پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق0%

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده: آيت الله محمد تقى مصباح يزدى
گروه:

مشاهدات: 22851
دانلود: 3306

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22851 / دانلود: 3306
اندازه اندازه اندازه
پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده:
فارسی

این کتاب که بخشى از مباحث مطرح شده در درس هاى اخلاق حضرت استاد در جمع طلاب حوزه علمیه قم طى سال هاى 1376 تا 1378 می باشد، نخستین بار توسط انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (رحمه الله) در سال 1381 منتشر گردیده است.
محور اصلى بیست و هشت درس این کتاب، شرح و توضیح مبسوط حدیثى گرانبها از امام صادق (علیه السلام)، خطاب به عبدالله بن جندب است. آن حضرت در این حدیث به بسیارى از مباحث و موضوعات اخلاقى اشاره فرموده اند. هر یک از مطالب این کتاب گنجى گران قدر، توشه اى تمام ناشدنى، و پرتوی درخشان براى ره جویان صادق است.
موضوعاتی چون دوستان واقعی اهل بیت (علیهم السلام) با اشاره به ویژگی های آنان، شرح چگونگی نگاه مؤمن به دنیا، نشانه های ایمان واقعی و علامت های مؤمن حقیقی، توضیح ثمرات استقامت در دین، بیان مفهوم خوف و رجا، اشاره به دام های شیطان، شرح نماز مقبول و راه های رسیدن به جوار الهی و نیز توضیح و بیان نشانه های شیعه واقعی از منظر امام صادق (ع) از جمله مباحثی است که در این کتاب به آن ها اشاره شده است.

درس بیست و هشتم: محبت اهل بیت عليهم‌السلام ، پایه محكم اسلام

وَ ( لِكُلِّ شَىْء اَساسٌ واساسُ الاسلامِ حُبُّنا اَهلَ البیتِ یا ابْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلّهِ تباركَ و تعالى سُوراً مِنْ نور مَحفُوفاً بِالزِّبَرْجَدِ و الحَریرِ مُنَجَّداً بِالسُّنْدُسِ و الدّیباجِ یضْرِبُ هذا السّورِ بین اَولیائِنا و بینَ اعدائِنا فَاِذا غَلَى الدِّماغُ و بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ و نَضِجَتِ الاَْكبادُ مِنْ طُولِ المَوقِفِ اُدْخِلَ فى هذا السّورِ اولیاءُ اللّهِ فَكانُوا فى اَمْنِ اللّهِ و حِرْزِهِ لَهُمْ فیها ما تَشْتَهِى الاَْنْفُسُ و تَلَذُّ الاَْعْینُ و اَعداءُ اللّهِ قَدْ اَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ و قَطَعَهُمُ الْفَرَقُ وَ هُمْ ینْظُرونَ اِلى ما اَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ فَیقولونَ ما لَنا لا نَرى رِجالا كُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الاَشْرارِ (224) فَینْظُرُ اِلَیهِم اَولیاءُ اللّهِ فَیضْحَكونَ مِنْهُمْ فَذلِكَ قولُهُ عَزَّ و جَلَّ اَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیاً اَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الاَْبْصارُ (225) و قوله فَالْیومَ الّذینَ امَنوا مِنَ الكُفّارِ یضْحَكونَ عَلَى الاَرائِكِ ینْظُرونَ (226) فلا یبْقى اَحَدٌ مِمَّنْ اَعانَ مُؤْمِناً مِنْ اَوْلیائِنا بِكَلِمَة الاّ اَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَیرِ حساب ) .

محبت اهل بیت عليهم‌السلام ، اساس اسلام

خدا را شاكریم كه توفیق داد جلساتى در مكتب امام صادق عليه‌السلام باشیم و از كلام نورانى آن حضرت كه خطاب به عبداللّه بن جندب بیان كرده اند بهره ببریم. در این جلسه ان شاءاللّه آخرین بخش این روایت شریف را با هم مرور مى كنیم.

