درس اول: دوستان واقعى اهل بیت
عليهمالسلام
(
یا عبدَاللّه لَقَدْ نَصَبَ اِبلیسُ حَبائِلَهُ فى دارِالغُرورِ فَما یقْصُدُ فیها الاّ أولیاءَنا و لَقَدْ جَلَّتِ الاْخِرَةُ فى اَعْینِهِمْ حتّى ما یریدونَ بها بَدَلا. ثمّ قال آه آه على قُلُوب حُشِیتْ نوراً و اِنَّما كانَتِ الدُّنیا عِنْدَهُم بِمَنْزَلَةِ الشُّجاعِ الاَْرْقَم و العَدُوِّ الاعْجَم اَنِسوا باللّهِ و اسْتَوحَشوا ممّا بِهِ اسْتَأْنَسَ المُتْرَفونَ اولئك اولیائى حقّاً و بِهِمْ تُكْشَفُ كُلّ فتنة وَ تُرْفَعُ كُلُّ بلیة.
)
تقرّب به خدا، گرایش فطرى انسان
یكى از گرایش هاى فطرى انسان، بلكه بالاترین و عمیق ترین گرایش فطرى او، رسیدن به كمالات معنوى و اوج گرفتن روحش در فضاى ملكوت است. انسان فطرتاً گمشده اى دارد كه در پى آن است، گویى مى خواهد مانند پرنده اى در فضاى ملكوت اوج بگیرد و بالا رود. انسان مى خواهد به كمالات بیش ترى دست پیدا كند، به مقامات عالى ترى برسد و علم حضورى ناآگاهانه اش به خدا، به علم حصولى و حضورى آگاهانه تبدیل شود. به عبارت ساده تر، مى خواهد معرفتش بیش تر شود و گمشده اش را بیابد. گمشده انسان قرب به خدا است. به همین دلیل، همیشه در طول تاریخ، اقوام گوناگون به دنبال راه هایى براى رسیدن به كمالات معنوى بوده اند و نام آن را هم عرفان گذاشته اند. این گرایش عرفانى در عمق فطرت همه انسان ها وجود دارد، اما بالاترین مرتبه آن نزد انبیا و اولیاى خد
عليهمالسلام
، به خصوص وجود مقدّس پیامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله
و پس از ایشان، ائمه اطهار
عليهمالسلام
است. هركس از آنها بهتر پیروى نماید و به دستوراتشان بیش تر عمل كند، در یافتن این گمشده موفق تر است. اما راه ها و مسلك هاى دیگر، هر كدام كمابیش انحرافات و اشتباهاتى دارند كه گاهى به خطرهاى بزرگى هم منجر مى شود.
به هر حال، در نهاد ما گرایشى عمیق به خدا، شناخت و قرب او وجود دارد كه هرگاه شفاف شود و درست به آن توجه پیدا كنیم، متوجه مى شویم كه به دنبال چه هستیم. اما هرگاه در پرده هاى ابهام، لایه هاى هوا و هوس و ابرهاى گرایش به ماده مخفى باشد، به اشتباه تصور مى كنیم به دنبال خواسته هاى مادى و دنیوى مى گردیم. این نیاز، فطرى است و اصولا هدف از خلقت انسان همین كمال نهایى و قرب خداوند است. نزول وحى، كتب آسمانى و شرایع الهى نیز براى زمینه سازى این سیر و حركت انسانى بوده و همه انبی
عليهمالسلام
آمده اند تا راه را براى این تكامل معنوى انسان هموار سازند.
امام راحل
رحمهالله
در اوج مسایل سیاسى و اجتماعى مطرح در كشور و در اوج جنگ، بیش تر اوقات، در سخنرانى هایشان به این نكته اشاره مى كردند كه درست است اسلام براى برقرارى عدالت اجتماعى آمده، انبی
عليهمالسلام
آمده اند تا احكام الهى را در جامعه پیاده كنند و حكومت خدایى برقرار شود، اما همه اینها مقدمه است براى هدفى والاتر و آن معرفت خدا است. این نیاز، فطرى ما است و كمال نهایى ما در ارتباط با آن تعریف مى شود. اسلام نیز براى رسیدن به همین هدف، مردم را دعوت مى كند. پیامبر و ائمه اطهار
عليهمالسلام
به برخى از دوستان و یاران خود، كه لیاقت و استعداد بیش ترى داشتند، این مطلب را صریحاً متذكّر مى شدند.
