داستانى در اين باره
مرحوم شيخ جوادبلاغى
از استادان مرحوم والد بنده بود. ايشان يكى از علماى بزرگ اسلام است كه كتاب هاى نفيس و گران قدرى، همچون الرحلة المدرسية و الهدى الى دين المصطفى
را در رد آيين يهود و مسيحيت به رشته تحرير در آورده است.
كتاب هاى ايشان در اين زمينه از جمله بهترين كتاب هاست. در اين كتاب ها به تحريف هاى تورات و انجيل پرداخته شده و آن مرحوم تناقضات عهدين را كنارهم نهاده و اختلاف نسخ تحريف شده فعلى را با تورات و انجيل اصلى به اثبات رسانده است.
كتاب هاى ايشان فوق العاده ارزش دارد. اگر يك صحفه از اين كتاب ها را در مقابل خود بگذاريد مطالب و دلايل بسيارى براى اسلام آوردن يك شخص يهودى يا مسيحى در آن خواهيد يافت.
شيخ جوادبلاغى بسيار فقيربود وبه زحمت خرج زندگى خود را به دست مى آورد.
از همين رو سرانجام براثر بيمارى سل مُرد. اما اين كه چطور اين كتاب ها را نوشت خود حكايتى بسيار آموزنده است. از مرحوم والد «آية الله ميرزا مهدى شيرازى
»، نقل شده است كه ايشان براى نوشتن اين كتاب ها نياز به فراگيرى لغت عبرى داشتند؛ چرا كه تورات و انجيل به زبان عبرى است و آن زمان مانند امروز دانشگاهى نبود كه اين زبان را آموزش دهند و اين كتاب ها را دقيق ترجمه كنند.
در نتيجه ايشان براى آنكه بدانند ترجمه هاى عربى و فارسى با اصل كتابها فرقى دارند يا نه، تصميم مى گيرند لغت عبرى را بياموزند. در آن زمان اسرائيل وجود نداشت و يهودى ها در همه جاى جهان از جمله در سامرا پراكنده بودند.
در اين شهر بازارى وجود داشت به نام سوق اليهود، كه يهودى ها و بچه هايشان در آن به زبان مادرى شان يعنى عبرى گفتوگو مى كردند.
ايشان ابتدا مى خواستند عبرى را از بزرگان و علماى يهود ياد بگيرند، ولى آنها آموزش نمى دادند؛ زيرا معلوم بود هدف شيخ از يادگيرى عبرى، استفاده از آن عليه يهوديت است.
بازاريان و تجار نيز از آموزش زبان عبرى به شيخ خوددارى مى كردند.
مرحوم بلاغى گاهى اوقات براى فهميدن معناى يك كلمه مجبور مى شد سر ظهركه هيچ كس در آن گرماى سوزان عراق بيرون نمى آمد و همه در سرداب ها مشغول استراحت بودند، به محله يهودى ها برود و با پول نهار و شامش آب نبات مى خريد و به بعضى از اين بچه يهودى ها كه از سركم عقلى بيرون مانده بودند مى داد تا يك كلمه ازكتاب تورات برايش معنا كنند.
در آن گرما همه مردم بيست، سى پله زير زمين مى رفتند تا در محيط خنكى باشند،و حتّى در حرم عسكريينعليهماالسلام
هم كسى پيدا نمى شد و از گرما ضريح داغ مى شد تا جايى كه نمى شد بر آن بوسه زد.
عده اى براى آن كه لبشان نسوزد عبا را روى ضريح مى گذاشتند و روى عبا را مى بوسيدند. مرحوم بلاغى در چنين وضعيتى تورات را كه دو برابر قرآن است زير بغل مى گرفت و از بچه ها معناى كلمات آن را مى پرسيد و به اين شكل لغت عبرى را ياد گرفت.
مرحوم بلاغى با خود نگفت خدايا، نه دانشگاهى وجود دارد كه عبرى ياد بگيرم، نه پولى دارم و نه طاقت گرما دارم. بلكه با تعقل و تدبرى كه حضرت صادقعليهالسلام
مى فرمايد، به اين نتيجه رسيد كه به رغم تهى دستى برود از بچه هاى يهودى ياد بگيرد و كلمه كلمه ياد گرفت.
عبرى لغتى است كه هرچند با زبان عربى خويشاوند و هم ريشه است، شباهت زيادى به عربى ندارد و آموختن آن آسان نيست. چه قدر صبر و كوشش خستگى ناپذير لازم است تا از طريق معلمانى كه بچه هستند، بر اين زبان تسلط حاصل شود.
آن وقت ما بياييم اين صبر را با صبر خود، مقايسه كنيم، اصلا قابل قياس نيست.
آن بزرگوار با چنين مشقت هاى طاقت فرسايى كتاب هاى الهدى و الرحله را نوشت. من ده ها كتاب در مناقشه كتاب عهدين ديده ام، اما واقعا اين دو كتاب مرجعى براى محققان است و ديگران نيز كه خواسته اند در اين زمينه كتاب بنويسند از آنها استفاده كرده اند. اين معناى صبر در تبليغ است. حال روز قيامت، ما را كنار شيخ جواد بلاغى مى گذارند!؟
امثال ما هرگز شايستگى مقايسه شدن با ايشان را نداريم.