مطلبى كه حضرت در این قسمت به آن اشاره دارند این است كه مى فرمایند: ( و لِكُلِّ شَىْء اساسٌ و اَساسُ الاِْسْلامِ حُبُّنا اَهلَ البیتِ ) ؛ هر چیز پایه اى دارد و پایه اسلام، محبت ما اهل بیت است. به عبارتى، اسلام نظیر خانه اى است كه پایه و ستون آن خانه، محبت اهل بیت عليهم‌السلام است. یك ساختمان اگر پایه هاى محكمى داشته باشد، مى تواند سال هاى طولانى پا برجا بماند. چنین خانه اى در گذر زمان ممكن است ظاهرش كثیف و سیاه و در و دیوارش خراب شود، اما چون پایه هایش محكم است، با كمى تعمیر و رنگ و روغن و تزیینات مى توان آن را تمیز و مرتب كرد. اما اگر پایه و اساس محكمى نداشته باشد، هرچه هم رنگ و روغن بزنیم فایده اى ندارد و با باد و باران یا سیلابى فرو خواهد ریخت. اسلام نیز به حسب این روایت پایه اى دارد كه اگر آن پایه محكم و پابرجا باشد بناى اسلام فرد و جامعه هم باقى خواهد ماند؛ هرچند ممكن است در معرض حوادث و آفاتى واقع شود و ظاهرش آسیب هایى ببیند.

آنچه در این جا مهم است تحقیق و تبیین این مطلب است كه چرا محبت اهل بیت عليهم‌السلام پایه و اساس اسلام است؟ این مسأله یك مقام اثبات دارد و یك مقام ثبوت. مقام اثبات یعنى این كه چه آیه و روایت و دلیلى بر این مطلب وجود دارد؛ مثلاً خود همین روایت یك مستند و دلیل است بر این كه اساس اسلام محبت اهل بیت عليهم‌السلام است. هم چنین آیات و روایات دیگرى در این زمینه وجود دارد. اما مقام ثبوت یعنى تبیین این مسأله كه اصولا چگونه است كه اساس اسلام محبت اهل بیت عليهم‌السلام است. چرا اگر محبت و ارادت به اهل بیت عليهم‌السلام نباشد پایه دین انسان سست و نامطمئن است؟

از دو مقام ثبوت و اثبات، آنچه در این جا بیشتر مد نظر ما است مقام ثبوت است. آنچه مهم است این است كه صرف نظر از ادله اى كه این مسأله را «اثبات» مى كند، از نظر «ثبوتى» اصولا چرا و چگونه چنین رابطه اى بین اسلام و محبت اهل بیت عليهم‌السلام وجود دارد؟

تبیین رابطه دین با محبت اهل بیت عليهم‌السلام

اصولا دین براى ایجاد رابطه بین انسان و خدا آمده است. ارتباط انسان با خدا نیز حداقل تحت تأثیر دو عامل شكل مى گیرد: یكى عامل شناختى و معرفتى، و دیگرى عامل عاطفى. ابتدا انسان نسبت به این كه این عالم آفریدگار و خدایى دارد شناخت پیدا مى كند؛ نسبت به این كه این جهان ولى نعمتى دارد كه تمام نعمت هاى انسان از او است. پس از این و در مرحله دوم، باید در دلش محبتى نسبت به این آفریدگار و ولى نعمت پیدا شود. اگر این شناخت و این محبت در وجود انسان شكل گرفت، آن گاه زمینه لازم براى ارتباط انسان با خدا كه هدف دین است، فراهم مى گردد.

اما نكته مهم این است كه این حد از شناخت و عاطفه، براى آن كه انسان زندگى اش را بر اساس پرستش صحیح خدا و صراط مستقیم بنا كند كافى نیست. در طول تاریخ بسیار بوده اند كسانى كه هم خدا را شناخته بوده اند و هم محبت او در دلشان بوده است، اما افكار و عقاید و راه و رسم انحرافى و باطل داشته اند. به تصریح قرآن كریم، حتى بت پرست ها نیز به خدا توجه داشته اند و خواهان تقرب به خداوند بوده اند: ( ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى ) ؛ (227) ما آنها را جز براى این كه ما را هرچه بیش تر به خدا نزدیك گردانند، نمى پرستیم. هم چنین از زبان مشركان چنین نقل مى كند: ( هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ ) ؛ (228) اینها [بت ها] شفیعان ما نزد خداوند هستند.

بنابراین صرف این كه انسان خدا را بشناسد و علاقه و محبتى از او در دل داشته باشد و بخواهد خود را به او نزدیك كند، براى قرار گرفتن در راه راست و رسیدن به سعادت كافى نیست و لازم است راه این نزدیكى و تقرب را نیز بدانیم. از همین جا است كه بعد از مسأله «توحید» مسأله «نبوت» مطرح مى شود. خداوند پیامبران را فرستاده تا از طریق آنان راه صحیح تقرب به خودش را به بشر نشان دهد.

