درس بیست و چهارم: اخلاق سالكان
(
یا اِبْنَ جُنْدَب، صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ اعْطِ مَنْ حَرَمَكَ و اَحْسِنْ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَیكَ و سَلِّمْ على مَن سَبَّكَ و اَنْصِفْ مَن خاصَمَكَ وَ اعْفُ عَمّنْ ظَلَمَكَ كما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ یعفى عَنْكَ فَاعْتَبِرْ بعَفْوِ اللّهِ عَنْكَ اَلا تَرى اَنَّ شَمْسَهُ اَشْرَقَتْ عَلَى الأَبْرارِ و الفُجّارِ و اَنَّ مَطَرَهُ ینْزِلُ عَلَى الصّالحینَ و الخاطِئینَ
)
.
تفاوت مراتب ارزش اعمال
عكس العمل انسان در مقابل رفتار ناشایست دیگران، از چند حالت خارج نیست: یا رفتارى بدتر نسبت به آنها انجام مى دهد؛ یا مشابه خود آنها رفتار مى كند؛ یا چشم پوشى مى كند؛ یا نه تنها آن رفتار بد را نادیده مى گیرد، بلكه حتى كار بهترى هم در رابطه با آنها انجام مى دهد.
بدیهى است در نظام اخلاقى و ارزشى اسلام، حالت اول ارزش منفى دارد؛ یعنى ظلم به دیگران به طور قطع و یقین مذموم است. رفتار دوم، یعنى مقابله به مثل، در مواردى مجاز شمرده شده است. و اما چشم پوشى از رفتار ناشایست دیگران و یا انجام رفتارى بهتر نسبت به آنها از ارزش بسیار بالایى برخوردار است. در قرآن نیز دستورى كلى در ارتباط با كسانى كه رفتار نامناسب دارند، بیان شده است:
(
اِدْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ السَّیئَةَ
)
؛
رفتار بد دیگران را به وسیله كار بهتر دفع كن. این آیه در دو جاى قرآن آمده است، كه در یك جا در ادامه آن مى فرماید:
(
فَإِذَا الَّذِی بَینَكَ وَ بَینَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ
)
؛
تا همان كسى كه با تو بر سرِ دشمنى است، گویى دوست و خویش تو گردد.
خوش رفتارى در مقابل رفتار بد دیگران، علاوه بر این كه اوج ارزش اخلاقى است، انگیزه اى را هم در طرف مقابل براى كسب این ارزش اخلاقى ایجاد مى كند. در دستگاه ارزشى اسلام، رفتارهاى انسان از نظر ارزشى داراى مراتب و درجات مختلفى است. این ارزش، گاهى در حد خنثى است و گاهى در حد مثبت، آن هم با درجات متفاوت. مثلاً، در مورد رفتار بد دیگران، گاهى اگر انسان مشابه همان كار را نسبت به آنها انجام دهد، از نظر ارزش گذارى خنثى و در حد صفر است؛ یعنى نه ارزش منفى دارد و نه ارزش مثبت. اما عمل كسى كه در مقابل رفتار بد دیگران نه تنها مقابله به مثل نمى كند، بلكه رفتار بهترى هم نسبت به آنها انجام مى دهد، داراى ارزش مثبت است.
در بحث فلسفه اخلاق، عده اى اعتقاد دارند كه به طور كلى، یك رفتار یا خوب است و یا بد؛ اگر عملى به شكل خاصى انجام شود خوب است، در غیر این صورت بد. كانت، فیلسوف اخلاقى معروف، در این باره مى گوید: كار خوب شرایطى دارد كه در صورت تحقق آنها مى توان آن كار را خوب دانست، از جمله این شرایط این است كه انسان كار را به دلیل اطاعت از حكم عقل یا وجدان انجام دهد نه از روى عواطف و یا انگیزه دیگرى. براساس دیدگاه كانت، عملِ مادرى كه نیمه هاى شب از خواب شیرین برمى خیزد و از طفلش پرستارى مى كند، فاقد ارزش اخلاقى است؛ چرا كه مادر براى ارضاى عاطفه خود دست به این كار زده است!