پیروى از اهل بیت
عليهمالسلام
، راه رسیدن به عرفان حقیقى
هرچه شیئى نفیس تر و باارزش تر باشد، دشمن بیش ترى دارد. هر قدر كالایى گران بهاتر باشد، نوع تقلّبى و غیر واقعى آن بیش تر ساخته مى شود؛ مثلاً، الماس چون سنگى قیمتى است، زیاد سعى مى كنند تا سنگ هاى دیگرى را مانند آن درست كنند و به جاى الماس بفروشند. این مسأله به دلیل كمیاب بودن كالاى اصلى از یك سو و ارزش مند بودن آن از سوى دیگر است. عرفان و سیر و سلوك واقعى راهى است دشوار و صعب الوصول كه پیمودن آن نیاز به اخلاص كامل، استقامت و پشتكار دارد. گذشته از این، هركس به قدر همت و ظرفیت خویش مى تواند مراحلى از آن را بپیماید. ممكن است در میان میلیون ها انسان، تنها چند نفر انگشت شمار بتوانند به مراتب عالیه آن دست پیدا كنند. به دلیل محبوبیت این كالا و پرمشترى بودنش، زیادند افرادى كه نوع بدلى و تقلّبى آن را عرضه مى كنند. متأسفانه امروز بازار عرفان هاى تقلّبى در دنیا رواج زیادى دارد، و این خلاف انتظار نیست. اكنون در این میان، چه باید بكنیم تا این نیاز فطریمان را اشباع كنیم و در رسیدن به كمال نهایى خود كامیاب باشیم؟
به نظر ما تنها راه براى رسیدن به این مهم شناخت هرچه بهتر و بیش تر اهل بیت
عليهمالسلام
و مكتب و روش آنان و محك زدن سایر چیزها با آن است. هر معرفتى كه عرضه مى شود و هر دستورالعملى كه ارایه مى گردد، باید با معارف و دستورات آنان بسنجیم؛ اگر متناسب با آنها بود حقیقى است، وگرنه بدلى و از نوع غیر واقعى است. با این محك، مى توانیم بفهمیم در میان روش هایى كه براى سیر و سلوك و تكامل انسان عرضه مى شود، كدام یك سالم تر و مفیدتر است.
یكى از روایاتى كه در این زمینه وجود دارد، وصیت امام صادق
عليهالسلام
به یكى از اصحاب خاصّشان به نام عبداللّه بن جندب است كه مقامات والایى در معنویات و معارف داشته است. در این وصیت، حضرت ابتدا هشدار مى دهند و متذكر مى شوند، كسانى كه در مسیر صحیحى قرار مى گیرند و مى خواهند راه درست خداشناسى را طى كنند، باید توجّه داشته باشند كه خطرات بسیارى در پیش رویشان وجود دارد. طرح این نكته از سوى امام صادق
عليهالسلام
در ابتداى این روایت براى توجه دادن به این نكته است كه گرچه بحمداللّه، خداوند ایمان به خود را در دل ما قرار داده و ما در میان تمام ادیان آسمانى، كامل ترین آنها، یعنى اسلام را پذیرفته ایم؛ هم چنین در میان مذاهب منسوب به اسلام نیز مذهب اهل بیت
عليهمالسلام
را انتخاب كرده ایم و ظاهراً راه خود را یافته ایم و هیچ مشكلى نداریم، اما از یك نكته نباید غفلت كنیم.
بزرگ ترین خطر تهدید كننده سالك
راحت طلبى و تنبلى همیشه در انسان وجود دارد. همین موجب مى شود انسان وقتى به جایى مى رسد تصور كند دیگر مشكلى ندارد و كار تمام است، در حالى كه اگر خوب بیندیشد، مى بینید كه تازه اول مشكل است. هر قدر انسان در نردبان تكامل بالاتر مى رود، سقوطش خطرناك تر مى شود. كوه بزرگى را تصور كنید كه عده اى قصد دارند به قلّه آن صعود كنند. كسانى كه در دامن كوه سیر مى كنند، خطر چندانى تهدیدشان نمى كند. آنها كه كمى بالاترند، اگر بلغزند، ممكن است فقط یكى دو متر سقوط كنند، ولى بالاخره جان سالم به در مى برند. اما آنها كه تا نزدیكى قلّه بالا رفته اند، اگر سقوط كنند، به هیچ وجه نجات نخواهند یافت.
وضعیت ما در مسیر تكامل نیز به همین ترتیب است. درست است كه بسیارى از مراحل كمال را طى كرده ایم و راه درازى را پیموده ایم، و اگر ادامه دهیم به مقصد مى رسیم، ولى در چنین مرحله اى اگر در بین راه سقوط كنیم، خطر هلاكتمان قطعى است.