اما با آمدن انبیا به تنهایى باز هم مسأله هدایت تمام نمى شود. ما مى بینیم كسانى كه مدعى پیروى از انبیا هستند؛ مذاهب، فرقه ها، مرام و مسلك هاى مختلفى دارند. در اسلام، هفتاد و دو ملت با آرا و عقاید و راه و رسم هاى مختلف و گاه متضاد و متناقض داریم كه همگى ادعاى مسلمانى و پیروى از نبى خاتم را دارند. بنابراین براى اتمام كار هدایت، تكمله اى لازم است و از همین رو است كه خداوند پس از هر پیامبرى، اوصیا و جانشینانى براى او قرار داده تا ملجأ و مرجع مردم پس از آن پیامبر باشند. در اسلام نیز خداى متعال براى پیغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله جانشینانى قرار داده كه گفتار و رفتار آنان راهنما و سرمشق مسلمانان پس از آن حضرت باشند. این جا است كه روشن مى شود چرا اساس اسلام محبت اهل بیت عليهم‌السلام قرار داده شده و چه رابطه اى «ثبوتاً» بین بقاى اسلام و محبت اهل بیت وجود دارد.

محبت اهل بیت عليهم‌السلام ، مزد رسالت و پایه هدایت

به جرأت مى توان ادعا كرد بیش از نود درصد آنچه را كه ما شیعیان از اسلام مى دانیم از طریق اهل بیت عليهم‌السلام به ما رسیده است. این قضیه در مورد سایر فرق مسلمانان نیز صادق است، گرچه آنان ممكن است خود نسبت به این امر جاهل یا غافل باشند. از این رو مى توانیم بگوییم بعد از وجود گرامى پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله بزرگ ترین نعمتى كه خداوند بر امت آخرالزمان منت نهاده و به آنان ارزانى داشته است، نعمت وجود انوار مقدس اهل بیت معصومین عليهم‌السلام است. آنان در طول دو سه قرن به تدریج معارف و حقایق اسلام را براى مردم بیان كردند و هم چنین با توجه به شرایط متغیر زمانى این دوران، الگوهایى عملى را براى برخورد با شرایط مختلف اجتماعى به پیروان خود عرضه كردند.

خداى متعال در قرآن كریم خطاب به پیامبر اكرم عليهم‌السلام مى فرماید: ( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى ) ؛ (229) بگو: «به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما نمى خواهم مگر دوستى درباره اهل بیتم. » مسلّماً پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله از مردم براى رسالتش اجر و مزد نمى خواهد، آنچه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله از مردم مى خواهد هدایت و گام نهادن آنان در صراط مستقیم است؛ و خداوند مى داند كه این هدایت، بى وجود اهل بیت عليهم‌السلام و تمسك به آنان صورت نمى پذیرد. آیه مذكور را مقایسه كنید با این آیه كه مى فرماید: ( قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْر إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلاً ) ؛ (230) بگو: «بر این [رسالت] اجرى از شما نمى خواهم، جز این كه هركس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پیش] گیرد. » كنار هم گذاشتن این دو آیه به روشنى نشان مى دهد كه مسیر هدایت و «سَبیل رب» از محبت و مودت اهل بیت عليهم‌السلام و تمسك به ایشان مى گذرد. البته این در واقع همان محبت خدا است كه در مرتبه پایین تر در آیینه وجود پیامبر و اهل بیت عليهم‌السلام جلوه گر مى شود. محبت ما به پیامبر و اهل بیت عليهم‌السلام به سبب خویشاوندى و مسایلى از این قبیل نیست، بلكه براى آن است كه آنان بندگان شایسته خداوند هستند و مراتب بندگى را به نهایت رسانده اند. پس این محبت، شعاعى از همان محبت ما به خدا است و در پرتو آن شكل گرفته است و معرفت و محبت ما به خداوند موجب محبت و معرفت ما نسبت به آنان شده است.