اما در دستگاه ارزشى اسلام، ارزش هاى مثبت داراى مراتب اند؛ یعنى امر آنها بین نفى و اثبات نیست. ممكن است عملى از یك درجه تا بى نهایت ارزش داشته باشد. مراتب عبودیت و خلوص، همگى داراى ارزش اند، منتها با درجات متفاوت. آن خلوص كاملى كه مد نظر اسلام است، خلوصى است كه حضرت على
عليهالسلام
داشتند. آن حضرت مى فرمایند:
(
ما عَبَدْتُكَ خَوْفَاً مِنْ نارِكَ و لا طَمَعاً فى جَنَّتِك لكن وَجَدْتُكَ اَهْلا لِلعِبادةِ فَعَبَدْتُكَ
)
.
بنابراین، دستگاه ارزشى اسلام، ارزش ها را در شكل «همه یا هیچ» در نظر نمى گیرد، بلكه اعمال خوب مراتب و درجات فراوانى دارند. البته ارزش بسیارى از كارها به نیت انسان بستگى دارد؛ هر قدر اخلاص انسان در كارى بیش تر باشد، به همان میزان ارزش آن كار بالاتر است. اخلاص هم تنها با گفتن لفظ «قربةً الى اللّه» به دست نمى آید؛ كار باید واقعاً و از صمیم دل براى خدا باشد.
یك نكته تربیتى: توجه به رابطه معرفت و انگیزش
انسان به یك باره نمى تواند مراتب بالاى تكامل را كسب كند؛ زیرا این مهم با تربیت نفس و به تدریج امكان پذیر مى شود. تربیت انسان ها نیز در دستگاه تربیتى اسلام، متناسب با میزان معرفت و درك و فهم آنها مى باشد. در واقع تفاوت مراتب ارزش كارها به تفاوت معرفت و تربیت افراد بازمى گردد، و بسته به معرفت آنها تربیت افراد هم متفاوت مى باشد. مثلاً همه ما مى دانیم كه شرط صحت نماز این است كه به نیت قربت انجام شود و اگر نماز براى اغراض مادى و یا ریا خوانده شود، اشكال دارد. اما آیا همه مسلمان ها مى توانند واقعاً با خلوص كامل نماز را به جا بیاورند؟ واقعیت این است كه انسان ها نمى توانند در همه مراحل و شرایط زندگى، آن خلوص كامل را در اعمالشان داشته باشند؛ زیرا مردم از نظر معرفت و شناخت در یك سطح قرار ندارند. مثلاً، از دختربچه نه ساله اى كه تازه به سن تكلیف رسیده است نمى توان توقع داشت كه نمازها و سایر عباداتش را با خلوص كامل به جا آورد. انسان باید براى تشویق كودك به خواندن نماز، حتى جلوى دیگران از او تعریف و تمجید نماید. درست است كه این گونه انگیزه ها در نیت كودك اثر مى گذارد و از خلوص آن مى كاهد، اما براى نمازخوان كردن او چاره اى جز این نیست. شناخت كودك در حدى نیست كه این گونه مسایل را درك كند؛ همین كه نمازش را به موقع بخواند كافى است. ولى به تدریج با بیش تر شدن عقل و معرفتش مى تواند نیت خود را خالص تر كند تا به مراحل بالاى تكامل نایل گردد.
