درس بیست و سوم: سفارش هاى عیسى بن مریم
عليهالسلام
به حواریون
(
یا ابْنَ جُنْدَب اِنَّ عیسىَ بنَ مریمَ
عليهالسلام
قال لاَِصْحابِهِ اَرَأَیتُمْ لَوْ اَنَّ اَحَدَكُمْ مَرَّ بَأَخیهِ فَرَأى ثَوْبَهُ قَدِ انْكَشَفَ عنْ بَعْضِ عَورَتِهِ أَكانَ كاشِفاً عنْها كُلَّها اَم یرُدُّ علیها مَا انْكَشَفَ منها قالوا بَلْ نَرُدُّ عَلیها قال كلاّ بَلْ تَكْشِفونَ عَنها كُلَّها فَعَرَفُوا اَنَّ هذا مَثَلٌ ضَرَبَهُ لَهُمْ فقیل یا روحَ اللّهِ و كیفَ ذلك؟ قال: الرَّجُلُ مِنْكُمْ یطَّلِعُ عَلَى الْعَوْرَةِ مِنْ أَخیهِ فَلا یسْتُرُها. بِحَقٍّ اَقولُ لَكُمْ اِنَّكم لاتُصیبُونَ ما تُریدُونَ اِلاّ بِتَرْكِ ما تَشْتَهُونَ و لاتَنالُونَ ما تأْمُلُونَ اِلاّ بالصَّبْرِ على ما تَكْرَهُونَ. اِیاكُمُ و النَّظْرَةَ فَاِنَّها تَزْرَعُ فى الْقَلْبِ الشَّهوَةَ و كَفى بِها لِصاحِبِها فِتْنَةً. طوبى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فى قَلْبِهِ و لَمْ یجْعَلْ بَصَرَهُ فى عَینِهِ. لاتَنْظُروا فى عُیوبِ النّاسِ كَالاَْرْبابِ و انْظُروا فى عُیوبِكُمْ كَهَیئَةِ العبیدِ اِنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ مُبْتَلى و مُعافى فَارْحَمُوا الْمُبْتَلى وَ احْمَدُوا اللّهَ عَلَى الْعافِیةِ
)
.
لزوم عیب پوشى از دیگران
یكى از شیوه هایى كه بزرگان و علماى ما به كار مى بندند این است كه گاهى در لابه لاى سخنان خود مطلبى را از دیگران نقل مى كنند. این شیوه، درسى است براى ما كه اگر مطلبى را از كسى یاد گرفتیم اولا، بدون تحریف آن را براى دیگران نقل كنیم و ثانیاً، بگوییم كه این سخن از كیست. این یكى از روش هایى است كه تا حدودى مى تواند انسان را از تكبر و خودنمایى حفظ كند. امام صادق
عليهالسلام
هم در نقش یك معلم اخلاق: در این جا داستانى را از حضرت عیسى
عليهالسلام
نقل مى فرمایند تا این نكته اخلاقى را به شیعیان خود گوشزد كنند، نه این كه آن حضرت نیاز داشته باشند كه مطلبى را از دیگران بیاموزند.
داستان از این قرار است كه روزى حضرت عیسى
عليهالسلام
از حواریون خود سؤال كردند، اگر شما در جایى ببینید یكى از دوستان و برادرانتان هنگام خواب لباسش كنار رفته و مقدارى از عورتش ظاهر شده است، آیا سعى مى كنید كه او را بپوشانید و یا این كه عورتش را بیش تر مكشوف مى سازید؟ آنها در پاسخ گفتند: روشن است، سعى مى كنیم عورتش را بپوشانیم. حضرت فرمودند: خیر، شما این كار را نمى كنید، بلكه همه آن را نمایان مى كنید. آنها از این سخن حضرت عیسى
عليهالسلام
تعجب كردند، اما متوجه شدند كه در این پرسش و پاسخ سرّى نهفته است. حضرت عیسى
عليهالسلام
با این كار مى خواستند به یاران و شاگردانشان بفهمانند كه حق مؤمن بر مؤمن این است كه عیب او را بپوشاند و نه تنها آن را بازگو نكند، بلكه اگر مى تواند پرده پوشى هم بكند تا آبرویش محفوظ بماند.