اگر ما بخواهیم معرفت و محبت خداوند به شكل صحیح در دل هاى ما باقى بماند و چراغ راه زندگى ما در این دنیا باشد و موجب نجات و سعادت ما گردد، باید با محبت و معرفت پیامبر و اهل بیت عليهم‌السلام همراه شود. خداوند خود در قرآن خطاب به پیامبر مى فرماید: ( قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی ) ؛ (231) بگو: «اگر خدا را دوست دارید از من پیروى كنید. » شرط صدق در اظهار محبت به خداوند، تبعیت از پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله قرار داده شده، و كمال تبعیت از پیامبر تبعیت از اهل بیت او است كه محبت آنها را به عنوان اجر و مزد رسالت از ما خواسته و در حدیث ثقلین امر به تمسك به آنها كرده است: ( اِنّى تارِكٌ فیكُمُ الثِّقْلَینِ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوا كتابَ اللّهِ و عترتى اهلَ بیتى.... ) (232)

بنابراین اگر بخواهیم اسلام و دینمان پابرجا بماند و در طوفان فتنه ها و حوداث متزلزل نشود و فرو نریزد، باید مودت و محبت اهل بیت عليهم‌السلام و تمسك به آن ذوات مقدس را در رأس امور مورد توجه قرار دهیم.

یادى از یك محب اهل بیت عليهم‌السلام : مرحوم طیب

ما انسان هاى معمولى كه معصوم نیستیم، ممكن است دینمان بر اثر آفت گناه و فتنه هاى دیگر كم رنگ و ضعیف شود. در این حالت اگر خانه دینمان اساس و پایه اى محكم، كه همان محبت اهل بیت عليهم‌السلام است، داشته باشد، مى توانیم از این خطرها جان سالم به در بریم و نقص ها و كاستى هاى پیش آمده را جبران كنیم. اما اگر خداى ناكرده پایه ولایت و محبتمان نسبت به اهل بیت عليهم‌السلام ضعیف باشد یا آن را در معرض ضعف و سستى قرار دهیم، باید از عاقبت خود بیم ناك باشیم. در این زمینه شواهد تاریخى فراوانى نیز وجود دارد. كسانى بوده اند كه انحراف هایى در عمل پیدا كرده اند و حتى ابتلاى طولانى به برخى گناهان كبیره داشته اند، ولى چون محبت اهل بیت در دل آنها زنده بوده موفق به توبه شده اند و نجات پیدا كرده اند. از آن طرف نیز كسانى را مى بینیم كه ظاهر دینشان، نماز و روزه و عبادت و قرآنشان خوب بوده، اما در اثر كم رنگ بودن یا كم رنگ شدن ولایت و محبت اهل بیت عليهم‌السلام در دلشان، به ورطه سقوط افتاده اند و عاقبت به خیر نشده اند. گرچه در این جا نمى خواهم از كسى نام ببرم اما به ذهنم آمد در این زمینه یادى از مرحوم طیب داشته باشم.

مرحوم طیب نسبت به اهل بیت عليهم‌السلام و به خصوص سیدالشهد عليه‌السلام ارادت زیادى داشت. دسته طیب در روز عاشورا در تهران معروف بود. او به رهبر كبیر انقلاب، حضرت امام رحمه‌الله ارادت داشت و در مسایل قیام 15 خرداد هم به حمایت از امام برخاست. متعاقب آن او را گرفتند و به زندان انداختند. رژیم و ساواكى ها به او گفتند، اگر یك كلمه بگویى من از خمینى پول گرفته ام كه این كارها را بكنم تو را آزاد مى كنیم. واقعاً هم اگر مى گفت او را آزاد مى كردند و مثل رفقاى دیگرش به نان و نوا و مقامى هم مى رسید. اما مرحوم طیب حاضر به این كار نشد و گفت من این كار را براى خدا كردم و حاضر نیستم علیه امام چیزى بگویم. سرانجام نیز او را به دار كشیدند و به شهادت رساندند. بعد از این جریان، افراد متعددى خواب طیب را دیدند كه وضع بسیار خوبى داشت و داستان هاى متعددى در این زمینه نقل شد؛ از جمله، فرداى آن روزى كه مرحوم طیب را به شهادت رساندند یكى از دوستان به منزل ما آمد و گفت درباره طیب تفألى به قرآن بزن. من گفتم قرآن كه كتاب تفأل نیست. آن دوست ما اصرار كرد. من قرآن را باز كردم، خدا را شاهد مى گیرم كه اول صفحه كلمه طیب بود و این آیه شریفه آمد كه: ( اِلَیهِ یصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیبُ ) ؛ (233) سخنان پاكیزه به سوى او بالا مى رود.

گرچه مرحوم طیب در دورانى از زندگى اش كمبودها و اشكالاتى در اعمال و رفتارش داشت، اما محبت و ارادت او به اهل بیت عليهم‌السلام دستش را گرفت و عاقبتش ختم به خیر شد.

