حيله گرى زنان
پرسش شماره ١٨) آيا از قسمتى از آيه ٢٨ سوره يوسف ان كيد كن عظيم برنمى آيد كه جنبه حيله گرى و شيطنت زنان بر عقل آنان غالب است و آنان در توانايى عقلى ضعيف هستند؟
اين گونه خطاب ها، به زنان اختصاص ندارد؛ بلكه اين جمله در قرآن كريم براى برخى مردان نيز آمده است؛ چنان كه خداوند مى فرمايد:(
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّـهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
)
؛ آنها نهايت مكر و نيرنگ خود را به كار بردند و همه مكرهاى شان نزد خدا آشكار است؛ هر چند مكرشان چنان باشد كه كوه ها را از جا بكند.
از سوى ديگر، در سوره يوسف، آيه ٢٨ آمده است
(
فَلَمَّا رَأَىقَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ
)
هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده، گفت اين از مكر و حيله شما زنان است؛ چرا كه مكر و حيله شما زنان، عظيم است.
همان گونه كه ملاحظه مى شود، ماجراى اين آيه شريفه كه در آن به بزرگى مكر زنان حاضر در خانه عزيز مصر اشاره شده، به داستان همسر عزيز مصر (زليخا) و حضرت يوسف مربوط است و عزيز مصر يا مردى كه همراه او بوده، جمله ان كيد كن عظيم را گفته است
.
اينكه چرا در اين آيه به مكر بزرگ زنان اشاره شده، تفسيرهاى گوناگونى از سوى مفسران بيان شده است كه به چند نمونه از آنها اشاره مى شود. طرح اين ديدگاه ها از آن رو ضرورت دارد كه بفهميم دليل مكر بزرگ آنها در اين آيه شريفه چيست؟
عده اى بر اين باورند كه خداوند مردان را به گونه اى آفريده كه به سرعت شيفته زنان مى شوند؛ در حالى كه براى جلب ميل مردان و مجذوب كردن آنها در زنان، اسباب و وسايلى قرار داده تا به اعماق دل مردان را يابند؛ به گونه اى كه با جلوه هاى فتنه انگيز و حالت هاى سحرآميز خود، دل آنان را تسخير كرده، عقل شان را بربايند و با راه هايى كه خود مردان هم متوجه نشوند، آنها را به سوى خواسته هاى خود بكشانند. منظور از كيد و اراده بد در آيه شريفه، همين معنا است
.
بر اساس ديدگاه ديگر، اين فراز از آيه شريفه، ادامه استدلال همان گواه منصف و هوشمندى است كه در خانه عزيز مصر حضور داشت؛ همان گونه كه در آيه ٢6 سوره يوسف به آن اشاره شده است:(
قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ
)
شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد و او به آن دليل نيرنگ زنان را به بزرگى وصف كرد كه وقتى آن زن همسرش را در آستانه كاخ ديد، بدون آنكه به كمترين ترس يا سرگردانى دچار شود. بى درنگ گناه خود را به گردن بى گناهى پاك دامن افكند و به حضرت يوسفعليهالسلام
تهمت زد، همچنين نيرنگ زنان - گرچه اندك باشد - ولى در دل مردان، بيش از تدبير و حيله آنها اثر مى گذارد؛ هر چند مردان نيرنگ بسيارى بينديشند!
در تاريخ و داستان هاى تاريخى، مطالب فراوانى درباره فتنه انگيزى برخى زن ها نقل شده است كه مطالعه آنها نشان مى دهد زنان هوسرانى براى رسيدن به مقصود خود نقشه هايى مى كشند كه در نوع خود بى نظير است
.
بنابراين، در چنين آيه هايى، هيچ نشانى از غلبه شيطنت بر عقل در زنان وجود ندارد.