بنابراین اگر انسان كار بدى از كسى سراغ دارد نه تنها نباید از او غیبت كند و بدى او را براى دیگران بازگو نماید، بلكه باید سعى كند كه این عیب مكشوف نشود و مكتوم باقى بماند؛ یعنى خطایى كه از او سر زده در بین مردم و مسلمان ها زبان به زبان پخش نگردد.
البته مسأله امر به معروف و نهى از منكر، موعظه و ارشادكردن وظیفه دیگرى است كه شرایط خاص خودش را دارد. در هر حال اگر ما واقعاً مى خواهیم عیب كسى را برطرف نماییم، باید در خلوت و آن هم به گونه اى كه متوجه نشود ما عیبش را مى دانیم، وى را نصیحت و ارشاد كنیم.
مبارزه با خواهش هاى نفسانى
انسان براى دست یابى به اهداف مادى و معنوى خود، به اسباب و وسایلى نیاز دارد. این اسباب و وسایل دو گونه اند: یا ایجابى و ثبوتى اند یا سلبى و عدمى. بدیهى است در بیش تر اوقات براى نیل به مقصود، «انجام» برخى از كارها ضرورى است. براى مثال، انسان گرسنه اى كه مى خواهد خود را سیر كند، باید اسباب و وسایل غذاخوردن را مهیا سازد و یا شخص جاهلى كه مى خواهد عالم شود، باید مقدمات درس خواندن را فراهم آورد. اما به ندرت اتفاق مى افتد كه ما انسان ها براى رسیدن به هدفى، خود را مجبور به «ترك» فعلى نماییم. به عبارت دیگر، اسباب سلبى و شرایط عدمى در مقایسه با امور ایجابى و ثبوتى، در نزد ما از اهمیت كم ترى براى رسیدن به هدف برخوردارند. مثلاً، براى دست یابى به كمالات معنوى، بیش تر به واجبات و مستحبات مبادرت مى كنیم تا تركِ مكروهات و محرمات.
در بین ادیان و مذاهب و گرایش هاى مختلفى هم كه در دنیا وجود دارد، نحله هایى كه اهداف غیر مادى ارایه مى دهند و برنامه هایى را براى رسیدن به كمالات معنوى پیشنهاد مى كنند معمولاً همین گونه اند. مثلاً برخى از بودایى ها و جوكى ها كه عنوان عارف یا صوفى را بر خود اطلاق مى كنند، براى رسیدن به كمالات معنوى، ریاضت هاى سختى را متحمل مى شوند، اما از اسباب سلبى غافل اند.
براى دست یابى به اهداف، فقط انجام دادن برخى از كارها كافى نیست، بلكه باید بسیارى از كارها را نیز ترك كرد. براى مثال، معالجه بسیارى از بیمارى ها با پرهیز كردن و خوددارى از خوردن بعضى غذاها و خوردنى ها تحقق مى یابد ـ شیوه اى كه بیش تر اطباى قدیمى روى آن تأكید مى ورزیدند ـ و در برخى از موارد نیز لازم است كه داروهاى خاصى مصرف شود. در امور معنوى هم این مطلب صدق مى كند. مثلاً در همین جامعه اسلامى ما، افراد متدین بیش تر به اسباب ایجابى، مانند خواندن چندین ركعت نماز در روز، ختم قرآن، ادعیه گوناگون و... توجه مى كنند و از برنامه هاى سلبى براى رسیدن به اهداف معنوى غافل اند.
اگر انسان روز و شب هم عبادت كند، اما در كنارش مرتكب معصیت شود، مثل این مى ماند كه داخل كیسه سوراخى پول بریزد؛ یعنى زحمت مى كشد و پول به دست مى آورد، اما هنگامى كه به آنها نیاز دارد، متوجه مى شود كه پولى داخل كیسه نیست. لذا هم باید كارهایى كه در شرع به عنوان واجب تعیین شده، انجام داد و هم باید كارهاى حرام را ترك كرد. البته كسانى كه همتشان بلند است و مى خواهند به مقامات عالى ترى برسند، نباید به این حد واجب و حرام اكتفا كنند؛ در كنار واجبات باید مستحبات را انجام دهند و در كنار ترك حرام، از مكروهات هم اجتناب ورزند.
