درس سوم: محاسبه نفس (2)
(
یا ابْنَ جُنْدَب حَقٌّ عَلى كُلِّ مُسْلِم یعْرِفُنا اَنْ یعْرِضُ عَمَلَهُ فى كُلِّ یوم و لَیلَة عَلى نَفْسِهِ فَیكُونُ مُحاسِبَ نَفْسِهِ فَاِنْ رَأى حَسَنَةً اسْتَزادَ مِنْها و اِنْ رَأى سَیئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ یخْزى یوْمَ القیامةِ
)
.
حساب گرى، حتى در اجتناب از كارهاى لغو، مشتبه و مكروه
در جلسه گذشته گفته شد كه امام صادق
عليهالسلام
به عبدالله بن جندب فرمودند: هر كه افتخار انتساب به مكتب ما را دارد و از معرفت اسلام بهره مند مى باشد و ظیفه دارد در هر شبانه روز نسبت به اعمال خود محاسبه اى داشته باشد. به عبارت دیگر، هر كس باید از خودش حساب بكشد؛ اگر دید كارهاى خوبى انجام داده، از خدا بخواهد كه توفیق زیادتى آن كارها را به او مرحمت كند و اگر دید لغزشى از وى سر زده، استغفار كند تا در قیامت مبتلا به خزى و رسوایى نشود.
در محاسبه، باید توجه داشته باشیم كه آیا اعمال خوبى هم كه از ما سر زده واقعاً مؤثّر بوده و مورد قبول واقع شده، یا فاسد گردیده و به مرتبه قبولى نرسیده است؟ زیرا كارهاى خوب هم در صورتى حسنه واقعى است و در سعادت انسان تأثیر دارد كه با نیتى صحیح انجام گیرد. اگر انسان كار خوب را به نیت ریا و سُمعه انجام دهد، براى این كه دیگران ببینند و بشنوند و از او تعریف كنند، نه تنها ثوابى از آن نمى برد و موجب سعادتش نمى شود، بلكه حتى ممكن است موجب سقوط او هم بشود.
انسان براى آن كه موقعیت خود را در مقابل رفتارهایش بهتر درك كند، خوب است همین طور كه در دنیا نسبت به اموالش حساب گر است، قدرى تأمل كند و به حساب اعمالش هم رسیدگى نماید. به طور طبیعى، هر كسى سرمایه اى دارد نگران آن است كه آیا كسبش سود كافى داشته یا نه. یك تاجر و كاسب گاهى وقتى حساب مى كند، مى بیند كه سرمایه اش از بین رفته و هیچ سودى عایدش نشده است. وضعیت بدتر این است كه با سرمایه اش چیزى خریده باشد كه نه تنها سودى برایش نیاورده، بلكه ضررهاى جسمى، روحى، خانوادگى، و رسوایى هم در پى داشته است. كسانى كه در اموالشان اهل محاسبه هستند، علاوه بر این كه سعى مى كنند از این دو وضعیت اجتناب كنند، در مورد سود هم همیشه به دنبال آن هستند معامله اى انجام دهند كه سود بیش ترى داشته باشد. این گونه افراد اگر متوجه شوند كه مثلاً، با سرمایه گذارى در كارى هزار تومان سود به دست مى آورند، حاضر نیستند آن سرمایه را در كار دیگرى كه پانصد تومان سود برایشان مى آورد، صرف كنند و با خود مى گویند: چرا سرمایه را صرف كارى كنیم كه سودش كم است؟
در مورد اعمالى هم كه ما انجام مى دهیم شبیه این وضعیت ها وجود دارد. گاهى ما اعمالى انجام داده ایم كه نه تنها برایمان سودى نداشته، بلكه موجب رسوایى و ذلّت ما در قیامت نیز مى شود. آیا این پشیمانى ندارد؟ اگر انسان به جاى آن كه سرمایه اش را در كارى كه سود و درآمدى دارد به جریان بیندازد، آن را راكد بگذارد یا در زمینه نامناسبى از آن استفاده كند، كار بیهوده اى انجام نداده است؟ شاید هیچ ضررى نكرده باشد ولى به هر حال كسى كه اهل تجارت و اهل حساب باشد، نه فقط از ضرر بلكه از این هم كه از معامله اش هیچ فایده اى نبرده است ناراحت مى شود. این گونه كارهاى بى فایده در لسان شرع «لغو» نامیده مى شود. در سوره مؤمنون مى خوانیم:
(
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ
)
؛
مؤمنان كسانى اند كه از كارهاى بى فایده اعراض مى كنند. وقتى سرمایه اى داریم كه مى توان با آن به سودى سرشار رسید چرا آن را در كارى صرف كنیم كه هیچ فایده اى ندارد؟
برخى افراد آن قدر حساب گرند كه حتى شب نگرانند مبادا از جنسى كه خریده اند در معامله فردا سود خوبى نبرند، مبادا جنس آنها معیوب باشد. ما نیز در اعمالمان، در مورد ارتكاب اعمال مشتبه باید چنین باشیم؛ یعنى كارى كه انسان نمى داند حرام است یا نه، و ممكن است بر اساس اصل اباحه ظاهراً مباح هم باشد، اما چون مشتبه است و احتمال حرمت آن وجود دارد، مؤمن باید نگران باشد كه نكند كارى كه انجام داده در واقع خلاف باشد.