پرسش شماره ١٩) مراد از آيه ١٨ سوره زخرف(
أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ
غَيْرُ مُبِينٍ
)
غير مبين چيست؟ آيا اين آيه به ناقص بودن عقل زنان اشاره دارد؟
ترجمه آيه اين است: (اى مشركان!) آيا كسى را كه ميان زينت ها پرورش مى بايد و هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا مى خوانيد)؟
در اين آيه سخن از صفات زنان به منظور نقد مبناى تفكر مشركان است. برداشت مفسران از اين آيه يكسان نيست. برخى دو صفت ياد شده (توجه زياد به زينت ها و عدم برخوردارى از قدرت لازم در مجادله و مخاصمه) را برخواسته از شدت قوه عاطفى آنها مى دانند و بر اين باورند كه غلبه قوه عاطفه - كه لازمه جنس زن است - بر رفتارشان تاثير مى گذارد و در اين باره گفته اند:در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده مى شود و از بعد عاطفى آنان سرچشمه مى گيرد، مورد بحث قرار داده است. بدون شك، زنانى هستند كه تمايل چندانى به زينت ندارند؛ اما علاقه داشتن به زينت در حد اعتدال، عيبى براى زنان محسوب نمى شود؛ بلكه در اسلام بر آن تاكيد شده است. منظور اكثريتى است كه در غالب جوامع بشرى، به تزئين افراطى عادت دارند و گويى میان زينت به وجود مى آيند و پرورش مى يابند.
بدون شك ميان زنان، افرادى هستند كه منطق و بيانى بسيار قوى دارند؛ ولى نمى توان انكار كرد كه اكثريت آنها به سبب شرم و حيا در مقايسه با مردان، هنگام بحث و مخاصمه و جدال، قدرت كمترى دارند
يا دست كم قدرت آنان نمونه كمترى دارد.
برخى مفسران اين دو صفت را در مسئله اى فراتر از صرف احساسات و عواطف جست و جو مى كنند؛ براى مثال علامه طباطبايى آورده است:ذكر اين دو صفت براى زنان، براى اين است كه زن بالطبع داراى عاطفه و شفقت بيشتر و تعقل ضعيف ترى از مرد است و به عكس، مرد بالطبع داراى عواطف كمتر و تعقل بيشترى است و از روشن ترين مظاهر قوت عاطفه زن، علاقه شديدى است كه به زينت و زيور دارد و از تقرير حجت و دليل - كه اساس قوه عاقله است - ناتوان است
.
در هر صورت، چه آن دو صفت را از شدت احساسات و عواطف بدانيم و چه از ضعف قوه عاقليه، يك چيز را مى توان نتيجه گرفت كه همان غالبى بودن آنها است؛ يعنى بين زنان، افرادى هستند كه در آن دو صفت با ديگر زن ها بسيار متفاوت اند و حتى از بسيارى مردان نيز برترند و بر عكس در مردها افرادى هستند كه از بسيارى زنها ضعيف ترند؛ ولى در نوع زنان، جنبه عاطفى بر جنبه تعقلى غلبه دارد؛ به گونه اى كه اگر طفلى را براى نگهدارى به مردى بسپارند، به طور طبيعى، زودتر خسته مى شود تا اينكه به زنى سپرده شود يا زنان در برابر يك پرونده جنايى، بيشتر از مردان تحت تاثير قرار مى گيرد و اين مطلب است كه به استدلال نياز ندارد؛ بنابراين وجود موارد استثنايى از زنانى كه از قاطعيت و نيروى عقلانى والايى برخوردارند يا مردانى كه احساسى هستند، هرگز سبب نمى شود شارع مقدس استثنا را قاعده قرار داده، بر اساس آن، قانون وضع كند.
وقتى ثابت شد كه زنان از لحاظ عاطفى از مردان قوى تر هستند، طبيعى است كه زنان امورى را كه به اعمال احساسات و عواطف، بيشترى نياز داشته باشد، بهتر انجام مى دهند؛ به همين جهت از واگذارى امورى كه برخورد احساسى، باعث صدمه به آن امور مى شود، به زنان احتراز شده است؛ بنابراين سپردن هر كارى به كسى كه توانايى آن را دارد، سبب توهين به زن يا مرد نيست، اگر چنين باشد، پس سپردن پرستارى از اطفال به زنان بايد توهينى به مردان باشد؛ زيرا گفته مى شود كه در مردان، لياقت اين كار وجود ندارد. در اسلام، تقوا و پرهيزكارى ملاك عزت و افتخار است
و شغل هاى و عناوينى مانند: حكومت، قضاوت و... به تنهايى براى انسان، كمال و افتخار محسوب نمى شود تا محروم بودن زن از آن، توهين به او تلقى شود؛ چه بسا قاضى يا حاكمى كه نزد خدا ارزشى ندارد و چه بسا زنانى كه نزد خداوند از هزاران مرد ارزشمندترند
.
يك بانوى مسلمان مى تواند پا به پاى مردان پيش رود و اگر از خود شايستگى نشان دهد، مى تواند از همه مردان جلو افتد و به بيان ديگر كمال انسان در آن است كه ولى الله بشود و اين مقام به مرد يا زن اختصاص ندارد
.