از آن طرف نیز كسانى را در همین انقلاب خودمان دیدیم كه داراى موقعیت هاى علمى و اجتماعى ممتازى هم بودند، اما به انحراف افتادند و مسایلى در مورد آنها پیش آمد و حرف ها و حركت هایى از آنها صادر شد كه هیچ كس باورش نمى شد. اگر ردیابى كنید، ملاحظه خواهید كرد كه ریشه اش باز مى گردد به برخى كوتاهى هایى كه در مورد اهل بیت عليهم‌السلام ، به ویژه حضرت زهرا عليها‌السلام و سیدالشهد عليه‌السلام روا داشتند و آن طور كه شایسته آنان بود حق ارادت به اهل بیت عليهم‌السلام را به جا نیاوردند.

در هر حال باید مراقب بود كه اگر انسان زیاد گناه كند و ظرف وجودش بیش از حد آلوده گردد، این خطر وجود دارد كه خداى ناكرده محبت و مودت اهل بیت عليهم‌السلام به كلى از صفحه قلب و دل انسان زایل گردد.

تفسیر «منافقان» به «دشمنان اهل بیت» عليهم‌السلام

در ادامه این روایت، حضرت اشاره مى كنند به «سور» ى كه در روز قیامت میان مؤمنان و منافقان كشیده مى شود و قرآن در سوره حدید از آن سخن گفته است. «سور» به معنى دیوار بلند است. قرآن مى فرماید: ( یوْمَ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالَْتمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَینَهُمْ بِسُور لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ. ینادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِی حَتّى جاءَ أَمْرُ اللّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ ) ؛ (234) آن روز مردان و زنان منافق به كسانى كه ایمان آورده اند، مى گویند: «به ما نگاه كنید تا از نورتان برگیریم. » گفته مى شود: «بازپس گردید و نورى درخواست كنید. » آن گاه میان آنها دیوارى زده مى شود كه آن را دروازه اى است [كه] باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد. [منافقان] آنان را ندا در مى دهند: «آیا ما با شما نبودیم؟ » مى گویند: «چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكندید و امروز و فردا كردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد و [شیطان] مغرور كننده، شما را در باره خدا بفریفت.

نكته جالب توجه در این آیه این است كه قرآن مى فرماید، این دیوار در روز قیامت بین «مؤمنان» و «منافقان» كشیده مى شود، نه بین «مؤمنان» و «كافران». كفّار حسابشان معلوم است، صحبت از منافقانى است كه در دنیا در ظاهر با مؤمنان در یك مسیر بوده اند، مسجد مى آمده اند، نماز و قرآن مى خوانده اند و با مسلمانان همراه و به اصطلاح، سر یك سفره بوده اند. اكنون در روز قیامت بین آنها جدایى انداخته مى شود. آن روز روزى است كه به تعبیر قرآن: ( بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ ) ؛ (235) جان ها بر لب آید؛ و امام صادق عليه‌السلام اضافه مى كنند: ( و نَضَجَتِ الاكْباد ) ؛ جگرها از فرط تشنگى بپزد. خلاصه، روزى است كه از هر طرف، از زمین و آسمان، بالا و پایین، گرفتارى و عذاب مى بارد. در چنین اوضاع و احوالى قرآن مى فرماید دیوارى پیدا مى شود. امام صادق عليه‌السلام در این روایت مى فرمایند آن دیوار از نور است. دیوارى كه این طرفى ها (مؤمنان) افراد آن طرف (منافقان) را مى بینند ولى از آن طرف دیوار این طرف دیده نمى شود. فرض كنید چیزى شبیه شیشه هاى رفلكس كه امروزه درست مى كنند. این دیوار بین دو گروه جدایى مى اندازد: مؤمنان و منافقان. حضرت در این روایت مى فرمایند، آن مؤمنان، دوستان و محبان ما هستند و كسانى كه از روى علاقه و محبتى كه به ما داشتند به دوستان و موالیان ما خدمت مى كردند؛ و آن منافقان را مى فرمایند دشمنان ما اهل بیت هستند.