مادامى كه مى توانیم جنسى بخریم كه یقین به سالم بودن آن داریم، آیا معقول است پولمان را در مقابل جنسى بدهیم كه مشكوك به معیوب بودن است؟! مبادا روزى افسوس بخوریم از این كه چرا وقتى مى توانستیم كارى صددرصد درست انجام دهیم، كارى مشكوك و متشابه انجام داده ایم؟ اگر انسان حساب گر باشد و قدر عمر و سرمایه اش را بداند از این هم نگران مى شود، چه برسد به انجام مكروهات (كارهایى كه هر چند عذاب ندارد، ولى به هر حال، از نظر شرع مرجوح است).
وسعت نظر اولیاى خدا در عبادت
امثال بنده كه در مراتب پایین ترى از ایمان هستیم، باید از خدا بخواهیم توفیق دهد كه واجباتمان را انجام دهیم و محرّمات را ترك كنیم؛ ولى باید بدانیم خداوند بندگانى دارد كه افق دیدشان بسیار بالاتر از اینها است. محاسباتى دارند كه با ما فرق مى كند؛ كسانى هستند كه اصلاً مرتكب حرام نمى شوند و اگر هم لغزشى از آنها سر بزند در مكروهات و مشتبهات است. اینها نگران آن نیستند كه كار حرامى كرده اند یا نه، بلكه به دنبال آن هستند كه ببینند آیا كار لغوى كرده اند یا نه. آنها سعى مى كنند حتى كارى كه براى آخرتشان هم بى فایده است انجام ندهند، تا چه رسد به كارى كه مضرّ است.
ما فكر مى كنیم دایره واجبات و مستحبات محدود است، و بیش تر اعمال ما مباح مى باشد - مانند نفس كشیدن، نگاه كردن، غذا خوردن و خوابیدن - ولى صرف نظر از این كه همین ها هم با عناوین ثانوى ممكن است واجب یا حرام باشند؛ اگر بدانیم چه تكالیفى به عنوان ثانوى داریم، خواهیم دید كه اگر تمام عمرمان را هم صرف واجبات كنیم، وقت كم مى آوریم. براى مثال، اگر ما طلبه ها توجه كنیم كه چه وظایفى داریم و شبهاتى را كه در مسایل اعتقادى براى دیگران مطرح مى شود، باید پاسخ دهیم، آن گاه به این نتیجه خواهیم رسید كه اگر 24 ساعتمان را هم صرف مطالعه و تحقیق كنیم باز هم كم است، چه رسد به این كه بخواهیم میلیاردها انسان عالم را، كه به معارف اهل بیت
عليهمالسلام
نیاز دارند، هدایت كنیم. ما موظفیم این معارف را به همه مردم دنیا برسانیم، این امانتى است در دست ما، و قرآن مى فرماید:
(
إِنَّ اللّهَ یأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها
)
؛
خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش برسانید. اگر به این تكالیف توجه داشته باشیم، خواهیم فهمید كه اصلاً جایى براى مستحبات هم باقى نمى ماند، چه رسد به مباحات.