انسان اگر مى خواهد به كمالات معنوى و مقامات عالى برسد، باید با خواهش هاى نفسانى خود مبارزه كند؛ یعنى به دنبال هوس ها و تمایلات حیوانى و شیطانى نرود. البته افراط در این زمینه نیز درست نیست؛ چون برخى نیز تصور مى كنند راه رسیدن به خدا، فقط مخالفت با نفس است؛ یعنى به عوامل ایجابى خیلى توجه نمى كنند و همواره به این فكر هستند كه ببینند دلشان چه چیزى مى خواهد، تا آن را سركوب نمایند و تمام توجهشان به این است كه با خودشان بجنگند. البته این حالت فى الجمله صحیح است، اما باید توجه داشت كه همه اینها در حد اعتدال خوب است. انسان نباید با فشار زیاد بر نفس و ریاضت شدید، موجبات امراض بدنى و ناراحتى هاى عصبى و روانى خود را فراهم آورد و در نتیجه از تكالیف واجب خود نیز باز بماند.
حضرت عیسى
عليهالسلام
به شاگردان و پیروان خود كه براى كسب مقامات معنوى و كمالات روحى نزد ایشان آمده بودند، مى فرماید: بسیار جدى به شما مى گویم! به این خواسته نمى رسید مگر با رها كردن چیزهایى كه میل و شهوتتان به دنبال آنها است:
(
بِحَقٍّ اَقولُ لَكُمْ اِنَّكُمْ لاتُصیبُونَ ما تُریدُونَ الاّ بتَرْكِ ما تَشْتَهُونَ
)
.
صبر در برابر مشكلات
انسان خواه ناخواه در زندگى با مسایلى مواجه مى شود كه مطابق میل او نیست و سعى مى كند آنها را برطرف كند. حتى گاهى انسان بر اساس وظیفه شرعى خود موظف است با برخى از امور ناخوشایند زندگى مبارزه نماید؛ مثلاً باید مرض و بیمارى را از خود دور كند و در صدد معالجه آن برآید. نكته مهم در این موارد این است كه انسان باید با سعه صدر مشكلات و گرفتارى هاى زندگى را پشت سر بگذارد و به دور از جزع و فزع و بى تابى با آنها برخورد كند. حضرت عیسى
عليهالسلام
در ادامه توصیه خود به حواریون مى فرماید: اگر مى خواهید به مقامات عالى برسید، باید نسبت به امور مكروه و ناخوشایند كه برایتان پیش مى آید بردبار و صبور باشید:
(
و لاتَنالُونَ ما تَأْمُلُونَ الاّ بالصَّبْرِ على ما تَكْرَهُونَ
)
.
انسان ممكن است در زندگى با مشكلات و سختى هاى كوچك و بزرگى روبه رو شود؛ از یك سرماخوردگى جزیى گرفته تا یك بیمارى صعب العلاج، از زندگى با همسرى بداخلاق و تندخو گرفته تا داشتن فرزندى معلول و.... همه اینها ناراحتى ها و رنج هایى است كه خواه ناخواه برخى از آنها در زندگى انسان رخ مى نمایاند. آنچه مهم است عكس العمل ها و رفتارهاى ما در برابر این مشكلات است. كسانى كه جز رضاى خدا چیز دیگرى نمى خواهند، تنها در پى عمل به تكلیف و وظیفه اند و با صبر و شكیبایى سختى ها را تحمل مى كنند. در این زمینه داستان معروفى وجود دارد كه در این جا بدون توجه به صحت و سقم جزئیات آن و صرفاً به دلیل نكته آموزنده اى كه دارد، آن را نقل مى كنیم.
