درس شانزدهم: گناه مغفور و نیكى مقبول
(
یا ابْنَ جُنْدَب كُلُّ الذُّنوبِ مَغْفورةٌ سِوى عُقُوقِ اَهْلِ دَعْوَتِكَ وَ كُلُّ الْبِرِّ مقبولٌ اِلاّ ما كانَ رِئاءً. یا ابْنَ جُنْدَب اَحْبِبْ فِى اللّهِ و اَبْغِضْ فى اللّهِ وَ اسْتَمْسِكْ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقى وَ اعْتَصِمْ بِالْهُدى یقْبَلُ عَمَلُكَ فَاِنَّ اللّهَ یقولُ وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى
فَلا یقْبَلُ اِلاّ الایمانُ و لا ایمانَ الاّ بِعمل و لا عَمَلَ الاّ بِیقین و لایقینَ اِلاّ بِالخُشوعِ وَ مِلاكُها كُلُّها اَلْهُدى فَمَنِ اهْتَدى یقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ الى المَلَكوتِ مُتَقَبَّلا وَ اللّهُ یهْدِی مَنْ یشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِیم
)
.
آمرزش تمام گناهان
اولین جمله این بخش از روایت شریف این است كه مى فرماید:
(
كُلُّ الذُّنوبِ مغفورةٌ سِوى عُقوقِ اَهْلِ دَعْوَتِك
)
؛ هر گناهى آمرزیده مى شود مگر جفاكردن در حق برادران ایمانى ات. درباره آمرزش گناهان در قرآن كریم داریم كه مى فرماید:
(
إِنَّ اللّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَكَ بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یشاءُ
)
؛
مسلّماً خدا این را كه به او شرك ورزیده شود، نمى بخشاید و غیر از آن را براى هركسى بخواهد، بخشاید. مطابق این آیه، خداوند هرگناهى را مى آمرزد، یا به تعبیر دیگر، امكان این كه خداوند آن را بیامرزد وجود دارد، مگر گناه شرك؛ شرك گناهى است كه خدا آن را نمى آمرزد. البته این هم كه مى فرماید، شرك را نمى آمرزد، منظور این است كه كسى مشرك از دنیا برود، وگرنه اگر كسى قبلا مشرك بوده و بعد توبه كرده و موحد شده است، خداوند گناهش را مى آمرزد؛ كما این كه هرگناهى با توبه قابل آمرزش است. بنابراین منظور از این كه مى فرماید، گناه شرك آمرزیده نمى شود، این است كه این گناه را جبران نكند و بدون توبه از دنیا برود.
اما سایر گناهان چطور؟ آیا سایر گناهان هم این طور است كه اگر انسان بدون توبه از آنها از دنیا برود به هیچ وجه آمرزیده نمى شود؟ این آیه مى فرماید، سایر گناهان این گونه نیستند و ممكن است با وجود این كه شخص در این دنیا آن را جبران نكرده و توبه ننموده است، خداوند آن گناه را بیامرزد؛ مثلاً گناهان صغیره را قرآن مى فرماید خداوند مى آمرزد:
(
إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیئاتِكُمْ
)
؛
اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى شده اید دورى گزینید، بدى هاى شما را مى زداییم. در توضیح و تفسیر این آیه گفته شده است كه منظور آن است كه اگر شخص از گناهان بزرگ (كبیره) اجتناب ورزد، در صورت ارتكاب گناهان كوچك (صغیره) خداوند آنها را مى آمرزد. هم چنین در آیه دیگرى مى فرماید:
(
الَّذِینَ یجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ
)
؛
آنان كه از گناهان بزرگ و زشت كارى ها، جز لغزش هاى كوچك، خوددارى مى ورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ آمرزش است. از این آیه نیز استفاده شده است كه به شرط خوددارى از ارتكاب كبایر، خداوند گناهان كوچك را مى بخشد. البته باید توجه داشت كه خودِ اصرار ورزیدن بر انجام گناه صغیره، گناه كبیره محسوب مى شود. در هر حال، گناه صغیره را گرچه انسان از آن توبه نكرده باشد خداوند مى آمرزد.
و اما در مورد گناهان كبیره، اگر انسان از آن توبه كند روشن است كه آمرزیده مى شود و بحثى ندارد. بحث در جایى است كه انسان بدون توبه از آنها از دنیا برود. امام صادق
عليهالسلام
در این روایت مى فرمایند در این جا نیز امید آمرزش وجود دارد، همان گونه كه مفاد آیه شریفه:
(
إِنَّ اللّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَكَ بِهِ...