كسانى كه افق دید بالاترى دارند اگر هم فرصتى براى انجام مستحبات داشته باشند، به هر كار دیگرى غیر از واجب و مستحب كه دست بزنند از آن استغفار مى كنند. حرام كه جاى خود دارد، آنها حتى از مشتبه و مكروه هم استغفار مى كنند؛ زیرا خدا دوست ندارد انسان اهل لغو باشد:
(
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ
)
.
این گونه افراد وقتى شب محاسبه مى كنند و مى بینند در طول روز كار حرامى مرتكب نشده اند، خیالشان راحت مى شود، اما حساب مى كنند چند كار لغو از آنها سرزده است. این افراد محاسبه شان بیش تر از این جهت است كه كدام كار را انجام داده اند كه اگر انجام نمى دادند ضررى به آخرتشان نمى رسید؛ چه نگاهى كرده اند، چه سخنى گفته اند، كدام صدا را شنیده اند،... كه اگر هم انجام نمى شد مشكلى براى آخرتشان پیش نمى آمد. نگرانى بیش تر از این است كه چرا این قبیل كارها را انجام داده اند و وقتشان را صرف كارى نكرده اند كه حتماً سود داشته باشد.
استغفار از نماز!
شاید تصور كنیم بالاتر از آنچه تا به حال گفتیم دیگر فرض ندارد و كسى نیست؛ اما این تصور اشتباه است. افرادى هستند كه آنچه را ما عبادت مى دانیم و دلمان خوش است كه خدا توفیق انجامش را به ما داده است، گناه مى دانند؛ كه حسناتُ الابرار سیئات المقرّبین.
یكى از بهترین كارهایى كه در صدر اعمال خوب ما قرار دارد نماز است؛ كه فرمودند
(
الصّلوةُ عمودُ الدّینِ
)
،
(
الصّلوةُ خیرُ موضوع
)
(
والصّلوةُ قربانُ كلِّ تقىّ
)
.
اما آیا نمازهاى ما چنین شأنى دارند؟ اولیاى خدا از نمازهایى كه ما مى خوانیم استغفار مى كنند و آنها را براى خودشان گناه مى دانند. این گونه نماز خواندن در شأن اولیاى خدا نیست. مقدار وقتى را كه ما در 24 ساعت صرف خواندن نماز مى كنیم حتى به یك ساعت هم نمى رسد. همین یك ساعت هم غالباً با توجه كامل همراه نیست. اگر نماز سخن گفتن با خدا است، باید از توجه به غیر مبرّا باشد. كمال بى ادبى است كه به هنگام سخن گفتن با خدا دل و قلبمان جاى دیگر باشد. تصور كنید كه یكى از دوستانتان با شما صحبت مى كند، اما در بین صحبت پشتش را به طرف شما و رویش را به طرف دیگر مى كند؛ آیا این كار را بى حرمتى و اهانت به خودتان تلقى نمى كنید؟ هنگام نماز هم كه رویمان را به طرف خدا مى كنیم، اگر دلمان متوجه چیز دیگرى باشد، در واقع به خدا پشت كرده ایم. خداوند جسم نیست كه رو و صورت ما به طرف او باشد، بلكه دل ما باید به طرف خدا باشد. وقتى دلمان متوجه او نیست مثل این است كه رویمان را از او برگردانیده ایم. در این صورت، آیا چنین نمازى استحقاق ثواب دارد؟ آیا باز هم باید به خودمان ببالیم كه چنین عبادتى كرده ایم؟ یا باید شرمنده باشیم كه چقدر بى ادب بوده ایم؟
در روایتى از پیامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله
نقل شده است كه مى فرماید: كسى كه در نماز توجهش به غیر خدا است، آیا نمى ترسد از این كه خداوند او را به صورت الاغى مسخ كند؟
آنهایى كه از ما بالاترند وقتى اعمال خود را محاسبه مى كنند، براى مثال، از خود مى پرسند، نماز صبحى كه خواندیم، یا دعا و قرآنى كه خواندیم، چقدر با حضور قلب و توجه به خدا همراه بود؟ به این دلیل، همیشه استغفار مى كنند؛ چون مى بینند چیزى ندارند كه عرضه كنند، حتى در جایى كه خواسته اند با محبوبشان انس بگیرند، بى ادبى كرده اند.