شیطان دشمن بزرگ انسان است. او سوگند خورده كه
(
فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ
)
سوگند به عزّت و جلالت، همه انسان ها را گمراه خواهم ساخت. سعى و تلاش او بر این است كه انسان ها را از مسیر حق منحرف كند. هر قدر انسان در راه صحیح پیش تر برود، شیطان بیش تر تلاش مى كند تا او را منحرف سازد. شیطان با كسانى كه از ابتدا قدم در این راه نگذاشته اند، كارى ندارد. آنها خودشان منحرف هستند؛ لازم نیست شیطان آنها را منحرف كند. به محض آن كه كسى یك قدم در راه صحیح برمى دارد، شیطان متوجه او مى شود و سعى مى كند تا از همان ابتدا او را منحرف نماید. اگر دو قدم به پیش رفت، تلاش شیطان مضاعف مى شود. هر قدر در این راه جلوتر برود، شیطان سعى بیش ترى براى گمراهى او مى نماید.
بنابراین ما كه راه حق را شناخته ایم و در بین ادیان و مذاهب، صحیح ترین آنها را انتخاب كرده ایم، شیطان دشمنى بیش ترى با ما دارد و نیروهایش را صرف مى كند تا منحرفمان سازد. پس باید توجه داشته باشیم كه دچار لغزش نشویم و در مبارزه با شیطان كاملا حواسمان را جمع كنیم. به هدایت فعلى خودمان هم نباید مغرور باشیم؛ زیرا از عاقبت كار خود خبر نداریم. باید نسبت به آینده بیم ناك باشیم؛ چون شیطان تمام نیروهایش را براى گمراه ساختن ما صرف خواهد كرد. این اولین نكته اى است كه در این حدیث بر آن تكیه شده است. البته چون مخاطب امام صادق
عليهالسلام
یكى از یاران خاص آن حضرت بوده، نیازى نبوده به تفصیل این مطالب را ذكر كنند؛ فرموده اند:
(
یا عبداللّهِ لَقَدْ نَصَبَ ابلیسُ حبائِلَهُ فی دارِ الغرورِ
)
؛ اى عبداللّه، شیطان در این عالم فریب كارى، دام هاى خود را گسترده است.
(
فما یقْصُدُ فیها اِلاّ اولیاءَنا
)
؛ از این كار هم هیچ مقصودى ندارد، جز آن كه دوستان ما را به دام بیندازد. به عبارت دیگر، هدف اصلى شیطان به دام انداختن دوستان ما است.
ویژگى هاى دوستان اهل بیت
عليهمالسلام
الف) عظمت آخرت در آنان
سپس آن حضرت درباره دوستان خودشان توضیحاتى مى دهند تا معلوم شود آنها كه مقصود شیطان هستند، چه كسانى اند. صفاتى را براى آنان برمى شمارند. اولین صفت آنها این است كه:
(
و لَقَدْ جَلّتِ الاْخرةُ فى أَعْینِهِمْ حتّى مایریدونَ بها بدلا
)
؛ آخرت در نظرشان با عظمت است تا آن جا كه حاضر نیستند آن را با چیزى معاوضه كنند. اگر در جایى امر دایر شود بین چیزى دنیایى و اخروى، آن چنان آخرت در نظرشان بزرگ است كه حاضر نیستند آن را با هیچ چیز دنیا عوض كنند.
ب) پرنور بودن دل آنها
آه، آه على قلوب حُشِیتْ نوراً؛ چقدر دل هاى آنان پر نور است! این كه ما چقدر با این تعبیرات آشنا هستیم، بستگى دارد به این كه چقدر با معارف اهل بیت
عليهمالسلام
انس داشته باشیم. باطن انسان، قلب و روح او، مانند ظرفى است، صندوقچه یا مخزنى است كه چیزهاى مختلفى در آن انباشته مى شود. این مخزن پر از نیروهاى متراكم است. همان طور كه در محسوسات، مى توان نیروهاى متراكمى را در جایى ذخیره كرد، در معنویات هم مى توان چنین كارى كرد. در قلب انسان، نیروهاى معنوى ذخیره مى شود. همان گونه كه در عالم محسوسات، نور بزرگ ترین و شناخته شده ترین مظهر نیرو است، در عالم معنویات هم نورانیتى معنوى وجود دارد كه در دل انسان جا مى گیرد و انباشته مى گردد. این نور، موهبتى خدایى است. هر انسانى مى تواند با كسب لیاقت هایى، قلب خود را آماده كند تا دلش پر از نور گردد. نشانه دل پر نور هم این است كه توجهى به دنیا و زرق و برق آن ندارد، به لذت هاى مادى دل نمى بندد، فقط توجهش به مسایل معنوى و اخروى است. اما به عكس، كسانى كه به زرق و برق دنیا چشم مى دوزند و دنبال هوس هاى مادى اند، باطنشان ظلمانى است، چشمشان حقایق را نمى بیند و ارزش مسایل معنوى را درك نمى كنند. در نتیجه، گول ظاهر فریبنده آن را مى خورند.