اگر ما بخواهیم اعمالمان را طبق دستگاه اخلاقى كانت (كه مى گوید فعل اخلاقى تنها در صورتى است كه به انگیزه تبعیت از حكم عقل یا وجدان انجام شده باشد) انجام دهیم، شاید در بین میلیون ها انسان و افعال آنها یك مصداق هم نیابیم كه صرفاً به انگیزه تبعیت از حكم عقل انجام گرفته باشد. اما همان طور كه اشاره كردیم، دستگاه تربیتى اسلام با توجه به انگیزه هاى مختلف افراد به تربیت انسان ها مبادرت مى ورزد. براى مثال، یكى از وظایف مسلمان ها جهاد است و چون یك عبادت به حساب مى آید، باید قربةً الى اللّه انجام شود. اما از آن جا كه همه مردم از نظر اخلاص در مرتبه بالایى قرار ندارند، اسلام براى جهاد، به انگیزه هاى مختلف افراد توجه مى كند. انگیزه برخى افراد براى شركت در جهاد، بیش تر مادى است. براى انگیزش چنین افرادى قرآن مى فرماید:
(
وَعَدَكُمُ اللّهُ مَغانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَه
)
؛
خدا به شما وعده گرفتن غنیمت هاى بسیار داده است. این كار، نوعى ایجاد انگیزه كردن است؛ درست مانند این كه ما از فرزندمان بخواهیم نماز بخواند تا فلان اسباب بازى را برایش تهیه كنیم. در جامعه هم افرادى زندگى مى كنند كه حكم كودك را دارند؛ یعنى باید با دادن وعده و وعید، آنها را به سمت كارهاى خوب سوق داد. البته اسلام به این حد اكتفا نمى كند و مثلاً براى انجام جهاد، ارزش هاى بالاترى را نیز معرفى مى نماید؛ از جمله، ارزش پیروزى بر دشمنى كه بر مسلمان ها ظلم و ستم روا داشته، یا ارزش نیل به بهشت و نعمت هاى جاویدان الهى، و یا ارزش كسب رضایت خداوند.
البته قرآن در ادامه، كسانى را كه به دلیل انگیزه هاى مادى در جهاد شركت جسته اند، مورد سرزنش قرار داده و مى فرماید:
(
تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یرِیدُ الْآخِرَةَ
)
؛
شما متاع فانى ناچیز دنیا را مى خواهید و خدا براى شما آخرت را. به فكر آخرت بودن، انگیزه بالاترى است كه خود نیز داراى مراتب فراوانى هم چون: نجات از عذاب، اجر و پاداش دایمى، مراتب عالیه بهشت و جنات عدن مى باشد. انگیزه و همت برخى افراد از این هم بالاتر است؛ چرا كه فقط خشنودى خدا را مى خواهند. اگرچه تعداد این گونه افراد كم است، اما اسلام مى خواهد سایر انسان ها را هم به تدریج به سمت این انگیزه رهنمون سازد. در هر صورت، اینها انگیزه هایى است كه اسلام به واسطه آنها مى خواهد توجه انسان ها را از اهداف مادى و دنیوى به اهداف معنوى و اخروى جلب نماید.
بنابراین روش تربیتى اسلام در تحقق بخشیدن به ارزش ها، متناسب با مراتب معرفت انسان ها است. خداوند تربیتش را منحصر به امثال سلمان و ابوذر نكرده است، دیگران هم باید متناسب با فهم و معرفتشان تحت تأثیر تربیت اسلام و قرآن قرار گیرند. اما چون همت افراد متفاوت است، برخى را كه داراى همت پایین مى باشند، ابتدا با ایجاد انگیزه هاى مادى تربیت مى كند و آن گاه كه همتشان بلندتر شد، با معارف دیگر آشنا مى سازد. در این مرحله است كه انسان محبت خدا پیدا مى كند و وقتى محبت خدا آمد، بسیارى از مشكلات انسان حل مى شود.
مهربانى با نامهربانان
نحوه معاشرت با كسانى كه در جامعه رفتارهاى نامناسب دارند (مثلاً، بدزبانند، بى ادبند، ظلم مى كنند، حقوق دیگران را رعایت نمى كنند و...) نیز داراى مراتب مختلفى مى باشد. بهترین رفتار در مقابل این گونه افراد، مقابله به احسن مى باشد. با این كار، در درجه اول، مشكلات دنیوى ما حل مى شود؛ زیرا خوش رفتارى با كسى كه در صدد آزار و اذیت ما است، اولا موجب در امان ماندن از شر او مى گردد و ثانیاً، فرد دشمن را تبدیل به دوست مى كند:
(
فَإِذَا الَّذِی بَینَكَ وَ بَینَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ
)
.
هم چنین این كار موجب مى شود تا انسان به تدریج كارهایش را فقط به خاطر كسب رضایت الهى، كه از مراتب عالیه ارزش ها است، انجام دهد. انسان نمى تواند هیچ انگیزه اى را بالاتر از كسب رضایت خدا تصور كند و اسلام و امامان معصوم
عليهمالسلام
مى خواهند انسان را طورى تربیت كنند كه به این حد از معرفت و كمال دست یابد.