البته امثال بنده در این سطح نیستیم، اما توجه به این مقامات كم ترین فایده اش این است كه بدانیم كه هستیم و چه مى كنیم و به این عبادت هاى دست و پا شكسته خود مغرور نشویم. اگر یك شب موفق شویم دو ركعت نافله بخوانیم، شیطان ما را وسوسه مى كند و دچار عُجب مى شویم كه عجب عبادتى كرده ایم! اولیاى خدا نه از گناهانشان، كه از ذكر و عبادتشان نیز به درگاه خداوند استغفار مى كنند. ما هم باید از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد گاهى به آنها شباهتى پیدا كنیم. تشیع و پیروى كردن از اهل بیت
عليهمالسلام
یعنى این كه انسان سعى كند شباهتى به آنها پیدا كند. حضرت على
عليهالسلام
مى فرماید:
(
اَلا اِنّكم لا تَقْدِرونَ على ذلك و لكن اَعینونی بِوَرَع وَ اجْتهاد و عفّة وسِداد
)
؛
بدانید كه شما قدرت آن را ندارید (كه مثل من به قرص نان و جرعه آبى بسازید) ولى با اجتناب از محارم، كوشش، پاك دامنى و خودنگه دارى مرا یارى رسانید. باید تلاش كنیم مثل آنها بشویم. انسان وقتى بداند چنین افرادى هم وجود دارند، از خدا مى خواهد به او توفیق دهد كه گاهى از این حالات پیدا كند.
به هر حال، یكى از مراتب محاسبه این است كه بعضى از بندگان خدا توجه به غیر خدا را «در هر حالى» براى خودشان گناه مى دانند، همان طور كه توجه به غیر خدا در نماز، براى مقربان گناه است و نمازهاى امثال بنده، جزو سیئات آنها به شمار مى آید.
البته مقرّبان هم درجاتى دارند، حتى انبی
عليهمالسلام
نیز در یك مرتبه نیستند و با یكدیگر فرق دارند:
(
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض
)
؛
بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى بخشیدیم. بعضى از اولیاى خدا اگر توجهى به غیر او پیدا كنند آن را براى خودشان یك گناه مى دانند؛ زیرا همیشه در حضور خدا هستند؛ در حالى كه ما فقط نماز را حضور در مقابل خدا مى دانیم و در حالات دیگر، به فكر كار، درس، بحث، خانه و فرزندمان هستیم. خودمان هم طمعى نداریم كه در اوقات غیر نماز توجهى به خدا داشته باشیم. اما بعضى از بندگان خدا همیشه او را حاضر مى بینند؛ بنا به فرمایش امام راحل
رحمهالله
، عالم را محضر الهى مى دانند و همیشه خودشان را با خدا روبرو مى بینند. بنابراین اگر توجهى به غیر او پیدا كنند و قلبشان از او منصرف شود، استغفار مى نمایند. خداوند در وصف آنان مى فرماید:
(
رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ
)
؛
مردانى كه تجارت و معامله، آنان را از یاد خدا غافل نمى سازد. این مقام بسیار عالى است. هستند در میان طلبه ها كسانى كه در حین درس و بحث از یاد خدا غافل نیستند، وقتى هم كه در عمق تفكراتشان هستند و مى خواهند یك مشكل علمى را حل كنند، آن جا نیز دلشان با خدا است.
شدت علاقه اولیاى خدا به او
آیا واقعاً چنین چیزى ممكن است؟ شاید تصورش كمى براى ما دشوار باشد، اما نباید هرچه را براى ما میسّر نیست غیر ممكن بشماریم. كسى كه فكر كردنش را یك وسیله وابزار مى داند براى این كه علم را از خدا دریافت كند، چطور ممكن است از او غافل شود؟ او تمرین كرده كه همه معارف را از دست خدا بگیرد. مگر ممكن است خدا را غایب ببیند؟ اگر او با كسى صحبت مى كند، توجه دارد كه خدا خواسته تا این مطالب به زبان او جارى شود و كسانى هدایت شوند و راه خدا را پیدا كنند. او مى داند كه در حضور خدا است و به امر خدا این سخنان را مى گوید. چنین كسى هیچ گاه از خدا غافل نمى شود. خدا چنین بندگانى دارد. اگر ما آنها را نمى شناسیم دلیل بر این نیست كه وجود ندارند. به وجود همین ها است كه خدا بركاتش را بر مردم نازل مى كند؛ شیعیان خالصى كه به بركت آنها آفات و بلیات از اهل زمین برداشته مى شود.