ج) اجتناب از دنیاگرایى
(
و إِنَّما كانَتِ الدُّنیا عِنْدَهُمْ بِمَنزَلَةِ الشَّجاعِ الاَْرْقِم
)
دنیا نزد آنان (دوستان اهل بیت
عليهمالسلام
) هم چون مارى بسیار خطرناك است كه منتظر فریفتن آنها است. برخى از مارها ـ كه بسیار خطرناك هم هستند ـ گاهى در صحراها روى دم خود مى ایستند تا سایر جانداران را فریب دهند. هركه از دور آنها را ببیند تصور مى كند شاخه خشك درختى است، اما وقتى به آنها نزدیك مى شود، او را مى بلعند. امام صادق
عليهالسلام
مى فرماید: دوستان ما دنیا را به صورت مارى فریبنده مى بینند كه در راهشان ایستاده و منتظر است تا آنها را فریب دهد. همیشه این گونه به دنیا نگاه مى كنند و مواظبند تا فریب آن را نخورند.
(
و العدوِّ الاَْعْجَم
)
؛ دنیا در نظر آنان همانند دشمنى بى منطق است كه حرف حساب نمى فهمد؛ هرگاه بر انسان تسلط پیدا كند، به او رحم نمى كند.
د) انس با خدا
اَنِسُوا باللّهِ؛ انس اینان با خدا است؛ به خلاف دنیاپرستان كه اصلا نمى توانند با خدا انس بگیرند و انسشان تنها با هوس هاى مادى است. دنیاپرستان اگر بخواهند مدتى در اتاقى تنها بمانند و دو ركعت نماز با حضور قلب بخوانند، گویى در زندان تاریك كشنده اى گرفتار آمده اند و مى خواهند جانشان را بگیرند. اما اولیاى خدا چنین نیستند؛ با این چیزها انس نمى گیرند. آنان منتظرند تا از بیگانه ها كناره بگیرند و با محبوب اصلى خود ارتباط برقرار كنند. منتظر رسیدن وقت نمازند. منتظرند وقت نماز شب برسد تا در خلوت به عبادت بپردازند. آنان از چنین چیزهایى لذت مى برند. حضور در خلوت، و راز و نیاز با او بزرگ ترین لذت آنها است.
(
إِسْتَوْحَشُوا مِمّا بِهِ اسْتَأْنَسَ الْمُترَفونَ
)
؛ از چیزهایى كه مترفان و خوش گذران ها با آن انس دارند، وحشت مى كنند. اولئك اولیائى حقّاً؛ اینان همان دوستان واقعى من هستند؛ همان ها كه شیطان به دنبالشان است و همّش را صرف فریب دادن آنها مى كند.
(
و بِهِمْ تُكْشَفُ كُلُّ فتنَة و تُرفَعُ كُلُّ بَلِیة
)
؛ اینها همان كسانى اند كه خداوند به واسطه ایشان هر فتنه اى را رفع مى كند و هر بلایى را از جامعه برمى دارد.
منظور از «فتنه» در لسان قرآن و اهل بیت
عليهمالسلام
بیش تر فتنه هاى معنوى، اعتقادى و فكرى است. انحرافات فكرى و عقیدتى كه در میان جامعه پیدا مى شود، به وسیله چنین كسانى رفع مى شود.
حاصل استفاده از این بخش از فرمایش امام صادق
عليهالسلام
این است كه راه صحیح معرفت خدا و قرب به او در پرتو ولایت اهل بیت
عليهمالسلام
پیدا مى شود. اولین نشانه كسانى كه داراى ولایت اهل بیت
عليهمالسلام
هستند، بى اعتنایى به دنیا است. البته این با عمل نكردن به وظایف دنیوى تفاوت دارد. فرق است بین دل بستن به دنیا با عمل كردن به وظایف دنیوى. دنیا محل انجام وظایف است. انسان باید ببیند هر لحظه چه وظیفه اى دارد و با تمام قوّت آن را انجام دهد، اما در عین حال به دنیا فریفته نگردد. كسانى كه داراى ولایت واقعى اهل بیت
عليهمالسلام
باشند، از دوستان آنها به حساب مى آیند؛ دنیا در نظرشان كوچك و آخرت در نظرشان بزرگ است و انسشان در عبادت خدا است، به خلاف دشمنان اهل بیت
عليهمالسلام
كه انس آنها با امور دنیوى و شیطانى است.