پس از این كه به یك باره این دیوار بین مؤمنان و منافقان جدایى مى اندازد منافقان مى گویند: چه شد؟ پس این رفقاى ما، كسانى كه در دنیا با هم بودیم، كجا رفتند كه دیگر آنها را نمى بینیم؟ صدا مى زنند آن طرف و به مؤمنان مى گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ مؤمنان پاسخ مى دهند: چرا، و لیكن شما با دست خود، خود را در مهلكه انداختید و امروز و فردا كردید و دنیا و آرزوهاى بى پایان دنیایى شما را فریب داد.

با توجه به این روایت معلوم مى شود ملاك اسلام واقعى و ظاهرى (منافقانه)، داشتن یا نداشتن محبت ولایت اهل بیت عليهم‌السلام است. خلاصه این كه، هر چیز پایه اى دارد و پایه و اساس اسلام محبت اهل بیت عليهم‌السلام است: ( لِكُلِّ شَىْء اساسٌ و اساسُ الاسلامِ حُبُّنا اهلَ البیتِ ) . اگر این محبت بود، كاخ اسلام پابرجا مى ماند، گرچه ممكن است در و دیوارش خرابى پیدا كند و سقفش سوراخ شود؛ اما چون پایه محكم است آن خرابى ها قابل ترمیم و جبران است. اما اگر پایه سست شد، هرچند هم كه در دیوار این كاخ را رنگ و روغن بزنیم و به انواع زینت ها بیاراییم، این كاخ عاقبت بر سر صاحبش خراب خواهد شد.

از خداى متعال مى خواهیم این ذخیره گران بهاى محبت و ولایت اهل بیت عليهم‌السلام را براى ما تا روز قیامت حفظ فرماید و هرگز آن را از قلب ما بیرون مبرد.

پی نوشت ها:

(1) - بحارالانوار، ج 2، باب 14، روایت 59.

(2) - بحار الانوار (من منشورات المكتبة الاسلامیة، چ دوم، 1405 هـ. ق.)، ج 78، كتاب الروضة، باب 24، روایت 1، ص 279 ـ 286.

(3) - ص (38)، 82.

(4) - ص (38)، 26.

(5) - كهف (18)، 36.

(6) - بحارالانوار، ج 70، باب 45، روایت 26.

(7) - مؤمنون (23)، 3.

(8) - نساء (4)، 58.

(9) - مؤمنون (23)، 3.

(10) - بحارالانوار، ج 82، باب 1، روایت 36.

(11) -همان، ج 82، باب 4، روایت 9.

(12) - همان، ج 78، باب 16، روایت 138.

(13) - بحار الانوار، ج 84، باب 15، روایت 3.

(14) - نهج البلاغه با ترجمه فیض الاسلام، نامه 45.

(15) - بقره (2)، 253.

(16) - نور (24)، 27.

(17) - بقره (2)، 165.

(18) - ابراهیم (14)، 2ـ3.

(19) - طه (20)، 131.

(20) - انفال (8)، 28.

(21) - انبیا (21)، 35.

(22) - آل عمران (3)، 135.

(23) - بقره (2)، 135.

(24) - حجر (15)، 29.

(25) - انفال (8)، 67.

(26) - توبه (9)، 55.

(27) - پادشاهى پس از حضرت سلیمان سزاوار هیچ كس نخواهد بود و به هیچ كس داده نخواهد شد: ص (38)، 35.

(28) - قصص (28)، 76.

(29) - قصص (28)، 79.

(30) - قصص (28)، 82.

(31) - بحارالانوار، ج 78، باب 24، روایت 1.

(32) - همان، ج 2، باب 26، روایت 25.

(33) - اصول كافى، ج 1، ص 174.

(34) - گلستان سعدى.

(35) - حجرات (9)، 14.

(36) - غافر (40)، 28.

(37) - نحل (6)، 106.

(38) - آل عمران (3)، 28.

(39) - زلزال (99)، 7ـ8.

(40) - روم (30)، 10.

(41) - بقره (2)، 128.

(42) - ر. ك: بحارالانوار، ج 2، باب 6، روایت 6.

(43) - همان، ج 2، باب 8، روایت 39.

(44) - فاطر (25)، 18.

(45) - انبیاء (21)، 28.

(46) - نمل (27)، 50.

(47) - اسراء (17)، 24.

(48) - انفال (8)، 3.

(49) - زمر (39)، 23.

(50) - زمر (39)، 23.

(51) - آل عمران (3)، 8.

(52) - زمر (39)، 3.

(53) - نحل (16)، 39.

(54) - اعراف (7)، 166.

(55) - هود (11)، 107.

(56) - حدید (57)، 21.