براى این كه این مسایل به ذهنمان نزدیك تر شود، مى توانیم از مواردى كه شاید براى خود ما هم گاهى پیش آمده باشد مثال بزنیم. مثلاً كسى كه ـ خداى نخواسته ـ عزیزى از دست داده باشد، وقتى در كلاس حاضر مى شود دائماً حواسش پیش عزیز از دست رفته است. درس مى خواند، گوش مى دهد، مباحثه هم مى كند، اما عمق دلش پیش او است. یا مثلاً كسانى كه در آتش محبت و عشق به محبوبى مى سوزند، در عین حال كه به كارهاى روزمره شان مى پردازند اما ته دلشان متوجه محبوبشان است. كسانى هم كه خدارا شناخته اند، جمال و جلال الهى را كم تر از مخلوقاتش نمى دانند. به همین دلیل، بیش از آن كه به مخلوقات محبت پیدا كنند، به خدا محبت مى ورزند و وقتى محبت پیدا شد دل نمى تواند سراغ محبوب نرود؛ زیرا به طور طبیعى، دل متوجه محبوب است:
(
الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ
)
؛
مؤمنان محبتشان به خدا بیش تر از دیگران است.
پس باید از خدا بخواهیم، از دستورات اهل بیت
عليهمالسلام
هم استفاده كنیم، هم چنین به آنها متوسّل شویم، تا به بركت این انوار مقدس، خدا دل هاى ما را به نور معرفت و محبت خود روشن كند. اگر چنین سعادتى نصیب انسان شود و محبت خدا در دلش جا بگیرد و ریشه بدواند، آن وقت یاد خدا كردن كار مشكلى نیست كه برعكس، اگر لحظه اى غافل شود مثل این است كه گم شده بزرگى دارد.
یادى از مرحوم شیخ انصارى
خدا بندگانى دارد كه واقعاً دوستش مى دارند. آنها دوستى خدا را با هیچ چیز عوض نمى كنند، دنبال فرصتى مى گردند تا با او خلوت كنند و به راز و نیاز با او بپردازند. یكى از اعاظم از مرحوم شیخ انصارى
رضياللهعنه
نقل مى كرد كه روزى شیخ در گرماى تابستان وارد منزل مى شود. تشنگى به شیخ فشار آورده بوده و طلب آب مى كند. (شاید دیده یا شنیده باشید كه آن وقت ها در نجف یخ و یخچال نبود، مشربه ها و كوزه هایى بود كه آنها را داخل سرداب ها آویزان مى كردند تا از خنكى سرداب، قدرى خنك شود.) در این فاصله شیخ با خودش مى گوید: خوب است دو ركعت نماز بخوانم. تصور كنید ظهر تابستان نجف با گرماى 50 درجه، شیخ هم خسته از درس برگشته، گفته برایش آب بیاورند، اما در این فاصله بى كار نمى نشیند. از قضا وقتى شیخ مشغول نماز مى شود، حالى پیدا مى كند و در نماز، یكى از سوره هاى طویل قرآن را مى خواند. تا وقتى نماز شیخ تمام شود، مدتى طول مى كشد. وقتى مى خواهند آب را تناول كنند مى بینند گرم شده است. در نهایت، از همان آب گرم كمى مى خورند و دنبال كارشان مى روند.
آرى! امثال شیخ انصارى همین كه فرصتى پیدا مى كنند، به نماز مى ایستند، گویى محبوبشان را پیدا كرده اند، آن هم با چه انسى! آنقدر از این نماز لذت مى برند كه تشنگى را فراموش مى كنند.
اینها واقعیت دارد. این حكایت از آن دارد كه این مرد بزرگ چقدر با خدا انس داشته است. ما فقط رسائل و مكاسب شیخ انصارى را مى شناسیم و كم تر به مقامات معنوى او معرفت داریم. باید از خدا بخواهیم كه بهره اى از این معرفت ها را به ما هم مرحمت كند تا قدر عمرمان را بیش تر بدانیم، بهتر در مسیر بندگى خدا قدم برداریم و بیش تر به اهل بیت
عليهمالسلام
شباهت پیدا كنیم، تا ان شاءالله مشمول شفاعت آنها واقع شویم.