مى گویند در منطقه خرقان، عارف زنده دلى به نام شیخ ابوالحسن خرقانى مى زیسته كه آوازه شهرتش تا دوردست ها پیچیده بود. یك روز، شخصى طالب حقیقت، از شهرى دور به قصد ملاقات شیخ عازم خرقان مى شود تا پندى بگیرد و از كرامات او بهره اى ببرد. وى با زحمت فراوان خود را به محل سكونت شیخ مى رساند و منزل او را پیدا مى كند. هنگامى كه در خانه را مى زند، همسر شیخ ابوالحسن بیرون مى آید و خواسته مرد ناشناس را مى پرسد. مرد با احترام پاسخ مى دهد: مى خواهم شیخ را زیارت كنم. زن با شنیدن این سخن شروع مى كند به فحاشى، و نسبت به آن شخص و شوهر خود كلمات زشتى را بر زبان جارى مى سازد. پس از پافشارى فراوان مرد مبنى بر لزوم ملاقات با شیخ، زن مى گوید كه همسرش براى جمع آورى هیزم به بیابان رفته است. مرد از همان مسیرى كه همسر شیخ گفته بود راهى بیابان مى شود. از دور فردى را مى بیند كه سوار بر حیوانى است و بار هیزمى را نیز با خود دارد. مطمئن مى شود كه آن شخص شیخ ابوالحسن خرقانى است. از این كه مطلوبش را یافته بود، شادمان مى گردد. كمى كه جلوتر مى رود متوجه مى شود شیخ سوار بر شیر درنده اى است. وحشت زده خود را به شیخ مى رساند و از او مى پرسد: آیا تو شیخ ابوالحسن خرقانى هستى؟! او در پاسخ مى گوید: آرى. آن شخص پیش از مطرح كردن خواسته خود، از رفتار ناشایستى كه همسر شیخ با وى داشته است سخن به میان مى آورد و خطاب به شیخ مى گوید: تو چگونه با این زن زندگى مى كنى و چرا تاكنون او را طلاق نداده اى؟ شیخ در پاسخ مى گوید: این مقام و كراماتى كه خداوند به من عطا فرموده به دلیل صبرى است كه نسبت به اخلاق بد همسر خود داشته ام.
نكته آموزنده اى كه در این داستان وجود دارد این است كه اگر انسان براى رضاى خداوند بر امور ناخوشایند زندگى صبر كند، به مقامات عالى معنوى نایل خواهد گردید:
(
و لاتَنالونَ ما تَأْمُلون الاّ بالصَّبْرِ على ما تَكْرَهونَ
)
.
از دیگر مصادیق مخالفت با نفس، خوددارى از نگاه حرام است. یكى از لذت هایى كه بسیار راحت و بدون هیچ زحمتى به دست مى آید، لذتى است كه از راه چشم عاید انسان مى گردد. به طور كلى، تماشاى طبیعت و یا رفت و آمد افراد در خیابان، به انسان آرامش مى بخشد. اگر انسان در اتاقى محبوس باشد و به هیچ چیز نگاه نكند، بر او بسیار سخت خواهد گذشت. اما از آن طرف، اگر انسان مواظب چشمش نباشد، ممكن است به دام شیطان بیفتد. اگر انسان به چیزهایى نگاه كند كه خیره شدن به آنها جایز نیست، در واقع با دست خودش در زمین دلش بذر شهوت كاشته است و نتیجه اش این مى شود كه انسان از اهداف عقلایى، حتى اهداف صحیح دنیوى خود، باز مى ماند و در تصمیم گیرى نیز دچار مشكل مى شود.
اگر انسان از همان ابتدا عنان چشمش را در اختیار بگیرد و نگاهش را آزاد نگذارد، مى تواند خود را از آثار سوء شهوت مصون بدارد، وگرنه در صورتى كه چشم چران شد و از نگاه هاى نامطلوب خوددارى نكرد، نه تنها به كمالات معنوى نخواهد رسید، بلكه حالاتى برایش به وجود مى آید كه شبیه به حیوانات است. چنین حالتى كافى است كه انسان را دچار فتنه و گرفتارى كند و از مسیر صحیح باز دارد:
(
اِیاكُمْ و النَّظْرِةَ فَاِنَّها تَزْرَعُ فى الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ و كَفى بها لِصاحِبِها فِتْنةً
)
.