(57) - زخرف (43)، 71.

(58) - ق (50)، 35.

(59) - كهف (18)، 30.

(60) - یس (36)، 82.

(61) - مریم (19)، 18.

(62) - فصلت (41)، 30.

(63) - دیدن ملایكه مختصّ به پیامبران عليهم‌السلام نیست. ائمّه اطهار عليهم‌السلام پیامبر نبودند، ولى ملایكه را مشاهده مى كردند؛ یا حضرت مریم عليها‌السلام نه امام بود و نه پیامبر، اما ملك را مشاهده كرد و گفت: أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِی (مریم، 18). و حضرت عیسى عليه‌السلام را ملك به او مرحمت كرد: قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِیا (مریم، 19).

(64) - اعراف (7)، 96.

(65) - البته عین این عبارت در روایات نیامده است، ولى شبیه و مضمون آن را در روایات داریم. براى نمونه ر. ك: حاج شیخ عباس قمى، نفس المهموم، فصل دوم، ح 13 و 14.

(66) - نور (24)، 39.

(67) - روم (30)، 10.

(68) - فرقان (25)، 70.

(69) - نساء (4)، 31.

(70) - نساء (4)، 54.

(71) - زلزله (99)، 7ـ8.

(72) - بحارالانوار، ج 82، ص 235.

(73) - براى نمونه ر. ك: بحارالانوار، ج 70، باب 59، روایت 1.

(74) - آل عمران (3)، 77.

(75) - مفاتیح الجنان، دعاى كمیل.

(76) - اصول كافى، ج 2، ص 188.

(77) - همان، ص 189.

(78) - بحار الانوار، ج 74، باب 30، روایت 27.

(79) - بحارالانوار، ج 74، باب 20، روایت 70.

(80) - اصول كافى، ج 2، ص 189.

(81) - همان، ص 188.

(82) - مؤمنون (23)، 3.

(83) - غاشیه (88)، 8.

(84) - انشقاق (84)، 9.

(85) - فاطر (25)، 34.

(86) - انسان (76)، 10.

(87) - زمر (39)، 60.

(88) - آل عمران (3)، 17.

(89) - هود (11)، 10.

(90) - قصص (28)، 76.

(91) - انشقاق (84)، 13.

(92) - مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشرة، مناجات الذاكرین.

(93) - آل عمران (3)، 77.

(94) - نبأ (78)، 9.

(95) - مزمل (73)، 7.

(96) - همان، 2.

(97) - ذاریات (51)، 17ـ18.

(98) - انسان (76)، 26.

(99) - اسراء (17)، 79.

(100) - روم (30)، 10.

(101) - آل عمران (3)، (77).

(102) - ر. ك: بحارالانوار، ج 70، باب 52، روایت 17.

(103) - حشر (59)، 9.

(104) - بقره (2)، 261.

(105) - انعام (6)، 160.

(106) - بحارالانوار، ج 49، باب 11، روایت 4.

(107) - بقره (2)، 47.

(108) - جاثیه (45)، 16.

(109) - بقره (2)، 80.

(110) - مائده (5)، 18.

(111) - بحارالانوار، ج 7، باب 9، روایت 11.

(112) - همان، ج 70، باب 47، روایت 4.

(113) - یس (36)، 20.

(114) - صافات (37)، 83.

(115) - یس (36)، 14.

(116) - همان، 20.

(117) - طه (20)، 82.

(118) - بقره (2)، 213.

(119) - نساء (14)، 48.

(120) - نساء (4)، 31.

(121) - نجم (53)، 32.

(122) - اسراء (17)، 23.

(123) - لقمان (31)، 14.

(124) - شورى (42)، 23.

(125) - بحارالانوار، ج 58، باب 4، روایت 61.

(126) - بقره (2)، 256.

(127) - لقمان (31)، 22.

(128) - لقمان (31)، 22.

(129) - آل عمران (3)، 103.

(130) - همان، 101.

(131) - تحریم (66)، 11.

(132) - ر. ك: نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 42.

(133) - همان، خطبه 3.

(134) - همان، كلمات قصار، ش 228.

(135) - زمر (39)، 36.

(136) - بلد (90)، 4.

(137) - انشراح (94)، 5ـ6.

(138) - حجر (15)، 48.

(139) - بحارالانوار، ج 73، باب 134، روایت 1.

(140) - همان، ج 74، باب 19، روایت 4.

