر زن در شرايط معمولى حق طلاق داشت، به سبب احساسى بودنش، در مواقع زيادى كار به طلاق منجر مى شد و خانواده ها از هم مى پاشيد.
لازم به يادآورى است در شرايط خاصى كه در فقه ذكر شده است، زن نيز مى تواند تقاضاى طلاق كند و حاكم شرع حكم طلاق را صادر مى كند
.
به بيان ديگر، خداوند متعال زن را براى انجام وظايفى متفاوت با وظايف مرد آفريده است. خداوند وظيفه حساس مادرى و پرورش نسل هاى نيرومند را بر عهده او گذاشته؛ به همين دليل، سهم بيشترى از عواطف و احساسات به او داده است؛ بنابراين قانون، وظايف خشن و سنگين تر اجتماعى را بر عهده مرد نهاده و سهم بيشترى از تفكر به او اختصاص داده است.
پس اگر خواسته شود ميان مرد و زن عدالت برقرار شود، بايد پايدارى از وظايف اجتماعى كه به انديشه و تحمل بيشترى نياز دارد، بر عهده مردان وظايفى كه عواطف و احساسات بيشترى را مى طلبد، بر عهده زنان باشد؛ به همين دليل، مديريت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن است؛ اما اين مطلب مانع از آن نخواهد بود كه زنان در اجتماع، كارها و وظايفى را كه با ساختمان جسم و جان آنها سازگار است، عهده دار نشوند و كنار انجام وظيفه مادرى، وظايف حساس ديگرى را نپذيرند، همچنين اين تفاوت مانع از آن نخواهد بود كه به لحاظ مقامات معنوى و دانش و تقوا، گروهى از زنان از بسيارى از مردان پيشرفته تر نباشند
.
٢- مرد بودن پيامبران
پرسش شماره ٨) در طول تاريخ بشرى، خداوند هيچ گاه پيامبر زن مبعوث نكرده است. آيا اختصاص رسالت به مردان، دليل بهترى آنها است؟
زنان مى توانند از حيث مقامات معنوى از برخى پيامبرانعليهمالسلام
نيز بالاتر بروند، چنانكه حضرت زهراعليهماالسلام
مقام معنوى اش از اغلب پيامبران بالاتر بود؛ ولى پيامبرى، رسالت و نبوت تشريعى، يك كار اجرايى است و رهبرى جامعه و بيان احكام حلال و حرام (واجب، مستحب، مكروه و مباح) به عهده پيامبر الهى است. از آن جا كه ايفاى اين مسئوليت هاى تماس مستقيم و مداوم را مى طلبد، تحمل اين وظيفه به عهده مرد گذاشته شده است. قرآن كريم مى فرمايد:(
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ
)
؛ و ما نفرستاديم پيش از تو (اى پيامبر!) جز مردانى از اهل آبادى ها كه به آن ها وحى كرديم.
اصولا مجموعه روح و جسم زنان به گونه اى است كه پذيراى مسئوليت هاى سنگين و اجرايى مهم نيستند؛ از اين رو نه تنها در دنياى قديم، بلكه در عصر حاضر - كه به اصطلاح عصر تمدن و احياى حقوق زنان است - نيز زنان در كارهاى اجراى مهم و پست هاى كليدى قرار نمى گيرند. با يك بررسى ساده مى توان فهميد كه در جهان، تعداد بسيار نادرى از زنان، رئيس جمهور يا وزيرند يا در پست هاى مهم ديگر قرار دارند يا براى مثال، راننده ماشين هاى سنگين هستند.
از ديدگاه اسلام، پيامبر نشدن زنان و وظايف ديگرى كه از زنان برداشته شده، فقط به سبب ويژگى هاى جسمى و روحى آنان است و اين از ارزش و مقام معنوى زنان نمى كاهد؛ زيرا از منظر وحى الهى، هيچ انسانى بر ديگرى مزيت و برترى ندارد؛ مگر در كمالات معنوى و ملاك مزيمت و برترى، تقوا و پرهيزكارى در همه شئون زندگى است:
(
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ
)
؛ ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. (اينها ملاك امتياز نيست) گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شما است.
بر اين اساس، زن نيز مى تواند به مقامى دست يابد كه خداوند به او وحى كند؛ مانند مادر حضرت موسى و حضرت مريمعليهماالسلام
خداوند نيز در قرآن آنها را نمونه و الگوى زنان و مردان قرار داده است:(
وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ
)
. امنوا در اين آيه شامل مردان و زنان مى شود؛ بنابراين از جهت دست يافتن به مقام انسان كامل - كه پيامبران از آن جمله اند - زن و مرد تفاوتى ندارند.
خداوند در آيه ديگرى مى فرمايد:هر كس كار شايسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مومن است، او را به حياتى پاك زنده مى داريم و پاداش آن ها را به بهترين اعمالى كه انجام مى دادند، خواهيم داد
.
به همين دليل كنار مردان بزرگ تاريخ اسلام، چهره زنانى را مى بينيم كه در موفقيت و پيشرفت آنان تاثير داشته اند، پس مرد و زن در معيارهاى الهى، همتاى هم هستند و هر دو مى توانند با تلاش خود به كمال واقعى - كه قرب پروردگار جهان و وصول به بهشت برين است - نائل آيند.
واگذار نكردن وظيفه پيامبرى يا مرجعيت به زن، بار و مسئوليت اجرايى را از دوش او برداشتن است، نه كاستن مقام معنوى او. در عين حال او مى تواند به مقام انسان كامل و اجتهاد دست يابد
؛ از اين رو خداوند آن را به مردان اختصاص داد و اين نه دليل بر برترى مرد است و نه دليل بر ناتوانى زن در رسيد به كمالات معنوى؛ زيرا ممكن است زن به مقام بالاى معنوى برسد؛ مانند: آسيه، بنت مزاحم، همسر فرعون و مريم دختران عمران
يا به مقام ولايت دست يابد كه پشتوانه نبوت و رسالت است كه مى تواند نسبت به بسيارى از انبيا برتر باشد؛ چنان كه حضرت فاطمهعليهماالسلام
به آن مقام منيع دست يافت.