لزوم اجتناب از قضاوت هاى عجولانه
برخى افراد، ظاهربین و سریع القضاوه هستند؛ یعنى به محض مشاهده ظاهر كسى یا چیزى، بلافاصله در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت مى كنند. این حالت سطحى نگرى نه تنها در شأن انسان مؤمن نیست، بلكه حتى در شأن یك فرد عاقل نیز نمى باشد. قضاوت انسان عاقل باید مبتنى بر تحقیق و دوراندیشى باشد. صرف داشتن ظاهر فریبنده و یا یك رفتار خوب یا بد نباید مبناى قضاوت انسان قرار گیرد. اما متأسفانه بسیارى از مردم این گونه هستند؛ یعنى منشأ قضاوت آنها را همین ادراكات سطحى و ابتدایى تشكیل مى دهد. از این رو، در بسیارى از موارد با قضاوت هاى نادرست، در دام هاى شیطان مى افتند.
حضرت عیسى
عليهالسلام
ضمن دادن هشدار نسبت به این آفت، مى فرماید: خوشا به حال آن كسى كه بینایى اش در دلش باشد نه در چشمش:
(
طوبى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فى قَلْبِهِ و لَمْ یجْعَلْ بَصَرَهُ فى عَینِهِ
)
. صرف دیدن با چشم، بینش نیست، یك رؤیت سطحى است كه حیوانات هم از آن برخوردارند. مصداق واژه «قلب» در این تعبیر، عقل مى باشد كه جامع ادراكات درونى و عمیق است.
بنابراین ما باید سعى كنیم از قضاوت هاى منفعلانه و سطحى در مورد اشیا و اشخاص كه منشأ آن، تنها ادراكات حسّى ظاهرى است، اجتناب ورزیم. اگر انسان از روى تحقیق و دقت قضاوت كند و عقل خود را به كار گیرد، دیگر فریب زرق و برق دنیا را نمى خورد. در دنیا چیزهایى وجود دارد كه ممكن است انسان با مشاهده آنها به قضاوت هاى عجولانه اى دست بزند و بر این اساس، فریب بخورد. اگر انسان درست بیندیشد، متوجه مى شود كه بسیارى از چیزها كه ظاهرى فریبنده دارند، باطن خوبى ندارند. چه بسا به دنبال یك نگاه، سال ها گرفتارى و بدبختى باشد. هم چنین با دیدن ظاهر اشخاص نمى توان در مورد شخصیت حقیقى آنها قضاوت كرد. ممكن است كسانى ظاهرى موجه و ـ به اصطلاح ـ حزب اللهى داشته باشند، اما در باطن افرادى دو رو و منافق باشند و به عكس، كسانى ظاهر خوبى نداشته باشند، اما باطن آنها بهتر از ظاهرشان باشد. از این رو ما نباید به دیدنى هاى ظاهرى اكتفا كنیم و بر آن اساس زود قضاوت نماییم، بلكه باید به دنبال ادراكات حسّى، عقل خود را نیز به كار بگیریم.
آفات عیب جویى از دیگران
بسیارى از مردم به جاى این كه به دنبال رفع عیوب خود باشند، مدام در پى جستوجوى عیوب دیگران هستند. این گونه افراد رفتار دیگران را زیر ذره بین قرار مى دهند تا به محض مشاهده كوچك ترین لغزش و یا اشتباهى، شروع به عیب جویى نمایند. این حالت از خودخواهى انسان سرچشمه مى گیرد؛ یعنى چون انسان حبّ ذات دارد، نمى خواهد باور كند كه آلوده است و داراى عیوب بسیارى است. با آن كه همه انسان ها بر نقص ها و ضعف هاى خود آگاهند
(
بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ
)
، اما برخى از آنان به دلیل داشتن حسّ خودپرستى و خودخواهى، چنین وانمود مى كنند كه هیچ گونه عیب و ایرادى ندارند. این افراد براى سرپوش گذاشتن بر عیوب خود، خودشان را با افرادى كه داراى عیوب بدترى هستند مقایسه مى كنند تا از این طریق هم خود را بهتر از دیگران جلوه دهند و هم دلشان را به این خوش كنند كه آن قدرها هم آدم بدى نیستند!