(141) - غافر (4)، 60.

(142) - بقره (2)، 34.

(143) - لقمان (31)، 14.

(144) - ذاریات (51)، 56.

(145) - ص (38)، 35.

(146) - نمل (27)، 44.

(147) - مائده (5)، 10.

(148) - اعراف (7)، 32.

(149) - حجر (15)، 16.

(150) - نحل (16)، 6.

(151) - اعراف، (7)، 31.

(152) - قصص (28)، 83.

(153) - حدید (57)، 23.

(154) - آل عمران (3)، 92.

(155) - قصص (28)، 76.

(156) - معارج (70)، 19ـ23.

(157) - بحارالانوار، ج 78، باب 23، روایت 108.

(158) - حجرات (49)، 11.

(159) - انفال (8)، 46.

(160) - یوسف (12)، 53.

(161) - فجر (89)، 27.

(162) - نحل (16)، 69.

(163) - فجر (89)، 24.

(164) - عنكبوت (29)، 64.

(165) - حجرات (49)، 1.

(166) - همان، 2.

(167) - بقره (2)، 264.

(168) - بقره (2)، 263.

(169) - قیامة (75)، 14.

(170) - مؤمنون (23)، 96.

(171) - فصّلت (41)، 34.

(172) - بحارالانوار، ج 70، باب 52، روایت 1.

(173) - فتح (48)، 20.

(174) - انفال (8)، 67.

(175) - فصّلت (41)، 34.

(176) - نور (24)، 22.

(177) - آل عمران (3)، 134.

(178) - فصّلت 041)، 34.

(179) - فصّلت (41)، 34.

(180) - بقره (2)، 179.

(181) - همان، 229.

(182) - نور (24)، 2.

(183) - بحارالانوار، ج 70، باب 53، روایت 35.

(184) - ر. ك: بحارالانوار، ج 22، باب 37، روایت 90.

(185) - نساء (4)، 10.

(186) - بقره (2)، 261.

(187) - روم (30)، 38.

(188) - بقره (2)، 207.

(189) - همان، 266.

(190) - همان، 264.

(191) - حشر (59)، 9.

(192) - بقره (2)، 274.

(193) - بقره (2)، 4.

(194) - عنكبوت (29)، 64.

(195) - نبأ (78)، 40.

(196) - هود (11)، 106.

(197) - همان، 108.

(198) - انفال (8)، 28.

(199) - انبیا (21)، 35.

(200) - فجر (89)، 15ـ16.

(201) - حدید (57)، 23.

(202) - اعلى (87)، 14ـ18.

(203) - عادیات (100)، 8.

(204) - بقره (2)، 180.

(205) - اعلى (87)، 17.

(206) - طه (20)، 120.

(207) - بقره (2)، 185.

(208) - حج (22)، 78.

(209) - ابراهیم (14)، 34.

(210) - مریم (19)، 58.

(211) - همان، 59.

(212) - نور (24)، 37.

(213) - مریم(19)، 31.

(214) - حدید (57)، 28.

(215) - قصص (28)، 25.

(216) - نظیر این روایت كه از امام باقر عليه‌السلام نقل شده است: الحیاءُ والایمانُ مقرونانِ فى قَرْن فاذا ذَهَبَ اَحَدُهما تَبِعَهُ صاحبُهُ؛ حیا و ایمان قرین یكدیگرند، پس هرگاه یكى از آنها برود دیگرى نیز خواهد رفت. بحارالانوار، ج 78، باب 22، روایت 5.

(217) - اصول كافى، ج 2، ص 291، روایت 10.

(218) - اعراف (7)، 22.

(219) - روم (30)، 10.

(220) - ر. ك: بحارالانوار، ج 2، باب 16، روایت 4.

(221) - بحارالانوار، ج 13، باب 11، روایت 21.

(222) - اصول كافى، ج 2، ص 106، روایت 5.

(223) - بحارالانوار، ج 78، باب 19، روایت 6.

(224) - ص (38)، 62.

(225) - مطففین(83)، 34.

(226) - همان، 63.

(227) - زمر (39)، 3.

(228) - یونس (10)، 18.

(229) - شورى (42)، 23.

(230) - فرقان (25)، 57.

(231) - آل عمران (3)، 31.

(232) - بحارالانوار، ج 2، باب 34، روایت 2.

(233) - فاطر (35)، 10.

(234) - حدید (57)، 13ـ14.

(235) - احزاب (33)، 10.