)
نیز همین است. در این باره، خلاصه بحث این است كه چنین كسى اگر شرایط شفاعت را داشته باشد، در مراحل مختلفى كه از سكرات موت تا قبر و برزخ و قیامت وجود دارد، سرانجام در یكى از این مراحل آمرزیده خواهد شد. البته این كه شرایط شفاعت چیست خود بحثى مستقل است كه در این مقال نمى گنجد؛ اما به هرحال چنین كسى، گرچه پس از ده ها یا صدسال معذّب بودن، سرانجام به نجات و رهایى خواهد رسید.
امام صادق
عليهالسلام
در این روایت ضمن تأكید بر اصل كلى آمرزش همه گناهان، مى فرماید این قاعده یك استثنا دارد و آن عبارت است از جفا كردن در حق برادران ایمانى:
(
كُلُّ الذُّنوبِ مَغْفورةٌ سِوى عُقوقِ اَهْلِ دَعْوَتِكَ
)
. «عقوق» از ریشه «عقّ» به معناى آزار و اذیت و بدرفتارى كردن است. روشن است كه بدرفتارى با برادران ایمانى و آزار و اذیت كردن آنان موجب تضییع حقوق آنها و جفاى به آنان مى شود. بنابراین معناى این سخن امام صادق
عليهالسلام
این است كه هر گناهى آمرزیده مى شود، مگر آنچه موجب تضییع حقوق برادران ایمانى و جفاى به آنان گردد. سرّ مطلب هم كه آمرزیده نمى شود این است كه چون حق الناس است. حق الناس حتى با توبه هم آمرزیده نمى شود و انسان باید صاحب حق را راضى كند و از او حلّیت بطلبد.
ریا فاسد كننده اعمال
(
و كُلُّ الْبِرِّ مَقبولٌ الاّ ما كان رِئاءً
)
؛ هر كار خوبى قبول مى شود مگر آنچه كه ریا باشد. در توضیح این جمله باید بگوییم، كارهایى كه انسان انجام مى دهد از دو حال خارج نیستند: یا آنها را به انگیزه الهى و براى رضا و خشنودى خداوند انجام مى دهد، یا به اغراضى دیگر. یكى از رایج ترین اغراض غیرالهى، تظاهر و خودنمایى است كه در معارف اسلامى از آن به «ریا» تعبیر مى شود؛ یعنى انسان كارى را براى این كه دیگران ببینند و خوششان بیاید و از او تعریف كنند، انجام دهد. حضرت مى فرمایند، اگر در كارى انگیزه ریا و خودنمایى نباشد، آن عمل ذاتاً قابل این هست كه مورد قبول درگاه الهى واقع شود، اما عمل ریایى اصلا ذاتاً چنین قابلیتى ندارد و به هیچ وجه مورد قبول واقع نخواهد شد.
البته نیت الهى در كار داشتن نیز مراتب دارد كه در یكى از جلسات گذشته به مناسبت اشاره اى به آن داشتیم، ولى به هرحال هریك از این مراتب را كه داشته باشد، چون اصل نیت درست است، خداوند آن را قبول مى كند. در مقابل، كار ریایى هرقدر هم كه مهم باشد، حجم زیادى داشته باشد و براى انجام آن زحمت زیادى كشیده شده باشد، خداى متعال هرگز آن را قبول نخواهد كرد.
در ادامه، حضرت به موردى اشاره مى كنند كه انگیزه الهى داشتن در آن و عارى بودن آن از ریا و به خاطر غیرخدا نبودنش از سایر كارها مشكل تر است. به علاوه، ریاى در آن نسبت به سایر كارها كم تر مشهود است و حتى ممكن است امر بر خود انسان مشتبه شود و در جایى تصور كند كه انگیزه الهى دارد در حالى كه واقعاً این گونه نیست؛ و آن مسأله حبّ و بغض است.
خلوص حتى در محبت
حضرت مى فرمایند:
(
یا بْنَ جُنْدَب اَحْبِبْ فِى اللّهِ و اَبْغِضْ فِى اللّهِ
)
؛ اى پسر جندب، دوستى كن به خاطر خدا و دشمنى كن به خاطر خد؛ یعنى غیر از اعمال و رفتار ظاهریت، حتى حب و بغضت، دوستى و دشمنى ات ـ كه امرى قلبى و درونى است ـ باید براى خدا باشد. اگر كسى را دوست مى دارى فقط و فقط به انگیزه الهى باشد و اگر كسى را هم دشمن مى دارى آن هم تنها براى جلب رضایت الهى باشد.