از همین رو است كه امام صادق
عليهالسلام
در این فراز از كلام خود خطاب به عبداللّه بن جندب مى فرمایند: پیوند خود را با فامیل و دوستان و همسایگانى كه با تو قطع رابطه كرده اند محكم تر نما و با ایشان به مانند خودشان رفتار مكن. هم چنین اگر به كمك و یارى كسى نیاز داشتى، اما او از این كار دریغ ورزید، به هنگام احتیاج وى محرومش منما. رفتار بد دیگران را با خوشرفتارى پاسخ بده، حتى اگر به تو دشنام داد، تو به او احترام بگذار، در مقابلِ ناجوانمردى دیگران، مردانگى به خرج بده و ظلم دیگران را نادیده بگیر:
(
صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَاعْطِ مَنْ حَرَمَكَ وَ اَحْسِنْ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَیكَ و سَلِّمْ عَلى مَنْ سَبَّكَ وَ اَنْصِفْ مَنْ خاصَمَكَ وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَّلَمَكَ
)
. سپس حضرت براى ایجاد انگیزه در شیعیانشان، بر این نكته تأكید مى كنند و مى فرمایند: آیا هیچ یك از شما هستید كه انتظار نداشته باشید خداوند از گناهانتان درگذرد؟
(
كَما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ یعْفى عَنْكَ
)
. به جز حضرات معصومان
عليهمالسلام
كسى نیست كه از عفو خدا بى نیاز باشد. البته آنها هم در مقامى كه قرار دارند براى خودشان گناهانى قایلند كه بسیار بیش از ما از خدا ترس دارند و طلب عفو مى كنند. حال چگونه ما كه انتظار عفو خدا را داریم، حاضر نیستیم از اشتباه دیگران درگذریم؟! قرآن در این باره مى فرماید:
(
وَ لْیعْفُوا وَ لْیصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ
)
؛
و باید عفو كنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید كه خدا بر شما ببخشاید؟
در روایات هم آمده است، كسانى كه نسبت به دیگران گذشت مى كنند، روز قیامت از گناهانشان گذشت مى شود. براى مثال، كسانى كه در معامله بسیار آسان مى گیرند و گذشت مى كنند، خداوند هم در روز قیامت در محاسبه اعمالشان سخت نمى گیرد. اما آنهایى كه در معامله سخت گیرى مى نمایند كه مبادا یك ریال كم تر سود كنند، روز قیامت خداوند هم بر آنها سخت مى گیرد.
بنابراین اگر ما مى خواهیم خدا از ما بگذرد، باید سعى كنیم نسبت به دیگران خوش رفتارى كنیم و از اشتباهات آنها درگذریم. در این باره ان شاءاللّه در جلسه بعد بیش تر صحبت خواهیم كرد.
ارزش اخلاقى «عفو»
یكى از بزرگ ترین فضایل اخلاقى كه در قرآن كریم و روایات مورد تأكید فراوان قرار گرفته، مسأله عفو و گذشت است. قرآن كریم در یكى از آیات درباره عفو مى فرماید:
(
الَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمِینَ الْغَیظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ
)
؛
كسانى كه از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستى انفاق مى كنند و خشم و غضب فرو مى نشانند و از بدى مردم در مى گذرند. ما اگر بخواهیم خداوند از گناهانمان درگذرد، باید نسبت به دیگران عفو و گذشت داشته باشیم:
(
وَ لْیعْفُوا وَ لْیصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ
)
؛
و باید عفو كنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید كه خدا بر شما ببخشاید؟
سؤالى كه ممكن است در این جا مطرح شود، این است كه آیا این فضیلت اخلاقى ارزش مطلق دارد یا نسبى؟ به دیگر سخن، آیا انسان در همه جا و تحت هر شرایطى باید از دیگران عفو كند یا خیر؟