حضرت امام صادقعليهالسلام
از خسته نشدن در صبر و تبليغ، به دين خدا تعبير كرده اند.
ماجراى حضرت نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، و خود پيامبراكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
همه براى بشر سرمشق و آكنده از پند است. خداى متعال در چندين جاى قرآن به پيامبر مى فرمايد: پيامبران اولوالعزم قبل از تو نيز تكذيب مى شدند:(
كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُوا
)
؛ پيش از تو پيامبرانى تكذيب شدند پس صبر كردند».
در بعضى از اين آيات كلمه «رسل» با «أل» آمده است كه جمع محلاى به الف و لام از جمله صيغه هاى عموم است و دلالت آن بر عموم از بقيه صيغه هاى عموم فراگيرتر است. يعنى تمام پيامبران، بدون استثنا تكذيب مى شدند.
البته هم چنان كه اشاره شد اين سفارش ها از باب «اياك اعنى و اسمعى يا جارة
»
است. درست است كه مخاطب اين آيات، رسول خداست، اما مخاطب اصلى تمامى انسان ها مى باشند. يعنى اى انسان ها، بايد صبر داشته باشيد صبر نيز تصميم مى خواهد.
اگر كسى تصميم گرفت و صبر نيز پيشه كرد، موفق خواهد شد، اما اگر صبر نكرد، نه تنها موفق نمى شود، بلكه خود را در معرض نابودى قرار مى دهد.
در اين قسمت از نامه نيز، حضرت تهديد به خشم الهى كرده و فرموده است: اگر صبر پيشه نكنيد دچار عذاب الهى مى شويد.
در امر تبليغ صبر مقدمه واجب است و بايد صبر به خرج داد تا حجت بر طرف مقابل تمام شود كافرى كه شما را نمى شناسد، و مغزش از انديشه هاى باطل و انحرافى آكنده است، مطمئناً با يك بار دعوت كردن مسلمان نمى شود و گفته شما را نمى پذيرد.
پيامبران، ائمه، صالحان، علما و اتقياى گذشته يك مطلب را بارها تذكر داده اند. خود قرآن نيز گاهى يك مطلب را بارها و بارها يادآورى كرده است. بايد يك مطلب را به قدرى با انواع شيوه ها و براهين خردمندانه و استوار، تكرار كرد كه طرف مقابل قانع شود. حال اگر پذيرفت كه هدايت شده، و اگر نپذيرفت دست كم حجت بر او تمام شده است و گوينده نيز تكليف خود را انجام داده است. مقام اثبات در امر تبليغ بسيار مهم است. بايد كارى كرد كه مخاطب بر سر دو راهى قرار گيرد و به درستىِ سخن شما اعتقاد پيدا نمايد، و همان گونه شود كه خداى متعال در قرآن فرموده است:(
وَجَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَآ أنفسهم
)
؛ و در حالى كه يقين داشتند از روى ستم و طغيان انكارش كردند».
آرى، اگر حجت تمام شد، انسان ديگر وظيفه اى ندارد، اما تا بخواهد به اين جا برسد بايد بارها تكرار كند و نرمى سخن و گفتار خردمندانه و موعظه و حكمت لازم است.
بسيارى از منبرى ها و وعاظ موفق قبل از منبر فكر مى كنند كه چگونه سخن بگويند تا گفتارشان بر دل مستمع بنشيند.
اول آيه بخواننديا اول داستان بگويند؟
روايت را كجاى سخن بگنجانند؟ مطالب را چگونه سامان دهند؟
شخصى براى بنده نقل مى كرد كه چهل سال پيش واعظى در كربلا منبر مى رفت. تصميم گرفته بود ده شب درباره فضيلت نمازِ شب سخنرانى كند.
پس از آن ده شب تمامى اهل آن جلسه نماز شب خوان شدند.
در مورد نماز شب آيات، روايات و قصه هاى بسيارى وجود دارد. اگر يك شب منبر كارگر نبود شب ديگر، و اگر باز هم مؤثر نيفتاد شب ديگر تا سرانجام اثر كند و شخصى را نماز شب خوان نمايد.
انسان بايد صبر را جزء زندگى خود قرار دهد؛ صبر در مقابل پدر و مادر، صبر در مقابل زن و بچه، صبر در مقابل برادر و خواهر.
اين ها همه لازمه زندگى است. بايد صبر پيشه كرد. گاهى مبلغانِ دين را به سخره مى گيرند، گاهى به آنان ناسزا مى گويند، به هر حال بايد صبر پيشه كرد.(
يَاحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُول إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ
)
؛ دريغا بر اين بندگان! هيچ رسولى بر آنان نيامد مگر اين كه او را ريشخند مى كردند».
خداوند تكوين را چنين قرار داده كه افراد اين اختيار و قدرت را داشته باشند كه پيامبران را ريشخند كنند، ولى در تشريع از اين كار نهى كرده و پيامبران را هم به صبر فرمان داده است.