باید اذعان كرد كه این، كارى است بس مشكل، به خصوص كه انسان بخواهد همه دوستى ها و دشمنى هایش این گونه باشد. با این همه، در مراتب كمال و سیر و سلوك، انسان مى تواند و باید سعى كند به مرحله اى برسد كه نه تنها اعمال ظاهریش، نماز و روزه و انفاقش، كه محبت و كینه اش نیز براى خدا باشد. محبت و كینه امرى قلبى است و این كه انسان كارى بكند كه در دوستى و دشمنى اش نسبت به دیگرى فقط خدا را در نظر بگیرد و ذره اى غیر خدا مطرح نباشد، نمى گویم غیرممكن، ولى البته بسیار دشوار است و تلاش بسیارى مى طلبد و تا خداوند كمك نكند انسان خود نمى تواند به چنین درجه اى برسد. بسیار كمند كسانى كه به این حد رسیده باشند و محبتشان صد در صد خالص «فى اللّه» باشد. اما در هر صورت انسان نباید ناامید باشد و بایستى براى رسیدن به چنین مقامى تلاش خود را انجام دهد؛ در این صورت خداوند نیز كمك خواهد كرد و ان شاء اللّه توفیقات خاص خود را شامل انسان خواهد نمود.
باید توجه داشت این كه مى گوییم، محبتمان صد در صد براى خدا باشد، به این معنا نیست كه غیر از خدا كسى را دوست نداشته باشیم، بلكه منظور این است كه یك محبت اصیل بیشتر نباید در وجود ما باشد و بقیه محبت ها در سایه و در شعاع این محبت قرار داشته باشند؛ مثلاً اگر پدر و مادر را دوست داریم، نه چون پدر و مادرمان هستند و با آنها رابطه خونى و نَسَبى داریم، بلكه به این دلیل باشد كه خداوند فرموده است:
(
وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیاهُ وَ بِالْوالِدَینِ إِحْسان
)
،
یا این كه: أَنِ اشْكُرْ لِی وَ لِوالِدَیكَ.
دوستى زن و همسر و فرزند و بستگان و دوستان نیز مى تواند به همین صورت باشد. ما اگر حتى پیامبر و اهل بیت
عليهمالسلام
را دوست داریم از آن جهت است كه آنان دوستان خدا هستند و خدا آنان را دوست دارد و ما را به دوستى آنان امر فرموده است:
(
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى
)
.
اگر ـ العیاذ بالله ـ خداوند اهل بیت
عليهمالسلام
را دوست نمى داشت، ما چه محبتى نسبت به آنها مى داشتیم؟
به هرحال اگر انسان توانست به مقامى برسد كه قلبش سراسر مملو از محبت خداوند شود و ذره اى محبت غیر خدا در آن نباشد، آن گاه به آن جا مى رسد كه فرمود:
(
قَلْبُ المؤمنِ عرشُ الرّحمن
)
.
این كه فرموده اند قلب مؤمن عرش خداوند است، چنین قلبى منظور است، نه هر قلب و دل آلوده و ناپاكى. تا هنگامى كه در انسان آلودگى و محبت دنیا، هوس ها، علایق و محبت هاى شیطانى وجود دارد خداوند آن را عرش خود قرار نخواهد داد. راه رسیدن به چنان مقامى نیز چنگ زدن به دستگیره محكم الهى، پناه بردن به دامان خداوند و استعانت از ذات اقدس او است.
تمسك و اعتصام به خداوند
از جمله تعابیر به كار رفته در ادبیات قرآنى «تمسك به عروة الوثقى» است. در آیة الكرسى مى خوانیم:
(
فَمَنْ یكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى
)
.
در سوره لقمان نیز چنین آمده است:
(
مَنْ یسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى
)
.
ترجمه تحت اللفظى «عروة الوثقى» مى شود: «مطمئن ترین دستگیره».
تمسك به عروة الووثقى یعنى چنگ زدن به مطمئن ترین دستگیره. در این تعبیر دقت و لطافتى نهفته است كه شاید كم تر به آن توجه مى شود و آن، دقت در این مسأله است كه توجه كنیم اصولا چه وقت انسان به دستگیره اى مى چسبد و به آن چنگ مى زند. در حالت عادى انسان داعى ندارد دستش را به چیزى بگیرد و در آن چنگ بیفكند. دست خود را به چیزى گرفتن و چنگ انداختن در آن در وقتى است كه انسان با خطر سقوط مواجه باشد، وگرنه مادامى كه شرایط عادى است و انسان راحت ایستاده یا نشسته و احساس امنیت مى كند، به چیزى چنگ نمى زند.