گذشته از بحث نسبیت كه در فلسفه اخلاق مطرح است و براساس آن ارزش ها كلا تابع موضوعاتشان قلمداد مى شوند، باید گفت، گاهى یك كار، مصداق چند عنوان واقع مى شود. براى مثال، اگر در زمان طاغوت، از ما در مورد شخص مظلومى كه از دست مأموران ساواك گریخته و به ما پناه آورده سؤال مى شد كه آیا او را دیده ایم یا نه، باید چه مى گفتیم؟ آیا مى بایست از آن جهت كه دروغ گفتن خوب نیست، مخفى گاه آن شخص را نشان مى دادیم، یا این كه براى نجات جان آن فرد مظلوم مى باید اظهار بى اطلاعى مى كردیم و در پاسخ مى گفتیم: «نمى دانم»؟ اگر مى گفتیم «نمى دانم»، گرچه این پاسخ ما عنوان دروغ گویى داشت، اما عنوان دیگرى هم داشت و آن، «نجات یك شخص بى گناه» است. در این جا، باید دید ارزش كدام یك بیش تر است؛ ارزش راست گفتن یا ارزش نجات دادن یك انسان بى گناه از دست فردى ظالم؟
مسأله عفو از دیگران نیز داراى چنین حكمى است؛ یعنى ممكن است با مطرح شدن چند عنوان دیگر، ارزش آن تغییر كند. اگر عفو از كسى، موجب تضییع حقوق فرد یا افراد دیگرى شود، حكم متفاوتى پیدا مى كند. مثلاً، اگر فردى با دیگرى در مالى شریك است و شخصى در آن مال خیانت كرده، در این جا اگر بخواهد او را مورد عفو و بخشش قرار دهد، به شریك خود ظلم كرده است؛ چرا كه ممكن است وى از این اقدام راضى نباشد. در این جا، گذشتن از حق خود، موجب تضییع حق دیگرى مى شود كه از نظر شرع و اخلاق پسندیده نیست.
هم چنین گاهى عفو یك گناه كار، موجب گستاخى وى مى گردد؛ یعنى موجب مى شود كه آن شخص، كار زشت و ناپسند خود را تكرار نماید. فلسفه عفو و گذشت این است كه انسان خاطى متنبّه شده، خود را اصلاح نماید و دشمنى او به دوستى تبدیل گردد:
(
فَإِذَا الَّذِی بَینَكَ وَ بَینَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ
)
.
بنابراین اگر عفو موجب جرى تر شدن فرد گناه كار گردد، نباید از او گذشت نمود.
به طور كلى، انسان در این كار باید همواره مصالح خود و جامعه را در نظر داشته باشد. بر این اساس، همیشه معلوم نیست كه عفو بهترین راه باشد؛ مثلاً ممكن است تنبیه و مجازات فردى كه حقوق دیگران را پایمال نموده است، موجب جلوگیرى از تكرار آن كار بد شود. اصولا یكى از فلسفه هاى احكام مجازات در اسلام، همین نكته است كه فرد و جامعه ـ هر دو ـ اصلاح شوند. این كه اسلام در برخى از موارد دستور داده حدّ فرد گناه كار در ملأ عام جارى شود، براى این است كه دیگران هم عبرت بگیرند و مرتكب چنین كارى نشوند.
در اوایل انقلاب، وقتى جنایت كاران را مجازات مى كردند، برخى مى گفتند: این كار با عفو و رأفت اسلامى منافات دارد. در روایت هم داریم وقتى حضرت مهدى
عليهالسلام
ظهور مى كنند، شمار گناه كاران و ستم گرانى كه مجازات مى كنند آن قدر زیاد است كه عده اى مى گویند: اگر این شخص از اولاد فاطمه
عليهاالسلام
بود، این چنین خون مردم را نمى ریخت؛ یعنى این كار را خلاف رحمت و عطوفت اسلامى مى بینند. حال آن كه باید دید اگر چنین كسانى مجازات نشوند، نتیجه اش چه خواهد شد؟ قرآن كریم در این باره مى فرماید:
(
وَ لَكُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ
)
؛
و قصاص براى حفظ حیات شما است اى خردمندان.
اجراى حدود الهى موجب رحمت و حیات جامعه مى شود. قرآن هم بر این مسأله تأكید مى نماید:
(
وَ مَنْ یتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ
)
؛
آنان كه از احكام خدا سرپیچى مى كنند، آنها به حقیقت ستم كارانند. البته در مواردى كه مصالح اسلام و جامعه اسلامى اقتضا كند، حاكم شرع (ولىّ فقیه) حق دارد حدود را ببخشد.