ما اگر مى خواهیم این انگیزه شیطانى را از خود دور كنیم، باید به جاى عیب جویى از دیگران، درصدد یافتن عیوب خود و رفع آنها باشیم. اگر انسان واقعاً براى رهایى از این دام شیطان عزم خود را جزم نماید، اصلا فرصت پرداختن به عیوب دیگران را پیدا نمى كند. كسانى كه مغرورانه و متكبرانه به دنبال مطرح كردن عیوب دیگران هستند، گویى ارباب و صاحب اختیار مردم اند كه این گونه از دیگران بدگویى مى كنند و رفتارشان را مورد سنجش و ارزیابى قرار مى دهند. حضرت عیسى
عليهالسلام
مى فرماید: نه تنها انسان نباید این روحیه را داشته باشد، بلكه باید هم چون برده، متواضع باشد و سعى كند براى در امان ماندن از مؤاخذه ارباب، كار خلافى انجام ندهد:
(
لا تَنْظُروا فى عُیوبِ النّاسِ كالاَْرْبابِ وَ أَنْظُروا فى عُیوبِكُمْ كَهَیئَةِ الْعبیدِ
)
.
تربیت دینى اقتضا مى كند كه انسان ابتدا عیوب خودش را بشناسد و آنها را رفع كند، سپس به سراغ نقص ها و ضعف هاى دیگران برود.
تقویت روحیه انتقادپذیرى، از دیگر راه هاى برطرف كردن عیوب ظاهرى و باطنى است. ما نه تنها باید از خودمان انتقاد كنیم، بلكه باید این اجازه را به دیگران بدهیم تا عیوبى را كه از چشممان مخفى است به ما گوشزد كنند. بسیارى از بزرگان اخلاق این گونه بودند؛ یعنى حتى نزد استادان خود مى رفتند والتماس مى كردند كه عیبشان را بگویند تا درصدد رفع آنها برآیند. اما متأسفانه بسیارى از مردم نه تنها این گونه نیستند، بلكه حتى مى خواهند عیوبى را هم كه به آنها واقف اند، مخفى و انكار كنند. از این رو به دنبال عیوب دیگران مى روند تا از آنها عیب جویى كنند.
یكى دیگر از آفاتِ دقت و كنجكاوى در رفتار دیگران، این است كه وقتى انسان نقصى را در دیگران مى بیند، احساس تكبر و عجب به او دست مى دهد، خصوصاً اگر آن نقص، از عیوب ظاهرى باشد و وى نیز آن را عیب در خود نداشته باشد. این افراد غافل، ممكن است با مشاهده عیوب دیگران، آنان را مورد استهزا و تمسخر قرار دهند و یا اگر خیلى مؤدّب باشند، در دلشان به آنان بخندند و با خود بگویند ما خیلى از دیگران بهتریم كه این عیب ها را نداریم! در این زمینه باید توجه داشت كه مردم به طور كلى دو دسته اند: یا داراى نقص و عیبى مى باشند و یا در عافیت و سلامت به سر مى برند. این عیوب، هم شامل نقص هاى جسمانى مى شود و هم عیوب غیرجسمانى. در هر حال، وقتى انسان با كسى كه داراى نقصى است مواجه مى شود، باید به جاى تحقیر وى، خدا را شكر كند كه او را از این عیب و نقص حفظ كرده است. حتى روایت داریم كه اگر شما به شخص كافرى برخورد كردید، بگویید: الحمدلله الّذى لَمْ یجْعَلْنى یهودیاً و لانصرانیاً... وجَعَلَنى حنیفاً مسلم؛ حمد و سپاس خدا را كه مرا یهودى و نصرانى قرار نداد، بلكه به من توفیق داد كه مسلمانى مؤمن باشم. در امور ظاهرى هم همین طور است؛ اگر به كسى كه در اندام هایش نقصى هست، برخورد كردیم، باید خدا را شكر كنیم كه سالم هستیم. در امور علمى، اخلاقى و دینى نیز این نكته مصداق دارد؛ اگر با كسى مواجه شدیم كه از نظر قدرت فهم و استدلال ضعیف است و یا صفت اخلاقى ناپسندى دارد و یا به گناهى آلوده است و به طور كلى از نعمت هایى كه ما از آن برخورداریم بى بهره است، باید اولا، خدا را شكر كنیم كه آن گونه نیستیم و ثانیاً، براى او دعا كنیم كه خدا آن نعمت را به او نیز ارزانى دارد:
(
اِنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ مُبْتَلى و مُعافى فَارْحَمُوا المُبْتَلى وَ احْمَدوا اللّهَ عَلَى الْعافِیةِ
)
.