قرآن با تعبیر «عروة الوثقى» مى خواهد این مطلب را به ما القا كند كه اى انسان متذكر باش كه تو هر آن در معرض سقوط هستى، گویى هر لحظه میان زمین و آسمان رهایى، كه اگر به دستگیره اى محكم نچسبى سقوط و هلاكتت حتمى است. دره هولناكى پر از آتش در زیر پایت دهان گشوده كه اگر لحظه اى غفلت كنى در آن سقوط خواهى كرد؛ دره اى به نام جهنم، با آتشى ابدى و بسیار سوزان. از سوى دیگر، در چنین وضعیتى، یك راه نجات بیشتر ندارى و آن تمسك به محكم ترین و مطمئن ترین دستگیره عالم، یعنى خداى متعال است.
اگر انسان چنین حالى پیدا كند كه پیوسته خود را در معرض چنین خطر و سقوط هولناكى ببیند و تنها راه نجاتش را نیز در چسبیدن به دستگیره الهى بیابد، آن گاه حالت تسلیم نسبت به ذات اقدس حق در او پیدا مى شود و خود را تسلیم خدا مى كند؛ چرا كه مى بیند تنها راه نجات او از این آتش سوزان و عذاب جاودان، گرفتن ریسمان محكم الهى است. این جا است كه عاجزانه درخواست مى كند كه: خدایا مرا نگه دار.
هم چنین طبیعى است، انسانى كه در چنین وضعیت گرفتارى و بیچارگى گیر كرده و نجات بخشى غیر از خدا نمى یابد، كارى به غیر از گفته او نخواهد كرد و «محسن» و نیكوكار خواهد شد:
(
وَ مَنْ یسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى
)
؛
و هركس خود را ـ در حالى كه نیكوكار باشد ـ تسلیم خدا كند، قطعاً در ریسمانى استوارتر چنگ زده است.
تعبیر دیگرى كه شبیه «عروة الوثقى» است و آن هم در قرآن آمده، «اعتصام به حبل اللّه» است. در سوره آل عمران مى خوانیم:
(
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیع
)
.
در جاى دیگر مى فرماید:
(
مَنْ یعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِی إِلى صِراط مُسْتَقِیم
)
؛
هركس به خدا پناهنده شود محققاً به راه راست هدایت شده است.
«اعتصام» یعنى پناهنده شدن به چیزى. براى نجات از مهالك دنیوى و اخروى باید به دامان الهى پناهنده شویم و جز این راهى نداریم. اگر كسى واقعاً چنین احساسى پیدا كرد و به این جا رسید كه با تمام وجود دریافت كه پناهى جز دامان الهى ندارد، طبیعتاً خود را به دامان او خواهد انداخت و این جا است كه همه كارهاى او اصلاح خواهد شد:
(
مَنْ یعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِی إِلى صِراط مُسْتَقِیم
)
.
شیطان هنگامى بر انسان مسلط مى گردد كه انسان از خدا غافل شود؛ اما كسى كه هر آن خود را میان زمین و آسمان معلّق مى بیند و هر لحظه خطر سقوط را كنار گوش خود احساس مى كند، و مى بیند كه پناهى جز خدا و دست گیرى جز او نیست، چنین انسانى یك لحظه نیز از خدا غافل نخواهد شد. غفلت زمانى پیش مى آید كه انسان از این وضعیت و شرایط پر مخاطره خود غافل شود. از آن سو نیز انسان اگر پیوسته دست به دامان الهى و متمسك به حبل اللّه شد، آن گاه از زمین فاصله مى گیرد و در ملكوت بالا مى رود و اوج مى گیرد:
(
یا بن جندب... وَ اسْتَمْسِكْ بالعُروَةِ الوُثْقى وَ اعْتَصِمْ بالهُدى... فَمَنِ اهْتَدى یقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ اِلَى المَلَكوتِ
)
.
همه اینها وقتى رخ مى دهد كه انسان به «یقین» رسیده باشد. وقتى یقین كرد جهنمى هست جاودان، و راه فرار و نجات از آن نیز پناه بردن به خدا است، آن گاه به سراغ خدا مى رود، دستورات او را آویزه گوش خود قرار مى دهد، عملش را نیكو و صالح مى كند، دل و قلبش مملو از ایمان به خدا مى شود و با تمام وجود در مقابل خدا خشوع مى كند:
(
فَلا یقْبَلُ اِلاّ الایمانُ و لا ایمانَ الاّ بِعمل و لا عَمَلَ الاّ بِیقین و لایقینَ اِلاّ بِالخُشوعِ و مِلاكُها كُلُّها اَلْهُدى فَمَنِ اهْتَدى یقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ الى المَلَكوتِ مُتَقَبَّلا وَ اللّهُ یهْدِی مَنْ یشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِیم
)
.
امیدواریم خداى متعال توفیق هدایت و رسیدن به این مقامات عالى و ملكوت اعلایش را به همه ما مرحمت فرماید.