بنابراین فلسفه اجراى حدود، دیات و قصاص این است كه از شیوع فساد در جامعه جلوگیرى گردد. در روایات آمده است كه بركت اجراى یك حدّ از حدود الهى در جامعه، از باران وسیعى كه بر زمین ببارد و همه جا را سرسبز و خرم نماید، بیش تر است. مسؤولان نظام اسلامى باید این نكته را در نظر داشته باشند كه عفو و گذشت از كسانى كه به بیت المال خیانت كرده اند، چه بسا در برخى موارد، خود خیانتى بزرگ به جامعه و مردم مى باشد. قرآن كریم در مورد كسانى كه مرتكب عمل منافى عفت شده اند و چهار نفر شاهد عادل هم درباره كار زشت آنها شهادت داده اند، مى فرماید: آنها را جلوى مردم تازیانه بزنید، مبادا تحت تأثیر عواطف خود قرار بگیرید و از اجراى حدّ چشم پوشى نمایید:
(
وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ
)
؛
و در دین خدا نسبت به آن دو دل سوزى مكنید.
رعایت مصالح جامعه از حفظ آبروى دو نفر كه اعمال منافى عفت انجام داده اند، بسیار مهم تر است؛ چه بسا فواید اجراى حدود الهى از عفو و بخشش برخى گناه كاران بسیار بیش تر باشد.
حضرت امام جعفر صادق
عليهالسلام
در این فراز از سخنان خود مى فرمایند:
(
وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ كما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ یعْفى عَنْكَ
)
؛ از كسى كه به شما ستم كرده است گذشت كنید، همان طور كه دوست دارید دیگران از شما گذشت كنند. البته همان گونه كه پیش تر اشاره شد، باید به این نكته توجه داشته باشیم كه ما حق نداریم كسانى را كه در بیت المال خیانت كرده اند مورد عفو و بخشش قرار دهیم؛ ما فقط مى توانیم از حق خود بگذریم.
نكته دیگر، مسأله «حق اللّه» و «حق الناس» است. اگر كسى نسبت به دیگرى مرتكب جنایتى شده و حتى مورد بخشش آن شخص هم قرار گرفته باشد، الزاماً مورد بخشش خداوند قرار نمى گیرد. به دیگر سخن، با گذشت صاحب حق، حق خدا بخشیده نمى شود. حق خدا با توبه و پذیرش آن از سوى پروردگار، بخشیده مى شود. بنابراین، در این موارد علاوه بر این كه باید رضایت مردم را جلب نماییم، باید از درگاه خداوند نیز طلب عفو و بخشش نماییم تا خالق هستى هم از گناه ما درگذرد.
حضرت در ادامه به درس گرفتن از عفو و كرم الهى توصیه كرده، مى فرمایند:
(
فَاعْتَبِرْ بِعفوِ اللّهِ....
)
یكى از صفات خداى متعال این است كه بد و خوب ـ هر دو ـ را مورد رحمت خود قرار مى دهد. ما انسان ها هم باید سعى كنیم مظهر صفات خدا باشیم؛ یعنى در مواردى كه حكمت و مصلحت اقتضا مى كند، با همه مردم، اعم از انسان هاى خوب و بد، رفتارى توأم با مهر و عطوفت داشته باشیم. این هم انگیزه بالاترى است كه انسان ها كوشش نمایند صفت رحمانیت الهى را در خود تقویت كنند؛ زیرا خداوند كه كمال مطلق است، گناه كاران را از رحمت خود محروم نمى سازد:
(
اَلا تَرى اَنَّ شَمْسَهُ اَشْرَقَتْ عَلَى الأبْرارِ و الفُجّارِ و اَنَّ مَطَرَهُ ینْزِلُ على الصّالحینَ و الخاطِئینَ
)
؛ آیا نمى بینى كه خورشید خدا بر خوبان و بدان یكسان مى تابد و باران خدا هم بر نیكوكاران و خطاكاران ـ هر دو ـ مى بارد؟